فاطمه معصومی

مبادا چشمم از روضه شنیدن دست بردارد

مبادا چشمم از روضه شنیدن دست بردارد


به گزارش مجاهدت از گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس؛ فاطمه معصومی شاعر جوان، به مناسبت ایام تاسوعا و عاشورای حسینی، شعری سروده که در ادامه می‌خوانید:

مگر نبضم از آشوب تپیدن دست بردارد
که خواهر از به دنبالت دویدن دست بردارد

چنان خون می‌چکد با هر تپش از زخم‌های تو
که قلبم کاش دیگر از تپیدن دست بردارد

هزار و نهصد و پنجاه چشمه خون به تن داری
چگونه پیکرت از خون چکیدن دست بردارد؟

کسی ای کاش می‌شد بشکند دست حرامی را
که پیش فاطمه از سر بریدن دست بردارد

کنار خیمه‌ها از داغ و غصه آب خواهم شد
بگو آتش از این شعله کشیدن دست بردارد…

زنان از التهاب ردّ سیلی ها پریشانند
الهی باد دیگر از وزیدن دست بردارد

شدی خورشید خاکسترنشین و کاشکی خولی
از این در آتشِ پنهان دمیدن دست بردارد

همیشه اشک‌هایم شور عاشورا به خود دیده ست
مبادا چشمم از روضه شنیدن دست بردارد

منبع:مهر

انتهای پیام/ 241

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مبادا چشمم از روضه شنیدن دست بردارد بیشتر بخوانید »

سروده دو شاعر برای سه ساله کربلا/ زینب‌ترین زهرای عاشورا رقیه

سروده دو شاعر برای سه ساله کربلا/ زینب‌ترین زهرای عاشورا رقیه


سروده دو شاعر برای سه ساله کربلا/ زینب‌ترین زهرای عاشورا رقیه


شاعران کشورمان همزمان با شهادت حضرت رقیه(س) اشعاری را تقدیم سه ساله کربلا کردند که اینجا از سعید نسیمی و فاطمه معصومی در شعر انتخاب شده است.

به گزارش مجاهدت به نقل ازخبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، همزمان با ایام شهادت سه ساله کربلا، حضرت رقیه(س) دو شاعر جوان کشورمان اشعار خود را تقدیم ایشان کردند.

 سعید نسیمی

آیینه دار عصمت کبرا رقیه
بالانشین عالم بالا رقیه

بابای او باب نجات امت است و
باب ورود قلب این بابا رقیه

دنیا اسیر دست‌های کوچک اوست
فردا امیر عرصه عقبی رقیه

ابر کرم، باران رحمت، رود جود است
عالم کویر تشنه و دریا رقیه

با هر نفس از نای عاشق روضه خیزد
دم یا حسین و بازدم هم یا رقیه

هم‌ کوثر و‌ هم‌ کاف‌ها یا عین صاد است
زینب‌ترین زهرای عاشورا رقیه

با یک نگاه از گوشه چشم کبودش 
حاجات ما را می‌کند امضا رقیه

از اربعین جا ماند اما ماند رزقِ
مشّایه ما سینه زن‌ها با رقیه

از کربلا تا شام با صدها مغیره
شد قاب عکس روضه زهرا رقیه

دوران هجرانش سر آمد تا سر آمد
بر زانویش بنشاند بابا را رقیه

حالا خرابه هیئت و او ‌روضه خوان است
گشته گریزش بوسه بر رگ‌ها رقیه

****

فاطمه معصومی

گل تو گم شد و زخمی، اگر هر بار پیدا شد

شبیه لاله بین بوته‌های خار پیدا شد

سر چنگی به گیسویم اگرچه معجرم گم شد

ولی با زحمت و سوسوی چشمی تار پیدا شد

خداراشکر پیدا شد، خداراشکر پیدا شد

اگرچه بین آن نامحرمان دشوار پیدا شد

عبایت کو؟ نشانت کو‌؟ عقیق دلربایت کو

چرا انگشترت در دکه بازار پیدا شد

پس از آنقدر گریه از غمِ گم گشته‌ام بابا

نمی‌بینم درست اما، سرت انگار پیدا شد

انتهای پیام/




منبع

سروده دو شاعر برای سه ساله کربلا/ زینب‌ترین زهرای عاشورا رقیه بیشتر بخوانید »