غلامعلی رشید

سرلشکر رشید: نیروهای مسلح از آمادگی رزمی بالایی برخوردارند

سرلشکر رشید: نیروهای مسلح از آمادگی رزمی بالایی برخوردارند



فرمانده قرارگاه مرکزی حضرت خاتم الأنبیاء(ص) گفت: نیروهای مسلح ایران به ویژه نیروی تهاجمی هوافضای سپاه، از آمادگی رزمی لازم برای استفاده از قدرت در مقابله با هرگونه تهدید و تجاوزی برخوردارند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، سرلشکر رشید فرمانده قرارگاه مرکزی حضرت خاتم الأنبیاء (ص) روز دوشنبه هشتم مرداد در بازدید از آخرین دستآوردهای موشکی نیروی هوافضای سپاه در جمع فرماندهان آن نیرو اظهار داشت: مشاهده حجم بزرگی از دستیابی به فناوری‌های پیشرفته و تأثیرگذار بر ماهیت جنگ آینده و نتایج آن در کنار آمادگی‌های رزمی نیروی هوافضای سپاه، موجب افتخار و مباهات است. این پیشرفت‌ها به یاری خداوند بزرگ به دست دانشمندان جوان و کارکنان متخصص و با ایمان صورت گرفته است و با توجه به عنصر زمان، شتاب و جهش در پیشرفت فناوری‌ها نقش تعیین کننده‌ای در تأمین قدرت دفاعی، تهاجمی کشور خواهد داشت.

وی افزود: دستآوردهای کنونی حاصل نگاه به آینده و مطالعه عمیق جنگ‌های جاری در منطقه و جهان با نظر به تغییر در ماهیت تهدیدات است و نتیجه این تلاش‌ها و مجاهدت‌ها، نیروی هوافضای سپاه را به نیروی برتر و تأثیرگذار در سطح منطقه تبدیل خواهد کرد.

سردار رشید با تأکید بر اینکه ترکیب فنآوری‌ها و استفاده از هوش مصنوعی با مهندسی دقیق برای دقّت افزایی، افزایش بُرد و آتش مؤثرتر از دستآوردهای برجسته هوافضا در حوزه تسلیحات است، خاطرنشان کرد: تمام این اقدامات خلاقانه در شرایط تحریم و اوج فشارهای دشمن صورت گرفته است. این اقدامات بزرگ در نیروی هوافضای سپاه، جوانان ما را درآینده امیدوار می‌کند و به استحکام درونی بیشتر کشور عزیز و بزرگ ایران می‌انجامد.

فرمانده قرارگاه مرکزی حضرت خاتم الأنبیاء (ص) در پایان تصریح نمود: نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران به ویژه نیروی تهاجمی هوافضای سپاه، از همه ابزارهای قدرتی که در اختیار دارد، با اشراف اطلاعاتی و رصد دائمی تحرکات دشمن، نه تنها تهدیدات را دائماً رصد و ارزیابی می‌کنند، بلکه از آمادگی رزمی لازم برای استفاده از قدرت، همانند عملیات غرور آفرین وعده صادق در مقابله با هرگونه تهدید و تجاوزی برخوردارند.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

سرلشکر رشید: نیروهای مسلح از آمادگی رزمی بالایی برخوردارند بیشتر بخوانید »

یکی بود، یکی ۲۳۶۴ روز نبود!

یکی بود، یکی ۲۳۶۴ روز نبود!



یکی بود، یکی ۲۳۶۴ روز نبود!

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، پسرش احمد تنها ۱۰ ماهه بود که تصمیم گرفت دوباره بند پوتینش را گره بزند و عازم خط مقدم شود؛ اما این خداحافظی تا سلام دوباره ۲۳۶۴ روز زمان برد… نه راه افتادن و شیرین‌زبانی‌های پسرک را دید و نه اولین روزی را که همسرش با بهت، لقمه نان‌پنیر و سبزی در کوله‌اش می‌گذاشت و با چشمانی نگران به عاقبت حاج حسین قصه فکر می‌کرد که بالاخره چه می‌شود و احمد را راهی درس و مشق می‌کرد.

۲۷ ساله بود که رفت و ۳۳ ساله بود که برگشت. در این ۲۳۶۴ روز و۲۳۶۳ شب، هیچ ستاره‌ای را در آسمان سرمه‌ای شب ندید، چرا که اصلاً رنگ سیاهی شب را ندید! او اسیر بود و محکوم بود به ثانیه ثانیه انتظار کشیدن… در انتظار آزادی یا مرگ بودن را خودش هم نمی‌دانست.

حاج حسین داروغه ۲۳۶۴ روز اسیر زندان موصل بود و حالا بعد از سی و یک سال آزادی، دنیایی از خاطرات تلخ را در دلش مهروموم کرده و زندگی ساده‌ای در شهرستان ابوزیدآباد شهر کاشان دارد.

یکی بود، یکی ۲۳۶۴ روز نبود!

قطعاً خیلی حرف‌ها برای گفتن دارد، اما زیاد اهل حرف زدن نیست و به اصرار، با صدایی گرفته لب به سخن باز می‌کند و با لهجه شیرین کاشانی تا جایی که یادآوری خاطرات نه خیلی خودش را اذیت کند و نه دختر و همسرش زهرا را که کنار ما نشسته بودند و آن‌ها هم موفق شده بودند بعد از این همه سال، بخشی از خاطرات حاج حسین را بشنوند، تعریف می‌کند: «سال ۱۳۶۲، با لشگر امام حسین اصفهان از کاشان به جبهه طلائیه اعزام شدم. حاج حسین خرازی فرمانده لشکر بود که قبل از عملیات خیبر، نقشه را برای ما توجیه کرد و طی یک سخنرانی از سختی عملیات گفت تا بچه‌ها تصمیم نهایی را برای ماندن یا برگشتن از عملیات بگیرند. حاج حسین خرازی گفت: «طی عملیاتی که قرار است انجام شود، باید داخل خاک عراق شویم؛ بین بصره و جزیره مجنون! آن جاده را به هر نحوی هست باید بگیریم. اگر این اتفاق نیفتد، احتمال سقوط جزیره مجنون وجود دارد. چند گردان دیگر هم به جز گردان‌های ما در این عملیات وجود دارند؛ چند گردان از محمد رسول الله و چند گردان از جاهای دیگر…»

عملیات خیبر و پرپر شدن بچه‌ها

حاج حسین خرازی عملیات را برای ما شرح داد و شبانه حمله شروع شد. در گل و لای و باتلاق… هرچه از سختی شرایط و صعب المسیر بودن راه بگویم کم گفتم. با هر مشقتی که بود خط را شکستیم و به سنگرهای عراقی‌ها رسیدیم. عراقی‌ها که ما را در سنگرهای خودشان دیدند، عاجز شدند و پا به فرار گذاشتند.

بالاخره موفق شدیم جاده را بگیریم و پشتش مستقر شویم. آفتاب که طلوع کرد و آسمان روشن شد، عراقی‌ها پاتک (ضدحمله) را شروع کردند، تا اینکه آتش عراقی‌ها سنگین شد. منتظر نیروهای پشتیبانی بودیم، غافل از اینکه از شدت سنگینی آتش عراقی‌ها، نیروی پشتیبانی نتوانست جلو بیاید.

تا ساعت ۵/ ۸، ۹ و تا جایی که در توانمان بود، مقاومت کردیم اما دیگر نزدیک بود جنگ تن به تن شروع شود که نیروهایی که جراحت زیادی ندیده بودند، از منطقه دور شدند، اما بچه‌هایی که شدت مجروحیتشان بیشتر بود، گیر افتادند.

ما در آن عملیات خیلی شهید دادیم. تا جایی که چشم کار می‌کرد، پیکر شهدا کنار جاده افتاده بود، آمار از دستمان دررفته بود.»

یکی بود، یکی ۲۳۶۴ روز نبود!

حاج حسین ندیده‌ها را دیده بود. در یادداشتی خواندم که سرلشکر غلامعلی رشید گفته بود: «من در طول جنگ ۲ بار گفتم «خدایا پیر شدم!» یکی در تنگه چذابه در سال ۶۰ و دیگری در عملیات_خیبر. ما در آن عملیات ذوب شدیم.» و با چیزهایی که از حاجی می‌شنیدم و خیلی‌هایش را با سکوت و تکان سر، سر به مهر می‌گذاشت، به یادداشت سرلشکر رشید ایمان آوردم. از روایت حاج حسین دور نشویم: «عراقی‌ها که رسیدند، هیچ کدام از بچه‌ها زیر دستشان زنده نماندند! از هر کس صدای ناله در می‌آمد با تیر خلاصی شهیدش می‌کردند. کامل منطقه را پاکسازی کردند! من هم مجروح شده بودم که اگر خودم را بین شهدا مخفی نکرده بودم تا متوجه زنده بودنم نشوند، الان سال‌ها عکس قاب گرفته‌ام روی طاقچه دیوار خانه بود!»

حالا شده بودیم ۳ نفر…

حاج حسین که تازه چند روزی پایش را به دلیل پوکی استخوانی که یادگار! سوءتغذیه سال‌های اردوگاه است، عمل کرده به سختی روی تخت جابجا می‌شود و ادامه می‌دهد: «۲۴ ساعت همان جا روی زمین بین شهدا افتاده بودم. کلی خون ازم رفته بود و دیگر رمق نداشتم. با خودم می‌گفتم با این همه خونریزی و تشنگی که بر من غالب شده حتماً خواهم مرد.

عزمم را جزم کردم و به سختی، لنگان لنگان و کشان کشان خودم را از آن جا دور کردم که یکدفعه خودم را بین چند بعثی دیدم که دارند با هم عربی صحبت می‌کنند و من هم چیزی از حرف‌هایشان متوجه نمی‌شوم. به محض اینکه چشمشان به من افتاد، غیظ کردند و با لهجه غلیظ عربی «حرکّوا حرکّوا» گفتنشان شروع شد. با همان بی‌حالی ۱۰ متری من را دواندند تا به جایی رسیدم که دیدم بله… ۲ تا از بچه‌های ایرانی دست و پا بسته روی سینه خوابیده‌اند؛ یکی از بچه‌های گردان خودمان بود و یکی از بچه‌های گردان محمد رسول‌الله. سیم آوردند و دست و پای من را هم با همان وضعیت مجروحیت بستند و من هم به جمعشان اضافه شدم. حالا شده بودیم ۳ نفر.»

خوش به سعادتش که خوب هدیه‌ای گرفت

حاجی به این قسمت روایت که رسید، خاطره‌ای یادش آمد که اشکی شد. سرش را به زیر انداخت. آهی کشید. از لیوان آبی که در پیش‌دستی کنار دستش بود، جرعه‌ای نوشید و نفس تازه کرد. با صدای گرفته گفت: «یکی از همان بچه‌ها طبق عادت همگی ما ذکری به لب آورد که افسر بعثی را بدجور عصبی کرد. بعثی بی‌وجدان در آن لحظه چنان از خودش بی‌خود شده بود که با همان عصبانیت دست دراز کرد و سیم تلفنی که نزدیکش افتاده بود را برداشت و محکم دور گردنش پیچید و درجا خفه‌اش کرد.

دقیق یادم نمی‌آید ذکری که گفت «یا الله» بود یا «یا زهرا» ولی خوش به سعادتش که خوب هدیه‌ای گرفت و شهید شد.»

یکی بود، یکی ۲۳۶۴ روز نبود!

زنده ماندن در اسارت، معجزه است

حاجی که هر چند ساعت یکبار باید چند پاف اسپری آسم استفاده کند تا نفس کشیدن برایش راحت شود، معذرت‌خواهی می‌کند و وسط صحبت‌هایش اسپری را برمی‌دارد و نفس تازه می‌کند. ریه‌هایش از سرمای آب اردوگاه که نزدیک به ۷ سال مجبور بودند با همان آب سرد طهارت کنند و در زمستان و تابستان، سر و بدن خود را بشورند، هر درد و بیماری را مهمانش کرده که آسم یکی از آن‌هاست. اسپری را کنار دیگر داروها می‌گذارد و صحبتش را ادامه می‌دهد: «آن روز تا عصر، ما را در آن منطقه چرخاندند و هر اهانتی که فکرش را بکنید به ما کردند که کمترینش پرت کردن آب دهانشان روی ما بود!

نزدیک غروب، تویوتایی آمد و ما را سوار کردند. تقریباً از منطقه جنگی خارج شده بودیم تا به پادگانی در بصره رسیدیم. کنار دیوار کابل و فلک و شوک برقی را ردیف آویزان کرده بودند.

با همان حال و روزی که داشتم بازجویی‌ها شروع شد. به زور می‌خواستند اقرار بگیرند.»

به اینجای صحبت‌ها که رسید، نگاهی به خانم و دخترش انداخت و صدایش را آرام کرد: «رحم نداشتند. شوک برقی وصل کردند. عزرائیل را جلوی چشمم دیدم.

اگر بخواهم یک جمله از سال‌های اسارت بگویم این است که اگر در اسارت کسی جان سالم به در ببرد مثل یک معجزه است؛ خیلی از افرادی که با ما بودند شهید شدند.

بعد از بازجویی ما را وارد اتاقی باریک و درازی کردند و در را قفل زدند. اتاق پر بود از مجروح. شب را همان جا گذراندیم. زمین پر بود از کثافت و خون و تعفن که از زیر پایمان رد می‌شد و می‌رفت بیرون در…

صبح چند تا از مجروح‌ها را برای بستری کردن بردند بیمارستان بغداد، که من هم جزو از آن‌ها بودم. یکی دو روز آنجا بستری بودم. البته تصورتان از بیمارستان یک فضای استریل و بهداشتی نباشد! آنجا پر بود از مجروح… یک سرنگ را حداقل برای ۵۰ نفر استفاده می‌کردند! بدون اینکه حتی از آب جوش برای استریل کردن آن استفاده کنند!

بعد ما را بردند بغداد. ۲۴ ساعتی را باید در یک اتاق سر می‌کردیم. این اتاق به حدی کوچک بود که تا صبح نمی‌توانستیم کنار هم بخوابیم، حتی نشستن کنار هم سخت بود چه برسد به خوابیدن! آنقدر هم اتاق کثیف بود که گوشه اتاق صف رژه رفتن شپش‌ها را به چشم می‌شد دید.

یکی بود، یکی ۲۳۶۴ روز نبود!

صدای ناله و شیون؛ اولین کابوس اردوگاه موصل

ظهر روز بعد منتقل شدیم به اردوگاه موصل؛ جایی که تا روز آزادی همان جا ماندگار بودیم. اولین چیزی که از اردوگاه موصل در ذهنم ثبت شد، صدای ناله و شیونی بود که از داخل ساختمان اردوگاه در فضا پیچیده بود.

یکی از بچه‌ها به بعثی‌ها گفت: «اینجا شکنجه و کتک هم دارید؟ سرباز بعثی جواب داد: «لا…لا… أبدا… اینجا حمام… خوب… راحت…» ما خوشحال شدیم. حالا نگو همه چیز را برعکس جواب می‌دهد.

در دیگری باز شد و وقتی وارد شدیم، دیدیم این بعثی‌های کلاه قرمز، کابل به دست، ردیف ایستاده‌اند و منتظرند تا ما از اتوبوس پیاده شویم. اسم من اولین اسمی بود که صدا زده شد و مهمان کتک خوردن زیگزاگی طونل‌وار بعثی‌ها شدم. این شروع شکنجه بعثی‌ها بود و تا یک سال بعد یعنی زمانی که صلیب سرخ بیاید و کمی شرایط را سروسامان بدهد، آزار و اذیت بعثی‌ها هر روز زیادتر می‌شد.»

کل ۷ سال اسارت از یادم رفت

حاج حسین که لحظه‌ای نگاهش به چشم‌های متعجب دخترش زهرا افتاد که تا آن موقع، خاطرات اسارت را از زبان پدر نشنیده بود، نخواست بیشتر از این به خاطرات تلخش ادامه بدهد و زودتر از آن روزها گذشت: «چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۶۹ ساعت ۴ بعد از ظهر بود که صدای صدام ملعون از بلندگوها پخش شد. قطعنامه خوانده شد و خبر آزادسازی اسرا را داد. قرار شد از پس‌فردا آزادی اسرا شروع شود. با شنیدن این خبر زانوهایم سست شده بود. صدای خوشحالی و شادی و شکر گفتن بچه‌ها در اردوگاه پیچیده بود.

یکی بود، یکی ۲۳۶۴ روز نبود!

از ۲۶ مرداد ماه بود که آزادی اسرا از اردوگاه شماره یک شروع شد. ما گروه شماره ۴ بودیم و روز چهارم نوبت به ما رسید.

از موصل آمدیم بغداد و از آنجا منتقل شدیم لب مرز. بعد از ثبت اسامی در صلیب سرخ، اسلام‌آباد غرب، اولین شهری بود که در ایران وارد آن شدیم. مردم در ایران استقبال گرمی از ما کردند و آنقدر گل و شیرینی روی سر و روی ما ریختند که من کل سال‌های اسارت را از یاد بردم! واقعاً دستشان درد نکند…

سه روز کرمانشاه بودیم و از آنجا با هواپیما به اصفهان منتقل شدیم. بعد از چند روز قرنطینه و چکاب‌های مختلف، هر کدام از بچه‌ها به شهر خودشان فرستاده شدند.

تمام خوشحالی که برای آزادی داشتم یک طرف، غم احمد ۸ ساله‌ام که بعد از این همه مدت من را به عنوان پدرش نمی‌شناخت یک طرف دیگر!»

۴۰۰ سال هم باشد به پایت می‌نشینم…

همسر حاجی که نامه‌های آن روزها را ورق می‌زند، خاطرات تلخ دلتنگی را مرور می‌کند، آه می‌کشد و می‌گوید: «سال اول که از اسارت حاجی خبر نداشتم و آن یک سال بر من خیلی سخت گذشت. سال چهارم بود که تلخ‌ترین حرف را از حاج حسین شنیدم؛ حاجی در نامه‌ای نوشته بود «اگر می‌خواهی بروی، برو!» اما جوابی که داده بودم این بود که «الان که ۴ ساله اسیر شدی، اگر ۴۰۰ سال هم باشد به پایت می‌نشینم!»

یکی بود، یکی ۲۳۶۴ روز نبود!

سال‌های اسارت حاجی خیلی برایم سخت بود؛ هم دلتنگی اذیتم می‌کرد، هم بزرگ کردن احمد با شیطنت‌های پسرانه‌ای که داشت.

وقتی خبر آزادی اسرا را دادند، امامزاده صالح تهران بودیم. به خانواده‌ام گفتم هرطوری هست باید به کاشان برگردیم. دل توی دلم نبود برای دیدن حاجی.

لحظه موعود رسیده بود. حاجی را وسط جمعیت پیدا کردم. از شدت ضعف و سوءتغذیه و لاغری دولادولا راه می‌رفت، اما هیچ کدام این‌ها باعث نشده بود که چهره‌اش را از یاد ببرم.

تا مدت‌ها خجالت می‌کشیدم جلوی حاج حسین غذا بخورم، چون حاجی نمی‌توانست بیشتر از ۳ قاشق غذا بخورد و این موضوع خیلی من را ناراحت می‌کرد. چند ماهی زمان برد تا کم‌کم وضعیت غذا خوردنش کمی بهتر شد.»

شاید اولین دختری که خدا در سال ۱۳۷۰ به حاج حسین و همسرش داد و اسمش را به یاد همان روزهای دوری حاجی از وطن «آزاده» گذاشتند، یکی از اسباب یادگاری‌هایی باشد که هر وقت قرار باشد آن ۲۳۶۴ روز اسارت برای حاج حسین و اطرافیان کمرنگ شود، دوباره همه چیز را زنده کند؛ از غم دوری مرد خانواده از کانون گرم خانواده گرفته تا خبر شیرین بازگشت حسینِ دور از وطن!



منبع خبر

یکی بود، یکی ۲۳۶۴ روز نبود! بیشتر بخوانید »

نتیجه آمادگی نظامی ایران پس از پذیرش قطعنامه!

اقدام صدام پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران


نتیجه آمادگی نظامی ایران پس از پذیرش قطعنامه!به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، یکی از ویژگی‌های مهم رزمندگان و فرماندهان ایرانی در جنگ، توجه خاص آن‌ها به کمک‌های الهی و همچنین توان و استعداد نیرو‌ها بود.

در شرایطی که در دنیای دوقطبی دهه ۱۹۸۰ میلادی، تمامی قدرت‌های شرق و غرب دنیا بر حمایت تسلیحاتی، اطلاعاتی و سیاسی صدام به اتفاق‌نظر رسیده بودند و نتیجه آن به‌ راحتی می‌توانست به جدا شدن قسمت‌های مهمی از ایران منجر شود و یا اینکه تا سال‌های سال این جنگ بدون نتیجه ادامه یابد اما فرماندهان و رزمندگان ما با تکیه‌ بر عنایات الهی و بسیج مردمی، مراحل مختلف جنگ را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشتند.

از اخراج نیرو‌های مجهز بعثی از شهر‌های ایران گرفته تا تعقیب و تنبیه متجاوز موردحمایتِ شرق و غرب به داخل سرزمین خود، باعث شد تا عزم مصمم ایران برای نبرد تا پیروزی، بر همگان آشکار شود.

در سال‌های ابتدایی جنگ و مصادف با پیشروی‌ها و جنایات صدام در خاک ایران، کمتر خبری از هیاهو‌های قطعنامه‌ای شورای امنیت بود اما هر بار پس از موفقیت‌های ایران در جریان جنگ، مصادف بود با جلسات شورای امنیت و صدور قطعنامه‌هایی که نه صدام را به‌عنوان متجاوز می‌شناخت و نه حقی برای ایران پس از تحمل خسارات گسترده جانی و مالی قائل بود. تا اینکه درنهایت قطعنامه ۵۹۸ به دلایلی (ازنظر کمی و تعداد واژه‌های به کار گرفته‌شده) مفصل‌ترین و ازنظر محتوا اساسی‌ترین و از نظر ضمانت اجرایی قوی‌ترین قطعنامه شورای امنیت نسبت به قطعنامه‌های پیشین که در قبال جنگ عراق علیه ایران صادر شده بود، پس از گذشت یک سال (به دلیل وجود برخی ضعف‌ها و نقص‌ها و با توجه به در نظر گرفتن شرایط کشور) مورد پذیرش ایران واقع شد.

البته از خیلی پیش‌تر صدام پس از تغیر موازنه جنگ از خاک ایران به داخل خاک عراق، مدام ادعای صلح‌طلبی داشت و دروغ بودن این ادعای خود را با حملاتی که پس از پذیرش قطعنامه توسط ایران در تاریخ به یادگار گذاشت.

در واقع پذیرش قطعنامه از سوی ایران یک بن‌بست سیاسی بزرگ بر ادعا‌های بی‌اساس صلح‌طلبانه صدام بود که از طرف کشور‌های متعددی نیز در جهان پذیرفته شده بود. صدام با ناخشنودی از تصمیم ایران، درصدد برآمد تا با تداوم حملات خود و اشغال مناطقی از خاک ایران، در آغاز مذاکرات صلح بین دو کشور از موقعیت برتری برخوردار باشد و سه روز پس از پذیرش قطعنامه از سوی ایران در ۳۱ تیر ۱۳۶۷، مجدداً با شش لشکر از دو محور کوشک و شلمچه به خوزستان حمله کرد. [۱]

این حملات باعث شد تا ایران پس از پذیرش قطعنامه حدود ۱۵۰ شهید دیگر نیز در پاسخ به عملیات‌های عراق در جنوب کشور تقدیم انقلاب کند.

عراق در اطلاعیه خود هدف از این عملیات را آزاد کردن باقی‌مانده سرزمین‌های عراق، انهدام نیرو‌های ایران و به اسارت درآوردن تعداد بیشتری از نیرو‌های ایرانی برای ایجاد برابری با تعداد اسرای عراقی اعلام کرد. [۲]

صدام حمله خود را در دو جبهه جنوبی و میانی به‌طور هم‌زمان انجام داد و در جبهه جنوبی به دنبال تصرف اهواز و حداقل تصرف خرمشهر بود که توسط نیرو‌های سپاه و بسیج ناکام ماندند و در جبهه میانی نیز هدف دشمن زمینه‌سازی برای هجوم سازمان منافقین بود. [۳]

در چنین شرایط دشوار و سرنوشت سازی امام برای مقابله با این استراتژی جدید در یک پیام سپاه را مورد خطاب قرار داد و سرنوشت حاکمیت اسلام یا کفر را با نتیجه استراتژی جدید دشمن و نیز سرنوشت سپاه را با تلاش‌های دشمن پیوند دادند. [۴]

حضور در منطقه و هوشیاری نیرو‌های نظامی ایران و آماده‌باش آن‌ها حتی پس از پذیرش قطعنامه، ازجمله فرماندهان قرارگاه خاتم‌الانبیاء (ص)، نجف، کربلا، نوح و… در شرایطی که شاید مقامات بعثی پذیرش قطعنامه از طرف ایران را نشانه‌ای از روی ضعف ایران پنداشته بودند، موضوعی دور از انتظار نیرو‌های بعثی بود. تلاش فرماندهانی ازجمله محسن رضایی، غلامعلی رشید و رحیم صفوی در قرارگاه مرکزی و درگیر شدن فرماندهان لشکر‌های سپاه (ازجمله مرتضی قربانی، محمد کوثری، نبی رودکی، احمد غلام پور، قاسم سلیمانی، باقر قالیباف، نورعلی شوشتری و…) در خطوط مقدم و در کنار جاده اهواز خرمشهر با قوای دشمن، به همراه رزمندگان داوطلب در شرایطی بسیار سخت، توانستند ظرف کمتر از دو شبانه‌روز قوای دشمن را کاملاً در جبهه جنوبی تا نوار مرزی به عقب برانند و تهاجم ۱۸ تیپ زرهی و مکانیزه ارتش عراق به خوزستان را یک‌بار دیگر دفع کنند. [۵]

منابع

[۱]- خوزستان در جنگ ایران و عراق، ابوالقاسم حبیبی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران ۱۳۹۳. ص ۲۲۷.

[۲]- سیری در جنگ ایران و عراق ج ۵ (پایان جنگ)، محمد درودیان، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، چ ۱ تهران ۱۳۷۸، ص ۱۷۸.

[۳]- اطلس جنگ ایران و عراق (فشرده نبرد‌های زمینی ۳۱ شهریور ۱۳۵۹-۲۹ مرداد ۱۳۶۷)، محسن رشید، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، چ ۴، تهران ۱۳۹۹، ص ۱۱۳.

[۴]- سیری در جنگ ایران و عراق، ص ۱۷۵.

[۵]- روند جنگ ایران و عراق، حسین علایی، مرزوبوم، تهران ۱۳۹۱، ص ۴۷۹.

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

اقدام صدام پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران بیشتر بخوانید »

کنکاش برای عبور از مرز

تنبیه متجاوزین بعثی در عملیات «رمضان»


کنکاش برای عبور از مرزبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، در تابستان سال ۱۳۶۱ شرایط موفقیت‌های جنگی ایران به سمتی پیش رفت تا رزمندگان ایران به دنبال مسئله تنبیه متجاوز باشند. متجاوزی که با تحمیل خسارات و تلفات گسترده به ایران، نه از طرف سازمان‌های بین‌المللی محکوم شد و نه حاضر بود شرایط عادلانه صلح را برقرار کند، بلکه با ماندن در دو هزار و ۵۰۰ کیلومتر مربع از سرزمین‌های اشغال شده ایران و ادعای آتش‌بس، صرفاً در موقعیتی مناسب موضع گرفته بود تا شاید پس از التیام زخم‌هایی که از عملیات‌های بزرگی همچون فتح‌المبین و بیت‌المقدس دریافت کرده بود، مجدداً خوی تجاوزگر خود را در اشغال شهر‌ها و روستا‌های ایران به نمایش بگذارد.

با سکوت و حتی حمایت بین‌المللی از تجاوز عراق و محقق نشدن خواسته‌های ایران (در شرایطی که در موضع پیروزی قرار داشت)، ازجمله عقب‌نشینی کامل نیرو‌های عراقی از مناطق اشغالی و پرداخت غرامت بابت دو سال خسارت و ویرانی شهر‌ها و روستاها، ایران تصمیم گرفت تا متجاوز را خود تنبیه کند و برای جلوگیری از تکرار چنین جنایاتی و جبران خسارت‌ها، عملیاتی با نام «رمضان» را برای ورود به خاک عراق ترتیب دهد. عملیاتی که با توجه به اولین نفوذ ایران به خاک عراق و محک و ارزیابی میزان آمادگی و توانایی دشمن و احراز قدرت هجومی ایران چه درصورتی‌که به اهداف از پیش تعیین شده خود می‌رسید یا خیر، خود یک پیروزی محسوب می‌شد. اما آنچه در نهایت رقم خورد، این بود که اهداف مدنظر این عملیات محقق نشد که یکی از مهم‌ترین دلایل آن، تأخیر ۵۰ روزه انجام این عملیات پس از پیروزی در بیت‌المقدس بود. طبق نظر برخی فرماندهان ازجمله فرمانده وقت سپاه، چنانچه عملیات حدود دو هفته زودتر انجام می‌شد موفق می‌شد زیرا در این صورت دشمن برای تکمیل اقدامات مهندسی و توسعه استحکامات خود فرصت کافی نداشت. در این صورت رزمندگان اسلام می‌توانستند با استفاده از ضعف‌های دشمن به‌ سرعت در عمق مواضع دشمن نفوذ کنند. [۱]

وقفه زمانی بین عملیات بیت‌المقدس تا رمضان دو دلیل عمده، یکی در خارج و یکی در داخل کشور داشت. دلیل خارجی شامل حمله اسرائیل به لبنان بود که باعث شد مدتی تمرکز ایران از عراق کم شده و به مسئله لبنان بپردازد و موضوع حتی تا ارسال نیرو به لبنان نیز انجامید. [۲]

دلیل دومی که باعث تعلل در انجام عملیات شد، مجموعه بحث‌هایی پیرامون نحوه ادامه یا پایان جنگ بوده که حتی بحث و بررسی این موضوع در دهه ۷۰ نیز از مباحث داغ درباره جنگ محسوب می‌شده است. [۳]

دو سه ماه پیش از آغاز عملیان رمضان و همزمان با طرح‌ریزی برای عملیات بیت‌المقدس در جلسه‌ای خدمت حضرت امام عرض شد که باید به‌ منظور تأمین کامل امنیت کشور و دفع متجاوز علاوه بر آزادسازی مناطق و شهر‌های اشغالی به خاک عراق نیز وارد شد و دشمن را تحت‌فشار قرار داد اما امام فرمودند «نه، چه لزومی دارد؟» با ارائه دلایلی ازجمله اینکه ایران اگر بخواهد از کشور دفاع کند باید در جایی پدافند و دفاع شود که نیرو‌های ایرانی هر روز نگران و مضطرب از حمله دشمن نباشند. [پس از بررسی و ارائه استدلال‌های متعدد]، امام فرمودند که اگر مطلب اینطوری هست، خوب، این یک حرف درستی است و ما برای دفاع باید تا آنجایی که اطمینان هست، پیش برویم. [۴]

البته چنین مباحث و جلساتی درباره چگونگی ادامه جنگ همچنان ادامه داشت و در پاسخ به اشکالاتی که امام در زمینه ورود به خاک عراق مطرح کرده بودند ازجمله آسیب دیدن به مردم بی‌گناه، نظامیان با مباحث کارشناسی و استدلال‌هایی ازجمله اینکه مرز‌های جنوب قابل دفاع نیستند و برای دفاع باید به یک مانع طبیعی مثل اروند تکیه کنیم، توانستند ثابت کنند که ادامه جنگ با منع ورود به خاک عراق سازگار نیست. [۵]

با توجه به وضعیت دشوار ایران، حمله صدام یک تهدید جدی برای انقلاب بود و حمایت‌های سازمان ملل، آمریکا و بسیاری از کشورها، شرایطی از بی‌اعتمادی را برای ایران ایجاد می‌کرد که خود می‌بایست آینده جنگ را مشخص کند، نه اینکه منتظر حوادث و یا حتی حملات آتی دشمن باشد. به‌ طوری‌که امام خمینی (ره) بعد از عملیات فتح‌المبین می‌گویند: «چیزی که امروز به آن مبتلا هستیم و ممکن است برای ما پیش آید قضایایی است که بعد از پیروزی جنگ برای ما ممکن است پیش بیاید. آمریکا معلوم نیست به این زودی‌ها طمعش را از این کشور قطع کند… [۶]»

پس از انجام موفقیت‌آمیز آزادسازی خرمشهر، دو ایده متفاوت پیرامون اتمام و ادامه جنگ شکل گرفت. در رویکرد اول چنین تصور می‌شد که با شکست عراق و آزادسازی مناطق اشغالی دیگر ادامه جنگ ضرورتی ندارد و در رویکرد دوم چنین استدلال می‌شد که ایران باید منطقه‌ای مهم از خاک عراق را در اختیار بگیرد تا از موضع برتر، عراق و حامیانش را برای تأمین خواسته‌های ایران متقاعد کند. [۷]

در بررسی نظرات مخالف ادامه جنگ می‌توان به جریان نهضت آزادی و برخی از گروه‌های سیاسی اشاره کرد که ادامه جنگ را عامل مؤثری در انسداد سیاسی ارزیابی می‌کردند و از این منظر پایان دادن به جنگ را ضروری می‌دانستند. [۸]

در پاسخ به چنین دیدگاهی عباس شیبانی از مؤسسان نهضت آزادی، این‌طور بیان می‌کند:

«در جنگ که اصلاً استدلال مهندس بازرگان بسیار استدلال غلط و ناواردی بود. آن‌ها معتقد بودند که جنگ با عراق را نیمه‌کاره و بدون اجرای عدالت و حتی بدون تعیین شدن طرف متجاوز و شروع‌کننده جنگ و بدون احقاق حقوق ضایع‌شده ملت ایران رها کنیم، حال آن‌که بعد از حمله عراق به کویت معلوم شد که امام، صدام را درست شناخته بود … امام روحیه صدام را از اول می‌دانست، ولی بازرگان در قضیه جنگ، خیلی سطحی قضاوت می‌کرد. بحث صدام نبود بحث حمایت جهانی از او برای سقوط انقلاب بود و بعد از حمله عراق به کویت هم که همه فهمیدند شناخت امام از صدام کاملاً درست است. علاوه بر اینکه آن صلح پایدار برقرار نمی‌شد و حتی متجاوز بودن عراق را هیچ جا اعلام نکرده بودند. [۹]»

همچنین در این زمینه می‌توان به نظر فرمانده وقت سپاه اشاره کرد:

«هیچ پیشنهاد صلحی تا چهار سال بعد از آزادی خرمشهر به ایران نشد و فقط چند طرح آتش‌بس ارائه شد که اگر قبول می‌کردیم، جنگ پنجاه سال به درازا می‌کشید.» [۱۰] مطرح شدن مجموعه مباحثی که در بالا ذکر شد، نشان‌دهنده اهمیت موضوع ورود به خاک عراق برای ایران یا نحوه پایان جنگ بوده است که این موضوع تا حدودی باعث ایجاد وقفه برای رزمندگان در صحنه نبرد شد. مباحث سیاسی مهمی که البته برای رزمندگان جنگیدن برای احقاق حقوق ایران چه در خاک ایران و چه در خاک عراق اهمیتی نداشت. در این زمینه سردار رشید با توجه به ذکر اهمیت نظر نظامیان در تسهیل تصمیم امام برای ورود به خاک عراق این‌طور بیان می‌گوید:

«اصولاً برای فرماندهان عملیاتی هیچ‌گاه این سؤال مطرح نبوده است که آیا باید وارد خاک عراق شویم یا خیر؟ خدا گواه است که من هرچه فکر می‌کنم که حتی به‌عنوان یک سؤال این مطلب را در قرارگاه خود مورد مذاکره قرار داده باشم و مثلاً باید نقطه‌ای مانند تنومه را متصرف شویم یا خیر می‌بینم که هیچ‌گاه چنین سؤالاتی در میان ما فرماندهان عملیاتی مطرح نبوده است. [۱۱]»

منابع

[۱]- تاریخ تحلیلی جنگ ایران و عراق، حسین علایی، ج ۱، نشر مرزوبوم، تهران ۱۳۹۵، ص ۵۱۵

[۲]- تنبیه متجاوز (تجزیه تحلیل جنگ ایران و عراق-جلد سوم)، حسین اردستانی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چ ۵، تهران ۱۳۹۵، صص ۳۲-۳۳.

[۳]- علل تداوم جنگ، محمد درودیان، چ ۱، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، تهران، ۱۳۸۲، صص ۱۴۰-۱۵۱.

[۴]- روزشمار جنگ ایران و عراق (عبور از مرز)، ج ۲۰، علی‌رضا لطف‌الله زادگان، چ ۱، مرکز تحقیقات و مطالعات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، تهران ۱۳۷۹، ص ۱۸-۱۹

[۵]- تاریخ تحلیلی جنگ ایران و عراق، ج ۱، صص ۵۱۸-۵۲۲.

[۶]- صحیفه نور، ج ۱۶، ص ۱۸۴.

[۷]- پرسش‌های اساس جنگ، محمد درودیان، چ ۲، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، تهران، ۱۳۸۲. ص ۲۰۴.

[۸]- همان، ص ۲۰۵

[۹]- همان، ص ۲۱۰

[۱۰]- روزنامه عصر آزادگان، شماره ۹۳، ۱۰/۱۱/۱۳۷۹، ص ۹.

[۱۱]- علل تداوم جنگ، ص ۱۴۸.

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

تنبیه متجاوزین بعثی در عملیات «رمضان» بیشتر بخوانید »

پیام تبریک فرمانده کل ارتش به مناسبت روز پاسدار

پیام تبریک فرمانده کل ارتش به مناسبت روز پاسدار



به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، سرلشکر سید عبدالرحیم موسوی فرمانده کل ارتش در پیام‌هایی به فرمانده کل سپاه، رئیس ستادکل نیروهای مسلح و فرمانده قرارگاه مرکزی حضرت خاتم‌الانبیاء(ص) روز پاسدار را تبریک گفت.

متن پیام سرلشکر موسوی به سردار سلامی به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم
وَ إِنَّ جُندنا لَهُمُ الغالِبون (صافات/۱۷۳)

برادر ارجمند سردار سرلشکر پاسدار حسین سلامی
فرمانده محترم کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

سلام علیکم

سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از برکات انقلاب اسلامی و هدایت مدبرانه امامین انقلاب است. در این سال‌ها درخشندگی گوهر درونی سپاه؛ تقوا و بصیرت کارکنان سپاه، در پرتو ولایتمداری مجاهدانه، الگوی روشنی فراراه دلبستگان به انقلاب اسلامی قرار داده است.

فرارسیدن میلاد حضرت اباعبدالله الحسین، پاسدار بزرگ معنویت و اصالت دین و پرچمدار ایثار و شهادت را به جنابعالی و یکایک آحاد همرزمان عزیزم در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تبریک عرض می‌کنم و موفقیت روزافزون عزیزان پاسدار را در تحقق رسالت مکتبی و انقلابی سپاه تحت عنایت حضرت ولی عصر و هدایت فرمانده معزز کل قوا آرزومندم.

فرمانده کل ارتش جمهوری اسلامی ایران
سرلشکر ستاد سید عبدالرحیم موسوی

همچنین فرمانده کل ارتش با صدور پیام های جداگانه خطاب به سردار سرلشکر پاسدار محمد باقری رئیس ستاد کل نیروهای مسلح و سردار سرلشکر پاسدار غلامعلی رشید فرمانده قرارگاه مرکزی حضرت خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله و سلم، فرا رسیدن سوم شعبان ولادت حضرت امام حسین علیه السلام و روز پاسدار را تبریک گفت.

امیر موسوی در این پیام‌ها با یاد شهیدان والامقام نیروهای مسلح، اعیاد خجسته شعبانیه بویژه میلاد سید و سالار شهیدان و روز پاسدار و همچنین روز بزرگ جانباز کربلا را به همه پاسداران و ایثارگران تبریک گفت.



منبع خبر

پیام تبریک فرمانده کل ارتش به مناسبت روز پاسدار بیشتر بخوانید »