فاطمیون

نماهنگ لحظات معنوی رزمندگان فاطمیون در ماه رمضان

لحظات معنوی رزمندگان فاطمیون در ماه رمضان + نماهنگ



به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، رزمندگان فاطمیون نزدیک به یک دهه حضور در جبهه سوریه برای دفاع از حرم آل الله و مقابله با نفوذ تکفیری‌ها در این کشور و منطقه را تجربه کرده و رشادت‌های بی‌شماری از خود نشان داده‌اند. آنان از جمله یگان‌های پیروز این میدان سخت بودند و شهدای زیادی را در این سال‌ها تقدیم اسلام کردند.

لشکر فاطمیون در ابتدا از جمع ۲۲ نفره‌ای از رزمندگان قدیمی سپاه محمد (ص) تشکیل شد که در روز‌های تجاوز شوروی به افغانستان مقابل متجاوزان ایستادگی کردند و با شروع جنگ سوریه داوطلب حضور در این جبهه شدند تا سهمی در دفاع از حرم‌های اهل بیت (ع) داشته باشند. این گروه بعد‌ها با توسل به نام مبارک حضرت زهرا (س) نام فاطمیون را برگزید و رفته رفته به تعداد نیرو‌های آن افزوده شد.

فاطمیون در عملیات‌های مهم رزمندگان مقاومت نقش مهمی ایفا کردند و در آزادسازی مناطق زیادی از لوث وجود تکفیری‌ها، نقش بسزایی داشتند.

به مناسبت فرارسیدن ایام ماه مبارک رمضان نماهنگی از لحظات معنوی رزمندگان این لشکر منتشر شده است.

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

لحظات معنوی رزمندگان فاطمیون در ماه رمضان + نماهنگ بیشتر بخوانید »

نماهنگ لحظات معنوی رزمندگان فاطمیون در ماه رمضان

نماهنگ لحظات معنوی رزمندگان فاطمیون در ماه رمضان



به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، رزمندگان فاطمیون نزدیک به یک دهه حضور در جبهه سوریه برای دفاع از حرم آل الله و مقابله با نفوذ تکفیری‌ها در این کشور و منطقه را تجربه کرده و رشادت‌های بی شماری از خود نشان داده‌اند. آنان از جمله یگان‌های پیروز این میدان سخت بودند و شهدای زیادی را در این سال‌ها تقدیم اسلام کردند.

لشکر فاطمیون در ابتدا از جمع ۲۲ نفره‌ای از رزمندگان قدیمی سپاه محمد (ص) تشکیل شد که در روز‌های تجاوز شوروی به افغانستان مقابل متجاوزان ایستادگی کردند و با شروع جنگ سوریه داوطلب حضور در این جبهه شدند تا سهمی در دفاع از حرم‌های اهل بیت (ع) داشته باشند. این گروه بعد‌ها با توسل به نام مبارک حضرت زهرا (س) نام فاطمیون را برگزید و رفته رفته به تعداد نیرو‌های آن افزوده شد.

فاطمیون در عملیات‌های مهم رزمندگان مقاومت نقش مهمی ایفا کردند و در آزادسازی مناطق زیادی از لوث وجود تکفیری‌ها، نقش بسزایی داشتند.

به مناسبت فرا سیدن ایام ماه مباک رمضان نماهنگی از لحظات معنوی رزمندگان این لشکر منتظ شده است.

انتهای پیام/ 141



منبع خبر

نماهنگ لحظات معنوی رزمندگان فاطمیون در ماه رمضان بیشتر بخوانید »

چگونگی تشکیل تیپ مالک اشتر در سوریه/ ماجرای تقدیر سردار سلیمانی از امیر پوردستان

چگونگی تشکیل تیپ مالک اشتر در سوریه/ ماجرای تقدیر سردار سلیمانی از امیر پوردستان


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، ارتش جمهوری اسلامی ایران با تقدیم ۴۸ هزار شهید کارنامه درخشانی را از خود در دوران دفاع مقدس به جای گذاشته و همواره در راه اعتلای میهن اسلامی حفاظت از استقلال و حدو ثغور کشور تلاش بی‌شائبه داشته است؛ بر این اساس و با توجه به در پیش بودن روز ارتش و گرامیداشت حماسه‌آفرینی‌های نیروی زمینی ارتش، خدمت فرمانده ولایی و حماسه‌ساز دوران دفاع مقدس، امیر سرتیپ «احمدرضا پوردستان» رئیس مرکز مطالعات و تحقیقات راهبردی ارتش و فرمانده سابق نیروی زمینی ارتش رسیدیم و گفت‌وگویی را با وی در خصوص نقش نیروی زمینی در حمایت از جبهه مقاومت و همکاری با سردار رشید اسلام، سپهبد شهید «قاسم سلیمانی» انجام دادیم که بخش نخست آن در ذیل آمده است:

***ماجرای لوح اهدایی حاج قاسم/ رویای شهادت در کنار شهید سلیمانی

 لطفاً درباره سطح مراودات و همکاری‌هایتان با نیروی قدس سپاه پاسداران در دورانی که مسئولیت نیروی زمینی ارتش را عهده‌دار بودید، توضیح دهید.

در سال ۱۳۹۴ نیروی زمینی ارتش به‌عنوان یکی از نیروهای پشتیبانی‌کننده نیروی قدس در حوزه برخی سلاح‌های انفرادی، تک‌تیرانداز و سامانه‌های ارتباطی فعالیت داشت و در واقع از نیروی قدس پشتیبانی می‌کرد و این ارتباط میان‌نیرویی همواره وجود داشته است؛ در همان سال یک روز مسئول تحقیقات نیروی قدس سپاه پاسداران با بنده تماس گرفت و گفت سردار سلیمانی یک لوح تقدیر برای شما آماده کرده است که بنده با یک جلد کلام‌الله مجید آن را برایتان می‌آورم، و مقرر شد تا فردای آن روز به دفتر من در نیروی زمینی بیایند و لوح تقدیمی سردار سلیمانی را به بنده بدهند؛ اتفاقاً من همان شب در عالم رویا دیدم که در سوریه هستم و سردار سلیمانی از یک منزل بیرون آمدند و دارند برای انجام مأموریتی آماده می‌شوند؛ هنگامی که متوجه بنده شدند از ایشان درخواست کردم که اجازه بدهند که همراهشان باشم؛ سردار سلیمانی گفتند اشکالی ندارد، و ما دو نفری پشت یک وانت دوکابینه نشستیم؛ وانت وقتی شروع به حرکت کرد، وارد منطقه درگیری شد و من درگیری را از داخل ماشین می‌دیدم که ناگهان یک موشک ضد زره با ماشین ما برخورد کرد و در همان عالم رویا احساس کردم که شهید شدم و از اینجا به بعد دیگر من صحنه درگیری و آتش گرفتن خودرو را از بالا مشاهده می‌کردم و حتی در خواب متوجه شدم که پای راستم قطع شده و به طرفی افتاده است؛ خلاصه فردای آن روز مسئول تحقیقات نیروی قدس به همراه ۲ مهندس جوان به دفترم تشریف آوردند و من برای ایشان رویایی را که دیده بودم، تعریف کردم و گفتم سلام مرا به سردارسلیمانی برسانید و بگویید فلانی گفته خواهش می‌کنم کاری کنید تا این رویا محقق شود.

به خاطر دارم در سیزدهم دی‌ماه سال ۱۳۹۸ ساعت ۴ صبح بود که فرزندم من را از خواب بیدار کرد و گفت حاج قاسم سلیمانی را دیشب در سوریه به شهادت رساندند و بعد از آنکه من از نحوه شهادت ایشان مطلع شدم، ناخودآگاه آن رویای صادقه برایم تداعی شد با این تفاوت که ۵۰ درصد آن محقق شد و ۵۰ درصد دیگر آن متأسفانه محقق نشد و من توفیق همراهی ایشان را نداشتم.

 با توجه به خاطراتی که در برخی خطابه‌های شما شنیدیم، این اشتیاق به شهادت از دوران دفاع مقدس همواره در شما وجود داشته است؛ در این رابطه مختصری برایمان بفرمایید؟

بله؛ به واقع از همان سال‌های نخست جنگ و دوران دفاع مقدس شوق شهادت در راه خدا را داشتیم و گاهی اوقات همرزمان و برخی دوستان سوال می‌کردند که چرا عضو تعاونی مسکن نمی‌شوی که در آینده از مزایای آن استفاده کنید؟ من در پاسخ می‌گفتم مگر قرار است که ما بمانیم و زندگی کنیم؟! و واقع امر نیز همین بود که از قافله شهدا جا نمانیم که متأسفانه این توفیق را نداشتیم تا در دوران دفاع مقدس به سعادت شهادت نائل شویم؛ البته یک مرتبه تا پای شهادت رفتیم اما خب متأسفانه غفلت کردیم و این امر محقق نشد.

***خاطره امیر پوردستان از سفر تا مرز شهادت

پس از عملیات والفجر ۸ که یگان‌های ارتش در آن به‌عنوان تکِ فریبنده در منطقه پاسگاه زید عمل کرده بودند، بنده نیز برای بازدید از یگان های نزاجا به جزیره مجنون رفتم که این کار تا ظهر ادامه یافت؛ هنگامی که کار پایان یافت، سوار بر خودرو شدیم تا به منطقه مأموریتی برگردیم، یکی از سربازها جلو آمد و در خواست مرخصی کرد و من به دلیل اینکه پیشتر به تک‌تک سنگرها رفته و نیازها و درخواست رزمندگان را نوشته بودم به ایشان عرض کردم من که خدمتتان رسیده بودم، خوب هم آنجا می‌گفتید تا برایتان مرخصی می‌نوشتم. این رزمنده گفت که به تازگی از زخمی شدن برادرش در غرب کشور اطلاع پیدا کرده و می‌خواهد جهت کمک به ایشان مرخصی برود.

من همین‌طور که با خودنویس شروع به نوشتن نام سرباز کردم در یک لحظه متوجه شدم خودنویس از دستم پرت و برگه مرخصی پر از خون شد؛ اما متوجه زخمی شدن خودم نشدم. به بیرون نگاه کردم و دیدم که آن سرباز بر روی زمین افتاده و هنگامی که به جلو نگاه کردم، دیدم که پیکر راننده بر روی فرمان ماشین افتاده است.

خواستم چفیه‌ام را باز کنم، اما دیدم نمی‌توانم. احساس کردم که دستم قطع شده است. به سختی از ماشین پیاده شدم و دیدم سربازهایی که برای مشایعت کنار ماشین آمده بودند به زمین افتاده‌اند. خود را بر روی زمین کشاندم و درخواست کمک کردم. دیگر چیزی متوجه نشدم؛ فقط برخی صحبت‌ها به گوشم می‌خورد. در این هنگام شنیدم که بچه‌های ستاد گردان با یکدیگر راجع به انتقال من به پشت جبهه صحبت می‌کنند و اینکه از کمترین شانس برای زنده ماندن برخوردارم؛ چون ترکش‌های زیادی به سر، سینه و پهلویم اصابت کرده بود.

چگونگی تشکیل تیپ مالک اشتر در سوریه/ ماجرای تقدیر سردار سلیمانی از امیر پوردستان

به من سرم زدند و مرا به همراه مجروحی دیگر، برای انتقال به بیمارستان، سوار آمبولانس کردند. در آن شرایط احساس سبکی می‌کردم، حال خوشی داشتم و هیچ دردی حس نمی‌کردم. ناله‌های سربازی را که همراهم بود، می‌شنیدم و در همین حال پاهایم کاملاً سرد شد و انگار که اصلاً پایی نداشتم؛ این حالت همین‌طور ادامه یافت تا اینکه به سینه و سپس به حلقم رسید؛ همچنین تمام خاطرات زندگی در یک لحظه از مقابل چشمانم گذشت؛ از کودکی تا نوجوانی و جوانی؛ لذا شهادتین را گفتم و احساس کردم که دیگر کارم با این دنیا تمام است؛

اما در همین لحظات با خداوند مناجات کردم و گفتم خدایا اگر صلاح است به من یک فرصت دیگر بده؛ البته به نظرم این اشتباه و غفلت من بود. لحظه‌ای بعد از این درخواست، خود را در بیمارستان اهواز یافتم و متوجه شدم که کادر درمان در حال رسیدگی به وضعیت من هستند. ان‌شاالله که خداوند عاقبت ما را با شهادت رقم بزند.

***استقرار ۴۰۰ قبضه توپ و گروه موشکی نازعات نزاجا در مرزهای غربی کشور

 در یک برهه از زمان جنابعالی به‌عنوان فرمانده نیروی زمینی با چند تیپ از نیروی زمینی وارد مناطق مرزی غرب کشور شدید و حتی شنیده‌ها حاکی از حضور شما با بالگرد بر فراز مواضع داعش بود. لطفاً در این رابطه توضیح بفرمایید؟

بنده در دورانی که فرمانده نیروی زمینی ارتش بودم، جلساتی را به‌صورت دوره‌ای با فرماندهان مناطق برگزار می‌کردم؛ یک بار جلسه‌ای با فرماندهان غرب کشور برگزار کرده بودم که در اواسط نشست، گروه اطلاعات و پشتیبانی رزمی ما اطلاع دادند که منابع اطلاعاتی اخباری حاکی از آن دارند که داعش تا سعدیه و جلولا در عراق پیشروی کرده و در بخش‌هایی از این مناطق مستقر شده است؛ من با شنیدن این خبر، جلسه را فوراً تمام کردم و گفتم فرماندهان فوراً به یگان هایشان برگردند و به حالت آماده‌باش درآیند؛

همچنین دستور دادم سه تیپ به سمت مرز حرکت کنند و به بچه‌های سنندج نیز گفتم که تمامی کالیبرهای توپخانه را در محل مورد نظر قرار دهند که پس از این فرمان، حدود ۴۰۰ قبضه توپ در مناطق مرزی کرمانشاه مستقر شد؛ بنده نیز بلافاصله با بالگرد به پادگان سرپل ذهاب رفتم و در جریان اطلاعات تکمیلی قرار گرفته و تقریباً برایمان مسلم شده بود که داعش تا سعدیه و جلولا آمده است، اما اینکه دقیقاً کجا استقرار یافته بودند، هنوز مشخص نبود.

از این‌رو تصمیم به شناسایی دقیق منطقه گرفته شد که در اصطلاحات نظامی می‌گویند «حرکت برای اخذ تماس»؛ یعنی برویم ببینیم دشمن تا کجا جلو آمده و چه موضعی اتخاد کرده است؛ چون ارتباط زمینی زمان‌بر بود و میسر نبود، تعدادی از خلبانان هوانیروز را جمع کردم و گفتم که باید به شناسایی برویم و احتمال درگیر شدن و شهادت هم وجود دارد؛ چون داعش از موشک‌های استینگر و تاو آمریکایی برخوردار بود و این احتمال وجود داشت که بالگردهایمان را مورد اصابت قرار دهند؛ خلاصه اینکه از میان خلبانان داوطلب خواستیم که الحمدلله همه اعلام آمادگی کردند و مقرر شد با یک بالگرد ۲۱۴ و دو بالگرد کبرا حرکت کنیم و سینه‌مال و ارتفاع پست، به طرف مواضع احتمالی دشمن جهت شناسایی پیش برویم.

چگونگی تشکیل تیپ مالک اشتر در سوریه/ ماجرای تقدیر سردار سلیمانی از امیر پوردستان

***چند بالگرد پشت نقطه صفر مرزی آماده پشتیبانی از تیم شناسایی بودند

 از آنجایی که احتمال درگیری و شهادت هنگام شناسایی وجود داشت، آیا تمهیداتی برای این جریان اندیشیده شده بود؟

من گفتم چون ممکن است بالگردهای ما را مورد اصابت قرار دهند، بهتر است که چند بالگرد بیایند پشت نقطه صفر مرزی قرار بگیرند و منتظر باشند تا اگر بالگردهای ما را زدند، جهت کمک و بازگرداندن مصدومان و جنازه‌های ما وارد عمل شوند؛ چراکه تصویر خوبی نداشت که روز نخست درگیری، جنازه فرمانده نیروی زمینی به دست داعش بیفتد.

به هر حال با تمهیدات لازم، عملیات شناسایی را آغاز کردیم؛ همراه با امیر قربانی فرمانده وقت پایگاه هوانیروز کرمانشاه که اکنون فرمانده هوانیروز ارتش هستند؛ البته فرمانده حفاظت منطقه و ۲ نفر دیگر از فرماندهان نیز همراهمان بودند که رفتیم از خانقین رد شدیم و تا نزدیکی سعدیه و جلولا رسیدیم. به سرعت مواضع داعش را رؤیت کردیم و برگشتیم؛ سپس مراتب را به ارتش و ستاد کل نیروهای مسلح اطلاع دادیم که داعش تا این منطقه آمده است و بعد از آن نیز خط قرمز ۴۰ کیلومتری را برای مقابله با داعش ترسیم و اعلام کردیم که هر کسی را که وارد این منطقه شود از بین می‌بریم.

برای اینکه اشراف خوبی به مناطق و عمق ۴۰ کیلومتری داشته باشیم، دیده‌بان‌های توپخانه را برای شناسایی فرستادیم و تمام مسیرها را شناسایی و عمق خط ۴۰ کیلومتری را به طور دقیق ثبت کردیم.

***تقاضای نزاجا برای حمله به داعش

یک گروه موشکی زمین به زمین داشتیم که از موشک‌های نازعات ۶ و نازعات ۱۰ برخوردار بودند؛ برای اینکه رعب و وحشت بیشتری در دل دشمن ایجاد کنیم، من دستور دادم که این گروه به منطقه بیاید. در واقع با اقتدار کامل در برابر دشمن قرار گرفتیم و یک دژ قوی ایجاد شده بود که در نهایت دیگر داعش نتوانست از سعدیه و جلولا جلوتر بیاید؛ ما حتی به مقامات مافوق خود اعلام کرده بودیم که اجازه بدهید ما به آن‌ها حمله کنیم. نظر ما این بود که حالا که شکار در تیررس قرار گرفته است، بهتر است ما به آن‌ها یورش ببریم؛ اما گفتند تدبیر این نیست که ارتش وارد عمل شود.

به هر حال حضور مقتدرانه نیروی قدس و فتوی آیت‌الله سیستانی و حضور مردم عراق سبب شد تا حملات زیادی علیه داعش صورت گیرد و دشمن از این منطقه عقب‌نشینی کند؛ اما آنچه که در این بین مهم است، اقدام به‌هنگامی بود که نیروی زمینی در آن برهه انجام داد. من شهادت می‌دهم که فرزندان این ملت در نیروی زمینی با عشق، ایثار و ازخودگذشتگی آماده رزم با پست‌ترین افرادِ روی زمین بودند تا آنان را به قعر جهنم بفرستند.

چگونگی تشکیل تیپ مالک اشتر در سوریه/ ماجرای تقدیر سردار سلیمانی از امیر پوردستان

***فرار داعش از حوالی مرزهای غربی ایران

 با توجه به تاکتیک‌هایی رسانه‌ای که داعش در راستای ایجاد رعب و وحشت استفاده می‌کرد، روحیه رزمندگان را در آن زمان که دیگر احتمال درگیری با داعش به حداقل رسیده بود، چطور ارزیابی می‌کنید؟

بله داعش به واقع از همین تاکتیک ایجاد رعب وحشت استفاده می‌کرد و می‌گفتند «النصرو باالرعب» و با همین تاکتیک با آتش زدن، منهدم کردن و غرق کردن افراد به دنبال ایجاد فضای ترس و خفقان بودند و در این رابطه نیز از فضای مدرن تصویربرداری  تبلیغاتی و رسانه‌ای استفاده کرده و کار را پیش می‌بردند. من به جهت این فضا بیشتر نگران سربازان بودم که خدایی‌نکرده تحت تاثیر این فضا قرار نگیرند و پایشان بلغزد؛ اما در برخوردهایی که با این عزیزان داشتم، متوجه عظمت روحی‌شان شدم به طوری که من در برابرشان احساس کوچکی می‌کردم.

هنگامی که بازدیدی از همان موضع تیپ‌های مستقر در منطقه داشتم، دیدم که سربازان تعدادی از اسامی را با عنوان شهید بالای سنگرهایشان زده‌اند، (چون ما در زمان جنگ این کار را می‌کردیم) و بعد فرمانده گروهانشان گفت که این اسامی که در کنارش کلمه شهید درج شده در واقع اسامی همین سربازان است که اسم خودشان را نوشته‌اند؛ من از یکی از این عزیزان سوال کردم که چرا اینکار را انجام دادید؟

ایشان در پاسخ گفت: ما به اینجا نیامدیم که برگردیم؛ ما آمده‌ایم تا آخرین نفس با دشمن بجنگیم و سپس عنوان کرد که اجازه دهید حالا که دشمن آمده است، ما به سمتشان حمله کنیم و هنگامی که این روحیه را دیدم، احساس کوچکی کردم. به نظر من به خاطر وجود فرماندهان لایق و با تدبیری چون سردار سلیمانی و چنین سربازان فداکار و متعهدی بود که داعش نتوانست به این کشور پا بگذارد.

***برای حضور مستشاری در سوریه دست به دامن سردار سلیمانی شدم

 لطفا از نحوه تشکیل تیپ مالک اشتر در سوریه برایمان بگویید؟

ما خیلی تلاش کرده و دست و پا زدیم تا به سوریه برویم، اما متأسفانه مسئولان ارتش و ستاد کل نیروهای مسلح موافقت نمی‌کردند. من به‌عنوان فرمانده نیروی زمینی احساس می‌کردم که حتماً باید به منطقه بروم و شرایط منطقه را درک کنم؛ چرا که ما درک صحیحی از منطقه نداشتیم؛ اگرچه از تسلیحات، تجهیزات، نوع تاکتیک‌ها کم و بیش با خبر بودیم، اما از نزدیک در جریان مقابله با دشمن قرار نداشتیم که بالاخره در یک جلسه‌ای سردار سلیمانی را در ستاد کل نیروهای مسلح دیدم و دست به دامن ایشان شدم و تقاضا کردم که اجازه بدهد و زمینه‌ای فراهم کند تا تعدادی از نیروی زمینی جهت فعالیت مستشاری در منطقه حضور پیدا کنند؛ البته ایشان به ما لطف داشتند، چون ما هم پیش از این کمک می‌کردیم و مراوداتی داشتیم؛ به هر حال ایشان در آن جلسه نگاه عمیقی به بنده کردند و خندیدند و چیزی نگفتند و من با خود گفتم احتمال اینکه حاج قاسم با درخواست ما موافقت کند، کم است؛ اما چندان طول نکشید که این مجوز از سوی سردار سلیمانی صادر شد و چندی بعد ستاد کل نیروهای مسلح ابلاغ کرد که تعدادی نیرو جهت حضور مستشاری در سوریه آماده کنید.

ما گفتیم باید برای نخستین اقدام، گام اول را محکم برداریم؛ لذا من سراغ بچه‌های تیپ ۶۵ رفتم که زبده‌ترین‌های نیروی زمینی هستند؛ افراد را جمع کردیم و برایشان سخنرانی کردم و گفتم فضایی ایجاد شده تا ما تعدادی نیرو به سوریه بفرستیم؛ افرادی که داوطلب هستند، اسم خود را به فرماندهان اعلام کنند. بلافاصله با حجم وسیعی از داوطلبان مواجه شدم و افراد را تقسیم‌بندی کردیم و خداوند شاهد است که من از حضرت زینب (س) استمداد طلبیدم که هرکدام را که می‌خواهید خودتان انتخاب کنید. خلاصه با این نیت قلم را حرکت دادم و افراد انتخاب و اعزام شدند؛ بنای ما با سردار سلیمانی این بود که این نفرات در منطقه تقسیم شوند تا شرایط نبرد و منطقه را درک کنند و ما این‌ها را پس از بازگشت به سایر یگان‌ها اعزام کنیم و از تجربه و نکات آموزشی‌شان استفاده شود.

هنگامی که کلاه‌سبزهای نزاجا به منطقه می‌روند و سردار سلیمانی آن‌ها را برانداز می‌کند و می‌بیند که این‌ها نیروهای متخصص و کاربلدی هستند و هرکدام با چندین حرفه و تخصص آشنا هستند، دستور می‌دهد که این‌ها به یک تیپ مستقل تقسیم شوند و ظرفیتی در کنار نیروهای فاطمیون باشند؛ در همان زمان با بنده تماسی از جانب سردار سلیمانی گرفته و عنوان شد که نیروهای ارتش در سوریه باید به یک تیپ تبدیل شوند؛ من گفتم خیلی خوب است و نام آنرا هم تیپ مالک اشتر گذاشتیم.

منبع: دفاع پرس



منبع خبر

چگونگی تشکیل تیپ مالک اشتر در سوریه/ ماجرای تقدیر سردار سلیمانی از امیر پوردستان بیشتر بخوانید »

توضیح شهید مدافع حرم درباره یک شایعه/ به خدا این آبگوشت نیست!+فیلم

توضیح شهید مدافع حرم درباره یک شایعه/ به خدا این آبگوشت نیست!+فیلم


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، مدافع حرم عمار بهمنی در سن ۳۱ سالگی برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) عازم سوریه شد و ۲۴ فروردین سال ۹۴ در «حلب» حین مبارزه با تروریست‌های تکفیری به شهادت رسید. پیکر پاک این شهید عزیز در زادگاهش شهرستان «فسا» به خاک سپرده شد.

فیلمی که در ادامه این مطلب خواهید دید چند روزی قبل از شهادت وی ضبط شده. در این فیلم عمار در جمع نیروهای فاطمیون، در مورد رشادت‌های آنها توضیحاتی می‌دهد. نکته جالب این فیلم توضیحی است که البته به شوخی و مزاح بیان می‌شود. اما حقیقت تلخی در متن آن نهفته است که مدافعان حرم علی رغم جانفشانی‌هایشان مورد تهمت و دروغ‌های فراوانی از جانب دشمنان و برخی ناآگاهان قرار داشتند؛ تا جایی که حتی در جمع خود چنین مزاحی می‌کنند.

 

 

انتهای پیام/





منبع خبر

توضیح شهید مدافع حرم درباره یک شایعه/ به خدا این آبگوشت نیست!+فیلم بیشتر بخوانید »

«شیرعلی» تا پولدار شد سرمایه‌اش را گذاشت و رفت! +‌ عکس

«شیرعلی» تا پولدار شد سرمایه‌اش را گذاشت و رفت! +‌ عکس



گفتگو با همسر شهید شیرعلی محمودی

گروه جهاد و مقاومت مشرق همسر شهید حاج احمد گودرزی که از اتباع افغانستانی است، تلفن خانواده شهید شیرعلی محمودی را در اختیار ما گذاشت. وقتی برای هماهنگی زمان گفتگو تماس گرفتیم، همسر شهید محمودی از ریخت و پاش خانه‌اش در آستانه نوروز گفت و ‌خواست که قرار گفتگو را عقب بیندازیم. فرصت اندک بود و برای ‌آن روز، چند گفتگوی دیگر هم در منطقه قرچک و ورامین هماهنگ شده بود. خواهش کردیم صبح خیلی زود، مهمانشان باشیم و به اندازه یک ساعت وقتشان را بگیریم. پذیرفت و با روی گشاده و دقیق به سئوالات ما برای شناخت همسر شهیدش، پاسخ گفت. آقامحمدولی هم بوی نان داغ سنگک را پیچاند در فضای خانه و بعد از گفتگو، مهمان سفره باصفای صبحانه شدیم.

این البته پایان ماجرا نبود. خانه خانواده شهید محمودی در کوچه‌ای به نام شهید عباس حسینی بود. کنجکاو شدیم درباره این شهید هم بدانیم. خانم محمودی ما را به محضر پدر و مادر شهید حسینی در کوچه پس‌کوچه‌های ده‌خیر در ابتدای جاده ورامین برد و بیش از یک ساعت هم گفتگوی ما با آن‌ها را شنید و همراهی کرد. 

آنچه در ادامه می‌آید،‌ بخش دوم از گفتگوی ما با سرکار خانم «حوا محمودی» شیرزنی است که چند وقت بعد از شهادت همسرش از این موضوع باخبر شد و دست خالی، با چهار فرزند قد و نیم قدش به ایران آمد تا زندگی جدیدی را در کنار مزار آقاشیرعلی شروع کند…

قسمت اول  و دوم از این گفتگو را نیز با هم بخوانیم:

چرا سوریه پیکر این مدافع حرم را تحویل نمی‌داد؟! + ‌عکس

ماجرای قتل ناجوانمردانه پدر شهید مدافع حرم

**: شهادت آقا شیرعلی چه تغییری در روحیه و اعتقادات شما داد؟

همسر شهید: من می دانستم که ۱۲ امام و حضرت زهرا داریم اما اعتقاداتی که الان دارم را آن موقع نداشتم. بعد از شهادت آقا شیرعلی که با خانواده شهدا رفت و آمد کردیم،‌ متوجه شدم که بچه‌های شهدا با بقیه بچه‌ها فرق دارند. خدا را شکر در مورد خودم هم اعتقادات کاملی در دلم پیدا شده.

چند وقت پیش که جانشین سردار سلیمانی به خانه‌مان آمده بود، پسرم نجفعلی با خط خوبش نامه‌ای به سردار سلیمانی نوشته بود که من می خواهم درس بخوانم، سردار بشوم، انتقام شما را بگیرم و آخرش هم شهید بشوم. الان هم اگر بپرسید همین را می گوید. مدام هم نام سردار سلیمانی را خوشنویسی می کند.

«شیرعلی» تا پولدار شد سرمایه‌اش را گذاشت و رفت! +‌ عکس

**: وقتی در افغانستان بودید، خبر شهادت را چگونه به بچه ها گفتید؟

همسر شهید: دو تا از بچه‌ها که خیلی کوچک بودند و آن روزها چیزی نفهمیدند. اما محمدولی و فاطمه خیلی سختی کشیدند. خیلی گریه و بی‌تابی می کردند. محمدولی زمین را چنگ می زد و ناله می کرد و بابایش را می خواست.

**: رابطه آقا شیرعلی با بچه‌ها چطور بود؟

همسر شهید: خیلی بچه‌ها را دوست داشت. مخصوصا رابطه‌اش با فاطمه که یک دانه دختر بود خیلی صمیمی بود. به هر حال دختر، بابایی است دیگر…

**: وقتی آمدید و روز اول که سر مزاررفتید، چه حالی داشتند؟

همسر شهید: آنجا هم فقط گریه می کردند. دخترم از وقتی پدرش شهید شده، ‌انگار یک مدل دیگر شده. انگار افسردگی پیدا کرده و از آن حالت درنیامده.

**: شما کمکی کرده‌اید برای خروج فاطمه‌خانم از این وضعیت؟ مثلا پیشِ مشاور رفته‌اید؟

همسر شهید: الان یک بنده خدایی نشانی دکتر داده که برویم اما فاطمه می گوید من خوبم و قبول نمی کند که بیاید.

**: اما لازم است که حتما پیش مشاور بروید تا از این حالت دربیاید. الان ۱۵ سالشان است و در سن حساسی هستند. دخترها در این سن و سال باید شاداب باشند.

همسر شهید: پسرها خوب هستند اما فاطمه اصلا دل و دماغ ندارد. هر جایی که دعوت می شویم به عروسی یا تولد،‌ قبول نمی‌کند که بیاید. می گوید من حوصله ندارم.

**: به نظرم مسئولین باید نسبت به امنیت و سلامتی روحی و روانی خانواده شهدا هم حساس باشند و مشاورانی را به خانه شهدا اعزام کنند… آقا محمدولی الان مشغول چه کاری هستند؟

همسر شهید: گاهی اوقات سر کار می رود اما فعلا مدتی است که بیکار است. می رفت سمت ورامین برای بنایی. الان شکر خدا زندگی مان می چرخد اما باید از الان فکر کار باشد تا بتواند زندگی‌اش را بچرخاند.

«شیرعلی» تا پولدار شد سرمایه‌اش را گذاشت و رفت! +‌ عکس

**: شکر خدا دیگر دارند نزدیک می‌شوند به سن ازدواج… رابطه  شما با بقیه خانواده شهدا چطور است؟ فکر کنم در این محل چندین خانواده شهید مدافع حرم زندگی می کنند…

همسر شهید: در این مجتمع چهار همسر شهید هستیم. پدر و مادر شهید عباس حسینی هم که هستند. الحمدلله، خدا در دل همه خانواده شهدا یک محبتی قرار داده که با هم متحد هستند. در باقرشهر هم که بودیم،‌ همین وضعیت بود.

**: همسران شهید،‌ همسن و سال شما هستند؟

همسر شهید: بله تقریبا. خانواده شهید خداوردی هستند؛ خانواده شهید مصطفی جعفری،؛ خانواده شهید محمد رضایی…

**: بچه‌هایتان هم با هم رابطه دارند.

همسر شهید: بله، ‌شکر خدا با هم متحد هستند و هوای همدیگر را دارند.

**: کلا محله ده‌خیر برای زندگی و دسترسی به امکانات خوب است؟

همسر شهید: بله،‌ خوب است. البته امکانات خاصی ندارد. همین نیازهای روزانه. اگر چیزی نیاز داشته باشیم از شهرری تهیه می کنیم.

**: شما هر هفته سر مزار آقا شیرعلی می‌روید؟

همسر شهید: بله،‌ تقریبا هر هفته پنجشنبه‌ها می رویم. اگر با بچه ها برویم، پنج نفری یک ماشین دربست می‌گیریم و می رویم.

**: پس الان شکر خدا مشکل خاصی ندارید. یعنی هم سپاه و هم نیروی قدس به خوبی از شما حمایت کرده اند.

همسر شهید: بله،‌ شکر خدا مشکل خاصی نداریم.

**: بقیه خانواده شهدای مدافع حرم و فاطمیون هم این حمایت‌ها را دارند؟

همسر شهید: بله،‌ بقیه هم خدا را شکر همینطوری‌اند.

«شیرعلی» تا پولدار شد سرمایه‌اش را گذاشت و رفت! +‌ عکس

**: چون اویل با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می کردند.

همسر شهید: اوایل بله، ‌اما الان نه. البته هنوز هم برخی مستاجر هستند. ولی همه‌شان حقوق دارند.

**: این خانه را هم که خودتان همت کردید و خریدید…

همسر شهید: بله مقداری پول داشتم و کمک‌هایی کردند. ما سمت خیرآباد گل‌تپه خانه‌ای را با یک همسر شهید گرفته بودیم که وقتی سپاه باخبر شد، گفت آنجا محله خوبی نیست و خواست که به این محله بیاییم. از ما هم حمایت کرد. مسئولیت رسیدگی به خانواده شهدای فاطمیون در اطراف تهران بر عهده سپاه سیدالشهداست.

**: آقا محمدولی هم دوست دارد درسش را ادامه بدهد؟

همسر شهید: بله. اگر شرایط درست بشود،‌ می رود و درسش را ادامه می‌دهد.

**: شکر خدا که مشکل خاصی ندارید؛ و الا که مشکلاتی مثل گرانی و امثال آن که برای همه است.

همسر شهید: وقتی آمدیم ایران فقط ۶۰۰۰ افغانی توی جیبم بود اما به برکت خون شهدا و امام، ‌مشکلاتمان حل شد.

**: شما گفتید با آقا شیرعلی فامیل نبوده‌اید اما فامیلی‌تان چرا یکی است؟

همسر شهید: وقتی به کابل رفتیم، همه مدارک من را به اسم شوهرم زد. دیگر الان همه جا ثبت شده و نمی‌شود تغییر داد و الا فامیلی من حلیمی بود. اما الان به اسم شهید ثبت شده. همین که شناسنامه دادند خیلی مشکلات ما را حل کرده است. دیروز به بانک رفته بودم و کارت بانکی همسر یکی از شهدا که هنوز تابعیتشان درست نشده را گرفته بودند و دیگر نمی دادند چون مدارک شناسایی نداشت. بخشنامه جدیدی آمده و مشکلاتی برایشان ایجاد شده. آنها برای شناسنامه هم اقدام کرده اند ما به خاطر کرونا طولانی شده.

**: قدری هم از رفتار آقا شیرعلی بگویید…

همسر شهید: شکر خدا، هم در خانه خوب بود و هم با خواهرها و برادرهایش.

«شیرعلی» تا پولدار شد سرمایه‌اش را گذاشت و رفت! +‌ عکس

**: یعنی وقتی شما ازدواج کردید، ‌کاملا راضی بودید؟

همسر شهید: بله. اولش که نمی شناختم و پدر من در ایران با برادرِ آقاشیرعلی در یک اتاق زندگی می کردند. از همین طریق هم آمد خانه ما و گفت برادرم از ایران آمده و دخترتان را بدهید به برادرم. در افغانستان الان بهتر شده اما آنموقع طوری بود که دختر و پسر در ارتباط نبودند و همدیگر را نمی شناختند. مثل الان نبود که دختر و پسر با گوشی با هم در ارتباطند و شناخت نسبی زیادی از هم پیدا می کنند. در افغانستان اینطوری نبود و همین که آمدند خواستگاری من دیدمشان. من هم به پدرم گفتم هر طور که شما تصمیم بگیرید، من راضی هستم. یک سال هم که نامزد بودیم تا این که ایشان خانه گرفت و مستقل شدیم. اخلاقش خیلی خوب بود.

**: وسائل خانه را در افغانستان، خانواده مرد تهیه می کند یا خانواده زن؟

همسر شهید: وسائل زندگی و جهیزیه‌ام را بابایم تهیه کرد. سال اول که ازدواج کردیم سه ماه در خانه برادرش بودیم،‌ بعد از آن یک خانه کوچک و خرابه گرفتیم که آقا شیرعلی تعمیرش کرد و ۱۰ سال در آنجا بودیم.

**: حدودا چند متر بود؟

همسر شهید: حدود ۵۰ متر. ۱۰ سال در آن خانه بودیم و همه بچه‌هایم همانجا به دنیا آمدند. بعد از آن خانه بزرگ ساختیم و دو سال هم در آن خانه بزرگ زندگی کردیم که شیرعلی‌آقا شهید شد. آن خانه خیلی بزرگ بود.

«شیرعلی» تا پولدار شد سرمایه‌اش را گذاشت و رفت! +‌ عکس
نجفعلی علاقه زیادی به شهادت دارد و می‌خواهد انتقام خون سردار سلیمانی را بگیرد

**: آنجا همه امکانات از نظر مبلمان و وسائل لوکس خانه وجود دارد؟

همسر شهید: آنجا مبلمانی در کار نیست. بقیه وسائل هم که در حد نیاز. مثلا گاز شهری آنجا وجود ندارد و همه جا از کپسول استفاده می کنند. برق هم که با صفحه‌های آفتابی تأمین می شد که شکر خدا نیاز ما را جواب می‌داد. روزها برق تولید شده جمع می شد تا شب‌ها از آن استفاده کنیم.

**: پس شما تازه داشتید طعم زندگی مرفه را می‌چشیدید که این اتفاق افتاد…

همسر شهید: بله، ‌اوایل زندگی، دوتای ما خیلی سختی کشیدیم اما شیرعلی آدم موفقی بود و شکر خدا صاحب همه چیز شد اما سرنوشتش اینطوری بود…

**: شکر خدا که به هدف بزرگش رسید. خوشحال هم هستیم که در وضع آرامی هستید. چون خانواده شهدای مدافع حرم و فاطمیون در سختی بودند اما الان وضعیت خیلی بهتر شده.

همسر شهید: بله، ‌خدا را شکر خیلی الان وضعیت بهتر است.

*میثم رشیدی مهرآبادی

«شیرعلی» تا پولدار شد سرمایه‌اش را گذاشت و رفت! +‌ عکس
نجفعلی علاقه زیادی به شهادت دارد و می‌خواهد انتقام خون سردار سلیمانی را بگیرد



منبع خبر

«شیرعلی» تا پولدار شد سرمایه‌اش را گذاشت و رفت! +‌ عکس بیشتر بخوانید »