فتنه دراویش

پیشگویی یک عارف برای گره‌گشایی از شهادت‌طلبی شهید «حدادیان»


روایتی از شهید فتنه دراویش و ارتباطش با علمابه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، مادر شهید محمدحسین حدادیان، که در درگیری با دراویش آشوبگر در یکم اسفند سال ۱۳۹۷ در خیابان پاسداران به شهادت رسید درباره خصوصیات و ویژگی‌های فرزندش اظهار داشت: ما در کانون اغتشاشات و شورش‌ها زندگی می‌کردیم. هر شب در قیطریه بلوای جدیدی به پا می‌شد. از داخل مجتمع «سبحان» هر چیزی که فکرش را بکنید، به سمت بسیجی‌ها پرت می‌کردند.

محمدحسین تازه پایش در «پایگاه بسیج قائم (عج)» باز شده بود. وقتی با فرهاد بیرون می‌رفت، با خودم می‌گفتم شاید برنگردند. یک بار نشد که بگویم نروید. دلم شور می‌زد. می‌گفتم خب این‌ها نروند پس چه کسی برود؟ نظام را بیشتر از بچه‌های خودم دوست داشتم. به محمدحسین دیکته می‌کردم: «این‌ها اگر می‌خوان نظام رو عوض کنن، باید از روی جنازه تک تک ما بگذرن و این انقلاب بی‌وارث شه!»

دائم صلوات می‌فرستادم و ذکر می‌گفتم برای نابودی دشمنان. استغاثه می‌کردم. آل یاسین می‌خواندم، به امام زمان (عج) توسل می‌کردم. گریه می‌کردم و می‌گفتم آقا این‌ها می‌خواهند نظام را از ما بگیرند. شما یاری کنید! محمدحسین خیلی فعال بود. هر شب تا صبح برای گشت و شناسایی می‌رفت کمک بچه‌های پایگاه، موقع رفتنش آیت الکرسی می‌خواندم و بهش فوت می‌کردم.

دیگر از محمد حسین دل شستم. مطمئن بودم شهید می‌شود. مدتی می‌رفت دیدن بزرگان؛ مثل آقای حسن‌زاده آملی. بعد از یکی از زیارت‌های قم آمد گفت: یکی بهم گفت «یک مقامی توی اجداد پدری و مادریتون هست که قراره به شما برسه؛ ولی موانعی سر راهه! برای رفع این موانع هر شب جمعه به نیت اموات پدری و مادری تون خیرات بده!» با کنجکاوی گفتم: «خب ازش می‌پرسیدی که اجداد پدری است یا مادری؟!» محمدحسین گفت: «اتفاقا پرسیدم؛ ولی ایشون همون حرفا رو دوباره تکرار کرد و نگفت کی بوده!»

تا آن روز پیش خودم فکر می‌کردم شاید مقام‌های سیر و سلوکی به محمدحسین برسد؛ چشم برزخی، طی‌الارض. برای همین هر هفته یادآوری می‌کردم. حتی اگر بیرون بود بهش زنگ می‌زدم. گاهی می‌گفت: «آره یه جعبه خرما گرفتم پخش کردم.»

اتت‌های پیام/ 141



منبع خبر

پیشگویی یک عارف برای گره‌گشایی از شهادت‌طلبی شهید «حدادیان» بیشتر بخوانید »

روایتی از شهید فتنه دراویش و ارتباطش با علما


روایتی از شهید فتنه دراویش و ارتباطش با علمابه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، مادر شهید محمدحسین حدادیان، که در درگیری با دراویش آشوبگر در یکم اسفند سال ۱۳۹۷ در خیابان پاسداران به شهادت رسید درباره خصوصیات و ویژگی‌های فرزندش روایت کرد: ما در کانون اغتشاشات و شورش‌ها زندگی می‌کردیم. هرشب در قیطریه بلوای جدیدی به پا می‌شد. از داخل مجتمع سبحان هر چیزی که فکرش را بکنی، به سمت بسیجی‌ها پرت می‌کردند. محمدحسین تازه پایش در پایگاه بسیج قائم باز شده بود. وقتی با فرهاد بیرون می‌رفت، با خودم می‌گفتم شاید برنگردند. یک بار نشد که بگویم نروید. دلم شور می‌زد. می‌گفتم خب این‌ها نروند پس چه کسی برود؟ نظام را بیشتر از بچه‌های خودم دوست داشتم. به محمد حسین دیکته می‌کردم: این‌ها اگر می‌خوان نظام رو عوض کنن، باید از روی جنازه تک تک ما بگذرن و این انقلاب بی وارث شه!

دائم صلوات می‌فرستادم و ذکر می‌گفتم برای نابودی دشمنان. استغاثه می‌کردم. آل یاسین می‌خواندم، به امام زمان با توسل می‌کردم. گریه می‌کردم و می‌گفتم آقا این‌ها می‌خواهند نظام را از ما بگیرند. شما یاری کنید!
محمدحسین خیلی فعال بود. هر شب تا صبح برای گشت و شناسایی می‌رفت کمک بچه‌های پایگاه، موقع رفتنش آیت الکرسی می‌خواندم و بهش فوت می‌کردم.

دیگر از محمد حسین دل شستم. مطمئن بودم شهید می‌شود. مدتی می‌رفت دیدن بزرگان؛ مثل آقای حسن زاده آملی. بعد از یکی از زیارت‌های قم آمد گفت: یکی بهم گفت یک مقامی توی اجداد پدری و مادریتون هست که قراره به شما برسه؛ ولی موانعی سر راهه! برای رفع این موانع هر شب جمعه به نیت اموات پدری و مادری تون خیرات بده! با کنجکاوی گفتم: خب ازش می‌پرسیدی که اجداد پدری است یا مادری؟! محمدحسین گفت: اتفاقا پرسیدم؛ ولی ایشون همون حرفا رو دوباره تکرار کرد و نگفت کی بوده!
تا آن روز پیش خودم فکر می‌کردم شاید مقام‌های سیروسلوکی به محمد حسین برسد؛ چشم برزخی، طی الارض. برای همین هر هفته یادآوری می‌کردم. حتی اگر بیرون بود بهش زنگ می‌زدم. گاهی میگفت: آره یه جعبه خرما گرفتم دادم.

اتت‌های پیام/ 141



منبع خبر

روایتی از شهید فتنه دراویش و ارتباطش با علما بیشتر بخوانید »