عملیات والفجر مقدماتی

نوروز. ۸/ خواهر شهید ابراهیم هادی: ابراهیم هیچ‌گاه در اعتقادات فرد را مجبور نمی‌کرد/ شهید ابراهیم هادی: تا خود را نسازیم و تغییر ندهیم، جامعه ساخته نمی‌شود

تا خود را نسازیم و تغییر ندهیم، جامعه ساخته نمی‌شود


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید «ابراهیم هادی» روز اول اردیبهشت سال ۱۳۳۶ در محله شهید آیت‌الله سعیدی حوالی میدان خراسان به دنیا آمد. دوران دبستان را در مدرسه طالقانی و دبیرستان را در مدارس ابوریحان و کریم‌خان زند تحصیل کرد.

سال ۱۳۵۵ دیپلم ادبی را دریافت و از همان سال‌های پایانی دبیرستان مطالعات غیردرسی را نیز شروع کرد. حضور در هیئت جوانان وحدت اسلامی و همراهی و شاگردی استادانی نظیر علامه «محمدتقی جعفری» بسیار در رشد شخصیتی وی تأثیر داشت.

او همزمان با تحصیل علم به کار در بازار تهران مشغول بود. پس از انقلاب در سازمان تربیت بدنی و بعد از آن به آموزش و پرورش منتقل و در آن دوران همچون معلمی فداکار به تربیت فرزندان این مرز و بوم مشغول شد. وی اهل ورزش بود و با ورزش باستانی فعالیت‌هایش را آغاز کرد. در والیبال و کشتی بی‌نظیر بود. هرگز در هیچ میدانی پا پس نکشید و مردانه ایستادگی می‌کرد.

مردانگی او را می‌توان در عرصه مبارزه در ارتفاعات سربه‌فلک کشیده بازی‌دراز و گیلان‌غرب تا دشت‌های سوزان جنوب مشاهده کرد. در عملیات والفجر مقدماتی پنج روز به همراه بچه‌های گردان‌های «کمیل» و «حنظله» در کانال‌های فکه مقاومت کردند، اما تسلیم نشدند و سرانجام روز ۲۲ بهمن سال ۱۳۶۱ بعد از فرستادن بچه‌های باقی‌مانده به عقب، دیگر کسی او را ندید. او همیشه از خدا می‌خواست گمنام بماند و شهید «هادی» سال‌هاست که گمنام و غریب در فکه مانده است.

«زهره هادی» خواهر شهید «ابراهیم هادی» در یک مصاحبه درمورد برادر خود اظهار داشت:

همه باید در یک راستا حرکت کنیم

هر چه ما داریم از شهدا داریم. پیام شهدا این است که همه باید در یک راستا حرکت کنیم و در یک مسیر روشن باشیم تا بتوانیم همانطور استوار و مقاوم باشیم و ایستادگی خود را نشان دهیم.

سعی کنیم در هر عرصه‌ای که قرار می‌گیریم، همانطور انقلابی بمانیم تا بتوانیم مقاومتی که حاج قاسم برای تداوم راه انقلاب رفته بود را ادامه دهیم و این حرکت حاج قاسم حهان را به لرزه درآورده است. ما باید در مسیری که حاج قاسم در آن پایداری داشته است، حرکت کنیم.

ابراهیم خودش دوست داشت که همه دست به دست هم دهیم تا کنار هم، در هر عرصه‌ای که قرار می‎گیریم بتوانیم کاری با صداقت و روحیه مردانگی برای رضای خدا انجام دهیم؛ حال آن کار در عرصه ورزشی باشد، معلمی یا بسیجی باشد و…

بهتر است که این برنامه‌ها فقط به صورت سالانه نباشند بلکه اشاره‌ای هم در کتاب‌ها به آن شود و این عرصه این شهدا را به بچه‌های این نسل که بچه‌های گام دوم انقلاب هستند، بشناساند.

ابراهیم طوری رفتار می‌کرد که فرد خود متوجه اشتباهش شود

برادرم در برنامه‌هایی که برای خود داشت، هیچ کس را به اعتقادات وادار نمی‌کرد، اما طوری به طرف آموزش می‌داد که خود فرد متوجه این می‌شد که اگر اشتباه رفته است، راه درست را برود.

چراغ راه شهدا نباید خاموش شود و همیشه باید روشن بماند. حضرت امام (ره) فرمودند: «خانواده‌های شهدا چشم و چراغ مردم هستند. آن را خاموش نگاه ندارید.»

بخشی از وصیتنامه شهید «ابراهیم هادی» به شرح زیر است:

«خدایا،‌ای معبودم و معشوقم و همه کس و کارم!‌

نمی‌دانم در برابر عظمت تو چگونه تو را ستایش کنم، ولی همینقدر می‌دانم که هر کس تو را شناخت، عاشق تو شد و هر کس عاشقت شود، دست از همه چیز شسته و به سوی تو می‌شتابد. من این را به خوبی در خود احساس کردم و می‌کنم.

خدایا، عشق به انقلاب اسلامی و رهبر کبیر انقلاب چنان در وجودم شعله‌ور است که اگر مرا تکه تکه کنند، یا زیر سخت‌ترین شکنجه‌ها قرار گیرم، او را تنها نخواهم گذاشت.

به عنوان فردی از آحاد ملت مسلمان به تمام ملت خصوصاً مسئولین امر تذکر می‌دهم که همیشه در جهت اسلام و قرآن باشید و هیچ مسئله و روشی شما را از هدف و جهتی که دارید، منحرف نکند.

دیگر اینکه سعی کنید در کارهایتان نیت خود را خالص کرده و اعمالتان را از هر شرک، ریا، حسادت و بغض پاک کنید تا هم اجر خود را ببرید و هم بتوانید مسئولیت خود را آ‌نچنان که خداوند، اسلام و امام می‌خواهند، انجام داده باشید. این را هرگز فراموش نکنید تا خود را نسازیم و تغییر ندهیم، جامعه ساخته نمی‌شود.»

منبع

کتاب سلام بر ابراهیم. جلد اول

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تا خود را نسازیم و تغییر ندهیم، جامعه ساخته نمی‌شود بیشتر بخوانید »

تصاویر/ بازدید راویان قم از یادمان منطقه عملیاتی «فکه»

تصاویر/ بازدید راویان قم از یادمان منطقه عملیاتی «فکه»


این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تصاویر/ بازدید راویان قم از یادمان منطقه عملیاتی «فکه» بیشتر بخوانید »

ماجرای مأموریت سنگین فرمانده خط‌شکن گردان حبیب بن مظاهر

ماجرای مأموریت سنگین فرمانده خط‌شکن گردان حبیب بن مظاهر


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، عمران پستی هشتجین (معروف به عبدالله)؛ متولد نوزدهم آذر ۱۳۳۸ در هشتجین از توابع شهرستان خلخال استان اردبیل است. وی از سال ۱۳۶۰ به عضویت سپاه پاسداران درآمد و در واحد اطلاعات و تحقیقات ستاد مرکزی سپاه مشغول به کار شد.

وی در عملیات‌های فتح‌المبین و والفجر مقدماتی حضوری فعال داشت. خرداد سال ۱۳۶۲ بار دیگر به جبهه رفت. این بار به خاطر لیاقتی که در عملیات والفجر مقدماتی از خود نشان داده بود، از طرف فرمانده لشکر ۲۷ شهید «محمدابراهیم همت» به سِمت فرماندهی گردان حبیب بن مظاهر منصوب درآمد و مأمور به تشکیل مجدد این گردان شد.

وی سرانجام حین عملیات آبی – خاکی خیبر روز نهم اسفند ۱۳۶۲ در جزیره مجنون جنوبی به شهادت رسید و پیکرش همچنان مفقود است.

ایثارگری فرمانده گردان حبیب بن مظاهر

همچنان که در گزارش لحظه‌ به‌ لحظه از رویداد‌های نبرد (عملیات والفجر ۴) به قلم راوی لشکر ۲۷ ثبت‌شده است، در ساعت شش و ۴۴ دقیقه بامداد روز پنج‌شنبه (دوازدهم آبان ۱۳۶۲) «عمران پستی» فرمانده گردان حبیب بن مظاهر به‌ سختی مجروح شد.

علت مجروحیت فرمانده گردان حبیب جلو نیامدن گردان سلمان فارسی در محور سمت چپ گردان حبیب، نرسیدن نیرو‌های گردان حضرت ابوالفضل (ع) لشکر ۳۱ عاشورا در سمت راست این گردان و همچنین مقاومت سرسختانه نیرو‌های دشمن در یکی از سنگر‌های آتشبار دوشکا بود که شرایط را برای ادامه حضور رزمندگان گردان حبیب بر روی ارتفاع هزار و ۸۶۶ هر لحظه دشوارتر می‌کرد.

در آن لحظات سخت و نفس‌گیر فرمانده گردان حبیب مصمم شد سنگر تیربار دشمن را شخصاً منهدم کند.

عمران (عبدالله) پستی بعد‌ها در تشریح آن واقعه گفته بود: آن تیربار لعنتی دشمن بدجوری داشت از بچه‌های گردان ما تلفات می‌گرفت. به چند نفر از بچه‌هایی که اطرافم بودند، گفتم: بروید آتش آن تیربار را خاموش‌کنید. آن‌ها هم رفتند و با آر. پی. جی به سمت سنگر تیربار شلیک کردند اما نتوانستند آن را از کار بیندازند.

بعثی‌ها متقابلاً به سمت آن بچه‌ها شلیک کردند که بر اثر همین اجرای آتش چند نفر از آن‌ها شهید و یا مجروح شدند. مجدداً به چند نفر دیگر گفتم، بروید. آن‌ها هم بدون هیچ درنگی رفتند اما آتش سنگین کالیبر دشمن، از همان ابتدا آن‌ها را زمین‌گیر کرد.

احساس کردم این مأموریت، مأموریت سنگینی است و اجرای آن، کار بچه‌ها نیست. شخصاً معتقدم یک فرمانده باید در چنین موقعیت‌هایی، خودش دست‌ به‌ کار بشود. این شد که تصمیم خودم را گرفتم. بی‌سیم و دیگر وسایل انفرادی‌ام را تحویل بچه‌های همراهم دادم و گفتم «خودم می‌روم.» اگر نمی‌رفتم، چه‌ بسا کل عملیات گردان ما را، همان یک موضع تیربار دشمن فلج می‌کرد.

چند نفری آمدند تا مانع از عزیمت من بشوند. گفتند «برادر عبدالله، اجازه بده ما خودمان می‌رویم و این تیربار را خاموش می‌کنیم.»

گفتم: «نه؛ شما همین‌جا بمانید.» بعد به همراه دو نفر از بچه‌های ادوات خمپاره ۶۰ گردان که اسلحه هم نداشتند، آماده شدیم تا به سمت آن سنگر تیربار برویم.

اسلحه خود را به یکی از آن دو نفر دادم و یک اسلحه دیگر هم تهیه کردم و به آن دیگری دادم. بعد از آن؛ با یک قبضه آر. پی. جی به سمت پشت سنگر تیربار راه افتادیم.

تا حوالی دو، سه متری آن سنگر بااحتیاط پیش رفتیم. از همان‌جا شروع به پرتاب نارنجک دستی کردیم. هفت – هشت‌ نارنجک انداختیم. متقابلاً بعثی‌های درون سنگر هم به سمت ما نارنجک انداختند. دو تا نارنجک اول را یک‌ طوری رد کردیم اما سومین نارنجک همراه با یک موشک آر. پی. جی کنار ما منفجر شد.

یک‌ لحظه احساس کردم تمام بدنم مانند آبکش شده است. در آن وانفسا و در حالت هوشیاری و بی‌هوشی، شنیدم که یکی فریاد زد «ای‌وای؛ برادر عبدالله شهید شد!» خود من هم احساس کردم دارم شهید می‌شوم اما خیلی زود فهمیدم که نخیر؛ اینگونه نیست.

در همان لحظات؛ بچه‌ها آمدند تا من را از آن معرکه نجات بدهند که بعثی‌های داخل آن سنگر تیربار، دوباره به سمت ما تیراندازی کردند. بر اثر این تیراندازی، یکی از بچه‌های مجروح شهید شد. بعد هم بقیه نفرات من را کشان‌کشان بردند و در پناه یک‌ تخته سنگ بزرگی قراردادند تا امدادگر‌ها بیایند و زخم‌هایم را پانسمان کنند.

تعداد تیر‌ها و ترکش‌ها آن‌قدر زیاد بود که یکی از آن‌ها، دست و کتفم را شکست. علاوه بر این؛ پاها، گردن و سر من هم به‌ شدت مجروح شده بودند.

بی‌سیم‌چی‌ها و پیک‌ها آمدند و گفتند: «حالا چه‌کار کنیم؟»

گفتم: «همگی شما باید از همین لحظه در اختیار معاون‌های گردان باشید تا وقتی‌که این عملیات تمام بشود.»

«سید مجتبی گنجی» فرمانده گروهان یکم گردان حبیب نیز منظری دیگر بر آن واقعه گشوده است:

در یک‌ لحظه دیدم چند تیر به کتف و ترقوه عبدالله خورده و او را نقش بر زمین کرده است. سریع با بی‌سیم‌چی‌ام سروقت او رفتم. دیدم از نیم‌تنه بالایی بدن عبدالله، خون زیادی فوران می‌زند. خواستم کمکش کنم، گفت «سید؛ مرا رها کن و برو گروهانت را ببر بالا.» این کلمات را هم با تحکم گفت و هم با التماس.

تا خواستم توضیح بدهم، گفت: «مگر من فرمانده شما نیستم؟ رهایم کنید و جلو بروید.»

منبع

بابایی، گلعلی، کوهستان آتش، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، نشر بیست‌وهفت، چاپ اول، ۱۳۹۹، صفحات ۷۸، ۵۲۸، ۵۲۹، ۵۳۰، ۵۳۱.

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ماجرای مأموریت سنگین فرمانده خط‌شکن گردان حبیب بن مظاهر بیشتر بخوانید »

فرمانده قرارگاه قدس در دفاع مقدس: پیروزی در فتح‌المبین را مدیون شهید خرازی هستیم

پیروزی در فتح‌المبین را مدیون شهید خرازی هستیم


به گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سردار شهید «حسین خرازی» روز اول شهریور ۱۳۳۶ در اصفهان متولد شد. وی سال ۱۳۵۵ پس از اخذ دیپلم به سربازی در مشهد اعزام شد و در سال ۱۳۵۷ به دنبال صدور فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر فرار سربازان از پادگان‌ها و سربازخانه‌ها، به همراه برادرش از خدمت سربازی گریخت.

او در مبارزات پیروزی انقلاب اسلامی نقش فعالی داشت و با پیروزی انقلاب از همان ابتدا در کمیته انقلاب اسلامی مشغول فعالیت شد.

شهید خرازی در اوج درگیری‌های کردستان به آنجا رفت و بعد از باز پس‌گیری سنندج در سِمت فرماندهی گردان ضربت که از قوی‌ترین گردان‌های آن زمان محسوب می‌شد، در آزادسازی شهر‌های کردستان، نقش مؤثری ایفا کرد.

وی هنگام شروع جنگ در کردستان حضور داشت و پس از یک سال فعالیت در کردستان، راهی جنوب شد و به فرماندهی اولین خط دفاعی تشکیل‌شده مقابل عراقی‌ها در جاده آبادان – اهواز در منطقه دارخوین که بعد‌ها به «خط شیر» معروف شد، منصوب شد.

در این خصوص سردار «مرتضی قربانی» فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس می‌گوید: «روز بیست و دوم (دفاع از خرمشهر) نیرو‌هایی از جبهه غرب یعنی کردستان، کرمانشاه و ایلام خودشان را به جبهه جنوب یعنی خوزستان رساندند. افرادی مثل حسین خرازی، عرب، قوچانی، علی باقری و ابوشهاب که درمجموع ۲۲ نفر بودند. این اولین واحدی بود که با تیربار دوشکا و خودروی سیمرغ آمد. آن‌ها فهمیده بودند اینجا چه خبر است، به‌ طرف خوزستان و اهواز حرکت کرده بودند و از جاده اهواز – آبادان به دارخوین آمده بودند.

این گروه همانجا ماندند و جبهه دارخوین به فرماندهی حسین خرازی تقویت شد. خرازی با نیروهایش شروع به پدافند در جبهه محمدیه و جاده اهواز – آبادان کرد و یک خط محکم به نام خط شیر در آنجا تشکیل داد. آن‌ها تجربه‌های خوبی به دست آوردند و کادر و چارچوب لشکر ۱۴ امام حسین (ع) در جبهه دارخوین و مقر انرژی اتمی شکل گرفت.» [۱]

«وی اولین فرمانده تیپ (لشکر) امام حسین (ع) بود. با درایت وی نیرو‌های تحت امرش در عملیات طریق‌القدس عراقی‌ها را در شمال رودخانه کرخه محاصره کردند و در عملیات فتح‌المبین نیرو‌های عراقی را در جاده عین‌خوش حدود ۱۵ کیلومتر دور زدند و غافلگیر کردند.

یگان او در عملیات بیت‌المقدس جزء اولین لشکر‌هایی بود که از رودخانه کارون عبور کرد و به جاده اهواز – خرمشهر رسید و در آزادسازی خرمشهر نقش‌آفرینی کرد.

خرازی در عملیات‌های رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر ۴ و خیبر نیز در سِمت فرماندهی لشکر امام حسین (ع) شرکت داشت. در عملیات خیبر، یک دست او براثر اصابت ترکش قطع شد.

در عملیات والفجر هشت و کربلای ۵ هم نقش مؤثری در پیروزی‌های ایران داشت. سردار شهید حسین خرازی در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید.» [۲]

ایستادگی و شجاعت «حسین خرازی» در عملیات فتح‎المبین

راوی: سردار احمد غلامپور

«یادم می‌آید در جمع‌بندی روز چهارم عملیات، کسی به فکر ورود قرارگاه فتح به عملیات نبود و همه منتظر بودند ببینند آقا محسن و صیاد چه نظری می‌دهند. اینکه به‌ جز محور قرارگاه قدس در محور‌های دیگر موفقیتی نداشتیم، فرماندهی را بار دیگر دچار تردید کرد.

آن‌ها به این نتیجه رسیدند که روی رهایی یگان محاصره‌شده در عین‌خوش متمرکز شوند؛ بنابراین قرار شد تیپ امام حسین (ع) که در عین‌خوش بود و عقبه دشمن را بسته بود، عقب‌نشینی کند.

دشمن روز دوم یا سوم محاصره را کامل کرد و این یگان حدود ۴۸ ساعت در محاصره کامل بود. وضعیت طوری شده بود که به‌ سختی می‌شد به آن‌ها چیزی رساند. به‌ هر حال باید تصمیمی گرفته می‌شد و تصمیم بر عقب‌نشینی بود.

چند بار شهید صیاد با خرازی صحبت کرد و از او خواست که عقب‌نشینی کند اما خرازی نپذیرفت. حتی به او دستور دادندکه عقب بیاید ولی او بازهم نپذیرفت و به نیروهایش گفت تلاش کنید.

با اصرار خرازی، فرماندهی به این فکر افتاد که شاید بشود کار دیگری کرد. به‌ این‌ ترتیب جرقه ورود قرارگاه فتح به عملیات و فعال کردن این قرارگاه در ذهن آقا محسن زده شد.

بدین ترتیب عملیاتی که دوم فروردین شروع‌شده بود، در هفتم فروردین با موفقیت به پایان رسید و ما توانستیم حدود ۱۷ هزار نفر اسیر بگیریم.

اگر اصرار حسین خرازی نبود، قطعاً ما برمی‌گشتیم و معلوم نبود که بعد از آن می‌توانستیم ادامه بدهیم یا نه در این صورت شاید اصلاً این موفقیت به دست نمی‌آمد و روند جنگ هم به‌ طور کامل تغییر می‌کرد.

درواقع این پیروزی وضعیتی بوجود آورد که ما بتوانیم به‌ سرعت به سراغ عملیات بیت‌المقدس برویم. پیروزی در فتح‎المبین را مدیون شهید خرازی هستیم و این واقعیتی است که در صحبت از فتح‌المبین، به آن اشاره‌ای نمی‌شود و بی‌انصافی است.» [۳]

منابع

[۱] رزاق‌زاده، امیر، در مسیر پیروزی: تاریخ شفاهی دفاع مقدس: روایت مرتضی قربانی (جلد ۱)، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول، ۱۳۹۸، صفحه ۷۹

[۲] مژدهی، علی، از ری تا شام: تاریخ شفاهی دفاع مقدس، روایت ناتمام احمد غلامی، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول، ۱۳۹۸، صفحه ۲۲۲

[۳] مختاری، مجید، جوانان اهواز هنوز زنده‌اند: تاریخ شفاهی دفاع مقدس: روایت احمد غلام پور (جلد اول)، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول، ۱۳۹۸، صفحات ۳۲۷، ۳۲۸

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

پیروزی در فتح‌المبین را مدیون شهید خرازی هستیم بیشتر بخوانید »

روایت گزارشگر لشکر ۸ نجف از عملیات والفجر مقدماتی/ برو بیای رزمنده و استراحت روی زمین‌های خاکی

روایت گزارشگر لشکر ۸ نجف از عملیات والفجر مقدماتی


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، عملیات والفجر مقدماتی در ۱۷ بهمن ۱۳۶۱ با رمز یا الله یا الله یا الله در جبهه میانی فکه و از پنج محور شمال و جنوب رشیده، صفریه و ارتفاعات چرمر و خاک آغاز شد. عملیات والفجر مقدماتی عملیاتی بود که قبل از آغاز برای عراق لو رفته بود، اما رزمندگان اسلام در جبهه خودی این را نمی‌دانستند به همین دلیل خیلی زود گردان‌های حاضر در عملیات در محاصره قرار گرفتند.

تیپ ۳۵ امام حسن (ع) و لشکر ۸ نجف از نیرو‌های عمل کننده این عملیات بودند که پشت جاده‌ی شنی در حد فاصل پاسگاه رشیده تا پاسگاه صفریه قرار داشتند.

راوی لشکر ۸ نجف در گزارش عملیات این یگان، ماجرا را چنین شرح داده است: هنگامی [حدود ساعت ۵:۳۰ تا ۶ صبح] که نیرو‌ها به جاده‌ی آسفالت مرزی رسیدند، برادر محمدی فرمانده تیپ و برادر قدیری مسئول محور از احمد کاظمی فرمانده سپاه هفتم و فرمانده لشکر ۸ نجف در مورد وضعیت یگان‌های چپ و راست خود سؤال کردند، ولی برادر احمد جواب مشخصی نداد و در بررسی‌ها مشخص شد که یگان‌های چپ و راست این تیپ موفق عمل نکرده‌اند و جناحین تأمین نیست. این نیرو‌ها تا ساعت هفت صبح در کنار جاده‌ی آسفالت [مرزی] مستقر بودند و فرمانده تیپ برای دفع پاتک‌های احتمالی دشمن درخواست کمک نیرو کرد، ولی علی‌رغم جواب مساعد احمد کاظمی، ارسال کمک مقدور نشد.

در این شرایط مهندسی لشکر حدود ۲۰۰ متر جلوتر از کانال دوم غرب مرز، یک خاکریز به طول ۲۰۰ متر احداث نمود و نیرو‌ها خود را به پشت خاکریز رسانده و در آن‌جا به دفاع پرداختند و یک تانک، ۲ دستگاه تفنگ ۱۰۶ و چند نفربر و چند قبضه خمپاره به خط برده شد و این نیرو‌ها تا ساعت ۱۲ ظهر در آن‌جا مقاومت سلحشورانه‌یی کردند.

ساعت ۱۲، هم‌زمان با پخش غذا بین نیروها، عراق با بهره‌برداری از تعداد قابل توجهی تانک و اجرای آتش پرحجم، پاتک بسیار سنگینی را علیه این نیرو‌ها آغاز کرد که به دلیل محدود بودن طول خاکریز و تراکم بالای آتش توپ‌خانه، ادوات و تانک‌های دشمن، در همان لحظات اولیه تانک و یکی از قبضه‌های [تفنگ] ۱۰۶ در خط منهدم شد و نیرو‌های پشت خاکریز نیز مقاومت سرسختانه‌یی انجام دادند و تعداد کمی از آن‌ها موفق شدند تا پشت جاده‌ی شنی مرز عقب بیایند، ولی تعدادی از شهدا و مجروحین در منطقه باقی ماندند.

در فیلم پیش رو که بهمن ۶۱ در حوالی تنگه ذلیجان و رقابیه و طی عملیات والفجر‌مقدماتی توسط مرحوم محمود اصفهانی ضبط شده، بخشی از نیرو‌ها و توان لشکر ۸ نجف‌اشرف و جهاد‌سازندگی نجف‌آباد به تصویر کشیده شده است.

اورژانس، تعدادی از قبضه‌های توپ، چند تانک غنیمتی، جابه‌جایی نیرو‌های پیاده، تردد تانک‌ها و خودرو‌های نظامی و تدارکاتی و بازگشت رزمندگان از عملیات شب گذشته به منظور تجدید قوا، از جمله تصاویر نمایش داده شده در بخش عمده‌ای از این فیلم هستند.

در لحظات پایانی نیز شهید عبدالرضا بیریایی از نیرو‌های شاخص جهاد‌سازندگی نجف‌آباد دیده می‌شود که چند سوال و جواب با مرحوم اصفهانی دارد.

شهید بیریایی، اسفند ۶۴ در ۲۵ سالگی طی عملیات والفجر ۸ در شبه‌جزیره فاو به شهادت رسید.

کد ویدیو

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایت گزارشگر لشکر ۸ نجف از عملیات والفجر مقدماتی بیشتر بخوانید »