فعال قرآنی

در حالی‌که هر دوی ما می‌لرزیدیم، شهادتین را بر زبان جاری کردم

در حالی‌که هر دوی ما می‌لرزیدیم، شهادتین را بر زبان جاری کردم


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از لرستان در طول تاریخ بشریت زنان عناصری موثر در تغییر ارزش‌ها، باور‌ها و رفتار‌های جامعه بوده و هستند زن به واسطه جایگاه تربیتی‌اش، محور کلیدی خانواده هست و خانواده‌ها به عنوان جوامع کوچک تشکیل دهنده جامعه بزرگ هستند؛ بنابراین زن در خانواده نقش بی‌بدیلی در انتقال تکامل‌گرایی به افراد خانواده و با واسطه به جامعه ایفا می‌کند.

انقلاب اسلامی به عنوان طلیعه تمدن اسلامی به شمار می‌رود و زمینه سازی برای ایجاد تمدن نوین اسلامی افق پیش روی این انقلاب سترگ هست. بدیهی هست که این مهم از طریق بنا نهادن کلیه مناسبات فرهنگی، سیاسی، اقتصادی مبتنی بر مبانی اسلامی و با توجه ویژه به موضوع زنان محقق می‌شود؛ لذا که شکوفایی تمدن اسلامی از مسیر گسترش بیداری در عالم، بواسطه اراده‌های انسانی محقق می‌شود. در این میان زنان نقش کلیدی‌تری نسبت به سایرآحاد جامعه دارند؛ چرا که زن انسان‌ساز و جامعه‌ساز نیز هست. به همین خاطر با «پروین روزبهانی» بانوی فعال انقلابی و دفاع مقدس که در سال‌های بعد از جنگ نیز به فعالیت‌های خود در زمینه‌های فرهنگی سیاسی اجتماعی و… ادامه داده و با زبان نرم و لطیف خود مشاوری مهربان برای دختران و بانوان لرستانی هست گفت و گویی داشته ایم که در ذیل می‌خوانید:

دفاع‌پرس: خودتان را معرفی کنید؟

پروین روزبهانی هستم. سال ۱۳۳۵ در بروجرد متولد شدم. تیر ماه ۱۳۵۲ با «محمدتقی فخری نژاد»، از کسبه خرم آباد ازدواج کردم و زندگی مشترکمان را در این شهر شروع کردیم. بعد از مدتی جذب مؤسسه فرهنگی فاطمیه شدم و فعالیت‌های مذهبی و فرهنگی ام را آغاز کرد. 
 
دفاع‌پرس: آیا برای فعالیت‌های مذهبی و فرهنگی تان مشوقی داشتید؟

سال ۱۳۵۳ با خانواده آیت‌الله کمالوند آشنا شدم و دختران ایشان (آغارباب و آغاطاهره) از مشوقین من به ادامه فعالیت‌های مذهبی و فرهنگی بودند.

دفاع‌پرس: در موسسه‌ی فاطمیه چه کار‌هایی انجام می‌دادید؟

در فاطمیه به تحصیل دروس دینی مشغول شدم و از کلاس‌های درس جناب آقای حاج نبی صادقی و آیت الله عباسعلی صادقی بهره‌مند شدم. در همین سال‌ها با خانواده «زین الدین» آشنا شدم و به تدریج با خانم اسلامدوست همسر وی، صمیمی شدم. در آن ایام، در منزل خانم اسلامدوست که در میدان شهدا واقع بود، جلسات قرآن ویژه بانوان برگزار می‌شد. همچنین صبح‌های جمعه برنامه قرائت دعای ندبه به راه بود. همین جلسات، محفلی برای تربیت نیرو‌های انقلابی بود.

دفاع‌پرس: در مورد فعالیت‌های انقلابی تان بگویید؟

روز‌ها و شب‌ها سپری می‌شد و زمزمه فعالیت‌های انقلابی در شهر‌های مختلف به گوش می‌رسید و در خرم آباد نیز وقتی آیت الله سید اسد الله مدنی به دعوت عده‌ای از روحانیون شهر به خرم آباد تشریف آوردند با سخنرانی‌ها و جلسات ایشان مردم چشم و گوششان نسبت به ظلم رژیم پهلوی بیشتر باز شد و جمع مبارزان انقلابی روز به روز بیشتر می‌شد. افرادی بودند که از جان گذشته و شجاعانه اعلامیه‌های امام خمینی (ره) را به طرق مختلف به دست مبارزین می‌رساندند.

سال ۱۳۵۶ با یک فرد ارتشی به نام آقای انصاری مشورت کردم؛ به ایشان گفتم: «ما حلوا می‌پزیم و اعلامیه‌ها را زیر حلوا جا سازی و جابه جا می‌کنیم.» بلافاصله قابلمه بزرگی حلوا تهیه کردیم و چند برگ از اعلامیه‌های امام خمینی (ره) را در کیسه نایلون گذاشته زیر حلوا جا سازی و به پادگان خرم آباد منتقل کردیم.

دفاع‌پرس: از دیگر خاطراتتان در آن سال‌ها چیزی به یاد دارید؟

 بله. در جریان حمله به ژاندارمری خرم آباد و تسخیر آن توسط مردم، به همراه خانم معماری و چند بانوی دیگر خود را به آنجا رساندیم. رو به روی ژاندارمری در کنار دیوار، چشمم به نوزادی دو یا سه ماهه افتاد. هر چه منتظر ماندم که سر و کله مادر این نوزاد پیدا شود، خبری نشد. در آن شرایط اضطراری دیدن نوزادی تنها که از گرسنگی ضجه می‌زد، شرایط روحی ما را بدتر کرده بود. با خواهرم مشورت کردم که بچه را ببرم در کنار بچه شیرخواره خودم به او هم رسیدگی کنم. یک لحظه فکر کردم شاید نتوانم همزمان از دو بچه کوچک نگهداری کنم. در افکار خودم غوطه ور بودم که یکی از خانم‌های همراهم که مجرد بود و اوضاع مالی مناسبی نداشت، گفت: «بچه را من می‌برم.»
او بچه را برد و اسمش را رضا گذاشت و با وجودی که ازدواج کرد و در آموزش و پرورش هم استخدام شد، بزرگش کرد و چند سال قبل هم برایش زن گرفت.

دفاع‌پرس: بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در کجا فعالیت داشتید؟

پس از پیروزی انقلاب اسلامی همچنان در فاطمیه مشغول فعالیت بودم. آن روز‌ها فاطمیه به محل کمیته انقلاب اسلامی تبدیل شده بود. اسلحه‌هایی که در تسخیر ژاندار مردی به دست مردم افتاده بود، تحویل کمیته انقلاب اسلامی دادند. در طبقه دوم فاطمیه خانم‌ها به سرپرستی خانم معماری و من مشغول انجام امور خیره بودیم و با تهیه جهیزیه برای نوعروسان بی‌بضاعت و جمع آوری موادغذایی و اقلام مورد نیاز خانواده‌ها سعی می‌کردیم گوشه‌ای از مشکلات مالی خانواده‌ها را برطرف کنیم.

دفاع‌پرس: در سال‌های دفاع مقدس چه نوع فعالیت‌هایی داشتید؟

در هشت سال دفاع مقدس، در اکثر پایگاه‌های کمک به جبهه در خرم آباد، فعالیت داشتم. از جمله آنها همان مؤسسه مذهبی فاطمیه و ایستگاه صلواتی مسجد قائم (عج) بود. در آنجا فعالیت‌هایی مانند بسته بندی مواد خوراکی برای رزمنده‌ها، پاک کردم و شستن حبوبات، خرد کردن قند و در مراحل بعد شستن لباس‌های خونین رزمنده‌ها و… را داشتیم. لباس‌های رزمنده‌ها را برای دوخت و دوز و رتق و فتق جا‌های پاره و در رفتگی به ما می‌دادند. ما آنها را تعمیر می‌کردیم. گاهی هم کاموای زیادی می‌آوردند و ما مشغول بافتن شال و کلاه و دستکش برای رزمنده‌ها می‌شدیم. برای شب یلدای رزمندگان تنقلات برای آنها تهیه می‌کردیم. همچنین شب عید کارت تبریک همراه شیرینی و شکلات، بسته بندی شده را به جبهه می‌فرستادیم.

دفاع‌پرس: شهر خرم آباد در دوران دفاع مقدس چندین بار بمباران شد از حال و هوای این شهر در آن ایام بگویید.

زمانی که شهر خرم آباد آماج حمله‌های موشکی و بمباران‌های رژیم بعث عراق می‌شد، برای جابه جایی اجساد زنانی که زیر آوار مانده و شهید شده بودند، می‌رفتیم و برای شستن و غسل دادن بدن بانوان شهید، آستین بالا می‌زدیم و از صبح تا شب در غسالخانه سابق شهر خرم آباد که در ابتدای آرامستان خضر بود، مشغول شستن پیکر‌های پاره پاره و دست و پا‌های قطع شده بودیم. طلاجات آنها مانند گردنبند، گوشواره، النگو، انگشتر و… را جدا می‌کردیم و به بازماندگانشان تحویل می‌دادیم.

در یکی از آخرین بمباران‌های شهر خرم آباد توسط دشمن بعثی که مصادف با ایام عید بود، بمبی به منطقه شمشیر آباد در ورودی شهر خرم آباد اصابت کرد. تمام اعضا خانواده‌ی «شیشه‌ای» به همراه مهمانانش که از استان دیگری آمد بودند، به شهادت رسیدند و این مسئله باعث ناراحتی زیاد ما شد و اینگونه خاطرات از دفاع مقدس فراوان به خاطر دارم چرا که در همه فعالیت‌های پشت جبهه، در خرم آباد حضور داشته‌ام. پس از دوران دفاع مقدس به حضور در فعالیت‌های اجتماعی، فرهنگی، مذهبی و… با توجه به شرایط زمان ادامه داده‌ام. همواره سعی کرده ام با مشاوره دادن به زوج‌های جوان مشکلاتشان بر طرف شد.

دفاع‌پرس: بعد از دوران دفاع مقدس چه فعالیت‌هایی داشته و یا دارید؟

با اتمام جنگ تحمیلی نوع فعالیت‌های ما رنگ و بوی دیگری گرفت و بیشر سعی کردم در عرصه‌های مذهبی و فرهنگی فعال و در کنار خانواده‌های هم استانی باشمِ. برگزاری جلسات قرآن و احکام. کلاس‌های مشاوره و انتخاب همسر وازدواج. تهیه جهیزه برای نو عروسان کم بضاعت. ایجاد اشتغال برای زنان بد سر پرست و بی‌سرپرست. فعالیت‌های جهادی و خیریه به‌ویژه در راستای کمک به ادامه تحصیل دانش آموزان و دانشجویان بی‌بضاعت و کم بضاعت. روایتگری در مدارس دخترانه و…
 البته در سال‌های اخیر فعالیت‌هایم در حسینیه حبیب ابن مظاهر شهرستان خرم آباد، متمرکز شده هست. علاوه بر فعالیت‌هایی که خدمت شما عرض کردم کلاس‌های اخلاق و ورزش را نیز مدیریت می‌کنم.

دفاع‌پرس: شیرین‌ترین خاطره‌ای که نشانه‌ی تاثیر گذاری فعالیت‌های شما در جلسات فرهنگی و مذهبی بوده هست را بیان کنید؟

در سال ۱۳۸۸ شب میلاد امام حسن مجتبی (ع) در ماه رمضان در منزل یکی از اهالی خیابان علوی خرم آباد بودیم، خانمی که اهل یکی از شهر‌های غرب کشور و از فرقه ضاله شیطان پرست بود و به واسطه شغل همسرش در خرم آباد زندگی می‌کرد و از قبل با او ارتباط بر قرار کرده بودم از او خواستم به جلسه ما بیاید و آن شب دستانش را در دست گرفتم و با لحنی ملایم با او راجع به دین اسلام صحبت کردم.

 ناگفته نماند قبلاًیکی دوبار تصمیم به تَشَرف به دین اسلام گرفته بود ولی دوباره منصرف شده بود. آن شب به برکت میلاد پر برکت امام حسن مجتبی (ع) به من گفت: تصمیم گرفته ام که مسلمان شوم. در حالی که هر دوی ما می‌لرزیدیم، شهادتین را بر زبان جاری کردم و او نیز تکرار کرد و وقتی در مورد مذهب تشیع مقداری با او صحبت کردم، پذیرفت که شیعه شود. آن شب همه خانم‌ها خوشحال شدند و پول روی هم گذاشتیم هدیه‌ای برای او تهیه کردیم و تا به امروز با وی در ارتباط هستم.

دفاع‌پرس: ضمن تشکر از شما که وقتتان را در اختیار ما قرار دادید اگر صحبت خاصی دارید بفرمایید.

در سال‌های اخیر وضیعت حجاب دختران و بانوان بیش از پیش به یک دغدغه تبدیل شده هست. امیدوارم تک تک افراد جامعه و مسوولین نسبت به این امر بی‌تفاوت نباشند و همواره آیات و روایات و هم چنین وصیت‌های شهدای در مورد رعایت حجاب و عفاف را مد نظر داشته باشند و هر جا که لازم بود با رعایت اخلاق و گفتار اسلامی بیان کنند.

گفت‌وگو: عصمت دهقانی

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

در حالی‌که هر دوی ما می‌لرزیدیم، شهادتین را بر زبان جاری کردم بیشتر بخوانید »

مامانِ یاسر

مامانِ یاسر


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس، از لرستان، باد‌های گاه و بی‌گاه پاییزی سر و کله‌شان پیدا شده هست و بر گرمای بی‌سابقه تابستان خرم آباد، غلبه کرده اند. کنار در ورودی خانه‌مان گوشی به دست، منتظر اِسنپ ایستاده ام. با هیکلی با شانه‌های افتاده که در پس یک چادر پنهان هست از کوچه می‌گذرد. صدای قدم‌های خسته‌اش در کوچه می‌پیچد. سلام می‌کنم. با آرامی جواب سلامم را می‌دهد و می‌گذرد. از در و همسایه شنیده‌ام که خیلی برای انقلاب کار کرده هست و همچنان در میدان هست. با خودم می‌گویم: سوژه خوبی هست؛ من که خبرنگارم؛ بهتر هست بروم با او سر صحبت را باز کنم. اما چگونه؟ چطور می‌توانم با او همکلام شوم؟ زمانِ زیادی نیست که به این محله آمده ایم و آشنایی با ما ندارد.

خدا خواست و جلسه‌ی قرآن در خانه‌شان برگزار می‌شود. من هم میروم. جلسه تفسیر آیاتی از سوره نور با موضوع حجاب هست که از روی تفسیر نمونه حاج آقا قرائتی به خانم‌ها آموزش می‌دهد.

بعد از پایان جلسه نزدش می‌روم و با او همکلام می‌شوم. از شغلم می‌گویم و از اینکه قصد دارم گزارشی از فعالیت‌هایش تهیه کنم. لبخند روی صورتش نقش می‌بند و می‌گوید: در خدمتم. من هم فرصت را غنیمت می‌شمارم برنامه ضبط صدای گوشی‌ام را آماده‌ی ضبط کردن می‌کنم، شروع می‌کند:

روح انگیز قاضی زاده هستم. سال ۱۳۳۰ در محله «درب دلاکان» خرم‌آباد متولد شدم. من دومین فرزند خانواده‌ای ۹ نفره بودم. آن زمان که برنامه‌های مذهبی خیلی کمتر بود، هر صبح جمعه در خانه‌ی ما مجلس روضه خوانی و دعای ندبه برگزار بود. وضع مالی‌مان متوسط بود. همیشه به یک نوعی حس ریاست داشتم و فکر می‌کردم حرف فقط باید حرف من باشد!

دوران ابتدایی را در دبستان محله درب دلاکان گذراندم. اولین معلمم خانمی بود بنام شوکت و دوران متوسطه را در دبیرستان «آذر» گذراندم و قبل از پیروزی انقلاب دیپلمم را گرفتم.

وی در خصوص نحوه آشنایی‌اش با انقلاب اسلامی، گفت: تازه کلاس دوم ابتدایی را تمام کرده بودم که یکی از اقوام ما در خرم‌آباد فوت کرد. او را در قم خاکسپاری کردند. در آنجا اقوام ما گفتند می‌خواهیم برویم به دیدن آقایی به نام خمینی که سیّد هست. من هم همراهشان رفتم، اما چیزی از مبارزات انقلابی نمی‌دانستم و یا در بین راه همراهان خیلی بحث نمی‌کردند.

 بانوی فعال انقلابی افزود: سال ۱۳۴۸ ازدواج کردم، دوست همسرم- آقای حاج کریم عسلیان- یک قاب عکسی از ۱۲ امام به عنوان هدیه ازدواج، به ما داد. بازش کردیم و عکس امام خمینی در پشتش بود. شوهرم با اینکه خودش در ژاندارمری شاغل بود، آن را درآورد و جداگانه قاب گرفتیم و روی دیوار خانه‌مان زدیم. هرکس به خانه‌ی ما می‌آمد می‌گفت: این را دربیاورید اگر ساواکی‌ها شست‌شان خبر دار شود، دمار از روزگارتان در می‌آورند! گوشمان به این حرف‌ها بدهکار نبود تا به امروز آن عکس را داریم.

وی بیان کرد: برای من که سر پر شور و ماجرا جویی داشتم، زندگی با یک نظامی نه تنها سخت نبود، بلکه جذابیت‌های خودش را داشت و خودم را برای زندگی در هر شرایطی آماده کرده بودم. معتقد بودم بایستی در فعالیت‌های فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و… حضور داشته باشم. شوهرم نیز مشکلی با فعالیت‌های من نداشت.

 قاضی زاده ادامه داد: بعد از آشنایی با حجت الاسلام سید فخرالدین رحیمی از روحانیون مبارز انقلابی لرستان، که دوست همسرم بود، فصل جدیدی از زندگی ام شروع شد. اولین نمازجمعه‌ای هم که حاج آقا رحیمی در خرم آباد، برگزار کرد. حضور داشتم.

 

مامانِ یاسربانوی فعال انقلابی با بیان اینکه وقتی در شهر نهاوند مجسمه محمد رضا شاه پهلوی را پایین کشیدند و به گوش مردم خرم آباد رسید، حال و هوای مبارزات انقلابی در این شهر هم بیشتر شد، گفت: روز به روز افراد زیادی به خصوص جوانان به گِرد حجت الاسلام رحیمی جمع می‌شدند و البته حضور زنان هم پر رنگ‌تر می‌شد و من هم با وجودی که دو بچه کوچک داشتم، آنها را نزد مادرم می‌گذاشتم و در تظاهرات‌ها شرکت می‌کردم.

وی خاطرنشان کرد: با پیروزی انقلاب اسلامی، سپاه پاسداران تشکیل شد و من جز اولین خانم‌هایی بودم که  وارد سپاه شدم و اولین مسئول  پایگاه مقاومت به نام فاطمیه  که در لرستان تشکیل شد، بودم.

وی با بیان اینکه در مؤسسه مذهبی فاطمیه، به دستور سپاه آن زمان کار و فعالیت‌های فرهنگی داشتیم، تصریح کرد: روحانیت می‌آمدند و سخنرانی می‌کردند. خانم‌ها را جمع می‌کردیم آنجا و کلاس‌های هنری مانند خیاطی برگزار می‌کردیم.  خیلی‌ها می‌آمدند. گاهی حتی به دلیل استقبال زیاد از این دوره‌های آموزشی برخی، سر پله‌های فاطمیه می‌نشستند.

قاضی زاده با اشاره به فعالیت‌های ستاد‌های پشتیبانی جنگ از همان اوایل دفاع مقدس، عنوان کرد: آن زمان نفت و گاز کم بود. از طریق سپاه با ماشین لندکروز به مناطق محرومی مانند ماسور می‌رفتیم از خانواده‌های رزمندگانی که در جبهه بودند سرکشی می‌کردیم و اگر نفت و گاز کم داشتند، برایشان فراهم می‌کردیم.
حتی در برداشت محصولات کشاورزی مانند نخود و عدس به روستاییان کمک می‌کردیم.
 
این بانوی فعال انقلابی ادامه داد: در لرستان علاوه بر فاطمیه در مکان‌های دیگری مانند: مسجد قائم، در ستاد‌های پشتیبانی فعالیت داشتیم. مثلا حلوا می‌پختیم و بسته بندی می‌کردیم و به مناطق عملیاتی ارسال می‌کردیم. 
 
 وی با اشاره به موقعیت استان لرستان که محل عبور خیلی از رزمندگان استان‌های دیگر به جبهه بود، گفت: ما برای رزمندگانی که یا از شهر‌های دیگر می‌آمدند استراحتی می‌کردند و قصد رفتن به جبهه را داشتند یا اینکه از جبهه برمی‌گشتند، غذا می‌پختیم. معمولاً ناهار اینجا بودند و بعد از دو سه ساعت می‌رفتند. 
 
این بانوی فعال قرآنی با بیان اینکه آن موقع همه‌ی بچه‌ها از جمله بنده فی‌سبیل‌الله فعالیت می‌کردیم، افزود: تا پایان جنگ در ستاد پشتیبانی جنگ فعال بودم. بعد از آن که در استانداری قسمت امور بانوان تشکیل شد، به عنوان اولین مدیرکل امور بانوان استاندای لرستان انتخاب شدم و تا زمان بازنشستگی در استانداری خدمت کردم.

 قاضی زاده ادامه داد: در امور بانوان استانداری فعالیت‌هایی مانند سرکشی به شهرستان‌ها، تشکیل کانون‌های بانوان در شهرستان‌های استان، برنامه‌های مناسبتی ویژه بانوان و… داشتم.

وی با بیان اینکه از دیگر فعالیت‌هایم، عضو فعال ستاد نماز جمعه بودم، عنوان کرد:، چون مُدرس آموزش نظامی سپاه نیز بودم اولین نیرویی که هیئت تیراندازی بانوان استان را تشکیل داده من بودم. تا به امروز در خدمت خانواده‌های ایثارگران هستم چه بحث ورزش بدنسازی، چه در بحث تیراندازی، مسئول هیئت تیر و کمان لرستان نیزهستم.

 

مامانِ یاسر

قاضی زاده با بیان اینکه اولین زن در لرستان بودم که توانایی شرکت در این مسابقات تیر اندازی سپاه را داشتم، گفت: اولین بار کلت‌های «بِرتا» را به سپاه تهران آورده بودند. برای آموزش دوره روابط عمومی به تهران رفته بودیم. گفتند مسابقه‌ای هست که خانم‌ها می‌خواهند با کلت تیراندازی کنند. ما هم اطاعت امر کردیم و رفتیم. یک کلت‌های برتا کوتاهی که در جلد قرمزی بودند، به ما دادند و گفتند تیر بیندازید. خوشبختانه تیرم به هدف می‌خورد. چندین دوره در مسابقات ورزشی سپاه موفق به کسب مقام و عناوینی شدم وکماکان این رشته ورزشی را ادامه می‌دهم. از اولین نیرو‌های تحت تربیت ما که در خارج از کشور (در کشور کره) در رشته تیراندازی مقام آورد، برادرجانباز، «اکبر عالی پور» بود.

وی خاطرنشان کرد: به من پیشنهاد شد که برای مربیگری به تهران بروم ولی به خاطر بچه‌هایم نرفتم. در دوران دفاع مقدس به خاطر کثرت فعالیت‌ها، گاهی تا سه چهار شبانه روز به خانه نمی‌رفتم. همزمان با آن دوران پسر کوچکی داشتم به نام «یاسر» همه صدایم می‌زدند: «مامانِ یاسر» خیالم از بابت مادرم و همسرم راحت بود که هوای «یاسر» را دارند.

بانوی فعال ستاد پشتیبانی جنگ با اشاره به دیگر فعالیت‌هایش در دوران دفاع مقدس گفت: آن زمان پتو‌های رزمندگان جبهه‌ها ر ا برای شست‌وشو می‌آوردند ما می‌رفتیم آنها را در چشمه گلستان واقع در محوطه مکان سابق دانشگاه لرستان جنب قلعه فلک الافلاک و پادگان امام حسین (ع) که پر آب بود، می‌شستیم و برادر‌ها آنها را از ما می‌گرفتند و می‌انداختند روی سنگ‌ها که خشک شوند. بعد از خشک شدن پتو‌ها را جمع می‌کردیم و تا می‌زدیم و آماده می‌کردیم که مجدد آنها را به جبهه ببرند.
 
 قاضی زاده گریزی به فعالیت‌هایش بعد از دفاع مقدس زد و اظهار داشت: خدامیاری حرم رضوی، فعالیت‌های خیریه در موسسه هئیت رزمندگان و حوزه علمیه خواهران لرستان، ایجاد شغل برای خانم‌های بی‌سرپرست و بد سر پرست، برگزاری جلسات قرآن و احکام و… تا به امروز از افتخارات بنده هست. 

آری! چه بسیارند بانوان فاضله‌ی مجاهده و متدینی که در کنار همسر داری و تربیت فرزندان، با فعالیت‌های فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و… همواره دوشا دوش مردان در راه اعتلای فرهنگ ناب ایرانی اسلامی و به خصوص ترویج فرهنگ ایثار و شهادت از هیچ کوششی دریغ نکرده اند و وقتی پای صحبت‌هایشان می‌نشینیم هر خاطره‌ای از آنها برگ زرینی از کتاب قطور انقلاب اسلامی ایران هست. روح انگیز قاضی زاده نمونه ای هست از هزاران بانوی مبارز انقلابی و فعال جهادی.

گزارش: عصمت دهقانی

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

مامانِ یاسر بیشتر بخوانید »