فرزندان شهدا

هرگز لباس دامادی فرزندم را بر تنش ندیدیم/ دنیا چهره ضد اسلام داعش را شناخت

پدر اولین شهید مدافع حرم اهل تسنن: برای دفاع از کشور آماده ام


 هرگز لباس دامادی فرزندم را بر تنش ندیدیم/ دنیا چهره ضد اسلام داعش را شناخت

به گزارش خبرنگار نوید شاهد؛ امروز سوم آذرماه، سالروز شهادت شهیدان مدافع حرم اهل تسنن شهید سلمان برجسته، شهید اصغر بامری، شهید عمر ملازهی، شهید مراد عبداللهی، شهید پرویز بامری پور، شهید نظرمحمد بامری، شهید عبدالحمید سالاری و شهید سید محسن سجادی از استان سیستان و بلوچستان، شهرستان نیکشهر است.

در میانه جنگ با سپاه کفر داعش، اخباری از سوی دشمن منتشر می شد و رسانه های مرتبط با وهابیون سعودی سعی داشتند آن را جنگی میان سنی و شیعه نشان دهند تا بتوانند بار دیگر تلاشی برای تفرقه افکنی داشته باشند؛ اما شهادت این شهیدان اهل تسنن صفحه جدیدی از وحدت میان شیعه و سنی و یگانگی میان آنان نشان داد؛ چراکه ثابت کرد نه‌تنها جنگ میان شیعه و سنی نیست بلکه دفاع از مظلوم، انسانیت و حق در صدر است.

 رسول برجسته پدر شهید سلمان برجسته از اولین شهدای مدافع حرم اهل سنت در گفتگو با خبرنگار نوید شاهد درباره کودکی این شهید بزرگوار گفت: رسول پسر بزرگم و فرزند پنجم من از شش فرزندم بود که بعد از چهار دختر به دنیا آمد.

وی افزود: فرزندم از کودکی بسیار آرام و  زرنگ بود و احترام به پدر و مادر و مردم را بسیار مهم می دانست؛ سلمان همیشه با نهایت محبت با مردم برخورد می کرد. او از کودکی کمک حال من و مادرش بود و در خرج خانه به ما کمک میکرد.

پدر شهید برجسته اظهار کرد: سلمان توانست تا دوم دبیرستان درسش را بخواند؛ اما از آن به بعد هم کارگری می کرد. او 22 سال داشت ولی ازدواج نکرده بود این در حالی است که مادرش برایش لباس دامادی هم دوخته بود و می خواست بعد از آنکه از سوریه برگشت او را داماد کند اما سلمان دیگر شهید شده بود.

هرگز لباس دامادی فرزندم را بر تنش ندیدیم/ دنیا چهره ضد اسلام داعش را شناخت

رسول برجسته همچنین بیان کرد: پس از شهادت سلمان ما دیگر دامادی او را ندیدیم و شهادت فرزندم قلبمان را سوزاند اما راهی که او انتخاب کرده بود رسیدن به شهادت و آرزوی قلبی اش بود و از این بابت برای او خوشحالیم.

پدر شهید در ادامه افزود: من و سلمان با یکدیگر راهی سوریه شدیم؛ زمانی که از عزم فرزندم برای مبارزه با داعش مطلع شدم سعی کردم او را متقاعد کنم که خودم برای دفاع بروم اما سلمان بسیار پافشاری می کرد تا حتما خودش در آنجا حضور داشته باشد. من رو به سلمان گفتم تو هنوز جوانی، من و مادرت آرزو داریم دامادی تو را ببینیم اما او می گفت اتفاقا آن کسی که باید برود من هستم چون برای این کار جوانتر هستم. من باید در راه خدا و اسلام قدم بردارم. او خطاب به من می گفت که اگر پسر تو نرود، پسر دیگری نرود؛ پس چه کسی باید با ظلم مبارزه کند؟ در نهایت او برای خدا، مبارزه در راه اسلام و مبارزه با داعش را انتخاب کرد.  

وی همچنین با اشاره به اینکه توحش داعش بر کسی پوشیده نیست، افزود: پس از آنکه فرزندان ما به سوریه رفته و در راه اسلام و دفاع از حرم حضرت زینب (س) جنگیدند، دنیا فهمید که داعشیان نه‌تنها مسلمان نیستند بلکه آنان ضداسلام هستند و مطمئنم داعشیان نه‌تنها بویی از اسلام نبرده بلکه انسانیت را هم نمی شناسند.  

پدر شهید با تاکید بر این مطلب که هر لحظه نیاز باشد برای دفاع از حق و کشورم حاضر به مبارزه هستم، افزود: من در زمان جنگ تحمیلی هم کنار برادران شیعه ام به صورت داوطلبانه و  بسیجی به مبارزه با بعثی‌ها پرداختم. در آن زمان هم خیلی ها بودند که خودشان را کنار کشیدند تا زندگی معمولی و به دور از جنگ داشته باشند اما من دفاع از کشورم را وظیفه خود می دانم. در آن زمان هم من ازدواج کرده و یک فرزند دختر داشتم اما می دانستم که خداوند مراقب زن و فرزندم است. من مسلمان هستم و به این موضوع اعتقاد قلبی دارم.  خدا، قرآن و اسلام یکی است و میان شیعه و سنی هیچ فرقی وجود ندارد.

هرگز لباس دامادی فرزندم را بر تنش ندیدیم/ دنیا چهره ضد اسلام داعش را شناخت

گفتنی است تیپ «نبویون»، تیپی متشکل از رزمندگان اهل سنت ایرانی است که یکی از شهدای غیور این تیپ، سلمان برجسته متولد هشتم خرداد سال  1370 از استان سیستان و بلوچستان است وی که اندیشه والایش اجازه نداد تا تخم نفاق در قلبش کاشته شود در سوم آذرماه سال 94 به همراه تنی چند از همرزمانش در مبارزه با تکفیری ها و در حلب سوریه به فیض شهادت نائل آمد.



منبع خبر

پدر اولین شهید مدافع حرم اهل تسنن: برای دفاع از کشور آماده ام بیشتر بخوانید »

هرگز لباس دامادی فرزندم را بر تنش ندیدیم/ دنیا چهره ضد اسلام داعش را شناخت

هرگز لباس دامادی فرزندم را بر تنش ندیدیم/ دنیا چهره ضد اسلام داعش را شناخت


 هرگز لباس دامادی فرزندم را بر تنش ندیدیم/ دنیا چهره ضد اسلام داعش را شناخت

به گزارش خبرنگار نوید شاهد؛ امروز سوم آذرماه، سالروز شهادت شهیدان مدافع حرم اهل تسنن شهید سلمان برجسته، شهید اصغر بامری، شهید عمر ملازهی، شهید مراد عبداللهی، شهید پرویز بامری پور، شهید نظرمحمد بامری، شهید عبدالحمید سالاری و شهید سید محسن سجادی از استان سیستان و بلوچستان، شهرستان نیکشهر است.

در میانه جنگ با سپاه کفر داعش، اخباری از سوی دشمن منتشر می شد و رسانه های مرتبط با وهابیون سعودی سعی داشتند آن را جنگی میان سنی و شیعه نشان دهند تا بتوانند بار دیگر تلاشی برای تفرقه افکنی داشته باشند؛ اما شهادت این شهیدان اهل تسنن صفحه جدیدی از وحدت میان شیعه و سنی و یگانگی میان آنان نشان داد؛ چراکه ثابت کرد نه‌تنها جنگ میان شیعه و سنی نیست بلکه دفاع از مظلوم، انسانیت و حق در صدر است.

 رسول برجسته پدر شهید سلمان برجسته از اولین شهدای مدافع حرم اهل سنت در گفتگو با خبرنگار نوید شاهد درباره کودکی این شهید بزرگوار گفت: رسول پسر بزرگم و فرزند پنجم من از شش فرزندم بود که بعد از چهار دختر به دنیا آمد.

وی افزود: فرزندم از کودکی بسیار آرام و  زرنگ بود و احترام به پدر و مادر و مردم را بسیار مهم می دانست؛ سلمان همیشه با نهایت محبت با مردم برخورد می کرد. او از کودکی کمک حال من و مادرش بود و در خرج خانه به ما کمک میکرد.

پدر شهید برجسته اظهار کرد: سلمان توانست تا دوم دبیرستان درسش را بخواند؛ اما از آن به بعد هم کارگری می کرد. او 22 سال داشت ولی ازدواج نکرده بود این در حالی است که مادرش برایش لباس دامادی هم دوخته بود و می خواست بعد از آنکه از سوریه برگشت او را داماد کند اما سلمان دیگر شهید شده بود.

هرگز لباس دامادی فرزندم را بر تنش ندیدیم/ دنیا چهره ضد اسلام داعش را شناخت

رسول برجسته همچنین بیان کرد: پس از شهادت سلمان ما دیگر دامادی او را ندیدیم و شهادت فرزندم قلبمان را سوزاند اما راهی که او انتخاب کرده بود رسیدن به شهادت و آرزوی قلبی اش بود و از این بابت برای او خوشحالیم.

پدر شهید در ادامه افزود: من و سلمان با یکدیگر راهی سوریه شدیم؛ زمانی که از عزم فرزندم برای مبارزه با داعش مطلع شدم سعی کردم او را متقاعد کنم که خودم برای دفاع بروم اما سلمان بسیار پافشاری می کرد تا حتما خودش در آنجا حضور داشته باشد. من رو به سلمان گفتم تو هنوز جوانی، من و مادرت آرزو داریم دامادی تو را ببینیم اما او می گفت اتفاقا آنکسی که باید برود من هستم چون برای این کار جوانتر هستم. من باید در راه خدا و اسلام قدم بردارم. او خطاب به من می گفت که اگر پسر تو نرود، پسر دیگری نرود؛ پس چه کسی باید با ظلم مبارزه کند؟ در نهایت او برای خدا، مبارزه در راه اسلام و مبارزه با داعش را انتخاب کرد.  

وی همچنین با اشاره به اینکه توحش داعش بر کسی پوشیده نیست، افزود: پس از آنکه فرزندان ما به سوریه رفته و در راه اسلام و دفاع از حرم حضرت زینب (س) جنگیدند، دنیا فهمید که داعشیان نه‌تنها مسلمان نیستند بلکه آنان ضداسلام هستند و مطمئنم داعشیان نه‌تنها بویی از اسلام نبرده بلکه انسانیت را هم نمی شناسند.  

پدر شهید با تاکید بر این مطلب که هر لحظه نیاز باشد برای دفاع از حق و کشورم حاضر به مبارزه هستم، افزود: من در زمان جنگ تحمیلی هم کنار برادران شیعه ام به صورت داوطلبانه و  بسیجی به مبارزه با بعثی‌ها پرداختم. در آن زمان هم خیلی ها بودند که خودشان را کنار کشیدند تا زندگی معمولی و به دور از جنگ داشته باشند اما من دفاع از کشورم را وظیفه خود می دانم. در آن زمان هم من ازدواج کرده و یک فرزند دختر داشتم اما می دانستم که خداوند مراقب زن و فرزندم است. من مسلمان هستم و به این موضوع اعتقاد قلبی دارم.  خدا، قرآن و اسلام یکی است و میان شیعه و سنی هیچ فرقی وجود ندارد.

هرگز لباس دامادی فرزندم را بر تنش ندیدیم/ دنیا چهره ضد اسلام داعش را شناخت

گفتنی است تیپ «نبویون»، تیپی متشکل از رزمندگان اهل سنت ایرانی است که یکی از شهدای غیور این تیپ، سلمان برجسته متولد هشتم خرداد سال  1370 از استان سیستان و بلوچستان است وی که اندیشه والایش اجازه نداد تا تخم نفاق در قلبش کاشته شود در سوم آذرماه سال 94 به همراه تنی چند از همرزمانش در مبارزه با تکفیری ها و در حلب سوریه به فیض شهادت نائل آمد.



منبع خبر

هرگز لباس دامادی فرزندم را بر تنش ندیدیم/ دنیا چهره ضد اسلام داعش را شناخت بیشتر بخوانید »

فرزندان شهدا در پویش ملی ایثار «من می‌نویسم» درخشیدند

دانش آموزان شاهد و ایثارگر در پویش ملی ایثار «من می‌نویسم» درخشیدند


به گزارش نوید شاهد، نخستین مسابقه پویش ملی ایثار «من می نویسم» از سوی اداره‌کل آموزش بنیاد شهید و امورایثارگران و با همکاری وزارت آموزش و پرورش و با هدف کشف استعدادهای برتر دانش آموزان شاهد و ایثارگر در 804 مدرسه شاهد سراسر کشور در مقاطع متوسطه اول و دوم در قالب نشریه دانش آموزی برگزار شد. در این همایش 20 اثر فاخر از میان 18 استان کشور برگزیده شد و با حضور معاون رئیس جمهور و رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران، معاون آموزش متوسطه وزارت آموزش و پرورش از آثار برگزیده تقدیر شد. خبرنگار نوید شاهد با فرزندان شهدایی که در این پویش ملی درخشیدند، گفت و گو کرد.

فرزندان شهدا در پویش ملی ایثار «من می‌نویسم» درخشیدند

دغدغه جامعه و رنج مردم دلیل انتخاب موضوع بود

دل کندن از دختر برای پدر سخت‌ترین کار دنیاست ولی گاهی بعضی افراد به دنیا آمده‌اند تا سخت‌ترین کارها را انجام دهند. «مسلم نصر» هم مصداقی از چنین انسان‌هایی بود تا در بزنگاه عمل کردن و به میدان آمد، دست از تمام دلبستگی‌ها و وابستگی‌هایش کشید تا خودش را در میدان نبرد محک بزند. از این شهید والامقام دختری نوجوان به نام «مبینا» به یادگار مانده است که با پشتکار و توانمندی والایش موفق به کسب رتبه برتر در نخستین پویش ملی ایثار (من می‌نویسم) شده است.

«مبینا نصر» نوجوان 17 ساله، فرزند شهید مدافع حرم «مسلم نصر» که امروز در پایه دوازدهم تحصیل می‌کند، درباره پدرش بیان کرد: پدرم ستوان دوم پاسدار و از اعضای تیپ هوابرد 33 المهدی بود. پدرم برای دفاع از حریم اهل بیت(ع) راهی سوریه شد و در 30 مهرماه 1394 نبرد با تروریست‌های تکفیری در حومه شهر حلب به شهادت رسید. روزهایی که پدرم تصمیم گرفت برای دفاع از حرم اهل بیت راهی سوریه شود من فقط کودکی 4 ساله بودم. بخاطر سن کمی که داشتم، خاطراتی پدرم با ندارم اما ذکر خیرش را از بقیه شنیده‌ام. همیشه از پدرم به عنوان مردی معتقد، نماز خوان، آرام و ساکت یاد می‌کنند. مادرم همیشه می‌گوید؛ پدرم در منزل انسانی شوخ طبع بوده است.

مبینا نصر درباره موضوعی که برای پویش ملی ایثار انتخاب کرده بود، توضیح داد: از طریق مدرسه مطلع شدیم؛ پویشی با عنوان ایثار در حال برگزاری است. در قالب یک گروه سه نفره در این پویش شرکت کردیم و موفق به کسب رتبه برتر شدیم. محیط زیست موضوعی که به جمع‌آوری اطلاعات درباره آن پرداختیم و با عنوان «اهدای زمین اراده ما بود» شروع به کار کردیم. دغدغه جامعه و رنج مردم از آلودگی هوا باعث شد تا نظرمان نسبت به تحقیق و بررسی این موضوع جلب شود.

آشنایی و شناخت مواد مخدر می‌تواند کمک کننده باشد

شهید مدافع حرم «سید محمدرضا علوی» که جز عشق به خدا چیزی در دل نداشت و با همین دلِ عاشق دختر 7 ساله خود را در آغوش مادرش گذاشت و به جنگ با قدرتمندترین ارتش خاورمیانه رفت. امروز که یاسمین زهرا به سن  16سالگی رسیده و باعث سربلندی خانواده‌اش شده است؛ در حسرت نبود پدر به سر می‌برد. پدری که این روزها می‌توانست به داشتن دختر موفقش ببالد.

«نازنین زهرا علوی» درباره پدرش گفت: هفت ساله بودم که از داشتن آغوش و گرمای دستان پدرم محروم شدم. خیلی خوب پدرم را به خاطر ندارم، اما روزهایی که پدرم مرا به مدرسه می‌برد و می‌آورد پررنگترین خاطره در ذهنم است. از اطرافیان درباره اعتقادات، مهربانی، آرامش و ایثار و فداکاری پدرم زیاد می‌شنوم اما حیف که آنگونه که باید در زندگی او را حس کنم، نکردم.

نازنین زهرا علوی درباره پویش ملی ایثار (من می‌نویسم) بیان کرد: من در مدرسه ندای فاطمه تحصیل می‌کنم. یکی از روزها معاون مدرسه، دانش‌آموزان را از برگزاری پویش ملی ایثار با عنوان من می‌نویسم مطلع کرد. من به همراه دو نفر دیگر از دوستانم تصمیم گرفتیم تا در این پویش شرکت کنیم. به ما گفتند که باید موضوع را خودمان انتخاب کنیم و تحقیقی جامع و کامل ارائه دهیم. تصمیم بر آن شد تا موضوع «ماشروم اتاق نامختوم» را برای مجله خود انتخاب کنیم. این موضوع برای من و بقیه بچه‌ها هم جذابیت داشت. مواد مخدر و عوارض آن موضوعی که امروز گریبان‌گیر بیشتر مردم جامعه شده است. احساس کردیم آشنایی در مورد مضرات و شناخت مواد مخدر می‌تواند بسیار کمک‌کننده باشد.

پیشرفت‌ها و دستاوردهای شاخص کشور  که به آن‌ها توجه کمتری شده است

«دنیا عزیزی» فرزند شهید مدافع حرم «حسین عزیزی» نوجوان 17 ساله که در پایه دوازدهم، رشته تجربی در حال تحصیل است، در پویش ملی ایثار(من می‌نویسم) موفق به کسب رتبه برتر شد. او درباره پدرش گفت: هفت ساله بودم که پدرم به مقام رفیع شهادت نائل آمد. طبق گفته‌ها و شنیده‌های اطرافیان و ذهنیتی که از دوران کودکی‌ام دارم؛ همیشه از پدرم به عنوان الگویی مثال زدنی و انسانی وطن دوست یاد می‌کنم. او بسیار مهربان و مومن بود و همیشه مرا با نام «خانم دکتر» صدا می‌زد. بخاطر همین تصمیم گرفتم در رشته تجربی ادامه تحصیل دهم تا شاید بتوانم پدرم را به آرزوی دیرینه‌اش برسانم.

این نوجوان 17 ساله که در مدرسه «شاهد شهدای شانزده اسفند استان کرمانشاه» تحصیل می‌کند، روایت کرد: از طریق مدرسه متوجه شدم که پویشی با عنون ایثار در حال برگزاری است. به همراه تعدادی از دوستانم تصمیم گرفتیم تا در این پویش شرکت کنیم. از آنجا که موضوع پویش «من می‌نویسم» آزاد بود؛ با همفکری دوستانم به دنبال موضوعی جالب، متفاوت و در راستای دغدغه این روزهای جامعه رفتیم. طی تحقیق درباره موضوعات، موردی بیشتر توجهمان را جلب کرد. ما تصمیم گرفتیم زمینه تحقیقات خود را به پیشرفت‌ها و دستاوردهای شاخص کشور در دو سال 1401 و 1402 که از سوی مسئولین مورد توجه قرار نگرفته است، اختصاص دهیم. به طور مثال ورزشکارانی که برای کشور افتخار آفرینی کرده‌اند، اما نامی از آن‌ها در تاریخ نماینده است و یا موضوعات علمی، اقتصادی، نظامی و …. با کمک دوستانم این کار تحقیقی را با عنوان «دستاوردهای پیشرفت کشور در سال 1401 تا 1402» آغاز کردیم.

توجه به ایثار و فداکاری پزشکان و پرستاران در دوران کرونا ضرورت دارد

یکی از شهدای هوانیروز که در مقابله با تروریست‌ها به شهادت رسیده، شهید «ابوالفضل بیگی نیا» است. امروز تمام مردم  عزت، امنیت و اقتدار کشور در منطقه و جهان را مدیون مجاهدت‌ها، رشادت‌ها، صبر و استقامت خانواده‌های سرافراز شهداء و ایثارگران کشور هستند.

«محدثه بیگی‌نیا» فرزند شهید «ابوالفضل بیگی نیا» که نوجوانی 18 ساله است و این روزها موجب افتخار و سربلندی خوانواده‌اش شده است، درباره پدرش بیان کرد: یازده ساله بودم که پدرم به مقام رفیع شهادت رسید. همیشه به داشتن پدر فداکار و مهربان افتخار می‌کردم. دلسوزی و علاقه شدید پدر به خانواده‌اش زبانزد عام و خاص بود. او رهبری عادل بود و همیشه درست‌‌ترین مسیر را انتخاب می‌کرد. پدرم یکی از بهترین مهندسان پرواز بود و در هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران کار می‌کرد. او در حادثه سقوط بالگرد 214 ارتش که درحال تست و بازبینی بود به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

وی ادامه داد: پدرم در طول زندگی موفقیت‌های زیادی کسب کرده بود. او دقیقا یک هفته قبل از شهادتش در یکی از پروژه‌های مهم، پیروز شد. آن روز یکی از بهترین روزهای زندگی ما بود.

محدثه بیگی‌نیا درباره موضوع مجله خود توضیح داد: «پروانه‌های سوخته» عنوانی بود که برای این مجله انتخاب کردیم. در این موضوع کوشیدیم تا ایثار پرستاران دوران کرونا را به درستی به تصویر بکشیم. احساس کردیم، پزشکان و پرستاران در خط مقدم ایثار و فداکاری هستند اما همیشه توجه کمتری به آنها می‌شود.

بررسی موضوع اعتیاد بین جوانان امری مهم است

دلتنگی‌ها و خاطرات فراموش نشدنی یک دختر در روزهایی که پدرش همراهمش بود، تمامی ندارد. دختری که آرزوی تشویق پدر برای موفقیتش در تمام عرصه‌های زندگی تا پایان بر دلش می‌ماند. دختری که این روزها در هوای پدر به سر می‌برد و بیشتر از هر زمان دیگری جای خالی‌اش را احساس می‌کند. یکی از این دختران نوجوان یادگار شهید مدافع حرم «محمدرئوف رفیعی» است.

«ملیکا رفیعی» که در نخستین پویش ملی ایثار (من می‌نویسم) شرکت کرد و موفق به کسب رتبه برتر شد اما پدرش را نداشت تا دخترش را در آغوش بکشد و به او افتخار کند. ملیکا درباره پدرش تعریف کرد: هفت ساله بودم که از گرمای آغوش پدر محروم شدم. ما ابتدا در دبی زندگی می‌کردیم. اما به دلیل شرایط شغلی پدر مجبور شدیم به سوریه مهاجرت کنیم. پس از پنج سال زندگی در سوریه، جنگ آغاز شد. با شروع جنگ، پدرم از سوی دفتر مقام معظم رهبری به جنگ رفت.  فداکاری، گذشت و شجاعت از خصوصیات اخلاقی پدرم بود. اگر در جمله خلاصه بخواهم بگویم، شهادت برازنده پدرم بود و من همیشه به پدرم افتخار می‌کنم.

«ملیکا رفیعی» درباره موضوع مجله‌اش که از آثار برتر در پویش ملی ایثار بود، توضیح داد: موضوع این پویش آزاد بود. از آنجا که اعتیاد به مواد مخدر جزو یکی از غلط ترین عادت‌های زندگی است و امروز در جامعه بسیار رایج شده است و می‌تواند زندگی فرد مبتلا به مصرف مواد مخدر و حتی اطرافیانش را به شدت تحت تأثیر قرار بدهد. من با همفکری دوستانم در مدرسه تصمیم گرفتیم «ماشروم اتاق نامختوم» را به عنوان موضوع مورد بررسی انتخاب کنیم. متأسفانه این عادت غلط هر روز بیشتر در جامعه رشد می‌کند و بیشترین افرادی که در دام اعتیاد می‌افتند قشر جوان هستند. از آنجایی که جوانان و نوجوانان در حساس‌ترین و آسیب پذیرترین دوران زندگی خود قرار دارند به راحتی ممکن است دچار اعتیاد شوند. بخاطر همین انتخاب و بررسی این موضوع را ضروری دیدم.

در همین زمینه بخوانید:

گزارش مشروح نوید شاهد از اولین مسابقه پویش ملی ایثار «من می نویسم»

انتهای پیام/ 



منبع خبر

دانش آموزان شاهد و ایثارگر در پویش ملی ایثار «من می‌نویسم» درخشیدند بیشتر بخوانید »

عکس هنوز ارسال نشده است/////////«من با تو بزرگ شدم» راهی بازار نشر شد

«من با تو بزرگ شدم» راهی بازار نشر شد


عکس هنوز ارسال نشده است/////////«من با تو بزرگ شدم» راهی بازار نشر شد

به گزارش خبرنگار نوید شاهد؛ کتاب خواندنی «من با تو بزرگ شدم» داستانی بر اساس زندگی نامه و خاطرات یک فرزند شهید است.

در برشی از کتاب می خوانیم: «سعی کردم تا آنجا که ممکن است روزنامه مچاله شده را باز کنم و دوباره اسم خودم را پیدا کنم باید خودم را به بابا میرساندم. این خبر می توانست جان تازه ای در روح و جسم با با بدمد یک نفس تا بیمارستان دویدم، به هیچ کس و هیچ چیز غیر از بابا فکر نمی کردم قبل از هر کسی باید او این خبر را می شنید دلم میخواست شادی را توی چشم هایش ببینم و بغلش کنم و بگویم: بابا این هم رشته پزشکی تا چشم روی هم بگذاری تخصص جراحی مغز و اعصابم را هم میگیرم و میشوم به یک دکتر حاذق خودم عملت میکنم تا دوباره بتوانی روی پاهایت بایستی و با قدرت قدم برداری؛ تا دوباره گلستان سعدی یادگار پدر بزرگ را برداری برایم حکایتهایش را بخوانی و شعرهایش را زیر لب زمزمه کنی.

نمی دانم مسیر دکه روزنامه فروشی را تا بیمارستان را در چند دقیقه دویدم. روزنامه را در هوا چرخاندم و از جلو چشم های متعجب نگهبانی که به دیدن این رفتار من عادت نداشت گذشتم و در چشم بر هم زدنی به اتاق بابا رسیدم. اتاق شلوغ بود دکتر امانی و پرستارها دور تختش جمع بودند اجازه ندادند وارد شوم. فقط از پشت شیشه دیدم که چطور با هر شوک قفسه سینه استخوانی اش بالا میرفت و خطهایی که ضربان قلبش را نشان میدادند؛ موج کوتاهی بر میداشتند و بعد از چند لحظه به خطی صاف و ممتد تبدیل شدند.

اشتیاقی که تا چند لحظه پیش بند بند وجودم را پر کرده بود به اندوهی سخت گره خورد؛ بی صدا اشک ریختم و پشت در اتاق مثل روزنامه خیس میان دست هایم مچاله شدم.»

گفتنی است کتاب «من با تو بزرگ شدم» به قلم فرزانه ایران نژاد پاریزی در 152 صفحه، با تیراژ 1000 نسخه و بهای 120 هزار تومان به تازگی از سوی نشر شاهد و به همت بنیاد شهید و امور ایثارگران استان کرمان روانه بازار کتاب شده است.



منبع خبر

«من با تو بزرگ شدم» راهی بازار نشر شد بیشتر بخوانید »

فیلم/ گفتگوی صمیمی فرزندان شهدای امنیت با رهبر انقلاب

فیلم/ گفتگوی صمیمی فرزندان شهدای امنیت با رهبر انقلاب



هزاران نفر از خانواده‌های شهدای امنیت امروز یکشنبه ۶ آبان ۱۴۰۳ با رهبر معظم انقلاب در حسینیه امام خمینی(ره) دیدار کردند.

  • آهن پرایس


دریافت
6 MB

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فیلم/ گفتگوی صمیمی فرزندان شهدای امنیت با رهبر انقلاب بیشتر بخوانید »