عملیات والفجر ۸

روایت کوتاه شهید «کاوه» از عملیات والفجر ۸+ فیلم


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید «محمود کاوه» در سال ۱۳۴۰ در مشهد و در خانواده‌ای مذهبی و دوست‌دار اهل بیت (ع) به دنیا آمد. پدرش از کسبه متعهد به‌شمار می‌آمد و در دوران ستمشاهی و اختناق، با علماء و روحانیون مبارز، از جمله آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، شهید هاشمی‌نژاد و شهید کامیاب ارتباط داشت.

روایت کوتاه شهید «کاوه» از عملیات والفجر ۸+ فیلم

وی که برای تربیت فرزندش اهمیت زیادی قائل بود، محمود را همراه خود به مجالس و محافل مذهبی و نماز جماعت می‌برد و از این راه فرزندش را با مکتب اسلام و اهل بیت (ع) آشنا می‌کرد. سردار «محمود کاوه» سرانجام روز روز دهم شهریور ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۲ در منطقه حاج عمران به شهادت رسید.

در زیر فیلم‌های کوتاهی را در مورد شهید کاوه می‌بینید:

کد ویدیو

در این فیلم، شهید کاوه، در یک مصاحبه به شرح فعالیت‌های رزمندگان اسلام در عملیات‌های والفجر ۸ و ۹ گفت: «عملیات والفجر ۹. در پی عملیات رزمندگان اسلام در جنوب کشور در عملیات والفجر ۸، رزمندگان دلیر و پرتوان سپاه پاسداران توانستند در جبهه‌های غرب، ارتفاعات برفی و صعب‌العبور پیروزی بی‌نظیری را به دست بیاورند. این سرزمین، خاک عراق هست که در اینجا دشمن گاهی عقب‌نشینی می‌کند و ما با کمترین نیرو از عراقی‌ها می‌گیریم و امیدواریم که بتوانیم به‌زودی خود را به اهداف اصلی و عالی خود نزدیک کنیم.»

مستندی کوتاه از زندگی شهید کاوه

کد ویدیو

سخنان همرزمان شهید کاوه

کد ویدیو
 

انتهای پیام/ ۱۱۸

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

روایت کوتاه شهید «کاوه» از عملیات والفجر ۸+ فیلم بیشتر بخوانید »

راز اهتزاز پرچم حرم امام رضا (ع) بر فراز مسجد فاو


«عبدالمحمود محمودی» از راویان با سابقه کاروان‌های راهیان نور هست که همه ساله در ایام نوروز در مناطق عملیاتی جنوب کشور حضور می‌یابد و به روایتگری می‌پردازد. با این راوی دفاع مقدس که خود از رزمندگان جنگ تحمیلی و همچنین جانباز مدافع حرم هست همراه شدیم تا در گفت‌و‌گو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، منطقه اروند کنار یا همان یادمان عملیات والفجر ۸ را برای‌مان روایتگری کند.

مختصات جغرافیایی اروندکنار

محمودی درباره مختصات جغرافیایی اروندکنار اظهار داشت: درباره جغرافیای منطقه اروند کنار که پذیرای یادمان عملیاتی والفجر ۸ هست باید بگویم که این یادمان در ساحل اروند و تقریبا در جنوبی‌ترین نقطه آن قرار دارد. شهر پیش روی زائران در آن سوی اروند، فاو هست و شهری که در پشت سر قرار دارد، اروندکنار هست. البته این شهر بعد از عملیات والفجر ۸ به شهر «والفجر» معروف شد، اما پیش از سال ۶۴ به آن اروندکنار می‌گفتند.  

وی افزود: ساحل رودخانه را که بالاتر برویم، حدود ۶۰ تا ۷۰ کیلومتر بالاتر در جایی که کارون به شط العرب وصل می‌شود و اروند را تشکیل می‌دهد، خرمشهر خودمان قرار دارد که معمولا زائران پیش از عزیمت به اروندکنار، در این شهر اسکان می‌یابند؛ اما اگر اروند را به سمت جنوب ادامه بدهیم و پایین برویم، به خلیج فارس می‌رسیم. ایران سواحل وسیعی چه در خلیج فارس و چه دریای عمان دارد، اما عراق صرفا از طریق بندر فاو و بندر‌ام‌القصر به خلیج فارس راه یافته هست و به همین خاطر، بندر فاو برای این کشور جهت دسترسی به آب‌های آزاد اهمیت حیاتی دارد؛ لذا اگر ما فاو را می‌گرفتیم، عراق ضربه سختی می‌خورد.  

عملیاتی خاص و رتبه اولی

این راوی دفاع مقدس ادامه داد: بهمن ماه سال ۶۴ اینجا یک عملیات انجام شد. عملیاتی که باید بدون تردید آن را یک عملیات خاص و دارای رتبه اول، نه فقط در کشورمان که در کل دنیا بدانیم؛ والفجر ۸ و شاهکار عبور از اروند، رود وحشی، حماسه‌ای بود که ارتش‌های مدرن دنیا آن را غیر ممکن می‌دانند. خصوصا آنکه در طول هشت سال دفاع مقدس در آن سوی این رودخانه عریض و خروشان نه تنها ارتش بعث عراق که مستشاران آمریکایی و شوروی و همپیمانان آنها در ورشو و ناتو حضور داشتند. آنها ۶۰ تا ۷۰ کیلومتر ساحل این رودخانه را در سمت عراق در اختیار داشتند، ولی حتی یکبار هم به خودشان اجازه عبور از اروند را ندادند. چرا که آموزه‌های نظامی دنیا می‌گوید عبور از چنین رودخانه‌ای غیر ممکن هست.

محمودی خاطرنشان کرد: الان در سال ۲۰۲۵، ارتش آمریکا در دانشکده‌های نظامی ناتو و در رده فرماندهی و ستاد تدریس می‌کند که وقتی از نبرد‌های خاکی عبور کردیم و به رودخانه‌ای، چون اروند رسیدیم، باید بدانیم که عبور از آن غیر ممکن هست، اما بسیجی‌های خمینی این کار غیر ممکن را انجام دادند و از اروند بزرگ و وحشی عبور کردند.

۱۵ سال بررسی سوابق اقلیمی اروندرود

وی گفت: اگر بخواهم مختصر و مفید عرض کنم، برای مقدمات عملیات والفجر ۸، رزمندگان ما آمدند و سوابق اقلیمی و جغرافیایی ۱۵ سال قبل از سال ۶۴ را بررسی کردند تا بتوانند به اطلاعات دقیقی از جزر و مد اروند و همچنین شرایطی اقلیمی منطقه دست پیدا کنند. البته این بررسی اسنادی در کنار شناسایی‌ها و اندازه‌گیری میدانی دست به دست هم دادند تا یک نقشه جامعی از اطلاعات به دست آمد؛ اما چرا جز و مد اروند به این اندازه مهم بود؟ پاسخ پرسش این هست که ما باید می‌دانستیم قایق‌های ما پس از رفتن غواص‌ها و فتح سنگر‌های ساحلی دشمن، چه زمانی باید به آب می‌زدند تا هنگام اوج مد به آن سوی اروند می‌رسیدند و با کمترین موانع مواجه شوند.

محمودی تصریح کرد: عراق در ساحل خودش انواع موانع را در شیب رودخانه کار گذاشته بود که وقتی مد به حد اعلی می‌رسید، بخش زیادی از این موانع زیر آب قرار می‌گرفتند و رسیدن قایق به ساحل دشمن آسان‌تر می‌شد؛ اما چرا به اروند وحشی می‌گویند؟ دلایل متعددی دارد. یکی از این دلایل همان وجود جزر و مد هست. این رودخانه به تبعیت از خلیج فارس، ارتفاع آبش مرتب بالا و پایین می‌شود. وقتی که آب در حالت مد قرار دارد، ارتفاع رودخانه بالا می‌آید. ولی وقتی نوبت جزر می‌رسد، آب اروند با سرعت به سمت دریا کشیده می‌شود. در این زمان سرعت آب حتی به بیش از ۶۰ کیلومتر در ساعت می‌رسد.  

وی خاطرنشان کرد: در این رفت و آمد‌های آب از خلیج فارس به اروند و بالعکس، می‌بینیم که سطح آب در ظاهر آرام، اما در زیر آن، سرعت جریان آب بسیار زیاد هست. این عوامل باعث می‌شود که پیش‌بینی شرایط اروند کار دشواری باشد. بررسی اسناد چندین ساله و همین طور اندازه‌گیری‌های شبانه‌روزی و شناسایی‌های میدانی نیز به همین خاطر صورت می‌گرفت. بعد از کسب اطلاعات دقیق، فرماندهان به این نتیجه رسیدند که بعد از عبور غواص‌ها به سمت ساحل دشمن، موج دوم یا همان قایق‌ها که تعداد نفرات بسیار بیشتری را حمل می‌کردند، باید راس ساعت ۱۰:۱۰ دقیقه از ساحل خودمان حرکت می‌کردند تا در آن سوی اروند در بالاترین میزان مد آب به ساحل دشمن می‌رسیدند. در این زمان اغلب موانع تعبیه شده عراق در ساحل زیر آب بود و قایق‌ها با کمترین برخورد می‌توانستند در ساحل اروند پهلو بگیرند.  

این راوی دفاع مقدس گفت: دو تا سه هزار غواص ایرانی با لباس‌های مشکی مخصوص غواصی در شامگاه ۲۰ بهمن ماه ۱۳۶۴ در حاشیه اروند حضور پیدا کردند. آنها در دل تاریکی شب راز و نیاز‌هایی با خدا داشتند و سپس به دل امواج خروشان اروند زدند. هنگام عبور غواص‌ها، اروند در حالت جزر قرار داشت. آنها رفتند و چون بارندگی هم صورت گرفته بود، دشمن متوجه سر و صدا‌های حاصل از خروج غواص‌ها از درون آب نشد و این خود یک امداد غیبی بود که در شب عملیات به یاری رزمندگان آمد. غواص‌ها در همان دقایق اول، ساحل رودخانه را گرفتند و سنگر‌ها را پاکسازی کردند. با تصرف خط اول دشمن، قایق‌ها راس ساعت ۱۰:۱۰ دقیقه به آب زدند و عملیات والفجر ۸ رسما آغاز شد.

پرچم سبز آقا امام رضا (ع)

وی ادامه داد: قبل از شروع عملیات، فرمانده وقت سپاه، پرچم سبز متبرک حرم آقا امام رضا (ع) را به منطقه عملیاتی آورد و به دست فرمانده لشکر ۲۵ کربلا سردار مرتضی قربانی داد. این لشکر درست رو به روی فاو عمل می‌کرد و در واقع ورود به این بندر بر عهده واحد‌های لشکر ۲۵ بود. پس از عبور غواص‌ها و حرکت قایق‌ها و فتح فاو، مرتضی قربانی این پرچم متبرک را آورد و در گلدسته مسجد فاو نصب کرد؛ اما چرا پرچم رسمی کشورمان را نصب نکردند؟ به این دلیل که کسی نگوید ایران برای کشورگشایی به فاو رفته و آنجا را تصرف کرده هست. در زمانی که ما به سمت فاو خیز برداشتیم، همان زمان عراق بیش از دو هزار کیلومتر از خاک ما را همچنان در اشغال داشت. ما هم به خاک عراق ورود کردیم، تا اگر خواستیم در آینده مذاکره‌ای داشته باشیم، از این حیث دستمان پر باشد؛ لذا پرچم خودمان را در فاو نصب نکردیم تا اعلام کنیم ما نه برای کشورگشایی بلکه آمدیم تا در تداوم دفاع مقدس، از حق‌مان دفاع کنیم و در مقابلِ خاک‌هایی که دشمن از ما گرفته، ما نیز نقطه راهبردی فاو را در اختیار بگیریم.  

کشتی به گِل نشسته

محمودی گفت: زائران یادمان منطقه عملیاتی والفجر ۸ وقتی به آن سوی اروند نگاه می‌کنند، مسجدی را می‌بینند که از دور به شکل یک کشتی به گل نشسته هست. این مسجد بعد از جنگ توسط صدام ساخته شد. در حالی که مسجد اصلی فاو که سردار قربانی روی گلدسته آن پرچم امام رضا (ع) را نصب کرد، کمی عقب‌تر از مسجد جدید قرار دارد. زائران اگر خوب دقت کنند یا زمانی که سوار اتوبوس‌هایشان می‌شوند، از روی ارتفاع بهتر می‌توانند دو گلدسته در آن سوی اروند را ببینند. گلدسته سمت راست که کمی جلوتر و قطورتر هست و از آجر ساخته شده، مربوط به مسجدی هست که بعد از اتمام دفاع مقدس، صدام آن را ساخت، اما گلدسته سمت چپ که کمی دورتر هست و ترکیب آجر و کاشی دارد، همان مسجد قدیمی فاو هست که مرتضی قربانی پرچم حرم آقا امام رضا (ع) را روی آن نصب کرد.  

وی افزود:، اما منظور صدام از ساختن مسجد جدید فاو چه بود؟ دشمن می‌دانست که جنگ ما، نبرد ایدئولوژی با تکنولوژی هست. ما تسلیحات به مراتب کمتری نسبت به عراق داشتیم، ولی با ایمان و اعتقادمان جنگیدیم. صدام می‌دانست که ایدئولوژی ما اسلامی و از سنگر مساجد هست لذا این مسجد را به شکل کشتی به گل نشسته ساخت تا القا کند که ایدئولوژی اسلامی شما ایرانی‌ها به گل نشسته هست، اما زمان نشان داد که چه کسی به گل نشسته و چه کسی سربلند و سرافراز هست. الان که گروه‌های حشدالشعبی در محور مقاومت قرار دارند و مشخص نیست صدام در کجای جهنم به سر می‌برد، مشخص می‌شود کدام طرف از هشت سال دفاع مقدس سرافراز بیرون آمد و چه کسی ذلیل و خوار شد.  

انتهای پیام/ ۱۱۲

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

راز اهتزاز پرچم حرم امام رضا (ع) بر فراز مسجد فاو بیشتر بخوانید »

شهید «محمدجواد دل آذر»؛ شیر «خط شیر»، فرمانده محور «دارخوین»

شهید «محمدجواد دل آذر»؛ شیر «خط شیر»، فرمانده محور «دارخوین»


شهید «محمدجواد دل آذر»؛ شیر «خط شیر»، فرمانده محور «دارخوین»

 

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، سیزدهم اسفند ۱۳۶۴، در جریان عملیات «والفجر ۸»، سرداری سر بر ستیغ جاودانگی افراشت و بیرق شرف بر بلندای شهادت نشاند، که از سالهای پیش از انقلاب تا لحظه شهادتش، در هر خطر، پیشگام و در هر صحنه رزم و حماسه‌آفرینی، جلودار معرکه بود. سردار شهید «جواد دل آذر»، فرمانده عملیات «لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب (ع)» که پیش از انقلاب، به استخدام کادر درجه داری هوانیروز ارتش شاهنشاهی درآمد، اما با مشاهده جو ضد اسلامی حاکم، از ارتش بیرون آمد و به صف مبارزان پیوست تا سالها بعد، در قامت یکی از فرماندهان بزرگ دفاع مقدس، شیر «دارخوین» و خورشید «خط شیر» شود و نامش در تاریخ جنگ، بدرخشد.

 

از ترک تحصیل و کار در سفالگری، تا اخراج از ارتش

«محمد جواد دل آذر»، فرزند محمدعلی، در دوم فروردین سال ۱۳۳۷ در شهر مقدس قم به دنیا آمد و در سن پنج سالگی پا به مکتب نهاد.

او که همواره به همراه پدر، در نماز‌های جماعت شرکت می‌کرد و همراه او به محضر علمای اعلام و مراجع عظام، شرف‌یاب می‌شد، توفیق یافت چهره ملکوتی امام (ره) را نیز زیارت کند و از همینجا مهر آن انسان الهی در دل این کودک چهار و پنج ساله نشست.

این اتفاق مبارک، نقطه عطفی در زندگی و عاملی در شکل گیری مبانی اعتقادی او بود. به گونه‌ای که از همان آغاز کودکی، فطرت پاک او را از سرچشمه جوشان علاقه به خاندان نبوت و امامت و روحانیت سیراب کرد.

هفت ساله بود که وارد دبستان ارسطو شد. پس از گذراندن پایه ششم ابتدایی به دلیل مشکلات مالی ناگزیر به کار سفالگری روی آورد. هرچند تحصیل خود را در دبیرستان شبانه حکیم نظامی دنبال کرد اما با وجود استعداد زیاد، موفق به ادامه تحصیل نشد و با تشویق و اصرار دوستان، برخلاف میل خانواده به استخدام کادر درجه داری هوانیروز ارتش درآمد. با این حال جوّ ضد اسلامی حاکم بر ارتش در زمان طاغوت، مجال ماندن را از او گرفت. از این رو با فرار و غیبت‌های مکرّر، پس از بیست ماه حضور در ارتش و فراگیری آموزش‌های رزمی و نظامی، زمینه اخراج و رهایی خود را از این محیط فراهم آورد.

پس از این دوره جواد دوباره وارد محیط کار شد. امّا در کنار کار کردن، از تقویت بینش سیاسی و دینی خود نیز غافل نبود و با مطالعه کتاب‌ها و انس با طلّاب علوم دینی، بر رشد فکری و معرفتی خود بطور مداوم، می‌افزود.

 

رفت بالای ایوان آینه‌کاری حرم و اسم شاه را با تیشه کند!

جرقه انقلاب که در خرمن حکومت خودکامگان افتاد، او یکی از کارآمدترین جوانان انقلابی و مبارز شهر قم و جلودار مبارزات و پیشتاز فعالیتهای انقلابی در این شهر بود. سازماندهی راهپیمایی‌ها و تظاهرات در سطح شهر، آموزش‌های نظامی به جوانان انقلابی برای مبارزه با عمال پهلوی، ساختن سه راهی و مواد منفجره و مقابله با مزدوران رژیم، نمونه‌ای از فعالیت‌های اوست. جواد چنان شناخته شده بود که مأموران طاغوت بار‌ها در صدد تعقیب و دستگیری او بر آمدند. او نخستین کسی است که با شجاعت، بالای سردر ورودی و ایوان آینه‌کاری حرم حضرت معصومه (س) رفت و اسم «محمدرضا شاه» را با تیشه کند و پایین کشید و بجایش عکس امام خمینی را بالا برد! این کار او یک حرکت نمادین بود که به مردم جرات داد.

 

جلوی تانکها دراز کشید تا به مردم، تعرض نشود

او همچنین اولین کسی است که با همراهی جمعی از دوستان خود، در حرکتی شجاعانه و سازمان‌یافته، جلو تانکهای رژیم دراز کشید تا مانع از حرکت و تعرض آنان به مردم مبارز و معترض حاضر در خیابان شود. حضور او برای همه، مایه دلگرمی و امید بود و شهامت و شور حماسی او، به همه جرات ایستادگی می‌داد.

 

تا کمر در گچ، برای محافظت و اسکورت خودروی حامل امام (ره)

هنگامی که حضرت امام (ره) تصمیم خود را برای بازگشت به ایران، اعلام کرد، جواد به عضویت کمیته استقبال درآمد. با ورود امام به شهر خود، قم، بفاصله کمتر از یک ماه از پیروزی انقلاب، در اسفندماه ۵۷، او یکی از اعضای گروه جیپ اسکورت مسلّحانه خودروی حامل ایشان بود. در حالی که اتومبیل حامل امام را همراهی می‌کرد، واژگون شد و به سختی از ناحیه کمر، آسیب دید و به بیمارستان منتقل شد.

شدت جراحت به حدی بود که او را به بیمارستانی در تهران منتقل کردند. با عنایت خدای متعال عمل جراحی وی نتیجه‌ای معجزه‌آسا داشت. جواد پس از این عمل تا چند ماه قادر به حرکت نبود، اما جراحت کمر او کم کم رو به بهبودی گذاشت. انتقال او به بیمارستان آیت الله گلپایگانی قم و سپس به منزل، درحالی صورت گرفت که تقریبا نیمی از بدنش در گچ بود. جواد که اهل آرامش و سکون و در خانه نشستن نبود، پس از مدتی گچ‌ها را از کمرش جدا کرد.

 

از مقابله با ضد انقلاب کردستان، تا حضور در جبهه مقاومت لبنان

با تشکیل کمیته انقلاب اسلامی در قم، به عنوان عضو فعال گروه ضربت این کمیته در دستگیری عوامل رژیم پهلوی و قاچاقچیان مواد مخدر، تلاش بسیاری کرد. با آغاز درگیری در کردستان، از سوی کمیته راهی آن دیار شد و چند ماه در سنندج و دیگر شهر‌های آن منطقه، به مبارزه با عناصر ضد انقلاب مشغول شد.

در آذر سال ۱۳۵۸ به اتفاق شهید محمد منتظری، برای مقابله با رژیم صهیونیستی، به جنوب لبنان مسافرت کرد و شش ماه در آنجا به فعالیت و نبرد دلاورانه با اشغالگران قدس شریف پرداخت. پس از بازگشت به ایران، تمام تمرکز خود را بر مبارزه با خط نفاق و خنثی سازی توطئه‌های عوامل منافقین گذاشت و فعالیتهای چشمگیری همراه با دوستان خود در این راستا صورت داد.

 

شیر «دارخوین»

در سال ۱۳۵۹ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و بعد از گذراندن یک دوره آموزشی کوتاه مدت، به سوی جبهه‌های نبرد شتافت و چندین بارمجروح شد. در روز‌های ابتدای جنگ با حضور در جبهه‌های دارخوین، سلیمانیه و محمدیه با مسئولیت واحد خمپاره‌انداز، شجاعانه در مقابل دشمن بعثی ایستاد. تجربه و آموزش‌هایی که او در دوران حضور در کادر درجه داری ارتش کسب کرده بود، در این جا به کمک او آمد. «شیر دارخوین»، نامی بود که بدلیل شجاعتها و دلاوریهایش در این مقطع، برای همیشه روی او ماند.

سرهنگ «علی حاجی زاده»، از همرزمان شهید دل آذر می‌گوید: «دارخوین، منطقه‌ای بود كه شهیدانی همچون خرازی در آن حضور داشتند و برخی از رزمندگان قمی نیز در این منطقه بودند و فرماندهی آنها با شهید دل آذر بود. خط دارخوین مبداء عملیات بزرگ بیت المقدس بود که به آزادسازی خرمشهر منجر شد. خط دارخوین به «خط شیر» معروف بود و شهید دل آذر، فرمانده این محور بود. شهید دل آذر از كسانی بود كه از ابتدا تا پایان عملیات های لشكر ۱۷ علی ابن ابیطالب (ع) قم، در منطقه حضور داشت. نماز شبش ترك نمی‌شد و این را كسی جز افرادی مانند ما كه همراهش بودیم نمی دانست. او مظلوم بود و دلِ شیر داشت و یك شیرمرد واقعی و شیر لشكر ۱۷ امام علی ابن ابیطالب (ع) بود.»

حالات معنوی و روحیات عارفانه او زبانزد بود. چیزی جز خدا نمی‌دید و نیتی جز تقرب او در دل نداشت. همه از این فرمانده شهید، بارها در جبهه شنیده بودند: «بعد از هر پیروزی، ما باید خدا را سجده كنیم و دور از كبر و غرور، شب و روز به درگاه او تضرع و گریه كنیم … پس از هر پیروزی، باید بیشتر به خدا نزدیك شد و به درگاه با عظمتش، احساس نیازمندی كرد. احساس نیازمندی فرماندهان ما به خودسازی و اخلاص و معنویت و ارتباط با خدا، باید نسبت به دیگران بیشتر باشد.»

 

هنگام قنوت، عشق در خون، گل کرد…

و سرانجام، محمدجواد دل آذر، که سالها از فرماندهی «دارخوین» تا فرماندهی «محور» و فرماندهی عملیات «لشکر ۱۷ علی بم ابیطالب (ع)» در جبهه خدمت کرده بود، در عملیات «والفجر ۸» در «فاو»، هنگام قنوت نماز، به وصل معبود رسید و نماز ناتمامش، راهی شد به وسعت آغاز دوباره و پرواز او به وسعت بیکرانگی جاوید لقای یار. قنوت خونین او، محمل مناجاتی بود به لایتناهی دیدار و به وسعت حضور. خدا او را از وسط نمازش با شهادت، طلبید و رخصت دیدار داد. یک ترکش خمپاره، او را به آرزویش رساند و محمد جواد دل آذر، دلاوری که «شیر خط شیر» بود و خورشید «دارخوین»، همسفر شهیدان شد.

 

انتهای پیام/ 



منبع خبر

شهید «محمدجواد دل آذر»؛ شیر «خط شیر»، فرمانده محور «دارخوین» بیشتر بخوانید »

شهید «اسدالله پازوکی»؛ قائم مقام «لشکر 27 محمد رسول الله(ص)» در «والفجر 8»

شهید «اسدالله پازوکی»؛ قائم مقام «لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص)» در «والفجر ۸»


شهید «اسدالله پازوکی»؛ قائم مقام «لشکر 27 محمد رسول الله(ص)» در «والفجر 8»

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، یازدهم اسفند ۱۳۶۴، در جریان عملیات «والفجر ۸» و در مقتل «فاو»، سرداری، سر بر ستیغ بلند شهادت افراشت که سالهای رزم و حماسه آفرینی او در جبهه، از غرب تا جنوب و از «کردستان» تا «فاو»، تمرین تربیت و تکامل او برای وصول به مقام و معنای شهادت بود. شهید «اسدالله پازوکی» مسئول آموزش نظامی «لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)» بود که در جایگاه قائم مقام فرماندهی لشکر و فرمانده محور عملیات در «فاو» به میقات ملکوتی خود با معبود رسید و: «دل پی دلدار رفت، جان سوی جانانه شد»… یکروز می خواست آموزش تکاوری و چتربازی ببیند. به ارتش رفت اما ارتش شاهنشاهی جوابگوی روح تشنه و مشتاق او نبود و از آن استعفا داد. باید انقلاب می‌شد و او محافظ امام و مقتدای این انقلاب و سپس خودش مسئول آموزش نظامی لشکری می‌شد، که بزرگترین تجلیگاه حماسه جهاد و جانفشانی سپاه در جبهه و جنگ بود.

 

از ارتش استعفا داد تا یک روز…

 

روز دوم اردیبهشت ۱۳۳۶ در روستای کمردشت از توابع قوهه ورامین، بدنیا آمد. در ۷ سالگی برای تحصیل، راهی روستای پاکدشت شد. با پایان سال سوم دبیرستان در سال ۱۳۵۱ تحصیل را رها کرد و به یاری پدر شتافت. کار در مزرعه، کارگاه آهنگری و شرکت او را از مطالعه کتاب بازنداشت به طوریکه تمام اوقات فراغت اسدالله به مطالعه می‌گذشت. اسدالله برای آموزش «تکاوری و چتربازی»، جذب ارتش شد، ولی شرایط ارتش شاهنشاهی با طبع و روحیه او سازگار نیامد. بنابراین، خیلی زود از این کار منصرف شد و استعفا داد. او باید سرباز خمینی می‌شد.

 

روزهای حفاظت از امام (ره) را شیرینترین روزهای عمرش می‌دانست

 

با اوج گیری انقلاب اسلامی، به صف مبارزان پیوست و در کنار سربازان روح الله (ره) قرار گرفت. پس از پیروزی انقلاب، به عضویت سپاه درآمد و عضو کمیته حفاظت از بیت امام خمینی (ره) شد. او روزهای حفاظت از بیت امام را از شیرین‌ترین و بهترین روزهای زندگی‌اش یاد می‌کرد.

شهید «اسدالله پازوکی»؛ قائم مقام «لشکر 27 محمد رسول الله(ص)» در «والفجر 8»

 

خطبه عقدش را امام (ره) خواند

 

غائله کردستان پازوکی را به جبهه غرب کشاند و در پاکسازی محورها و شهر‌های کردستان، دلاورانه جنگید و حماسه‌ها آفرید. پس از بازگشت از کردستان، در سال ۶۰ ازدواج کرد. خطبه عقدشان را امام خمینی (ره) خواند. پس از ازدواج، دوباره به جبهه رفت و در عملیات بیت‌المقدس و ‌آزادسازی خرمشهر، زخمی شد، ولی برای مداوا هم حاضر نشد به تهران بیاید.

 

تسبیحی با عطر دست‌های امام…

 

آرام و با طمأنینه خیره به سویی مي‌نگریست. امام (ره) هر روز در یک ساعت مقرر در حیاط قدم می‌زد. اسدالله هم هر روز به نظاره مراد و مقتدایش می‌نشست. او از چندی پیش، حفاظت از بیت امام (ره) را بر عهده گرفته بود. چنان محو تماشای او می‌شد که حتی پلک نمی‌زد. امام (ره) با مهربانی به او نگاه کرد و به طرفش رفت. قلب اسدالله در سینه به تندی مي‌تپید. ناگهان حضرت (ره) را مقابل خویش دید. دستان امام (ره) را بوسید. اشک در چشمانش حلقه زد. بی‌اختیار، تسبیح را از جیب درآورد تا با تماس با دستان امام، تبرکش کند. امام هم بوسه‌ بر پیشانی او زد و تسبیح را متبرک ساخت و دوباره به راه افتادند. پازوکی مات و مبهوت به امام، مس‌نگریست. باورش نمس‌شد. نگاهی به تسبیح انداخت و با تمام وجود آن را بوئید. عطر دست امام داشت!

 

«علمدار یک دست خیبر» و مسئول آموزش لشکر

 

سال ۱۳۶۱ به عنوان فرمانده «گردان صف»، در عملیات «والفجر ۱» شرکت کرد و بر اثر انفجار گلوله توپ، دست چپش به شدت زخمی شد. شدت جراحت و سوختگی دستش به قدری زیاد بود که بناچار، دستش را از بالای آرنج، قطع کردند. ران پای راستش نیز زخمی شد و شدیدا عفونت کرد. پس از این جریان، پیشنهاد دادند که در تهران بماند و مسئولیتی دیگر را بپذیرد، ولی ‌به هیچ عنوان زیر بار نرفت و گفت: «‌حاضرم با همین یک دست، در جبهه خدمتگزار بسیجی‌ها باشم، اما در تهران نمانم». با همان یک دست، بسیاری از کارهایش را به تنهایی انجام می‌داد و حتی با یک دست رانندگی می‌کرد. به واسطه رشادت و توان مدیریتی بالا، مدارج نظامی را به سرعت، پشت سر گذاشت و به درخواست فرمانده «لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)» دوباره به لشکر بازگشت و به عنوان فرمانده «‌گردان حمزه‌» منصوب شد. او در خط پدافندی شاخ شمیران، عملیات بدر و اداره خط پدافندی لشکر در مهران، حماسه‌های جاوید آفرید و «یک دست‌» لقب گرفت. با همان مسئولیت، در عملیات خیبر شرکت کرد. پس از پایان عملیات، مسئولیت آموزش نظامی لشکر ۲۷ به ایشان واگذار شد و مدتی نیز در این مسئولیت فعالیت کرد.

شهید «اسدالله پازوکی»؛ قائم مقام «لشکر 27 محمد رسول الله(ص)» در «والفجر 8»

ما فقط مقلد امام هستیم…

 

شهید پازوکی مصاحبه‌ای که در مقر لشکر حضرت رسول(ص) در زمان عملیات بدر در تاریخ دوم فروردین ۱۳۶۴ داشته‌ است، حضور در جبهه را ادای وظیفه‌ای می‌داند که از طرف مراد و مرشد خود، امام خمینی‌(ره) بر آن تأکید شده است. در این فایل صوتی بجامانده از شهید، می‌شنویم:

«امام هرچه می‌گوید، چون‌که ما فقط مقلد امام هستیم، برای ادای وظیفه هم آمدیم اینجا، اطاعت محض هم باید کنیم، کاملاً؛ یعنی اگر امام بازهم دستور بدهند روی چشم‌مان می‌پذیریم، حالا یک منطقه‌ای را رفتیم عملیات انجام دادیم برای رضای خدا، خب موفق نشدیم در منطقه بمانیم، آمدیم اینجا؛ اگر برای رضای خدا بوده ما پیروزیم، اگرنه برای رضای خدا نبوده خب شکست برای ماست. مسئله نظامی باید اطاعت محض باشد تا آنجا که کلیه مسئولین ما از طرف امام و همینطور به‌مراتب مورد تأیید هستند که می‌آیند اینجا، تا این حالت اسلامی‌اش را دارد که ان‌شاءالله در آینده هم بیشتر بشود.»

 

معشوق همینجاست! بیایید، بیایید!…

 

در سال ۱۳۶۳، از طرف سپاه به او پیشنهاد شد ‌به زیارت خانه خدا برود؛ اما «‌حاجی‌» به دلیل همزمانی عملیات با مراسم حج، شرکت در عملیات را بر سفر حج ترجیح داد. او بجای زیارت خانه خدا، عشق خدای خانه و دیدار او را برگزیده بود. اما هنوز یکسال مانده بود تا لحظه بزرگ عزیمت…

 

هنگام اذان، رخصت دیدار، خوش است…

 

پیش از آغاز عملیات «والفجر ۸ » برای خداحافظی به منزل رفت. روی سجاده نشست و بلند گریه کرد. وقتی همسرش علت گریه‌اش را پرسید، گفت: «‌عجیب دلم گرفته است‌». بعد گفت: «‌اگر خبر شهادتم را بشنوی، چه خواهی کرد؟‌» همسرش پاسخ داد: «‌این چه حرفیه؟ طاقت ندارم، می‌میرم‌!» اسدالله گفت: «این طورها نیست. خدا چنان صبری می‌دهد كه خودت هم باور نمی‌كنی.»

و سرانجام، اسدالله پازوکی، هنگام اذان ظهر و درمیان نوای الله اکبر موذن، رخصت دیدار گرفت و با پشت و پهلویی شکافته از اصابت ترکش خمپاره دشمن، در منطقه فاو، به نماز خون نشست و سرخ جامه، به ملاقات معشوق خود شتافت درحالیکه با آنهمه حکایت و ماجرا، تازه ۲۸ سال بیشتر از سنش نگذشته بود. پیکرش در ورامین به خاک سپرده شد.

 

ای خدای کریم!…

 

و اینک، فرازی از وصیتنامه این شهید بزرگوار:

 إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ

خدا نکند انسان پیش از آنکه خود را بسازد جامعه به او روی آورد و در میان مردم نفوذ و شخصیت پیدا کند، که خود را می‌بازد. خود را گم می‌کند، قبل از آنکه عنان اختیار از کف شما ربوده شود، خود را بسازید و اصلاح کنید. آن‌ها که کمر بسته‌اند برای حفظ اسلام باید اشخاصی باشند که اگر همه رفتند به‌مانند حضرت امیر (ع) فرمودند: اگر همه بروند من می‌مانم.

همانگونه که اماممان فرمود: «ما می‌خواهیم که سپاه و ارتش جندالله باشند و دسته‌بندی نداشته باشند و جهالت سیاسی را کنار بگذارند.»

ای خدای کریم! این خواسته ما را برآورده ساز؛ تو کربلا را یک روز به عقب افکندی تا حُر نیز این لازمه را داشته باشد پس این آمادگی را نیز در ما ایجاد بفرما

 

 انتهای گزارش/ 



منبع خبر

شهید «اسدالله پازوکی»؛ قائم مقام «لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص)» در «والفجر ۸» بیشتر بخوانید »

نمایش رزمی اردوگاه شهید باکری به منظور بازسازی عملیات «والفجر ۸» برگزار شد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار اعزامی دفاع پرس، نمایش رزمی اردوگاه شهید باکری در محل این اردوگاه و با حضور انبوهی از مردم شهیدپرور شهر «خرمشهر» برگزار شد.

در این نمایش رزمی، بازسازی صحنه‌هایی از عملیات والفجر ۸ در قالب طرح‌های حماسی، انفجارات و جلوه‌های ویژه رزمی انجام شد.

شایان ذکر هست نمایش رزمی بازسازی صحنه‌هایی از عملیات‌های دوران دفاع مقدس هر شب ساعت ۲۱ تا ۲۳ تا پایان اردوی راهیان نور تا ۱۴ فروردین ۱۴۰۴ در اردوگاه راهیان نور «شهید باکری» خرمشهر انجام خواهد شد. 

انتهای پیام/۲۸۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

نمایش رزمی اردوگاه شهید باکری به منظور بازسازی عملیات «والفجر ۸» برگزار شد بیشتر بخوانید »