قاسم سلیمانی

تعبیر جالب حاج قاسم از حج و دفاع مقدس

تعبیر جالب حاج قاسم از حج و دفاع مقدس+ فیلم


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، ماه ذالحجه ایام مناسک حج تمتع در سرزمین مقدس وحی است. زائران و حاجیان خانه خدا هر ساله در این روز‌ها خود را به حرم امن الهی می‌رسانند تا، چون پروانه بر گرد معبود خویش حلقه بزنند. هرچند که در ۲ سال اخیر به دلیل شیوع ویروس کرونا حضور زائران خارجی حج ممنوع شده است، اما مناسک با حضور زائران کشور عربستان برگزار می‌شود.

تعبیر جالب حاج قاسم از حج و دفاع مقدس

حج از فروع دین و از عبادات واجب اسلام محسوب می‌شود و از جایگاه خاصی در میان مسلمانان برخوردار است. سردار سلیمانی با مقایسه حج و دفاع مقدس تعبیر جالبی از دوران دفاع مقدس دارد.

او می‌گوید: جنگ ما یک گنج بود که بیت الله الحرام و طواف حجاج در مقابل آن کم است، عرافت بود، به همین دلیل امام در پیام حجشان فرمودند‌ای نشستگان در مقابل خانه خدا برای ایستادگان در مقابل دشمنان خدا دعا کنید.

در ادامه فیلم صحبت سردار سلیمانی را می‌بینید.

انتهای پیام/ ۱۴۱



منبع خبر

تعبیر جالب حاج قاسم از حج و دفاع مقدس+ فیلم بیشتر بخوانید »

در مواجهه با ترور حاج قاسم در حجاب معاصریت هستیم

در مواجهه با ترور حاج قاسم در حجاب معاصریت هستیم



در مواجهه با ترور حاج قاسم در حجاب معاصریت هستیم

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، نشست نقد و بررسی کتاب «داغ دلربا؛ روایتی از تشییع پیکر سپهبدشهید قاسم سلیمانی در ایران» نوشته میثم امیری پیش از ظهر یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰ با حضور حجت‌الاسلام والمسلمین محمدرضا زائری، نفیسه سادات موسوی، مصطفی وثوق کیا و نویسنده کتاب در خبرگزاری مهر برگزار شد. این کتاب را انتشارات خط مقدم برای نخستین بار سال ۹۹ با شمارگان هزار نسخه، ۱۹۵ صفحه و بهای ۳۵ هزار تومان منتشر کرده است.

وثوق کیا در این نشست گفت: «داغ دلربا» نخستین اثر مکتوب و شاید تنها کتاب از حماسه تشییع پیکر سردار شهید حاج قاسم سلیمانی باشد. روایت این تشییع بسیار مهم بود، اما کسی آن را به صورت مکتوب ارائه نمی‌داد و از این جهت انتشار این کتاب جای یک تشکر اساسی را دارد. نویسنده برای ارائه این روایت به چند شهر سفر کرد و ایده‌ها را نوشت. نکته عجیب این است که شهادت حاج قاسم به هر حال اتفاق مهم و رویدادی دهشتناک برای کشور و ملت ایران بود، اما از این اتفاق و حتی دیگر رخدادها روایتی ارائه نشده و این برای جامعه ما امری منفی به حساب می‌آید. البته بهتر این بود که چند نویسنده این اتفاق را روایت می‌کردند، اما به هر حال تاکنون «داغ دلربا» تنها روایت مکتوب است.

باید روایت خودمان از رخدادها را ارائه دهیم

حجت‌الاسلام و المسلمین زائری در این نشست گفت: ضرورت دارد که ما روایت‌های خودمان از رخدادها را داشته باشیم. در تاریخ معاصر ایران سه ماهه تیر تا شهریور اوج جنایت‌های منافقین در کشور است. ما چون روایت‌های خودمان را ارائه نکرده‌ایم، گاهی فرزندان ما که حس خود ما را ندارند، می‌گویند که آنها یک اپوزیسیون ساده بودند و چرا آن داستان‌ها پیش آمد؟ این تازه برای یک نسل بعد از ماست. ما آن زمان روایت نکردیم که منافقان چه جنایت‌هایی را در حق ملت مرتکب شدند. شاید تنها کتاب و تنها روایت موجود «عملیات مهندسی» باشد و همین متن هم آنقدر آزاردهنده است که نمی‌توان آن را به کسی هدیه داد و خواندنش را توصیه کرد.

وی افزود: ما چون رخدادها را خودمان روایت نکرده‌ایم، روایت دیگران جایگزین آنها شده است. وقتی روایت دقیقی بیان نمی‌شود، به ناچار شاهد سلطه روایت‌های دیگران خواهیم بود. یکی از حسرت‌های همیشگی من این است که کاش کسی حضور داشت و آن فضایی را که مرحوم سیدجمال الدین اسدآبادی در شهرری درگیرش بود، روایت می‌کرد. حسرت داشتن روایت‌های مستند و نقل قول‌ها از لحظات تاریخ اسلام و تاریخ ایران همیشه با ما وجود دارد.

چون ما رخدادها را خودمان روایت نکرده‌ایم، روایت دیگران جایگزین آنها شده است. وقتی روایت دقیقی بیان نمی‌شود، به ناچار شاهد سلطه روایت‌های دیگران خواهیم بود حجت‌الاسلام زائری ادامه داد: از یک نکته مهم تاریخی هم نمی‌توان غفلت کرد و آن این است که اتفاقاً جلوگیری از ثبت این نقل‌ها یک امر تئوریزه شده بوده و هست. در تاریخ اسلام و ایران، کتاب‌سوزی‌ها، روایت‌سوزی‌ها و شکنجه کردن و کشتن کسانی که کارشان ثبت وقایع بود، به کرات وجود داشته و این یک حرکت هوشمندانه و حساب شده سیاسی برای حذف روایت‌ها و نقل‌ها بوده است. امروزه نیز شکل این امر تغییر پیدا کرده و جهان به این هوشمندی رسیده که سانسور دیگر به ضرورت حذف جواب نمی‌دهد. سانسور امروز در تکثر روایت‌هاست و آنقدر روایت‌های فرعی و غلط زیاد می‌شود که روایت شما در آن گم خواهد شد. از این جهت کتاب «داغ دلربا» اهمیت دارد.

سوءاستفاده‌های شرم‌آوری از «مسئله» شهادت سردار سلیمانی شده است

زائری بخش دیگری از سخنان خود را به سوءاستفاده برخی از ماجرای شهادت سردار سلیمانی اختصاص داد و گفت: هرچند به نظر من موضوع اصلی کتاب «داغ دلربا» روایت تشییع پیکر سردار است، اما بهتر این است که عنوان فرعی کتاب از روی جلد حذف شود تا از پیش‌داوری جلوگیری کند. واقعیت را بخواهید روزی که کتاب را دست گرفتم علاقه‌ای به مطالعه‌اش نداشتم. فضای لوس تبلیغاتی که در ایران پس از این رخداد هولناک درست شد، من را بسیار از این موضوع منزجر کرد. مدام سوءاستفاده‌های شرم‌آوری از سردار سلیمانی شد و حتی کار به جایی رسید که کاندیداهای شوراهای شهر نیز تلاش کردند تا از سردار بهره‌برداری تبلیغاتی کنند.

در مواجهه با ترور حاج قاسم در حجاب معاصریت هستیم

نویسنده کتاب «پدر، پسر، روح‌القدس» اضافه کرد: این پیش‌زمینه باعث شد تا با حس ناخوشایندی به سراغ کتاب «داغ دلربا» بروم هرچند که نویسنده آن دوست من است. به نظرم اگر عنوان فرعی کتاب را برداریم مخاطب هم بدون پیش‌زمینه و پیش‌داوری به سراغ کتاب خواهد رفت. شاید اگر از زمان خودمان دور شویم این عنوان فرعی کارکرد خود را پیدا خواهد کرد.

زائری گفت: کتاب روایت تشییع سردار است و نقطه قوتش در این است که روایتی از جامعه و تاب آوری مردم در این روزها را ارائه می‌دهد. خاطراتی که نویسنده از دوران دانشجویی‌اش ارائه می‌دهد به نظرم حساب شده است و اگر آن خاطرات نبودند، روایت افتادن هواپیمای اکراینی در کتاب به این میزان تکان دهنده نمی‌شد.

وی در بخش دیگری از سخنان خود به اهمیت متون مستندنگاری اشاره کرد: ما متون مختلفی داریم از گزارش اداری و مطبوعاتی گرفته تا مستند نگاری و در نهایت نثر دراماتیک و داستان. مستندنگاری نقطه وسط این متون است. مرزی است بین گزارش زمخت و بی‌روح با متن داستانی و تخیلی. مستندنگار واقعیت را می‌گیرد اما عیناً آن را نقل نمی‌کند، بلکه روایت خودش را ارائه می‌دهد. مستندنگاری یک اثر هنری جدید است و جذاب است و شیرین. در «داغ دلربا» ما در متن حوادث و احوالات مردم هستیم. یکی از نقاط اوج کتاب ماجرای شیرین «ممد مماس» در اهواز است که کاملاً واقعی است. متن حواشی و چیزهایی را به مخاطب ارائه می‌دهد که خود نتوانسته آنها را ببیند و نقطه قوت «داغ دلربا» در همین است. نکاتی را که من نتوانستم در حضور خودم در آئین تشییع ببینم در این کتاب وجود دارد.

گمان نمی‌کردم نویسنده به ماجرای هواپیمای اوکراینی هم بپردازد

نویسنده کتاب «تقاطع انقلاب» بخش دیگری از سخنان خود را به صراحت نویسنده و تعهد او به حقیقت اختصاص داد و اشاره کرد: نویسنده کتاب را با صراحت و صداقت پیش برده است. زمانی که مطالعه آن را شروع کردم به هیچ عنوان فکر نمی‌کردم که نویسنده به هواپیمای اوکراینی هم بپردازد و ناشر جرأت چاپ آن را داشته باشد. اما برایم مهم بود که به مسئله کشته شدگان کرمانی آئین تشییع حاج قاسم بپردازد.

وی افزود: صداقت نویسنده حتی در نقل حس مردم، فحش و ناسزا دادن‌ها، کلافگی‌شان، احساسی که از تحقیر و توهین داشتند و… هم به چشم می‌خورد. نویسنده در نقل حسی که همه ما آن را تجربه کردیم، خیانت نکرده و به حذف آن نپرداخته است. به نظرم کسانی که به حذف این موارد می‌پردازند، خیانت می‌کنند و همین باعث می‌شود که صداقت ما خدشه‌دار شده و مردم و مخاطبان درست‌های ما را نیز نادرست بپندارند.

زائری: نویسنده کتاب را با صراحت و صداقت پیش برده است. زمانی که مطالعه آن را شروع کردم به هیچ عنوان فکر نمی‌کردم که نویسنده به هواپیمای اوکراینی هم بپردازد و ناشر جرأت چاپ آن را داشته باشد زائری صداقت در روایت را اصلی مهم در نوشتن خواند و ادامه داد: روایت ما از رژیم صدام و ارتشش این بود که می‌شد آنها را با یک آفتابه اسیرشان کرد. این‌گونه روایت کردیم که پاسخی برای این سوال که «پس چرا دفاع مقدس هشت سال طول کشید؟» نداشتیم. وقتی صادقانه با رویدادها برخورد نمی‌کنیم و فقط به روایت بخش‌هایی می‌پردازیم، مخاطب ما را باور نخواهد کرد. نویسنده «داغ دلربا» اما چیزی را پنهان نمی‌کند و به همین دلیل آوردن قصه هواپیمای اوکراینی من را غافلگیر کرد.

سرمایه‌ای که به باد دادیم

نویسنده کتاب «گاف فرهنگ: نقد سیاست‌گذاری و مدیریت فرهنگی» در بخش دیگری از سخنان خود به یک حسرت عظیم اشاره کرد: جمع‌بندی کتاب «داغ دلربا» برای من حسرت بود. حسرت اینکه می‌شد با جریان حاج قاسم چه کارهایی و چه فرهنگسازی‌هایی انجام بدهیم که ندادیم. با این خون مقدس و پاک می‌شد صد سال کار کرد، اما ما آن را برای چیزهای بی‌خود خرجش کردیم و این سرمایه عظیم را به باد دادیم.

وی گفت: هرکس که حتی همدلی هم با نظام نداشته باشد، این حس را پیدا می‌کند که ما ظرفیت خون حاج قاسم را از دست داده‌ایم.

تاریخی که با شهادت حاج قاسم ورق خورد

میثم امیری نیز در این نشست گفت: به نظرم زمانی که حاج قاسم را زدند، حسی در همه مردم ایران بوجود آمد که به هرحال اتفاقی افتاده و در لحظه‌ای از تاریخ معاصر هستیم که رخدادی به معنای واقعی کلمه اتفاق افتاده است. نسل ما که انقلاب و دوران دفاع مقدس را درک نکرد بزرگترین کنش سیاسی که دید رویدادهای ۱۳۸۸ بود که شیرین نبود، اما رخداد شهادت حاج قاسم لحظه‌ای تراژیک و حماسی بود که همه ما حس کردیم با آن تاریخ کشور ما دارد ورق می‌خورد.

وی افزود: جلال آل احمد می‌گوید که اگر نویسنده راه نرود آمبولی می‌کند. با این رویداد من هم راه افتادم تا ببینم که چه خبر است و خود را به اهواز رساندم. نکته مهم این است که نوشتن دلیل نمی‌خواهد و همه می‌نویسند، این چاپ کردن است که دلیل می‌خواهد. من حس کردم که باید خود را به مردم بسپارم و حتی نخستین جایی که گریه‌ام گرفت از گریه مردم بود. خودم با شنیدن این اتفاق حس بهت داشتم. به همه این دلایل سعی کردم تا در صفحات کتاب از مردم صحبت کنم، اینکه مردم چه حرفی می‌زنند و چه نتیجه‌ای می‌گیرند و البته سعی کردم تا هیچگونه داوری هم نسبت به حرف‌های مردم نداشته باشم.

امیری ادامه داد: در مواجهه با رخداد ترور و شهادت حاج قاسم ما هنوز در حجاب معاصریت هستیم و حتی به وضوح نمی‌دانیم که چه رخ داد و چرا مردم احترام بی‌سابقه‌ای برای حاج قاسم قائل شدند. در بخش قم این کتاب نوشته‌ام که مردم آمده‌اند تا دوام بیاورند و این از معدود اظهارنظرهایم در کتاب است. ما در تنگنا قرار داریم و کشور در وضعیت بغرنجی به سر می‌برد و همین وضعیت فضا را به شدت غبارآلود و تشخیص راه را دشوار کرده است.

در مواجهه با ترور حاج قاسم در حجاب معاصریت هستیم

این نویسنده همچنین با اشاره به مواجه بودن ایرانیان با بحران ناکارآمدی مدیران گفت: ما از یک طرف با بحران ناکارآمدی در داخل مواجه هستیم. همه کسانی که می‌خواهند در اینجا بر جمهور ریاست کنند، شعار می‌دهند که می‌خواهیم با بحران و فساد مبارزه کنیم، کما اینکه رئیس فعلی هم در دو دوره پیش همین را می‌گفت. این واقعیت امروز ماست و ما باید کلیت آن را بپذیریم. از طرف دیگر هم یک هجمه وحشتناک رسانه‌ای روی ایران وجود دارد و این هجمه علیه کلیت مملکت است و نه صرفاً ساختار جمهوری اسلامی ایران. در این تنگنا اتفاقات بسیاری رخ داد.

نویسنده کتاب «داغ دلربا» اضافه کرد: عجیب بودن این هجمه بر کسی پوشیده نیست. تنها ۴۰ درصد تحریم‌های ایران روی ونزوئلا اعمال شد، اما همین باعث شد تا آن کشور با خاک یکسان شود. این دو جنبه را به عینه شاهد هستیم. فکر می‌کنم شهادت حاج قاسم فرصتی پیش آورد تا ما خود را در این تنگنا ابراز کنیم و فریاد بزنیم که در چه وضعیتی قرار داریم؟ این چیزی بود که من از صحنه شهادت حاج قاسم درک کردم.

تشییعی که فرع است بر «داغ دلربا»

نفیسه سادات موسوی نیز در این نشست گفت: برای نخستین بار که خبر شهادت سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی را شنیدم، ناخودآگاه با خودم گفتم که ای کاش من و فرزندانم نبودیم اما حاج قاسم می‌بود. این حس مشترک همه مردم ایران بود. مردم ابتدا نمی‌خواستند موضوع را باور کنند و بعد متوجه عزاداری برای حاج قاسم شدند. پس از این بود که به جست‌وجوی منابعی پرداختند تا بدانند که چه رخ داد و چه شد؟

وی افزود: نخستین مولفه‌ای از کتاب که نظرم را برای مطالعه‌اش جلب کرد عنوان فرعی کتاب بود: «روایتی از تشییع پیکر سپهبد شهید قاسم سلیمانی در ایران». دوست داشتم که بدانم که در روند تشییع پیکر شهرهای مختلف ایران چه حال و هوایی داشتند؟ اما هرچه در مطالعه کتاب پیش رفتم، با وجودیکه قلم یکدست و روان نویسنده را دوست داشتم، اما با روند تشییع پیکر سردار مواجه نبودم. نویسنده حال و هوای شخصی خود را نوشته که بک‌گراندش تشییع پیکر سردار است. دست مخاطب خالی از مطالعه پیرامون این موضوع خالی می‌ماند. بنابراین هرچند «داغ دلربا» کتاب خوبی است اما عنوان دومش با محتوای کتاب نمی‌خواند، چرا که تشییع پیکر در پس زمینه فضای حاکم بر کتاب قرار دارد.

در مواجهه با ترور حاج قاسم در حجاب معاصریت هستیم

موسوی ادامه داد: «داغ دلربا» شباهت زیادی به فضای «نیم دانگ پیونگ یانگ» رضا امیرخانی دارد و این بسیار به چشم می‌آید. امیرخانی نیز در آن کتاب ضمن روایت یک اتفاق بیانیه‌های خودش را گفته است و نمی‌دانم این شباهت حسن یا ضعف کتاب «داغ دلربا» است. هرچه در مطالعه جلوتر رفتم به این رسیدم که این کتاب ورژن داخلی «نیم دانگ پیونگ یانگ» است. همچنین مخاطب در کتاب با یکسری خاطرات شخصی و دانشجویی نویسنده درگیر می‌شود که کمک چندانی به قصه اصلی کتاب نمی‌کند. فلش‌بک‌ها باید ما را به جایی برساند و ربطی به اسم و فضای اتفاق اصلی کتاب داشته باشند.

این شاعر و منتقد ادبی همچنین با اشاره به ناهمگونی فصل چهارم کتاب با روایت اصلی نویسنده گفت: فصل چهار و روایت مشهد از «داغ دلربا» را هم درک نکردم. شاید ضرورتی نداشت که این فصل کوتاه در کتاب گنجانده شود. روایت فصل چهار هرچند از زبان کس دیگری است و هرچند که نویسنده قلم آن راوی را به قلم خود ترجمان کرده، اما زاویه نگاه‌ها با زاویه نگاه نویسنده آنگونه که مثلاً در روایت اهواز دیده و درک کرده‌ایم، نیست.

هنوز هم درباره مهم‌ترین چهره‌های انقلاب روایتی وجود ندارد

میثم امیری در بخش دیگری از این نشست به درج روایت افتادن هواپیمای اوکراینی اشاره کرد و گفت: «داغ دلربا» برای انتشار باید در چند نهاد تأیید می‌شد که تاییدیه همه را گرفت. یکی از کسانی که کتاب را تأیید کرد پس از انتشار کتاب به من گفت: «زمانی که من اسم «داغ دلربا» را روی کتاب دیدم فوراً انتشار آن را تأیید کردم، اما نمی‌دانستم که در آن به هواپیمای اوکراینی هم پرداخته‌ای.» از آن تاریخ هر وقت او مرا می‌بیند می‌گوید که از کتاب هواپیمای اوکراینی چه خبر؟

وی افزود: نصب العین من در این کتاب فرمایشی از امیرالمومنین بود که پس از ماجرای سقیفه ابوسفیان نزد ایشان آمد و گفت من هم مثل تو با آنها مخالفم. حضرت امیر (ع) پاسخ فرمود که من با آنها مخالفم اما مثل تو نیستم. بنابراین من هم منتقد وضع موجودم اما مانند فعالان در رسانه‌های بیگانه نیستم.

نویسنده «داغ دلربا»: به نظرم آمد که آنچه را که درست و حقیقت است باید بنویسم و هدفم افزایش مخاطبان این کتاب نبود. خیلی زشت بود اگر به ماجرای هواپیمای اوکراینی اشاره نمی‌کردم امیری ادامه داد: متأسفانه ما در مورد حتی مهم‌ترین شخصیت‌ها و مهم‌ترین رخدادها و جریان‌های انقلاب هنوز روایت نداریم. حتی در مورد امام خمینی (ره) هم ما روایت نداریم. من کتابی به نام «بی‌خمینی» نوشته‌ام، اما پس از گذشت پنج سال هنوز به آن مجوز نداده‌اند.

زائری نیز درباره این موضوع گفت: آنقدر تنوع مخاطب داریم که نیاز به تنوع محصول وجود دارد. ما باید حتی برای آن دسته از مخاطبانی که سلطنت طلب هستند هم روایت خودمان از حاج قاسم را ارائه بدهیم. در جنگ روایت‌ها کسی برنده است که روایت خود را سریع‌تر عرضه کند. متأسفانه اما ما خاطره‌ها را فراموش می‌کنیم. به خاطر دارم زمانی که جنگ تمام شد، در امامزاده زید بازار هیأتی برپا می‌شد و رزمنده‌های بسیاری آنجا می‌رفتند. سال ۱۳۶۹ روزی به همه کسانی که آنجا حضور داشتند یک دسته برگه دادند و گفتند که خاطراتشان از جنگ را بنویسند. آن شب همه می‌گفتند که مگر اهمیتی دارد. درست به خاطر دارم که آن شب همه می‌خندیدند، اما دوستان مسئول یعنی آقای فهیمی‌نیا و تیمش خون دل خوردند تا همه را مجاب کنند که ثبت این خاطرات مهم است و ضرورت دارد.

در مواجهه با ترور حاج قاسم در حجاب معاصریت هستیم

وثوق‌کیا نیز در ادامه صحبت‌های زائری اشاره کرد: اکنون دو سال از ماجرای شهادت سردار می‌گذرد. همان روزهای اول که همه داغ بودند روایت‌های خود را می‌نوشتند، بهتر بود، خلاقیت‌ها آن روزها گل کرده بود، اما هرچه از زمان شهادت دور شدیم، راویان سرد شدند و خلاقیت‌هایشان برای نوشتن کمتر شد. اگر اتفاقات در همان روزهای نخست ثبت شوند و مثلاً ۱۰ سال دیگر ارائه شوند که بهتر است. بحث هواپیمای اوکراینی هم از این جهت که کتاب خوانده شود و طیف وسیعی از مخاطبان را دربر بگیرد مهم است. سوالم از نویسنده این است که پس از درج روایت هواپیمای اوکراینی مشکلی برایش رخ نداده است؟

امیری پاسخ داد: من به نظرم آمد که آنچه را که درست و حقیقت است باید بنویسم و هدفم افزایش مخاطبان این کتاب نبود. خیلی زشت بود اگر به ماجرای هواپیمای اوکراینی اشاره نمی‌کردم.

سرمایه‌ای اجتماعی که شهادت حاج قاسم ایجاد کرد

وثوق کیا در بخش دیگری از این جلسه به ضرورت تحلیل ماجرای شهادت حاج قاسم سلیمانی از منظر سرمایه اجتماعی اشاره کرد. وی گفت: در این شکی نیست که خون حاج قاسم یک سرمایه اجتماعی بزرگی برای ما ایجاد کرد و میان همه ایرانیان چه آنهایی که داخل ساکن اند و چه خارجی و حتی کسانی که با انقلاب اسلامی ضدیت دارند، اتحاد ایجاد کرد. از این منظر هم هنوز تحلیلی ارائه نشده است.

در مواجهه با ترور حاج قاسم در حجاب معاصریت هستیم

امیری درباره موضوع مطرح شده توسط وثوق کیا گفت: وجه درونی حاج قاسم این میان اهمیت ویژه‌ای دارد. چه شد که حاج قاسم دستگیری قلوب کرد. چگونه است که حتی مناطق عرب نشین در ایران که هنوز جمهوری اسلامی برای آنها امکاناتی چون آب و برق مهیا نکرده طرفدار حاج قاسم‌اند؟ چرا کسانی چون اردشیر زاهدی درباره او می‌نویسند؟

نفیسه سادات موسوی نیز نظر خود درباره این موضوع را به این شرح بیان کرد: به هر حال آنها که ضدیت با نظام دارند به این فکر می‌کنند که یک چهارچوبی به نام ایران باید وجود داشته باشد که وقتی روحانیون رفتند ما به آن بازگردیم. به نظرم ضدانقلاب به این فکر کرده که حاج قاسم فراتر از هر چیز ایران را حفظ کرده و این مهم است: ایران باید حفظ شود که ضدانقلاب‌ها به زعم خود آخوندها را بیرون کنند. اما با شهادت حاج قاسم حتی ضدانقلاب‌ها هم به این نتیجه رسیدند که دیگر ایران از دست می‌رود و ایرانی وجود نخواهد داشت که آنها بخواهند بدانجا برگردند.

زائری نیز درباره این موضوع اشاره کرد: اگر داخلی‌ها و مسئولان چنین چیزی را بفهمند، باید دستشان را بوسید، اما متأسفانه این دیدگاهی که خانم موسوی مطرح کردند، عمومیت ندارد. جالب اینجاست که حتی شخص مقام معظم رهبری نیز اصرار دارند که این دیدگاه درباره حاج قاسم سلیمانی رواج پیدا کند.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، نشست نقد و بررسی کتاب «داغ دلربا؛ روایتی از تشییع پیکر سپهبدشهید قاسم سلیمانی در ایران» نوشته میثم امیری پیش از ظهر یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰ با حضور حجت‌الاسلام والمسلمین محمدرضا زائری، نفیسه سادات موسوی، مصطفی وثوق کیا و نویسنده کتاب در خبرگزاری مهر برگزار شد. این کتاب را انتشارات خط مقدم برای نخستین بار سال ۹۹ با شمارگان هزار نسخه، ۱۹۵ صفحه و بهای ۳۵ هزار تومان منتشر کرده است.

وثوق کیا در این نشست گفت: «داغ دلربا» نخستین اثر مکتوب و شاید تنها کتاب از حماسه تشییع پیکر سردار شهید حاج قاسم سلیمانی باشد. روایت این تشییع بسیار مهم بود، اما کسی آن را به صورت مکتوب ارائه نمی‌داد و از این جهت انتشار این کتاب جای یک تشکر اساسی را دارد. نویسنده برای ارائه این روایت به چند شهر سفر کرد و ایده‌ها را نوشت. نکته عجیب این است که شهادت حاج قاسم به هر حال اتفاق مهم و رویدادی دهشتناک برای کشور و ملت ایران بود، اما از این اتفاق و حتی دیگر رخدادها روایتی ارائه نشده و این برای جامعه ما امری منفی به حساب می‌آید. البته بهتر این بود که چند نویسنده این اتفاق را روایت می‌کردند، اما به هر حال تاکنون «داغ دلربا» تنها روایت مکتوب است.

باید روایت خودمان از رخدادها را ارائه دهیم

حجت‌الاسلام و المسلمین زائری در این نشست گفت: ضرورت دارد که ما روایت‌های خودمان از رخدادها را داشته باشیم. در تاریخ معاصر ایران سه ماهه تیر تا شهریور اوج جنایت‌های منافقین در کشور است. ما چون روایت‌های خودمان را ارائه نکرده‌ایم، گاهی فرزندان ما که حس خود ما را ندارند، می‌گویند که آنها یک اپوزیسیون ساده بودند و چرا آن داستان‌ها پیش آمد؟ این تازه برای یک نسل بعد از ماست. ما آن زمان روایت نکردیم که منافقان چه جنایت‌هایی را در حق ملت مرتکب شدند. شاید تنها کتاب و تنها روایت موجود «عملیات مهندسی» باشد و همین متن هم آنقدر آزاردهنده است که نمی‌توان آن را به کسی هدیه داد و خواندنش را توصیه کرد.

وی افزود: ما چون رخدادها را خودمان روایت نکرده‌ایم، روایت دیگران جایگزین آنها شده است. وقتی روایت دقیقی بیان نمی‌شود، به ناچار شاهد سلطه روایت‌های دیگران خواهیم بود. یکی از حسرت‌های همیشگی من این است که کاش کسی حضور داشت و آن فضایی را که مرحوم سیدجمال الدین اسدآبادی در شهرری درگیرش بود، روایت می‌کرد. حسرت داشتن روایت‌های مستند و نقل قول‌ها از لحظات تاریخ اسلام و تاریخ ایران همیشه با ما وجود دارد.

چون ما رخدادها را خودمان روایت نکرده‌ایم، روایت دیگران جایگزین آنها شده است. وقتی روایت دقیقی بیان نمی‌شود، به ناچار شاهد سلطه روایت‌های دیگران خواهیم بود حجت‌الاسلام زائری ادامه داد: از یک نکته مهم تاریخی هم نمی‌توان غفلت کرد و آن این است که اتفاقاً جلوگیری از ثبت این نقل‌ها یک امر تئوریزه شده بوده و هست. در تاریخ اسلام و ایران، کتاب‌سوزی‌ها، روایت‌سوزی‌ها و شکنجه کردن و کشتن کسانی که کارشان ثبت وقایع بود، به کرات وجود داشته و این یک حرکت هوشمندانه و حساب شده سیاسی برای حذف روایت‌ها و نقل‌ها بوده است. امروزه نیز شکل این امر تغییر پیدا کرده و جهان به این هوشمندی رسیده که سانسور دیگر به ضرورت حذف جواب نمی‌دهد. سانسور امروز در تکثر روایت‌هاست و آنقدر روایت‌های فرعی و غلط زیاد می‌شود که روایت شما در آن گم خواهد شد. از این جهت کتاب «داغ دلربا» اهمیت دارد.

سوءاستفاده‌های شرم‌آوری از «مسئله» شهادت سردار سلیمانی شده است

زائری بخش دیگری از سخنان خود را به سوءاستفاده برخی از ماجرای شهادت سردار سلیمانی اختصاص داد و گفت: هرچند به نظر من موضوع اصلی کتاب «داغ دلربا» روایت تشییع پیکر سردار است، اما بهتر این است که عنوان فرعی کتاب از روی جلد حذف شود تا از پیش‌داوری جلوگیری کند. واقعیت را بخواهید روزی که کتاب را دست گرفتم علاقه‌ای به مطالعه‌اش نداشتم. فضای لوس تبلیغاتی که در ایران پس از این رخداد هولناک درست شد، من را بسیار از این موضوع منزجر کرد. مدام سوءاستفاده‌های شرم‌آوری از سردار سلیمانی شد و حتی کار به جایی رسید که کاندیداهای شوراهای شهر نیز تلاش کردند تا از سردار بهره‌برداری تبلیغاتی کنند.

در مواجهه با ترور حاج قاسم در حجاب معاصریت هستیم

نویسنده کتاب «پدر، پسر، روح‌القدس» اضافه کرد: این پیش‌زمینه باعث شد تا با حس ناخوشایندی به سراغ کتاب «داغ دلربا» بروم هرچند که نویسنده آن دوست من است. به نظرم اگر عنوان فرعی کتاب را برداریم مخاطب هم بدون پیش‌زمینه و پیش‌داوری به سراغ کتاب خواهد رفت. شاید اگر از زمان خودمان دور شویم این عنوان فرعی کارکرد خود را پیدا خواهد کرد.

زائری گفت: کتاب روایت تشییع سردار است و نقطه قوتش در این است که روایتی از جامعه و تاب آوری مردم در این روزها را ارائه می‌دهد. خاطراتی که نویسنده از دوران دانشجویی‌اش ارائه می‌دهد به نظرم حساب شده است و اگر آن خاطرات نبودند، روایت افتادن هواپیمای اکراینی در کتاب به این میزان تکان دهنده نمی‌شد.

وی در بخش دیگری از سخنان خود به اهمیت متون مستندنگاری اشاره کرد: ما متون مختلفی داریم از گزارش اداری و مطبوعاتی گرفته تا مستند نگاری و در نهایت نثر دراماتیک و داستان. مستندنگاری نقطه وسط این متون است. مرزی است بین گزارش زمخت و بی‌روح با متن داستانی و تخیلی. مستندنگار واقعیت را می‌گیرد اما عیناً آن را نقل نمی‌کند، بلکه روایت خودش را ارائه می‌دهد. مستندنگاری یک اثر هنری جدید است و جذاب است و شیرین. در «داغ دلربا» ما در متن حوادث و احوالات مردم هستیم. یکی از نقاط اوج کتاب ماجرای شیرین «ممد مماس» در اهواز است که کاملاً واقعی است. متن حواشی و چیزهایی را به مخاطب ارائه می‌دهد که خود نتوانسته آنها را ببیند و نقطه قوت «داغ دلربا» در همین است. نکاتی را که من نتوانستم در حضور خودم در آئین تشییع ببینم در این کتاب وجود دارد.

گمان نمی‌کردم نویسنده به ماجرای هواپیمای اوکراینی هم بپردازد

نویسنده کتاب «تقاطع انقلاب» بخش دیگری از سخنان خود را به صراحت نویسنده و تعهد او به حقیقت اختصاص داد و اشاره کرد: نویسنده کتاب را با صراحت و صداقت پیش برده است. زمانی که مطالعه آن را شروع کردم به هیچ عنوان فکر نمی‌کردم که نویسنده به هواپیمای اوکراینی هم بپردازد و ناشر جرأت چاپ آن را داشته باشد. اما برایم مهم بود که به مسئله کشته شدگان کرمانی آئین تشییع حاج قاسم بپردازد.

وی افزود: صداقت نویسنده حتی در نقل حس مردم، فحش و ناسزا دادن‌ها، کلافگی‌شان، احساسی که از تحقیر و توهین داشتند و… هم به چشم می‌خورد. نویسنده در نقل حسی که همه ما آن را تجربه کردیم، خیانت نکرده و به حذف آن نپرداخته است. به نظرم کسانی که به حذف این موارد می‌پردازند، خیانت می‌کنند و همین باعث می‌شود که صداقت ما خدشه‌دار شده و مردم و مخاطبان درست‌های ما را نیز نادرست بپندارند.

زائری: نویسنده کتاب را با صراحت و صداقت پیش برده است. زمانی که مطالعه آن را شروع کردم به هیچ عنوان فکر نمی‌کردم که نویسنده به هواپیمای اوکراینی هم بپردازد و ناشر جرأت چاپ آن را داشته باشد زائری صداقت در روایت را اصلی مهم در نوشتن خواند و ادامه داد: روایت ما از رژیم صدام و ارتشش این بود که می‌شد آنها را با یک آفتابه اسیرشان کرد. این‌گونه روایت کردیم که پاسخی برای این سوال که «پس چرا دفاع مقدس هشت سال طول کشید؟» نداشتیم. وقتی صادقانه با رویدادها برخورد نمی‌کنیم و فقط به روایت بخش‌هایی می‌پردازیم، مخاطب ما را باور نخواهد کرد. نویسنده «داغ دلربا» اما چیزی را پنهان نمی‌کند و به همین دلیل آوردن قصه هواپیمای اوکراینی من را غافلگیر کرد.

سرمایه‌ای که به باد دادیم

نویسنده کتاب «گاف فرهنگ: نقد سیاست‌گذاری و مدیریت فرهنگی» در بخش دیگری از سخنان خود به یک حسرت عظیم اشاره کرد: جمع‌بندی کتاب «داغ دلربا» برای من حسرت بود. حسرت اینکه می‌شد با جریان حاج قاسم چه کارهایی و چه فرهنگسازی‌هایی انجام بدهیم که ندادیم. با این خون مقدس و پاک می‌شد صد سال کار کرد، اما ما آن را برای چیزهای بی‌خود خرجش کردیم و این سرمایه عظیم را به باد دادیم.

وی گفت: هرکس که حتی همدلی هم با نظام نداشته باشد، این حس را پیدا می‌کند که ما ظرفیت خون حاج قاسم را از دست داده‌ایم.

تاریخی که با شهادت حاج قاسم ورق خورد

میثم امیری نیز در این نشست گفت: به نظرم زمانی که حاج قاسم را زدند، حسی در همه مردم ایران بوجود آمد که به هرحال اتفاقی افتاده و در لحظه‌ای از تاریخ معاصر هستیم که رخدادی به معنای واقعی کلمه اتفاق افتاده است. نسل ما که انقلاب و دوران دفاع مقدس را درک نکرد بزرگترین کنش سیاسی که دید رویدادهای ۱۳۸۸ بود که شیرین نبود، اما رخداد شهادت حاج قاسم لحظه‌ای تراژیک و حماسی بود که همه ما حس کردیم با آن تاریخ کشور ما دارد ورق می‌خورد.

وی افزود: جلال آل احمد می‌گوید که اگر نویسنده راه نرود آمبولی می‌کند. با این رویداد من هم راه افتادم تا ببینم که چه خبر است و خود را به اهواز رساندم. نکته مهم این است که نوشتن دلیل نمی‌خواهد و همه می‌نویسند، این چاپ کردن است که دلیل می‌خواهد. من حس کردم که باید خود را به مردم بسپارم و حتی نخستین جایی که گریه‌ام گرفت از گریه مردم بود. خودم با شنیدن این اتفاق حس بهت داشتم. به همه این دلایل سعی کردم تا در صفحات کتاب از مردم صحبت کنم، اینکه مردم چه حرفی می‌زنند و چه نتیجه‌ای می‌گیرند و البته سعی کردم تا هیچگونه داوری هم نسبت به حرف‌های مردم نداشته باشم.

امیری ادامه داد: در مواجهه با رخداد ترور و شهادت حاج قاسم ما هنوز در حجاب معاصریت هستیم و حتی به وضوح نمی‌دانیم که چه رخ داد و چرا مردم احترام بی‌سابقه‌ای برای حاج قاسم قائل شدند. در بخش قم این کتاب نوشته‌ام که مردم آمده‌اند تا دوام بیاورند و این از معدود اظهارنظرهایم در کتاب است. ما در تنگنا قرار داریم و کشور در وضعیت بغرنجی به سر می‌برد و همین وضعیت فضا را به شدت غبارآلود و تشخیص راه را دشوار کرده است.

در مواجهه با ترور حاج قاسم در حجاب معاصریت هستیم

این نویسنده همچنین با اشاره به مواجه بودن ایرانیان با بحران ناکارآمدی مدیران گفت: ما از یک طرف با بحران ناکارآمدی در داخل مواجه هستیم. همه کسانی که می‌خواهند در اینجا بر جمهور ریاست کنند، شعار می‌دهند که می‌خواهیم با بحران و فساد مبارزه کنیم، کما اینکه رئیس فعلی هم در دو دوره پیش همین را می‌گفت. این واقعیت امروز ماست و ما باید کلیت آن را بپذیریم. از طرف دیگر هم یک هجمه وحشتناک رسانه‌ای روی ایران وجود دارد و این هجمه علیه کلیت مملکت است و نه صرفاً ساختار جمهوری اسلامی ایران. در این تنگنا اتفاقات بسیاری رخ داد.

نویسنده کتاب «داغ دلربا» اضافه کرد: عجیب بودن این هجمه بر کسی پوشیده نیست. تنها ۴۰ درصد تحریم‌های ایران روی ونزوئلا اعمال شد، اما همین باعث شد تا آن کشور با خاک یکسان شود. این دو جنبه را به عینه شاهد هستیم. فکر می‌کنم شهادت حاج قاسم فرصتی پیش آورد تا ما خود را در این تنگنا ابراز کنیم و فریاد بزنیم که در چه وضعیتی قرار داریم؟ این چیزی بود که من از صحنه شهادت حاج قاسم درک کردم.

تشییعی که فرع است بر «داغ دلربا»

نفیسه سادات موسوی نیز در این نشست گفت: برای نخستین بار که خبر شهادت سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی را شنیدم، ناخودآگاه با خودم گفتم که ای کاش من و فرزندانم نبودیم اما حاج قاسم می‌بود. این حس مشترک همه مردم ایران بود. مردم ابتدا نمی‌خواستند موضوع را باور کنند و بعد متوجه عزاداری برای حاج قاسم شدند. پس از این بود که به جست‌وجوی منابعی پرداختند تا بدانند که چه رخ داد و چه شد؟

وی افزود: نخستین مولفه‌ای از کتاب که نظرم را برای مطالعه‌اش جلب کرد عنوان فرعی کتاب بود: «روایتی از تشییع پیکر سپهبد شهید قاسم سلیمانی در ایران». دوست داشتم که بدانم که در روند تشییع پیکر شهرهای مختلف ایران چه حال و هوایی داشتند؟ اما هرچه در مطالعه کتاب پیش رفتم، با وجودیکه قلم یکدست و روان نویسنده را دوست داشتم، اما با روند تشییع پیکر سردار مواجه نبودم. نویسنده حال و هوای شخصی خود را نوشته که بک‌گراندش تشییع پیکر سردار است. دست مخاطب خالی از مطالعه پیرامون این موضوع خالی می‌ماند. بنابراین هرچند «داغ دلربا» کتاب خوبی است اما عنوان دومش با محتوای کتاب نمی‌خواند، چرا که تشییع پیکر در پس زمینه فضای حاکم بر کتاب قرار دارد.

در مواجهه با ترور حاج قاسم در حجاب معاصریت هستیم

موسوی ادامه داد: «داغ دلربا» شباهت زیادی به فضای «نیم دانگ پیونگ یانگ» رضا امیرخانی دارد و این بسیار به چشم می‌آید. امیرخانی نیز در آن کتاب ضمن روایت یک اتفاق بیانیه‌های خودش را گفته است و نمی‌دانم این شباهت حسن یا ضعف کتاب «داغ دلربا» است. هرچه در مطالعه جلوتر رفتم به این رسیدم که این کتاب ورژن داخلی «نیم دانگ پیونگ یانگ» است. همچنین مخاطب در کتاب با یکسری خاطرات شخصی و دانشجویی نویسنده درگیر می‌شود که کمک چندانی به قصه اصلی کتاب نمی‌کند. فلش‌بک‌ها باید ما را به جایی برساند و ربطی به اسم و فضای اتفاق اصلی کتاب داشته باشند.

این شاعر و منتقد ادبی همچنین با اشاره به ناهمگونی فصل چهارم کتاب با روایت اصلی نویسنده گفت: فصل چهار و روایت مشهد از «داغ دلربا» را هم درک نکردم. شاید ضرورتی نداشت که این فصل کوتاه در کتاب گنجانده شود. روایت فصل چهار هرچند از زبان کس دیگری است و هرچند که نویسنده قلم آن راوی را به قلم خود ترجمان کرده، اما زاویه نگاه‌ها با زاویه نگاه نویسنده آنگونه که مثلاً در روایت اهواز دیده و درک کرده‌ایم، نیست.

هنوز هم درباره مهم‌ترین چهره‌های انقلاب روایتی وجود ندارد

میثم امیری در بخش دیگری از این نشست به درج روایت افتادن هواپیمای اوکراینی اشاره کرد و گفت: «داغ دلربا» برای انتشار باید در چند نهاد تأیید می‌شد که تاییدیه همه را گرفت. یکی از کسانی که کتاب را تأیید کرد پس از انتشار کتاب به من گفت: «زمانی که من اسم «داغ دلربا» را روی کتاب دیدم فوراً انتشار آن را تأیید کردم، اما نمی‌دانستم که در آن به هواپیمای اوکراینی هم پرداخته‌ای.» از آن تاریخ هر وقت او مرا می‌بیند می‌گوید که از کتاب هواپیمای اوکراینی چه خبر؟

وی افزود: نصب العین من در این کتاب فرمایشی از امیرالمومنین بود که پس از ماجرای سقیفه ابوسفیان نزد ایشان آمد و گفت من هم مثل تو با آنها مخالفم. حضرت امیر (ع) پاسخ فرمود که من با آنها مخالفم اما مثل تو نیستم. بنابراین من هم منتقد وضع موجودم اما مانند فعالان در رسانه‌های بیگانه نیستم.

نویسنده «داغ دلربا»: به نظرم آمد که آنچه را که درست و حقیقت است باید بنویسم و هدفم افزایش مخاطبان این کتاب نبود. خیلی زشت بود اگر به ماجرای هواپیمای اوکراینی اشاره نمی‌کردم امیری ادامه داد: متأسفانه ما در مورد حتی مهم‌ترین شخصیت‌ها و مهم‌ترین رخدادها و جریان‌های انقلاب هنوز روایت نداریم. حتی در مورد امام خمینی (ره) هم ما روایت نداریم. من کتابی به نام «بی‌خمینی» نوشته‌ام، اما پس از گذشت پنج سال هنوز به آن مجوز نداده‌اند.

زائری نیز درباره این موضوع گفت: آنقدر تنوع مخاطب داریم که نیاز به تنوع محصول وجود دارد. ما باید حتی برای آن دسته از مخاطبانی که سلطنت طلب هستند هم روایت خودمان از حاج قاسم را ارائه بدهیم. در جنگ روایت‌ها کسی برنده است که روایت خود را سریع‌تر عرضه کند. متأسفانه اما ما خاطره‌ها را فراموش می‌کنیم. به خاطر دارم زمانی که جنگ تمام شد، در امامزاده زید بازار هیأتی برپا می‌شد و رزمنده‌های بسیاری آنجا می‌رفتند. سال ۱۳۶۹ روزی به همه کسانی که آنجا حضور داشتند یک دسته برگه دادند و گفتند که خاطراتشان از جنگ را بنویسند. آن شب همه می‌گفتند که مگر اهمیتی دارد. درست به خاطر دارم که آن شب همه می‌خندیدند، اما دوستان مسئول یعنی آقای فهیمی‌نیا و تیمش خون دل خوردند تا همه را مجاب کنند که ثبت این خاطرات مهم است و ضرورت دارد.

در مواجهه با ترور حاج قاسم در حجاب معاصریت هستیم

وثوق‌کیا نیز در ادامه صحبت‌های زائری اشاره کرد: اکنون دو سال از ماجرای شهادت سردار می‌گذرد. همان روزهای اول که همه داغ بودند روایت‌های خود را می‌نوشتند، بهتر بود، خلاقیت‌ها آن روزها گل کرده بود، اما هرچه از زمان شهادت دور شدیم، راویان سرد شدند و خلاقیت‌هایشان برای نوشتن کمتر شد. اگر اتفاقات در همان روزهای نخست ثبت شوند و مثلاً ۱۰ سال دیگر ارائه شوند که بهتر است. بحث هواپیمای اوکراینی هم از این جهت که کتاب خوانده شود و طیف وسیعی از مخاطبان را دربر بگیرد مهم است. سوالم از نویسنده این است که پس از درج روایت هواپیمای اوکراینی مشکلی برایش رخ نداده است؟

امیری پاسخ داد: من به نظرم آمد که آنچه را که درست و حقیقت است باید بنویسم و هدفم افزایش مخاطبان این کتاب نبود. خیلی زشت بود اگر به ماجرای هواپیمای اوکراینی اشاره نمی‌کردم.

سرمایه‌ای اجتماعی که شهادت حاج قاسم ایجاد کرد

وثوق کیا در بخش دیگری از این جلسه به ضرورت تحلیل ماجرای شهادت حاج قاسم سلیمانی از منظر سرمایه اجتماعی اشاره کرد. وی گفت: در این شکی نیست که خون حاج قاسم یک سرمایه اجتماعی بزرگی برای ما ایجاد کرد و میان همه ایرانیان چه آنهایی که داخل ساکن اند و چه خارجی و حتی کسانی که با انقلاب اسلامی ضدیت دارند، اتحاد ایجاد کرد. از این منظر هم هنوز تحلیلی ارائه نشده است.

در مواجهه با ترور حاج قاسم در حجاب معاصریت هستیم

امیری درباره موضوع مطرح شده توسط وثوق کیا گفت: وجه درونی حاج قاسم این میان اهمیت ویژه‌ای دارد. چه شد که حاج قاسم دستگیری قلوب کرد. چگونه است که حتی مناطق عرب نشین در ایران که هنوز جمهوری اسلامی برای آنها امکاناتی چون آب و برق مهیا نکرده طرفدار حاج قاسم‌اند؟ چرا کسانی چون اردشیر زاهدی درباره او می‌نویسند؟

نفیسه سادات موسوی نیز نظر خود درباره این موضوع را به این شرح بیان کرد: به هر حال آنها که ضدیت با نظام دارند به این فکر می‌کنند که یک چهارچوبی به نام ایران باید وجود داشته باشد که وقتی روحانیون رفتند ما به آن بازگردیم. به نظرم ضدانقلاب به این فکر کرده که حاج قاسم فراتر از هر چیز ایران را حفظ کرده و این مهم است: ایران باید حفظ شود که ضدانقلاب‌ها به زعم خود آخوندها را بیرون کنند. اما با شهادت حاج قاسم حتی ضدانقلاب‌ها هم به این نتیجه رسیدند که دیگر ایران از دست می‌رود و ایرانی وجود نخواهد داشت که آنها بخواهند بدانجا برگردند.

زائری نیز درباره این موضوع اشاره کرد: اگر داخلی‌ها و مسئولان چنین چیزی را بفهمند، باید دستشان را بوسید، اما متأسفانه این دیدگاهی که خانم موسوی مطرح کردند، عمومیت ندارد. جالب اینجاست که حتی شخص مقام معظم رهبری نیز اصرار دارند که این دیدگاه درباره حاج قاسم سلیمانی رواج پیدا کند.



منبع خبر

در مواجهه با ترور حاج قاسم در حجاب معاصریت هستیم بیشتر بخوانید »

ناهار مخصوص با حاج قاسم/ ۵ برادری که مدافع حرم شدند

ناهار مخصوص با حاج قاسم/ ۵ برادری که مدافع حرم شدند



ناهار مخصوص با حاج قاسم/ ۵ برادری که مدافع حرم شدند - کراپ‌شده

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، دل کندن از مادر برایش خیلی سخت بود، اما دیدن جنایت تکفیری‌ها در سوریه برایش سخت‌تر. با اینکه ۴ برادر دیگرش در سوریه بودند برای خودش تکلیف می‌دید که راهی سوریه شود، شغل و درآمد خوبی هم داشت و استادکار تولیدی کفش بود، اما نمی‌توانست در آرامش بنشیند و به کارش برسد و بشنود که تکفیری‌ها به حریم اهل بیت (ع) بی‌حرمتی‌ کرده‌اند. بالاخره با هر ترفندی بود مادر را راضی کرد و راهی سوریه شد و در گرمای سوزان تیرماه ۹۶ در مرز سوریه و عراق به شهادت رسید و به گفته خودش نزد اهل بیت (ع) برای خود و خانواده‌اش آبرو خرید.

ناهار مخصوص با حاج قاسم/ ۵ برادری که مدافع حرم شدند

سیداحمد در منطقه عملیاتی تدمر چند روز قبل از شهادت

در ادامه پای صحبت‌های برادران شهید مدافع حرم لشکر فاطمیون «سیداحمد حسینی» می‌نشینیم.

۵ برادری که مدافع حرم شدند

سیدعلی حسینی درباره مهاجرت خانواده از افغانستان به ایران می‌گوید:

اوایل خانواده پدربزرگم در استان بغلان واقع در شمال افغانستان زندگی می‌کردند که در پی جنگ شوروی علیه افغانستان و اوضاع نابسامان در این کشور و آزار و اذیت شیعیان، با وجود اینکه پدربزرگم در افغانستان زمین کشاورزی و دام و طیور بسیار داشت،  برای حفظ دین در سال ۱۳۵۹ وارد ایران شدند. آن‌ها از همان ابتدا در مشهد ساکن شدند و پدرم ازدواج کرد. بعد از آغاز جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران عموهایم در جبهه حضور یافتند و پدرم نیز از وقتی وارد ایران شد دروس حوزوی خواند. پدرم تا سال ۸۳ که به رحمت خدا رفت، امام جماعت مسجد محله‌مان بود.

ناهار مخصوص با حاج قاسم/ ۵ برادری که مدافع حرم شدند

سیدعلی برادر شهید سیداحمد حسینی

من فرزند ارشد خانواده هستم که بعد از من سیدحسن، سیدمصطفی، سیدمجتبی و سیداحمد، سیدجواد و مرضیه سادات و دوقلوهایمان سیدمهدی و سیدمحسن به دنیا آمدند. هر کدام از ما در حرفه‌ای مشغول کار بوده‌ایم و درآمد خوبی هم داریم، مثلاً شهید سیداحمد استادکار تولیدی کفش بود، سیدحسن استاد سنگ‌کاری، سیدمصطفی استاد نجار، سیدمجتبی و سیدجواد هم خیاط‌های زبردستی هستند.

ناهار مخصوص با حاج قاسم/ ۵ برادری که مدافع حرم شدند

سیدحسن حسینی برادر شهید در حرم حضرت زینب (س)

اما وقتی که سال ۹۱ شنیده شد که داعشی‌ها به سوریه حمله کرده‌اند، برادرانم راهی سوریه شدند که جزو نفرات اول لشکر فاطمیون بودند. بعد از آن در طول این سال‌ها پنج تن از برادرانم راهی دفاع از حرم شدند که به تازگی دو برادرم از سوریه به ایران برگشته‌اند. اما من به خاطر شرایط جسمی نتوانستم اعزام شوم.

سیداحمد وابستگی زیادی به مادر داشت

سیداحمد در دوران نوجوانی به اندازه‌ای دیندار و دنبال‌ کمال و سعادت بود که خیلی از مواقع بعضی از همسایه‌ها یا والدین دوستانش، حسرت داشتن چنین فرزندی را بیان می‌کردند؛ برادرم علاقه عجیبی به اهل بیت (ع) داشت و همیشه در مراسم‌های مذهبی پیش قدم و پرتلاش بود؛ یکی از ویژگی‌های سیداحمد این بود که زیارت عاشورای بعد از نماز صبح را ترک نمی‌کرد و بین‌الطلوعین را نمی‌خوابید. او با سن کمی که داشت ما را برای رفتن به مسجد و دیگر اعمال حسنه تشویق می‌کرد. سیداحمد بیشتر اوقات مشغول گفتن ذکر وخواندن دعای فرج برای سلامتی آقا امام عصر(عج) بود. نمرات درسی او به ویژه در درس‌های قرآن و دینی عالی بود.

ناهار مخصوص با حاج قاسم/ ۵ برادری که مدافع حرم شدند

مادری که ۵ فرزند خود را راهی دفاع از حرم حضرت زینب (س) کرده است

سیداحمد زمان فوت پدرم یازده ساله بود و بعد از این قضیه توجه زیادی به مادرم داشت، مادرم و سیداحمد به قدری به هم علاقه داشتند که ما به حال برادرم غبطه می‌خوردیم، البته چند سال اخیر ما ازدواج کرده بودیم و هر کدام درگیر امورات زندگی خودمان بودیم اما سیداحمد مجرد بود و فرصت بیشتری برای رسیدگی به مادر داشت. مادر هم نهایت رضایت از رفتار و کردار خداپسندانه او را داشت.

به سوریه می‌روم تا آبروی شما نزد عمه زینب (س) باشم

از آغاز حمله تکفیری‌ها و گروهک‌های تروریستی به سوریه و عراق، سیداحمد به دنبال جلب رضایت مادر بود. بارها بعد از مطرح کردن نیتش ما می‌خواستیم منصرفش کنیم، اما می‌گفت: الان وقتش است و باید از حرم عمه زینب (س) دفاع کنیم. این نکته را هم بگویم که سیداحمد با شهید «رضا اسماعیلی» اولین شهید ذبح‌شده لشکر فاطمیون رفیق، بچه محل و هم‌کلاس بودند و بعد از شهادت رضا اسماعیلی، سیداحمد خیلی بیتابی می‌کرد.

ناهار مخصوص با حاج قاسم/ ۵ برادری که مدافع حرم شدند

از سمت راست؛ شهید سیداحمد حسینی و شهید رضا اسماعیلی

بالاخره برادرم با اصرار زیاد توانست رضایت مادر را بگیرد و در ماه مبارک رمضان سال ۹۵ به همراه چهار برادر دیگرم عازم سوریه شدند و یک دوره دو ماهه در سوریه بودند سیداحمد یک دوره رفت سوریه و برگشت، اما چون دیگر برادرها در سوریه بودند و یکی از برادرانم مجروح شده بود، مادر اجازه نداد بار دوم سیداحمد برود.

قبل از ماه مبارک رمضان سال ۹۶،‌ سیداحمد به مادر گفت: من خواب عمه زینب (س) را دیده‌ام و باید به سوریه بروم تا برای شما آبرو بخرم. بالاخره بعد از کلی التماس و خواهش مادر را راضی کرد و برای بار دوم عازم سوریه شد. در این اعزام سیداحمد به همراه سه برادرم بودند حدود یک ماه از حضورش در خاک سوریه می‌گذشت که ظهر جمعه ۱۶ تیرماه  در خاک سوریه منطقه کربلای یک نزدیک مرز عراق، گروهک تکفیری آن‌ها را محاصره می‌کنند و سیداحمد به شهادت می‌رسد.

بعد از شهادت سیداحمد چون منطقه در محاصره بود پیکر سیداحمد تا ۲ روز زیر آفتاب سوزان مانده بود و بعد از ۲ روز یک عملیات دیگری علیه داعش در آن منطقه انجام شد و رزمنده‌ها توانستند پیکر شهید را به عقب برگردانند. برادران دیگرم در تدمر و حلب حضور داشتند و تا زمان تشییع سیداحمد در جریان شهادت برادرمان قرار نگرفته بودند.

ناهار مخصوص با حاج قاسم/ ۵ برادری که مدافع حرم شدند

سید احمد در کنار مزار پدر

سیدعلی نخستین کسی بود که در جریان خبر شهادت سیداحمد قرارمی‌گیرد. او در این باره می‌گوید: سیداحمد در پرونده ثبت‌نام در لشکر فاطمیون نام و شماره تلفن من را برای مواقع ضروری نوشته بود از این رو بعد از شهادتش از دفتر لشکر با من تماس گرفتند و پرسیدند شما برادر سیداحمد هستید؟ من هم گفتم بله، گفتند: سیداحمد جراحتی برداشته و الان در دمشق است و ما می‌خواهیم او را به تهران منتقل کنیم. من هم آماده شدم تا به تهران بروم. دوباره تماس گرفتند و من را به دفتر سپاه دعوت کردند. در آنجا از صحبت‌هایشان فهمیدم که سیداحمد شهید شده است.

محل اصابت گلوله را از چشم مادر پنهان کردیم

آن‌ها گفتند می‌خواهیم به منزل بیاییم و با مادر صحبت کنیم، به آن‌ها گفتم این را به مادرم اعلام نکنید و به ما فرصت بدهید تا دایی و خاله و عموها به مشهد بروند و اطراف مادر شلوغ باشد بعد آرام‌آرام به مادر اطلاع بدهیم.

ناهار مخصوص با حاج قاسم/ ۵ برادری که مدافع حرم شدند

سیداحمد در تدمر سوریه

ما در فاصله ۳ـ۴ روز به اقوام اطلاع دادیم و آن‌ها به مشهد آمدند. در آن جمع یکی از دایی‌ها قضیه مدافعان حرم و ایثار آن‌ها را مطرح کرد و گفت: خوشا به حال کسی که مادر شهید می‌شود و با این جملات مادر را آماده کرد و به مادرم گفت که خوش به حالت که مادر شهید شدی. ابتدا مادرم خیلی بیتابی کرد و ناله زد، اما بعد از دو سه ساعت خواهر و برادرها که اطرافش بودند او را آرام کردند و گفتند: الان باید به عنوان مادر شهید افتخار کنی، چون سیداحمد برایت آبرو خریده است. بعد از این صحبت‌ها تا کنون من دیگر ندیدم، مادرم برای سیداحمد بی‌قراری کند.

افرادی که با توسل به سیداحمد حاجت گرفتند

بعد از دادن خبر شهادت، پیکر سیداحمد را به معراج بهشت رضا (ع) منتقل کردند. مسؤولان معراج به من گفتند: اول خودتان پیکر شهید را ببینید و اگر صلاح دیدید پیکر شهید را مادر و دیگر اعضای خانواده ببینند. در معراج برای اولین بار که پیکر برادرم را دیدم، یک گلوله به صورتش و گلوله دیگری به سینه‌اش اصابت کرده بود. با توجه به اینکه پیکر برادرم دو روز زیر آفتاب، سوخته بود و از این نگران بودم که دیدن پیکر شهید شاید برای مادر دلخراش باشد، از طرفی هم می‌گفتیم مادر باید برای آخرین بار صورت سیداحمد را ببیند. به همین خاطر آن قسمت از صورتش را که گلوله خورده بود، برگرداندیم تا مادر نبیند. گلوله روی سینه‌اش هم با کفن پوشیده شده بود. بالاخره شرایطی فراهم شد تا مادر و برادر و دایی‌ها پیکر سیداحمد را دیدند و بعد از برگزاری تشییع با شکوهی، در بهشت رضا (ع) آرام گرفت.

ناهار مخصوص با حاج قاسم/ ۵ برادری که مدافع حرم شدند
سیداحمد خیلی به امام رضا (ع) ارادت داشت

ما سال‌هاست در این محله ساکن هستیم و خیلی از اهالی ما را می‌شناسند بعد از شهادت سیداحمد همسایه‌ها بارها خواب او را دیدند و می‌گفتند: گرفتاری داشتیم و با توسل به شهید گرفتاری ما حل شده است. 

برادرانم دنبال امتیاز نبودند

از سال ۹۲ تاکنون برادرانم تقریباً پیوسته در جبهه‌های جنگ علیه تکفیری‌ها حضور داشتن و تنها داماد خانواده‌مان که پسرعمویمان است هم مدافع حرم است و تا یک ماه گذشته در جبهه بوده‌اندو دو پسرعمویمان هم رزمنده ومدافع حرم هستند. این جوان‌ها از جان و راحتی‌شان گذشتند و به جبهه‌های مقاومت رفتند و متأسفانه بعضی از کوته‌فکران می‌گویند مدافعان حرم بابت حقوق  و امتیاز رفتند در صورتی که اصلاً چنین نبوده برادرانم شغل و درآمد خوبی داشتند و رفتند.

ناهار مخصوص با حاج قاسم

ناهار مخصوص با حاج قاسم/ ۵ برادری که مدافع حرم شدند

سید مجتبی برادر شهید سیداحمد حسینی

رزمنده مدافع حرم «سیدمجتبی حسینی» برادر شهید سیداحمد حسینی در ادامه به خاطره‌ای از دیدار رزمندگان لشکر فاطمیون با سردارشهید حاج قاسم سلیمانی اشاره کرده و می‌گوید: سال ۹۷ در منطقه جنگی بوکمال خاک سوریه نزدیک مرز عراق، رزمنده‌های فاطمیون به دلیل جنگ چند روزه رو در رو با تکفیری‌ها از نظر جسمی و روحی خسته شده بودند و از طرفی هم مهمات درحال تمام شدن بود، فرمانده عملیات خیلی تلاش می‌کرد که روحیه رزمنده‌ها حفظ شود و از پشت خط هم برای نیروهای پشتیبانی تقاضای کمک کرده بود گویا این خبر به حاج قاسم می‌رسد که رزمنده‌های فاطمیون در منطقه جنگی منتظر کمک هستند. حاج قاسم و یکی از همراهانشان به سمت منطقه حرکت کردند و سرزده خودشان را به رزمنده‌ها ‌رساندند. در این لحظه رزمنده‌ها با اشتیاق بهم خبر دادند که حاج قاسم به منطقه آمده است، همگی دور حاجی حلقه زدیم و ایشان برایمان صحبت کردند.

حضور حاج قاسم در میان رزمندگان لشکر فاطمیون

رزمندگانی که قبلاً ملاقات با حاج قاسم داشتند به ما گفته بودند که ایشان به قدری انسان خدایی است که وقتی به چهره دلنشین‌شان نگاه کنید، آرام می‌شوید و قوت می‌گیرید. وقتی که سردار برای ما صحبت کردند، صدایشان نگرانی و غم را از ما دور کرد. با اینکه ایشان فرمانده کل سپاه قدس بودند، با رزمنده‌های فاطمیون روی زمین خاکی نشستند و ناهار با بچه‌ها تخم‌مرغ خوردند. حاج قاسم بدون بادیگارد بین بچه‌ها بود و با تک‌تک شان دیده‌بوسی می‌کرد با اینکه برای اولین بار ایشان را می‌دیدیم انگار سال‌های سال می‌شناختیم‌شان.

ناهار مخصوص با حاج قاسم/ ۵ برادری که مدافع حرم شدند
شهید سیداحمد و برادرش سیدجواد در حرم امام رضا (ع)

حاج قاسم کمتر یک ساعت با بچه‌ها بودند، اما در همین مدت به قدری تشویق کردند و روحیه دادند که ما آماده رزم دوباره با تکفیری‌ها شدیم. حاج قاسم بعد از این دیدار راهی عملیات دیگری شدند و هر کدام از ما در حال خودمان به عکس یادگاری با ایشان و نوع رفتارشان که بعضی را به اسم صدا می‌زدند، فکر می‌کردیم. برخی از رزمنده‌ها هم قلم و کاغذ برداشته بودند و این ملاقات را یادداشت می‌کردند.

درباره شهید 

شهید مدافع حرم لشکر فاطمیون «سیداحمد حسینی» متولد  اول مهر ۱۳۷۲ در مشهد مقدس است، وی پنجمین فرزند خانواده بوده و از کودکی ارادت زیادی به خاندان اهل بیت‌ (ع) داشت، سیداحمد در دومین مرحله اعزام به سوریه روز جمعه ۱۶ تیرماه ۱۳۹۶ در منطقه کربلای یک خاک سوریه و نزدیک مرز عراق، در محاصره گروهک تکفیری قرار گرفته و سپس به شهادت می‌رسد. ۲ روز بعد از شهادت سیداحمد منطقه از محاصره خارج شده و پیکرش توسط همرزمانش به ایران فرستاده می‌شود و بعد از ۱۳ روز در مشهد مقدس تشییع شده و در بهشت رضا (ع) در بلوک ۱۵ ردیف ۱۱ شماره ۶ آرام می‌گیرد.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، دل کندن از مادر برایش خیلی سخت بود، اما دیدن جنایت تکفیری‌ها در سوریه برایش سخت‌تر. با اینکه ۴ برادر دیگرش در سوریه بودند برای خودش تکلیف می‌دید که راهی سوریه شود، شغل و درآمد خوبی هم داشت و استادکار تولیدی کفش بود، اما نمی‌توانست در آرامش بنشیند و به کارش برسد و بشنود که تکفیری‌ها به حریم اهل بیت (ع) بی‌حرمتی‌ کرده‌اند. بالاخره با هر ترفندی بود مادر را راضی کرد و راهی سوریه شد و در گرمای سوزان تیرماه ۹۶ در مرز سوریه و عراق به شهادت رسید و به گفته خودش نزد اهل بیت (ع) برای خود و خانواده‌اش آبرو خرید.

ناهار مخصوص با حاج قاسم/ ۵ برادری که مدافع حرم شدند

سیداحمد در منطقه عملیاتی تدمر چند روز قبل از شهادت

در ادامه پای صحبت‌های برادران شهید مدافع حرم لشکر فاطمیون «سیداحمد حسینی» می‌نشینیم.

۵ برادری که مدافع حرم شدند

سیدعلی حسینی درباره مهاجرت خانواده از افغانستان به ایران می‌گوید:

اوایل خانواده پدربزرگم در استان بغلان واقع در شمال افغانستان زندگی می‌کردند که در پی جنگ شوروی علیه افغانستان و اوضاع نابسامان در این کشور و آزار و اذیت شیعیان، با وجود اینکه پدربزرگم در افغانستان زمین کشاورزی و دام و طیور بسیار داشت،  برای حفظ دین در سال ۱۳۵۹ وارد ایران شدند. آن‌ها از همان ابتدا در مشهد ساکن شدند و پدرم ازدواج کرد. بعد از آغاز جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران عموهایم در جبهه حضور یافتند و پدرم نیز از وقتی وارد ایران شد دروس حوزوی خواند. پدرم تا سال ۸۳ که به رحمت خدا رفت، امام جماعت مسجد محله‌مان بود.

ناهار مخصوص با حاج قاسم/ ۵ برادری که مدافع حرم شدند

سیدعلی برادر شهید سیداحمد حسینی

من فرزند ارشد خانواده هستم که بعد از من سیدحسن، سیدمصطفی، سیدمجتبی و سیداحمد، سیدجواد و مرضیه سادات و دوقلوهایمان سیدمهدی و سیدمحسن به دنیا آمدند. هر کدام از ما در حرفه‌ای مشغول کار بوده‌ایم و درآمد خوبی هم داریم، مثلاً شهید سیداحمد استادکار تولیدی کفش بود، سیدحسن استاد سنگ‌کاری، سیدمصطفی استاد نجار، سیدمجتبی و سیدجواد هم خیاط‌های زبردستی هستند.

ناهار مخصوص با حاج قاسم/ ۵ برادری که مدافع حرم شدند

سیدحسن حسینی برادر شهید در حرم حضرت زینب (س)

اما وقتی که سال ۹۱ شنیده شد که داعشی‌ها به سوریه حمله کرده‌اند، برادرانم راهی سوریه شدند که جزو نفرات اول لشکر فاطمیون بودند. بعد از آن در طول این سال‌ها پنج تن از برادرانم راهی دفاع از حرم شدند که به تازگی دو برادرم از سوریه به ایران برگشته‌اند. اما من به خاطر شرایط جسمی نتوانستم اعزام شوم.

سیداحمد وابستگی زیادی به مادر داشت

سیداحمد در دوران نوجوانی به اندازه‌ای دیندار و دنبال‌ کمال و سعادت بود که خیلی از مواقع بعضی از همسایه‌ها یا والدین دوستانش، حسرت داشتن چنین فرزندی را بیان می‌کردند؛ برادرم علاقه عجیبی به اهل بیت (ع) داشت و همیشه در مراسم‌های مذهبی پیش قدم و پرتلاش بود؛ یکی از ویژگی‌های سیداحمد این بود که زیارت عاشورای بعد از نماز صبح را ترک نمی‌کرد و بین‌الطلوعین را نمی‌خوابید. او با سن کمی که داشت ما را برای رفتن به مسجد و دیگر اعمال حسنه تشویق می‌کرد. سیداحمد بیشتر اوقات مشغول گفتن ذکر وخواندن دعای فرج برای سلامتی آقا امام عصر(عج) بود. نمرات درسی او به ویژه در درس‌های قرآن و دینی عالی بود.

ناهار مخصوص با حاج قاسم/ ۵ برادری که مدافع حرم شدند

مادری که ۵ فرزند خود را راهی دفاع از حرم حضرت زینب (س) کرده است

سیداحمد زمان فوت پدرم یازده ساله بود و بعد از این قضیه توجه زیادی به مادرم داشت، مادرم و سیداحمد به قدری به هم علاقه داشتند که ما به حال برادرم غبطه می‌خوردیم، البته چند سال اخیر ما ازدواج کرده بودیم و هر کدام درگیر امورات زندگی خودمان بودیم اما سیداحمد مجرد بود و فرصت بیشتری برای رسیدگی به مادر داشت. مادر هم نهایت رضایت از رفتار و کردار خداپسندانه او را داشت.

به سوریه می‌روم تا آبروی شما نزد عمه زینب (س) باشم

از آغاز حمله تکفیری‌ها و گروهک‌های تروریستی به سوریه و عراق، سیداحمد به دنبال جلب رضایت مادر بود. بارها بعد از مطرح کردن نیتش ما می‌خواستیم منصرفش کنیم، اما می‌گفت: الان وقتش است و باید از حرم عمه زینب (س) دفاع کنیم. این نکته را هم بگویم که سیداحمد با شهید «رضا اسماعیلی» اولین شهید ذبح‌شده لشکر فاطمیون رفیق، بچه محل و هم‌کلاس بودند و بعد از شهادت رضا اسماعیلی، سیداحمد خیلی بیتابی می‌کرد.

ناهار مخصوص با حاج قاسم/ ۵ برادری که مدافع حرم شدند

از سمت راست؛ شهید سیداحمد حسینی و شهید رضا اسماعیلی

بالاخره برادرم با اصرار زیاد توانست رضایت مادر را بگیرد و در ماه مبارک رمضان سال ۹۵ به همراه چهار برادر دیگرم عازم سوریه شدند و یک دوره دو ماهه در سوریه بودند سیداحمد یک دوره رفت سوریه و برگشت، اما چون دیگر برادرها در سوریه بودند و یکی از برادرانم مجروح شده بود، مادر اجازه نداد بار دوم سیداحمد برود.

قبل از ماه مبارک رمضان سال ۹۶،‌ سیداحمد به مادر گفت: من خواب عمه زینب (س) را دیده‌ام و باید به سوریه بروم تا برای شما آبرو بخرم. بالاخره بعد از کلی التماس و خواهش مادر را راضی کرد و برای بار دوم عازم سوریه شد. در این اعزام سیداحمد به همراه سه برادرم بودند حدود یک ماه از حضورش در خاک سوریه می‌گذشت که ظهر جمعه ۱۶ تیرماه  در خاک سوریه منطقه کربلای یک نزدیک مرز عراق، گروهک تکفیری آن‌ها را محاصره می‌کنند و سیداحمد به شهادت می‌رسد.

بعد از شهادت سیداحمد چون منطقه در محاصره بود پیکر سیداحمد تا ۲ روز زیر آفتاب سوزان مانده بود و بعد از ۲ روز یک عملیات دیگری علیه داعش در آن منطقه انجام شد و رزمنده‌ها توانستند پیکر شهید را به عقب برگردانند. برادران دیگرم در تدمر و حلب حضور داشتند و تا زمان تشییع سیداحمد در جریان شهادت برادرمان قرار نگرفته بودند.

ناهار مخصوص با حاج قاسم/ ۵ برادری که مدافع حرم شدند

سید احمد در کنار مزار پدر

سیدعلی نخستین کسی بود که در جریان خبر شهادت سیداحمد قرارمی‌گیرد. او در این باره می‌گوید: سیداحمد در پرونده ثبت‌نام در لشکر فاطمیون نام و شماره تلفن من را برای مواقع ضروری نوشته بود از این رو بعد از شهادتش از دفتر لشکر با من تماس گرفتند و پرسیدند شما برادر سیداحمد هستید؟ من هم گفتم بله، گفتند: سیداحمد جراحتی برداشته و الان در دمشق است و ما می‌خواهیم او را به تهران منتقل کنیم. من هم آماده شدم تا به تهران بروم. دوباره تماس گرفتند و من را به دفتر سپاه دعوت کردند. در آنجا از صحبت‌هایشان فهمیدم که سیداحمد شهید شده است.

محل اصابت گلوله را از چشم مادر پنهان کردیم

آن‌ها گفتند می‌خواهیم به منزل بیاییم و با مادر صحبت کنیم، به آن‌ها گفتم این را به مادرم اعلام نکنید و به ما فرصت بدهید تا دایی و خاله و عموها به مشهد بروند و اطراف مادر شلوغ باشد بعد آرام‌آرام به مادر اطلاع بدهیم.

ناهار مخصوص با حاج قاسم/ ۵ برادری که مدافع حرم شدند

سیداحمد در تدمر سوریه

ما در فاصله ۳ـ۴ روز به اقوام اطلاع دادیم و آن‌ها به مشهد آمدند. در آن جمع یکی از دایی‌ها قضیه مدافعان حرم و ایثار آن‌ها را مطرح کرد و گفت: خوشا به حال کسی که مادر شهید می‌شود و با این جملات مادر را آماده کرد و به مادرم گفت که خوش به حالت که مادر شهید شدی. ابتدا مادرم خیلی بیتابی کرد و ناله زد، اما بعد از دو سه ساعت خواهر و برادرها که اطرافش بودند او را آرام کردند و گفتند: الان باید به عنوان مادر شهید افتخار کنی، چون سیداحمد برایت آبرو خریده است. بعد از این صحبت‌ها تا کنون من دیگر ندیدم، مادرم برای سیداحمد بی‌قراری کند.

افرادی که با توسل به سیداحمد حاجت گرفتند

بعد از دادن خبر شهادت، پیکر سیداحمد را به معراج بهشت رضا (ع) منتقل کردند. مسؤولان معراج به من گفتند: اول خودتان پیکر شهید را ببینید و اگر صلاح دیدید پیکر شهید را مادر و دیگر اعضای خانواده ببینند. در معراج برای اولین بار که پیکر برادرم را دیدم، یک گلوله به صورتش و گلوله دیگری به سینه‌اش اصابت کرده بود. با توجه به اینکه پیکر برادرم دو روز زیر آفتاب، سوخته بود و از این نگران بودم که دیدن پیکر شهید شاید برای مادر دلخراش باشد، از طرفی هم می‌گفتیم مادر باید برای آخرین بار صورت سیداحمد را ببیند. به همین خاطر آن قسمت از صورتش را که گلوله خورده بود، برگرداندیم تا مادر نبیند. گلوله روی سینه‌اش هم با کفن پوشیده شده بود. بالاخره شرایطی فراهم شد تا مادر و برادر و دایی‌ها پیکر سیداحمد را دیدند و بعد از برگزاری تشییع با شکوهی، در بهشت رضا (ع) آرام گرفت.

ناهار مخصوص با حاج قاسم/ ۵ برادری که مدافع حرم شدند
سیداحمد خیلی به امام رضا (ع) ارادت داشت

ما سال‌هاست در این محله ساکن هستیم و خیلی از اهالی ما را می‌شناسند بعد از شهادت سیداحمد همسایه‌ها بارها خواب او را دیدند و می‌گفتند: گرفتاری داشتیم و با توسل به شهید گرفتاری ما حل شده است. 

برادرانم دنبال امتیاز نبودند

از سال ۹۲ تاکنون برادرانم تقریباً پیوسته در جبهه‌های جنگ علیه تکفیری‌ها حضور داشتن و تنها داماد خانواده‌مان که پسرعمویمان است هم مدافع حرم است و تا یک ماه گذشته در جبهه بوده‌اندو دو پسرعمویمان هم رزمنده ومدافع حرم هستند. این جوان‌ها از جان و راحتی‌شان گذشتند و به جبهه‌های مقاومت رفتند و متأسفانه بعضی از کوته‌فکران می‌گویند مدافعان حرم بابت حقوق  و امتیاز رفتند در صورتی که اصلاً چنین نبوده برادرانم شغل و درآمد خوبی داشتند و رفتند.

ناهار مخصوص با حاج قاسم

ناهار مخصوص با حاج قاسم/ ۵ برادری که مدافع حرم شدند

سید مجتبی برادر شهید سیداحمد حسینی

رزمنده مدافع حرم «سیدمجتبی حسینی» برادر شهید سیداحمد حسینی در ادامه به خاطره‌ای از دیدار رزمندگان لشکر فاطمیون با سردارشهید حاج قاسم سلیمانی اشاره کرده و می‌گوید: سال ۹۷ در منطقه جنگی بوکمال خاک سوریه نزدیک مرز عراق، رزمنده‌های فاطمیون به دلیل جنگ چند روزه رو در رو با تکفیری‌ها از نظر جسمی و روحی خسته شده بودند و از طرفی هم مهمات درحال تمام شدن بود، فرمانده عملیات خیلی تلاش می‌کرد که روحیه رزمنده‌ها حفظ شود و از پشت خط هم برای نیروهای پشتیبانی تقاضای کمک کرده بود گویا این خبر به حاج قاسم می‌رسد که رزمنده‌های فاطمیون در منطقه جنگی منتظر کمک هستند. حاج قاسم و یکی از همراهانشان به سمت منطقه حرکت کردند و سرزده خودشان را به رزمنده‌ها ‌رساندند. در این لحظه رزمنده‌ها با اشتیاق بهم خبر دادند که حاج قاسم به منطقه آمده است، همگی دور حاجی حلقه زدیم و ایشان برایمان صحبت کردند.

حضور حاج قاسم در میان رزمندگان لشکر فاطمیون

رزمندگانی که قبلاً ملاقات با حاج قاسم داشتند به ما گفته بودند که ایشان به قدری انسان خدایی است که وقتی به چهره دلنشین‌شان نگاه کنید، آرام می‌شوید و قوت می‌گیرید. وقتی که سردار برای ما صحبت کردند، صدایشان نگرانی و غم را از ما دور کرد. با اینکه ایشان فرمانده کل سپاه قدس بودند، با رزمنده‌های فاطمیون روی زمین خاکی نشستند و ناهار با بچه‌ها تخم‌مرغ خوردند. حاج قاسم بدون بادیگارد بین بچه‌ها بود و با تک‌تک شان دیده‌بوسی می‌کرد با اینکه برای اولین بار ایشان را می‌دیدیم انگار سال‌های سال می‌شناختیم‌شان.

ناهار مخصوص با حاج قاسم/ ۵ برادری که مدافع حرم شدند
شهید سیداحمد و برادرش سیدجواد در حرم امام رضا (ع)

حاج قاسم کمتر یک ساعت با بچه‌ها بودند، اما در همین مدت به قدری تشویق کردند و روحیه دادند که ما آماده رزم دوباره با تکفیری‌ها شدیم. حاج قاسم بعد از این دیدار راهی عملیات دیگری شدند و هر کدام از ما در حال خودمان به عکس یادگاری با ایشان و نوع رفتارشان که بعضی را به اسم صدا می‌زدند، فکر می‌کردیم. برخی از رزمنده‌ها هم قلم و کاغذ برداشته بودند و این ملاقات را یادداشت می‌کردند.

درباره شهید 

شهید مدافع حرم لشکر فاطمیون «سیداحمد حسینی» متولد  اول مهر ۱۳۷۲ در مشهد مقدس است، وی پنجمین فرزند خانواده بوده و از کودکی ارادت زیادی به خاندان اهل بیت‌ (ع) داشت، سیداحمد در دومین مرحله اعزام به سوریه روز جمعه ۱۶ تیرماه ۱۳۹۶ در منطقه کربلای یک خاک سوریه و نزدیک مرز عراق، در محاصره گروهک تکفیری قرار گرفته و سپس به شهادت می‌رسد. ۲ روز بعد از شهادت سیداحمد منطقه از محاصره خارج شده و پیکرش توسط همرزمانش به ایران فرستاده می‌شود و بعد از ۱۳ روز در مشهد مقدس تشییع شده و در بهشت رضا (ع) در بلوک ۱۵ ردیف ۱۱ شماره ۶ آرام می‌گیرد.



منبع خبر

ناهار مخصوص با حاج قاسم/ ۵ برادری که مدافع حرم شدند بیشتر بخوانید »

روزی که حاج قاسم سه بار تا مرز شهادت پیش رفت

روزی که حاج قاسم سه بار تا مرز شهادت پیش رفت


روزی که حاج قاسم سه بار تا مرز شهادت پیش رفتبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سردار حسنی سعدی به بیان خاطره‌ای از شهید پورجعفری درباره یک روز از زندگی شهید حاج‌ قاسم سلیمانی پرداخت و اظهار داشت: شهید پور جعفری عزیز می‌گفت من فقط یک روز از زندگی حاج قاسم را برایتان تعریف می‌کنم که ای‌ کاش وقت داشتیم و می‌نشستم بیشتر می‌گفتم. یک روز رفتیم کردستان عراق که داعش آنجا آمده بود. مردم خانه‌ها را خالی کرده و رفته بودند. در خانه‌ای مستقر شدیم و صبحانه خوردیم.

حاج قاسم دوربین را برداشت و در منطقه راه افتادیم. بر روی پشت‌ بام یک خانه کنار بالکن، دوربین را گذاشت و شروع به شناسایی منطقه کرد. من دیدم بلوکی آن کنار افتاده است. این بلوک را برداشتم و روی بالکن گذاشتم تا وی از سوراخ‌های بلوک، منطقه را دید بزند تا تک‌تیرانداز‌های داعش ما را نزنند.

هنوز بلوک را نگذاشته بودم روی بالکن که تک‌تیرانداز تیر زد و خورده‌های بلوک روی من و حاج قاسم پاشید. از این خانه به پشت‌ بام خانه دیگری برای شناسایی رفتیم. آنجا هم تیری زدند و آن هم از کنار گوش حاج‌قاسم رد شد و داخل دیوار رفت.

از آنجا هم رفتیم. حاج قاسم به من گفت: حسین، برو ببین اینجا سرویس بهداشتی کجا هست؟ جایی تمیز که در آن وضو بگیریم و آبی به صورت بزنیم. رفتم و گشتم اما جای تمیزی نبود در نتیجه به حاج قاسم گفتم به بغداد برویم، اینجا سرویس تمیز نیست.

حاج قاسم گفت: تا بغداد ۱۸۰ کیلومتر راه هست. می‌رویم خانه‌ای که امروز آنجا صبحانه خوردیم و من قبول کردم. وقتی رسیدیم، من نشستم و حاج قاسم رفت وضو بگیرد. احساس کردم که دلم شور می‌زند و استرس دارم. دنبال او رفتم تا ببینم کجا رفت. دیدم وضو گرفته است و اورکتش روی دست راستش و جوراب‌هایش هم در دست چپش هستند و دارد می‌آید.

گفتم: حاجی، از این جا برویم. گفت: حسین، تو را امروز چه شده؟ از او خواستم که برویم. گفت بگذار جوراب‌هایم را بپوشم.

گفتم داخل ماشین بپوش. با زحمت او را سوار ماشین کردم و در را بستم و راه افتادیم. ۱۰۰ متری که از آن خانه فاصله گرفتیم، تمام خانه با ۱۷ نفر از نیرو‌های خودی که داخلش بودند، منفجر شد.

در زمان دیگری برای شناسایی و ارتباط با بچه‌ها و دوستانمان رفتیم. سوار ماشین بودیم که یک مرتبه شنیدیم بچه‌ها داد زدند: «بایست، بایست و جلوتر نیا». ایستادیم. در جاده یک بمب کار گذاشته بودند که چاشنی کششی داشت و ۲۰ سانتی متر دیگر مانده بود تا ماشین ما روی آن برود و منفجر شود.

شب که برای استراحت به بغداد رفتیم، فقط حاج قاسم یک کلام گفت: عجب؛ امروز دو سه بار می‌خواستیم شهید شویم اما نشدیم.

سردار سعدی در آخر این خاطره گفت: تمام زندگی حاج قاسم استرس، خطر، ریسک، تلاش و کار و دست‌ و پنجه نرم کردن با مرگ بود.

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

روزی که حاج قاسم سه بار تا مرز شهادت پیش رفت بیشتر بخوانید »

جزییاتی از زندگی امنیتی شهید مصطفی بدرالدین

جزییاتی از زندگی امنیتی شهید مصطفی بدرالدین



جزییاتی از زندگی امنیتی شهید مصطفی بدرالدین

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، فاطمه حرب همسر شهید سید مصطفی بدرالدین (ذوالفقار)، فرمانده شاخه نظامی حزب الله لبنان و نایب رئیس اتحادیه جهانی فرزندان شهدا و ایثارگران، رباره ویژگی‌ها و منش و روش زندگی شهید مصطفی بدرالدین به گفت‌وگو نشست.

آیا شخصیت ذوالفقار قبل از شهادتش شناخته شده بود؟

تفاوت زیادی میان شخصی که در حزب الله زندگی نظامی دارد و انسانی که زندگی امنی دارد، وجود دارد. از زمان ازدواج، خانه ما برای همه ناشناخته بود و در سال ۸۳ همسرم هفت سال در کویت زندانی شد و سپس بازگشت و با سید عباس موسوی دیدار کرد و شروع به عهده دار شدن مأموریت‌های رئیس ستاد مقاومت اسلامی در جنوب لبنان شد. غیر از مادر سید و خواهرش احدی از مکان و منزل ما اطلاع نداشت حتی پدر و مادرم و خویشاوندانم اطلاعی نداشتند. از آن هنگام میان خانه‌های متعددی جابجایی می‌شدیم از جمله خانه سیدحسن نصرالله و منزل حاج عماد، زندگی امنیتی بسیار سخت بود. آشنایی‌هایی بود و از اوضاع و احوال یکدیگر آگاه و یکدیگر را ملاقات می‌کردیم اما به طور کلی احدی از جزئیات اطلاع نداشت حتی بچه‌های حزب الله مطلع نبودند. معذرت می‌خواهم نمیتونم که وارد جزئیات بشوم. اما درباره کودکان هم زندگی امنیتی سخت داشتند و درس خواندن و مسائل دیگر در فضای امنیتی بود با این حال از این موضوع خرسند بودند.

حاج‌قاسم خطاب به فرزندانم گفت سربلند هستید زیرا ایشان در همه جبهه‌های جنگ حضور داشت و یاور مظلومان بود. شهید سلیمانی سپس گفت که از دست رفتن سیدمصطفی برای سیدحسن نصرالله به مثابه از دست رفتن مالک اشتر برای امیرالمومنین بود

چگونه با امام خمینی و انقلاب اسلامی آشنا شدید؟ چگونه به ایشان اقتدا کردید؟

در واقع در زمان پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، شهید موقعیت عجیبی داشت، من در آغاز آشنایی با خانواده آنها بودم و آن در مرحله نامزدی بود. سید در سال ۷۹ گفت که پس از پیروزی انقلاب اسلامی مستقیماً به ایران خواهد رفت. سید مصطفی روحیه انقلابی عجیبی داشت و از زمان شروع حیاتش آگاهی کامل با تفکر شهید محمد باقر الصدر و امام موسی صدر داشت. ایشان از تجارب انقلابی بسیاری از احزاب در کشورهای دنیا آگاه بود، اما هنگامی که انقلاب اسلامی ایران پیروز شد به من گفت که به ایران خواهد رفت و متعجب شدم زیرا حزب الله در آن زمان نبود. اگر بخواهم که از معرفت و شعور سید در آن زمان بگویم، گویای سلمان فارسی بود که در جستجوی رسول الله است و دین جدید را می‌جوید. سید تجارب جهادی بسیاری داشت. از گفته‌های ایشان هنگامی که فرماندهی ستاد حزب الله را عهده دار شد این بود که مقاومت بدون ولایت فقیه نمی‌تواند که یک وضعیت جهادی سیستماتیک ایجاد کند و دچار هرج و مرج خواهد شد. یکروز قبل از شهادتش با سید ابوالفضل طباطبایی نماینده امام در سوریه ملاقات کرد و به من گفت که آن دیداری ویژه بود. آخرین سخنان سید این بود که او سید ابوالفضل طباطبایی را بیش از هفت بار ملاقات کرده است و سید به او گفته است که من بوی رهبر را از شما استشمام می‌کنم.

جزییاتی از زندگی امنیتی شهید مصطفی بدرالدین

واکنش سید هنگامی که خبر رحلت امام را شنید چه بود؟

هنگامی که امام خمینی (ره) رحلت فرمودند، سید در زندان بود. بر حسب آموزه‌های علما ما آموخته بودیم و در واقع برداشت ما در آن مرحله این بود که امام خمینی همان شخصیتی است که پرچم را به امام مهدی (ع) خواهد سپرد. هنگامی که امام رحلت فرمودند این غافلگیری بزرگی در لبنان برای همه بود. همه شوکه شدند. ما می‌گفتیم چه بر ما خواهد گذشت. ما یقین داشتیم که خداوند عز وجل بر ما منت خواهد نهاد و رهبری بزرگ دیگری به عنوان نایب امام مهدی (ع) به ما می‌دهد. از خداوند می‌خواهیم که به دست امام خامنه ای فتوحاتی در همه کشورهای اسلامی رخ دهد. ایران در این روزها برای یاری مستضعفان متحمل رنج‌های زیادی شده است. به یاری خداوند اهداف امام خمینی (ره) باقی و جاودان در تاریخ خواهد ماند.

غیر از مادر سید و خواهرش احدی از مکان و منزل ما اطلاع نداشت حتی پدر و مادرم و خویشاوندانم اطلاعی نداشتند. از آن هنگام میان خانه‌های متعددی جابجایی می‌شدیم از جمله خانه سیدحسن نصرالله و منزل حاج عماد، زندگی امنیتی بسیار سخت بود

دلایلی که سید زندانی شد، چه بود؟

بیشتر آن به سبب اقتدای ایشان به امام خمینی (ره) بود. ایشان تحمیل حرف ظلمانی را نداشت. هنگامی که سید مصطفی در سال ۸۳ به کویت در یک مأموریت امنیتی با هماهنگی برادران رفت، به زندان افتاد و سه حکم اعدام و دو حکم ابد برای ایشان صادر شد. من از چیزی اطلاع نداشتم مگر پس از سال از زندانی شدن ایشان. هنگام بحث گروگان‌ها در بیروت و طرح سلامت مصطفی بدر الدین در مقابل گروگان‌ها، آمریکا به کویت در آن دوره به منظور عدم آزاد کردن ایشان از زندان فشار وارد کرد.
این گفته او را همیشه می گویم که می‌گفت من از سوریه شهید یا پیروز بازمی گردم. در سوریه به شهادت رسید و با شهادتش به پیروزی رسید و سوریه پیروز شد.

جزییاتی از زندگی امنیتی شهید مصطفی بدرالدین

رابطه با شهید قاسم سلیمانی چگونه بود؟

همیشه در ارتباط با ما بود و تواضع، جهاد و مهربانی ایشان به خانواده‌های شهیدان بسیار بود. هنگامی برای مراسم شهادت سید به ایران رفتیم ایشان حضور نداشتند و تلفنی به ما گفتند که در عراق در جبهه‌ها هستند و دو روز بعد به تهران خواهند آمد. سپس از خانواده و فرزندان پذیرایی کردند. ایشان خطاب به فرزندانم گفت سربلند هستید زیرا ایشان در همه جبهه‌های جنگ حضور داشت و یاور مظلومان بود. شهید سلیمانی سپس گفت که از دست رفتن سیدمصطفی برای سیدحسن نصرالله به مثابه از دست رفتن مالک اشتر برای امیرالمومنین بود. عظمت مادران شهدا از اهمیت و عظمت فرماندهان شهید کمتر نیست.

پیام شما به زن فلسطینی و ایرانی و زنان مقاومت در دنیا چیست؟

ما مبارزه زن فلسطینی را تحسین می‌گوئیم زنان فلسطینی بزرگ و قوی و راسخ هستند و در مقاومت تزلزل ندارند و به قضای الهی راضی هستند. اما درباره زن ایرانی باید بگویم که زن ایرانی الگویی هستند که باید در کل دنیا در سطح سیاسی، فرهنگی و عملی به آن اقتدا شود. زن ایرانی زنی بزرگ در همه زمینه هاست. امام خمینی به نقش زن ایران در انقلاب واقف بود. زن ایرانی توانست که دیدگاه دنیا را به نسبت به زن تغییر دهد و توانست که شکل دنیا را عوض کند. تجربه زن امروز در حکومت اسلامی و مشارکت آن در تصمیمات سرنوشت ساز کشور، تجربه بسیار خوبی در سطوح سیاسی، فرهنگی و اجتماعی بود. امام خمینی به زنان اجازه مشارکت در پارلمان را داد در حالی که برخی دیدگاه عدم ورود آنها را داشتند اما امام بر ضرورت مشارکت زن در این نقش مهم در جامعه تاکید کرد و احترام و منزلت زیادی به آن داد.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، فاطمه حرب همسر شهید سید مصطفی بدرالدین (ذوالفقار)، فرمانده شاخه نظامی حزب الله لبنان و نایب رئیس اتحادیه جهانی فرزندان شهدا و ایثارگران، رباره ویژگی‌ها و منش و روش زندگی شهید مصطفی بدرالدین به گفت‌وگو نشست.

آیا شخصیت ذوالفقار قبل از شهادتش شناخته شده بود؟

تفاوت زیادی میان شخصی که در حزب الله زندگی نظامی دارد و انسانی که زندگی امنی دارد، وجود دارد. از زمان ازدواج، خانه ما برای همه ناشناخته بود و در سال ۸۳ همسرم هفت سال در کویت زندانی شد و سپس بازگشت و با سید عباس موسوی دیدار کرد و شروع به عهده دار شدن مأموریت‌های رئیس ستاد مقاومت اسلامی در جنوب لبنان شد. غیر از مادر سید و خواهرش احدی از مکان و منزل ما اطلاع نداشت حتی پدر و مادرم و خویشاوندانم اطلاعی نداشتند. از آن هنگام میان خانه‌های متعددی جابجایی می‌شدیم از جمله خانه سیدحسن نصرالله و منزل حاج عماد، زندگی امنیتی بسیار سخت بود. آشنایی‌هایی بود و از اوضاع و احوال یکدیگر آگاه و یکدیگر را ملاقات می‌کردیم اما به طور کلی احدی از جزئیات اطلاع نداشت حتی بچه‌های حزب الله مطلع نبودند. معذرت می‌خواهم نمیتونم که وارد جزئیات بشوم. اما درباره کودکان هم زندگی امنیتی سخت داشتند و درس خواندن و مسائل دیگر در فضای امنیتی بود با این حال از این موضوع خرسند بودند.

حاج‌قاسم خطاب به فرزندانم گفت سربلند هستید زیرا ایشان در همه جبهه‌های جنگ حضور داشت و یاور مظلومان بود. شهید سلیمانی سپس گفت که از دست رفتن سیدمصطفی برای سیدحسن نصرالله به مثابه از دست رفتن مالک اشتر برای امیرالمومنین بود

چگونه با امام خمینی و انقلاب اسلامی آشنا شدید؟ چگونه به ایشان اقتدا کردید؟

در واقع در زمان پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، شهید موقعیت عجیبی داشت، من در آغاز آشنایی با خانواده آنها بودم و آن در مرحله نامزدی بود. سید در سال ۷۹ گفت که پس از پیروزی انقلاب اسلامی مستقیماً به ایران خواهد رفت. سید مصطفی روحیه انقلابی عجیبی داشت و از زمان شروع حیاتش آگاهی کامل با تفکر شهید محمد باقر الصدر و امام موسی صدر داشت. ایشان از تجارب انقلابی بسیاری از احزاب در کشورهای دنیا آگاه بود، اما هنگامی که انقلاب اسلامی ایران پیروز شد به من گفت که به ایران خواهد رفت و متعجب شدم زیرا حزب الله در آن زمان نبود. اگر بخواهم که از معرفت و شعور سید در آن زمان بگویم، گویای سلمان فارسی بود که در جستجوی رسول الله است و دین جدید را می‌جوید. سید تجارب جهادی بسیاری داشت. از گفته‌های ایشان هنگامی که فرماندهی ستاد حزب الله را عهده دار شد این بود که مقاومت بدون ولایت فقیه نمی‌تواند که یک وضعیت جهادی سیستماتیک ایجاد کند و دچار هرج و مرج خواهد شد. یکروز قبل از شهادتش با سید ابوالفضل طباطبایی نماینده امام در سوریه ملاقات کرد و به من گفت که آن دیداری ویژه بود. آخرین سخنان سید این بود که او سید ابوالفضل طباطبایی را بیش از هفت بار ملاقات کرده است و سید به او گفته است که من بوی رهبر را از شما استشمام می‌کنم.

جزییاتی از زندگی امنیتی شهید مصطفی بدرالدین

واکنش سید هنگامی که خبر رحلت امام را شنید چه بود؟

هنگامی که امام خمینی (ره) رحلت فرمودند، سید در زندان بود. بر حسب آموزه‌های علما ما آموخته بودیم و در واقع برداشت ما در آن مرحله این بود که امام خمینی همان شخصیتی است که پرچم را به امام مهدی (ع) خواهد سپرد. هنگامی که امام رحلت فرمودند این غافلگیری بزرگی در لبنان برای همه بود. همه شوکه شدند. ما می‌گفتیم چه بر ما خواهد گذشت. ما یقین داشتیم که خداوند عز وجل بر ما منت خواهد نهاد و رهبری بزرگ دیگری به عنوان نایب امام مهدی (ع) به ما می‌دهد. از خداوند می‌خواهیم که به دست امام خامنه ای فتوحاتی در همه کشورهای اسلامی رخ دهد. ایران در این روزها برای یاری مستضعفان متحمل رنج‌های زیادی شده است. به یاری خداوند اهداف امام خمینی (ره) باقی و جاودان در تاریخ خواهد ماند.

غیر از مادر سید و خواهرش احدی از مکان و منزل ما اطلاع نداشت حتی پدر و مادرم و خویشاوندانم اطلاعی نداشتند. از آن هنگام میان خانه‌های متعددی جابجایی می‌شدیم از جمله خانه سیدحسن نصرالله و منزل حاج عماد، زندگی امنیتی بسیار سخت بود

دلایلی که سید زندانی شد، چه بود؟

بیشتر آن به سبب اقتدای ایشان به امام خمینی (ره) بود. ایشان تحمیل حرف ظلمانی را نداشت. هنگامی که سید مصطفی در سال ۸۳ به کویت در یک مأموریت امنیتی با هماهنگی برادران رفت، به زندان افتاد و سه حکم اعدام و دو حکم ابد برای ایشان صادر شد. من از چیزی اطلاع نداشتم مگر پس از سال از زندانی شدن ایشان. هنگام بحث گروگان‌ها در بیروت و طرح سلامت مصطفی بدر الدین در مقابل گروگان‌ها، آمریکا به کویت در آن دوره به منظور عدم آزاد کردن ایشان از زندان فشار وارد کرد.
این گفته او را همیشه می گویم که می‌گفت من از سوریه شهید یا پیروز بازمی گردم. در سوریه به شهادت رسید و با شهادتش به پیروزی رسید و سوریه پیروز شد.

جزییاتی از زندگی امنیتی شهید مصطفی بدرالدین

رابطه با شهید قاسم سلیمانی چگونه بود؟

همیشه در ارتباط با ما بود و تواضع، جهاد و مهربانی ایشان به خانواده‌های شهیدان بسیار بود. هنگامی برای مراسم شهادت سید به ایران رفتیم ایشان حضور نداشتند و تلفنی به ما گفتند که در عراق در جبهه‌ها هستند و دو روز بعد به تهران خواهند آمد. سپس از خانواده و فرزندان پذیرایی کردند. ایشان خطاب به فرزندانم گفت سربلند هستید زیرا ایشان در همه جبهه‌های جنگ حضور داشت و یاور مظلومان بود. شهید سلیمانی سپس گفت که از دست رفتن سیدمصطفی برای سیدحسن نصرالله به مثابه از دست رفتن مالک اشتر برای امیرالمومنین بود. عظمت مادران شهدا از اهمیت و عظمت فرماندهان شهید کمتر نیست.

پیام شما به زن فلسطینی و ایرانی و زنان مقاومت در دنیا چیست؟

ما مبارزه زن فلسطینی را تحسین می‌گوئیم زنان فلسطینی بزرگ و قوی و راسخ هستند و در مقاومت تزلزل ندارند و به قضای الهی راضی هستند. اما درباره زن ایرانی باید بگویم که زن ایرانی الگویی هستند که باید در کل دنیا در سطح سیاسی، فرهنگی و عملی به آن اقتدا شود. زن ایرانی زنی بزرگ در همه زمینه هاست. امام خمینی به نقش زن ایران در انقلاب واقف بود. زن ایرانی توانست که دیدگاه دنیا را به نسبت به زن تغییر دهد و توانست که شکل دنیا را عوض کند. تجربه زن امروز در حکومت اسلامی و مشارکت آن در تصمیمات سرنوشت ساز کشور، تجربه بسیار خوبی در سطوح سیاسی، فرهنگی و اجتماعی بود. امام خمینی به زنان اجازه مشارکت در پارلمان را داد در حالی که برخی دیدگاه عدم ورود آنها را داشتند اما امام بر ضرورت مشارکت زن در این نقش مهم در جامعه تاکید کرد و احترام و منزلت زیادی به آن داد.



منبع خبر

جزییاتی از زندگی امنیتی شهید مصطفی بدرالدین بیشتر بخوانید »