فارابی

چرا اندیشمند جهانی نداریم؟

چرا اندیشمند جهانی نداریم؟


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، چند وقت پیش، دانشکده الهیات دانشگاه تهران، سلسله وبینارهایی برگزار کرد در آن نادیا مفتونی، عضو هیئت علمی این دانشکده با اساتید مختلف و مطرح جهانی بحث و گفتگو می‌کرد. تا پیش از این نام مفتونی را فقط در جلسات و نشست‌ها و یا روی جلد کتاب‌ها دیده بودم ولی وقتی در این وبینارها نام او را به عنوان گفتگو کننده و پژوهشگر ارشد و برجسته دانشگاه ییل در کنار افرادی چون اسلاوی ژیژک، آنتونی گیدنز، دیوید بوردول و همسرش کریستین تامسون دیدم، کنجکاو شدم بیشتر راجع به او بدانم و طبیعتاً همیشه اولین منبع برای دانسته‌های اینروزهای ما اینترنت و گوگل است. اولین یافته‌هایی که خیلی نظرم را جلب کرد یافته‌های نوشتاری و تصویری مفتونی به همراه همسرش بود و عشقی که به او دارد. در بسیاری از رسانه‌ها از عشق به همسرش گفته بود و اینکه ۳۷ سال پیش او از همسرش خواستگاری کرده و هنوز که هنوز است عاشق اوست.

قصد داشتم راجع به فعالیت‌های علمی اش بیشتر بخوانم اما وقتی متوجه شدم که او علاوه بر فلسفه ورزی و فعالیت‌های علمی، کار هنری هم می‌کند و فارغ التحصیل مدرسه جامع رضوی است و تحصیلات حوزوی دارد این شخصیت برایم جذاب‌تر شد و فهمیدم که با یک شخصیت چند وجهی طرف هستم. فلسفه خوانده ای عاشق، هنرمند، نقاش و البته اندیشه ورز که به قول خودش همه اینها را از برکت عشق به دست آورده است. تعداد تالیفاتش به زبان انگلیسی از تعداد تالیفاتش به زبان فارسی بیشتر است اما از میان تالیفات فارسی او می‌توان به آثاری چون «فارابی: خیال و خلاقیت هنری»، «اخلاق هنر از نگاه فارابی» و «پژوهشی در فلسفه علم دانشمندان مسلمان» اشاره کرد.

وقتی گفتگوهای این بانوی ایرانی با اساتید مطرح خارجی را دنبال کردم و تسلطش به زبان انگلیسی و مباحث فلسفی را دیدم به عنوان یک زن ایرانی هم خیلی حس غرور و افتخار کردم و هم شوق بیشتری برای گفتگو با او پیدا کردم و تصمیم گرفتم هرچه زودتر با او قرار ملاقات بگذارم.

در آخرین گفتگویی که با اسلاوی ژیژک داشت، این فیلسوف اسلوونیایی خطاب به مفتونی گفت: تو از من دور نیستی و تحت رادار من هستی. من شیفته آثارو خوانش رویکرد تو به سنت ایران هستم و وقتی داستان خواستگاری تو ازهمسرت را در اینترنت خواندم گریه کردم. علاوه بر ژیژک بسیاری از اساتید مطرح دنیا نظرات مفتونی، خصوصاً نظرات او درباره فارابی را ستودنی و قابل تأمل دانسته اند و بارها از تلاش‌های او تقدیر کردند.مجموعه همه اینها منجر شد که این ملاقات اتفاق بیفتد.

گفتگویی که در ادامه می‌خوانید، حاصل گپ وگفتی یکساعته در یک ظهر تابستانی در دفتر نادیا مفتونی در دانشکده الهیات دانشگاه تهران است.

* خانم مفتونی، با توجه به اینکه دایره فعالیت‌های شما زیاد است اگر قرار باشد ما شما را از زبان خودتان معرفی کنیم باید چه بگوییم؟

من اگر خودم را بخواهم معرفی کنم، غیر از مطالبی که در اینترنت راجع به من پیدا می‌کنید، خودم را در این لحظه اینگونه معرفی می‌کنم: نادیا مفتونی، یعنی عاشق پیشه، مشخصاً عاشق حسین نوری، و هرچیزی که خداوند به من داده است از برکت این عشق داد و خیلی هم عشق بابرکتی بوده است. بنابراین اگر تفاوت و تمایزی در داشته‌های من با بقیه اساتید می‌بینید از برکت عشقی است که از حسین نوری دارم. ما دقیقاً ۳۷ سال است که زندگی بسیار لذت بخشی در کنار دو فرزند و دو نوه‌مان داریم.

*درگفتگوهایی اخیری که در وبینارهای دانشگاه تهران داشتید، با عنوان پژوهشگر ارشد دانشگاه ییل حضور داشتید، آیا در این دانشگاه هم حضور فیزیکی دارید و تدریس می‌کنید یا از به صورت مجازی مشغول هستید؟

بنده حدود دوسال است که از طریق فعالیت‌های علمی و پژوهشی که در اینترنت داشتم به جایگاه پژوهشگر ارشد یا پیشکسوت دانشگاه دست پیدا کردم، چون تعداد تالیفات انگلیسیم از تعداد تالیفات فارسی بنده بیشتر است ولی در این مدت حضور فیزیکی در دانشگاه ییل نداشتم. این جایگاهی که الان من دارم جایگاه بسیار ویژه ای است که به یکسری افراد خاص اعطا می‌شود.

البته چندین بار برایم دعوتنامه ارسال شده تا حضور پیدا کنم ولی چون من بدون آقای نوری هیچ جا نمی‌روم تا زمانی که ایشان تصمیم به سفر به آمریکا نگیرند بنده هم تصمیمی برای رفتن به آنجا نمی‌گیرم. حتی در گفتگوی اخیرم با آقای ژیژک، ایشان هم گفت: اگر به آمریکا آمدی بیا باهم یک نسکافه بخوریم و بحث کنیم که بنده گفتم اگر امدم حتماً اطلاع می‌دهم.

نادیا مفتونی، یعنی عاشق پیشه، مشخصاً عاشق حسین نوری، و هرچیزی که خداوند به من داده است از برکت این عشق داد و خیلی هم عشق بابرکتی بوده است. بنابراین اگر تفاوت و تمایزی در داشته‌های من با بقیه اساتید می‌بینید از برکت عشقی است که از حسین نوری دارم

*یعنی شما بدون آقای نوری تا حالا سفر نرفتید؟

خیر بنده بدون حضور ایشان هیچ سفری نرفتم و به غیر از چند مورد که در بیمارستان بودم و آن هم مربوط به تولد فرزندانمان بود در هیچ مورد دیگری بدون حاج آقا جایی نبودم چون همه لذت زندگی برای من در همجواری با ایشان است. من کشورهای مختلفی برای کنفرانس و سخنرانی سفر می‌کنم ولی همه را به همراه آقای نوری می‌روم. اخیراً هم فیلم آقای نوری در جشنواره فیلم آنجلیکا جایزه گرفت ولی پسرم حاضر شدند و جایزه را دریافت کردند.

*سرچشمه این عشق از کجاست همه این اتفاقات به ازدواج و آشنایی با آقای نوری برمی گردد یا قبل از این آشنایی هم این عشق و جوشش در وجود شما بود؟

از بس که ایشان دوست داشتنی هستند. من قبل ازدواجم، در دانشگاه صنعتی شریف فیزیک کاربردی می‌خواندم و به این موضوعات ورودی نداشتم. البته شعر، قصه و نمایشنامه در حد یک دختر دبیرستانی می‌نوشتم ولی اصل این عشق از زمانی که ۱۹ سالم بود و یک نوجوان بودم با آقای نوری آشنا شدم اتفاق افتاد و اصل فعالیت‌های هنری و علمی ام به سالهای بعد از ازدواجم مربوط می‌شود.

*ظاهرا ایشان دارای معلولیتی هم هستند؟

بله ایشان در زمان شاه دچار شکنجه شدند و جانباز انقلاب هستند و از هر دودست و هردوپا ناتوان است و با دندان نقاشی می‌کنند البته در حال حاضر حدود هفت سال است با همراهی خانواده یعنی بنده و یکی از پسرانمان که درس سینما خوانده و فیلمساز است در حال ساخت یک فیلم سینمایی هستند.

*با وجود این ناتوانی و با توجه اینکه شما می‌بایست به کارهای ایشان هم رسیدگی می‌کردید چطور فرصت می‌کردید به کارهای علمی تان برسید؟

منزل ما نزدیک دانشکده است و من، هم به بهترین شکل به کارهای پرستاری ایشان می‌رسم به طوریکه در تمام این ۳۷ سال ایشان پرستار غریبه به غیر از من و پسرانم نداشتند و هم با نظم به کلاس‌های درسی و وظایف دانشگاهی و علمی می‌رسم.

*برگردیم به بحثمان راجع به وبینارهای دانشگاه تهران که برگزار می‌شد، کمی راجع به شیوه برگزاری آنها بگویید و اینکه موضوعات این وبینارها را برچه اساسی انتخاب می‌کردید؟

شیوه برگزاری وبینارها خیلی پیچیده نیست و هراستادی با توجه به توانمندی که دارد می‌تواند این کار را انجام دهد. در دانشکده الهیات دانشگاه تهران هم بنده عضو هیئت علمی آنجا هستم، ریاست و معاونت آنجا یعنی دکتر باقری و دکتر بادکوبه نگاه و افق بین المللی دارند و موافق برگزاری چنین وبینارهایی هستند و وقتی بنده پیشنهاد آن را دادم مورد موافقت قرار گرفت و اتفاق افتاد. بنده به آنها اطمینان دادم که سراغ افراد درجه دوم و دانشگاه‌های درجه دو نمی‌روم چون جایگاه دانشگاه تهران با طرف‌های گفتگو سنجیده می‌شود.

در مورد موضوعات هم تلاش من برای انتخاب موضوعات گفتگو این بود که بیشتر به موضوعات بین رشته‌ای مثل فلسفه موسیقی، فلسفه سینما، فلسفه رسانه و امثال اینها بپردازم برای اینکه روزگار فعلی، روزگار علوم بین رشته‌ای است. البته علاوه بر گفتگوهایی که در حوزه فلسفه هنر داشتم، چند گفتگو هم در حوزه فلسفه اقتصاد داشتم. مثلاً با آنتونی گیدنز مدیر مدرسه اقتصاد لندن درباره فلسفه اقتصاد گفتگو کردم.

شیوه من برای انتخاب موضوعات وبینارهای دانشگاه تهران این گونه بود که بیشتر به موضوعات بین رشته‌ای مثل فلسفه موسیقی، فلسفه سینما، فلسفه رسانه و امثال اینها بپردازم برای اینکه روزگار فعلی، روزگار علوم بین رشته‌ای است

*در میان فلاسفه و اندیشمندان ایرانی به کدامیک از اندیشمندان علاقه یا تعلق خاطر بیشتری دارید؟

از تعبیر علاقه نمی‌توانم استفاده کنم ولی بیشترین وقتم را برای فارابی گذاشتم. چون فارابی به فکر جامعه جهانی فاضله است و یک نگاه بین المللی دارد و ادیان مختلف را می بیند. لذا در همایش‌هایی که در خصوص ارتباط ادیان و گفتگوی ادیان برگزار می‌شود من معمولاً دیدگاه فارابی را ارائه می‌کنم و عمدتاً هم مورد توجه قرار می‌گیرد.

علاوه بر این فارابی برای زندگی امروز ما خیلی کارآمد است. ضمن اینکه توانستم از نظریات مختلف فارابی نظریه اقتصادی استخراج کنم و همین جامعیت خیلی ذهن من را به خودش مشغول کرده است. اما در عین حال ابن سینا و ملاصدرا و سهروردی را هم به اقتضای دروس دانشگاهی تدریس می‌کنم. ولی فارابی را به نسبت کارآمدتر یافتم.

*از فلاسفه عصر حاضر و در زمانه خودمان که در قید حیات هستند به چه کسی علاقه دارید؟

اجازه بدید نام کسی را نبرم چون همه شأن محترم هستند و تعداد این افراد انقدر زیاد هست که نگرانم از تعدادی نام ببرم و تعدادی از قلم بیفتند و در حقشان ظلم شود. تعداد افراد زیاد است هم اساتید پیشکسوت و با سابقه و هم اساتید جوان. ولی اگر بخواهم از یک فیلسوف و متفکر نام ببرم که واقعاً فلسفه ورزی می‌کند نام همسرم حسین نوری را می برم.

ایشان به معنای واقعی فیلسوف است و بدون قید و بندهای آئین نامه‌ای و اکادمیک فلسفه ورزی می‌کند و بنده خیلی از افکار و عقاید ایشان استفاده می‌کنم. نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت. به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد. بنده خودم در بند قیود آکادمیک و اسیر این کتاب‌ها هستم و پشت این کتاب‌های دانشگاهی نشستم ولی این توفیق را دارم از تفکر خالص آقای نوری لذت میبرم و با ایشان مصاحبت می‌کنم.

*شما در تحقیقات و پژوهش‌هایتان از اصطلاحی سخن گفتید با عنوان «همه عاشق انگاری» لطفاً کمی در اینباره توضیح دهید؟

مقالات فارسی و انگلیسی بسیاری درباره این اصطلاح نوشتم و این اصطلاح را از دیدگاه‌های ابن سینا گرفتم که براساس این دیدگاه، ابن سینا ثابت می‌کند که عشق در همه موجودات جاری و ساری است. بنده دیدگاه‌های شیخ الرئیس را به صورت یک گزارش تحقیقی درآوردم و منتشر کردم و برای آن، این اصطلاح را وضع کردم.

*اینکه از نظریات فلاسفه اسلامی و قدیمی مان بخواهیم در زندگی امروز استفاده کنیم موافقان و مخالفان خودش را دارد؛ عده‌ای معتقدند چنین کاری شدنی نیست و آن نظریات امروز دیگر کاربردی ندارد ولی عده‌ای هم اعتقاد دارند که امکانپذیر است و استفاده از نظریات آنها در این دوره هم قابل استفاده است. به نظر می‌رسد شما جزو دسته دوم هستید. اخیراً هم که در کتاب جدیدتان با عنوان «اقتصاد فرهنگ و رسانه فاضله فارابی» به کمک نظریات فارابی بسیاری از اصطلاحات رایج غلط در حوزه اقتصاد را تصحیح و اصلاح کردید. چرا فکر می‌کنید نظریات آن دوره در عصر و زمانه فعلی هنوز قابل استفاده است؟

یک محقق هیچوقت یک تاریخ را برای خود تاریخ نمی‌خواند و کار نمی‌کند بلکه تاریخ را بهانه‌ای قرار می‌دهد که مشکلات روزگار خودش را هدف قرار دهد. لذا فارابی که هزارسال پیش زندگی می کرده است، فی النفسه اهمیتی برای یک محقق ندارد مگر اینکه به درد گرفتاری امروز بشر بخورد. حالا این گرفتاری ممکن است فرهنگی باشد یا اقتصادی.

علاوه براین، ما در حال حاضر به نقطه‌ای رسیدیم که آنتونی گیدنز از شنیدن نظریات افرادی مثل فارابی در حوزه اقتصاد شگفت زده می‌شود. به قول یک فیلمساز، شما هیچوقت توسط کسی که بیشتر از خودت کار می‌کند، مورد انتقاد قرار نمی گیری. در واقع ما با تلاش و کارمان قضاوت می‌شویم و من هم هیچوقت وارد بحث‌های جنجالی نشدم و سرم را انداختم پایین و کارم را انجام دادم و خروجی کارم همیشه مورد قضاوت و داوری قرار گرفته است.

البته هدف ما از وبینارها این نبود که کارهای من داوری شود ولی در گفتگو با ژیژک حدود ۵۰ دقیقه از گفتگویمان مربوط به کارهای من شد. جالب اینکه بعد از صحبت‌هایش راجع به کارهای علمی م غافلگیرم کرد و گفت: بهترین آرزوها را برای همسرت دارم. گفتم مگه شما همسر من را می‌شناسی؟ گفت: وقتی داستان خواستگاری تو از همسرت را خواندم گریه کردم.

از فلسفه ورزی تا عاشق‌پیشگی و هنرورزی/چرا اندیشمند جهانی نداریم؟

*یکی از نکات جالب در مورد شما این است که شخصیت علمی شما آنقدری که در آنسوی مرزها شناخته شده در ایران شناخته شده نیست و اساتید و اندیشه ورزان خارجی بسیاری شما را می‌شناسند که در ایران اینگونه نیست بنظرتان چرا اینطور است؟

راستش من کمی بیم این دارم که حرفهایم حمل بر خودستایی شود ولی علاقه‌ای که اندیشمندان خارجی به تحقیقات من دارند بیشتر به توانمندی من در برقراری ارتباط با اندیشمندان و فیلسوفان برمی گردد.

چون دانستن یک زبان انگلیسی به تنهایی کافی نیست، یک استاد علوم انسانی و علوم اجتماعی نیاز دارد زبان انگلیسی‌ای را بلد باشد که صرفاً گرامر نیست بلکه زبان انگلیسی‌ای را بداند که متناسب با بهترین دانشگاه‌های علوم انسانی دنیاست و از آن مهم‌تر اینکه ما اصلاً بدانیم آن دانشگاه‌ها با چه مسائلی درگیر هستند. برای چنین ارتباطی نمی‌توانیم به مترجم متکی باشیم چون هرروز صدها مقاله منتشر می‌شود.

لذا فرد باید خودش مطلع باشد تا حرف برای گفتن داشته باشد. چون مثلاً وقتی بدانی که امروز بحث روز دنیا فلسفه زندگیست می‌توانی حرف فارابی و ابن سینا را درباره فلسفه زندگی بزنی و حتماً برای آنها جذابیت دارد.

مشکل فضلا و متفکران ما این نیست که سواد بالایی ندارند بلکه مشکلشان این است که شیوه ارائه آن را بلد نیستند و نمی‌دانند درست مثل زعفران ما که در تولید قوی هستیم ولی وقتی بسته بندی مناسب نداشته باشد مشتری ندارد حالا وقتی همین زعفران یک بسته بندی مقبول برایش انجام شود خیلی هم عالی فروخته می‌شود. بنابراین موضوع توانمندی زبان انگلیسی کارآمد در حوزه علوم انسانی و علوم اجتماعی موضوع بسیار مهمی است.

موارد بسیاری پیش آمده که از من درخواست کردند که برای دعوت یک میهمان خارجی به حضور در یک نشست یا برنامه بنده ایمیل بزنم چون اینکه در نامه چه بنویسی و چگونه ایمیل بزنی خیلی مهم است و نامه نگاری با یک استاد دانشگاه، فرهنگ و اصول خاص خودش را دارد. مثلاً سخن گفتن با استاد دانشگاه هاروارد با سخن گفتن با استادی مثل ژیژک خیلی رک، راحت و بی پرواست فرق دارد.

یک محقق هیچوقت یک تاریخ را برای خود تاریخ نمی‌خواند و کار نمی‌کند بلکه تاریخ را بهانه‌ای قرار می‌دهد که مشکلات روزگار خودش را هدف قرار دهد. لذا فارابی که هزارسال پیش زندگی می کرده است، فی النفسه اهمیتی برای یک محقق ندارد مگر اینکه به درد گرفتاری امروز بشر بخورد

*و شما اینها را چگونه آموختید؟

برای این باید بگویم زحمت کشیدم. حتی در دانشکده الهیات کارگاه‌های بسیاری با عنوان «حضور بین المللی در رشته‌های علوم انسانی، هنر و علوم اجتماعی» برپا کردم؛ ضمن اینکه تجربه زیسته و سفرهای علمی وهنری که ازشرق و غرب از چین و لبنان گرفته تا آلمان و کانادا داشتم هم خیلی کمکم کرد.

*به نظر شما چرا ما در عرصه جهانی اندیشمند مطرح مثل هایدگر یا ژیژک و امثال اینها نداریم؟

به دو دلیل؛ یکی اینکه متفکر ایرانی خودش را به حوزه بین المللی وصل نمی‌کند، می گویم خودش را وصل نمی‌کند چون جز خود فرد هیچکس دیگری مسئول نیست، دوم اینکه رسانه‌های ما در ایران به نسبت رسانه‌های خارجی ضعیف‌تر هستند. درباره دلیل اول اگر بخواهم بیشتر توضیح دهم اینکه ما برای زبان انگلیسی مان به صورت ناکارآمد هزینه کردیم و تصورمان از زبان انگلیسی مخدوش است.

الان به محض اینکه من توانستم دیدگاه‌های فلاسفه مسلمان را معرفی کنم به عنوان پژوهشگر دانشگاه ییل پذیرفته شدم و عضو هئیت تحریریه مجله تاریخ فلسفه دانشگاه ایلینوی هم هستم. دلیل همه اینها زبان انگلیسی کارآمد است. بنابراین متفکر ایرانی اگر بخواهد مطرح شود باید به حوزه بین المللی وصل باشد.

*به عنوان سوال پایانی اینکه با توجه به سوابق علمی و هنری که داشتید و دارید حتماً پیشنهاداتی برای تدریس و زندگی در کشورهای دیگری داشتید، هیچوقت به مهاجرت و زندگی در کشور دیگری فکر کردید؟

به نظر من در زمانه فعلی جایگاه فیزیکی آدم بی معناست و کرونا این موضوع را بی معناتر هم کرد. ما قبلاً برای سفر و تفریح مسافرت می‌رفتیم ولی در این دوسال حتی نمایشگاه‌ها را هم از خانه برگزار می‌کردیم. برای من شخصاً در زندگی تسخیر مخاطب مهم است و وقتی در دانشکده الهیات نشستم و مخاطب را تسخیر می‌کنم نیازی به جابجایی فیزیکی و زندگی در جایی دیگر نمی بینم اما هرطوری که سلامتی و برنامه‌های همسرم اقتضا کند همان کار را می‌کنم. یعنی اگر روزی سلامتی همسرم اقتضا کند که جای دیگری زندگی کنیم حتماً این کار را خواهم کرد و تابع ایشان هستم.

ایشان اهل مشهد هستند ولی از زمان شاه که تحت فشار بودند وبه تربت جام تبعید شدند درآنجا زندگی کردند و من هم با ایشان مدتی در تربت جام زندگی کردم و بعد از مدتی به مشهد رفتیم و بعد هم که به تهران آمدیم. حالا هم هروقت تصمیم بگیرند هرجای دنیا برای زندگی بروند من با ایشان همانجا می‌روم.

منبع: مهر

از فلسفه ورزی تا عاشق‌پیشگی و هنرورزی/چرا اندیشمند جهانی نداریم؟

نادیا مفتونی، اندیشمند و استاد فلسفه دانشگاه تهران، وقتی می‌خواهد خودش را معرفی کند می‌گوید، عاشق حسین نوری و معتقد است هرآنچه دارد از برکت عشقی است که به او دارد.

چرا اندیشمند جهانی نداریم؟

منبع خبر

چرا اندیشمند جهانی نداریم؟ بیشتر بخوانید »

با پول فارابی باید لگدی هم به ایران زد؟!

با پول فارابی باید لگدی هم به ایران زد؟!


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، «مردن در آب مطهر» فیلم بدی است؛ این بد بودن را می‌توان در تک‌تک اجزای فیلم دید؛ از ایده محوری و تکراری فیلم که به مساله مشکلات مهاجران افغان اختصاص دارد تا فرم و شیوه کاری برادران محمودی در این فیلم که از متوسط کیفی آثار آنها هم ضعیف‌تر است. 

«مردن در آب مطهر» در واقع اثری اجتماعی با رگه‌های عاشقانه درباره مهاجرت جوانان افغانی است اما پراکنده‌گویی فیلمساز و تلاشش برای نمایش موضوعات مختلفی که به معضلات مهاجران افغانستانی مرتبط است، باعث شده تا فیلم در نهایت تبدیل به یک اثر پرابهام و به نوعی کلاف سردرگم شود. مشکل اصلی «مردن در آب مطهر» فیلمنامه بشدت آشفته آن است؛ یک کلاف سردرگم که به نظر می‌رسد خود سازندگان آن نیز دقیقا نمی‌دانند قرار است آن را چگونه باز کنند؛ از سختی‌های مهاجرت بگویند یا سراغ تعصبات ناموسی بروند یا از دردسرهای عاشقی در تنگدستی و فقر بگویند. گویا فیلمساز در باتلاقی گرفتار شده که خودش هم نمی‌دانسته قرار است به وسیله کدام یک از این عوامل از این باتلاق نجات پیدا کند!
فیلم با سکانسی از حضور چند جوان افغانستانی در قسمت بار یک اتوبوس آغاز می‌شود؛ جوانانی که گرم گفت‌وگو درباره رویاهای‌شان برای مهاجرت هستند؛ کسانی که قرار است پس از حضور در ایران، مقدمات مهاجرت‌شان را به اروپا فراهم کنند اما حضور آنها در ایران، بهانه‌ای دوباره برای نقد شرایط افغانستانی‌های مهاجر در ایران از سوی سازندگان «مردن در آب مطهر» می‌شود. نوید و جمشید محمودی ۲ برادر افغانستانی بزرگ شده در ایران هستند که طی این سال‌ها با استفاده از موقعیت قرار گرفته در اختیار آنها، فیلم‌های متعددی در ارتباط با معضلات مهاجران افغانستانی ساکن ایران ساخته‌اند؛ هر چند که نفس فیلمسازی در ارتباط با معضلات مهاجران بویژه برادران و خواهران افغانستانی و عزیز ما اتفاق خوبی است و نباید از مساله پرداختن به معضلات زندگی آنها غافل شد اما اصرار بیش از اندازه برادران محمودی برای پرداختن به این موضوع و البته نمایش اغلب فیلم‌های ساخته شده از سوی آنها در جشنواره‌های خارجی موضوعی بود که در زمان نمایش این فیلم در جشنواره فجر سال گذشته مورد انتقاد بسیاری از رسانه‌ها و منتقدان قرار گرفت. 
اما بد بودن «مردن در آب مطهر» ابعاد دیگری نیز دارد که صرفا محدود به ضعف فیلمنامه یا نگاه غیرواقعی و کلیشه‌ای سازندگان آن به مساله مهاجرت نمی‌شود. فیلم اساسا در زمینه شخصیت‌پردازی، الکن است. قهرمان اصلی قصه یعنی «حامد» به عنوان جوانی که برای مهاجرت از افغانستان راهی ایران شده، اساسا شخصیتی منفعل است. او را باید خنثی‌ترین آدم این قصه دانست. او بیش از همه گیج می‌زند و درگیر اتفاقاتی است که در پیرامونش رخ می‌دهد. تنها کنش قهرمانانه او در قسمت پایانی فیلم و بعد از مواجهه با پیکر بی‌جان «رونا» رخ می‌دهد، البته که همین سکانس در ظاهر موثر هم گاف‌های بزرگی دارد. «حامد» که خود یک مهاجر غیرقانونی است، برای اعلام خبر کشته شدن «رونا» سراغ پلیس می‌رود؛ گویا که سازندگان اثر اصولا هنگام نوشتن این بخش از فیلمنامه قواعد منطقی را کاملا نادیده گرفته‌اند!
«مردن در آب مطهر» درجا می‌زند؛ در ایده درجا ‌زده و در محله اجرا نیز همچون همان ایده اولیه درجا می‌زند. گذشته از مساله سوژه اولیه، نکته آنجاست که برادران محمودی که پیش از این فیلم‌های دیگری نیز درباره مهاجران ساخته‌اند، مثلا خواسته‌اند تا در این اثر از داشته‌های قبلی خود در این اثر استفاده کنند، در حالی که در نهایت به واسطه سردرگم شدن در انتخاب محور اصلی پیش بردن قصه، ضعیف‌ترین اثر کارنامه خود را برجای گذاشته‌اند. حتی بازیگران فیلم نیز ضعیف‌تر از همیشه ظاهر شده‌اند و 4 جوان اصلی فیلم یعنی «سهراب»، «ستاره»، «حامد» و «رونا» با وجود تلاش بسیاری که برای ایفا کردن نقش مهاجر سختی کشیده افغان دارند اما حتی در مرحله بیان همراه با لهجه دیالوگ‌ها هم ناتوان هستند، چه رسد به قدرت بازیگری و… . 
نکته جالب توجه این است: «مردن در آب مطهر» با حمایت بنیاد سینمایی فارابی ساخته شده اما در قصه خود همچون همه آثار سینمایی برادران محمودی به نقد رفتار ایرانیان با مهاجران افغانستانی می‌پردازد! انگار کسی از خود شما پول بگیرد تا علیه خودتان فیلم بسازد! عجیب‌تر اینکه برادران محمودی خود مدعی آن هستند که اثرشان رویکردهای ضدایرانی ندارد ولی بسیاری از مخاطبان با تماشای این فیلم به وضوح نسبت به تصویر نمایش داده شده از ایرانیان در این فیلم گلایه داشتند. آش آنقدر شور شد که برخی منتقدان در جریان برگزاری جشنواره فجر سال گذشته در واکنش به حضور این اثر ضعیف در بخش مسابقه جشنواره فجر، با انتشار نقدهایی تند از این نوشتند که چرا برادران محمودی همچنان اصرار دارند به ارائه چنین تصویری غیرواقعی‌ از مردم ایران در فیلم‌های‌شان ادامه دهند. 

با پول فارابی باید لگدی هم به ایران زد؟!

نکته آنجاست که حتی این رویکردها در فیلمی همچون «هفت‌ونیم» که ساخته برادران محمودی است و البته ارتباط مستقیمی به مساله مهاجران افغان ندارد نیز تکرار می‌شود؛ ایران کشوری خشن برای زنان و مهاجران است که فضایی تاریک بر جامعه آن حاکم است. با این همه «مردن در آب مطهر» حتی در رساندن پیامش به مخاطب نیز لکنت دارد. اگر قرار است پس از تماشای فیلم به این نتیجه رسید که مهاجرت در چنین شرایطی که باید حتی دین و آیینت را هم انکار کنی، اتفاق بدی است؛ چرا باید در این میان لگدی هم به ایرانیان و مواجهه آنها با مهاجران زد؟! اروپایی‌ها برای پذیرش مهاجران از آنها می‌خواهند دین و مذهب خود را تغییر دهند، گروهی نیز برای مهاجرت حاضر به تن دادن به این شرایط می‌شوند، حالا چرا باید ایرانیان در این میان مورد شماتت قرار گیرند؟ آیا نمایش همین تصاویر متوهمانه نیست که باعث شده تا حتی مجری گستاخ طلوع‌نیوز در مصاحبه خود با وزیر امور خارجه کشورمان با لحنی بی‌ادبانه از رفتار ایرانیان با مهاجران افغانستانی بگوید؟ آن هم در شرایطی که در سال‌های اخیر وضعیت برادران و خواهران افغانستانی ساکن ایران به مراتب بهتر از گذشته شده است. شاید وقت آن رسیده که برادران محمودی کمی از این فضا فاصله بگیرند و کمی هم با پول اروپایی‌ها درباره معضلات مهاجرت افغانستانی‌ها به اروپا فیلم بسازند!
منبع: وطن امروز

با پول فارابی باید لگدی هم به ایران زد؟!

منبع خبر

با پول فارابی باید لگدی هم به ایران زد؟! بیشتر بخوانید »

فارابی،تابش، ایل‌بیگی، جشنواره کودک، استاد هدر دادن سرمایه‌های ملی

فارابی،تابش، ایل‌بیگی، جشنواره کودک، استاد هدر دادن سرمایه‌های ملی


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، سرانجام تعهد مسئولان سینمایی کشور برای برگزاری جشنواره های سینمایی به هرقیمتی آن هم در شرایط وخیم کرونایی محقق گشت و نخستین روز از سی‌وسومین جشنواره بین‌المللی فیلم‌های کودکان و نوجوانان با بزن و برقصی ویژه در اصفهان آغاز شد. جشنواره ای که در تهران نیز با سالن خلوت و بی رونق سینما فرهنگ میزبان اهالی رسانه بود. البته معلوم نیست که این میزبانی به همراه هزینه کرد چه مبلغ از بودجه بیت المال و نهایتا فاکتور شدن چه رقمی خواهد انجامید؛ اما در مجموع سبب شد تا نخستین روز جشنواره سی‌وسوم با دو فیلم رسمیت پیدا کند.

البته در این میان آنچه که بر ابعاد طنز تلخ این ماجرا افزود؛ اکران فیلمی با عنوان «مسیرمعکوس» در روز نخست جشنواره بود. فیلمی به کارگردانی ابوالفضل جلیلی موحدی که با حمایت مستقیم بنیاد سینمای فارابی و با عقد قراردادی ۷۲۰ میلیون تومانی به منظور تملک و مشارکت ۶۰ درصدی! این نهاد سینمایی ساخته شده است.

بیشتر بخوانید:

جشنواره‌های مرگ سازمان سینمایی زیر سایه مرگبار کرونا آغاز به کار می‌کنند

فارابی،تابش، ایل‌بیگی، جشنواره کودک، استاد هدر دادن سرمایه‌های ملی

پس اگر چه معلوم نیست صرف چنین هزینه ای از بودجه بیت المال برای تولید فیلمی همچون «مسیرمعکوس» با چه منطقی صورت گرفته؛ این در حالی است که شاید بزرگترین دستاورد آن برای مدیریت کنونی بنیاد سینمای فارابی را بتوان تکرار سه باره اسم ایشان در تیتراژ پایانی اثر قلمداد نمود! اثری که قطعا همچون سایر فیلم های جناب کارگردان، انقدر ضعیف است که رنگ اکران را نخواهد دید و آنقدر سیاه است که تنها به درد دوره افتادن در جشنواره های جهانی می خورد و اساسا مخاطب عام رغبتی برای دیدن آن نخواهد داشت.

فارابی،تابش، ایل‌بیگی، جشنواره کودک، استاد هدر دادن سرمایه‌های ملی

فیلم سینمایی «مسیرمعکوس» مدعی روایت زندگی نوجوانی به نام امکان زادراه است. نوجوانی که در نهایت ماهیت امکان بودن و محتمل بودن خود برای پیگیری هر چشم‌اندازی موفقی در شاهراه تمدنی ایران اسلامی را از دست می دهد و در قاب دوربین کارگردان، به عنوان مفلوکی مفلوک‌زاده آنچنان شوم بخت به تصویر کشیده می شود که بقایش تنها در توهم امکان موفقیت اش است. مفلوکانی مفلوک‌زاده که به وضوح در اثر نشان داده می شود که می بایست در جامعه همچون اسب کار کنند و پس از اینکه دیگر کارآمدی خود را برای بهره دهی از دست می دهند، محکوم به کشته شدن و نابود شدن می باشند و …

بیشتر بخوانید:

افشین شرکت: چرا آقای اسفندیاری 4 دهه از پول بیت‌المال ارتزاق می‌کند؟

فارابی،تابش، ایل‌بیگی، جشنواره کودک، استاد هدر دادن سرمایه‌های ملی

فیلم سینمایی «مسیرمعکوس»  اثری به شدت سیاه و تلخ است. اثری که مُشتی فحش سیاسی و اعتراض به حکومت و حاکمیت را به صورتی شلخته با هم مخلوط کرده و تمام تلاش خود را بکار می بندد تا این درهم سازی مبتذل را به اسم فیلم سینمایی به خورد مخاطب خود دهد. اثری که شاید از کمترین قرابت ممکن برای دسته‌بندی در گروه سنی کودک و نوجوان برخوردار باشد. البته کودک و نوجوانی که قراراست تمدن ساز باشد وگرنه کودک و نوجوانی که قرار باشد توسط رسانه به پوچی رسیده و خشکانده شود و یا ریشه های تمدنی اش را آنچنان سُست و منقطع ببیند و …؛ اساسا نیازمند چنین اثری می باشد!

فارابی،تابش، ایل‌بیگی، جشنواره کودک، استاد هدر دادن سرمایه‌های ملی

فیلم سینمایی «مسیرمعکوس» آنچنان از منظر فُرم سینمایی ضعیف و الکن است که رسما به دفتر چرک نویسی سراسر فحاشی مبدل شده. اثری که سعی می کند تا خلا فیلمنامه و نابلدی خود از سینما را با کات زدن های بی منطق و دوربین کشی های گیج و گنگ جبران سازد و شاید همین امر سبب شده تا اثر برای صاف کردن چاله های نا فُرم در منطق روایی خود، به سراغ وصله نمودن مقداری طنز بر پیکره ابتر خود برود! و فلاکت و سیاهی اثر را با مقداری طنز و رقص و غیره به عمق جان مخاطب حقنه کند!

فارابی،تابش، ایل‌بیگی، جشنواره کودک، استاد هدر دادن سرمایه‌های ملی

البته فیلم سینمایی «مسیرمعکوس» سوای نظر از همه ضعف های فُرم و محتوای خود از عنوانی با مُسمی برخوردار است عنوانی با مسمی، نه از حیث معرفی فیلم و هم راستا با فحوای اثر که اثبات می کند نظام جمهوری اسلامی چهل سال است مسیرمعکوس حُکمرانی را برگزیده و جامعه را از بدبختی در گروه سنی جوانان پشت کنکور، به مرتبه بدبختی در گروه سنی نوجوان نایل ساخته است و …؛ بلکه عنوانی با مُسمی در ترسیم شدت عوضی رفتن مدیران و متولیان سینمایی کشور در مسیر مدیریت فرهنگی می باشد.

فارابی،تابش، ایل‌بیگی، جشنواره کودک، استاد هدر دادن سرمایه‌های ملی

فیلم سینمایی «مسیرمعکوس» اثری است که به خوبی اثبات می کند که چگونه ثروت مردم ایران به عنوان بیت المال، خرج تولید آثاری سیاه و فلاکت‌بار می شود. آثاری که دیگر دیدن آن حتی برای خود جشنواره های غربی هم تَکراری شده است. آثاری که بر عمق جهالت و یا نفوذی بودن مدیریت فرهنگی و سینمایی کشور گواهی می دهد. قطعا مدیرانی که از تولید چنین آثاری حمایت کرده و در شرایطی که کشور درگیر بحران های اقتصادی و بیکاری طیف گسترده ای از اهالی دغدغه مند سینما است و …، بودجه  عمومی کشور را در اختیار تولید اثری همچون «مسیرمعکوس» قرار می دهند؛ یا خائن هستند و یا جاهل و بی سواد! زیرا هر کودک و نوجوانی با مختصر سواد رسانه ای قطعا متوجه می شود که «مسیرمعکوس»  تعداد زیادی تک جمله سیاسی با ربط و بی ربط به هم است که در تقابل با نظام مستقر حاکم بر ایران نگاشته شده و در نهایت با روتوش و اضافه نمودن مقداری فُحش های نمادین و ناسزاهای استعاره گونه در قالب شوخی و جدی، به اثری ظاهرا سینمایی برای کسب ۷۲۰ میلیون تومان از بودجه فیلمسازی بنیاد سینمای فارابی مبدل گردیده.

فارابی،تابش، ایل‌بیگی، جشنواره کودک، استاد هدر دادن سرمایه‌های ملی

این اثر سوای نظر از یدک کشیدن اسم فیلم سینمایی؛ در واقع یک فیلم کوتاه جمع و جور است که با یک یا دو نفر نیرو کارآشنا به حرفه فیلمسازی ساخته شده است! اثری که یکی از آن دو نفر را خود کارگردان تشکیل می دهد که هم نویسنده اثر است و هم تدوینگر آن و هم مدیری فیلمبرداری و تهیه کننده و…؛ از این جهت منطقی است که تنها دغدغه در تولید چنین اثر کم خرجی که تماما از لوکیشن های آماده و بازیگرانی تماما غیرحرفه‌ای بهره برده؛ مشمول تامین خورد و خوراک ۸۰ بازیگر سر صحنه آن شود! زیرا در ابتدای عقد قرار داد کارگردان این اثر با بنیاد سینمای فارابی، غذا پرسی سه هزار و ۵۰۰ تومان بود اما در ادامه ۱۷ هزار تومان شد و در پایان هم شاید ۳۰ هزار تومان!

فارابی،تابش، ایل‌بیگی، جشنواره کودک، استاد هدر دادن سرمایه‌های ملی

در مجموع فیلم سینمایی «مسیرمعکوس»  مسیری روشن برای شک در میزان جهالت و یا نفوذی بودن متولیان سینمایی کشور است. متولیانی که اگر معنی تقارن جمله لبیک یا خامنه ای را در بَک تصویری دانش آموز مظلوم و در حال اخراج از مدرسه را نمی فهمند و نمی دانند تصویر امام خمینی رحمه الله در گوشه قاب پسرک روزنامه فروش در حال کُتک خوردن به چه معنی است و یا جایگاه آقای دولت آبادی را درک نمی کنند و یا شعورشان به هجمه واضح اثر به شهدای مدافع حرم نمی رسد و معنی و مفهوم قرار گرفتن تصویر رزمندگان دفاع مقدس در پس زمینه پسرک مفلوک در انجمن سینمایی و تکرار چندین باره آن را در زمان مدیریت افراد مختلف و تیپ های گوناگون را درک نمی کنند و متوجه مفهوم استعاره بحث آزاد اجتماعی و چگونه کشتن اسب پیر مسابقه و صدها متلک و ناسزای دیگر در یک اثر تصویری نیستند؛ قطعا جاهلانی هستند که هم ظلم به خود می کنند و هم در حال ظلم به جامعه ای می باشند که ایشان در آن مسئولیت فرهنگی دارند! این در حالی است که محتمل می باشد تصور این فرض را که متولیان سینمایی کشور، بالاخص آن طیف بیسوادی که به واسطه رابطه در شوراهای مختلف حضور دارند؛ مجذوب سخنان شیرین و اتفاقا کاملا صحیح و منطقی سازنده اثر شده باشند؛ سخنانی همچون: ما نباید ناامیدی را به سینمای کودک و نوجوان بیاوریم، آنان به امید نیاز دارند و جزو زندگی آنان باید باشد!  که تنها بر زبان جاری شده و هیچ سکانسی در اثر موید آن نمی باشد.

منبع: سینما پرس

فارابی،تابش، ایل‌بیگی، جشنواره کودک، استاد هدر دادن سرمایه‌های ملی

منبع خبر

فارابی،تابش، ایل‌بیگی، جشنواره کودک، استاد هدر دادن سرمایه‌های ملی بیشتر بخوانید »