قاسم سلیمانی

زینب سلیمانی: امام خامنه‌ای برای پدرم حکم رگ گردن را داشت

زینب سلیمانی: امام خامنه‌ای برای پدرم حکم رگ گردن را داشت


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه بین‌الملل خبرگزاری فارس، «زینب سلیمانی» دختر شهید سردار قاسم سلیمانی فرمانده سابق نیروی قدس سپاه در ایام اولین سالروز شهادت پدرش، به ذکر مناقب وی پرداخت و گفت: رهبر انقلاب برای حاج قاسم سلیمانی حکم رگ گردن را داشت و او خود را حقیقتاً سرباز مردم ایران و رهبری می‌دانست.

وی با بیان اینکه پدرش در آن واحد در میدان نبرد، هم فرمانده بود هم سرباز، افزود: زندگی پدرش همیشه مملوء از خطرها بوده و هر زمان که [به سوی میدان نبرد] می‌رفته، دشمن و دشمنانی در کمین او بوده‌اند. زینب سلیمانی گفت که یک بار دو جنگنده آمریکایی تلاش کرده‌اند هواپیمایی را که پدرش در آن حضور داشته، هدف بگیرند. 

زینب سلیمانی تصریح کرد: سردار سلیمانی به رغم اینکه چهره نظامی و با ابهتی بود ولی قلب رئوفی داشت و دیگران را با محبتش جذب می‌کرد. سردار شهید کسی نبود که میادین نبرد را از پشت جبهه و به دور از حضور در میدان فرماندهی کند. سردار سلیمانی در عملیات آزادسازی شهر «آمرلی» در پاسخ به اینکه چرا در میادین حضور دارد و این مسئله خطرناک است، گفت نمی‌توان نسبت به زنان و کودکانی که در محاصره‌اند و جانشان در خطر است، بی‌اعتنا بود.

وی افزود: حاج قاسم هنگام ورود به [بحران] سوریه در حقیقت و در عین حال، در یک زمان در حال دفاع از ایران و سوریه بود… پدرم فرمانده و مسئول نیرویی بود که حامل آرمان فلسطین بود. آرمان و ملت فلسطین برای او بسیار مهم بود. امروز ما شاهدیم که مقاومت فلسطین، اسرائیلی‌ها را مرعوب کرده است.

دختر شهید سلیمانی گفت: میراث حاج قاسم برای ملت فلسطین اجازه نخواهد داد که اشغالگری اسرائیل ادامه یابد. 

به گفته زینب سلیمانی، حاج قاسم برای عراق تلاشی مضاعف می‌کرد… او در عراق، سوریه، فلسطین و لبنان و حتی در ایران مقاومتی ایجاد کرد که مأموریتش فراتر از این امور است. 

او روابط پدرش با ابومهدی المهندس را «عمیق و قلبی» توصیف و اضافه کرد: هیچ گاه پدرش را بدون ابومهدی المهندس ندیده است. به گفته زینب سلیمانی، ابومهدی پیشتر گفته است که از خدا میخواهد اگر روزی قرار است اتفاق بدی برای حاج قاسم بیفتد، او از این دنیا رفته باشد و این روز را نبیند. 

زینب سلیمانی روابط پدرش با سید حسن نصرالله را «عشقی برادرانه» دانست و افزود: «پدرم خود را حقیقتا سرباز امام خامنه‌ای و مردم ایران می‌دانست و عاشق رهبری بود. من اگر علاقه حاج قاسم را به حضرت آقا  توصیف کنم، میگویم آقا حکم رگ گردن حاج قاسم را داشت». 

وی تصریح کرد: پدرش هنگام شهادت حاج عماد مغنیه، فرمانده شهید حزب‌الله همان حس و حالی را پیدا کرد که زمان شهادت شهید احمد کاظمی داشته و این موضوع در فیلمی که از حال ایشان پخش شده، قابل مشاهده است. 

این مصاحبه در قالب ویژه‌برنامه‌های شبکه خبری المیادین به مناسبت اولین سالروز شهادت حاج قاسم سلیمانی پخش شد که به مدت دو هفته ادامه دارد.

انتهای پیام/ص 





منبع خبر

زینب سلیمانی: امام خامنه‌ای برای پدرم حکم رگ گردن را داشت بیشتر بخوانید »

عکسی که به درخواست «حاج قاسم» ثبت شد

عکسی که به درخواست «حاج قاسم» ثبت شد



آخرین دیدار سیدحسن نصرالله با سردار سلیمانی/ عکسی که به درخواست حاج قاسم ثبت شد

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، سیدحسن نصرالله در خاطره‌ای با عنوان «آرزوی من است» یادی از شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی می‌کند که این خاطره در کتاب «متولد مارس» بیان شده، مشروح آن را در ادامه بخوانید:

روز چهارشنبه‌ای که حاج قاسم سحر جمعه‌اش به شهادت رسید، ایشان بیروت پیش ما بود. عصر چهارشنبه چند ساعت جلسه داشتیم. البته قرار نبود ایشان به لبنان بیاید. دو هفته قبل لبنان بود و هیچ نیازی نبود به لبنان بیاید. روز دوشنبه، یعنی دو روز پیش از آمدنش، من از یکی از برادران‌مان که مدام با حاج قاسم در ارتباط بود، پرسیدم: «چه خبر از حاجی؟ کجاست؟ تهران است یا بغداد؟» گفت: «من امروز با حاجی صحبت کردم.» پرسیدم: «این طرف‌ها نمی‌آید؟» گفت: «حاجی گفته نه، همین تازگی‌ها پیش شما بودم و سرم شلوغ است. می‌خواهم بروم عراق.»

سه‌شنبه شب با ما تماس گرفتند و گفتند: «حاجی رسیده دمشق، شب همان جا می‌خوابد و صبح به بیروت خواهد آمد.» تعجب کردم. ایشان دو یا سه هفته قبل این جا بود و آن روزها هم بسیار درگیر مسائل عراق بود.

به هر حال عصر روز چهارشنبه همدیگر را دیدیم. من همان شب چند قرار داشتم. به دلیل این که معمولا ما بعد از نماز مغرب دیدار می‌کردیم، به حاج قاسم گفتم: «من قرارهای شب را لغو می‌کنم. نماز را می‌خوانیم و جلسه را آغاز می‌کنیم.» در جلسات، ما بین شش تا هفت ساعت صحبت می‌کردیم. حاج قاسم گفت: «نه، نیازی نیست. من زیاد وقت شما را نمی گیرم. فقط آمده‌ام خودت را ببینم. کاری ندارم. موضوعی برای بحث هم ندارم. چند هفته پیش این جا بودم. یک ساعت بیشتر وقت شما را نمی‌گیرم. بنشینیم و صحبت کنیم.» من متعجب شدم و پرسیدم: «پس برای چه به خودتان زحمت دادید و آمدید ضاحیه؟» گفت: فقط آمدم شما را ببینم. هیچ کار دیگری ندارم.»

نشستیم برای صحبت. موضوع خاصی وجود نداشت. حاجی درباره اوضاع و احوال و برخی نواقص و نیازمندی‌ها سئوال کرد. معمولا ایشان به صورت ماهانه در حل برخی مشکلات کمک می‌کرد، اما این بار مشکل چهار ماه را یک جا حل کرد و گفت: «خیالتان راحت باشد. هیچ مشکلی نیست.»

در آن دیدار من به حاج قاسم گفتم: «حاجی! رسانه‌های آمریکایی شدیدا روی شما تمرکز کرده‌اند.» بعد یکی از مهم‌ترین مجله‌های آمریکایی را نشانش دادم که تصویر روی جلد، عکس حاج قاسم بود با تیتر: «سردار بی‌جایگزین». به حاجی گفتم: «برخی دوستان ما که ایالات متحده را خوب می‌شناسند، می‌گویند این مقدار تمرکز رسانه‌ای، مقدمات ترور است. باید محتاط باشید.» خندید و گفت: چه خوب! این آرزوی من است.» و از این حرف‌ها زد.

در آن جلسه اتفاق ویژه دیگری نیفتاد. صحبت‌هایی شد و با هم شوخی کردیم. با وجود این که حاجی مشغولیت‌های زیادی در مناطق دیگر داشت، ولی از همیشه آرام‌تر و خوشحال‌تر بود. به قول ایرانی‌ها، خیلی سرحال بود. بسیار شوخی می‌کرد و می‌خندید. به طرز عجیبی نورانی شده بود. من ترسیدم.

معمولا وقتی برادران به دفتر من می‌آیند، بچه‌ها دوربین می‌آورند و عکس می‌گیرند. بعضی وقت‌ها هم نمی‌آورند؛ اما این بار خود حاجی به بچه‌ها گفت: «دوربین کجاست؟ می‌خواهم با سید عکس بگیرم.» بچه‌ها دوربین را آوردند و در حال وضو و در حال نماز و ایستاده و نشسته و… عکس‌هایی گرفته شد که البته همه‌اش منتشر نشده است. بسیار جالب این بود که حاجی پافشاری کرد و به برادران گفت دوربین بیاورند و از همه حالت‌ها عکس بگیرند.

در هر صورت به ایشان گفتم: «امشب را اینجا بمانید.» گفت: «نه، همین امشب باید برگردم دمشق. می‌خواهم چند نفر را در دمشق ببینم. فردا هم می‌روم به بغداد.» گفتم: «حاجی، خواهش می‌کنم به بغداد نروید. شرایط خوب نیست، نگران کننده است.» گفت: «نه، باید بروم. گزینه دیگری ندارم. باید بروم، چون می‌خواهم نخست‌وزیر را ببینم و پیام‌های مهمی هست که باید برسانم یا بشنوم. راه دیگری وجود ندارد. باید خودم شخصا به بغداد بروم.»

نماز مغرب را با هم خواندیم و بعد با هم خداحافظی کردیم و ایشان به دمشق رفت. این آخرین دیدار من و حاجی بود.

* میوه رسیده

نام روای این خاطره در کتاب قید نشده است. ساعت هفت صبح چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۸ دمشق، با خودرویی که دنبالم آمد عازم جلسه شدم. هوا ابری بود و نسیم سردی می‌وزید. ساعت ۷:۴۵ صبح به مکان جلسه رسیدم. مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروه‌های مقاومت در سوریه حاضر بودند. ساعت ۸ صبح بود و همه با هم صحبت می‌کردند که در باز شد و حاج قاسم سلیمانی، فرمانده بزرگ جبهه مقاومت وارد شد و با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی کرد. دقایقی به گفت‌وگوی خودمانی سپری شد تا این که حاج قاسم جلسه را رسما آغاز کرد.

در مقدمات بحث بود که گفت: «همه بنویسید؛ هر چه می‌گویم را بنویسید.» همیشه نکات را می‌نوشتیم، ولی این بار حاجی تأکید بر نوشتن کل مطالب داشت. گفت و گفت؛ از منشور پنج سال آینده، از برنامه تک تک گروه‌های مقاومت در پنج سال بعد، از شیوه تعامل با یکدیگر و… کاغذها پر شد. این حجم مطالب برای یک جلسه سابقه نداشت. آنهایی که با حاجی کار کرده‌اند، می‌دانند که او در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطع کردن صحبت‌هایش را نمی‌دهد؛ اما آن روز این گونه نبود. بارها صحبتش قطع شد، با آرامش گفت: «عجله نکنید، بگذارید حرف من تمام شود.»

ساعت ۱۱:۴۰ شد و وقت اذان ظهر رسید. با دستور حاجی سریع نماز و ناهار انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد. ساعت سه عصر شد. حدود هفت ساعت! حاجی هر آن چه در دلش بود را گفت و ما نوشتیم و جلسه پایان یافت.

مثل تمام جلسات دورش را گرفتیم و صحبت‌کنان تا در خروج همراهی‌اش کردیم. یک خودرو بیرون منتظر بود. قرار بود حاجی عازم بیروت شود تا سیدحسن نصرالله را ببیند. حاجی رفت و حدود ساعت ۹ شب از بیروت به دمشق برگشت. شخصی که همراهش بود، گفت: «حاجی فقط یک ساعت با سید حسن دیدار کرد.»

حاجی اعلام کرد امشب عازم عراق است و هماهنگی لازم را بکنند. سکوت شد. یکی گفت: «حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نروید.» حاج قاسم با لبخند گفت: «می‌ترسید شهید بشوم؟» باب صحبت باز شد. یکی گفت: «شهادت که افتخار است، اما رفتن شما برای ما فاجعه است.» حاجی رو به ما کرد. دوباره همه ساکت شدند. حاجی خیلی آرام و شمرده شمرده گفت: «میوه وقتی می‌رسد، باغبان باید آن را بچیند. میوه رسیده اگر روی درخت بماند، پوسیده می‌شود و خودش می‌افتد.» بعد نگاهش را بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضی‌ها اشاره کرد و گفت: «این هم رسیده است … این هم رسیده است…) ساعت ۱۲ شب هواپیمای حاجی پرواز کرد و ساعت ۲ صبح جمعه خبر شهادتش رسید.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، سیدحسن نصرالله در خاطره‌ای با عنوان «آرزوی من است» یادی از شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی می‌کند که این خاطره در کتاب «متولد مارس» بیان شده، مشروح آن را در ادامه بخوانید:

روز چهارشنبه‌ای که حاج قاسم سحر جمعه‌اش به شهادت رسید، ایشان بیروت پیش ما بود. عصر چهارشنبه چند ساعت جلسه داشتیم. البته قرار نبود ایشان به لبنان بیاید. دو هفته قبل لبنان بود و هیچ نیازی نبود به لبنان بیاید. روز دوشنبه، یعنی دو روز پیش از آمدنش، من از یکی از برادران‌مان که مدام با حاج قاسم در ارتباط بود، پرسیدم: «چه خبر از حاجی؟ کجاست؟ تهران است یا بغداد؟» گفت: «من امروز با حاجی صحبت کردم.» پرسیدم: «این طرف‌ها نمی‌آید؟» گفت: «حاجی گفته نه، همین تازگی‌ها پیش شما بودم و سرم شلوغ است. می‌خواهم بروم عراق.»

سه‌شنبه شب با ما تماس گرفتند و گفتند: «حاجی رسیده دمشق، شب همان جا می‌خوابد و صبح به بیروت خواهد آمد.» تعجب کردم. ایشان دو یا سه هفته قبل این جا بود و آن روزها هم بسیار درگیر مسائل عراق بود.

به هر حال عصر روز چهارشنبه همدیگر را دیدیم. من همان شب چند قرار داشتم. به دلیل این که معمولا ما بعد از نماز مغرب دیدار می‌کردیم، به حاج قاسم گفتم: «من قرارهای شب را لغو می‌کنم. نماز را می‌خوانیم و جلسه را آغاز می‌کنیم.» در جلسات، ما بین شش تا هفت ساعت صحبت می‌کردیم. حاج قاسم گفت: «نه، نیازی نیست. من زیاد وقت شما را نمی گیرم. فقط آمده‌ام خودت را ببینم. کاری ندارم. موضوعی برای بحث هم ندارم. چند هفته پیش این جا بودم. یک ساعت بیشتر وقت شما را نمی‌گیرم. بنشینیم و صحبت کنیم.» من متعجب شدم و پرسیدم: «پس برای چه به خودتان زحمت دادید و آمدید ضاحیه؟» گفت: فقط آمدم شما را ببینم. هیچ کار دیگری ندارم.»

نشستیم برای صحبت. موضوع خاصی وجود نداشت. حاجی درباره اوضاع و احوال و برخی نواقص و نیازمندی‌ها سئوال کرد. معمولا ایشان به صورت ماهانه در حل برخی مشکلات کمک می‌کرد، اما این بار مشکل چهار ماه را یک جا حل کرد و گفت: «خیالتان راحت باشد. هیچ مشکلی نیست.»

در آن دیدار من به حاج قاسم گفتم: «حاجی! رسانه‌های آمریکایی شدیدا روی شما تمرکز کرده‌اند.» بعد یکی از مهم‌ترین مجله‌های آمریکایی را نشانش دادم که تصویر روی جلد، عکس حاج قاسم بود با تیتر: «سردار بی‌جایگزین». به حاجی گفتم: «برخی دوستان ما که ایالات متحده را خوب می‌شناسند، می‌گویند این مقدار تمرکز رسانه‌ای، مقدمات ترور است. باید محتاط باشید.» خندید و گفت: چه خوب! این آرزوی من است.» و از این حرف‌ها زد.

در آن جلسه اتفاق ویژه دیگری نیفتاد. صحبت‌هایی شد و با هم شوخی کردیم. با وجود این که حاجی مشغولیت‌های زیادی در مناطق دیگر داشت، ولی از همیشه آرام‌تر و خوشحال‌تر بود. به قول ایرانی‌ها، خیلی سرحال بود. بسیار شوخی می‌کرد و می‌خندید. به طرز عجیبی نورانی شده بود. من ترسیدم.

معمولا وقتی برادران به دفتر من می‌آیند، بچه‌ها دوربین می‌آورند و عکس می‌گیرند. بعضی وقت‌ها هم نمی‌آورند؛ اما این بار خود حاجی به بچه‌ها گفت: «دوربین کجاست؟ می‌خواهم با سید عکس بگیرم.» بچه‌ها دوربین را آوردند و در حال وضو و در حال نماز و ایستاده و نشسته و… عکس‌هایی گرفته شد که البته همه‌اش منتشر نشده است. بسیار جالب این بود که حاجی پافشاری کرد و به برادران گفت دوربین بیاورند و از همه حالت‌ها عکس بگیرند.

در هر صورت به ایشان گفتم: «امشب را اینجا بمانید.» گفت: «نه، همین امشب باید برگردم دمشق. می‌خواهم چند نفر را در دمشق ببینم. فردا هم می‌روم به بغداد.» گفتم: «حاجی، خواهش می‌کنم به بغداد نروید. شرایط خوب نیست، نگران کننده است.» گفت: «نه، باید بروم. گزینه دیگری ندارم. باید بروم، چون می‌خواهم نخست‌وزیر را ببینم و پیام‌های مهمی هست که باید برسانم یا بشنوم. راه دیگری وجود ندارد. باید خودم شخصا به بغداد بروم.»

نماز مغرب را با هم خواندیم و بعد با هم خداحافظی کردیم و ایشان به دمشق رفت. این آخرین دیدار من و حاجی بود.

* میوه رسیده

نام روای این خاطره در کتاب قید نشده است. ساعت هفت صبح چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۸ دمشق، با خودرویی که دنبالم آمد عازم جلسه شدم. هوا ابری بود و نسیم سردی می‌وزید. ساعت ۷:۴۵ صبح به مکان جلسه رسیدم. مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروه‌های مقاومت در سوریه حاضر بودند. ساعت ۸ صبح بود و همه با هم صحبت می‌کردند که در باز شد و حاج قاسم سلیمانی، فرمانده بزرگ جبهه مقاومت وارد شد و با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی کرد. دقایقی به گفت‌وگوی خودمانی سپری شد تا این که حاج قاسم جلسه را رسما آغاز کرد.

در مقدمات بحث بود که گفت: «همه بنویسید؛ هر چه می‌گویم را بنویسید.» همیشه نکات را می‌نوشتیم، ولی این بار حاجی تأکید بر نوشتن کل مطالب داشت. گفت و گفت؛ از منشور پنج سال آینده، از برنامه تک تک گروه‌های مقاومت در پنج سال بعد، از شیوه تعامل با یکدیگر و… کاغذها پر شد. این حجم مطالب برای یک جلسه سابقه نداشت. آنهایی که با حاجی کار کرده‌اند، می‌دانند که او در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطع کردن صحبت‌هایش را نمی‌دهد؛ اما آن روز این گونه نبود. بارها صحبتش قطع شد، با آرامش گفت: «عجله نکنید، بگذارید حرف من تمام شود.»

ساعت ۱۱:۴۰ شد و وقت اذان ظهر رسید. با دستور حاجی سریع نماز و ناهار انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد. ساعت سه عصر شد. حدود هفت ساعت! حاجی هر آن چه در دلش بود را گفت و ما نوشتیم و جلسه پایان یافت.

مثل تمام جلسات دورش را گرفتیم و صحبت‌کنان تا در خروج همراهی‌اش کردیم. یک خودرو بیرون منتظر بود. قرار بود حاجی عازم بیروت شود تا سیدحسن نصرالله را ببیند. حاجی رفت و حدود ساعت ۹ شب از بیروت به دمشق برگشت. شخصی که همراهش بود، گفت: «حاجی فقط یک ساعت با سید حسن دیدار کرد.»

حاجی اعلام کرد امشب عازم عراق است و هماهنگی لازم را بکنند. سکوت شد. یکی گفت: «حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نروید.» حاج قاسم با لبخند گفت: «می‌ترسید شهید بشوم؟» باب صحبت باز شد. یکی گفت: «شهادت که افتخار است، اما رفتن شما برای ما فاجعه است.» حاجی رو به ما کرد. دوباره همه ساکت شدند. حاجی خیلی آرام و شمرده شمرده گفت: «میوه وقتی می‌رسد، باغبان باید آن را بچیند. میوه رسیده اگر روی درخت بماند، پوسیده می‌شود و خودش می‌افتد.» بعد نگاهش را بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضی‌ها اشاره کرد و گفت: «این هم رسیده است … این هم رسیده است…) ساعت ۱۲ شب هواپیمای حاجی پرواز کرد و ساعت ۲ صبح جمعه خبر شهادتش رسید.



منبع خبر

عکسی که به درخواست «حاج قاسم» ثبت شد بیشتر بخوانید »

«حاج قاسم» چند فرزند دارد؟

«حاج قاسم» چند فرزند دارد؟



دختر شهید سلیمانی زینب سلیمانی

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، حجت‌الاسلام والمسلمین علی شیرازی، مسؤول دفتر نمایندگی ولی فقیه در قرارگاه ثارالله درباره دست‌نوشته‌های به جا مانده از شهید حاج قاسم سلیمانی و انتشار آنها اظهار داشت: باید اذعان کرد دست‌نوشته‌های حاج قاسم از سه و حتی ۱۰ کتاب هم بیشتر خواهد شد؛ چرا که اولا حاج قاسم نامه‌های متعددی به افراد می‌نوشت که آنها هم قابلیت انتشار دارند و در ثانی دست‌نوشته‌هایی هم دارند که برای خودشان یا فرزندان شهدا تحریر کرده‌اند.

وی با بیان اینکه یکی از ویژگی‌های رهبر انقلاب که حاج قاسم هم آن را دارا بود اینکه به همه نامه‌ها پاسخ می‌داد، گفت: حضرت آقا در نامه‌ای به دختر شهیدی نوشته‌اند: «امکان ندارد نامه‌ای به دست من برسد و جواب ندهم». حاج قاسم هم به همین روش مقید بود و نامه‌ها را پاسخ می‌داد و برای فرزندان شهدا دست‌نوشته‌هایی ارسال می‌کرد. در کنار آن یادداشت‌هایی را برای برخی کتاب‌ها می‌نوشت و اگر قرار باشد منتشر شود، کتاب‌های زیادی از این دست خواهیم داشت که ما در حال پیگیری این مسئله هستیم.

حجت‌الاسلام شیرازی یادآور شد: حاج قاسم دو کتاب نوشت؛ یکی کتاب «خاطرات کربلای ۵» و دیگری درباره عملیات‌ها. در آخرین جلسه‌ای که با ایشان داشتم و بحث کتاب مطرح شد، بنده اصرار کردم که این کتاب‌ها را تحویل بدهید تا منتشر کنیم. ایشان گفت: «خودم باید ویراستاری کنم اما وقت نمی‌کنم.»

نماینده سابق ولی فقیه در نیروی قدس سپاه در بخش دیگری از این گفت‌وگو با توضیح این مطلب که حاج قاسم خاطرات روزانه‌اش را کامل می‌نوشت، تصریح کرد: حدود ۷۰ دفتر از این دست نوشته‌ها هم وجود دارد که برخی اکنون و برخی‌ در آینده قابلیت انتشار دارند. ضمن اینکه حاج قاسم برای همه فرزندانش نامه می‌نوشت. ایشان یک مرتبه به من گفت: «معمولا در سفرم و از فرزندانم دور هستم، اما با نامه ارتباط داریم. چون من برای تک تک‌شان نامه می‌نویسم.» مثل نامه‌ای که «فاطمه» خانم فرزند ایشان  آن را در محضر رهبر انقلاب قرائت کردند.

وی ادامه داد: شهید سلیمانی برای فرماندهان لشکر ثارالله دست‌نوشته‌هایی دارد که برخی منتشر شده و برخی منتشر نشده باقی است. اگر بنا باشد مجموعه این دست نوشته‌ها هم چاپ شود شامل ده‌ها کتاب خواهد شد.

* خاطراتم از حاج قاسم پس از تکمیل به قلم سعید علامیان منتشر می‌شود

شیرازی در پاسخ به این سوال که آیا پس از «شاخص‌های مکتب قاسم سلیمانی» کتاب دیگری در دست دارید، توضیح داد: کتاب مجموعه خاطرات بنده از حاج قاسم توسط آقای سعید علامیان نوشته شده و بنا بود برای سالگرد این شهید بزرگوار منتشر شود، اما ترجیح داده شد کتاب تکمیل‌تر شود. اکنون ۱۲ بخش دارد که  احتمالا بیش‌تر خواهد شد.

مسؤول دفتر نمایندگی ولی فقیه در قرارگاه ثارالله با تاکید بر اینکه مجموعه خاطرات دیگران از حاج قاسم به نام «سیمای سلیمانی» توسط بنده تدوین شده و آن هم قرار بود برای سالگرد ایشان منتشر شود، افزود: بنا شد این کتاب هم تکمیل شده و پس از آن چاپ شود تا کتابی در شان حاج قاسم در حدود ۵۰۰ صفحه منتشر شود.

* مرتضی سرهنگی از سردار دل‌ها نوشت

مسؤول دفتر نمایندگی ولی فقیه در قرارگاه ثارالله با اشاره به اثری که همزمان با سالگرد سپهبد شهید سلیمانی منتشر خواهد شد، گفت: کتاب «نامزد گلوله‌ها» در ۲۵۰ صفحه به قلم «مرتضی سرهنگی» مهیای چاپ شده و قرار است از سوی انتشارات خط مقدم روانه بازار کتاب شود.

حجت‌الاسلام شیرازی با اشاره به کتابی که توسط  مصطفی رحیمی، نویسنده کتاب «بابانظر» برای حاج قاسم تالیف شده گفت: «زندگینامه حاج قاسم» اثری است که به قلم آقای رحیمی نویسنده کتاب «بابانظر» آماده انتشار است و به زودی چاپ خواهد شد.

* به اشتباه می‌گفتند مگر حاج قاسم ولایت‌پذیر نبود، چطور دو فرزند داشت؟

وی در خصوص این موضوع که شنیده شد در یک کتاب که در گذشته منتشر شده بود، تعداد فرزندان شهید سلیمانی به اشتباه قید شده بود و این امر موجب دلخوری و تذکر ایشان شد، ابراز داشت: در زمان حیات سردار سلیمانی، کتابی به نام «حاج قاسم» چاپ شد. من دو بار به ناشر تذکر دادم که این کتاب را چاپ نکنید. حتی حاج قاسم به وزارت ارشاد نامه‌ای نوشت تا جلوی چاپ کتاب را بگیرد، اما سرانجام کتاب منتشر شد.

این کتاب در شان حاج قاسم نیست و ضعیف است. در این کتاب، یک مصاحبه با سردار سلیمانی از سال ۶۹ منتشر شده که در آن زمان، سردار دو فرزند به نام‌های حسین و نرجس داشت. پس از آن هم بسیاری به آن استناد کرده و همین گونه تعداد فرزندان سردار را قید کردند؛ در حالی که حاج قاسم ۶ فرزند دارد؛ یکی از آنها از دنیا رفته است و پنج فرزند به نام‌های نرجس، حسین، فاطمه، زینب و رضا دارد. بعضی‌ها به بنده گفتند سردار سلیمانی که می‌گویید ولایت‌پذیر است چرا فقط دو تا بچه دارد؟ اینها طبق کتاب، این تفسیر را مطرح می‌کردند؛ در حالی که این موضوع برای سال ۶۹ بود و در آن زمان سردار دو فرزند داشتند. حتی به تازگی دو ـ سه کتاب چاپ شد که از آن مساله نقل قول کرده بودند و بنده تذکر دادم که باید در پاورقی توضیح داده شود این مصاحبه برای گذشته بوده و اکنون ایشان ۵ فرزند دارند.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، حجت‌الاسلام والمسلمین علی شیرازی، مسؤول دفتر نمایندگی ولی فقیه در قرارگاه ثارالله درباره دست‌نوشته‌های به جا مانده از شهید حاج قاسم سلیمانی و انتشار آنها اظهار داشت: باید اذعان کرد دست‌نوشته‌های حاج قاسم از سه و حتی ۱۰ کتاب هم بیشتر خواهد شد؛ چرا که اولا حاج قاسم نامه‌های متعددی به افراد می‌نوشت که آنها هم قابلیت انتشار دارند و در ثانی دست‌نوشته‌هایی هم دارند که برای خودشان یا فرزندان شهدا تحریر کرده‌اند.

وی با بیان اینکه یکی از ویژگی‌های رهبر انقلاب که حاج قاسم هم آن را دارا بود اینکه به همه نامه‌ها پاسخ می‌داد، گفت: حضرت آقا در نامه‌ای به دختر شهیدی نوشته‌اند: «امکان ندارد نامه‌ای به دست من برسد و جواب ندهم». حاج قاسم هم به همین روش مقید بود و نامه‌ها را پاسخ می‌داد و برای فرزندان شهدا دست‌نوشته‌هایی ارسال می‌کرد. در کنار آن یادداشت‌هایی را برای برخی کتاب‌ها می‌نوشت و اگر قرار باشد منتشر شود، کتاب‌های زیادی از این دست خواهیم داشت که ما در حال پیگیری این مسئله هستیم.

حجت‌الاسلام شیرازی یادآور شد: حاج قاسم دو کتاب نوشت؛ یکی کتاب «خاطرات کربلای ۵» و دیگری درباره عملیات‌ها. در آخرین جلسه‌ای که با ایشان داشتم و بحث کتاب مطرح شد، بنده اصرار کردم که این کتاب‌ها را تحویل بدهید تا منتشر کنیم. ایشان گفت: «خودم باید ویراستاری کنم اما وقت نمی‌کنم.»

نماینده سابق ولی فقیه در نیروی قدس سپاه در بخش دیگری از این گفت‌وگو با توضیح این مطلب که حاج قاسم خاطرات روزانه‌اش را کامل می‌نوشت، تصریح کرد: حدود ۷۰ دفتر از این دست نوشته‌ها هم وجود دارد که برخی اکنون و برخی‌ در آینده قابلیت انتشار دارند. ضمن اینکه حاج قاسم برای همه فرزندانش نامه می‌نوشت. ایشان یک مرتبه به من گفت: «معمولا در سفرم و از فرزندانم دور هستم، اما با نامه ارتباط داریم. چون من برای تک تک‌شان نامه می‌نویسم.» مثل نامه‌ای که «فاطمه» خانم فرزند ایشان  آن را در محضر رهبر انقلاب قرائت کردند.

وی ادامه داد: شهید سلیمانی برای فرماندهان لشکر ثارالله دست‌نوشته‌هایی دارد که برخی منتشر شده و برخی منتشر نشده باقی است. اگر بنا باشد مجموعه این دست نوشته‌ها هم چاپ شود شامل ده‌ها کتاب خواهد شد.

* خاطراتم از حاج قاسم پس از تکمیل به قلم سعید علامیان منتشر می‌شود

شیرازی در پاسخ به این سوال که آیا پس از «شاخص‌های مکتب قاسم سلیمانی» کتاب دیگری در دست دارید، توضیح داد: کتاب مجموعه خاطرات بنده از حاج قاسم توسط آقای سعید علامیان نوشته شده و بنا بود برای سالگرد این شهید بزرگوار منتشر شود، اما ترجیح داده شد کتاب تکمیل‌تر شود. اکنون ۱۲ بخش دارد که  احتمالا بیش‌تر خواهد شد.

مسؤول دفتر نمایندگی ولی فقیه در قرارگاه ثارالله با تاکید بر اینکه مجموعه خاطرات دیگران از حاج قاسم به نام «سیمای سلیمانی» توسط بنده تدوین شده و آن هم قرار بود برای سالگرد ایشان منتشر شود، افزود: بنا شد این کتاب هم تکمیل شده و پس از آن چاپ شود تا کتابی در شان حاج قاسم در حدود ۵۰۰ صفحه منتشر شود.

* مرتضی سرهنگی از سردار دل‌ها نوشت

مسؤول دفتر نمایندگی ولی فقیه در قرارگاه ثارالله با اشاره به اثری که همزمان با سالگرد سپهبد شهید سلیمانی منتشر خواهد شد، گفت: کتاب «نامزد گلوله‌ها» در ۲۵۰ صفحه به قلم «مرتضی سرهنگی» مهیای چاپ شده و قرار است از سوی انتشارات خط مقدم روانه بازار کتاب شود.

حجت‌الاسلام شیرازی با اشاره به کتابی که توسط  مصطفی رحیمی، نویسنده کتاب «بابانظر» برای حاج قاسم تالیف شده گفت: «زندگینامه حاج قاسم» اثری است که به قلم آقای رحیمی نویسنده کتاب «بابانظر» آماده انتشار است و به زودی چاپ خواهد شد.

* به اشتباه می‌گفتند مگر حاج قاسم ولایت‌پذیر نبود، چطور دو فرزند داشت؟

وی در خصوص این موضوع که شنیده شد در یک کتاب که در گذشته منتشر شده بود، تعداد فرزندان شهید سلیمانی به اشتباه قید شده بود و این امر موجب دلخوری و تذکر ایشان شد، ابراز داشت: در زمان حیات سردار سلیمانی، کتابی به نام «حاج قاسم» چاپ شد. من دو بار به ناشر تذکر دادم که این کتاب را چاپ نکنید. حتی حاج قاسم به وزارت ارشاد نامه‌ای نوشت تا جلوی چاپ کتاب را بگیرد، اما سرانجام کتاب منتشر شد.

این کتاب در شان حاج قاسم نیست و ضعیف است. در این کتاب، یک مصاحبه با سردار سلیمانی از سال ۶۹ منتشر شده که در آن زمان، سردار دو فرزند به نام‌های حسین و نرجس داشت. پس از آن هم بسیاری به آن استناد کرده و همین گونه تعداد فرزندان سردار را قید کردند؛ در حالی که حاج قاسم ۶ فرزند دارد؛ یکی از آنها از دنیا رفته است و پنج فرزند به نام‌های نرجس، حسین، فاطمه، زینب و رضا دارد. بعضی‌ها به بنده گفتند سردار سلیمانی که می‌گویید ولایت‌پذیر است چرا فقط دو تا بچه دارد؟ اینها طبق کتاب، این تفسیر را مطرح می‌کردند؛ در حالی که این موضوع برای سال ۶۹ بود و در آن زمان سردار دو فرزند داشتند. حتی به تازگی دو ـ سه کتاب چاپ شد که از آن مساله نقل قول کرده بودند و بنده تذکر دادم که باید در پاورقی توضیح داده شود این مصاحبه برای گذشته بوده و اکنون ایشان ۵ فرزند دارند.



منبع خبر

«حاج قاسم» چند فرزند دارد؟ بیشتر بخوانید »

«یک و بیست» رادیو جوان در سالگرد «حاج قاسم»

«یک و بیست» رادیو جوان در سالگرد «حاج قاسم»



به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، جمعه ۱۳ دی ماه ۱۳۹۸ ساعت یک و بیست دقیقه بامداد در حمله موشکی هلی کوپترهای آمریکایی به دو خودرو در اطراف فرودگاه بغداد، سردار قاسم سلیمانی
فرمانده سپاه قدس و ابومهدی المهندس معاون حشدالشعبی و تنی چند از اعضای حشدالشعبی در این حمله هدف قرار گرفتند و به شهادت رسیدند.

از همین رو رادیو جوان از مدت‌ها قبل تصمیم گرفت تا در سالروز شهادت سردار دلها ویژه‌ برنامه‌ای را با نام «یک و بیست» تولید کند؛ این برنامه جمعه ۱۲ دی ماه از ساعت ۷ شب به مدت ۷ ساعت به روی آنتن می‌رود که هر بیست دقیقه با شنوندگان رادیوجوان قراری دارد و به سی استان دیگر سفر می‌کند تا صداوسیمای هر مرکز گزارشی از برنامه‌ها و تولیدات خود با موضوع حاج قاسم را ارائه نمایند؛ برنامه «یک و بیست» در ساعت پایانی و در ساعت یک و بیست دقیقه، در ارتباطی زنده با کرمان، حال و هوای حرم مطهر شهید سلیمانی را برای مخاطبان گزارش می‌کند.

برنامه «با تو، بی تو» از روز چهارشنبه ۱۰ دی ماه پس از اذان ظهر در ارتباطی زنده با سربازان جبهه مقاومت، خاطرات سردار سلیمانی را با ایشان مرور می‌کند.

از دیگر برنامه‌های رادیوجوان که به همین مناسبت با طرح‌هایی تازه روانه آنتن شده‌اند، برنامه تعاملی «تویی که نمی‌شناختمت» است که با مشارکت شنوندگان و هواداران این ایستگاه رادیویی، محتواهای مردمی با موضوع شهید سلیمانی همچون صوت، عکس، فیلم و متن که همواره از سوی مردم و گروه‌های مختلف جامعه به ویژه جوانان تولید و در فضای مجازی با هشتگ #مرد_میدان منتشر می‌شود را هدایت، تجمیع و در نهایت مورد داوری مردمی قرار دهیم. این برنامه زنده هر روز ساعت ۱۰:۰۰ صبح به مدت ۴۵ دقیقه به همّت خانه جوان رادیوجوان به روی آنتن می‌رود.

یکی دیگر از برنامه‌های رادیوجوان که با همکاری مرکز بسیج صداوسیما تولید شده است، ویژه برنامه تصویری قصّه خوانی «عقیق و رفیق» است که با حضور همه گویندگان رادیوجوان و چهره‌های نام‌آشنایی مثل امین زندگانی، علی ضیا، نجمه جودکی، زهره سادات هاشمی و… تولید شده‌است که به خوانش داستان‌هایی با موضوع شهید سلیمانی  از دو کتاب «سلیمانی عزیز» و «حاج قاسم» با مدت زمان دو تا سه دقیقه می‌پردازد و در اولین سالگرد شهادت سردار دل‌ها از شبکه‌ رادیویی جوان و شبکه‌های سیما پخش خواهد شد.

شبکه رادیویی جوان چندین مستند رادیویی نیز به همین مناسبت تولید کرده است؛ دو مستند “سرباز جمهور” که به چهره ملّی شهید سلیمانی و فعالیت‌های ایشان در حوادث مختلف از جمله سیل خوزستان و “جهان مرد” که به چهره بین المللی و نقش این شهید والامقام در آزادسازی آمرلی می‌پردازد، در گروه جامعه رادیوجوان و نیز مستندهای “بدون مرز” به مدت ۱۵ دقیقه و “از نگاه یاران” در ۱۰ قسمت با موضوع مقاومت و روایت زندگی پرافتخار سپهبد سلیمانی در گروه سیاسی رادیوجوان تولید شده که هر روز تقدیم شنوندگان می‌شوند.

همچنین این شبکه رادیویی ترانه «تازه شروع شد» را به مناسبت شهادت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، با خوانندگی و اجرای جمعی از گویندگان خود تولید کرده‌است که نماهنگ آن در این هفته از شبکه‌های سیما پخش و در فضای مجازی و شبکه‌های اینترنتی منتشر می‌شود. 

برنامه‌های رادیو جوان روی موج اف ام ردیف ۸۸ مگاهرتز پخش می‌شوند.



منبع خبر

«یک و بیست» رادیو جوان در سالگرد «حاج قاسم» بیشتر بخوانید »

وقتی حواس حاج‌قاسم به همه چیز هست/ ازدواج مجدد همسران شهدا خوشحالش می‌کرد

وقتی حواس حاج‌قاسم به همه چیز هست/ ازدواج مجدد همسران شهدا خوشحالش می‌کرد


خبرگزاری فارس ـ گروه حماسه  و مقاومت ـ زهرا بختیاری: در این گزارش می‌خواهیم به زاویه دیگری از شخصیت حاج قاسم بپردازیم. شخصیتی که چند بعدی بود و در هر مواجهه‌ای همان گونه که باید با مخاطبش روبه‌رو می‌شد. مثلا خیلی شنیده‌ایم در میدان کارزار سربازی شجاع بود و در برابر دشمنان کوچک‌ترین ضعفی از خود بروز نمی‌داد. یا شنیده ایم در مقابل نیروهایش پر از عطوفت بود و مقابل فرماندهان تحت امرش بسیار جدی و مقید به رعایت همه ضوابط نظامی. اما در این گزارش می‌خواهیم به بعد پدرانه سردار شهیدمان بنگریم. وقتی مقابل همسران شهدا، خصوصا همسران شهدای مدافع حرم که اغلب سن و سالشان به دختران سردار می‌خورد، قرار می‌گرفت، احساس پدری‌اش بر هر بعد دیگری از شخصیت او غلبه می‌کرد. نگرانی برای زنانی که بعد از همسرشان چکار باید بکنند؟

دختری جوان با فرزندان کوچک یا بی‌فرزند در سنین بیست و چند یا سی و چند ساله همسرش را در حالی از دست می‌دهد که در اوج خوشبختی بوده و کنار بهترین مخلوقات خدا کیف زندگی مشترکش را می‌برده است. هر چند اغلب روزهای کمی کنار هم بودند، اما همان‌مدت کوتاه روح و قلب او را به تسخیر خود در آورده. حالا با رفتن همسرش چه کسی می‌تواند جای او را پر کند؟

اصلا چه کسی همه این سال‌ها حواسش به همسران شهدا بوده؟ با دادن امکانات مادی بنیاد شهید چه زیاد باشد چه کم، جای خالی مرد خانه پر نمی‌شود. چه بسیارند مغزهای کوچک زنگ‌زده‌ای که فکر می‌کنند با دادن این امکانات دیگر همه چیز حل شده و یک زن، دیگر چه از خدا می‌خواهد؟! چه کسی جای همصحبتی شبانه یک همسر را بعد از یک روز خستگی پر می‌کند؟ چه کسی وقتی دل نگران آینده کودکانت هستی می‌تواند دستت را بگیرد و بگوید: خانم! نگران نباش با هم درستش می‌کنیم؟ همه اینها به کنار، زنی که توانسته آنقدر قوت قلب همسرش باشد که او را راهی یک سفر بی‌بازگشت کند و دلش از خانه و کاشانه‌اش قرص و محکم باشد، چرا نباید فرزندان بیشتری مانند خود تربیت کند؟ مگر نه اینکه او نیز در مسیر جهاد در راه خدا قدم برداشته است؟

بگذارید جمله‌ای از حضرت روح الله را یادآوری کنم. وقتی در اوج جنگ یعنی ۲۵ فروردین سال ۱۳۶۱ خطاب به همسران شهدا می‌فرمایند: «یک نصیحت مخلصانه و پدرانه به بانوانی که جوانند و همسرانشان به لقاءالله پیوسته اند می‌نمایم که از ازدواج، این سنت ارزنده الهی سر باز نزنند و با ازدواج خود یادگارهایی چون خود، مقاوم و ارزنده به جای گذارند، و به وسوسه بعضی اشخاص بی‌توجه به صلاح‌ها و فسادها گوش فراندهند و … »

اما بینی و بین الله چند نهاد و مسئول فرهنگی و اجتماعی به این موضوع مهم توجه داشتند؟ چند نفر مثل حاج قاسم عزیز ما با آن همه مشغله حواسش به پشت جبهه هم بوده؟ 

همسر شهید مدافع حرم محمد نریمانی که ازدواج مجدد کرد از واکنش حاج قاسم بعد از فهمیدن این موضوع در خانه‌شان می‌گوید: «حاج قاسم تا مرا دید، سلام و علیک گرمی کرد و آمد داخل. از بچه کوچکی که در آغوشم بود، متوجه شد ازدواج مجدد کرده‌ام. گفت: چرا به من نگفتی ازدواج کردی و بچه‌دار شدید؟ باید وقتی زنگ زدیم می‌گفتی تا هدیه ازدواج و بچه‌ات را می‌آوردم. با پدر مادر شهید هم خیلی گرم سلام و علیک کردند. 

چون برادرم هم بود از من پرسید همسرت کدام است؟ وقتی معرفی کردم، سردار سلیمانی با لبخند گفت: او را شهید کنی چه می‌کنی؟ گفتم: حاجی! خدا بزرگ است. گفتند بچه را بیاور می‌خواهم ببوسم. سفت و محکم می‌بوسید و چند بار بعد با خنده گفت: من عادت دارم بچه هرچه کوچک‌تر باشد محکم‌تر می‌بوسمش.

محمد‌هادی فرزند شهید، کنارم گوشه‌ای نشسته بود. سردار نگاهش کرد و گفت: آقا محمد‌هادی ما چرا نمی‌آید جلو؟ محمد‌هادی برای اولین بار که کسی را ببیند، خیلی غریبی می‌کند، اما سردار گفتند: «پاشو بیا بابا پیش من پاشو بیا بابا.» محمد‌هادی رفت بغل سردار و تا آخر نشسته بود. 

سپس رو کردند سمت پدر و مادر شهید و حال و احوالشان را پرسیدند. مادر شهید بحث را کشاند به جایی که شروع کرد از من و همسرم تعریف کردن. مادر رو کرد به همسرم و گفت: او مثل محمود پسرم هست و سارا هم عین دخترم می‌ماند. از محمود هم بیشتر دوستش دارم. همدیگر را بغل کردیم و زدیم زیر گریه. سردار گفت: خیلی عالی! خدا برای همدیگر نگهتان دارد. بعد با خوشحالی گفت: «این ظرفیت بالای شما را می‌رساند که اجازه دادید عروستان ازدواج کند و حالا هم با آرامش و خوبی کنارشان هستید.» از آن‌ها خیلی تشکر کرد.

حاج قاسم گفت: بعد از شهادت آقا «محمود» ازدواج شما هم حتی یک جهاد بود. بعد رو کرد به همسرم و گفت: شما چند کار مهم انجام دادی. اول اینکه سنت پیامبر (ص) را انجام دادی، دوم اینکه فرزند شهید را پدری می‌کنی و سوم اینکه دختر ما را سرپرستی می‌کنی. چند بار با کلمه «دخترم» مرا خطاب کردند که بسیار برایم دلنشین بود. قبل از ازدواج من، پدرم از دنیا رفته بود و همیشه آرزو داشتم‌ ای کاش زنده بود و یکبار به خانه‌ام می‌آمد. حالا احساس می‌کردم آن روز پدرم آمده خانه‌ام.»

یادم هست یک بار که پای درد و دل همسر شهیدی نشستم، گذری به این جمله حاج قاسم داشت و گفت: «راست می‌گوید سردار، ازدواج مجدد برای ما یک جهاد است؛ آن هم زیر نگاه سنگین جامعه‌ای که در آن اغلب فکر می‌کنند اگر همسر شهید ازدواج کند، خطایی کرده و یا خیلی برخورد مناسبی با او نمی‌شود. می‌گفت این نگاه اینقدر برای ما سنگین است که علی رغم همه نیازهایمان تنها زندگی کردن را ترجیح می‌دهیم.»

وقتی با خانواده‌هایی که با حاج قاسم دیدار داشته‌اند، صحبت می‌کنم، یکی از نکات مشترک همه این دیدارها جویا شدن وضعیت همسران شهداست. حاج قاسم باید مطمئن می‌شد آنها که مانند دخترانش دوستشان می‌داشت، مشکلی نداشته باشند و یا اگر دارند باید به هر طریقی می‌شد حل شود. 

همسر شهید رضا حاجی‌زاده که زمان شهادت رضا تنها ۲۳ سالش بود با دو فرزند از دیدار با حاج قاسم اینگونه روایت می‌کند: «حاج قاسم میز به میز پای صحبت خانواده‌ها نشستند و دقایقی بعد به میز ما نشستند. ابتدا با پدر و مادر شهید صحبت کردند و بعد نگاهی به من کردند و پرسیدند شما دختر شهید هستید؟ گفتم: نه همسر شهیدم. با تعجب دوباره پرسیدند: شما همسر شهید هستی؟! گفتم: بله. با همان لحن متعجب پرسیدند: بچه هم داری؟ گفتم: بله دو فرزند هم دارم. سردار گفتند: بنشین بنشین می‌خواهم با تو صحبت کنم. از اوضاع و احوالم پرسید و من همه را با اشک جواب دادم. سردار گفت: گریه نکن! گفتم: نمی‌توانم. حاج قاسم رو کردند به مادرشوهرم و گفتند: حاج خانم! هوای دختر ما را داری؟ مادرشوهرم گفت: بله! دوباره عروس خودم شد. سردار با لبخندی گفت: دختر به این ماهی، اگر این کار را نمی‌کردید چه می‌کردید؟ بعد با حالتی گفت: کسانی که به شهادت می‌رسند، اینقدر از شهادتشان ناراحت نمی‌شوم که همسرانشان را می‌بینم، ناراحتم می‌کند. 

حاج قاسم بسیار از ازدواج مجدد همسران شهدا خوشحال می‌شد و تشویق به این کار می‌کرد. هر چند در جامعه برخی‌ها که نمای مذهب هم دارند خیلی برخورد بدی با این همسران می‌کنند. ما می‌دانیم هدفمان درست است، اما توان صحبت‌ها و کنایه‌های مردم را ندارم. خیلی به هم می‌ریزم.» 

جمله آخر را به سردار دل‌ها باید گفت: حالا که شما نیستی چه کسی هوای دخترانتان را خواهد داشت؟

سایر مطالب ویژه‌نامه سالگرد شهید سردار حاج قاسم سلیمانی را با عنوان مرد میدان در صفحه نخست فارس ببینید.

انتهای پیام/





منبع خبر

وقتی حواس حاج‌قاسم به همه چیز هست/ ازدواج مجدد همسران شهدا خوشحالش می‌کرد بیشتر بخوانید »