فرهنگ ایثار و شهادت

نصب المان اسطوره‌های جهاد و شهادت در میدان شهدای وراوی

نصب المان اسطوره‌های جهاد و شهادت در میدان شهدای وراوی


«احمد رستگار» شهردار وراوی در گفت‌وگو با خبرنگار دفاع‌پرس از فارس از نصب المان اسطوره‌های جهاد و شهادت در میدان شهدای وراوی خبر داد و  اظهار داشت: با هدف زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان این اسطوره سازان هشت سال دفاع مقدس شهرداری وراوی اقدام به ساخت المان شهدا مزین به تصاویر۲۰ شهید شهر وراوی همراه با تصاویر سردار شهید حاج قاسم سلیمانی و تصاویر شهیدان احمدی روشن، فخری زاده و تهرانی مقدم بر روی فلز اقدام ونصب کردیم.
 
 
وی با بیان اینکه نورپردازی نیز بر روی المان انجام شده هست، تصریح کرد: برای ساخت و نصب این المان‌ها که در ورودی شهر از مسیر لامرد به وراوی قرار دارد بیش از ۲۹۰ میلیون تومان از محل اعتبارات داخلی شهرداری وراوی تامین و پرداخت شده هست.
 
رستگار افزود: شهر وراوی در دوران دفاع مقدس۲۰ شهید، و بخش وراوی نیز ۶۸ شهید والامقام را تقدیم نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران نموده هست.
 
گفتنی هست اسامی شهدای شهر وراوی بدین شرح هست؛ شهیدان: شمس الدین حسن‌زاده، حاج حبیب احمدپور، احمدشمسی‌پور، حسین اکبری، عباس محمدی، حاج عباس شیرازی، حاج حسین راستی، علی علیزاده، محمد علیزاده، ابراهیم یگانه، ماندنی ماندگاری، حمید دلاویز، محمد غلامی‌فرد، علی اکبر راستی، محمود افلاک سیر، حاج اسماعیل عبداللهی، محمدرضا قاسمی‌زاده، هادی دهقانی، حسن قربانپور، حاج حسین صفری می‌باشند، که باید به این شهدای والامقام که هر کدام اسطوره‌ای می‌باشند افتخار کرد.
 
وراوی یکی از شهرهای شهرستا مهر استان فارس هست.
 
انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

نصب المان اسطوره‌های جهاد و شهادت در میدان شهدای وراوی بیشتر بخوانید »

آب کاسه من در بارانِ شدید خدا گم شد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از رشت- سمیه اقدامی در گفتگو اختصاصی با «فاطمه عباسی» همسر شهید مدافع حرم «محمد اتابه»؛ هر زمان که حرف از جنگ و مقاومت می‌شود به یاد این جمله ماندگار «شهید مصطفی چمران» می‌افتم که فرمودند: وقتی شیپور جنگ نواخته می‌شود مرد از نامرد مشخص می‌شود؛ و در این راه شهید مدافع حرم «محمد اتابه» که از متولدین دهه ۶۰ هجری شمسی هست در بخشی از وصیت نامه‌اش دلیل رفتن به سوریه و دفاع از حرم اهل بیت را برای یگانه فرزندش چه زیبا و ارزشمند نوشته هست.

او برای پسرش نوشته: پسرم و عزیز دلم «امیر حسین جانم»، بابایی من خیلی دوستت دارم؛ زیبایی نگاهت و چشمانت هیچ‌گاه فراموشم نمی‌شود پسرم، بابا رفت که حضرت زینب (س) تنها نماند؛ خانم زینب (س) در کربلا تنها ماند و در کربلا ما‌ها نبودیم ولی حالا چی؟ اکنون کربلای دیگر آغاز شده اگر من باز جا بمانم در آن روز حساب در برابر مولایم و پروردگارم و معبودم چگونه سر بالا بگیرم، آن هم با دستی خالی و بی‌توشه.

اینها بخشی از وصیت‌نامه شهید «محمد اتابه» هست که برای تنها فرزندش «امیرحسین» دو ساله به یادگار گذاشته و چقدر سخت هست دل کندن از دردانه شیرین زبان که وقتی اولین کلمه زندگی‌اش کلمه باباست.

«محمد اتابه» برای دفاع از حرم اهل بیت (علیه السلام) رفت تا «کلنا عباسک یا زینب» را برای ما معنا کند؛ به راستی جز عشق و ارادت اهل بیت چه می‌توانست جلودار محمد اتابه بشود؟

این روز‌ها معاندین و دشمنان انقلاب اسلامی با سقوط کشور سوریه حرف‌ها و پیام‌های متعددی در فضای مجازی و حقیقی بر زبان‌ها راندند و در خصوص پایمال شدن خون شهدا مدافع حرم شبهات زیادی به وجود آوردند. اگر این معاندین یک صفحه از وصایای شهدای مدافع حرم را بخوانند به خوبی متوجه می‌شوند که هدف از رفتن شهدای مدافع حرم برای نبرد با دشمن تا دندان مسلح چه بود؛ اگر محمد اتابه‌ها نمی‌رفتند آیا این افراد کج دار مریض می‌توانستند در داخل خاک ایران در مقابل داعش بایستند؟

اگر شهید اتابه همسر جوان و فرزند دو ساله و خانواده عزیزش را در ایران می‌گذارد و به سوریه می‌رود برای شخص بشار اسد و دولت سوریه نبود که می‌جنگید، بلکه عشق به اهل بیت و ولایتمداری او به دین و رهبرش بوده هست.

در این مجال کوتاه فرصتی دست داد تا با «فاطمه عباسی» همسر شهید محمد اتابه گفتگویی انجام دهیم و از او راجع به زندگی مشترک و عشق همسر شهیدش به خانواده و اهدافی که از رفتن به سوریه را داشت سوالاتی بپرسیم که از شما می‌خواهیم تا پایان گفتگو ما را همراهی کنید.

فاطمه عباسی در ابتدای گفتگو ما را به روز جشن عروسی‌اش برد و  برای ما اینگونه گفت: اولین اسمی که محمد خواند تا روی پاکت کارت عروسی بنویسم نام مبارک حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) بود؛ بعد هم حضرت علی (علیه السلام)، حضرت زهرا (سلام الله علیها) امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) تا صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف). چهارده تا پاکت جداگانه با کارت عروسی برای چهارده معصوم.

محمد می‌خواند و من می‌نوشتم. چند تا را که خواند گفتم: بقیه را خودم بلدم، اما همه را تا آخر یکی یکی اسم برد؛ من منتظر بودم تا ببینم با کارت دعوت‌ها چکار می‌کند؟! محمد همه را گذاشت بین صفحات قرآن به نیت دعوت از معصومین (علیهم السلام)؛ محمد می‌گفت: این حضرات معصومین (علیهم السلام) رو به مجلس‌مون دعوت می‌کنیم به این امید که شروع زندگی‌مون با حضور و رضایت اون‌ها همراه باشه و در زندگی بهمون کمک کنن. این روحیات محمد را تحسین می‌کردم و از قسمتی که خداوند برایم مقرر فرموده بود و انتخابی که داشتم خیلی احساس رضایت و شعف داشتم.

همسر شهید مدافع حرم در ادامه به روز‌های بعد از ازدواجش  پرداخت و گفت: دو هفته بعد از عروسی‌مان از طرف محل کار  به محمد آقا ماموریت داده شد به عنوان مسئول کاروان به همراه تعدادی از زائرین برای زیارت مناطق عملیاتی هشت سال دفاع مقدس عازم خوزستان شود؛ از آن جا که امکان بردن خانواده هم مهیا بود این فرصت را غنیمت شمردم و به عنوان اولین سفر زندگی مشترک‌مان برای زیارت یادمان‌ها و مناطق عملیاتی هشت سال دفاع مقدس با محمد همراه شدم.

در مسیر رفت در جوار امامزاده حسین (علیه السلام) توقف کردیم. اولین باری بود که به آن‌جا می‌رفتم. بعد از زیارت امام‌زاده حسین (علیه‌السلام) محمد پیشنهاد داد به زیارت شهدا و خصوصا مزار خلبان شهید «عباس بابایی» که در جوار امام‌زاده قرار دارد برویم؛ همراه با محمد برای خواندن فاتحه سر قبر این فرمانده شهید رفتیم، روی سنگ قبر را خواندم، دیدم نوشته هست: سالروز شهادت ۶۶/۵/۱۶ مصادف با عید قربان. این تاریخ و این سال و این روز دقیقا سالروز ولادت محمد بود یعنی عید قربان.

برگشتم و به محمد گفتم: اون روز که خدا شهید بابایی رو برد تو رو به جاش به دنیا فرستاد پس تو هم جا پای شهید بابایی می‌زاری و یه روز مثل شهید بابایی شهید میشی! روز‌های زیادی نگذشت که این حرفم درست از آب درآمد.

فاطمه عباسی از سخت‌ترین خداحافظی عمرش با همسرش برای ما گفت و ادامه داد: بعد از گذشت مدتی از زندگی مشترک، ماموریت رفتن‌های زیاد محمد کم کم به برنامه‌ای عادی در زندگی ما تبدیل شد و بدرقه و استقبال از محمد هم ماجرا‌های خودش را داشت.

از آن‌جا که من نمی‌خواستم دیگران از رفتن محمد و تنها بودنم در خانه مطلع شوند، توی خونه با او خداحافظی می‌کردم و از روی بالکن، رفتنش را نگاه می‌کردم و پشت سرش آب می‌ریختم؛ با نگاهم بدرقه‌اش می‌کردم تا دور شود.

وقتی که می‌خواست برگردد چه از ماموریت و چه از سر کار، کشیک می‌کشیدم تا برسد؛ قبل از اینکه زنگ خانه را بزند در را باز می‌کردم و لبخندش را پشت آیفون می‌دیدم.

وقتی می‌خواست از اعزام اول سوریه برگردد، امیرحسین را آماده کردم و رفتم همان جایی که دفعات قبل می‌آمد و منتظر ماندم؛ نیم ساعتی ماندم، اما خبری نشد.

محمد برایم زنگ زد و گفت: من جلوی در خونه هستم، هر چی زنگ می‌زنم کسی جواب نمیده! خونه نیستی؟ از قرار معلوم برای اینکه زودتر به خانه برسد ماشین دربست گرفته بود و مستقیم رفته بود خانه؛ خندیدم و گفتم: الآن میام.

اما مشکل‌ترین خداحافظی وداع آخر بود؛ شب بود و باران می‌بارید. امیرحسین دودستی چسبیده بود به باباش و جدا نمی‌شد. هر طور که بود امیرحسین را از پدرش جدا کردم. وقتی در آن باران شدید آب پشت سرش ریختم، ناگهان ته دلم خالی شد با خودم گفتم: آب کاسه من در این باران شدید خدا گم شد، توی این همه بارون، آب کاسه من به کجا میرسه؟!  
من از روی عشق و محبت کاسه‌ای آب ریختم تا محمد پیشم برگردد، اما خدا آن همه باران فرستاد تا محمد را ببرد پیش خودش؛ خدا خیلی بیشتر از من عاشق محمد شده بود. محمد رفت… چند ساعت دیرتر به محمد زنگ زدم و گفتم: این خداحافظی اصلا به من نچسبید! محمد گفت: من هم همین طور.

سال ۹۴ بود و محمد برای اولین بار می‌خواست برای زیارت امام حسین (علیه‌السلام) راهی کربلا شود، آن هم اربعین و پای پیاده. خیلی برای این سفر هیجان و اشتیاق داشت، بالاخره راهی شد و به آرزویش رسید؛ وقتی برگشت، شادی و شعف در رفتارش کاملا آشکار بود.

نوبت سوغاتی‌ها رسید؛ ساکش را باز کرد و وسایل را یکی یکی بیرون کشید تا رسید به یک کفن. به آرامی آن را بیرون آورد و خیلی آهسته گفت: این مال خودم. من ساکت بودم و منتظر کفن دوم، اما خبری نبود. پرسیدم: پس کفن من کو؟ گفت: دلم نیومد برای تو کفن بخرم؛ با شوخی گفتم: حالا که این طور خسیس بازی در آوردی، من اون کفن رو برای خودم بر میدارم. محمد خندید و گفت: خانوم اون کفن مردونه هست به درد تو نمیخوره؛ بعد از ساکش یک چادری بیرون آورد، به من داد و گفت: این هم سوغاتی تو.

این پارچه چادری را ندوختم و همان طور ماند. در بازگشت از مأموریت اول محمدآقا از سوریه هم یادم نبود که آن را بدوزم. دومین سفر سوریه که منجر به شهادتش شد، یاد آن چادر افتادم و برای خودم دوختم تا در استقبال از محمدآقا به سر کنم. چند روزی از دوختن آن چادر نگذشته بود که خبر شهادت محمد آقا رسید؛ محمد کفن متبرک شش گوشه حسین علیه‌السلام را به تن کرد و من هم با چادر متبرک از تل زینبیه علیها السلام به استقبال و بدرقه‌اش رفتم.

همسر شهید اتابه در ادامه به وصیت نامه همسرش اشاره کرد و گفت: قبل از اینکه صحبت اعزام سوریه شود، می‌دانستم که هر وقت شرایط فراهم باشد محمد داوطلب اعزام خواهد بود، اما یک روز ناگهان محمد آمد و گفت فردا چهارشنبه داریم می‌ریم سوریه.

مخالفتی با رفتنش نداشتم، اما هیچ زمانی تا اعزامش باقی نمانده بود. گفتم: میخوای بری برو، ولی این زمان خیلی کمه، حتی برای خداحافظی هم کمه!. خوشبختانه کمی دیرتر تماس گرفتند و گفتند که اعزام ماند برای جمعه ۴ دی ماه. خوشحال شدیم و سریع رفتیم سراغ کار‌های عقب مانده.

در این دو روز چندین بار به محمد گفتم: “وصیت نامه‌ات رو بنویس” محمد می‌خواست بنویسد، اما این ساعت و آن ساعت می‌شد تا رسیدیم به صبح جمعه یعنی صبح اعزام. کاغذ و قلم برداشت تا وصیت‌نامه بنویسد.

امیر حسین آن روز‌ها ۱۴ ماه بیشتر نداشت، اما با شلوغ کاری‌هایش اجازه نمی‌داد؛ امیر حسین را بردم و خواباندم تا محمد راحت وصیت‌نامه‌اش را بنویسد؛ محمد هم رفت داخل اتاق و مشغول نوشتن شد. امیر حسین که خوابید من هم رفتم داخل اتاق و ساکت گوشه‌ای نشستم و محمد را نگاه می‌کردم. با خودم فکر می‌کردم که آیا واقعا روزی خواهد آمد که وصیت‌نامه محمد را بخوانم! به خودم دلداری می‌دادم و صبر.

وقتی نوشتن را تمام کرد رفتم و کنارش نشستم و گفتم: “یه دور از روش برام بخون تا بعدا در خوندنش گیر نکنم و دست خطت رو راحت بخونم”
محمد مشغول خواندن شد؛ من سرم را پایین انداخته بودم تا محمد اشک‌هایم را نبیند! خواندنش که تمام شد، خجالت می‌کشیدم سرم را بلند کنم، خودم به محمد اصرار کرده بودم که وصیت‌نامه بنویسد و خودم دوباره گفتم برایم بخواند، اما حالا آنقدر گریه کرده بودم که شلوار محمد حسابی از اشک‌های من خیس شده بود.

وقتی سرم را بلند کردم و چشمم توی چشم‌های محمد افتاد از منظره خیس شدن لباس محمد، هر دو حسابی خنده‌مان گرفت! آن روز حتی وقت نشد که مطلب را پاک‌نویس کند؛ با غلط گیر اشتباهات را اصلاح کرد و تاریخ هم نزد.  

بعد از شهادتش، تاریخ وصیت‌نامه را از من سوال کردند که خودم زیر وصیت نامه‌اش نوشتم: ۴ دی ماه ۱۳۹۴_ظهر جمعه.

در ادامه از خانم عباسی خواستم که به بخش‌هایی از وصیت‌نامه همسرش که خطاب به او نوشته برای ما عنوان کند و او گفت: همسر گرامی و فداکارم مرا حلال نما و این را بدان که بسیاری از توفیقات معنوی و دنیوی که نصیب من شده همه‌اش از لطف و دعا و صبر و استقامت تو بود؛ همانا که گفته‌اند مرد در دامن زن به معراج می‌رود گویای سیما و اعمال و رفتار توست و این را هم میدانم که بهترین تعلیم و تربیت را به فرزندم خواهی آموخت و از تو می‌خواهم که به تمامی حساب و کتاب‌های من که از آن کاملا آگاهی رسیدگی کن ان شاءالله به لطف پروردگار حقی بر گردن من در این دنیا نباشد و باقی نماند.

همسر عزیز و فداکارم بار‌ها برایت گفته‌ام که در تمام لحظات زندگی‌ام خصوصا پیاده‌روی اربعین و حرم اربابم ابا عبدالله الحسین و حضرت عباس برایت دعا کرده‌ام که انشاءالله بهترین سعادت‌های دنیوی و اخروی نصیبت گردد و باز در این سفر پر از عشق و معرفت در جوار حرم پر از رحمت و معرفت حضرت زینب و حضرت رقیه برایت دعا می‌کنم که در این لحظه‌های تنهایی و در آن عالم محشر با بهترین و عزیزترین زنان عالم هستی که هم نام توست و مادر همه ماهاست که ان شاءالله من هم در لحظه مرگم به دیدارشان نائل شوم همنشین باشی و در روز قیامت از تو شفاعت نمایند. ان شاءالله؛ و به راستی قیمت این لحظات را با کدام پول و ثروت دنیایی می‌توان ارزش‌گذاری کرد و آیا جز عشق چیز دیگری می‌تواند تاب این سختی‌ها و دوری‌ها را بیان کند؟ و تنها عشق به اهل‌بیت و عشق به امام حسین علیه السلام هست که صبرو مقاومت را در دل‌های همسران و فرزندان شهدا زنده می‌دارد.

فاطمه عباسی در پایان گفتگوی با ایمانی قوی و کلامی متقن گفت؛ ایثاری که شهدای مدافع حرم انجام دادند را نمی‌توان با پول و مقام و ثروت و دارایی قیاس کرد و ما خانواده‌های شهدا هم هر زمان که دستور و فرمان ولی امر مسلمین جهان باشد برای دفاع از حرم اهل بیت و مظلوم به پا می‌خیزیم و تا پای جان از آرمان‌های شهدایمان دفاع می‌کنیم.  

محمد اتابه در تقویم شناسنامه‌ای در ۱۵ مرداد سال ۱۳۶۶ در گوراب زرمیخ شهرستان صومعه سرا زمینی شد. سال ۱۳۸۹ با فاطمه عباسی که متولد ۱۳۶۹ و بیست ساله بود ازدواج کرد.

تنها یادگار زندگی مشترک شان امیرحسین در سال ۱۳۹۳ به دنیا آمد. محمد در دی ماه سال ۱۳۹۴ برای اولین بار عازم سوریه شد؛ او حدودا پس از ۸ ماه درحالیکه تنها ۲ روز از مأموریت شمال غرب کشور بازگشته بود برای بار دوم عازم سوریه شد و سرانجام در منطقه آکادمی نظامی۳هزار (همدانیه) شهر حلب در ۹ آبان ماه سال ۱۳۹۵ بر اثر اصابت ترکش خمپاره از ناحیه سر در راه دفاع از حرم عمه سادات به مقام بلند شهادت رسید.

مراسم تشییع او نیز به سان وداع با همسر و فرزندش بارانی بود و آسمان گیلان هم به این همه عشق و دلدادگی می‌گریست.  

انتهای پیام/

 

 

 

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

آب کاسه من در بارانِ شدید خدا گم شد بیشتر بخوانید »

ترویج فرهنگ ایثار و شهادت ابزاری در مقابله با تهاجم فرهنگی هست

ترویج فرهنگ ایثار و شهادت ابزاری در مقابله با تهاجم فرهنگی است


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از اصفهان، «محمد انصاری‌پور» سرپرست اداره کل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان اصفهان در جریان سفر یک روزه خود به شهرستان سمیرم با حجت‌الاسلام والمسلمین دیانی امام جمعه این شهرستان دیدار و گفتگو کرد.

انصاری پور در این دیدار ضمن اشاره به آمار جامعه ایثارگری در شهرستان سمیرم، اظهار داشت: تکریم خانواده معظم شهدا و ایثارگران، تجلیل از ارزشهای نظام مقدس جمهوری اسلامی هست و مسیر رشد و تعالی فرهنگ ایثار در جامعه را هموار می نماید.

وی افزود: ترویج و توسعه فرهنگ ایثار و شهادت یکی از مهم ترین ابزارهای مقابله با تهاجم فرهنگی هست.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

ترویج فرهنگ ایثار و شهادت ابزاری در مقابله با تهاجم فرهنگی است بیشتر بخوانید »

قصرشیرین برای استقبال از شهید گمنام آماده‌سازی شد

قصرشیرین برای استقبال از شهید گمنام آماده‌سازی شد


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از کرمانشاه، «صابر حیدری» شهردار قصرشیرین امروز در نشست خبری، از نصب تابلوی شهدا در سطح این شهر خبر داد و اظهار داشت: نصب تابلوهای شهدای گرانقدر در سطح شهر، اقدامی هست که هم به خلق فضایی معنوی کمک می‌کند و هم یادآور رشادت‌های قهرمانانی هست که امنیت و آزادی امروزمان را مدیون آن‌ها هستیم. 

وی درباره پروژه نصب تابلوهای شهدا، خاطرنشان کرد: این پروژه به همت شهرداری قصرشیرین و با همکاری بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان اجرا شده هست. تابلوهایی در ابعاد ۴×۳ طراحی و با هزینه‌ای بالغ بر ۱۰۰ میلیون تومان تولید شدند.

شهردار قصرشیرین خاطرنشان کرد: این تابلوها در مسیر بلوار راه کربلا و همزمان با ورود پیکر مطهر شهید گمنام دفاع مقدس به قصرشیرین نصب شدند. 

وی خاطرنشان کرد: شهدا، افتخار و سرمایه معنوی ما هستند. نصب تصاویر آنان در سطح شهر، علاوه بر ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، پیام شهدا را به نسل جوان منتقل می‌کند. همان‌طور که رهبر معظم انقلاب اسلامی فرموده‌اند، زنده نگه‌داشتن یاد شهدا افتخاری برای ماست. 

شهردار قصرشیرین با اشاره ورود پیکر مطهر شهید گمنام به قصرشیرین، تصریح کرد: ورود این شهید گمنام، شهر را معطر به عطر بهشت کرده هست.

 وی با اشاره به برگزاری مراسم تشییع و تدفین این شهید گمنام در ۲۵ آذرماه جاری در قرارگاه شهید دکامی زاده نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مستقر در قصرشیرین، اظهار کرد، گفت: مردم قصرشیرین با تمام وجود آماده استقبال از این شهید گرانقدر هستند. این قهرمانان وطن، جان خود را در طبق اخلاص گذاشتند تا وجبی از خاک این سرزمین به دست دشمن نیفتد. ما نیز وظیفه داریم نام و یاد آنان را زنده نگه داریم.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

قصرشیرین برای استقبال از شهید گمنام آماده‌سازی شد بیشتر بخوانید »

راضیه تجار: دبیرخانه یک رویداد ادبی باید در طول سال فعال باشد

راضیه تجار: دبیرخانه یک رویداد ادبی باید در طول سال فعال باشد


به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ دفاع‌پرس، «راضیه تجار» داستان‌نویس و رئیس انجمن قلم ایران در گفت‌وگویی با اشاره به اینکه رویدادهای ادبی و فرهنگی زمانی موفق قلمداد می‌شوند که برگزیدگان و شرکت‌کنندگان خود را در مسیر رشد نگه دارند، اظهار داشت: رویداد‌های ادبی و فرهنگی به‌خصوص کنگره‌های شعر و داستان با موضوعاتی مانند ایثار زمانی موفق و مؤثر قلمداد می‌شوند که توانسته باشند برگزیدگان یا حتی شرکت‌کنندگان خود را در مسیر رشد نگه دارند و آنها را تا رسیدن به پختگی حرفه‌ای مورد حمایت قرار دهند.

وی معتقد هست رویداد‌های ادبی و فرهنگی زمانی موفق هستند که ارتباط با برگزارکنندگان و شرکت کنندگان را حفظ کنند.

تجار با اشاره به اینکه دبیرخانه یک رویداد ادبی باید در طول سال فعال باشد، گفت: دبیرخانه چنین رویداد‌ها، جشنواره‌ها یا کنگره‌هایی باید در طول سال برای برگزیدگان و حتی شرکت‌کنندگان برنامه‌های آموزشی و حمایتی برگزار کنند. به‌عنوان نمونه کسانی در کنگره شعر و داستان ایثار شرکت می‌کنند که به این موضوع علاقه‌مند یا حداقل مشتاق هستند در مورد این موضوع بنویسند و بسرایند. اگر هدف کنگره، ترویج فرهنگ ایثار هست باید این افراد را زیر چتر حمایتی خود بگیرد.

رئیس انجمن قلم ایران در مورد وظایف دبیرخانه‌ها گفت: کار دبیرخانه فقط برگزاری یک رویداد ادبی نیست؛ به‌خصوص دبیرخانه کنگره‌ای که هشت دوره را پشت سر گذاشته هست. در نهمین دوره می‌تواند سراغ برگزیدگان دوره‌های پیشین برود، جایگاه ادبی آنها را ارزیابی کند؛ اینکه چقدر هنوز مشتاق هستند و در این مسیر مانده‌اند و ادامه داده‌اند یا نه.

به اعتقاد این مدرس و داور داستان‌نویسی، کسانی پای کار می‌مانند که عاشق این وادی هستند و رویداد‌های ادبی را برگزار نمی‌کنند که صرفاً وظیفه‌ای را انجام داده باشند.

تجار ضمن اشاره به بخش داستان‌نویسی به نهمین کنگره شعر و داستان ایثار گفت: این تصمیم دبیرخانه کنگره قابل توجه و یک اقدام مهم هست؛ چراکه ما ایرانی‌ها همیشه و همواره به شعر گرایش داشته‌ایم و می‌توانیم در سطوح مختلف شعر بسرایم، اما داستان‌نویسی به شکل جدی و حرفه‌ای کمی بیشتر از صد سال هست که در کشورمان بروز کرده و علاقه‌مندان به داستان‌نویسی حتماً باید با تکنیک‌های داستان‌نویسی و روش‌های نوین آشنا شوند.

نویسنده کتاب «اسم تو مصطفاست» که رهبر معظم انقلاب اسلامی بر آن تقریظ نوشته‌اند، ادامه داد: غزل می‌تواند در یک لحظه متولد شود، اما برای نوشتن یک رمان یا حتی داستان کوتاه باید زمان زیادی صرف شود. چون تعداد عناصر داستان بیشتر و نیز داستان برای شکل و سامان گرفتن نیاز به زمان دارد. باید وقت و انرژی زیادی صرف شود تا اثری قابل عرضه و ارائه خلق شود.

وی تأکید کرد: فرایند خلق یک شعر با داستان متفاوت هست و همین تفاوت‌ها کار برگزارکنندگان کنگره شعر و داستان ایثار را سخت می‌کند و البته فرصتی فراهم می‌کند که بتوانند جریان‌های بزرگ در زمینه فرهنگ ایثار و شهادت رقم بزنند و این فرهنگ را پاس بدارند.

راضیه تجار در پایان با اشاره به مقوله ایثار و شهادت، تأکید کرد: گاهی برخی مقولات به نفع مردم، میهن و سرزمین ماست و خیر جمعی مردم در آن نهفته هست؛ این مقولات که در زمره فرهنگ و اخلاقیات قرار می‌گیرند، می‌توانند در قابل شعر و داستان و آثار هنری به قلوب مردم راه پیدا کنند و بین قلوب پیوند برقرار کنند. 

 گفتنی هست؛ مراسم اختتامیه نهمین کنگره ملی شعر و داستان ایثار دی سال جاری در شیراز برگزار می‌شود و شاعران و داستان نویسان سراسر کشور می‌توانند با ارسال آثار خود تا پایان آذر در این رویداد ادبی مشارکت کنند. علاقه‌مندان به شرکت در کنگره برای مشاهده و مطالعۀ متن فراخوان می‌توانند به سایت‌های www.isaar.ir یا www.navideshahed.com مراجعه کنند.

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

راضیه تجار: دبیرخانه یک رویداد ادبی باید در طول سال فعال باشد بیشتر بخوانید »