جلسه کمیته تخصصی کرونا به ریاست معاون اول رییس جمهور برگزار و بر تزریق دُز یادآور واکسن کرونا برای مقابله با سویه اُمیکرون تاکید شد.
به گزارش مجاهدت به نقل ازمشرق، «محمد مخبر» در این جلسه که رییس دفتر رییس جمهور، وزرای بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و فرهنگ و ارشاد اسلامی، آموزش و پروش و مسئولین دستگاههای مربوطه حضور داشتند، با اشاره به تأثیر واکسیناسیون به ویژه دُز یادآور برای مقابله با سویه جدید اومیکرون، گفت: تجارب نشان داده که در صورت واکسیناسیون و رعایت پروتکلهای بهداشتی، موارد بستری و فوت ناشی از این سویه جدید ویروس کرونا کاهشی خواهد بود.
معاون اول رییس جمهور با قدردانی از زحمات وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و سایر دستگاههای مربوطه در زمینه تزریق واکسن کرونا در کشور، خاطرنشان کرد: مردم باید با رعایت دستورالعمل های بهداشتی اجازه ندهند زحمات دولت و کادر درمان در ماههای گذشته برای مقابله با بیماری کرونا از بین برود.
در این جلسه وزارت بهداشت گزارشی از جدیدترین میزان بستری و فوتیهای ناشی از شیوع بیماری کرونا، پوشش واکسیناسیون در کشور، وضعیت سویه جدید کرونا در سایر کشورها و آخرین وضعیت اجرای دستورالعملهای بهداشتی در کشور ارائه کرد.
در ادامه جلسه نیز پیشنهادات کمیته علمی ستاد ملی مقابله با کرونا برای پیشگیری از سویه اومیکرون مورد بحث، بررسی قرار گرفت و تأکید شد که تزریق دُز یادآور واکسن کرونا محافظت بیشتری در برابر اومیکرون در افراد ایجاد میکند.
همچنین وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی گزارشی از اقدامات این وزارتخانه برای تبیین و فرهنگ سازی در خصوص رعایت دستورالعمل های بهداشتی و نیز تزریق دُز سوم ارائه کرد.
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی با صدور احکامی مشاور وزیر و مدیرکل حوزه وزارتی، دبیر و عضو هیات رسیدگی به امور مراکز فرهنگی و مدیرعامل صندوق اعتباری هنر را منصوب کرد.
به گزارش مجاهدت به نقل ازمشرق، محمدمهدی اسماعیلی در احکامی محمود شالویی را به عنوان «مشاور وزیر و مدیرکل حوزه وزارتی»، مهدی محمدی را به سمت «مشاور وزیر و دبیر و عضو هیات رسیدگی به امور مراکز فرهنگی» و سیدمجید پوراحمدی را به سمت مدیرعاملی صندوق اعتباری هنر منصوب کرد.
در متن حکم محمدمهدی اسماعیلی خطاب به محمود شالویی آمده است:
«با عنایت به توانمندی متعهدانه و مدیریت مسئولانهای که دارید و جنابعالی را که فردی انقلابی، دلسوز، پرتلاش و صدیق میدانم با حفظ مسئولیت دبیری شورای هماهنگی پاسداشت زبان فارسی به سمت “مشاور وزیر و مدیرکل حوزه وزارتی” منصوب مینمایم.
امید است با اتکال به خداوند متعال و با مشی خردمندانه و سعه صدری که از آن برخودارید، با تعامل مناسب با حوزههای درون دستگاهی و برون سازمانی و ماموریتهای ذیل، اعتلای جایگاه حوزه وزارتی فرهنگ و ارشاد اسلامی مورد اهتمام و توجه قرار گیرد.
۱. تنظیم و هماهنگی و برقراری نظام ارتباطی تمامی مراجع و مراکز ذیربط داخل و خارج وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با حوزه وزارتی
۲. پیگیری تمامی ابلاغیهها و مصوبات شوراهایی که ریاست آنها با وزیر است
۳. برنامهریزی و تنظیم برنامههای ثابت، دیدارها، سفرها و بازدیدهای مرتبط
۴. انجام امور مربوط به دبیری یا تنظیم صورت جلسات برخی جلسات یا شوراها بنا بر ابلاغ
۵. پیشبینی مسیر ارتباطی کارکنان، ذیربطان و مراجعان متقاضی ارتباط یا انتقال مطالب به این اینجانب
۶. ایجاد بستر و فضای مناسب در جهت تعامل با اصحاب فرهنگ و هنر
۷. اتخاذ تمهیدات لازم به منظور هماهنگی بهینه و موثر در تعاملات فی مابین معاونتها، سازمانهای تابعه و ادارات کل ستادی و استانی با یکدیگر
بدیهی است معاونین، مدیران، مسئولان و عموم همکاران گرامی در راستای ایفای وظایف محوله هرگونه همکاری لازم را خواهند داشت. مزید توفیق جنابعالی را در خدمت به نظام مقدس جمهوری اسلامی و تحقق اهداف دولت مردمی، ظل توجهات حضرت ولیعصر (عج) و رهبری حکیمانه حضرت آیتالله العظمی امام خامنهای (مدظله العالی) از خداوند منان خواستارم.»
از جمله سوابق فرهنگی محمود شالویی میتوان به مدیر موزه هنرهای معاصر تهران، مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان اصفهان، رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی در بلگراد، مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان مازندران، مدیرکل هنرهای تجسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مدیرکل آموزش و توسعه فعالیتهای هنری وزارت فرهنگ ارشاد اسلامی، رئیس مرکز برنامهریزی و آموزش نیروی انسانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و دبیر شورای هماهنگی پاسداشت زبان فارسی اشاره کرد.
همچنین وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در حکم جداگانهای مهدی محمدی را به عنوان «مشاور وزیر و دبیر و عضو هیات رسیدگی به امور مراکز فرهنگی» منصوب کرد.
در متن اینحکم آمده است:
«نظر به مراتب شایستگی و تجارب ارزشمند جنابعالی به استناد مفاد بنده۱ماده ۱۱ و نیز بند۳ ماده ۱۱ و ۱۲ فصل چهارم ضوابط و مقررات تاسیس مراکز، موسسات، کانونها و انجمنهای فرهنگی و نظارت بر فعالیت آنها مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی به موجب این حکم جنابعالی به عنوان «مشاور وزیر، دبیر و عضو هیات رسیدگی به امور مراکز فرهنگی» منصوب میشوید.
امید میرود با رعایت اصول سیاستهای فرهنگی کشور در جهت تحقق اهداف و اجرای وظایف قانونی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در انجام وظایف محوله موفق و موید باشید.»
یادآور میشود مهدی محمدی از مدیران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، پیش از این با حفظ سمت مشاور وزیر و دبیر و عضو هیات رسیدگی به امور مراکز فرهنگی، مدیرکلی حوزه وزارتی را برعهده داشت.
همچنین در متن حکم محمدمهدی اسماعیلی خطاب به سیدمجید پوراحمدی آمده است:
«نظر به سوابق و تجارب ارزشمند در عرصههای اجرایی و فرهنگی و روحیه انقلابی جنابعالی و با عنایت به مصوبه هیات امنای صندوق اعتباری هنر، به موجب این حکم به عنوان «مشاور وزیر و مدیرعامل صندوق اعتباری هنر» منصوب میشوید.
امید است با استعانت از خداوند متعال و همکاری اعضای هیات مدیره، صاحبنظران عرصههای فرهنگ، هنر، رسانه و اقتصاد، در تحقق ماموریتهای صندوق به ویژه رونق بخشیدن به اقتصاد فرهنگ و هنر، گسترش خلاقیتهای فرهنگی و هنری، تامین نیازهای معیشتی و رفاهی اصحاب فرهنگ و هنر و نیل به اهداف دولت مردمی، زیر سایه امام عصر (عج) و رهبری داهیانه حضرت آیتالله العظمی امام خامنهای (مدظله العالی) موفق و موید باشید.»
از جمله سوابق علمی و فرهنگی سیدمجید پوراحمدی میتوان به مشاور معاون مسکن و ساختمان وزیر راه و شهرسازی، مدیر بازرسی و امور مدیران هلدینگ عمران و ساختمان بانک مهر اقتصاد، معاون برنامهریزی و توسعه شرکت توسعه گردشگری ایران، فرماندار شهرستان خوانسار، مدیرکل آموزش و پژوهش استانداری اصفهان، مشاور معاون استاندار اصفهان، رئیس هیئت امناء دانشگاه آزاد خوانسار، دبیر کمیته دانشگاهیان استان اصفهان، دبیر شورای هماهنگی حوزههای علمیه، گروههای علوم انسانی و هنر با مراکز فرهنگی، اجتماعی، سیاسی استان اصفهان و عضو شورای راهبردی مرکز علم و فناوریهای پیشرفته CAST استان اصفهان اشاره کرد.
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، ۲۴مرداد۹۲ علی جنتی که تنها سابقه همکاریاش با ارشاد مربوطه به دهه۷۰ آنهم در معاونت بینالملل خلاصه میشد به پیشنهاد روحانی و با رأی مجلس بهعنوان اولین وزیر فرهنگوارشاداسلامی در دولت تدبیروامید انتخاب شد، جنتی قرار بود بهتمامی وعدها و شعارهای پیروز انتخابات۹۲ جامه عمل بپوشاند، آنهم انتخاباتی که اکثریت جامعه هنری بهویژه اهالی تئاتر و سینما در حمایت از حسن روحانی وارد میدان شده بودند و هرکدامشان در حد وسع و توان ولو بیشتر نیز برای رأیآوریاش تلاش کرده بودند و حال با اتمام انتخابات و دور شدن از شعارهای رنگارنگ دیگر زمان عمل و اقدام فرارسیده بود. جنتی در همان ابتدا علی مرادخانی را بهعنوان معاون هنری خود منصوب و نزدیک به پنجماه بعد نیز طی حکمی حسین طاهری را مدیر اداره کل هنرهای نمایشی و جایگزین قادر آشنا کرد؛ انتخابی که در همان گام نخست مایه تعجب اهالی تئاتر شد.
یک انتخاب حاشیهساز
حسین طاهری سابقه چندانی در حوزه تئاتر نداشت و پیشتر او را بهعنوان تهیهکننده سیما میشناختند و حال قرار بود این تهیهکننده تلویزیونی از جامجم به خیابان استاد شهریار نقلمکان کند و سکان تئاتر کشور را به دست گیرد اما غافل از اینکه مرکز هنرهای نمایشی کشور نه یک تهیهکننده که یک مدیر مدبر و عالم به تئاتر میخواهد، از طرفی اهالی تئاتر نیز که از انتخاب حسن روحانی چنان ذوقزده شده بودند که هیچگونه نقد و انتقادی نسبتبه این انتخاب نداشته و سعی میکردند با رعایت ظواهر امر بهنوعی کجدارومریز با این انتخاب کنار بیایند و صبر کنند تا چه پیش آید اما این صبو ری به یکماه هم نرسید و به بهانه استعفای عالیزاد از دبیری فجر و انتخاب قادر آشنا، مدیرکل پیشین به دبیری سیودومین جشنواره تئاتر فجر اعتراضها آغاز شد.
در ابتدا نوک پیکان بهسمت دبیر وقت جشنواره نشانه رفت و بسیاری از اهالی تئاتر نقدهای بسیاری را نسبتبه نوع برگزاری داشتند؛ البته از این موضوع نباید غافل شد که جشنواره و نقدهایش بیشتر بهانهای بود در اعتراض به چنین انتخابی اما چه کنند که و دیواری کوتاهتر از جشنواره تئاتر فجر پیدا نکردند و این اعتراضها به میزانی بود که وزیر وقت ارشاد وارد میدان شد و صراحتا اعلام کرد این جشنواره متعلق به دولت وی نبوده و نقایص را گردن دولت سابق انداخته و وعده داد هنرمندان از دور بعدی جشنواره سیاستهای دولت تدبیروامید را لمس کنند؛ اما جنتی نمیدانست توجیهات مسکنوارش در آن روزها نهتنها دوام و قوامی ندارد، بلکه طی زمان کوتاهی به لطیفه نیز بدل خواهد شد و بدین ترتیب، هنوز چند روزی از اتمام جشنواره نگذشته بود که یکی از حامیان اصلی دولت در حوزه تئاتر به بهانه لغو اجرایش در همدان لب به اعتراض گشود که صدالبته پاسخش همچنان همان توجیهات سطحی شد. از طرفی، تجمع هنرمندان در مقابل ساختمان معاونت هنری بهعلت عدم تسویههای مالی در مرکز هنرهای نمایشی و مهلت ۱۵روزه برای پرداخت مطالبات و معوقات تیر آخر را زد و سکوت و مدارای هنرمندان تئاتر نسبتبه مدیریت ناکارآمد دولت حسن روحانی پایان پذیرفت.
وعدههای خندهدار
مدیر تازهوارد مرکز هنرهای نمایشی اما سعی میکرد در این میان مشکلات عدیده و متعدد را بهصورت ریشهای حل کند مانند وعده ۱۰برابری بودجه تئاتر کشور که حتی خوشخیالترین هنرمندان تئاتری را نیز به خنده وامیداشت؛ وعدهای که شاید در خیالات و اوهام اهالی تئاتر میبایست زودتر از اینها محقق میشد اما همین یک مورد حاکی از نابلدی مدیر مربوطه بود که بسیاری از اهالی باسابقه تئاتر نهتنها بهخوبی آن را دریافت کرده بودند، بلکه دیگر برایشان محرز شده بود که چه کلاه گشادی به سرشان رفته است. درهرصورت عمر مدیریت حسین طاهری به یکسال هم نرسید و اولین مدیر تئاتری دولت روحانی با انتشار یک بیانیه یا بهتر بگوییم گلایهنامه حاوی ۱۰بند از سمت خود کنارهگیری کرد. طاهری در نامه استعفای خود از عدم شفافیت، دخالت برخیها، عدمحمایت از آثار دینی و مناسبتی و حضور موسسات غیرحرفهای در حوزه اختیاراتش گلایه کرده بود و عطای مدیریت تئاتر را به لقایش سپرد اما شاید روی سخنش در آن نامه بیشتر بهسمت مشاور برنامهریزی مرحوم مرادخانی بود؛ مشاوری که در زمان مدیریت قادر آشنا بهعنوان آخرین مدیر تئاتری دولت سابق در کسوت معاون اداری و مالیاش در حوزه تئاتر فعالیت میکرد و با حضور دولت تدبیروامید با سمتی جدید همچنان در بدنه ارشاد به فعالیت ادامه میداد.
درهرصورت با پذیرش استعفا و ۴۰روز بعد مهدی شفیعی مستقیما به اداره کل هنرهای نمایشی نقلمکان کرد و بهعنوان دومین مدیرکل در دولت حسن روحانی عهدهدار مسوولیت تئاتر کشور شد.
انتخاب یکی از اهالی تئاتر
شفیعی برخلاف حسین طاهری مدیری سابقهدار بود، اهالی تئاتر او را میشناختند و سالها در مسند معاونت اداری و مالی مرکز هنرهای نمایشی به دفترش رفتوآمد داشتند؛ البته در همان ایام نیز میتوانست بهسادگی حدس زد ماندگارترین مدیر تئاتری دولت روحانی همین شفیعی باشد و چنین هم شد، او حدود سهسال و یکماه ساکن خیابان استاد شهریار شد. با آمدن شفیعی بسیاری از اهالی سرخورده از انتخاب اول مدیر مرکز، گردش جمع شدند و از حق نگذریم او در قامت معاون سابق مالی از وجهه مثبتی برخوردار بود اما شفیعی هم چندان توفیقی در دوران حضورش کسب نکرد؛ بهگونهای که یکی از ناموفقترین و نامطلوبترین ادوار جشنواره تئاتر فجر در زمان مدیریت او برگزار شد.
دوره سیوششم تئاتر فجر بنابر مستندات موجود یکی از بدترین ادوار جشنواره به شمار میرفت. از اهتمام برای تغییر نام جشنواره و پوستر توهینبرانگیزش گرفته تا حضور برخی عناصر و آثار معاند و ضد نظام و اسلام در این جشنواره همگی ملغمه را درست کرد تا همگان ببینند با سوءمدیریت در جشنواره که مزین به نام فجر انقلاب اسلامی است میتوان از افراد و عناصری استفاده کرد که نهتنها هیچگونه سنخیتی با آن ندارند، بلکه آثاری را به صحنه بیاورند که مغایر با ارزشهای انقلاب انقلاب و اسلام نیز باشند و درنهایت نیز برای در امان ماندن، عنصر نامطلوب را شبانه از مملکت فراری بدهند؛ البته که در مدت سهسال حضور شفیعی ازایندست اقدامات کم نبود ولو آنکه مراودات با سفارتخانههای اروپایی، برخی سفرهای بیحاصل خارجی و صدالبته اقدام اشتباه فروش نوبت اجرا در مجموعه تئاترشهر که ازسوی یکی از نزدیکان آقای مدیرکل صورت گرفته بود نیز میتوان جزو عملکردهای این مدیر برشمرد؛ مدیری که مشابه این رفتارها در دوران حضورش در ارشاد استان خوزستان آنهم در دولت موسوم به دوم خرداد نیز رخ داد که شرح و وصفش مجالی فراختر و مبسوطتر میخواهد اما درنهایت مهدی شفیعی نیز بعد از حدود سهسال و یکماه از سمتش عزل و البته با حمایت برخی از اعضای کابینه در پستی دیگر از دولت روحانی مشغولبهکار شد.
سومین مدیر وارد میشود
سال۹۶ اینبار سومین مدیر تئاتری از بین اهالی هنر و یکی از هنرمندان تئاتری در دولت تدبیروامید انتخاب شد؛ شهرام کرمی نه بعد از پنجماه یا ۴۰روز، بلکه فردای عزل شفیعی، طی حکمی ازسوی وزیر فرهنگوارشاداسلامی به سکانداری تئاتر کشور منصوب شد.
سومین مدیر تئاتری دولت روحانی برخلاف دو مدیر قبلی از جامعه هنری و تئاتری درحالی در آخرین روزهای زمستان به این سمت منصوب شد که در روزهای پایانی حضور شفیعی نامهای سرگشاده مبنی بر تداوم حضورش در مدیریت تئاتر کشور تنظیم و منتشر شد و شهرام کرمی عملا میراثدار یکی از بیثباتترین ادوار مرکز هنرهای نمایشی شد. او که اساسا هنرمندی بیحاشیه و آرام بود، دوران دوساله مدیریتش نیز با اغماض و تا حدودی کمحاشیهتر از سایر همکارانش پیش رفت اما بههرحال سیاستهای هنری دولت در بخش اجرا اساسا و ذاتا مشکلزا بود.
دولت تدبیروامید هرگز قرابتی با مذاکرات بینالمللی عزتمندانه نداشت و از همین رو بود که در دوران سومین مدیر تئاتری، رایزن جوان فرهنگی آلمان در دیداری با جمعی از مدیران ارشد تئاتری کشور با تحکم و دستور سخن میگوید اقدامی که هرگز مشابهش و در کشور آلمان رخ نداده و نیز رخ نخواهد داد؛ ازسویدیگر، رویه اشتباه تئاتر در دولت تدبیروامید و مجوز به برخی آثار کار را بهجا کشاند که رییس تئاتر شهر برای مدت کوتاهی بازداشت میشود، جشنوارههای ریزودرشت شائبهبرانگیز با حمایت سفارتخانههای اروپایی در گوشهوکنار کشور با عنوان جشنواره تئاتر خصوصی برپا میشوند و خلاصه اینکه این قصه پرغصه به مرحلهای میرسد میرسد که رهبر فرزانه انقلاب در هفته دولت و در دیدار با مسوولان دولتی بهصراحت سخن از نفوذ سازمانیافته در تئاتر کشور میکنند.
سخنی پرمغز و مهم که ناشی از آگاهی و اشراف ایشان به تحرکات در حوزه تئاتر است و اسفبار که برای این هشدار رهبری هیچ گوش شنوایی نبود. صدور مجوزهای بیرویه برای نمایشهایی که محصول اتاقهای فکر و سازماندهیشده برخی جریانات معاند، کار را به مرحلهای رساند که دستگاهها و نهادهای نظارتی وارد عمل شدند و از خسارتهای دولت در این زمینه تا حدود قابلتوجهی جلوگیری شود.
«آشنا»ی دولت در تئاتر
تحریم مهمترین رویداد تئاتری انقلاب اسلامی تنها یکی از محصولات و نتایج تمرکز اتاقهای فکری جریان مخالف ارزشهای نظام در حوزه تئاتر بود که در دوران رخ داد که صدالبته با کمک سازنده برخی دستگاهها آن نیز به شکست محکوم شد و درنهایت و چنین شرایطی، کرمی نیز در آخرین روزهای زمستان۹۸ عطای مدیریت تئاتر در دولت را به لقایش بخشید و با انتشار یک پست در فضای مجازی باروبندیلش را از ساختمان خیابان شهریار جمع کرد و رفت و دولت در سال پایانی خود بهناچار و طی یک عقبگرد تکرارنشدنی دست به دامان آخرین مدیر تئاتری دولت دهم شد و آنکسی نبود جز قادر آشنا!
آشنا را باید تنها مدیر تئاتری بدانیم که دو بار بر مسند مدیریت تئاتر کشور تکیه زده است؛ همان مدیری که در روزهای آغازین دولت یازدهم موردنقد بسیاری از اهالی قرار گرفته بود و حال همین دولت از او برای همکاری دعوت کرده است؛ البته آشنا با اتمام دولت دهم در مناصب مختلفی با دولت روحانی همکاری کرده بود و حضورش برای بار دوم چندان دور از انتظار نبود و طبعا نیز باتجربه سالهای ۹۱ و ۹۲ اینبار نوید حضور مدیری باتجربه را میداد اما آشنا هرگز فکرش را نمیکرد شیوع ویروس کرونا سنگینی کار را چندبرابر و تجربه جدیدی را پیش پایش بگذارد، همین بس که سال۹۹ در روزهای آغازین مدیریتش تئاتر تعطیل میشود و عملا سال گذشته جز چند نمایش انگشتشمار نمایشی روی صحنه نمیرود و معضل جدیدی بهنام امرارمعاش هنرمندان تئاتر را فراهم میکند؛ چالشی که هرگز برایش تدبیری نشد و اوضاع معیشت هنرمندان را بهسختی کشاند و عملا امیدی به برطرف شدنش در این دولت نیز وجود ندارد.
حال روزهای پایانی حضور آشنا در ساختمان خیابان شهریار است و او را عملا باید آخرین مدیر تئاتری دولت تدبیروامید بدانیم؛ مدیری که به هر دلیلی هیچ برنامه جدید و خاصی نداشت و صرفا امورات را گذراند. از طرفی روحانی که در دو دوره انتخابات هنرمندان بهویژه جامعه تئاتری از هواداران و طرفداران سرسختش بودند امروز در شرایطی باید دولت را تحویل بدهد که اساسا خیل عظیمی از این جامعه به مخالفت با او و سیاستهایش پرداختند درحالیکه میبایست این پرسش را مطرح کرد که چرا و چگونه در حوزه تئاتر که اغلب جامعه هواداری و علاقهمندان به دولت روحانی در آن قرار داشتند، امروز به یکی از نقاط ضعف شدید او بدل شد تا جایی که از شعار «با روحانی تا ۱۴۰۰» به روزشمار خداحافظی رسید.
روزهای پایانی حضور آشنا در ساختمان خیابان شهریار است و او را عملا باید آخرین مدیر تئاتری دولت تدبیروامید بدانیم؛ مدیری که به هر دلیلی هیچ برنامه جدید و خاصی نداشت و صرفا امورات را گذراند.
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، سید عباس صالحی در سیوششمین اجلاس عمومی شورای عالی استانها سخنرانی کرد و در بخشی از صحبتهایش گفت: «باید پرسید جامعه ایرانی سطح مصرف فرهنگیاش از لحاظ کمی و کیفی چقدر است. در این حوزه پیمایشهای زیادی انجام دادهایم. در یکی از پیمایشها متوجه شدیم که در حوزه کتاب مصرف فرهنگی ما هفتهای ۱/۵ ساعت است. در حوزه نشریات و مجلات حدود ۲۸ درصد جامعه پیمایش گفتهاند روزنامه یا مجله میخوانند. از بین این ۲۸ درصد هم میزان مطالعه نیم ساعت در هفته بوده است. این در حالی است که ۷۷ درصد جامعه هدف سینما نمیرفتهاند. از ۲۳ درصدی که به سینما هم میرفتهاند ۲۷ درصد تنها سالی یکبار به سینما میرفتهاند.»
گفتنی است، کاهش شدید مراجعه مردم ایران به سینما از سال ۷۶ و با اعمال سیاستهای دولت موسوم به اصلاحات آغاز شد؛ از آن زمان، در واقع این مردم نبودند که با سینما قهر کردند بلکه این سینما بود که با رفتن سراغ سوژههای نازل و بیارتباط با متن مردم، تولید انبوه آثار سخیف و بیمایه و هدف گرفتن جشنوارههای خارجی بهجای مخاطب داخلی، ارتباط خود را با مردم قطع کرد.
سرویس سیاست مشرق- مرحوم استاد محمدرضا شجریان، استاد بیبدیل موسیقی سنتی ایرانی و از چهرههای ماندگار هنر ایران، روز ۱۷ مهر چشم از جهان فرو بست و عرصه موسیقی ایرانی یکی از چهرههای مطرح خود را از دست داد و به سوگ نشست.
مرحوم شجریان البته هر اندازه در عرصه موسیقی کمنظیر بود، در حوزه سیاسی (چیزی که قطعا تخصص و شناخت عمیقی از آن نداشت)، دچار لغزشهایی شد که بیش از هر کس دیگری بعدا خود او از آن پشیمان شد که مهمترین آن، قرار گرفتن در پازل تبلیغاتی شبکه سلطنتی انگلستان، بی بی سی و بیان سخنانی مطلوب روباه پیر استعمار بود. خود استاد مرحوم چند سال بعد در گفتگویی تلاش کرد آن حضور و آن اظهارات را تعدیل کند و تلویحا خواستار بایگانی کردن آن تجربه در خاطرات شود.
اما در یکی دو روز اخیر، تلاش یک جریان سیاسی خاص برای سوء استفاده از فقدان مرحوم شجریان، و تبدیل ایشان به نمادی از تقابل با نظام، وارد فاز جدیدی از ماکیاولیسم و فرصتطلبی سیاسی شد که در نوع خود بدیع است، گرچه سوءاستفاده و فرصتطلبی تبدیل به بخشی از منش سیاسی جریان مورد نظر، یعنی اصلاحات شده است. البته جریان اصلاحات و متحد راهبردی آن، یعنی دولت اعتدال، همین سوء استفاده را در سال ۹۶ از استاد و «ربنای» او صورت دادند و با بیاخلاقی از آن استاد مرحوم ابزاری برای ایجاد دوقطبی و تخریب رقیب ساختند.
اما در همین فاز جدید از ماکیاولیسم سیاسی و فرصتطلبی، برخی پردهها کنار رفته و آن «فاشیسم» و «تمامیتخواهی» که در زیر لعاب نازک «آزادیخواهی» و «لیبرالصفتی» جریان چپ دیروز و اصلاح طلب امروز در غلیان است، بیرون زده است.
ماجرا از این قرار است که استاد علیرضا افتخاری، در رثای مرحوم شجریان، پیامی ویدیویی ضبط کرد و در جو ایجاد شده توسط بوقهای سیاسی آشنا، تلاش کرد در قالب ابراز تاسف و تاثر از فقدان شجریان، یک موضع سیاسی هم بروز دهد. همین مساله موجب شد که برخی از وابستگان به آن جریان سیاسی، در توئیتها و پستهای خود در شبکههای اجتماعی ژست «بخشندگی» و «بزرگواری» به خود بگیرند و از این در وارد شوند که حالا که استاد افتخاری در پازلی که ما می خواهیم قرار گرفته، “قلم عفو بر جنایت قبلی او بکشیم و او را ببخشیم! “
اما «جنایتی» که به زعم ایشان استاد علیرضا افتخاری مرتکب شد، چه بود؟ در آغوش کشیدن و خوش و بش کردن با رییس جمهور منتخب و قانونی مملکت که حدود ۲۴ میلیون رای به خود اختصاص داده بود! اما چون رییس جمهور مورد نظر و اصولا انتخابات مورد نظر وفق مراد آن جریان سیاسی نبود، از همین اقدام کاملا طبیعی (که حق افتخاری و هر انسان دیگری است)، یک گناه نابخشودنی و یک «جنایت» بزرگ تراشیدند که این هنرمند بزرگ، مردمی و محجوب می بایست بابت آن تاوان سنگین می داد.
شرح تخریبها، فشارها و ترور شخصیتی که این جریان و وابستگان آن، بر سر افتخاری آوردند خود مثنوی هفتاد من کاغذ است، اما همین اندازه بگوییم که به گفته خود استاد افتخاری، آنچنان عرصه را در کار و زندگی بر او تنگ کردند و انچنان آبرو و حیثیت و اعتبار او و خانوادهاش را ویران کردند که حتی این هنرمند محجوب و حقیقتا بااخلاق کشورمان قصد داشت خود را حلقآویز کند و دستکم اینگونه از ان همه فشار و هجمه و تهمت راحت شود. و آنها که با یک هنرمند چنان کردند که رفت، همینهایی هستند که امروز مدعی «هنردوستی» و عشق به استاد شجریان هستند و برای مدیحهسرایی و مرثیهسراییهای بعضا مبالغهآمیز برای هنرمند فقید، با هم مسابقه گذاشتهاند.
بر کسانی که به خوبی با جریانشناسی گروههای سیاسی و تاریخ انقلاب به خوبی آشنا هستند، این «نفاق» جریان اصلاحات در برخورد با هنر و هنرمندان، امر پوشیدهای نیست، کما این که برای همین اهل نظر، فاشیسم و انحصارطلبی و تمامیتخواهی لانه کرده در باطن بخش قابل ملاحظهای از جریان اصلاحطلب امروز(و چپهای دیروز)، که نمونهاش را در برخورد با استاد افتخاری دیدهایم، مسالهآی غیرمترقبه و دور از انتظار نیست.
از همین رو، تصمیم گرفتهایم مروری بسیار اجمالی و کوتاه به برخی عملکردهای این جریان در گذشتهای نه چندان دور و فراموششده، آن هم صرفا در حوزه فرهنگ و هنر، بیاندازیم تا روشن گردد که «دیکتاتورصفتی» امروز این جریان که در پس شعارهای فریبنده «حقوق بشر» و «آزادیخواهی» پوشانده شده، ریشه در چه سابقه و عقبهای دارد.
لیبرالیستهای امروز، شلاقزنان دیروز
عبدالله علیخانی، تهیهکننده سینمای ایران، در آذر ۹۳ روایت تلخ و قابلتاملی را دربارهی نحوه مواجهه مدیران وقت وزارت ارشاد با اهالی سینما تعریف کرد که بسیار جنجالی شد. او داستانی که بر خود او در سال ۶۳ گذشت چنین روایت کرد:
” تا چند سال پس از انقلاب، هنوز فیلمهای خارجی در سینماهای ایران پخش میشد و برخی از آن فیلمها نیز در اختیار بنده و دیگر تهیهکنندگان بود. آقای انوار و همکارانشان در سال ۶۳ ضربالاجلی تعیین کردند که مطابق با آن، باید مدارک فیلمهای خارجی را به وزارت ارشاد ارائه میکردیم؛ اما زمان لازم برای این کار بسیار اندک در نظر گرفته شده بود و امکان چنین اقدامی در این زمان کوتاه نبود.
عبدالله علیخانی
این تهیه کننده سینما ادامه داد:
“ما ۲۰، ۳۰ نفر بودیم که به وزارت ارشاد رفتیم و درباره این مهلت اندک اعتراض کردیم. بعد از این بود که یکباره از دفتر مدیرکل وقت حراست وزارت فرهنگ و ارشاد، در دفتر من ریختند و من را به حراست وزارت فرهنگ و ارشاد ـ که یک طبقه پایین دفتر وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود ـ بردند و برای مدت یک هفته حبس کردند. البته تنها من نبودم و اشخاص دیگری را هم گرفتند. “
او درباره وقایعی که در این یک هفته رخ داد، به تلخی میگوید:
“در این مدت، بنده را جوجه کبابی (یک روش خاص که فرد را مانند جوجه میبندند تا مضروب نتواند از ضربه بگریزد) کردند. علاوه بر این، کف پایم شلاق میزدند و میگفتند، روی موزاییک راه برو تا خونمردگی به وجود نیاید. باورم نمیشد که در وزارت فرهنگ و ارشاد چنین اتفاقی برای من میافتد. “
او در پاسخ به اینکه آیا زمان دستگیری حکم قضایی داشتند، گفت:
“تا آنجا که میدانم، وزارت ارشاد مسئولیت برای دستگیری ندارد و وزارت ارشاد هم جایی برای بازداشت نیست؛ اما در هر حال من حکمی ندیدم و به هر حال در آن سالها حراست آنجا اسلحه داشت و با بیسیم و کلاشینکف آمده بودند و طبیعتاً من مجبور بودم، همراهشان به حراست وزارت فرهنگ و ارشاد بروم. “
فیض الله عرب سرخی، مسوول وقت حراست وزارت ارشاد
علیخانی درباره اینکه آیا موضوع قضایی شد، گفت:
“بله، چون میدانستند با این اتفاقی که افتاده، من پیگیر ماجرا میشوم، ماجرا را قضایی کردند و تا دو سال بعد از آن، به دادگاه میرفتیم و بعد در همان سالها به ما گفتند یک نامه بنویسید و بگویید اشتباه کردید و فیلمها مبتدل بوده، والا زندان میروید که ما هم به واسطه جو آن دوران نوشتیم، ولی در نهایت در مراحل قضایی تبرئه شدیم. با این حال، چنان زهرچشمی گرفته بودند که دیگر جرأت پیگیری قضایی نداشتیم. “[۱]
نکته جالب اینجاست که وزارت ارشاد در آن سال تحت سیطره مطلق طیف چپ و امثال سیدمحمد خاتمی، مصطفی تاجزاده، امین زاده، عباس عبدی و فیضالله عربسرخی بود. مسوول وقت حراست ارشاد هم که شخصا این تهیهکننده را شلاق زد، کسی جز فیضالله عربسرخی، عضو سازمان مجاهدین انقلاب و از طیف رادیکال اصلاحات نبود. قوه قضاییه وقت هم از قضا تحت قدرت شیوخ جریان چپ چون موسوی اردبیلی، موسوی خوئینیها و حسین موسوی تبریزی بود.
موسوی، نخست وزیر و خاتمی، وزیر ارشاد وقت
فیلم «برزخیها» و بیعت ستارههای فیلمفارسی با انقلاب
فیلم «برزخیها» ساخته مرحوم ایرج قادری در سال ۶۱، به واسطه حضور بازیگران سرشناس سینمای پیش از انقلاب چون فردین، ملکمطیعی، سعید راد و ایرج قادری و همچنین تم انقلابی و میهندوستانه آن بسیار جنجالی شد. در واقع، ستارگان سینمای فارسی با این فیلم می خواستند ارادت و بیعت خود را با انقلاب نشان دهند و آمادگی خود را برای کار با فضای جدید اعلام کنند. اما روایت توقیف این فیلم و ممنوعالکاری بازیگران و عوامل ان بسیار جالب و عبرتآموز است.
عبدالمجید معادیخواه وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی وقت نیز در گفتگویی که سال ۹۲ با سایت خبری خبرآنلاین داشته است، روایت جالبی از این اتفاقات دارد:
“آن زمان یک دعوای مفصلی به وجود آمد که از آقای مخملباف در آن شرکت داشتند و علیه من موضع میگرفتند تا آقای مسیح مهاجری. دعوا بر سر اکران فیلم «برزخیها» بود.
این مساله خودش یک پرونده است که جنجال زیادی درست کرد به همهجا ازجمله مجلس هم کشید. بسیجی هم علیه بنده راه افتاد که بخشی از آن در مطبوعات آن دوران هست. هم مطبوعاتی که آقای خاتمی اداره میکردند، مثل کیهان به ما میتاختند و هم امثال آقای مخملباف فریاد «وا اسلاما» سر میدادند. در آن هیاهو هیچکس نیامد ببیند که اصلاً داستان فیلم «برزخیها» چیست. “
عبدالمجید معادیخواه
محسن مخملباف: دو زمان، دو چهره
معادیخواه روایتی هم از جلسهای که با آیتالله خامنهای(رییس جمهور وقت)، داشته است ارائه میدهد. او میگوید که ایشان را در جریان مسئله قراردادم و فشارها را هم توضیح دادم. نظر ایشان این بود که بهصرف حضور یک بازیگر در فیلم نباید جلوی اکران آن گرفته شود و اگر فیلم اشکالی ازنظر محتوایی ندارد میتواند اکران داشته باشد.
مهدی کلهر، که در آن مقطع مسوول امور سینمایی کشور بود، سالها بعد در گفتوگویی با ماهنامه سینما رسانه گفت:
” روزی که ما جلوی فیلم برزخیها را گرفتیم، وزیر وقت که آقای معادیخواه بود رفت پیش حضرت آقا که آن زمان رئیسجمهور بودند. با من تماس گرفت و گفت: آقای خامنهای میگویند به دلیل بازی کردن فردین نباید جلوی فیلم گرفته شود. اگر فیلم اشکالی دارد؛ اشکالش را برطرف کنید و فیلم را نشان بدهید. بازی کردن فردین اشکالی ندارد! “[۲]
به هر صورت برزخیها اکران شد، البته فقط در تهران. با شروع اکران فروش فیلم بسیار جلب توجه کرد. در همین زمان بود که نخستین نقد منتشره علیه «برزخیها» را روزنامه کیهان در تاریخ ۹ خرداد ۱۳۶۱ تحت عنوان «دوزخ ابتذال در برزخیها» نوشت. دومین نقد معترضانه را روزنامه جمهوری اسلامی(تحت مسوولیت مسیح مهاجری) با تیتر «برزخیها متن نامطلوب وقاحت» به چاپ رساند که نویسنده بینام در آن از «ذکر مصیبت» نوشت و اینکه «بیایید گریه کنیم در سوگ هنر اسلامی!». افزایش فشارها به وزارت ارشاد موجب کنارهگیری معادی خواه از این سمت شد و میرحسین موسوی شخصاً اداره وزارتخانه را به عهده گرفت. ازجمله نخستین تصمیمات موسوی نیز توقف اکران برزخیها بود.
این دوره، همان دورهای است که به گفته منوچهر وثوق، بازیگر سینمای قبل از انقلاب، سید محمد خاتمی وزیر ارشاد دولت موسوی رسما در رادیو اعلام کرد که “هنرپیشههای قبل از انقلاب اگر نماز هم بخوانند، نمازشان قبول نیست. “
دوربین ویدیو و عینک دودی، نمادهای غربزدگی
محمدطه عبدخدایی، از مدیران فرهنگی دهه ۶۰ که در مقطعی معاون سیدمحمد خاتمی در وزارت ارشاد بود، در مصاحبهای با تسنیم، روایتهای جالبی از دیدگاه و نوع مدیریت اصلاحیون رادیکال امروز ارایه کرده است. یکی از اقدامات طیف «چپ» حاکم بر حوزه فرهنگ، ممنوعیت وارادات و نگهداری دستگاه پخش «ویدیو» بود که به واسطه جرمانگاری ازآن، مشکلات و معضلات دامنهداری در حوزه اجتماعی ایجاد شد و بیهوده به تقابل دستگاههای انتظامی با بخشی از بدنه جامعه دامن زد. جالب این که همین ویدیو که تحت مدیریت چپهای آن زمان(و اصلاح طلبان امروز) چیزی در حکم مواد مخدر و ابزار فحشاء بود، در دوران مدیریت یک مدیر از جریان راست(یعنی علی لاریجانی) که جایگزین خاتمی در ارشاد شد، آزاد گردید. به هر حال عبدخدایی خاطرهای در همین زمینه تعریف کرده است:
” ببینید، در این کشور دستگاه فیلم ویدیو ممنوع شد، چهکسی ممنوع کرد؟ آقا ممنوع کرد؟ امام ممنوع کرد؟ حوزه علمیه ممنوع کرد؟ چرا ممنوع شد؟ دادستانی موظف بود برود داخل خانهها آن را بهعنوان اشیاء ممنوعه بگیرد و بیاورد و بعد میداد ارشاد و دوباره با برگ سبز وارد میشد.
یادم هست رفته بودم اجلاس توریسم در پاریس، داشتم برمیگشتم در هواپیما برگههایی میدادند که چهچیزهایی در ایران ممنوع است، مثلاً مواد مخدر، ورود اسلحه، ورود مشروبات الکلی و دستگاه و فیلم ویدئو و… یک آقایی به مهماندار میگوید “من دوربین ویدیو دارم با آن چه کنم؟ “، مهماندار میدانست من معاون گردشگری هستم گفت “از آن آقا بپرس”، آن آقا با لهجه صحبت میکرد و گفت “با این چه کنم؟ ” من هم نمیدانستم چه بگویم! گفتم “بیایید فرودگاه راهنمایی میکنند که چه کنید”. من آمدم در جلسۀ معاونین این را مطرح کردم که “چرا ما این کار را میکنیم؟ “، آقای تاجزاده روبهروی من بود، گفت “آقا رفته فرنگ متجدد شده“! و یکسری آقایان ما را هو کردند که چنین سخنی را گفتیم. بعد آقای خاتمی گفت “پس مواد مخدر را هم آزاد کنیم! ” من گفتم “مواد مخدر ماهیتش مشکل دارد. پس شما دوربین عکاسی را هم ممنوع کنید چون ممکن است با دوربین عکاسی عکسهای مستهجن گرفته شود. “
او در جایی دیگر از فهرست ۱۵۰ نفره بازیگران پیش از انقلاب می گوید که قرار بود توسط وزارت ارشاد خاتمی اخراج شوند و مخالفت یک شخصیت مانع شد:
” یک خاطره هم از آیتالله خامنهای مربوط به زمان ارشاد بگویم. حدود ۱۵۰ هنرپیشه جزو اخراجیهای وزارت فرهنگ بودند. من آمدم خدمت آقا و گفتم “اینها لیست را به من دادند که اخراج کنم ولی وجداناً نمیتوانم چنین کاری بکنم”. آقا گفتند “هرگز این کار را نکن، اینها بندگان خدا هستند بالاخره فضای آن زمان اینگونه بوده و این شغلشان بوده”، یعنی از سال ۶۱ تا ۶۶ یک نفر اخراج نشد و اینها آمدند پست گرفتند و الآن جزء هنرپیشههای مملکت هستند. اخراج نشدن اینها با حمایت آقا بود و جایی هم نگفتم و این اولین بار است که میگویم. “[۳]
این مدیر فرهنگی دهه شصت درباره تفکرات شبه کمونیستی چپهای آن دوره می گوید:
“ همین آقای میرلوحی (محمود میرلوحی عضو شورای شهر تهران و فعال سیاسی اصلاحطلب) که دانشجوی هند بود، بعد میآید رئیس کمیتۀ تهران میشود و میرود پیست اسکی دیزین و شمشک دستور میدهد تمام عینکهای دودی را جمع کنند! چون این مظهر غرب است! همین آقا امروز روشنفکر میشود! اگر یادتان نرفته بیایید از مردم عذرخواهی کنید.
مگر نه این بود که شماها بین دانشجویان چادر و حصار کشیدید و امام خمینی بهمحض اینکه فهمید که این اتفاق افتاده است دستور داد که سریعاً به موضوع رسیدگی شود. چرا امروز آقایان بهدنبال گم کردن آثار اقدامات افراطی خود هستند؟ “
محمود میرلوحی
فیلم مستهجنی به نام «خواستگاری»!
مهدی فخیمزاده، کارگردان و بازیگر قدیمی سینمای ایران که همواره شریفترین و اخلاقیترین آثار سینمایی پس از انقلاب را ساخته است و یکی از ماندگارترین فیلمهای انقلابی تاریخ سینمای ایران، یعنی «تشریفات» محصول اوست، در کتاب خاطرات خود از دوران فعالیت در سینما(سینما و من)، بخشی تفصیلی را به بلاهایی اختصاص می دهد که مدیران فرهنگی دهه ۶۰ و وزارت ارشاد آن دوران(تحت فرمان سیدمحمد خاتمی و طیف چپ) بر سر اهالی سینما می آوردند.
او روایت می کند که چگونه به خاطر ساخت یک کمدی شریف و خانوادگی به نام «خواستگاری» (که بعدها به فیلم محبوب سیمای جمهوری اسلامی بدل شد و بارها به نمایش درآمد) مدیران سینمایی وقت چون سیدمحمد بهشتی و فخرالدین انوار برای او پروندهسازی می کردند و او را «مستهجنساز» می نامیدند.
فخیمزاده روایت می کند که آن اندازه از مدیریت پادگانی و جو وحشتی که مدیران چپ آن دوران(و اصلاحطلب بعدی) در سینما ایجاد کردند، آزرده خاطر و رنجور بود که در سال ۷۶، حاضر نشد از خاتمی برای ریاست جمهوری حمایت کند و از معدود سینماگرانی بود که این مخالفت خود را اعلام کرد و البته تاوان آن را هم پرداخت و اگر مدیران وقت سیمای جمهوری اسلامی به کمکش نمی آمدند و او را برای سریالسازی به تلویزیون نمی بردند، در فضای دوم خردادی بایکوت و از صحنه از حذف می شد.
۴ سال ممنوعالکاری به خاطر سر طاس!
جمشید آریا(هاشمپور)، بدون شک، ستارهی بیرقیب سینمای بیستارهی دهه ۶۰ بود. در جوّ ضدقهرمانی که مدیران سینمایی وقت(در وزارت ارشاد تحت سیطره چپها) بر سینما حاکم کرده بودند، جمشید آریا، بیش از حد جلوه «قهرمانی» داشت و از این رو تصمیم گرفتند او را از جلوه بیاندازند. اینگونه بود که بعد از فیلم «عقابها» (پرفروشترین و پربییندهترین فیلم تاریخ سینمای ایران)، جمشید هاشم پور را به بهانههایی از این قبیل که با سر طاس در فیلمها ظاهر شده، ۴ سال ممنوعالکار کردند!
حسین فرحبخش، تهیهکننده قدیمی سینما، در این باره گفت:
“ اولین باری که جمشید هاشم پور تاس شد، توسط آقای بهرام پور برای فیلم «بالاش» بود. جمشید هاشم پور نیز توسط حسین ملکی که آن زمان کار عکاسی میکرد، به مرحوم قادری برای فیلم «تاراج» معرفی شد. مرحوم قادری هم وقتی عکس هاشم پور را دید، او را انتخاب کرد و پس از فیلم «عقاب ها» نیز جمشید هاشم پور به مدت چهار سال ممنوع الکار شد!
فرحبخش ادامه داد:
” کسانی که در دهه ۶۰، در سینما بودند علاقه نداشتند قهرمان در سینما وجود داشته باشد. پس از آن در سال ۶۸ این هنرمند، در فیلم «روز با شکوه» ساخته عیاری نقش کوتاهی را بازی کرد. “[۴]
او افزود:
” آن زمان اکران تهران در دست وزارت ارشاد بود و کاری میکردند کسی دنبال این فیلمها نباشد و با فیلمسازهایی که فیلم اکشن میساختند، مانند یک جنایتکار برخورد میکردند. در حقیقت اساسا چراغ فیلمهای اکشن را وزارت ارشاد آن زمان خاموش کرد. “
اما ماجرا فقط مربوط به فیلم اکشن و قهرمانان اکشنکار نبود. استاد زنده یاد داوود رشیدی، ۹ سال در زمان سلطه مطلق این طیف فکری-سیاسی بر فرهنگ و هنر کشور، در سینما ممنوعالفعالیت بود! ممنوع الفعالیتی رشیدی زمانی رقم خورد که عوامل فیلم «بی بی چلچله»، مهمانِ مهمانی پایان فیلمبرداری «شهر موشها» شده بودند(سال ۶۴). پس از یک حاشیه در این مهمانی، مأموران فارابی گزارشی برای رشیدی رد کردند و بر همین اساس، صرفاً برای او ۹ سال محرومیت از سینما در نظر گرفته شد. [۵]
با این حال، مدیران وقت سینمایی نتوانستند رشیدی را خانه نشین کنند و درهای تلویزیون برای این بازیگر برجسته بازی بود و برخی از بهترین بازیهای رشیدی نظیر «هزار دستان»، «کوچک جنگلی» و «گرگها» در همین سالها ثبت شد و از تلویزیون به نمایش درآمد. داود رشیدی با فیلم «عبور از تله» در سال ۱۳۷۲ و زمانی به سینمای ایران بازگشت که امپراتوریِ مطلق مدیران دهه شصتیِ سینما در هم شکسته بود.
ابوالفضل پورعرب، ستاره شروع دهه ۷۰ در سینمای ایران، که ورود او به سینما با فیلم «عروس» (۱۳۶۹) و در سالهای پایانی امپراتوری جریان سیاسی چپ در وزارت ارشاد رقم خورد، در گفتگویی تلویزیونی روایتهایی را از فضای ترس و وحشت حاکم بر سینما در دوران سیدمحمد بهشتی و انوار(مریدان و نوچههای خاتمی) نقل می کند. پورعرب گفت:
” ما با آقای افخمی شمال (سر صحنه فیلم عروس) پینگ پنگ بازی میکردیم. پینگ پنگم بد نبود و همه را بردم. خانم (نیکی) کریمی هم اینجا ایستاده بود. آقای افخمی (به نیکی کریمی) گفت: میخواهی بازی کنی؟ (نیکی کریمی) گفت: نه ممنون؛ ترسید. (افخمی به نیکی کریمی) گفت: نه بیا بازی کن. (نیکی کریمی) آمد بازی کرد و من بردم. صبح امیر اسفندیاری (از مدیران بنیاد سینمایی فارابی در دوره سیدمحمد بهشتی) پرسید که پینگ پنگ بازی کردند، چه اتفاقی افتاده است؟ شما تصور کنید، در آن فضا نباید ترسید؟ “
این بازیگر سینمای ایران نمونهای دیگر از این برخورد را نیز این گونه مورد اشاره قرار داد:
“آقای (رسول) صدرعاملی به من گفت هنرپیشه زن که میخواهد با تو بازی کند، نیاز دارد با تو حرف بزند. حرف که نمیتوانستیم بزنیم. گفتم: آقا من چه کار کنم؟ حالا این در شرایطی است که از آن بک گراند نیز می ترسی. (صدرعاملی) گفت باهاش حرف بزنم و قدم بزنم. گفتم: مشکل میشود. (صدرعاملی) گفت: من اینجا هستم. ما رفتیم قدم بزنیم. با اینکه آقای صدرعاملی گفته بود، صبح آقای اسفندیاری آنجا بود که چه شده است. اشکال از من یا آقای صدرعاملی نبود و یک بازیگر باید نقش مقابلش را بشناسد. خیلی حرف است. این انرژی را میگذاری و حقوق را میگیری، بیایی اینجا که چه بشود؟ “
نکته جالب این که آقای امیر اسفندیاری (که به همراه برادرش عبدالله از مدیران همیشگی وزارت ارشاد است) در طول سال، با هزینه وزارت ارشاد در تورهای سینمایی انواع جشنوارههای ریز و درشت در اقصی نقاط دنیا حضور پیدا میکند، بدون آن که این سفرها و خرجها دستاورد مشخصی برای سینمای ایران داشته باشد.