عملیات والفجر 10

تجلیل مسئولان قم از جانباز شیمیایی عملیات والفجر ۱۰ + تصاویر

تجلیل مسئولان قم از جانباز شیمیایی عملیات والفجر ۱۰+ تصاویر


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از قم، «سید مجتبی سبحانی» رییس کمیسیون خدمات شهری شورای اسلامی شهر قم به همراه تعدادی از مسئولان زیرمجموعه شهرداری قم همزمان با سالروز عملیات والفجر ۱۰ با جانباز شیمیایی محمدباقر داودآبادی فراهانی دیدار کردند.

سبحانی در این دیدار، با اشاره به اینکه ترویج فرهنگ عاشورایی ایثار و شهادت، عامل مصونیت جامعه در برابر هجمه‌های دشمنان است، اظهار داشت: دیدار با جانبازان سرافراز و رزمندگان سلحشور دوران هشت سال دفاع مقدس، قدردانی از روحیه ایثار و از خودگذشتگی آنان و خانواده‌های بزرگوارشان و تلاش در راستای بسط و گسترش روحیه مقاومت و جهاد محسوب می‌شود.

وی که در عملیات والفجر ۱۰ خود امدادگر دسته یک گروهان حرّ دلاور گردان سیدالشهدا (ع) از لشکر ۱۷ امام علی بن ابی طالب (ع) بوده است، ثبت خاطرات رزمندگان اسلام را اقدامی ضروری و لازم در راستای تکمیل پازل نقش آفرینی‌های دلاورمردان سلحشور دوران ایثار و شهادت خواند.

تجلیل مسئولان قم از جانباز شیمیایی عملیات والفجر ۱۰ + تصاویر

«سید حمید سبحانی» پیشکسوت دفاع مقدس و مسئول دسته فوق در عملیات والفجر ۱۰ نیز در این دیدار، اجرای جلسات و برنامه‌های انسجام و همدلی بین رزمندگان اسلام و ثبت خاطرات و اسناد آنان به صورت مکتوب و تصویری را از مهم‌ترین اقدامات در راستای حفظ روحیه ایثار و بهره مندی از گنجینه عظیم دفاع مقدس برشمرد.

در این دیدار، رضا خانه‌زاد یزدی سرپرست معاونت حمل‌ونقل شهرداری قم، قاسم طالبی سرپرست سازمان مدیریت و نظارت بر تاکسیرانی و حسین محمدرضایی معاون فرهنگی سازمان فرهنگی اجتماعی ورزشی شهرداری قم، نماینده اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس قم و تعدادی از اعضای دسته رزمی فوق نیز حضور داشتند و با تقدیم لوح و هدایایی از این رزمنده دفاع مقدس تقدیر کردند.

تجلیل مسئولان قم از جانباز شیمیایی عملیات والفجر ۱۰ + تصاویر

محمدباقر داودآبادی فراهانی متولد اول شهریور سال ۱۳۳۰ در قم است؛ وی دوره خدمت سربازی را قبل از انقلاب به پایان رسانده و طی سال‌های ۱۳۶۳ و ۱۳۶۶ با لبیک به ندای امام خمینی (ره) مبنی بر حضور در جبهه و با داشتن چهار فرزند و شغل کفاشی در خیابان آذر قم، به صورت بسیجی عازم جبهه‌های نبرد شده است.

این رزمنده بسیجی بدلیل اختلاف سنّی که با دیگر رزمندگان یگان خود داشت، نقش موثری در هدایتگری و ایجاد انس و همدلی بین آنان ایفا می‌کرد.

وی اواخر اسفند سال ۱۳۶۶ در جریان عملیات والفجر ۱۰ و بمباران شیمیایی شهر‌های خرمال و حلبچه عراق از سوی دشمن بعثی، شیمیایی و مفتخر به مدال جانبازی شد و در حال حاضر به عنوان راننده تاکسی به خدمت رسانی به شهروندان اشتغال دارد.

تجلیل مسئولان قم از جانباز شیمیایی عملیات والفجر ۱۰ + تصاویرتجلیل مسئولان قم از جانباز شیمیایی عملیات والفجر ۱۰ + تصاویرتجلیل مسئولان قم از جانباز شیمیایی عملیات والفجر ۱۰ + تصاویر

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تجلیل مسئولان قم از جانباز شیمیایی عملیات والفجر ۱۰+ تصاویر بیشتر بخوانید »

نقاشی یک نقاش مسیحی از عکس نماز جماعت حضرت آقا/ روایت برادر شهید طهرانی مقدم از پافشاری حضرت آقا در بازدید از حلبچه در جریان عملیات والفجر ۱۰

ماجرای نقاشی یک نقاش مسیحی از عکس نماز جماعت امام خامنه‌ای/ ماجرای پافشاری رهبر معظم انقلاب اسلامی برای بازدید از حلبچه در عملیات والفجر ۱۰


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، چندی پیش سَری به موزه رضوی حرم مطهر امام رضا (ع) زدم. در گنجینه قرآن و نفایس تصویری نقاشی شده از نماز جماعتی دیدم که امام جماعت آن، رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضرت امام «سید علی خامنه‌ای» است که مربوط به دوره ریاست جمهوری ایشان بود و در توضیح آن نقاشی که به حرم اهدا شده بود، نوشته شده بود: «تابلو نقاشی تصویر مقام معظم رهبری در جمع رزمندگان، اهدایی خانواده شهید طهرانی مقدم، ۱۳۹۱ ش.»

نقاشی یک نقاش مسیحی از عکس نماز جماعت حضرت آقا/ روایت برادر شهید طهرانی مقدم از پافشاری حضرت آقا در بازدید از حلبچه در جریان عملیات والفجر ۱۰

در پی اینکه قضیه این عکس و نقاشی چیست، به جست‌وجو پرداختم و «محمد طهرانی مقدم» برادر شهیدان طهرانی مقدم و رئیس مؤسسه «شهدای غدیر ولایت» در مورد این نقاشی توضیحاتی را ارائه کرد.

«محمد طهرانی مقدم» برادر شهیدان «علی طهرانی مقدم» شهید ظهر عاشورای سوسنگرد و «حسن طهرانی مقدم» پدر موشکی ایران در گفت‌وگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس در توضیح این نقاشی اظهار داشت: برادرم، حسن مدتی مرا برای مأموریتی به روسیه فرستاده بود. در آنجا یک نقاش مسیحی این عکس را در دست من دید. گفت: این چه عکس جالبی است. من می‌توانم این عکس را ببینم؟

عکس را نشان او دادم و او متعجبانه از من پرسید: این رهبر شماست؟

گفتم: بله؛ ایشان رهبر ما هستند.

گفت: چقدر ساده. من می‌خواهم با اجازه شما، یک نقاشی از این عکس بکشم.

گفتم: اشکالی ندارد.

وی افزود: سه ماه طول کشید که آن نقاش یک نقاشی کشید. آن نقاشی را به من داد و به من گفت: من از شما خواهش می‌کنم که این نقاشی را به‌دست رهبرتان برسانید و بگویید یک نقاش مسیحی از روسیه این نقاشی را کشیده است.

طهرانی مقدم ادامه داد: این نقاشی در دست من بود و من در این فکر بودم که آن را چگونه به‌دست آقا برسانم. بعد از شهادت حسن، آقا به منزل ما تشریف آوردند. خیلی فرصت خوبی بود. بعد از اینکه از مادرم، همسر و فرزندان شهید تفقد کردند، موقع رفتنشان به ایشان گفتم: آقا، من امانتی از یک نقاش مسیحی دارم.

نقاشی یک نقاش مسیحی از عکس نماز جماعت حضرت آقا/ روایت برادر شهید طهرانی مقدم از پافشاری حضرت آقا در بازدید از حلبچه در جریان عملیات والفجر ۱۰

ایشان پرسیدند: این امانتی چیست؟

برادر شهید طهرانی مقدم در مورد استقبال حضرت آقا از آن نقاشی گفت: من ماجرای این نقاشی را به ایشان توضیح دادم و ایشان خیلی از آن استقبال کردند و خیلی از آن خوششان آمد و فرمودند: من این را به منزلمان می‌برم و آن نقاشی را همانجا با خود به منزلشان بردند.

ایشان معمولاً اشیاء قیمتی و به‌یاد ماندنی را به امام رضا (ع) هدیه می‌دهند. چند وقت پیش من به موزه امام رضا (ع) رفتم و دیدم که این عکس آنجاست.

طهرانی مقدم در مورد مأموریتی که برادرش وی را به خاطر آن به روسیه فرستاده بود، گفت: آن موقع دنیا ما را تحریم کرده بود. ما در جنگ مشکل سیم خاردار داشتیم. طبیعی بود که های‌تک (high tech) به ما نمی‌دادند. ما به روسیه رفته بودیم تا نمونه‌های مقداری از قطعات موشکی که می‌خواستیم در داخل کشور بسازیم را بیاوریم. حسن این نمونه‌قطعات را مهندسی معکوس می‌کرد. الآن ما به جایی رسیده‌ایم که موشک «فتاح» را به‌دست همین جوانان و دانشمندان خودمان رونمایی کرده‌ایم که همه صد درصد ایرانی هستند.

نقاشی یک نقاش مسیحی از عکس نماز جماعت حضرت آقا/ روایت برادر شهید طهرانی مقدم از پافشاری حضرت آقا در بازدید از حلبچه در جریان عملیات والفجر ۱۰

برادر شهید طهرانی مقدم در مورد عکسی که نقاشی شد، اظهار داشت: من در جریان عملیات والفجر ۱۰ در حلبچه و فرماندار نظامی حلبچه بودم. دیدم قبل از ظهر روز سوم فروردین ۱۳۶۷ که اواخر جنگ و اول عید بود، آقا به سنگر ما تشریف آوردند و فرمودند که شما گزارشی از وضعیت حلبچه بدهید. آن موقع ایشان در سِمَت ریاست جمهوری به جمهوری اسلامی خدمت می‌کردند.

وی ادامه داد: من شروع به گزارش مجاهدت از دادن کردم که آقا خطاب به من فرمودند: «تو با لباس کُردی هستی؟ خب کُردی بگو.» به ایشان گفتم که اگر من کُردی بگویم، شما متوجه نمی‌شوید.

طهرانی مقدم در مورد نمازی که رهبر معظم انقلاب اسلامی امام جماعت آن در حلبچه بودند، بیان کرد: زمانی که گزارش من تمام شد، ظهر بود. اذان گفتند و آقا با همان لباس سپاه که تنشان بود و یک چفیه که به حالت «تحت‌الحنک» بسته بودند، قامت بستند. ایشان یک چفیه روی شانه‌شان انداخته بودند که آن را روی سرشان گذاشتند؛ چون مستحب است که مردان در نماز تحت‌الحنک کنند. ایشان چفیه را انداختند و قامت به نماز بستند و نمازی به یاد ماندنی خواندند.

نقاشی یک نقاش مسیحی از عکس نماز جماعت حضرت آقا/ روایت برادر شهید طهرانی مقدم از پافشاری حضرت آقا در بازدید از حلبچه در جریان عملیات والفجر ۱۰

برادر شهید طهرانی مقدم ادامه داد: من سمت راست آقا بودم و شهید صیاد شیرازی در سمت چپ ایشان بود. نماز که تمام شد، ناگهان هواپیما‌های عراقی شروع به بمباران شیمیایی کردند. من به آقا گفتم: آقا، دارند شیمیایی می‌زنند؛ شما سریع بروید.

ایشان به من گفتند: من برای بازدید به جبهه آمده‌ام. نهایت آن، شهادت است.

گفتم: دارند شیمیایی می‌زنند و شما رئیس جمهور هستید. دیدم آقا به حرف من گوش نکردند. به صیاد شیرازی اشاره کردم و او تماس گرفت و یک هلی‌کوپتر آورد. آقا را در آغوش گرفتیم و سوار هلی‌کوپتر کردیم و از معرکه خارج کردیم.

وی در مورد اشخاص دیگری که در آن نماز جماعت حضور داشتند، اظهار داشت: اشخاص دیگری که در آن جمع نماز جماعت بودند، عبارتند از شهید علی صیاد شیرازی، «محسن رضایی» فرمانده کل سپاه، علیرضا افشار که در حال حاضر مشاور رئیس جمهور است و خیلی از فرماندهان دیگر بودند از جمله شهید قاسم سلیمانی که آن عقب ایستاده بود و در این عکس دیده نمی‌شود. وی همیشه می‌آمد و عقب می‌نشست. آنجا تمام جمع فرماندهان بودند.

طهرانی مقدم در مورد فعالیت‌های خود گفت: من هشت سال در قرارگاه رمضان داخل عراق بودم و بعد از دفاع مقدس، مدتی جانشین فرمانده سپاه لبنان و سوریه و مدتی هم وابسته نظامی در روسیه در یک پوششی بودم و هر جا که انقلاب اقتضا می‌کرد، من بودم. در سوریه و لبنان هم بودم.

وی در مورد فعالیت‌های این روز‌های خود بیان کرد: من یک بسیجی ساده بودم و هر جا که امام و رهبر معظم انقلاب اسلامی دستور دادند، ما بودیم. من الآن رئیس مؤسسه «شهدای غدیر ولایت» هستم. ما این مؤسسه را به دستور رهبر معظم انقلاب اسلامی تأسیس کردیم.

برادر شهید طهرانی مقدم در مورد مأموریت این مؤسسه گفت: مأموریت مؤسسه علمی، فرهنگی، ورزشی و خیریه است. این کنگره (کنگره بین‌المللی شهید طهرانی مقدم) هم که برگزار شده، تلاش مؤسسه «شهدای غدیر ولایت» بوده است و این برنامه، در راستای بخش فرهنگی این مؤسسه است.

طهرانی مقدم در مورد برادر دیگر شهیدش، شهید «علی طهرانی مقدم» گفت: برادرم علی روز ۲۱ رمضان سال ۱۳۴۱ به دنیا آمد و در ظهر عاشورا در سال ۱۳۵۹ در سوسنگرد شهید شد.

ماجرای نقاشی یک نقاش مسیحی از عکس نماز جماعت حضرت آقا/ روایت برادر شهید طهرانی مقدم از پافشاری حضرت آقا در بازدید از حلبچه در جریان عملیات والفجر ۱۰

وی با اشاره به اینکه شهید «علی طهرانی مقدم» یکی از همرزمان شهید چمران در سوسنگرد بود، ادامه داد: زمانی که رهبر معظم انقلاب اسلامی که به بیت شهید تشریف آوردند، ابتدا چشمشان به عکس علی افتاد و فرمودند که من آن موقع با شهید چمران وارد سوسنگرد شدم و اولین شهید مدافع سوسنگرد، علیِ شما بود.

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ماجرای نقاشی یک نقاش مسیحی از عکس نماز جماعت امام خامنه‌ای/ ماجرای پافشاری رهبر معظم انقلاب اسلامی برای بازدید از حلبچه در عملیات والفجر ۱۰ بیشتر بخوانید »

در فاو غافلگیر شدیم

جنایت جنگی صدام برای بازپس‌گیری فاو


در فاو غافلگیر شدیمبه گزارش مجاهدت از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، بیست و یکمین جلسه شورای مطالعات راهبردی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس با حضور سردار «علی‌محمد نائینی» رئیس مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، سردار «احمد غلامپور» فرمانده قرارگاه کربلا در دوران دفاع مقدس، سردار «مرتضی قربانی» فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس و برخی از راویان و فرماندهان لشکر‌ها و یگان‌های عملیاتی در دوران دفاع مقدس برگزار شد.

در ابتدای این جلسه سردار نائینی با اشاره به موضوع اصلی جلسه که علل و چرایی و چگونگی سقوط فاو توسط عراق در اواخر جنگ بود، اظهار داشت: حمله عراق به فاو که روز ۲۸ فروردین سال ۱۳۶۷ رخ داد و موجب بازپس‌گیری آن توسط رژیم بعثی و مشخصا سپاه هفتم و گارد بعثی در حدود ۳۶ ساعت نبرد شد، سرآغاز دوره‌ای مهم در دفاع مقدس است که موازنه جنگ را به نفع صدام تغییر داد.

وی افزود: با توجه به اینکه اسناد ما از این مقطع از جنگ کم است، هدف از برگزاری این جلسات، بیان و روایت تحولات صحنه نبرد توسط فرماندهان حاضر در میدان است تا بتوانیم اسناد و اطلاعات خود را از این مقطع پایانی جنگ تکمیل کنیم؛ لذا در همین راستا در این جلسه در خدمت سردار مرتضی قربانی فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس که در جریان پدافند نیرو‌های خودی در برابر حمله عراق به فاو نقش‌آفرینی زیادی داشته، هستیم تا روایت وی را از اتفاقات این نبرد ثبت و ضبط کنیم.

در ادامه جلسه سردار قربانی اظهار داشت: اواخر سال ۱۳۶۷ قرار بود عملیاتی تکمیلی در فاو داشته باشیم و حتی در این مورد شناسایی‌هایی را انجام داده بودیم اما بنا به دلایلی انجام عملیات منتفی شد و به سمت شمال غرب آمدیم و عملیات‌های نصر ۴ و والفجر ۱۰ را انجام دادیم و شهر «ماووت» و شهر‌های اطراف آن را گرفتیم که این کار با کمک لشکر‌های ۵ نصر، ۴۱ ثارالله (ع) و ۱۴ امام حسین (ع) انجام شد.

فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس ادامه داد: دشمن در این مناطق خیلی تلفات داد اما اصرار داشت که این مناطق را باز پس گیرد و در نهایت ما به حلبچه آمدیم و عملیات والفجر ۱۰ را انجام دادیم. این پیروزی مصادف با ایام عید نوروز سال ۱۳۶۷ شد که اکثر فرماندهان و نیرو‌ها برای تعطیلات عید به مرخصی رفتند. ما در اصفهان بودیم که صبح ۱۳۶۷/۰۱/۲۸ با ما تماس گرفتند و گفتند به کرمانشاه بیا. بلافاصله بعد از رسیدن ما به کرمانشاه خبر حمله دشمن به فاو رسید و مقرر شد که من بلافاصله به همراه چند تن از فرماندهان از جمله «رحیم صفوی»، «اسماعیل قاآنی»، شهید «نورعلی شوشتری» با دو هلی‌کوپتر به سمت فاو برویم.

سردار قربانی گفت: من و شهید «احمد کاظمی» با «رحیم صفوی» هماهنگ کردیم و بلافاصله در خط حد لشکر‌های خود در منطقه فاو مستقر شدیم. من دیدم که در خط درگیری‌های پراکنده وجود دارد، فرمانده تیپ ما در این منطقه به شهادت رسیده است و جانشین تیپ نیز از ناحیه دست و صورت تیر خورده بود. من با بیسیم با فرماندهان خود که در حال نبرد با بعثی‌ها بودند تماس گرفتم و وقتی که صدای من را شنیدند، خیلی خوشحال شدند. سمت چپ ما لشکر ۴۱ ثارالله (ع) بود که بعثی‌ها این تکه را شکافته بودند و یک فلش گذاشته بودند و پشت کارخانه نمک آمده بودند و یک فلش هم به سمت سه راهی شهادت در جاده «ام‌القصر» گذاشته بودند.

وی گفت: لشکر امام حسین (ع) مقاومت زیادی کرد و در ادامه گام به گام به عقب آمد. ساعت حوالی ۱۱-۱۲ ظهر بود. سمت راست جاده فاو – بصره خط «احمد کاظمی» بود و سمت راست لشکر احمد کاظمی، لشکر ۵ نصر، ۱۷ علی بن ابیطالب (ع) و قمر بنی هاشم بود. خب این خط هم کنار جاده استراتژیک قرار داشت که باز شده بود و در واقع شکافته بود و دشمن با دور زدن خط یک و دو در خط سه نفوذ کرده بود. یعنی وقتی بچه‌ها در خط یک می‌جنگیدند، خط سه سقوط کرده بود. یک تعداد از نیرو‌های ما شهید و یا اسیر شده بودند و ما باقی مانده نیرو‌های خود را از راه‌هایی که بعثی‌ها نبسته بودند به عقب آوردیم. البته ما هم یک تعدادی اسیر گرفته بودیم که به عقب آوردیم.

فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس گفت: حدود ساعت چهار یا پنج بعد از ظهر بود که ما به پشت کانالی که با همکاری جهاد زده بودیم و در سه کیلومتری فاو بود آمدیم. در این کانال ما آب انداخته بودیم که مانع از نفوذ بعثی‌ها شویم. آتش بعثی‌ها از ساعت پنج یا شش عصر به کمکان آمد. اصلا منطقه ساکت شد. حال نمی‌دانم که این اتفاق به خاطر خستگی بود یا جابجایی ادوات و توپخانه. برخی از نیروهای ما که از مناطقی همچون مازندران فراخوان زده بودیم حوالی ساعت دو یا سه بعد از نیمه شب ۲۹ فروردین که در واقع روز دوم نبرد بود، وارد منطقه شدند.

وی با اشاره به ساماندهی نیرو‌ها ادامه داد: ما نیرو‌ها را جمع کردیم و آنها را توجیه کردیم که از امتداد جاده استراتژیک تا جاده فاو – بصره ما نیرو‌های خود را گسترش داده‌ایم. قرار بود عملیاتی در شب انجام دهیم. به ما گفتند که روی جاده استراتژیک عمل کن. قرار شد احمد از سمت راست ما بیاید و با لشکر علی بن ابیطالب (ع) الحاق کند و وارد عمل شود و جاده فاو را آزاد کند و دشمن را دور بزنند. لشکر امام حسین (ع) هم نیرو نداشت.

سردار قربانی افزود: هنگامی که بچه‌های ما آمدند تا جمع و مهیای عملیات شوند، لشکر علی بن ابیطالب (ع) با دشمن درگیر شد و باعث شد که عملیات لو برود. از طرفی بعد از یک ساعت نبرد اعلام کرد که دور خوردند (فریب خوردند) و نیاز به کمک دارند که قرار شد نیروی کمکی برایشان بفرستیم، از طرفی ساعت چهار و نیم صبح روز ۲۹ فروردین ما و لشکر امام حسین (ع) از دو جناح روی جاده استراتژیک حمله کردیم.

فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس اظهار داشت: تعدادی تلفات از دشمن گرفتیم و تعدادی از تانک‌های آنان را زدیم و یک پیشروی شد. در این حال دشمن با روشن کردن چراغ‌های تانک، تمام منطقه را روشن کرد. حدود یک ساعت – یک ساعت و نیم درگیری بود و هوا داشت روشن می‌شد که ما بچه‌ها را عقب کشیدیم. درواقع هم ما که لشکر ۲۵ کربلا بودیم و هم لشکر ۸ نجف اشرف به فرماندهی شهید «احمد کاظمی» و هم لشکر‌های ۱۷ علی بن ابی طالب (ع) و لشکر ۱۴ امام حسین (ع). پشت کانالی که قبلا حفر کرده بودیم آمدیم. به احمد گفتم سمت راست جاده استراتژیک را حفاظت کن، این وسط را من عمل کنم. منتهی در آن پایگاه موشکی هلالی، بعثی‌ها تا آنجا آمده بودند و البته بچه‌های لشکر ۱۴ امام حسین (ع) خیلی مقاومت کرده بودند. خیلی از نیرو‌ها و ادوات از رده خارج شده بود و گاهی اوقات وقتی بیسیم می‌زدیم و با کسی کار داشتیم، می‌گفتند که شهید شده است.

وی یادآور شد: بعثی‌ها منطقه عملیاتی را سیانور زده بودند و بچه‌ها را قتل عام کرده بودند. ادوات ما را در غرب رودخانه اروند به کلی از رده خارج کرده بودند.

سردار قربانی در خصوص پشتیبانی هوایی از پدافند نیرو‌های خودی در فاو گفت: روز دوم حدود ساعت هشت صبح چند فروند جنگنده خودی در سطح پایین بین جاده فاو – بصره و همچنین فاو – ام‌القصر آمدند و بعد از خط ما خط دشمن را روی این جاده‌ها بمباران کردند و برگشتند.

وی ادامه داد: حدود ساعت هشت و نیم – ۹ صبح بود که نامه‌ای از سوی آقار رحیم از قرارگاه به دست من رسید که مضمون آن این بود «آقای قربانی به شما ابلاغ می‌شود که برای پاره‌ای از مذاکرات به قرار گاه بیایید.» البته برای «زاهدی» (لشکر ۱۴ امام حسین) و شهید «احمد کاظمی» (فرمانده لشکر ۸ نجف) و همچنین «ابوشهاب» هم این نامه زده شده بود. ما گفتیم باید خط را حفظ کنیم و موقعیت چپ و راست آن را بگیریم و به قرارگاه نرفتیم. به یکباره دیدیم از بین جاده استراتژیک و هورالعظیم یک لشکر تانک عراقی آمد. حدود ۵۰ تا ۶۰ تای آنان آمدند و به کانال چسبیدند و گیر کردند.

حماسه فرمانده لشکر ۲۵ به همراه رزمندگان لشکر در خط

سردار قربانی افزود: دوشکا‌های تانک‌ها روی خاکریز ما را تیرتراش می‌کردند و اجازه عکس‌العمل چندانی به ما نمی‌دادند به گونه‌ای که سه تن از فرمانده گردان‌های لشکر من در آنجا از کمر به بالا تکه تکه شدند. آمدم یک کلاه آهنی روی سرم گذاشتم و یک گونی هم روی آن کشیدم و به دو سه نفر از بچه‌ها گفتم «کسی دیگر به خط نرود.» چون هرکس می‌رفت شهید می‌شد. رفتم سرخاکریز و با گفتن هر یا زهرا (س) گلوله آر. پی. جی را شلیک می‌کردم. حدود ۱۹ تا ۲۰ تانک را زدم. منطقه به آتش کشیده شد. بعثی‌ها تا این صحنه را دیدند شروع به عقب نشینی کردند و آن‌هایی هم که تانکهاشان مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود از آن‌ها پیاده شده و فرار کردند و در عین حال بچه‌های ما آن‌ها را هدف تیر‌های خود قرار دادند. در این زمان ساعت حدود ۱۰ صبح بود.

فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس ادامه داد: درواقع دشمن در این تک عقبه‌های ما را در فاو بست و ما نیروی آماده کافی برای ترمیم خط مقدم خود نداشتیم. در آنجا آقای اسحاقی اسیر شد و بعد‌ها که پیکر ایشان تفحص شد، در حالی که دست‌هایش را بسته بودند به شهادت رسیده بود. همین که پشت خاکریز بودم، دیدم که تایر سمت چپ یک تویوتا که روشن است، پنچر بود. در حالیکه یک شهید هم داخل آن بود پشت آن تویوتا نشستم و به سمت جاده استراتژیک راه افتادم. روی جاده آمدم و دیدم تانک‌ها از روی جاده ام‌القصر دارند می‌آیند که سر سه راهی را ببندند.

سردار قربانی گفت: در این فاصله مشاهده کردم یک موتوری دارد می‌آید. دیدم شهید احمد کاظمی است. من ماشین را همینطور رها کردم. درحالیکه شهید همچنان داخل آن بود و ترک موتور احمد پریدم. همینطور که این تانک‌ها از روی جاده ام‌القصر می‌آمدند تا چهارراه استراتژیک فاو – بصره را ببندند، من با احمد آمدیم روی جاده فاو و کنار ساحل اروند. دیدیم یک تعداد از نیرو‌های خودی مجروح و سردر گم و آشفته اند. ما آنجا بیسیم زدیم، قایق‌ها را بسیج کردیم و هرچه نیرو بود به آن سمت اروند انتقال دادیم. ساعت حدود ۱۲ بود که بعثی‌ها موفق شده بودند تا چهارراه استراتژیک فاو-بصره برسند و تقریبا همه این مناطق را گرفته بودند.

وی افزود: ما سمت قرارگاه آمدیم و دیدیم هیچ کس نیست و درواقع قرارگاه تخلیه شده بود. با احمد به سمت پل بعثت آمدیم، مقداری از آن در اثر تخریب غیر قابل تردد شده بود. دیدیم یک مقدار اسیر عراقی هم آنجا هستند الحمدلله آن را مدیریت کردیم و تمام نیرو‌های باقی مانده را به همراه اسرا به عقب انتقال دادیم. ساعت حدود سه – چهار بعداز ظهر بود که من و احمد از فرط خستگی کنار درختی خوابمان برد.

حمله دشمن در این سطح گسترده به فاو پیش بینی نشده بود

فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس ادامه داد: بلند شدیم دیدیم مغرب است. سوار موتور شدیم و به عقب برگشتیم. بعثی‌ها تا ظهر روز سوم به پل بعثت رسیدند و شروع به شلیک کردند و تمامی شبه جزیره فاو را باز پس گرفتند. ما هم به سمت شلمچه رفتیم. آنجا نیرو داشتیم اما بخش اعظم نیرو‌های ما در حلبچه بودند و در واقع نوعی پراکندگی نیرو داشتیم.

سردار قربانی گفت: حمله دشمن در این سطح گسترده به فاو پیش بینی نشده بود که بتوان برای آن تدبیر کرد. ضمن اینکه عدم انسجام و تجربه لازم در فرماندهی قرارگاه در آن برهه زمانی در فاو نیز در این عقب نشینی بی‌تاثیر نبود.

وی اذعان کرد: وقتی نگاه می‌کنیم می‌بینیم که دشمن در آخر جنگ حدود یک میلیون و ۴۰۰ هزار نفر نیرو، هشت هزار تانک و نفربر، انواع و اقسام بمب‌های شیمیایی و توپ و ادوات دارد و تمام دنیا نیز بسیج شده بودند که در این برهه جنگ صدام را پیروز کنند. دفاع متحرک عراق آغازشده بود که بعد از فاو نیز، شلمچه، جزایر و سایر جا‌های از دست‌ رفته را باز پس گرفت، در عین‌ حال برای بازپس‌گیری این مناطق نیز تلفات زیادی داد.

در ادامه سردار «احمد غلامپور» فرمانده قرارگاه کربلا در دوران دفاع مقدس با تاکید بر اینکه حوادث آخر جنگ صرفاً ناشی از این نیست که ما حضور نداشتیم، نبودیم، کادرمان ضعیف شده است، توکلشان را از دست دادند بلکه یک مقدارعمیق‌تر از این مسائل است، اظهار داشت: اگر ما بخواهیم در بحث حوادث آخر جنگ فقط بخواهیم روی فاو قضاوت کنیم ممکن است ناقص باشد علتش هم این است که درمورد فاو متأسفانه یک مسائل حاشیه‌ای مطرح می‌شود.

وی افزود: واقعیت این است که قصه سپاه پاسداران در اواخر جنگ قصه یک کِش بود که آنقدر ما را کشیده بودند که خواسته یا ناخواسته دو اتفاق برای ما پیش می‌آمد یا این کش یا از دست ما رها می‌شد یا پاره می‌شد. یعنی زمانی که «مرتضی (سردار قربانی)» می‌گوید: یک خط فاو داریم، یکی شلمچه داریم و هزار و خرده‌ای کیلومتر آن طرف‌تر هم باید عملیات می‌کردیم، قصه همه یگان‌های ما بود بدون اینکه کوچک‌ترین تجهیزات یا امکاناتی به آن اضافه شود.

فرمانده قرارگاه کربلا در دوران دفاع مقدس به شرایط متفاوت در حادثه شلمچه نسبت به فاو اشاره و اظهار داشت: زمانی که ما بعد از حادثه فاو به حادثه شلمچه می‌رسیم آنجا دیگر زمان زدن این حرف‌ها نیست. آنجا تمام فرماندهان از محسن رضایی گرفته تا تمام کادر لشکر‌ها با همه قدرت حضور دارند. من به یاد دارم که ما حتی ساعت «س» و روز «ر» تک شلمچه را هم فهمیدیم یعنی شب که جلسه داشتیم، عراق یک حجم سنگین آتش کرد و همه فهمیدیم که عراق می‌خواهد صبح حمله کند ولی صبح وقتی که عراق حمله کرد مثل برگ زرد پاییزی همه فرو ریختند.

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

جنایت جنگی صدام برای بازپس‌گیری فاو بیشتر بخوانید »

مادر شهیدان «میرقیصری» آسمانی شد


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، بانو «ستاره میرقیصری» مادر شهیدان «سیدمحمد و سیداحمد میرقیصری» و جانباز «سیدمحسن میرقیصری» از استان قم بر اثر کهولت سن جانس به جان آفرین تسلیم کرد و آسمانی شد.

شهید «سیداحمد میرقیصری» سال ۴۴ متولد شد و سال ۶۳ در عملیات بدر منطقه شرق دجله به شهادت رسید.

شهید «سیدمحمد میرقیصری» پنج روز بعد از شهادت برادرش سال ۶۳ در عملیات بدر به شهادت رسید.

جانباز «سیدمحسن میرقیصری» سال ۶۶ در عملیات والفجر ۱۰ در منطقه مریوان به درجه جانبازی نایل آمد.

انتهای پیام/ 112



منبع خبر

مادر شهیدان «میرقیصری» آسمانی شد بیشتر بخوانید »