عملیات کربلای5

آیین رونمایی از کتاب « برگی که غوغا کرد»  در سمنان برگزار شد

آیین رونمایی از کتاب « برگی که غوغا کرد» در سمنان برگزار شد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از سمنان، در محفل خاطره‌ گویی که به مناسبت سالگرد عملیات کربلای ۵ باحضور حجت الاسلام والمسلمین «مرتضی مطیعی» نماینده ولی فقیه در استان سمنان و خاطره گویی یادگاران هشت سال دفاع مقدس در ستاد دانشگاه علوم پزشکی سمنان برگزار شد، از کتاب «برگی که غوغا کرد» به قلم «زهرا علیزاده برمی» و  فیلم کوتاه « تردید»  به  تهبه کنندگی «امیرحسین قدیری» و کارگردانی «حسین شریف نیا» رونمایی شد.

آیین رونمایی از کتاب « برگی که غوغا کرد»  در سمنان برگزار شد

آیین رونمایی از کتاب « برگی که غوغا کرد»  در سمنان برگزار شد

آیین رونمایی از کتاب « برگی که غوغا کرد»  در سمنان برگزار شد

آیین رونمایی از کتاب « برگی که غوغا کرد»  در سمنان برگزار شد

آیین رونمایی از کتاب « برگی که غوغا کرد»  در سمنان برگزار شد

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

آیین رونمایی از کتاب « برگی که غوغا کرد» در سمنان برگزار شد بیشتر بخوانید »

درخواست وام فرمانده در شرایط جنگی

درخواست وام فرمانده در شرایط جنگی



درخواست وام فرمانده در شرایط جنگی

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، علی، بچه روستا در اصفهان بود و از همان ابتدا یاد گرفته بود روی پای خودش بایستد. همان وقتی که در کارخانه پارچه‌بافی کار می‌کرد تا کمک‌خرج پدرش باشد. علی زیر بار زور رفتن را بلد نبود. شاید همین دلیل باعث شد به خیل مبارزان علیه رژیم طاغوت بپیوندد و بعد از پیروزی انقلاب، جزو اولین کسانی باشد که خودش را برای مبارزه با حزب بعث، که خاک سرزمینش را مورد تجاوز قرار داده بود، بپیوندد. 

درخواست وام فرمانده در شرایط جنگی

درخواست وام فرمانده در شرایط جنگی

وقتی جنگ شروع شد علی تازه ازدواج کرده بود و قرار بود خدا پسری به او بدهد. شرایط جنگ به گونه‌ای رقم خورد که علی نتوانست این روزهای شیرین را لمس کند. آنقدر نبود که بالاخره همسرش لب به شکایت گشود و گفت: اداره زندگی به تنهایی برایش سخت است. اما علی هر بار سعی می‌کرد با شوخی و مهربانی کمی از رنج دوری کم کند. خانم آزادی می‌گوید: یک سال بعد از ازدواج به مشهد مقدس رفتیم. وقتی روبروی ضریح مطهر رسیدیم به علی گفتم پیش امام رضا به من قول بده که کاری برای من انجام بدهی. می‌دانست که اهل مادیات نیستم، ولی با شوخ‌طبعی جیب‌هایش را گشت و گفت: اگر پول داشتم، چشم! گفتم اگر می‌شود آن دنیا شفاعت من را پیش خدا بکن. با روی گشاده و لبخندی گفت: شما باید شفاعت ما را بکنید. تمام زحمات زندگی بر دوش شماست. از همه مهم‌تر بزرگ کردن فرزندانمان است، ولی اگر قسمتم شد و شهید شدم و اجازه داشتم که شفاعت یک نفر را بکنم، حتما شفاعت شما را می‌کنم.

درخواست وام فرمانده در شرایط جنگی

عملیاتی نبود که علی از آن غافل شود. با اینکه بارها مجروح شده بود، اما به محض بهبودی ساکش را برمی‌داشت و راهی می‌شد. علی فرمانده بود و نبودش می‌توانست روحیه نیروهایش را به هم بریزد؛ زیرا آنها به او تنها به چشم یک فرمانده جنگی نگاه نمی‌کردند.

علی، برادر بزرگ‌تر آنها بود که در همه امورشان می‌توانستند روی او حساب کنند. مثل همان وقتی که به حاج حسین گوران نامه‌ای نوشت و برای یکی از رزمندگان درخواست وام کرد. 

درخواست وام فرمانده در شرایط جنگی

حاج حسین رفیق شفیق علی بود که خاطره زیادی از بزرگمردی‌های علی او دارد. علی دوست نداشت رفیقش در همه عملیات‌ها شرکت کند. مبادا شهید شود. او می‌دانست حاج حسین حواسش به خانواده شهدا جمع است و دائم به آنها سر می‌زند. حضور چنین کسی، قوت قلب خوبی برای خانواده‌هایی بود که مردشان را از دست داده بودند. 

درخواست وام فرمانده در شرایط جنگی

شاید هم علی می‌دانست حاج حسین گوران قرار است یک روز هم خبر شهادت او را به خانواده‌اش بدهد و قوت قلب همسر و چهار فرزندش باشد. ۱۲ اسفند سال ۶۵ در جریان عملیات کربلای ۵ بود که علی جزمانی به شهادت رسید و گویا می‌دانست قرار است در همین عملیات روحش برای همیشه پرواز کند و روزی خور ابدی درگاه حضرت حق شود. 

غزلی رفیق و هم محله‌ای علی تعریف می‌کند: یک‌بار که از جبهه به تهران برگشته بودیم با شهید جزمانی به حمام عمومی رفتیم. علی پسر کوچکش را هم با خود آورده بود. دیدم دارد بچه را خیلی محکم کیسه می‌کشد و در نظافت و تمیزی‌اش خیلی وسواس نشان می‌دهد! تا جایی‌که بخش‌هایی از بدن بچه قرمز شده بود. به فکر فرو رفتم که این علی چرا امروز این‌گونه رفتار می‌کند؟ نکند دارد از بچه‌اش دل می‌کَنَد! گفتم علی داری چه‌کار می‌کنی؟ گفت دارم بچه‌ام را می‌شورم. گفتم: نه، داری بچه را اذیت می‌کنی. یک‌دفعه اشک شهید جزمانی سرازیر شد و گفت:«دوستش دارم!»

درخواست وام فرمانده در شرایط جنگی

فاطمه آزادی همسر علی می‌گوید: چند روزی بود که بی‌تاب بودم. با بچه‌ها به منزل خواهر شوهرم رفتیم. یک شب حاج حسین گوران با دوست علی به دیدن ما آمدند. حس کردم ناراحت است. با اضطراب پرسیدم: علی کجاست؟ حاج حسین گفت: قرار است فردا چند شهید بیاورند. علی هم با آنها بر می‌گردد. همانجا فهمیدم او هم شهید شده است. 

درخواست وام فرمانده در شرایط جنگی

شهید علی جزمانی در زمان شهادت، فرماندهی گردان مقداد را بر عهده داشت. مزار این سردار در بهشت زهرای تهران قطعه ۲۶ ردیف ۸۰ شماره ۴۹ قرار دارد.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، علی، بچه روستا در اصفهان بود و از همان ابتدا یاد گرفته بود روی پای خودش بایستد. همان وقتی که در کارخانه پارچه‌بافی کار می‌کرد تا کمک‌خرج پدرش باشد. علی زیر بار زور رفتن را بلد نبود. شاید همین دلیل باعث شد به خیل مبارزان علیه رژیم طاغوت بپیوندد و بعد از پیروزی انقلاب، جزو اولین کسانی باشد که خودش را برای مبارزه با حزب بعث، که خاک سرزمینش را مورد تجاوز قرار داده بود، بپیوندد. 

درخواست وام فرمانده در شرایط جنگی

درخواست وام فرمانده در شرایط جنگی

وقتی جنگ شروع شد علی تازه ازدواج کرده بود و قرار بود خدا پسری به او بدهد. شرایط جنگ به گونه‌ای رقم خورد که علی نتوانست این روزهای شیرین را لمس کند. آنقدر نبود که بالاخره همسرش لب به شکایت گشود و گفت: اداره زندگی به تنهایی برایش سخت است. اما علی هر بار سعی می‌کرد با شوخی و مهربانی کمی از رنج دوری کم کند. خانم آزادی می‌گوید: یک سال بعد از ازدواج به مشهد مقدس رفتیم. وقتی روبروی ضریح مطهر رسیدیم به علی گفتم پیش امام رضا به من قول بده که کاری برای من انجام بدهی. می‌دانست که اهل مادیات نیستم، ولی با شوخ‌طبعی جیب‌هایش را گشت و گفت: اگر پول داشتم، چشم! گفتم اگر می‌شود آن دنیا شفاعت من را پیش خدا بکن. با روی گشاده و لبخندی گفت: شما باید شفاعت ما را بکنید. تمام زحمات زندگی بر دوش شماست. از همه مهم‌تر بزرگ کردن فرزندانمان است، ولی اگر قسمتم شد و شهید شدم و اجازه داشتم که شفاعت یک نفر را بکنم، حتما شفاعت شما را می‌کنم.

درخواست وام فرمانده در شرایط جنگی

عملیاتی نبود که علی از آن غافل شود. با اینکه بارها مجروح شده بود، اما به محض بهبودی ساکش را برمی‌داشت و راهی می‌شد. علی فرمانده بود و نبودش می‌توانست روحیه نیروهایش را به هم بریزد؛ زیرا آنها به او تنها به چشم یک فرمانده جنگی نگاه نمی‌کردند.

علی، برادر بزرگ‌تر آنها بود که در همه امورشان می‌توانستند روی او حساب کنند. مثل همان وقتی که به حاج حسین گوران نامه‌ای نوشت و برای یکی از رزمندگان درخواست وام کرد. 

درخواست وام فرمانده در شرایط جنگی

حاج حسین رفیق شفیق علی بود که خاطره زیادی از بزرگمردی‌های علی او دارد. علی دوست نداشت رفیقش در همه عملیات‌ها شرکت کند. مبادا شهید شود. او می‌دانست حاج حسین حواسش به خانواده شهدا جمع است و دائم به آنها سر می‌زند. حضور چنین کسی، قوت قلب خوبی برای خانواده‌هایی بود که مردشان را از دست داده بودند. 

درخواست وام فرمانده در شرایط جنگی

شاید هم علی می‌دانست حاج حسین گوران قرار است یک روز هم خبر شهادت او را به خانواده‌اش بدهد و قوت قلب همسر و چهار فرزندش باشد. ۱۲ اسفند سال ۶۵ در جریان عملیات کربلای ۵ بود که علی جزمانی به شهادت رسید و گویا می‌دانست قرار است در همین عملیات روحش برای همیشه پرواز کند و روزی خور ابدی درگاه حضرت حق شود. 

غزلی رفیق و هم محله‌ای علی تعریف می‌کند: یک‌بار که از جبهه به تهران برگشته بودیم با شهید جزمانی به حمام عمومی رفتیم. علی پسر کوچکش را هم با خود آورده بود. دیدم دارد بچه را خیلی محکم کیسه می‌کشد و در نظافت و تمیزی‌اش خیلی وسواس نشان می‌دهد! تا جایی‌که بخش‌هایی از بدن بچه قرمز شده بود. به فکر فرو رفتم که این علی چرا امروز این‌گونه رفتار می‌کند؟ نکند دارد از بچه‌اش دل می‌کَنَد! گفتم علی داری چه‌کار می‌کنی؟ گفت دارم بچه‌ام را می‌شورم. گفتم: نه، داری بچه را اذیت می‌کنی. یک‌دفعه اشک شهید جزمانی سرازیر شد و گفت:«دوستش دارم!»

درخواست وام فرمانده در شرایط جنگی

فاطمه آزادی همسر علی می‌گوید: چند روزی بود که بی‌تاب بودم. با بچه‌ها به منزل خواهر شوهرم رفتیم. یک شب حاج حسین گوران با دوست علی به دیدن ما آمدند. حس کردم ناراحت است. با اضطراب پرسیدم: علی کجاست؟ حاج حسین گفت: قرار است فردا چند شهید بیاورند. علی هم با آنها بر می‌گردد. همانجا فهمیدم او هم شهید شده است. 

درخواست وام فرمانده در شرایط جنگی

شهید علی جزمانی در زمان شهادت، فرماندهی گردان مقداد را بر عهده داشت. مزار این سردار در بهشت زهرای تهران قطعه ۲۶ ردیف ۸۰ شماره ۴۹ قرار دارد.



منبع خبر

درخواست وام فرمانده در شرایط جنگی بیشتر بخوانید »

باور «محسن رضایی» به بزرگ‌ترین غافلگیری

این بزرگ‌ترین غافلگیری است



آغاز عملیات بیت المقدس 2

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، پس از انجام عملیات کربلای۵ که به هدف اصلی‌اش، یعنی تصرف شهر حیاتی بصره نرسید، تمام نگاه‌ها به سمت غرب و شمالغرب کشور رفت تا در سال ۱۳۶۶ و خصوصاً در عملیات بزرگی که باید برای این سال طراحی می‌شد، به اهداف بیشتری دست پیدا کنیم.

رزمندگان و فرماندهان جنگ اعم از ارتش و سپاه تمام تلاش‌شان را کردند تا به بصره برسند؛ اما تجهیزات و تسلیحات پیشرفته‌ای که در اختیار حکومت عراق قرار گرفته بود و همچنین موانع عجیب و غریبی که روی زمین و در مقابل‌شان می‌دیدند، مانع از پیشروی‌های گسترده بود و در تعدادی از محورها، برنامه از پیش تعیین شده عملیات را با چالش‌هایی مواجه می‌کرد. تنها راهی که در پیش رو بود، تغییر تاکتیک جنگی و تمرکز بیشتر بر جبهه‌های غرب و شمالغرب بود.

پیش از این هم جمهوری اسلامی مصمم بود با یک عملیات بزرگ سالانه در این مناطق، سرزمین‌های تحت کنترل معارضین کُرد عراقی در استان سلیمانیه عراق را آزاد کند. اجرای این هدف تا پایان سال ۱۳۶۵ از اهمیت کمتری برخوردار بود؛ اما وقتی عملیات در جنوب کشور با مشکلات بزرگی همراه شد و تردیدهایی به همراه آورد،‌ نگاه‌ها هم به سمت این قسمت از مرزهای کشور کشیده شد.  عملیات کربلای۵ در ۱۹ دی ماه ۱۳۶۵ شروع شد و روزهای زیادی به طول انجامید. مردانگی و سرسختی رزمندگان ایرانی مانع از این بود که روند عملیات با تمام مشکلاتش به زودی پایان یابد؛ اما گره‌های بزرگی به کار پیشروی آنان افتاده بود.

برخی محورها هم که تصرف شده بود در مرحله پدافند با مشکلاتی روبه‌رو بودند. شهید و زخمی شدن تعداد قابل توجهی از رزمندگان در طول عملیات اگرچه غم را به چهره‌ها آورده بود؛ اما از عزم و ایستادگی نکاسته بود. نیروهای پدافندی با چهره‌های آفتاب‌سوخته و چشم‌های گود افتاده، حاضر نبودند از خاکریزهای‌شان دست بردارند و به عقب برگردند. عملیات کربلای۸ که در هجدهمین روز از سال ۱۳۶۶ آغاز شد هم در محور شلمچه بود تا بتواند به روند عملیات قبل از خود، سر و سامانی بدهد. این، آخرین ابتکار عمل ایران و عملیات بزرگش در جبهه‌های جنوب بود و فرماندهان متوجه شدند که این روش از نبرد، با بن‌بست مواجه شده است. نگاه فرماندهان که پیش از آن هم به سوی غرب و شمالغرب افتاده بود، به طور دقیق‌تری متوجه این جبهه‌ها شد و تصمیم گرفتند ضمن اجرای عملیات‌های محدود، طرح یک عملیات گسترده و بزرگ در این سرزمین‌ها را هم بچینند.

عملیات کربلای ۱۰ در ۲۵ فروردین‌ماه ۱۳۶۶ در ارتفاعات منطقه عمومی ماووت شروع شد. در همین روز و در منطقه سلیمانیه هم عملیات محدود فتح۵ آغاز شد. حدود دو ماه از این عملیات‌ها گذشته بود که در ۳۱ خردادماه ۱۳۶۶ و همزمان با سالگرد شهادت دکتر چمران، با هدف تصرف شهر ماووت و ارتفاع ژاژیله و تکمیل اهداف عملیات کربلای۱۰، عملیات نصر ۴ کلید خورد.

عملیات نصر۷، نبردی بود که در چهاردهمین روز از مردادماه ۱۳۶۶ با هدف تصرف دوپازا و بُلفَت در محور سردشت انجام شد. عملیات بعدی با نام نصر۸ هم فقط سه ماه و نیم بعد،‌ در ارتفاع گرده‌رش در منطقه عمومی ماووت و با هدف گرفتن سرپل در غرب رودخانه قلعه چولان انجام شد و موفقیت‌هایی به دنبال داشت.

این عملیات‌ها البته محدود بودند و زمینه را برای انجام یک عملیات بزرگ‌تر فراهم می‌کردند. این بار،‌ چندین منطقه در جنوب و غرب، مدنظر قرار داده شد تا در صورت موفق نشدن در هر یک از عملیات‌ها، طرح عملیات دیگری به مرحله اجرا در آید. نظر فرمانده کل سپاه، ‌برادر محسن رضایی، انجام عملیات همزمان در جبهه‌های جنوب و شمالغرب بود. به همین دلیل در بهمن‌ماه ۱۳۶۶ به برادر ذوالقدر، فرمانده قرارگاه رمضان (قرارگاه عملیات‌های برون‌مرزی در داخل خاک عراق) درباره دورنمای فعالیت‌های این قرارگاه گفت:‌ «شما باید هدف‌تان دوکان، ‌قلعه دیزه و کرکوک باشد که زمینه‌ای برای عملیات بهار ۱۳۶۷ بشود.»

برادر رضایی باز هم در حین عملیات بیت‌المقدس ۲ و در دوم بهمن‌ماه ۱۳۶۶به فرماندهان سپاه گفت:‌ «باز هم تأکید می‌کنم برنامه شما در شمال غرب است. تا بهار سال آینده (۱۳۶۷) اینجا هستید… .» وی همچنان بر آمادگی رزمندگان در چند نقطه تأکید می‌کند و می‌گوید: «وضعیت جنگ به گونه‌ای شده که در این مقطع ما نمی‌توانیم روی یک جا سرمایه‌گذاری کنیم. بعد اگر عملیات موفق نشد، اصرار کنیم و تلفات بدهیم. چون باید جواب مردم را بدهیم. این است که امسال به این نتیجه رسیدیم دو منطقه را آماده کنیم. ضمن اینکه اگر هر یک لو رفت، مجبور نشویم آن را عمل کنیم… .»

این استدلالی بود که محسن رضایی برای فرماندهانی که از منطقه فاو به شمال‌غرب آماده بودند، ارائه داد. این فرماندهان همچنان بر انجام عملیات در منطقه فاو اصرار داشتند اما به دلیل هوشیاری دشمن و آماده نشدن شرایط، عملیات در فاو به تعویق افتاد و همزمان عملیات بیت‌المقدس۲ در غرب ماووت واقع در استان سلیمانیه شروع شد.

محسن رضایی در جای دیگری به فرماندهان می‌گوید: «در مورد عملیات جنوب، ما از قبل پیش‌بینی می‌کردیم ممکن است تا پایان بهمن‌ماه هر کاری بخواهیم انجام بدهیم لو برود. لذا این بار سعی کردیم با لشکرهایی که قرار بود موج دوم و سوم در جنوب به کار بگیریم، حتما یک عملیات در شمالغرب بکنیم و جنوب را هم کنترل می‌کردیم. یکی از مزیت‌های این تصمیم این است که می‌شود دشمن را از جنوب جاکن کنیم. از طرف دیگر اگر در جنوب هم هیچ موفقیتی نداشته باشیم و در اینجا موفقیت قابل توجهی به دست بیاوریم،‌ در ذهن‌مان این بود که باید تمرکز قوا داد تا یک قسمت‌های مهمی برویم… آزادسازی شهر حلبچه و دریاچه دربندیخان برای ما خیلی مهم است و از نظر سیاسی و نظامی می‌تواند ما را تا پایان اسفند ‌تأمین کند.»

فرمانده کل سپاه در ادامه به این مطلب اشاره می‌کند که در صورت دستیابی به نتایج مورد نظر که از نگاه او تا حد زیادی امکان‌پذیر است، عراقی‌ها برای جلوگیری از پیروزی‌های بیشتر ما، ناچار به جاکن شدن از جنوب و آمدن به شمالغرب می‌شوند. در این صورت است که ما عملیات بعدی‌مان را در جنوب انجام خواهیم داد.

برادر محسن معتقد بود اگر غافلگیری رعایت نشود، به جز ضرر چیزی نداریم. دشمن در فاو و کلاً منطقه جنوب، همه کارهایش آماده است؛ مانند فاو که در ۲۴ ساعت اول، جلوی‌مان پر شد. مشکل خاکریز هم مشکل بزرگی بود. کافی بود در گوشه‌ای خاکریز زده نشود و الحاق صورت نگیرد؛ مانند همان تجربه‌ای که در کربلای ۵ و در نوک کانال ماهی، الحاق صورت نگرفت و ضربه خوردیم.

باور فرمانده کل سپاه این بود که دشمن باور نمی‌کند ایران برای انجام عملیات‌هایش، خصوصاً در فصل زمستان به مناطق شمالغرب برود و این بزرگ‌ترین غافلگیری برای دشمن است.

*میثم رشیدی‌مهرآبادی



منبع خبر

این بزرگ‌ترین غافلگیری است بیشتر بخوانید »

باور «محسن رضایی» به بزرگ‌ترین غافلگیری

باور «محسن رضایی» به بزرگ‌ترین غافلگیری



آغاز عملیات بیت المقدس 2

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، پس از انجام عملیات کربلای۵ که به هدف اصلی‌اش، یعنی تصرف شهر حیاتی بصره نرسید، تمام نگاه‌ها به سمت غرب و شمالغرب کشور رفت تا در سال ۱۳۶۶ و خصوصاً در عملیات بزرگی که باید برای این سال طراحی می‌شد، به اهداف بیشتری دست پیدا کنیم.

رزمندگان و فرماندهان جنگ اعم از ارتش و سپاه تمام تلاش‌شان را کردند تا به بصره برسند؛ اما تجهیزات و تسلیحات پیشرفته‌ای که در اختیار حکومت عراق قرار گرفته بود و همچنین موانع عجیب و غریبی که روی زمین و در مقابل‌شان می‌دیدند، مانع از پیشروی‌های گسترده بود و در تعدادی از محورها، برنامه از پیش تعیین شده عملیات را با چالش‌هایی مواجه می‌کرد. تنها راهی که در پیش رو بود، تغییر تاکتیک جنگی و تمرکز بیشتر بر جبهه‌های غرب و شمالغرب بود.

پیش از این هم جمهوری اسلامی مصمم بود با یک عملیات بزرگ سالانه در این مناطق، سرزمین‌های تحت کنترل معارضین کُرد عراقی در استان سلیمانیه عراق را آزاد کند. اجرای این هدف تا پایان سال ۱۳۶۵ از اهمیت کمتری برخوردار بود؛ اما وقتی عملیات در جنوب کشور با مشکلات بزرگی همراه شد و تردیدهایی به همراه آورد،‌ نگاه‌ها هم به سمت این قسمت از مرزهای کشور کشیده شد.  عملیات کربلای۵ در ۱۹ دی ماه ۱۳۶۵ شروع شد و روزهای زیادی به طول انجامید. مردانگی و سرسختی رزمندگان ایرانی مانع از این بود که روند عملیات با تمام مشکلاتش به زودی پایان یابد؛ اما گره‌های بزرگی به کار پیشروی آنان افتاده بود.

برخی محورها هم که تصرف شده بود در مرحله پدافند با مشکلاتی روبه‌رو بودند. شهید و زخمی شدن تعداد قابل توجهی از رزمندگان در طول عملیات اگرچه غم را به چهره‌ها آورده بود؛ اما از عزم و ایستادگی نکاسته بود. نیروهای پدافندی با چهره‌های آفتاب‌سوخته و چشم‌های گود افتاده، حاضر نبودند از خاکریزهای‌شان دست بردارند و به عقب برگردند. عملیات کربلای۸ که در هجدهمین روز از سال ۱۳۶۶ آغاز شد هم در محور شلمچه بود تا بتواند به روند عملیات قبل از خود، سر و سامانی بدهد. این، آخرین ابتکار عمل ایران و عملیات بزرگش در جبهه‌های جنوب بود و فرماندهان متوجه شدند که این روش از نبرد، با بن‌بست مواجه شده است. نگاه فرماندهان که پیش از آن هم به سوی غرب و شمالغرب افتاده بود، به طور دقیق‌تری متوجه این جبهه‌ها شد و تصمیم گرفتند ضمن اجرای عملیات‌های محدود، طرح یک عملیات گسترده و بزرگ در این سرزمین‌ها را هم بچینند.

عملیات کربلای ۱۰ در ۲۵ فروردین‌ماه ۱۳۶۶ در ارتفاعات منطقه عمومی ماووت شروع شد. در همین روز و در منطقه سلیمانیه هم عملیات محدود فتح۵ آغاز شد. حدود دو ماه از این عملیات‌ها گذشته بود که در ۳۱ خردادماه ۱۳۶۶ و همزمان با سالگرد شهادت دکتر چمران، با هدف تصرف شهر ماووت و ارتفاع ژاژیله و تکمیل اهداف عملیات کربلای۱۰، عملیات نصر ۴ کلید خورد.

عملیات نصر۷، نبردی بود که در چهاردهمین روز از مردادماه ۱۳۶۶ با هدف تصرف دوپازا و بُلفَت در محور سردشت انجام شد. عملیات بعدی با نام نصر۸ هم فقط سه ماه و نیم بعد،‌ در ارتفاع گرده‌رش در منطقه عمومی ماووت و با هدف گرفتن سرپل در غرب رودخانه قلعه چولان انجام شد و موفقیت‌هایی به دنبال داشت.

این عملیات‌ها البته محدود بودند و زمینه را برای انجام یک عملیات بزرگ‌تر فراهم می‌کردند. این بار،‌ چندین منطقه در جنوب و غرب، مدنظر قرار داده شد تا در صورت موفق نشدن در هر یک از عملیات‌ها، طرح عملیات دیگری به مرحله اجرا در آید. نظر فرمانده کل سپاه، ‌برادر محسن رضایی، انجام عملیات همزمان در جبهه‌های جنوب و شمالغرب بود. به همین دلیل در بهمن‌ماه ۱۳۶۶ به برادر ذوالقدر، فرمانده قرارگاه رمضان (قرارگاه عملیات‌های برون‌مرزی در داخل خاک عراق) درباره دورنمای فعالیت‌های این قرارگاه گفت:‌ «شما باید هدف‌تان دوکان، ‌قلعه دیزه و کرکوک باشد که زمینه‌ای برای عملیات بهار ۱۳۶۷ بشود.»

برادر رضایی باز هم در حین عملیات بیت‌المقدس ۲ و در دوم بهمن‌ماه ۱۳۶۶به فرماندهان سپاه گفت:‌ «باز هم تأکید می‌کنم برنامه شما در شمال غرب است. تا بهار سال آینده (۱۳۶۷) اینجا هستید… .» وی همچنان بر آمادگی رزمندگان در چند نقطه تأکید می‌کند و می‌گوید: «وضعیت جنگ به گونه‌ای شده که در این مقطع ما نمی‌توانیم روی یک جا سرمایه‌گذاری کنیم. بعد اگر عملیات موفق نشد، اصرار کنیم و تلفات بدهیم. چون باید جواب مردم را بدهیم. این است که امسال به این نتیجه رسیدیم دو منطقه را آماده کنیم. ضمن اینکه اگر هر یک لو رفت، مجبور نشویم آن را عمل کنیم… .»

این استدلالی بود که محسن رضایی برای فرماندهانی که از منطقه فاو به شمال‌غرب آماده بودند، ارائه داد. این فرماندهان همچنان بر انجام عملیات در منطقه فاو اصرار داشتند اما به دلیل هوشیاری دشمن و آماده نشدن شرایط، عملیات در فاو به تعویق افتاد و همزمان عملیات بیت‌المقدس۲ در غرب ماووت واقع در استان سلیمانیه شروع شد.

محسن رضایی در جای دیگری به فرماندهان می‌گوید: «در مورد عملیات جنوب، ما از قبل پیش‌بینی می‌کردیم ممکن است تا پایان بهمن‌ماه هر کاری بخواهیم انجام بدهیم لو برود. لذا این بار سعی کردیم با لشکرهایی که قرار بود موج دوم و سوم در جنوب به کار بگیریم، حتما یک عملیات در شمالغرب بکنیم و جنوب را هم کنترل می‌کردیم. یکی از مزیت‌های این تصمیم این است که می‌شود دشمن را از جنوب جاکن کنیم. از طرف دیگر اگر در جنوب هم هیچ موفقیتی نداشته باشیم و در اینجا موفقیت قابل توجهی به دست بیاوریم،‌ در ذهن‌مان این بود که باید تمرکز قوا داد تا یک قسمت‌های مهمی برویم… آزادسازی شهر حلبچه و دریاچه دربندیخان برای ما خیلی مهم است و از نظر سیاسی و نظامی می‌تواند ما را تا پایان اسفند ‌تأمین کند.»

فرمانده کل سپاه در ادامه به این مطلب اشاره می‌کند که در صورت دستیابی به نتایج مورد نظر که از نگاه او تا حد زیادی امکان‌پذیر است، عراقی‌ها برای جلوگیری از پیروزی‌های بیشتر ما، ناچار به جاکن شدن از جنوب و آمدن به شمالغرب می‌شوند. در این صورت است که ما عملیات بعدی‌مان را در جنوب انجام خواهیم داد.

برادر محسن معتقد بود اگر غافلگیری رعایت نشود، به جز ضرر چیزی نداریم. دشمن در فاو و کلاً منطقه جنوب، همه کارهایش آماده است؛ مانند فاو که در ۲۴ ساعت اول، جلوی‌مان پر شد. مشکل خاکریز هم مشکل بزرگی بود. کافی بود در گوشه‌ای خاکریز زده نشود و الحاق صورت نگیرد؛ مانند همان تجربه‌ای که در کربلای ۵ و در نوک کانال ماهی، الحاق صورت نگرفت و ضربه خوردیم.

باور فرمانده کل سپاه این بود که دشمن باور نمی‌کند ایران برای انجام عملیات‌هایش، خصوصاً در فصل زمستان به مناطق شمالغرب برود و این بزرگ‌ترین غافلگیری برای دشمن است.

*میثم رشیدی‌مهرآبادی



منبع خبر

باور «محسن رضایی» به بزرگ‌ترین غافلگیری بیشتر بخوانید »