فاطمیون

داستانی آشنایی اولین شهید روحانی مدافع حرم از زبان همسرش+ فیلم

داستانی آشنایی اولین شهید روحانی مدافع حرم از زبان همسرش+ فیلم


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، در اولین شب از ماه محرم خبر کشف و شناسایی پیکر شهید روحانی مدافع حرم محمد مهدی مالامیری پس از شش سال از شهادت منتشر شد.

داستانی آشنایی اولین شهید روحانی مدافع حرم از زبان همسرش+ فیلم

او متولد ۲۶ خرداد سال ۱۳۶۴ در شهر نوشهر مازندران بود که در جوانی برای ادامه تحصیل وارد حوزه علمیه قم شد، به سرعت مراحل علمی را پشت سر گذاشت و در سن ۲۶ سالگی از اساتید عالی حوزه علمیه قم شد. مالامیری از اولین روحانیونی بود که پس از شنیدن خبر حمله داعش به حرم اهل بیت (ع) در سوریه و خطر افتادن جان مردم مسلمان این کشور داوطلب حضور در سوریه شد. از این رو همراه با نیرو‌های لشکر فاطمیون و به عنوان مبلغ به دیار شام رفت.

او در سال ۱۳۸۳ ازدواج کرد که ثمره آن دو فرزند دختر به نام‌های فاطمه و بشری بود.

فروردین سال ۱۳۹۴ عملیات بصرالحریر با حضور نیرو‌های فاطمیون در استان درعای سوریه انجام گرفت که تعداد زیادی از رزمندگان به شهادت رسیدند. شهید مالامیری نیز یکی از شهدای این عملیات بود که پیکرش در منطقه ماند و در زمره شهدای مفقودالاثر قرار گرفت.

به مناسبت بازگشت پیکر شهید مالامیری بخشی از ماجرای آشنایی و عقد ساده شهید را از زبان همسرش می‌بینید.

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

داستانی آشنایی اولین شهید روحانی مدافع حرم از زبان همسرش+ فیلم بیشتر بخوانید »

قلم به دستان تفنگ به دوش فاطمیون + فیلم

قلم به دستان تفنگ به دوش فاطمیون + فیلم


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، به مناسبت ۱۷ مرداد روز خبرنگار مرکز رسانه‌ای فاطمیون در قالب فیلمی مجاهدت‌های گزارشگران مرکز رسانه‌ای فاطمیون را به تصویر کشید.

قلم به دستان تفنگ به دوش فاطمیون + فیلم

گزارشگران و تصویربرداران رسانه‌ای فاطمیون سال‌ها در خط مقدم نبرد سخت رزمندگان با تکفیری‌ها در سوریه بودند و صحنه‌های بیشماری از رشادت و حماسه آفرینی نیرو‌های مقاومت را به تصویر کشیدند.

از اردیبهشت سال ۱۳۹۲ که اولین گروه از نیرو‌های افغانستانی داوطلب حضور در جبهه سوریه شدند، این گوشی‌های موبایل رزمنده‌ها بود که بخشی از فعالیت‌های نظامی فاطمیون را ثبت و ضبط کرد. پس از این به منظور افزایش کمی و کیفی و تهیه آرشیوی از فیلم‌ها و تصاویر، مرکز رسانه فاطمیون در تاریخ ۱۸ خرداد سال ۱۳۹۴ تاسیس شد.

تصویربرداران و خبرنگاران مرکز رسانه فاطمیون با از خودگذشتی و مجاهدت، ایثارگری و رشادت همرزمان خود در لشکر فاطمیون را از عقبه تا خط اول دفاع به تصویر کشیدند و در کنار خون شهدا این دوربین تصویربرداران بود که موفق شد فداکاری مجاهدان افغانستانی را از لنز دوربین‌ها و نوشته‌ها به جهان مخابره کند.

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

قلم به دستان تفنگ به دوش فاطمیون + فیلم بیشتر بخوانید »

چرا رفتند؟

مدافعان حرم؛ رفتنی غریبانه، آمدنی مظلومانه


چرا رفتند؟به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، روز ۱۸ مرداد سالروز شهادت شهید محسن حججی است که سال ۱۳۹۶ توسط تکفیری‌های داعش به شهادت رسید و به این مناسبت این روز را روز بزرگداشت شهدای مدافع حرم در تقویم نام‌گذاری کرده‌اند.

در این مطلب، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سعی در تبیین اهداف رزمندگان مدافع حرم دارد که با هدف دفاع از حریم آل‌الله (ع) از کشورهای جمهوری اسلامی ایران، افغانستان و پاکستان به کشورهای سوریه و عراق رفتند و به مقابله با نیروهای تکفیری داعش پرداختند.

«این کسی که از اینجا بلند می‌شود، می‌رود در عراق یا در سوریه به‌عنوان دفاع از حریم اهل‌بیت (ع) در مقابل این تکفیری‌ها می‌ایستد، در واقع دارد از شهر‌های خودش دفاع می‌کند. البته نیت آن‌ها خداست، اما واقع قضیه این است؛ این دفاع از ایران است، دفاع از جامعۀ اسلامی است.»

رهبر معظم انقلاب اسلامی

عبارت مدافعان حرم، از اوایل سال ۱۳۹۲ ه. ش وارد ادبیات اجتماعی ایران شد و در مدت‌زمانی کوتاه به یکی از ارزش‌های دفاع مقدس در برابر تکفیری‌ها تبدیل شد.

به‌ راستی مدافعان حرم چه کسانی هستند و چه در سر داشتند که اغلب در سنین جوانی لباس رزم پوشیدند و به سرزمینی دور و غریب رفتند و بسیاری شهید شدند و بسیاری هم روز‌ها و شب‌های پرخطر و هراس را در دیاری غربت پشت سر گذاشتند؟!

برای پاسخ دادن به این سؤالات، کافی است نیم‌نگاهی به تحولات دهۀ گذشته در منطقه خاورمیانه بیندازیم. کمتر از ده سال پیش بود که حرکتی خزنده و سؤال‌برانگیز به‌یک‌باره در کشور سوریه عیان شد و تشکل‌هایی تحت عنوان دفاع از حقوق مدنی مردم شکل گرفت [۱] ولی در همان اندک زمان از دل این گروه‌ها تندرو‌های تروریستی پدید آمدند که بعد از تخریب مقبرۀ حجر بن عدی (از اصحاب حضرت علی (ع)) [۲] مدعی شدند ضمن اشغال کشور سوریه، تمام مقدسات آنجا از جمله حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) را تخریب خواهند کرد. با این تهدیدات مسلمانان آزاده جهان علی‌الخصوص شیعیان به تکاپو افتادند تا در برابر این اقدامات خصمانه و تفرقه‌افکن مقابله کنند و فتنه در چشم خود کور شود.

ناگفته نماند در سال ۱۳۹۱ ه. ش و با شکل‌گیری اعتراضات به‌ ظاهر مردمی و به دنبال آن تحرکات مشکوک نظامی در سوریه اولین هسته‌های مقاومت در برابر تکفیری‌ها شکل گرفت و عده‌ای رزمنده غیرتمند شیعه وارد عمل شدند تا ضمن پاکسازی زینبیه و اطراف محله زینبیه در دمشق نیرو‌های متخاصم تکفیری را عقب برانند.

آن‌ها تا حدودی هم موفق شدند. ولی این پایان کار نبود زیرا تکفیری‌ها با بهره‌گیری از نیرو‌های تازه‌نفسی که عمدتاً از اروپا گسیل شده بودند و نیز تجهیزات نظامی و تبلیغاتی سعی کردند، به پیشروی‌های خود ادامه بدهند. موفق هم شدند و با ایجاد رعب و وحشت شهر‌ها و روستا‌های بسیاری را به تصرف خود درآوردند. در چنین شرایطی بود که شیعیان دیگر کشورها، همچون ایران سکوت و بی‌حرکتی را جایز ندانستند. به تکاپو افتادند و رو در روی نیرو‌های تکفیری ایستادند.

هنوز هم برخی افراد ناآگاه به حضور نیرو‌های ایرانی تحت عنوان مدافعان حرم خرده می‌گیرند و با این استدلال که مسائل داخلی کشوری دیگر چون سوریه و عراق چه ربطی به ما دارد، سعی می‌کنند اقدامات به‌ جا و حتی ضروری مدافعان حرم را زیر سؤال ببرند. ولی چنین استدلال‌هایی دور از انصاف است.

برای پاسخ دادن به این‌گونه شبهات پیش آمده، باید نیم‌نگاهی به شکل‌گیری و اثرات گذاری مدافعان حرم بیندازیم تا این‌گونه ابهامات پیش آمده از بین برود.

در یک نگاه کلی رویکرد و تأثیرگذاری مدافعان حرم در عراق و سوریه را در چند بخش می‌توان مورد تجزیه‌وتحلیل قرار داد.

دفاع از حرم آل محمد (ص)

اولین و اصلی‌ترین تفکر شکل‌گیری گروه‌های تکفیری، ایجاد و عمیق کردن تفرقه‌های فکری و اعتقادی بین جامعه اسلامی بود و این امر به دست نمی‌آمد مگر با ایجاد شبهاتی در باب مقام و منزلت اهل‌بیت (ع) که همواره موردتوجه عموم مسلمانان بوده است.

تکفیری‌ها به خیال خودشان قرائت تازه‌ای از دین می‌دادند یعنی بی‌حرمتی به ساحت مقدس اهل‌ بیت پیامبر اسلام (ص) را برای نشان دادن اسلامی اصیل و ناب (؟!) جایز می‌دانستند. آن‌ها پا را از این هم فراتر گذاشته و اماکن مقدسی، چون مکه را تهدید کردند و بار‌ها قول ویران کردن چنین اماکن مقدسی را دادند. [۳]

در هزاره سوم که دین مبین اسلام از همه سو مورد آماج تبلیغات مخرب دشمنان دین است، وقتی چنین حرکات شیطانی شکل می‌گیرد، هیچ مسلمان آزاده‌ای نمی‌تواند آرام و قرار داشته باشد. پس لازم است جوانان غیرتمندی از ایران (مدافعان حرم)، افغانستان (لشکر فاطمیون)، پاراچنار و دیگر مناطق پاکستان (تیپ زینبیون) و… راهی سوریه و عراق شوند تا در مقابل این سیل ویرانگر و پر از خوف بایستند و الحق تا پای جان ایستادند و درس عبرت‌آموزی به دشمنان اهل‌بیت (ع) دادند تا بعدازاین هوس تعرض و بی‌حرمتی به ساحت مقدس اهل‌بیت (ع) به سرشان نزند.

جواب دادن به ندای مظلوم

دین اسلام، دین مساوات و برابری است. دین عدالت و عدالت‌خواهی است و در این رهگذر، آموزه‌های دینی این نکته را به اثبات می‌رساند که هیچ مسلمانان نباید در برابر دادخواهی برادران و خواهران مسلمان خود و حتی افراد غیرمسلمان که مورد ستم واقع شده ساکت بماند. چنانچه حضرت علی (ع) در نامه ۵۳ نهج‌البلاغه در این باب می‌فرمایند:

«امتی که حق ضعیفان را از زورمندان با صراحت و بدون خوف و ترس نگیرد، هرگز پاک نمی‌شود و روی سعادت نمی‌بیند.»

پس مدافعان حرم رفتند تا به ندای تظلم خواهی مردم بی‌دفاع و مورد هجوم قرارگرفته سوریه و عراق پاسخ بدهند و الحق در این کار موفق هم بوده‌اند. نمونه‌اش آزادسازی بسیاری از مناطق تحت اشغال تکفیری‌هاست که بار دیگر شادی و آرامش را برای این مردم ستمدیده به ارمغان آورده است.

کور کردن فتنه در نطفه

آنچه از شواهد برمی‌آید، یکی از اهداف شکل‌گیری گروه‌های تکفیری کشاندن دامنه درگیر‌ها به مرز‌های شرقی عراق و نفوذ به درون ایران بوده است. امری که گروه‌هایی مثل داعش با پخش تراکت و ساخت تیزر‌های تبلیغاتی و حتی نام‌گذاری برخی مناطق ایران با اسامی جعلی خودشان روی آن مانور می‌دادند.

در این گیرودار عقل سلیم حکم می‌کند قبل از آنکه منتظر تهاجم این جماعت متخاصم باشیم خود به سراغشان برویم و در محل شکل‌گیری‌اش آن‌ها را ناتوان کنیم. همان کاری که مدافعان حرم آن را انجام دادند و جالب آن‌که تکفیری‌هایی که سودای نزدیک شدن به مرز‌های ایران را در سر می‌پروراندند، رفته‌رفته از مرز‌ها دور شده و حتی فاصلۀ درگیری‌ها با مرز به دو هزار کیلومتر رسید.

قطع کردن پای فتنه انگیزان از منطقه

کافی است نیم‌نگاهی به دست‌های پشت پرده شکل‌گیری گروه‌های تکفیری بیندازیم. آنچه به دست می‌آید، دخالت غیرمستقیم و گاه مستقیم ابرقدرت‌های جهانی در این ماجراست. کسانی که با عَلَم شدن بیرق تکفیری‌ها قصد داشتند مسلمانان را به نام جنگ عقیدتی به جان هم بیندازند و از دین نجات‌بخش اسلام، چهره‌ای بی‌رحم و خشونت‌طلب به جهانیان ارائه دهند.

البته در اوایل با پخش فیلم‌های جنایت تکفیری‌ها تا حدودی هم موفق شدند ولی حضور به‌ موقع مدافعان حرم نه‌ تنها توطئه آن‌ها را نقش بر آب کرد، بلکه با به دست گرفتن کنترل مناطق آزاد شده رد پای استعمارگران کمرنگ شد. هرچند آن‌ها دشمنان قسم‌خورده اسلام در تلاش هستند تا بار دیگر حضوری پررنگ‌تر از گذشته داشته باشند ولی آگاهی مردم منطقه و حضورشان در عرصه‌های مختلف سیاسی و نظامی کار را برای این سوداگران فتنه و قدرت‌طلبی سخت‌تر کرده است.

ایجاد امنیت ملی

گفتیم یکی از اهداف بزرگ تکفیری‌ها ضربه زدن به ایران اسلامی بوده است. آن‌ها این تفکر غلط را در سر می‌پروراندند با گسترش حکومت به‌ ظاهر اسلامی خود، مناطقی از ایران را تصرف کنند و قلمرو حکمرانی‌شان را تا کشور افغانستان و حتی تاجیکستان گسترش دهند. ولی مدافعان حرم این خیال شوم را نقش بر آب کردند و حضور این دلاور مردان در جبهه‌های مختلف نبرد، بهترین ارمغان را برای مردم ایران به بار آورد، آن‌هم ایجاد امنیتی فراگیر و پایدار است.

به‌ هر حال با آزادسازی مناطق زیادی از سوریه و عراق، گروه‌های تکفیری یا نابود شدند و یا قدرت قبلی‌شان را از دست دادند. ولی آنچه از مدافعان حرم به یادگار ماند و می‌ماند، یاد و خاطره ایشان و دلاورمردی شهدایی چون سردار شهید قاسم سلیمانی، سردار شهید حسین همدانی، شهید سید مصطفی موسوی و … بوده است. مردان سلحشوری که از جان خود گذشتند تا در صف سربازانی قرار گیرند که سربند زیبایشان «کلنا عباسک یا زینب (س)» جاودانه بدرخشد.

نویسنده: اکبر خوردچشم

پی‌نویس‌ها

[۱] سال ۲۰۱۱ میلادی تظاهرات خیابانی و به دنبالش درگیری‌های مسلحانه در سوریه شروع شد.

[۲] این حادثۀ ناگوار در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۲ ه. ش رخ داد.

[۳] این ادعا توسط شخصی به نام ابوتراب المقدسی از سران تکفیری مطرح شد. استدلال این عمل آن بود که (العیاذبالله) خانۀ کعبه به‌جای خدا پرستیده می‌شود.

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

مدافعان حرم؛ رفتنی غریبانه، آمدنی مظلومانه بیشتر بخوانید »

هیچ‌کجا نامه بنیاد شهید را قبول ندارند!

هیچ‌کجا نامه بنیاد شهید را قبول ندارند!



مدافع حرم فاطمیون شهید مهدی خوش آمدی - کراپ‌شده

گروه جهاد و مقاومت مشرق – ما به دیدار خانواده های شهدای مدافع حرم می رویم تا بیشتر با آنها آشنا شویم. شهدای مدافع حرم خیلی مظلوم هستند و از آنها مظلوم‌تر، رزمندگان فاطمیون. به خاطر اینکه وقتی رفتند سوریه، خیلی رشادت آفریدند.

یکی از فرماندهان میدانی سوریه می گفت: اول از همه عراقی ها به سوریه رفتند و شروع کردند به جنگیدن تا فرودگاه دمشق را از تیررس تکفیری ها آزاد کنند. همین طور که مشغول بودند، یک باره دیدند عده‌ای با لباس شخصی آمدند که فرمانده‌شان ابوحامد بود. پرسیدند شما کی هستید و از کجا آمده‌اید؟ گفتند ما تعدادی افغانستانی هستیم و آمده‌ایم برای دفاع از حرم، هیچ امکاناتی هم نداریم. اینها را اول تقسیم کردند در گروه‌های عراقی که بروند آنجا تا اسلحه بگیرند و بایستند و نگهبانی بدهند و یک جاهایی بجنگند. ما یک خشاب اگر می دادیم به عراقی ها، همان روز اول شلیک می کردند و تمامش می شد، اما افغانستانی‌ها تیر الکی نمی زدند، چون این تیر ارزش دارد. از نظر خوراک و لباس و همه  چیز هم خیلی قانع بودند… خلاصه یک مقدار که گذشت دیدیم آنها چنان قوی هستند که می توانند خودشان یگانی باشند که الحمدلله فاطمیون شکل گرفت و درخشید.

صبح یک روز مردادماهی، در حالی که خورشید هنوز زورآزمایی‌اش را آغاز نکرده بود، در یکی از کوچه‌های محله قراکرد و حوالی حسینیه شیخ اکبر، پدر و مادر شهید مدافع حرم، مهدی خوش‌آمدی به ما خوش‌آمد گفتند و ما را به حضور پذیرفتند. آنچه در ادامه می‌خوانید، چهارمین و آخرین قسمت از این گفتگو است.

**: شناسایی چطور اتفاق افتاد؟

مادر شهید: از ما آزمایش گرفتند.

هیچ‌کجا نامه بنیاد شهید را قبول ندارند!

پدر شهید: کاپشن خودش که خونی بود، توی تنش بود.

مادر شهید: از ما آزمایش گرفتند، گفتند یک سوغات از شهیدت هست. خوشحال شدم؛ گفتم چیست؟ یک حاج‌آقایی آمد و گفت این کاپشن از شهید است. من هم بازش کردم، از بس غرق خون بود، بو گرفته بود. من این را بو کردم و حالم بد شد. جیغ می زدم. بچه ام کاپشن را ازم گرفت. بعد فهمیدم همان کاپشن و کتانی مشکی بود که به جای لباس‌هایی که از ایران، تازه خریده بود، با خودش برد. لباس‌های نو را گذاشتم، گفت نه **: باهام شوخی می کرد **: گفت تو چقدر پولداری! کاپشن نو ببرم سوریه؟ من این یکی را می برم گرم‌تر است. گفتم عیب ندارد ببر، لباس‌های نو را ببر؛ خدا روزی رسان است. گفت نه؛ و نَبُرد. آن کاپشن و کتونی گرم‌تر بود.

**: چون سر کاپشن حرف زده بودید، قشنگ یادتان بود که با چه لباسی رفت…

مادر شهید: قشنگ یادم است. کاپشنش، مارکش و همه چیزش یادم بود…

قسمت های قبلی گفتگو را هم اینجا بخوانید:

مبارزه پدر و مادر شهید با غول دوقطبی + عکس

خبر اسارت آقا مهدی قبل از شهادتش + عکس

پیکر مهدی ۱۶ روز زیر آفتاب سوریه بود + عکس

**: کفن را باز نکردند که ببینید؟

مادر شهید: نه، کفن را باز نکردند.

**: پس از روی کاپشن و آزمایش DNA متوجه شدید و آقامهدی را شناسایی کردید…

مادر شهید: شش تا گلوله به قلبش زده بودند. از این طرف زده بودند و از آن طرف در آمده بود. در قلبش  ۶ تا گلوله بود. چون آن شب که عملیات بوده، داعشی‌ها می آیند و لباس‌های فاطمیون را تن می کنند که آنها را گول بزنند، به مقر مهدی و یکسری از رفیق‌هایش نفوذ می کنند که بیا برویم. بیشتر آنها می روند ولی مهدی آنجا زخمی می شود. همان خواب که دیدم، همان بود، همان پایی که قبلا تصادف کرده بود، همان پای زخمی شده بود. رفیق‌هایش می گفتند که ما قشنگ صدای مهدی را می شنیدیم که کمک می خواست  و می‌گفت کمکم کنید! گویا در یک چاردیواری بوده.

کسی به داد مهدی نرسیده، در همین چاردیواری که مانده، داعشی‌ها اطراف را که گرفتند، صدا می آمده، می آیند و [می بینند] مهدی در این چاردیواری است؛ همان‌جا گلوله‌بارانش می کنند.

**: به خاطر خواست قلبی شما، می‌توانستند اسیرش کنند اما خدا مقدر می‌کند که این کار را نکنند.

مادر شهید: حاجتم را از حضرت زهرا و حضرت زینب گرفتم که بچه‌ام اسیر نشود. خیلی چیزها را به من نشان می داد که اصلا نمی‌شود آدم بگوید.

**: همگی برای شناسایی به معراج شهدا رفتید؟ برادران شهید هم بودند؟

مادر شهید: بله، همه رفتیم؛ عموهایش، دایی‌هایش، همه بودند.

هیچ‌کجا نامه بنیاد شهید را قبول ندارند!

**: مراسمی هم برقرار بود؟

مادر شهید: مراسم بزرگی گرفتند. آنجا در معراج خیلی جمعیت آمده بود، همه دوستانش و فامیل آمده بودند. بعد اینجا که آمدیم تقریبا یک هفته قبل از خاکسپاری برایش مراسم داشتیم. در حرم حضرت جعفر بن موسی (ع) هم مراسم گرفتیم. روز خاکسپاری‌اش روز شهادت حضرت معصومه (س) بود. همان شب، تشییع پیکرش در پیشوا بود.

**: یعنی برنامه‌ریزی کردید که آن روز پیکر تشییع شود و همانجا در امامزاده هم خاکسپاری شد؟

مادر شهید: بله در امامزاده خاکسپاری شد. جمعیت زیادی آمده بود… فیلم‌هایش هم هست.

پدر شهید: شب قبلش هم در حسینیه فاطمه الزهرا معروف به شیخ اکبر و در محله قراکُرد مراسم وداع گرفتند.

مادر شهید: شب وداع هم باشکوه بود، پسرم خیلی در اجتماع بود، اینقدر جمعیت و دوست و رفیق داشت که اصلا در تشییعش خیابان‌ها کلا بند آمده بود. روز تشیع او انگار روز عاشور بود، اینقدر جمعیت آمده بود.

**: یعنی شب، مراسم وداع برگزار شد، روز بعد هم مراسم تشییع برگزار شد.

مادر شهید: بله، همسایه‌مان می گفت آن روز اصلا کوچه‌مان یک کوچه بهشتی شده بود.

**: در همین خانه بودید؟ چند سال است آمده‌اید اینجا؟

مادر شهید: بله، ما تقریبا چهار سال است آمده‌ایم به این خانه. پسرم یک ماه در این خانه مهمان بود. ما این خانه را که خریدیم، یک ماه فقط اینجا مهمان بود، یک ماه هم کامل نشد.

**: قبلش کجا بودید؟

مادر شهید: قبلش خیابان طالقانی سمت خیابان فلسطین. پشت حرم بودیم.

**: مستاجر بودید؟

مادر شهید: بله.

هیچ‌کجا نامه بنیاد شهید را قبول ندارند!
شهید مهدی خوش آمدی در نوجوانی

**: اینجا اولین بار است که خانه خریدید و مستقر شدید؟

مادر شهید: بله.

پدر شهید: اینجا اولین بار بود. نزدیک به ۴۲ **: ۴۳ سال می شود که در ایران مستاجر بودیم. این پسرم که شهید است آمد خانه را نگاه کرد و گفت الهی شکر که از مستاجری درآمدید. یک اتاق کوچک دوازده متری آن بالا دارد، دیگر هیچی ندارد.

مادر شهید: پایین هم که یک اتاق دوازده متری است فقط، آنور هم سورویس و حمام است.

**: طبقه بالا اندازه همین طبقه می‌شود؟

مادر شهید: اندازه همین جاست، یک فرش دوازده متری جا می‌شود.

**: کنارش بالکن دارد؟

پدر شهید: بله، گفت بابا این اتاق مال من. بعد همان روز که از اثاث آوردیم، یکی از رفقایش که سید بود را آورد و گفت: اول پای سید اینجا بخورد تا بیمه شود.

**: از دوستانش بود؟

مادر شهید: بله، او هم با خودش شهید شد. همان جوانی که آن شب ما اثاث آوردیم، آوردش و گفت آقا سید! این خانه ما را بیمه کن. سید هم اینجا یک دعایی خواند با همان سید اعزام شد، خانه‌شان پلیس‌راه بود. سمت مامازن.  او هم در همان عملیات شهید شد.

**: اسم و فامیلشان یادتان هست؟

مادر شهید: بار اولی بود دیده بودمشان و اینجا آمده بودند. در سوریه بیشتر با هم بودند. بار دومش هم رفته بود و با هم اعزام شده بود. به ما می گفت سید آدم خوبی است؛ جوان نورانی است، سنش دو سه سال بیشتر از مهدی بود. زن داشت. اسمش یادم نیست.

**: وارد امامزاده که می‌شویم، سمت راست که مزار شهداست، ابتدا مزار شهدای جنگ است، قدری جلوتر هم یک قطعه کوچکتر است. مزار آقامهدی کجاست؟

مادر شهید: سمت درِ شمالی از فاطمیون ۱۸ شهید خاکسپاری شده‌اند. مزار مهدی هم همانجاست.

**: یک سقاخانه هم آن حوالی هست.

پدر شهید: از آن سقاخانه پایینتر است. دو تا قسمت برای شهدا هست. نزدیک حرم تعداد کمتری هستند، و اینجا تعداد شهدا بیشتر است. شهدای فاطمیون بیشترشان در قسمت پایینی و ردیف پایینی هستند. دو تا گلدان هم آنجاست.

**: می روم و مزار آقامهدی را پیدا می کنم. اتفاقا دو سه هفته پیش آنجا بودم… اینجا چندمتر است؟

پدر شهید: ۵۰ متر است.

**: ولی خیلی با صفا و باروح است…

مادر شهید: اما کوچک است. من دیروز، پریروز هم نمی‌دانستم قرینطینه است، رفتم بنیاد شهید گفتم به ما یک کمک بشود، من الان دو تا بچه جوان دارم، دخترم هم ۱۲**: ۱۳ ساله است، فقط یک اتاق خواب داریم. خانه‌ام خیلی کوچک است، سه چهار سال است ما دنبال خانه هستیم تا جایمان را کمی بزرگتر کنیم.

هیچ‌کجا نامه بنیاد شهید را قبول ندارند!

**: یعنی یک وامی بدهند تا شما بتوانید جای بزرگتری بگیرید؟

مادر شهید: جای بزرگتر اگر بشود خوب است. وقتی مهدی شهید شد، پیشنهاد زندگی در آپارتمان را دادند، ولی من بچه کوچک داشتم با این دو تا پسرِ مریض. در آن آپارتمان‌هایی که الان خانواده‌های شاهد زندگی می کنند، نمی توانستم، باید مستقل باشم. ممکن بود بقیه اذیت بشوند از حضور ما.

پدر شهید: همان موقع می توانستیم با آن پول بخریم ولی دو تا پسرم مریض احوال بودند؛ اما الان با این پول نمی شود کاری کرد.

**: الان ارزش و قیمت این خانه چقدر است؟

پدر شهید: الان نمی دانیم.

**: یعنی اگر کمک کنند شاید بشود یک جای بزرگتری بگیرید.

مادر شهید: اولویت اول ما خانه بزرگتر است، خیلی جایمان تنگ است، خیلی عذاب می کشیم، خیلی برای بچه‌ها سخت است. الان گفتم همان مقدار پولی که به ما دادید، همان را ما می دهیم، به ما یک کمکی بشود، مجبوریم الان در آپارتمان هم بنشینیم. دو خوابه باشد، دخترم الان ۱۲ **: ۱۳ ساله است، سخت است.

**: روز تشییع چه کسی به پیکر آقا مهدی نماز خواند؟

مادر شهید: امام جمعه پیشوا.

**: شهید دیگری هم آن روز تشییع شد؟

مادر شهید: نه، فقط آقا مهدی بود.

**: و شما آمدید منزل… دوباره بعد از تشییع مراسم گرفتید؟

مادر شهید: همه‌اش همان چند شب اول بود؛ قرآن‌خوانی و ختم قرآن.

**: بعد از تشییع دیگر مراسم نگرفتید؟

مادر شهید: بعد از تشییع در همان پایینِ خانه عمویش، ما هزار نفر را خرج دادیم. در محله سنردک یک مسجد و حسینیه بزرگ بود، ما همانجا مراسم گرفتیم و هزار نفر را خرج دادیم.

پدر شهید: ناهار را آنجا دادیم، از این طرف و آن طرف فامیل ما آمدند. ساعت ده تشییع شروع شد و دیگر ظهر شد. گفتیم اینها تا شب اینجا گیر هستند، گرسنه هم که نمی شود ماند. ما یک شب جلوتر برنامه ریزی کرده بودیم.

**: مراسم به خرج شما بود یا سپاه هم مشارکت کرد؟

مادر شهید: خودمان هزینه‌ها را دادیم.

پدر شهید: سپاه هم آخرش کمک کرد.

مادر شهید: ما شبی که خبر شهادت مهدی را دادند – چرا دروغ بگویم – صد هزار تومان هم در خانه نداشتیم! وقتی خبر شهادت مهدی را دادند، من همین طور مانده بودم. چون ما این خانه را تازه خریده بودیم، ۴ میلیون هم قرض کرده بودیم. هر چه داشتیم را خرج این خانه کردیم.

پدر شهید: عموهای شهید کمک کردند و تا آخر حساب کردند و گفتند ۱۰ ،۱۲ میلیون خرج آقا مهدی شد برای مراسم. ما که خودمان چیزی نداشتیم.

مادر شهید: آنها گفتند ما خرج می کنیم و همه را می نویسیم.  بعدا حساب کردیم.

هیچ‌کجا نامه بنیاد شهید را قبول ندارند!

**: بله این تعداد غذا دادن هزینه‌اش سنگین است، البته گفتید بعدا سپاه کمک کرد؟

مادر شهید: بله. بعد از ۱۵ روز.

**: پس یکی موضوع خانه برایتان مهم است و بعد هم صدور شناسنامه… خانه به نام چه کسی است؟

پدر شهید: قولنامه‌ای است.

**: چون شما شناسنامه ندارید، سند صادر نمی شود؟

پدر شهید: بله،‌ سند، شناسنامه می خواهد. خرجش هم بیشتر است. برای سند باید ۷ میلیون تا ۱۰ میلون خرج کنیم.

**: باز هم خوب است برای خودتان شود، چون به قولنامه خیلی اعتباری نیست.

پدر شهید: حالا همین نداشتن شناسنامه هم برای ما هر سالی نزدیک به ۵ میلیون هزینه دارد. برای هر کارت کارگری نفری ۴۰۰ تا ۵۵۰ هزار تومان باید پول بدهیم.

**: کارت کارگری؟

پدر شهید: کارت کارگری جداست، کارت آموزشی جداست. دو مدل است.

مادر شهید: شهیدم فقط کارت کارگری داشت. کارت‌های بزرگ و سبز است. الان آمایش کارت‌ها شروع شده، برای این دو تا پسرم می گویند باید کارت کارگری داشته باشید. ما اینقدر این طرف و آن طرف می دویم، اینها هم که سرکار نمی روند.

پدر شهید: هر سالی مثلا ۵۰۰ تومان عوارض از ما افغانی ها می گیرند.

**: الان بعد از شهادت هم از شما این عوارض را می گیرند؟

پدر شهید: بله، می گیرند.

**: بنیاد شهید نامه نمی دهد که این پول را نگیرند؟

پدر شهید: نامه می دهد، ولی قبول نمی کنند. دفتر بالا که می روید می گوید اینقدر پول را باید بریزید.

هیچ‌کجا نامه بنیاد شهید را قبول ندارند!

**: یعنی سالی ۵۰۰ ، ۶۰۰ تومان باید بریزید؟

پدر شهید: عوارض شهرداری را هم باید جدا بدهیم.

مادر شهید: ۵۰۰ ،۶۰۰ برای هر نفر که می شود هر خانواده ای دو سه میلیون تومان.

**: دو سه میلیون بدهید برای اینکه آن کارت یک ساله تمدید شود؟

پدر شهید: بله.

**: من شنیدم در صحبت‌های خانواده‌ای که نامه می گرفتند تا این هزینه را پرداخت نکنند.

مادر شهید: پارسال نه، سال قبلش یک نامه از بنیاد شهید بردم که قبول کردند. پارسال دوباره نامه از بنیاد شهید بردم ولی قبول نکردند. گفت تو که بچه‌هایت مریض هستند چرا زیر نظر بهزیستی نیستی؟ گفتم ما افغانی هستیم، بهزیستی قبول نمی کند. بهزیستی رفتم، گفت شما که جزو مهاجرین هستید نمی شود زیر پوشش بهزیستی باشید. امسال هم همین برنامه شد، گفتم شما که وضعیت بچه های من را می دانید، من پرونده دارم، آسیب‌پذیر هستم، در سیستم که هست. گفت نمی شود، این از تهران آمده، آنجا قانون اینطور است که آنجا باید تایید کند تا ما به شما کارت بدهیم. دوباره گفت شما باید یک نامه از بهزیستی بیاورید. من اینقدر امسال اذیت شدم، یک ماه به قرآن بهزیستی ورامین، بهزیستی پیشوا، رفتم و آمدم، رفتم و آمدم تا یک نامه گرفتم برای اینها.

**: نامه که مثلا تایید کنند که اینها نمی توانند کار کنند؟ از کار افتاده‌اند؟

مادر شهید: بله، من این نسخه‌های دکتر و آزمایش‌هایشان را بردم. دوباره بچه‌ام را بردم دکتر اعصاب و روان ویزیت کردم، اینها را همه بردم، دوباره به یک بهانه دیگر گفت برو؛ کدام محل می‌نشینی؟ آدرس محله و خانه‌ات؟ مستاجری؟ من واقعیت را گفتم، گفتم یک خانه ۵۰ متری دارم، خانه مال خودم است. بعد گفت قولنامه برای تاریخ امسال باشد. من اینقدر اذیت شدم، بردم همان قولنامه‌ای که چهار سال پیش نوشته بودم را بردم، گفت نه باید مال امسال باشد. بعد رفتم یک مقدار پول دادم به بنگاه، یک قولنامه مال تاریخ امسال را نوشتیم. بعد بردیم بهزیستی پیشوا، گفتم خانواده شهید هستم، پسرم مدافع حرم بود. گفت ما به اینها کار نداریم، قانون است، قانون اینطور است. من اینها را که دادم بهزیستی به ما یک نامه داد که اینها تایید شده، بچه‌اش مریض است.

**: این نامه که از بهزیستی می گرفتید مزیت آن چه بود؟ فقط حق سالیانه را از شما نمی‌گرفتند؟

مادر شهید: بله؛ حق سالیانه، عوارض شهرداری و کارگری.

**: برای کل خانواده را نمی گرفتند؟

مادر شهید: نه، فقط مال آن دوتا. مشخصا آن دوتا پسرم که مریض بودند را نمی‌گرفتند.

**: پس بهزیستی گفت ما کاری نداریم شما خانواده شهید هستید؟

مادر شهید: بله؛ من پارسال هم نامه از بنیاد شهید بردم؛ گفتم ما خانواده شهید هستیم. اینجا هم در این آمایش که می رویم شرکت می کنیم، اینجا بردیم، گفت از ما قبول نمی کند، بالا قبول نمی کند، شما باید نامه بهزیستی بیاورید.

پارسال برای پسر بزرگم نامه بردم، گفت این امسال که آمایش شروع شده گفت مال پسر بزرگت نامه اش هست، مال پسر کوچکت «هادی» نیست. دوباره باباش رفت، گفتم نامه از بنیاد شهید آوردم، گفت نه آنها قبول نمی شود، باید حتما بهزیستی تایید کند. دوباره من یک ماه رفتم و آمدم، تا نامه گرفتم. اینقدر اذیت می شویم ما. به خاطر همین شناسنامه…

هیچ‌کجا نامه بنیاد شهید را قبول ندارند!

**: این که گفتید برای پارسال بود؟ امسال دوباره باید اقدام کنید؟

مادر شهید: نامه امسال را گرفتم، تازه گرفته‌ام؛ یک هفته‌ای می شود.

**: نامه را گرفتید و تمدید شد؟

مادر شهید: گرفتم، گفتند قولنامه خانه باید برای امسال باشد، برای ۱۴۰۰.

پدر شهید: دفتر بالا این کارت ها را که بردم گفت برو ما با شما تماس می گیریم. این را می فرستیم بالا در سیستم می زنیم، آنجا تایید بشود یا نه؛ اگر نشد ما به شما زنگ می زنیم. هنوز هم معلوم نیست.

**: کارت شما هنوز نیامده؟

پدر شهید: هنوز نیامده.

مادر شهید: ما هر سال در آمایش کارت ها خیلی اذیت می شویم.

پدر شهید: هر سال ما اذیت می شویم.

**: حاج آقا مشغول چه کاری هستید الان؟

پدر شهید: فعلا سر میدان می رویم برای کار.

**: برای کارگری؟ سر ساختمان؟

پدر شهید: کارگری ساختمان، کشاورزی، هر کار گیر آمد. روزمزد کار می کنیم. شغلی چیزی نداریم. شصت سال به بالا هستم. کمرم درد می کند. نباید کار کنم. ۴۲ سال در همین ایران کارگری کردم. ۱۵ ،۱۶ ساله بودم که از افغانستان آمدیم، کشاورزی می کردیم گندم و جو می کاشتیم، دیگر بنیه نمانده.

**: برادرهایتان چه کار می کنند؟

پدر شهید: الحمدالله آنها بهتر هستند، خیاطی می کنند.

**: شما نرفتید خیاطی یاد بگیرید؟

پدرشهید: من هیچ سواد ندارم، آنها درس خواندند. ما در افغانستان کوچک بودیم در خانه عمویم بزرگ شدیم، اصلا نمی دانیم پدرم چطور فوت کرد، مادرم با عمویم ازدواج کرد، زن عمویم فوت کرده، خانه اینها بزرگ شدیم.

مادر شهید: با این گذرنامه‌ها که بنیاد به ما داده، حتی یک سیم‌کارت هم نمی‌توانیم بخریم!

**: پس دو تا برادر دارید شما؟ دو تایشان هم در کار خیاطی هستند؟ یعنی تولیدی دارند یا مغازه خیاطی؟

پدر شهید: مغازه شخصی دارند.

**: شما در افغانستان اهل چه استانی بودید؟

مادر شهید: اورزگان. سمت قندهار و هرات.

**: آنجا شیعه‌نشین است کاملا؟

پدر شهید: بله.

هیچ‌کجا نامه بنیاد شهید را قبول ندارند!

**: اگر حرفی و صحبتی اگر دارید در خدمتیم؟

مادر شهید: دستت درد نکند، زحم کشیدید شما.

**: برای سوال آخر؛ کلا آقا مهدی چه نوع پسری بود، چه ویژگی‌های اخلاقی داشت؟ از او راضی بودید به طول کامل؟

مادر شهید: شجاعت داشت، خیلی نترس بود، خیلی غیرتی بود. یعنی او که من در بچگی اش دیدم گفتم شهادت نصیب همچین فرزندانی است. نمازش همیشه در خلوت بود. خیلی بچه غیرتی بود.

**: ان‌شالله خدا رحمتش کند.

پدر شهید: می گفت من در منطقه سوریه یک موتور گرفتم، برای کار شناسایی. عکس ها زیاد گرفته بود با این موتور.

**: چون موتور سواری بلد بودند آمدند در کار شناسایی؟

مادر شهید: بله؛ می گفت من را می خواستند مسئول کنند، گفتم نه، من این مسئولیت را به دوش نمی کشم، من همینطوری خاکی در سنگر هستم.

*میثم رشیدی مهرآبادی

پایان

هیچ‌کجا نامه بنیاد شهید را قبول ندارند!
شهید مهدی خوش آمدی در نوجوانی



منبع خبر

هیچ‌کجا نامه بنیاد شهید را قبول ندارند! بیشتر بخوانید »

رزمندگان فاطمیون اولین دوز واکسن کرونا را دریافت کردند

تزریق اولین دوز واکسن کرونا برای رزمندگان فاطمیون + تصاویر


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، اولین برنامه واکسیناسیون کرونا برای رزمندگان فاطمیون اجرا شد. در این طرح جمعی از رزمندگان دوز اول واکسن کرونا را دریافت کردند. فاطمیون نیروهای افغانستانی مدافع حرم هستند که در جریان جنگ‌سوریه حماسه و رسادت‌های بی بدیلی را در مبارزه با داعش و تکفیری‌ها از خود نشان دادند.

رزمندگان فاطمیون اولین دوز واکسن کرونا را دریافت کردند

رزمندگان فاطمیون اولین دوز واکسن کرونا را دریافت کردند

رزمندگان فاطمیون اولین دوز واکسن کرونا را دریافت کردند

انتهای پیام/ ۱۴۱



منبع خبر

تزریق اولین دوز واکسن کرونا برای رزمندگان فاطمیون + تصاویر بیشتر بخوانید »