عملیات والفجر4

رمز ماندگاری انقلاب اسلامی شهدا هستند

رمز ماندگاری انقلاب اسلامی شهدا هستند


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از سرتیپ دوم پاسدار «سید یوسف مولایی» جانشین تربیت و آموزش ستاد کل نیرو‌های مسلح صبح امروز در مراسم تشییع پیکر شهید «فیضی زاده» اظهارداشت: انسان‌های بزرگی برای حفظ و نگهداشت و پاسداشت کشور خون خود را فدا کردند و باعث شدند تا به پیشرفت‌های امروز برسیم، بنابراین همهٔ ما مسئولیت سنگینی بر عهده داریم.

وی افزود: شهید«فیضی زاده» در یکی از مشاغل سخت در دوران دفاع مقدس خدمت کرده و حماسه‌ها آفریده و در راه خدا قدم برداشت به همین دلیل ماندگار شد.

 جانشین تربیت و آموزش ستاد کل نیرو‌های مسلح گفت: این شهید و فرزندانش در دامان مادری انقلابی و ایمانی تربیت‌یافته‌اند و الگو‌های نسلی انقلابی برای ما هستند.

«مولایی» گفت: باید توجه داشت شهید «فیضی زاده» دارای خصوصیات و صفات اخلاقی ویژه‌ای بود که بهره‌گیری از این خصوصیات برای نسل‌های آینده ضروری است.

 جانشین تربیت و آموزش ستاد کل نیرو‌های مسلح خاطرنشان کرد: در دنیا انقلاب‌های بزرگی رخ‌داده که سرنوشت زمین را تغییر داده‌اند؛ مانند انقلاب حضرت موسی که فرعون را به زمین کشید و امروز انقلاب مصر که دچار انحراف شد که باید گفت انقلاب‌کردن راحت ولی حفظ انقلاب سخت است و نیازمند مردان بزرگ است.

وی بیان داشت: امروز بعد ۴۱ سال از انقلاب اسلامی با وجود تلاش‌های دشمن انقلاب اسلامی از مسیر خود منحرف نشد و رمز ماندگاری انقلاب اسلامی و مظهر قدرت کشور شهدا هستند.

 سردار «مولایی» خاطرنشان کرد: شهید «فیضی زاده» و یارانش پای انقلاب ایستادند و آمدن امروز پیامی دارد که مردم مواظب باشید که تلاش دارند دنیا و آخرت را از شما بگیرند.

 جانشین تربیت و آموزش ستاد کل نیرو‌های مسلح تصریح کرد: عطر دل‌انگیز وجود این شهید در فضای استان ایلام پیچیده و حضور مردم بار دیگر این نکته را یادآور شده که ایلام یک دژ مستحکم در برابر تهاجم دشمنان است.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

رمز ماندگاری انقلاب اسلامی شهدا هستند بیشتر بخوانید »

هدایای دردناک آلمانی‌ها برای رزمندگان ایرانی!/ دردسری که محبوبیت شهید «زین‌الدین» برایش فراهم کرد


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: زمستان سال ۱۳۶۱ وقتی هنوز ۱۵ سالش هم نشده بود تصمیم گرفت به جبهه برود، جنگ به اوج خود رسیده بود و از هر شهر و روستایی جوانان برای دفاع از کشور راهی جبهه‌های جنگ می‌شدند، «رضا جلالی» با دیدن دوستان رزمنده و در عین حال فوتبالیست خود در تیم‌های استانی و مخصوصا شهادت «حسین اروجی»، با دستکاری شناسنامه و افزودن دو سال به سنش، راهی میدان جنگ شد.

او که جانباز ۷۰ درصد است بعد از دفاع مقدس تحصیلاتش را ادامه داد و به عضویت هیئت علمی دانشگاه درآمد و هم اکنون نیز مدیر کل امور ایثارگران شهرداری تهران است. جلالی در قسمت دوم گفت‌وگوی خود با خبرنگار حماسه و جهاد به ماجرای مجروحیت خود در دره کانی‌مانگا و اصابت ترکشی بزرگ به ناحیه چشمش در یکی از شب‌های سرد عملیات والفجر ۴ اشاره کرده که در ادامه آن را می‎خوانید.

بازگشت دوباره به زندگی از سردخانه/ ماجرای تکه کردنپیراهن شهید زین الدین برای تبرک

دفاع‌پرس: چه مدت دوران نقاهت حاصل از مجروحیت را گذراندید و پس از آن کجا رفتید؟

هشت روز در بیمارستان سنندج بودم، هیچ چیزی از این هشت روز را متوجه نشدم، به شیراز که منتقل شدم تازه فهمیدم مجروح شده‌ام و خانواده به دیدنم آمدند. در این فاصله هشت روزه، یکبار هم از دنیا رفتم و مرا داخل پلاستیک‌هایی که مرده‌ها را درون آن قرار می‌دهند گذاشتند، اما تنفس دوباره و بخار کردن پلاستیک باعث شد متوجه شوند زنده هستم و مرا به بیمارستان برگردانند. جالب بود که خانواده فکر می‌کردند در بمباران هوایی اهواز مجروح شده‌ام، چون آنقدر سنم کم بود به ذهنشان خطور نمی‌کرد در جبهه جنگ بوده باشم.

برادرم به شیراز آمد و قرار شد برای درمان به خارج از کشور بروم، چون ترکش طوری به چشمم خورده بود که هر آن ممکن بود آن یکی چشمم نیز از بین برود؛ اما چون به سن قانونی نرسیده بودم تا پای هواپیما رفتم، اما اجازه خروج ندادند. این اتفاق باعث شد تا تصمیم بگیریم به تهران بیاییم، برادرم مرا سوار هواپیما کرد، اما جای خودش را داد به جانبازی دیگر، بنابراین تنهایی به تهران رسیدم و اول به بیمارستان تجریش و بعد لبافی‌نژاد رفتم، برادرم بعد از رسیدن به تهران هرچه گشت مرا پیدا نکرد، اشتباه بیمارستان تجریش بود که فرم انتقال مرا به لبافی نژاد ننوشته بود. بعد از چند روز برادرم توانست مرا پیدا کند.

بازگشت دوباره به زندگی از سردخانه/ ماجرای تکه کردنپیراهن شهید زین الدین برای تبرک

با اینکه شش ماه مرخصی نرفته بودم، اما در دوران مجروحیت و درمان، دلم بی‌تاب رفتن به جبهه بود. بعد از یک ماه از بیمارستان مرخص شدم و به جای رفتن به خانه به لشکر برگشتم و در عملیات خیبر شرکت کردم. در تاریخ هفتم بهمن سال ۱۳۶۲ اولین بمب شیمیایی جنگ انداخته شد که ما زیر این بمباران بودیم. ساعت دو صبح بین خاکریز و دشت، هواپیما‌های دشمن منطقه را بمباران کردند و رفتند، همیشه چنان بمباران می‌کردند که گویی آسمان روی سر ما خراب می‌شد. در فاصله ۶۰ متری شیرجه می‌زدند و راکت‌ها را می‌‎انداختند و می‌رفتند، اما این‌بار دود خاکستری بدون ترکش بود، هیچ کس بمب شیمیایی ندیده بود، ما هم رفتیم از نزدیک به راکت‌ها دست کشیدیم و برایمان جالب بود چرا حلبی است و چدنی نیست، چون راکت‌ها همه چدنی بود، این راکت حلبی درونش گاز شیمیایی بوده و ما متوجه نشدیم. بعد‌ها اثرات گاز خردل باعث ایجاد تاول‌هایی به بزرگی یک نعلبکی روی بدن‌هایمان سبز شد!. روزی سه بار پرستار‌ تاول‌های ما را می‌تراشید، آنچنان درد داشت که گویی به چشم آمپول می‌زدند. در همان بیمارستانی که به خاطر چشمم بستری بودم دوباره بستری شدم. تا اینکه پادزهر آن را از آلمان آوردند و درمان شدیم، اما تا مدت‌ها تمام بدن ما سیاه و سفید بود.

دفاع‌پرس: خاطره‌ای از شهید زین‌الدین بگویید.

ما مقری به نام مقر کاتیوشا داشتیم. در همان عملیاتی که چشمم کور شد چهار ماه منتظر موقعیت عملیات بودیم. نیمه شبی خواب بودیم ستون پنجم مقر ما را لو داد، دشمن آمد و کاتیوشا را نیمه شب شلیک کرد. در سمت راست رودخانه و سمت چپ چادر‌هایی تعبیه شد، وقتی خمسه خمسه که ۴۰ گلوله دو متری داشت زده شد، بچه‌ها وحشت‌زده از چادر‌ها بیرون آمدند و ناخودآگاه به سمت رودخانه رفتند، خیلی‌ها خیس شدند و آب، چون تند بود تامصافتی بچه‌ها را کشاند.

آن شب هفت شهید دادیم. شهید زین‌الدین فردایش در جمع آمد و سخنرانی کرد. آنقدر این آدم محبوبیت داشت با اینکه ۲۱ ساله بود، بچه‌ها از سر و کولش بالا رفتند و در یک لحظه لباس‌هایش را برای تبرک تکه تکه کردند که تکه بزرگه دکمه‌اش شد!. یکی از گمنام‌ترین شهدای ما شهید زین‌الدین است. ۲۸ ماه سرباز او بودم. به دستور ایشان عضو رسمی نیروی زمینی شدم. «فرشته‌خصالی» بود، رتبه چهارم پزشکی را که آورد، بورسیه فرانسه را هم قبول شد، اما در کشور ماند. اعجوبه و نخبه‌ای بود.

دفاع‌پرس: تا کی در جبهه ماندید و چطور ادامه تحصیل دادید؟

تقریبا ۷۴ ماه در جبهه بودم. از نیمه‌های سال ۱۳۶۱ تا پایان جنگ آنجا بودم. چند سال ترک تحصیل داشتم. وقتی جنگ تمام شد در بیمارستان فاطمه‌الزهرا (س) در یوسف‌آباد در حالی که عمل جراحی داشتم، درس می‌خواندم، وارد دانشگاه شهید بهشتی شدم. از سال ۱۳۷۰ تا لیسانس و فوق و دکترا را در این دانشگاه گذراندم و عضو هیئت علمی دانشگاه شدم و ۳۴ ماه است که در اداره کل ایثارگران مشغول به کار هستم.

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

هدایای دردناک آلمانی‌ها برای رزمندگان ایرانی!/ دردسری که محبوبیت شهید «زین‌الدین» برایش فراهم کرد بیشتر بخوانید »

هدایای دردناک آلمانی‌ها برای رزمندگان ایرانی!/دردسری که محبوبیت شهید «زین‌الدین» برایش فراهم کرد


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: زمستان سال ۱۳۶۱ وقتی هنوز ۱۵ سالش هم نشده بود تصمیم گرفت به جبهه برود، جنگ به اوج خود رسیده بود و از هر شهر و روستایی جوانان برای دفاع از کشور راهی جبهه‌های جنگ می‌شدند، «رضا جلالی» با دیدن دوستان رزمنده و در عین حال فوتبالیست خود در تیم‌های استانی و مخصوصا شهادت «حسین اروجی»، با دستکاری شناسنامه و افزودن دو سال به سنش، راهی میدان جنگ شد.

او که جانباز ۷۰ درصد است بعد از دفاع مقدس تحصیلاتش را ادامه داد و به عضویت هیئت علمی دانشگاه درآمد و هم اکنون نیز مدیر کل امور ایثارگران شهرداری تهران است. جلالی در قسمت دوم گفت‌وگوی خود با خبرنگار حماسه و جهاد به ماجرای مجروحیت خود در دره کانی‌مانگا و اصابت ترکشی بزرگ به ناحیه چشمش در یکی از شب‌های سرد عملیات والفجر ۴ اشاره کرده که در ادامه آن را می‎خوانید.

بازگشت دوباره به زندگی از سردخانه/ ماجرای تکه کردنپیراهن شهید زین الدین برای تبرک

دفاع‌پرس: چه مدت دوران نقاهت حاصل از مجروحیت را گذراندید و پس از آن کجا رفتید؟

هشت روز در بیمارستان سنندج بودم، هیچ چیزی از این هشت روز را متوجه نشدم، به شیراز که منتقل شدم تازه فهمیدم مجروح شده‌ام و خانواده به دیدنم آمدند. در این فاصله هشت روزه، یکبار هم از دنیا رفتم و مرا داخل پلاستیک‌هایی که مرده‌ها را درون آن قرار می‌دهند گذاشتند، اما تنفس دوباره و بخار کردن پلاستیک باعث شد متوجه شوند زنده هستم و مرا به بیمارستان برگردانند. جالب بود که خانواده فکر می‌کردند در بمباران هوایی اهواز مجروح شده‌ام، چون آنقدر سنم کم بود به ذهنشان خطور نمی‌کرد در جبهه جنگ بوده باشم.

برادرم به شیراز آمد و قرار شد برای درمان به خارج از کشور بروم، چون ترکش طوری به چشمم خورده بود که هر آن ممکن بود آن یکی چشمم نیز از بین برود؛ اما چون به سن قانونی نرسیده بودم تا پای هواپیما رفتم، اما اجازه خروج ندادند. این اتفاق باعث شد تا تصمیم بگیریم به تهران بیاییم، برادرم مرا سوار هواپیما کرد، اما جای خودش را داد به جانبازی دیگر، بنابراین تنهایی به تهران رسیدم و اول به بیمارستان تجریش و بعد لبافی‌نژاد رفتم، برادرم بعد از رسیدن به تهران هرچه گشت مرا پیدا نکرد، اشتباه بیمارستان تجریش بود که فرم انتقال مرا به لبافی نژاد ننوشته بود. بعد از چند روز برادرم توانست مرا پیدا کند.

بازگشت دوباره به زندگی از سردخانه/ ماجرای تکه کردنپیراهن شهید زین الدین برای تبرک

با اینکه شش ماه مرخصی نرفته بودم، اما در دوران مجروحیت و درمان، دلم بی‌تاب رفتن به جبهه بود. بعد از یک ماه از بیمارستان مرخص شدم و به جای رفتن به خانه به لشکر برگشتم و در عملیات خیبر شرکت کردم. در تاریخ هفتم بهمن سال ۱۳۶۲ اولین بمب شیمیایی جنگ انداخته شد که ما زیر این بمباران بودیم. ساعت دو صبح بین خاکریز و دشت، هواپیما‌های دشمن منطقه را بمباران کردند و رفتند، همیشه چنان بمباران می‌کردند که گویی آسمان روی سر ما خراب می‌شد. در فاصله ۶۰ متری شیرجه می‌زدند و راکت‌ها را می‌‎انداختند و می‌رفتند، اما این‌بار دود خاکستری بدون ترکش بود، هیچ کس بمب شیمیایی ندیده بود، ما هم رفتیم از نزدیک به راکت‌ها دست کشیدیم و برایمان جالب بود چرا حلبی است و چدنی نیست، چون راکت‌ها همه چدنی بود، این راکت حلبی درونش گاز شیمیایی بوده و ما متوجه نشدیم. بعد‌ها اثرات گاز خردل باعث ایجاد تاول‌هایی به بزرگی یک نعلبکی روی بدن‌هایمان سبز شد!. روزی سه بار پرستار‌ تاول‌های ما را می‌تراشید، آنچنان درد داشت که گویی به چشم آمپول می‌زدند. در همان بیمارستانی که به خاطر چشمم بستری بودم دوباره بستری شدم. تا اینکه پادزهر آن را از آلمان آوردند و درمان شدیم، اما تا مدت‌ها تمام بدن ما سیاه و سفید بود.

دفاع‌پرس: خاطره‌ای از شهید زین‌الدین بگویید.

ما مقری به نام مقر کاتیوشا داشتیم. در همان عملیاتی که چشمم کور شد چهار ماه منتظر موقعیت عملیات بودیم. نیمه شبی خواب بودیم ستون پنجم مقر ما را لو داد، دشمن آمد و کاتیوشا را نیمه شب شلیک کرد. در سمت راست رودخانه و سمت چپ چادر‌هایی تعبیه شد، وقتی خمسه خمسه که ۴۰ گلوله دو متری داشت زده شد، بچه‌ها وحشت‌زده از چادر‌ها بیرون آمدند و ناخودآگاه به سمت رودخانه رفتند، خیلی‌ها خیس شدند و آب، چون تند بود تامصافتی بچه‌ها را کشاند.

آن شب هفت شهید دادیم. شهید زین‌الدین فردایش در جمع آمد و سخنرانی کرد. آنقدر این آدم محبوبیت داشت با اینکه ۲۱ ساله بود، بچه‌ها از سر و کولش بالا رفتند و در یک لحظه لباس‌هایش را برای تبرک تکه تکه کردند که تکه بزرگه دکمه‌اش شد!. یکی از گمنام‌ترین شهدای ما شهید زین‌الدین است. ۲۸ ماه سرباز او بودم. به دستور ایشان عضو رسمی نیروی زمینی شدم. «فرشته‌خصالی» بود، رتبه چهارم پزشکی را که آورد، بورسیه فرانسه را هم قبول شد، اما در کشور ماند. اعجوبه و نخبه‌ای بود.

دفاع‌پرس: تا کی در جبهه ماندید و چطور ادامه تحصیل دادید؟

تقریبا ۷۴ ماه در جبهه بودم. از نیمه‌های سال ۱۳۶۱ تا پایان جنگ آنجا بودم. چند سال ترک تحصیل داشتم. وقتی جنگ تمام شد در بیمارستان فاطمه‌الزهرا (س) در یوسف‌آباد در حالی که عمل جراحی داشتم، درس می‌خواندم، وارد دانشگاه شهید بهشتی شدم. از سال ۱۳۷۰ تا لیسانس و فوق و دکترا را در این دانشگاه گذراندم و عضو هیئت علمی دانشگاه شدم و ۳۴ ماه است که در اداره کل ایثارگران مشغول به کار هستم.

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

هدایای دردناک آلمانی‌ها برای رزمندگان ایرانی!/دردسری که محبوبیت شهید «زین‌الدین» برایش فراهم کرد بیشتر بخوانید »

هدایای دردناک آلمانی‌ها برای رزمندگان ایرانی!/دردسری که محبوبیت شهید «زین‌الدین» برایش فراهم کرد


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: زمستان سال ۱۳۶۱ وقتی هنوز ۱۵ سالش هم نشده بود تصمیم گرفت به جبهه برود، جنگ به اوج خود رسیده بود و از هر شهر و روستایی جوانان برای دفاع از کشور راهی جبهه‌های جنگ می‌شدند، «رضا جلالی» با دیدن دوستان رزمنده و در عین حال فوتبالیست خود در تیم‌های استانی و مخصوصا شهادت «حسین اروجی»، با دستکاری شناسنامه و افزودن دو سال به سنش، راهی میدان جنگ شد.

او که جانباز ۷۰ درصد است بعد از دفاع مقدس تحصیلاتش را ادامه داد و به عضویت هیئت علمی دانشگاه درآمد و هم اکنون نیز مدیر کل امور ایثارگران شهرداری تهران است. جلالی در قسمت دوم گفت‌وگوی خود با خبرنگار حماسه و جهاد به ماجرای مجروحیت خود در دره کانی‌مانگا و اصابت ترکشی بزرگ به ناحیه چشمش در یکی از شب‌های سرد عملیات والفجر ۴ اشاره کرده که در ادامه آن را می‎خوانید.

بازگشت دوباره به زندگی از سردخانه/ ماجرای تکه کردنپیراهن شهید زین الدین برای تبرک

دفاع‌پرس: چه مدت دوران نقاهت حاصل از مجروحیت را گذراندید و پس از آن کجا رفتید؟

هشت روز در بیمارستان سنندج بودم، هیچ چیزی از این هشت روز را متوجه نشدم، به شیراز که منتقل شدم تازه فهمیدم مجروح شده‌ام و خانواده به دیدنم آمدند. در این فاصله هشت روزه، یکبار هم از دنیا رفتم و مرا داخل پلاستیک‌هایی که مرده‌ها را درون آن قرار می‌دهند گذاشتند، اما تنفس دوباره و بخار کردن پلاستیک باعث شد متوجه شوند زنده هستم و مرا به بیمارستان برگردانند. جالب بود که خانواده فکر می‌کردند در بمباران هوایی اهواز مجروح شده‌ام، چون آنقدر سنم کم بود به ذهنشان خطور نمی‌کرد در جبهه جنگ بوده باشم.

برادرم به شیراز آمد و قرار شد برای درمان به خارج از کشور بروم، چون ترکش طوری به چشمم خورده بود که هر آن ممکن بود آن یکی چشمم نیز از بین برود؛ اما چون به سن قانونی نرسیده بودم تا پای هواپیما رفتم، اما اجازه خروج ندادند. این اتفاق باعث شد تا تصمیم بگیریم به تهران بیاییم، برادرم مرا سوار هواپیما کرد، اما جای خودش را داد به جانبازی دیگر، بنابراین تنهایی به تهران رسیدم و اول به بیمارستان تجریش و بعد لبافی‌نژاد رفتم، برادرم بعد از رسیدن به تهران هرچه گشت مرا پیدا نکرد، اشتباه بیمارستان تجریش بود که فرم انتقال مرا به لبافی نژاد ننوشته بود. بعد از چند روز برادرم توانست مرا پیدا کند.

بازگشت دوباره به زندگی از سردخانه/ ماجرای تکه کردنپیراهن شهید زین الدین برای تبرک

با اینکه شش ماه مرخصی نرفته بودم، اما در دوران مجروحیت و درمان، دلم بی‌تاب رفتن به جبهه بود. بعد از یک ماه از بیمارستان مرخص شدم و به جای رفتن به خانه به لشکر برگشتم و در عملیات خیبر شرکت کردم. در تاریخ هفتم بهمن سال ۱۳۶۲ اولین بمب شیمیایی جنگ انداخته شد که ما زیر این بمباران بودیم. ساعت دو صبح بین خاکریز و دشت، هواپیما‌های دشمن منطقه را بمباران کردند و رفتند، همیشه چنان بمباران می‌کردند که گویی آسمان روی سر ما خراب می‌شد. در فاصله ۶۰ متری شیرجه می‌زدند و راکت‌ها را می‌‎انداختند و می‌رفتند، اما این‌بار دود خاکستری بدون ترکش بود، هیچ کس بمب شیمیایی ندیده بود، ما هم رفتیم از نزدیک به راکت‌ها دست کشیدیم و برایمان جالب بود چرا حلبی است و چدنی نیست، چون راکت‌ها همه چدنی بود، این راکت حلبی درونش گاز شیمیایی بوده و ما متوجه نشدیم. بعد‌ها اثرات گاز خردل باعث ایجاد تاول‌هایی به بزرگی یک نعلبکی روی بدن‌هایمان سبز شد!. روزی سه بار پرستار‌ تاول‌های ما را می‌تراشید، آنچنان درد داشت که گویی به چشم آمپول می‌زدند. در همان بیمارستانی که به خاطر چشمم بستری بودم دوباره بستری شدم. تا اینکه پادزهر آن را از آلمان آوردند و درمان شدیم، اما تا مدت‌ها تمام بدن ما سیاه و سفید بود.

دفاع‌پرس: خاطره‌ای از شهید زین‌الدین بگویید.

ما مقری به نام مقر کاتیوشا داشتیم. در همان عملیاتی که چشمم کور شد چهار ماه منتظر موقعیت عملیات بودیم. نیمه شبی خواب بودیم ستون پنجم مقر ما را لو داد، دشمن آمد و کاتیوشا را نیمه شب شلیک کرد. در سمت راست رودخانه و سمت چپ چادر‌هایی تعبیه شد، وقتی خمسه خمسه که ۴۰ گلوله دو متری داشت زده شد، بچه‌ها وحشت‌زده از چادر‌ها بیرون آمدند و ناخودآگاه به سمت رودخانه رفتند، خیلی‌ها خیس شدند و آب، چون تند بود تامصافتی بچه‌ها را کشاند.

آن شب هفت شهید دادیم. شهید زین‌الدین فردایش در جمع آمد و سخنرانی کرد. آنقدر این آدم محبوبیت داشت با اینکه ۲۱ ساله بود، بچه‌ها از سر و کولش بالا رفتند و در یک لحظه لباس‌هایش را برای تبرک تکه تکه کردند که تکه بزرگه دکمه‌اش شد!. یکی از گمنام‌ترین شهدای ما شهید زین‌الدین است. ۲۸ ماه سرباز او بودم. به دستور ایشان عضو رسمی نیروی زمینی شدم. «فرشته‌خصالی» بود، رتبه چهارم پزشکی را که آورد، بورسیه فرانسه را هم قبول شد، اما در کشور ماند. اعجوبه و نخبه‌ای بود.

دفاع‌پرس: تا کی در جبهه ماندید و چطور ادامه تحصیل دادید؟

تقریبا ۷۴ ماه در جبهه بودم. از نیمه‌های سال ۱۳۶۱ تا پایان جنگ آنجا بودم. چند سال ترک تحصیل داشتم. وقتی جنگ تمام شد در بیمارستان فاطمه‌الزهرا (س) در یوسف‌آباد در حالی که عمل جراحی داشتم، درس می‌خواندم، وارد دانشگاه شهید بهشتی شدم. از سال ۱۳۷۰ تا لیسانس و فوق و دکترا را در این دانشگاه گذراندم و عضو هیئت علمی دانشگاه شدم و ۳۴ ماه است که در اداره کل ایثارگران مشغول به کار هستم.

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

هدایای دردناک آلمانی‌ها برای رزمندگان ایرانی!/دردسری که محبوبیت شهید «زین‌الدین» برایش فراهم کرد بیشتر بخوانید »

شهادت ۱۴ مازندرانی در یک روز

شهادت ۱۴ مازندرانی در یک روز



منطقه عملیاتی والفجر4، کردستان، شمال مریوان، مهر1362
تقسیم غذا در اردوگاه قبل از عزیمت به خط مقدم

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، ۳۰ مهر ۱۳۹۹ هجری شمسی برابر با ۴ ربیع الاول ۱۴۴۲ هجری قمری و ۲۱ اکتبر ۲۰۲۰ میلادی است. مروری می کنیم بر حوادت مهم دفاع مقدس در این روز.

رویدادهای مهم این روز در تقویم شمسی (۳۰ مهر)

• ولادت شهید مدافع حرم فیروز حمیدی‌زاده (استان خراسان شمالی، شهرستان بجنورد) (۱۳۵۷ ه.ش)

• شهادت شهید ابوالفضل جبارزاده طهرانی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۵۹ ه.ش)

• شهادت شهید محمود زارعی بزوان (استان آذربایجان شرقی، شهرستان تبریز) (۱۳۵۹ ه.ش)

• ولادت شهید مدافع حرم محمدحسین مرادی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۰ ه.ش)

• شهادت شهید مجتبی آقایی (استان قزوین، شهرستان قزوین، روستای دستجردعلیا) (۱۳۶۰ ه.ش)

• صدور قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل متحد درباره جنگ ایران و عراق (۱۳۶۱ ه.ش)

• شهادت شهید غلامعلی قادری (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید محمدعیسی سروری (استان همدان، شهرستان ملایر) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید منوچهر شجاعی (استان مازندران، شهرستان نور) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید عزیزالله زارعی (استان مازندران، شهرستان میاندورود) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید سیدباقر صباغ دارابی (استان مازندران، شهرستان میاندورود) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید محمدجواد طالبی دارابی (استان مازندران، شهرستان میاندورود) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید حسین علی مرادی (استان مازندران، شهرستان میاندورود) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید سیدمحمود میریان (استان مازندران، شهرستان سیمرغ) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید قربان علی اسماعیلی سنگدهی (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید محمدمهدی آبیان (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید سیداحمد فلاحیان (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید حسین نوائی‌نژاد (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید محمود توکلی (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید نیما سرمد (استان مازندران، شهرستان بابل) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید محمدرضا محمودی‌راد (استان مازندران، شهرستان قائمشهر) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید میررمضان اسماعیل‌پور (استان مازندران، شهرستان بابل) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید جواد یوسفیان آرانی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید عزت‌الله مساح نمکی بیدگلی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید علی رضا مالکیان (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید علیرضا کریم شاهی بیدگلی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید اسماعیل سلمانی بیدگلی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید عباس حکیمیان آرانی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید احمد حاجی زادگان بیدگلی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید علی توکلی بیدگلی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید مجید برک‌پور (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید حسن بویزه (۱۳۶۲ ه.ش)

• شهادت شهید قنبرعلی صادقی (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۳ ه.ش)

• عملیات عاشورای ۴ در منطقه هورالهویزه (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید یارالله بهرامی (استان لرستان، شهرستان پلدختر، روستای چم گرداب) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید حسین کوکبی (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید علی حسین خسروی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید محمداسماعیل عظیمی برخورداری (۱۳۶۴ ه.ش)

• شهادت شهید سیدهاشم آراسته (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۶۵ ه.ش)

• شهادت شهید سیدغلام رضا جعفری جورجاده (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۵ ه.ش)

• شهادت شهید قاسم شاهطوری (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۵ ه.ش)

• شهادت شهید هادی اصغرپور حاجی آبادی (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۵ ه.ش)

• شهادت شهید شکرالله تقی‌زاده (استان مازندران، شهرستان میاندورود) (۱۳۶۵ ه.ش)

• شهادت شهید مهدی مهدی‌پور (استان مازندران، شهرستان نور) (۱۳۶۵ ه.ش)

• شهادت شهید سیدمحمدرضا میرابوطالبی (استان مازندران، شهرستان تنکابن) (۱۳۶۵ ه.ش)

• شهادت شهید عباس دهبندی (استان مازندران، شهرستان بهشهر) (۱۳۶۵ ه.ش)

• شهادت شهید نامدار نیوشا (استان بوشهر، شهرستان دشتستان) (۱۳۶۶ ه.ش)

• شهادت شهید عبدالجواد احمدی (استان خراسان جنوبی، شهرستان زیرکوه، روستای شاهرخت) (۱۳۹۳ ه.ش)

• شهادت شهید مدافع حرم امین کریمی (استان آذربایجان شرقی، شهرستان مراغه) (۱۳۹۴ ه.ش)

• شهادت شهید مدافع حرم عبدالله باقری (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۹۴ ه.ش)

• شهادت شهید مدافع حرم مسلم نصر (استان فارس، شهرستان جهرم) (۱۳۹۴ ه.ش)

• شهادت شهید مصیب قنبری (استان کرمانشاه، شهرستان اسلام آباد غرب) (۱۳۹۵ ه.ش)

• شهادت شهید نعمت‌الله رضایی (استان مرکزی، شهرستان شازند، روستای چشمه سار) (۱۳۹۵ ه.ش)

• شهادت شهید حسن عبدالوند (استان لرستان، شهرستان ازنا) (۱۳۹۵ ه.ش)

• شهادت شهید قاسم (کوروش) قویدل (استان گیلان، شهرستان ماسال) (۱۳۹۵ ه.ش)

رویدادهای مهم این روز در تقویم هجری قمری (۴ ربیع الاول)

• خروج حضرت رسول اکرم (ص) از غار ثور و حرکت به سوی مدینه (۱ ه.ق)



منبع خبر

شهادت ۱۴ مازندرانی در یک روز بیشتر بخوانید »