قاسم سلیمانی

اهدای نشان افتخاری فداکاری ارتش به شهید حاج قاسم سلیمانی

اهدای نشان افتخاری فداکاری ارتش به شهید حاج قاسم سلیمانی



نشان افتخاری فداکاری ارتش به شهید حاج قاسم سلیمانی اهدا شد

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، با تصویب شورای عالی نشان‌های ارتش جمهوری اسلامی ایران، نشان افتخاری فداکاری ارتش به شهید سردارسپهبد حاج قاسم سلیمانی تعلق گرفت.

نشان فداکاری بالاترین نشان داخلی ارتش است که در سال ۹۹ به پاس رشادت 1184 دانشجو دانش‌آموخته شهید دانشگاه افسری امام علی(ع) ارتش جمهوری اسلامی ایران به تصویب فرماندهی معظم کل قوا حضرت امام خامنه‌ای(مدظله العالی) رسیده است که در واقع  نماد ایثار و از خودگذشتگی ارتش جمهوری اسلامی ایران، در راه پاسداری از استقلال و تمامیت ارضی کشور و نظام جمهوری اسلامی ایران است.

این نشان به پاس ایثار و فداکاری سردار حاج قاسم سلیمانی، از سوی ارتش جمهوری اسلامی ایران به صورت افتخاری به ایشان تعلق گرفت.

پیش از این نیز نشان فداکاری به شهیدان گرانقدر، امیر سرلشکر «ولی‌الله فلاحی»، امیر سپهبد «سیدمحمدولی قرنی»، امیر سپهبد «علی صیاد شیرازی»، امیر سرلشکر «منصور ستاری» و امیر سرلشکر «سیدموسی نامجوی»، امیر سرلشکر «مسعود منفرد نیاکی»، امیر سرلشکر «حسن آبشناسان»، مرحوم امیر سرلشکر «محمد سلیمی» و مرحوم امیر سرلشکر «قاسمعلی ظهیرنژاد»  اعطا شده است.



منبع خبر

اهدای نشان افتخاری فداکاری ارتش به شهید حاج قاسم سلیمانی بیشتر بخوانید »

بین‌الحرمین مادر شهیدان طارمی در بهشت‌ زهرا

بین‌الحرمین مادر شهیدان طارمی در بهشت‌ زهرا



بین‌الحرمین مادر شهیدان طارمی در بهشت‌ زهرا

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، خانواده شهید طارمی خیلی سال است که با واژه شهادت آشناست، از همان روزی که از رادیو و تلویزیون صدای مارش عملیات شنیده می‌شد و سر هر کوی و برزن حجله شهیدی برپا می‌شد و همه مردم کوچه‌ها را پر می‌کردند و به بدرقه شهدا می‌رفتند تا سال‌های بعد از جنگ که هر کس سرگرم به زندگی خودش شده بود و با تفحص شهیدی شهر پر از جمعیت می‌شد. از خیابان اصلی تا معراج شهدا…تا بهشت زهرا…

من در این گفت‌وگو پای صحبت‌های مادری نشستم که در تمام این سال‌ها پای عهدی که با خدا بسته راست قامت ایستاده است. پسرش سال‌ها محافظ حاج قاسم سلیمانی بوده و در این راه با او به وصال حق رسید.

حاج خانم صحبت‌های خود را از همین سال‌های نه چندان دور شروع می‌کند. می‌گوید جواد جزیره مجنون شهید شد، بعد مکثی می‌کند و ادامه می‌دهد: یازده سال مفقود بود. دوباره سری تکان می‌دهد و لبخندی می‌زند و می‌گوید: برگشتنش هم قصه خودش را دارد.

چشمان حاج خانم پر از اشک می‌شود و می‌گوید: حس من این است که هادی رزق شهادت را از خدا همان روزی که پیکر جواد برگشت، گرفت. سال ٧٣ روز شهادت حضرت زهرا بود. تعدادی شهید گمنام آورده بودند… هر وقت شهید می‌آوردند دل توی دلم نبود اما این بار حسم فرق داشت.کفش‌های مهمانی‌ام را پوشیدم و یک چادر نو هم سرم کردم. پیش خودم گفتم تشییع شهید هم مثل زیارت است. تابوتها را پشت تریلی چیده بودند. تریلی اول و دوم را فاتحه خواندم اما پشت ماشین سوم گریه به من و خواهرش امان نمی‌داد. تا معراج با هم رفتیم.

فردای همان روز بود که دخترم گفت اسم جواد را هم توی لیست شهدا خوانده. بلند شدم و دوباره تنهایی رفتم معراج. گفتم اسم شهید من جواد طارمی است. مسئول آنجا گفت حاج خانم چرا تنها آمده‌ای؟ فکر می‌کرد که حالا تاب نمی‌آورم و برای همین از جواب دادن طفره می‌رفت. گفتم: آقا! من جواد را روبروی حضرت زینب (س) گذاشته‌ام و به ایشان گفته‌ام این پسرِ من ناقابل است و از آن همه صبری که خدا به شما داده یک مقدار هم به من صبر بدید. من صبر را از حضرت زینب گرفتم. مسئول آنجا به من نگاهی کرد و گفت: حاج خانم خیلی شجاعی! حالا که شما با خدا معامله کردی، بله اسم شهید شما توی لیست هست. شهید جواد طارمی.

خدا را شکر کردم. جواد فرزند ارشدم بود. روزی که رفت جبهه به من می‌گفت: یک وجب از سنگر جبهه هم نباید خالی بماند. اگر هر کسی به یک بهانه به جبهه نرود، جبهه خالی می‌شود. ساکش را به دستش دادم، رو به من کرد و گفت: امیدوارم مثل حضرت زینب زندگی کنی و شجاع باشی. جواد وصیت کرد که راه و رسم زندگی‌اش را برای بقیه برادر و خواهرهایش هم تعریف کنم.

حاج خانم رو به من می‌کند و ادامه می‌دهد: من و پدر بچه‌ها روی لقمه حلال خیلی مراقبت می‌کردیم.توی خانه صدای حاج آقا کافی و روضه امام حسین را می‌گذاشتم و کار خانه را انجام می‌دادم. الان هم هر وقت می‌خواهم برای جواد و هادی گریه کنم، روضه امام حسین را گوش می‌دهم. می‌گویم این اشک‌ها برای امام حسین است و شما دو جوان من هم مهمان امام حسین باشید. من از همان روز اول با خدای خودم عهد بستم. زمان جنگ بود. بچه‌ها کوچک بودند. توی محله شهید آورده بودند. همیشه برای تشییع شهدای محل می‌رفتم. این بار دیدم که زنی بین جمعیت می‌گوید: این گل پرپر من هدیه به اسلامِ من / این گل پرپر من هدیه به رهبر من.

پرسیدم که این خانم چرا اینقدر بی‌تابی می‌کند؟!بهم گفتند که مادر شهید است دارد با این اشعار شهیدش را بدرقه می‌کند.همانجا دلم لرزید.پیش خودم گفتم چند سال است که از جنگ می‌گذرد، خیلی‌ها شهید و اسیر شده‌اند. این شهیدها هم خانواده داشته‌اند، زندگی داشته‌اند، بعضی‌هایشان بچه کوچک دارند اما این راه را انتخاب کردند. گفتم پس سهم من از این جنگ چه می‌شود؟! اینها را می‌گفتم و گریه می‌کردم.به خدا گفتم خدایا من هم می‌خواهم از این جنگ سهمی داشته باشم! پیش خودم گفتم اگر شوهرم شهید بشود من می‌توانم بچه‌هایم را درست تربیت کنم؟!گفتم نه خدایا نمی‌توانم! از عهده این مسئولیت برنمی آیم. دوباره گفتم خدایا اگر برادرم شهید بشود می‌توانم؟ دوباره گفتم نه خدایا من نمی‌توانم بی سرپرستی بچه‌های برادرم را ببینم. همین طور با خودم حرف میزدم و گریه می‌کردم، رسیدم جلوی یک مسجد انگار که دیگر توان حرکت نداشتم، رو به گنبد مسجد کردم و گفتم خدایا من یک علی اصغر دارم و می‌توانم طاقت بیاورم. اینجا برای جواد و بقیه پسرهایم دعا کردم. گفتم خدایا بچه‌هایم فدای علی اصغر امام حسین (ع) این را گفتم و گریه‌کنان به خانه برگشتم. سبک شده بودم. خیالم از همه چیز راحت بود. این عهد من با خدا بود. یک سال بعد از این عهد جواد شهید شد و سی و شش سال بعد هادی.

از حاج خانم از روز معراج می پرسم، جواب می‌دهد همان استخوان‌ها را بغل کردم و گفتم جواد جان شهادتت مبارک. به آرزویت رسیدی. اما من خاکِ پای حضرت زینب (س) هم نمی‌شوم اما سعی می‌کنم که شما را راضی نگه دارم.

از حاج خانم محل دفن شهید جواد طارمی را می پرسم، انگار که همان روز خاص برایش زنده شده باشد، جواب می‌دهد: جواد قطعه ٥٠ دفن است. همین جایی که هادی را هم به خاک سپردیم.بین جواد و هادی فقط پنج قبر شهید فاصله است. اینجا برای من بین‌الحرمین شده است. حاج خانم یاد پارسال می‌افتد. می‌گوید: دو سه ماه مانده بود هادی شهید شود. آمد سراغم و گفت: مامان میای بریم سر قبر جواد؟ ناهار درست کردم و با هانیه و مهیا دخترهای هادی رفتیم. هادی همین جایی که الان قبرش است را جارو کرد و یک زیرانداز انداخت و با هم در قطعه شهدا ناهار خوردیم. هادی برای محرم و صفر یک پرچم مشکی بالای قبر جواد زده بود. گفتم هادی جان عزای امام حسین تمام شده این پرچم را باز کن، گفت نه مامان بزار بمونه. هادی خیلی تودار بود اما دلِ من می‌گوید هادی از جواد شهادتش را خواست. اصلاً از همان روز که پیکر جواد را تشییع کردیم، هادی خیلی تغییر کرد. همان سال ١٣٧٣. توی بسیج مسجد محل رفت و آمد داشت و شاید از همان موقع تصمیم گرفت وارد سپاه بشود. هادی از سال ١٣٨٩ تا شهادتش با سرادر بود. هادی زیاد از کارش صحبتی نمی‌کرد. خیلی تودار بود. هر جا به اندازه خودش صحبت و رفتار می‌کرد.

مادر شهیدان طارمی انگار که این روزها بیشتر دلتنگ هادی باشد، بیشتر از خصوصیات اخلاقی هادی تعریف می‌کند. می‌گوید: هادی یوسف خانواده ما بود. همه بچه‌هایم هادی را طور دیگری دوست داشتند. یک بار شنیدم که حاج آقا بهش می‌گفت: اگر مطمئن بودم بقیه بچه‌هایم ناراحت نمی‌شوند جلوی پایت بلند می‌شدم. هادی پای پدرش را می‌بوسید. دست من را می‌بوسید. همیشه می‌گفت به هر جایی رسیدم از دعای شماست.

حاج خانم می‌گوید: هادی هر وقت هم از سردار صحبت می‌کرد مثل پدر حاج قاسم را دوست داشت من از لبخندهای هادی می‌فهمیدم که چقدر حاج قاسم را دوست دارد. کنار سردار خیلی آرامش داشت. رفتار هادی هر روز بیشتر عوض می‌شد. حالا متوجه می‌شوم که خودش را هر روز بیشتر شبیه سردار می‌کرد.

به بخش پایانی مصاحبه می رسیم از صبح روز جمعه می پرسم. مادر شهیدان جواب می‌دهد: هفته قبل از شهادت بود که هادی را دیدم. اول همان هفته بود که نیت کردم هر روز هزار بار تسبیحات اربعه را بگویم. شب جمعه بود که تسبیح به دست خوابم برده بود، از خواب بلند شدم دیدم ساعت ٢ نصف شب بود. صبح حاج آقا به من گفت که سردار را شهید کردند. من گفتم هادی پس چی؟ حاج آقا گفت: اگر شهید شده باشد که مبارکش باشد. من همانجا فهمیدم و مطمئن شدم هادی شهید شده است. قرآن را باز کردم. دو صفحه قرآن خواندم.

حاج خانم ادامه می‌دهد: هادی بنده خدا بود و یک امانتی بود دست من. پیکر هادی و بقیه شهدا را برده بودند مشهد. توی فرودگاه بود که بالای تابوت هادی رسیدم و گفتم هادی جان شهادتت مبارک. این هدیه امام حسین (ع) به شما بود. من این صبر را از حضرت زینب (س) همان روز تشییع شهدا خواستم و خداوند یک شهید در جوانی و یک شهید در دوران پیری به من هدیه کرد و خدا را برای این لطف شکر می‌کنم. همیشه همدرد حضرت زینب (س) بوده‌ام و خدا را شکر می‌کنم که هادی را هم حضرت زینب (س) راهی میدان جبهه کرد. من از حضرت زینب (س) ممنونم که هادی را از حرم خودش راهی شهادت کرد. من خوشحالم که رهبر انقلاب نماز هادی را خواند. هادی همیشه می‌گفت که ما باید کاری کنیم که رهبر به ما افتخار کند…

*
زهرا زمانی

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، خانواده شهید طارمی خیلی سال است که با واژه شهادت آشناست، از همان روزی که از رادیو و تلویزیون صدای مارش عملیات شنیده می‌شد و سر هر کوی و برزن حجله شهیدی برپا می‌شد و همه مردم کوچه‌ها را پر می‌کردند و به بدرقه شهدا می‌رفتند تا سال‌های بعد از جنگ که هر کس سرگرم به زندگی خودش شده بود و با تفحص شهیدی شهر پر از جمعیت می‌شد. از خیابان اصلی تا معراج شهدا…تا بهشت زهرا…

من در این گفت‌وگو پای صحبت‌های مادری نشستم که در تمام این سال‌ها پای عهدی که با خدا بسته راست قامت ایستاده است. پسرش سال‌ها محافظ حاج قاسم سلیمانی بوده و در این راه با او به وصال حق رسید.

حاج خانم صحبت‌های خود را از همین سال‌های نه چندان دور شروع می‌کند. می‌گوید جواد جزیره مجنون شهید شد، بعد مکثی می‌کند و ادامه می‌دهد: یازده سال مفقود بود. دوباره سری تکان می‌دهد و لبخندی می‌زند و می‌گوید: برگشتنش هم قصه خودش را دارد.

چشمان حاج خانم پر از اشک می‌شود و می‌گوید: حس من این است که هادی رزق شهادت را از خدا همان روزی که پیکر جواد برگشت، گرفت. سال ٧٣ روز شهادت حضرت زهرا بود. تعدادی شهید گمنام آورده بودند… هر وقت شهید می‌آوردند دل توی دلم نبود اما این بار حسم فرق داشت.کفش‌های مهمانی‌ام را پوشیدم و یک چادر نو هم سرم کردم. پیش خودم گفتم تشییع شهید هم مثل زیارت است. تابوتها را پشت تریلی چیده بودند. تریلی اول و دوم را فاتحه خواندم اما پشت ماشین سوم گریه به من و خواهرش امان نمی‌داد. تا معراج با هم رفتیم.

فردای همان روز بود که دخترم گفت اسم جواد را هم توی لیست شهدا خوانده. بلند شدم و دوباره تنهایی رفتم معراج. گفتم اسم شهید من جواد طارمی است. مسئول آنجا گفت حاج خانم چرا تنها آمده‌ای؟ فکر می‌کرد که حالا تاب نمی‌آورم و برای همین از جواب دادن طفره می‌رفت. گفتم: آقا! من جواد را روبروی حضرت زینب (س) گذاشته‌ام و به ایشان گفته‌ام این پسرِ من ناقابل است و از آن همه صبری که خدا به شما داده یک مقدار هم به من صبر بدید. من صبر را از حضرت زینب گرفتم. مسئول آنجا به من نگاهی کرد و گفت: حاج خانم خیلی شجاعی! حالا که شما با خدا معامله کردی، بله اسم شهید شما توی لیست هست. شهید جواد طارمی.

خدا را شکر کردم. جواد فرزند ارشدم بود. روزی که رفت جبهه به من می‌گفت: یک وجب از سنگر جبهه هم نباید خالی بماند. اگر هر کسی به یک بهانه به جبهه نرود، جبهه خالی می‌شود. ساکش را به دستش دادم، رو به من کرد و گفت: امیدوارم مثل حضرت زینب زندگی کنی و شجاع باشی. جواد وصیت کرد که راه و رسم زندگی‌اش را برای بقیه برادر و خواهرهایش هم تعریف کنم.

حاج خانم رو به من می‌کند و ادامه می‌دهد: من و پدر بچه‌ها روی لقمه حلال خیلی مراقبت می‌کردیم.توی خانه صدای حاج آقا کافی و روضه امام حسین را می‌گذاشتم و کار خانه را انجام می‌دادم. الان هم هر وقت می‌خواهم برای جواد و هادی گریه کنم، روضه امام حسین را گوش می‌دهم. می‌گویم این اشک‌ها برای امام حسین است و شما دو جوان من هم مهمان امام حسین باشید. من از همان روز اول با خدای خودم عهد بستم. زمان جنگ بود. بچه‌ها کوچک بودند. توی محله شهید آورده بودند. همیشه برای تشییع شهدای محل می‌رفتم. این بار دیدم که زنی بین جمعیت می‌گوید: این گل پرپر من هدیه به اسلامِ من / این گل پرپر من هدیه به رهبر من.

پرسیدم که این خانم چرا اینقدر بی‌تابی می‌کند؟!بهم گفتند که مادر شهید است دارد با این اشعار شهیدش را بدرقه می‌کند.همانجا دلم لرزید.پیش خودم گفتم چند سال است که از جنگ می‌گذرد، خیلی‌ها شهید و اسیر شده‌اند. این شهیدها هم خانواده داشته‌اند، زندگی داشته‌اند، بعضی‌هایشان بچه کوچک دارند اما این راه را انتخاب کردند. گفتم پس سهم من از این جنگ چه می‌شود؟! اینها را می‌گفتم و گریه می‌کردم.به خدا گفتم خدایا من هم می‌خواهم از این جنگ سهمی داشته باشم! پیش خودم گفتم اگر شوهرم شهید بشود من می‌توانم بچه‌هایم را درست تربیت کنم؟!گفتم نه خدایا نمی‌توانم! از عهده این مسئولیت برنمی آیم. دوباره گفتم خدایا اگر برادرم شهید بشود می‌توانم؟ دوباره گفتم نه خدایا من نمی‌توانم بی سرپرستی بچه‌های برادرم را ببینم. همین طور با خودم حرف میزدم و گریه می‌کردم، رسیدم جلوی یک مسجد انگار که دیگر توان حرکت نداشتم، رو به گنبد مسجد کردم و گفتم خدایا من یک علی اصغر دارم و می‌توانم طاقت بیاورم. اینجا برای جواد و بقیه پسرهایم دعا کردم. گفتم خدایا بچه‌هایم فدای علی اصغر امام حسین (ع) این را گفتم و گریه‌کنان به خانه برگشتم. سبک شده بودم. خیالم از همه چیز راحت بود. این عهد من با خدا بود. یک سال بعد از این عهد جواد شهید شد و سی و شش سال بعد هادی.

از حاج خانم از روز معراج می پرسم، جواب می‌دهد همان استخوان‌ها را بغل کردم و گفتم جواد جان شهادتت مبارک. به آرزویت رسیدی. اما من خاکِ پای حضرت زینب (س) هم نمی‌شوم اما سعی می‌کنم که شما را راضی نگه دارم.

از حاج خانم محل دفن شهید جواد طارمی را می پرسم، انگار که همان روز خاص برایش زنده شده باشد، جواب می‌دهد: جواد قطعه ٥٠ دفن است. همین جایی که هادی را هم به خاک سپردیم.بین جواد و هادی فقط پنج قبر شهید فاصله است. اینجا برای من بین‌الحرمین شده است. حاج خانم یاد پارسال می‌افتد. می‌گوید: دو سه ماه مانده بود هادی شهید شود. آمد سراغم و گفت: مامان میای بریم سر قبر جواد؟ ناهار درست کردم و با هانیه و مهیا دخترهای هادی رفتیم. هادی همین جایی که الان قبرش است را جارو کرد و یک زیرانداز انداخت و با هم در قطعه شهدا ناهار خوردیم. هادی برای محرم و صفر یک پرچم مشکی بالای قبر جواد زده بود. گفتم هادی جان عزای امام حسین تمام شده این پرچم را باز کن، گفت نه مامان بزار بمونه. هادی خیلی تودار بود اما دلِ من می‌گوید هادی از جواد شهادتش را خواست. اصلاً از همان روز که پیکر جواد را تشییع کردیم، هادی خیلی تغییر کرد. همان سال ١٣٧٣. توی بسیج مسجد محل رفت و آمد داشت و شاید از همان موقع تصمیم گرفت وارد سپاه بشود. هادی از سال ١٣٨٩ تا شهادتش با سرادر بود. هادی زیاد از کارش صحبتی نمی‌کرد. خیلی تودار بود. هر جا به اندازه خودش صحبت و رفتار می‌کرد.

مادر شهیدان طارمی انگار که این روزها بیشتر دلتنگ هادی باشد، بیشتر از خصوصیات اخلاقی هادی تعریف می‌کند. می‌گوید: هادی یوسف خانواده ما بود. همه بچه‌هایم هادی را طور دیگری دوست داشتند. یک بار شنیدم که حاج آقا بهش می‌گفت: اگر مطمئن بودم بقیه بچه‌هایم ناراحت نمی‌شوند جلوی پایت بلند می‌شدم. هادی پای پدرش را می‌بوسید. دست من را می‌بوسید. همیشه می‌گفت به هر جایی رسیدم از دعای شماست.

حاج خانم می‌گوید: هادی هر وقت هم از سردار صحبت می‌کرد مثل پدر حاج قاسم را دوست داشت من از لبخندهای هادی می‌فهمیدم که چقدر حاج قاسم را دوست دارد. کنار سردار خیلی آرامش داشت. رفتار هادی هر روز بیشتر عوض می‌شد. حالا متوجه می‌شوم که خودش را هر روز بیشتر شبیه سردار می‌کرد.

به بخش پایانی مصاحبه می رسیم از صبح روز جمعه می پرسم. مادر شهیدان جواب می‌دهد: هفته قبل از شهادت بود که هادی را دیدم. اول همان هفته بود که نیت کردم هر روز هزار بار تسبیحات اربعه را بگویم. شب جمعه بود که تسبیح به دست خوابم برده بود، از خواب بلند شدم دیدم ساعت ٢ نصف شب بود. صبح حاج آقا به من گفت که سردار را شهید کردند. من گفتم هادی پس چی؟ حاج آقا گفت: اگر شهید شده باشد که مبارکش باشد. من همانجا فهمیدم و مطمئن شدم هادی شهید شده است. قرآن را باز کردم. دو صفحه قرآن خواندم.

حاج خانم ادامه می‌دهد: هادی بنده خدا بود و یک امانتی بود دست من. پیکر هادی و بقیه شهدا را برده بودند مشهد. توی فرودگاه بود که بالای تابوت هادی رسیدم و گفتم هادی جان شهادتت مبارک. این هدیه امام حسین (ع) به شما بود. من این صبر را از حضرت زینب (س) همان روز تشییع شهدا خواستم و خداوند یک شهید در جوانی و یک شهید در دوران پیری به من هدیه کرد و خدا را برای این لطف شکر می‌کنم. همیشه همدرد حضرت زینب (س) بوده‌ام و خدا را شکر می‌کنم که هادی را هم حضرت زینب (س) راهی میدان جبهه کرد. من از حضرت زینب (س) ممنونم که هادی را از حرم خودش راهی شهادت کرد. من خوشحالم که رهبر انقلاب نماز هادی را خواند. هادی همیشه می‌گفت که ما باید کاری کنیم که رهبر به ما افتخار کند…

*
زهرا زمانی



منبع خبر

بین‌الحرمین مادر شهیدان طارمی در بهشت‌ زهرا بیشتر بخوانید »

برگزاری گرامی‌داشت شهید «مصطفی محمدمیرزایی» با سخنرانی سردار «تنگسیری»


برگزاری گرامی‌داشت شهید «مصطفی محمدمیرزایی» با سخنرانی سردار «تنگسیری»به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، مراسم گرامی‌داشت اولین سالگرد شهادت «مصطفی محمدمیرزایی»، از شهدای همراه سپهبد شهید حاج «قاسم سلیمانی»، روز پنجشنبه ۱۱ دی از ساعت ۱۴ تا ۱۶ در تالار «شیخ صدوق» حرم مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) واقع در شهرری برگزار می‌شود.

این مراسم با سخنرانی سردار سرتیپ پاسدار «علیرضا تنگسیری» فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، شعرخوانی «هادی جانفدا» و مدیحه‌سرایی حاج «ابوذر بیوکافی»، بدون حضور مردم برگزار و از طریق شبکه «سه» و شبکه «افق» سیما، به‌صورت زنده پخش خواهد شد.

خاطرنشان می‌شود؛ شهید «مصطفی محمدمیرزایی» ۳۸ ساله اهل «شهرری»، از نیرو‌های تحت امر سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی بود که صبح جمعه ۱۳ دی سال ۹۸ در کنار وی، در فرودگاه بغداد به شهادت رسید.

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

برگزاری گرامی‌داشت شهید «مصطفی محمدمیرزایی» با سخنرانی سردار «تنگسیری» بیشتر بخوانید »

دستور «حاج قاسم» برای اجاره خانه در سوریه!

«حاج قاسم»‌ می‌گفت دعا کنید شهید شوم!



شهید سلیمانی طالب شهادت بود/ می‌گفت دعا کنید شهید شوم

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، آیت الله غلامعلی صفایی بوشهری با اشاره به شخصیت بزرگ سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، اظهار داشت: شهید سلیمانی امتحان خودش را به خوبی پس داد.

وی اضافه کرد: ایمان، تقوا، اخلاق در شهید سلیمانی در اوج بود. در عرصه بصیرت فوق‌العاده بصیر بود. دشمن و دوست را خوب می‌شناخت و اهل تحلیل بود و در میدان دشمن بازی نمی‌کرد و در میدان انقلاب و ولایت با جان حرکت می‌کرد.

آیت‌الله صفایی بوشهری با بیان اینکه شهید سلیمانی اهل حرف نبود و همواره اهل عمل بود، تصریح کرد: همیشه او را در راه دفاع از انقلاب و مراسم مربوط به شهدا می‌توانستیم پیدا کنیم.

وی با بیان اینکه شهید سلیمانی فکور و تحلیل‌گر بود، ادامه داد: نگاه این شهید به مقام معظم رهبری بود و مطیع فرمان مقام معظم رهبری بود. این یک انسان ولایت‌مدار است و همیشه در صحنه‌های حساس که نظام به شخصیتی برای حل مسئله نیاز داشت، ایشان در صحنه حاضر بود.

نماینده ولی فقیه در استان بوشهر با بیان اینکه شهادت بزرگترین آرزوی سردار سلیمانی بود، تصریح کرد: هر وقت شهید سلیمانی را می‌دیدم این معنا به ذهنم متبادر می‌شد که این انسان آسمانی و اخروی است که خداوند به دنیا هدیه کرده است که در دنیا این مکتب زنده‌ای باشد از اسلام و همه درس و الگو بگیرند از ایشان و ایشان به اسلام و مسلمین خدمت کند.

مکتب شهید سلیمانی محوشدنی نیست

صفایی بوشهری افزود: هر وقت بنده ایشان را می‌دیدم این معنا به ذهن من متبادر می‌شد که دنیا به زور ایشان را در خود نگه داشته است و ایشان طالب عبور است. از همه می‌خواست که برایش دعا کنند تا هر چه زودتر شهید شود.

وی با اشاره به شخصیت شهید سلیمانی ادامه داد: ایشان در اخلاص کم‌نظیر بود و یک ذره حب دنیا نداشت. شهادت آرزوی اصلی برای او بود. ایشان خیلی فراتر از درجه خودش بود و همیشه مثل پاسدار بسیجی خاکی رفتار می‌کرد.

امام جمعه بوشهر افزود: شهید سلیمانی تأثیر بالایی داشت و داعش را نابود کرده و آمریکا را به زانو درآورد و اسلامی‌های انحرافی را منکوب کرد. در داخل کشور اقتدار و امنیت آفرید و مشعل فروزان هدایت جامعه بود و با شهادتش بیش از زمان حیاتش جامعه را در مسیر بصیرت و ولایت‌مداری و وحدت قرار داد.

آیت‌الله صفایی بوشهری با اشاره به اینکه مکتب شهید سلیمانی محوشدنی نیست، تصریح کرد: رهبر معظم انقلاب اسلامی علاقه زیادی به سردار سلیمانی داشتند و شهادت این سردار پرافتخار برای رهبر معظم انقلاب بسیار سخت بود.

وی اضافه کرد: شهید سلیمانی جوانی از جوانان انقلابی بود که در مکتب انقلاب اسلامی رشد یافت و به اوج رسید و شهید سلیمانی شد و به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی، شهید سلیمانی محصول مکتب امام بود.

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، آیت الله غلامعلی صفایی بوشهری با اشاره به شخصیت بزرگ سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، اظهار داشت: شهید سلیمانی امتحان خودش را به خوبی پس داد.

وی اضافه کرد: ایمان، تقوا، اخلاق در شهید سلیمانی در اوج بود. در عرصه بصیرت فوق‌العاده بصیر بود. دشمن و دوست را خوب می‌شناخت و اهل تحلیل بود و در میدان دشمن بازی نمی‌کرد و در میدان انقلاب و ولایت با جان حرکت می‌کرد.

آیت‌الله صفایی بوشهری با بیان اینکه شهید سلیمانی اهل حرف نبود و همواره اهل عمل بود، تصریح کرد: همیشه او را در راه دفاع از انقلاب و مراسم مربوط به شهدا می‌توانستیم پیدا کنیم.

وی با بیان اینکه شهید سلیمانی فکور و تحلیل‌گر بود، ادامه داد: نگاه این شهید به مقام معظم رهبری بود و مطیع فرمان مقام معظم رهبری بود. این یک انسان ولایت‌مدار است و همیشه در صحنه‌های حساس که نظام به شخصیتی برای حل مسئله نیاز داشت، ایشان در صحنه حاضر بود.

نماینده ولی فقیه در استان بوشهر با بیان اینکه شهادت بزرگترین آرزوی سردار سلیمانی بود، تصریح کرد: هر وقت شهید سلیمانی را می‌دیدم این معنا به ذهنم متبادر می‌شد که این انسان آسمانی و اخروی است که خداوند به دنیا هدیه کرده است که در دنیا این مکتب زنده‌ای باشد از اسلام و همه درس و الگو بگیرند از ایشان و ایشان به اسلام و مسلمین خدمت کند.

مکتب شهید سلیمانی محوشدنی نیست

صفایی بوشهری افزود: هر وقت بنده ایشان را می‌دیدم این معنا به ذهن من متبادر می‌شد که دنیا به زور ایشان را در خود نگه داشته است و ایشان طالب عبور است. از همه می‌خواست که برایش دعا کنند تا هر چه زودتر شهید شود.

وی با اشاره به شخصیت شهید سلیمانی ادامه داد: ایشان در اخلاص کم‌نظیر بود و یک ذره حب دنیا نداشت. شهادت آرزوی اصلی برای او بود. ایشان خیلی فراتر از درجه خودش بود و همیشه مثل پاسدار بسیجی خاکی رفتار می‌کرد.

امام جمعه بوشهر افزود: شهید سلیمانی تأثیر بالایی داشت و داعش را نابود کرده و آمریکا را به زانو درآورد و اسلامی‌های انحرافی را منکوب کرد. در داخل کشور اقتدار و امنیت آفرید و مشعل فروزان هدایت جامعه بود و با شهادتش بیش از زمان حیاتش جامعه را در مسیر بصیرت و ولایت‌مداری و وحدت قرار داد.

آیت‌الله صفایی بوشهری با اشاره به اینکه مکتب شهید سلیمانی محوشدنی نیست، تصریح کرد: رهبر معظم انقلاب اسلامی علاقه زیادی به سردار سلیمانی داشتند و شهادت این سردار پرافتخار برای رهبر معظم انقلاب بسیار سخت بود.

وی اضافه کرد: شهید سلیمانی جوانی از جوانان انقلابی بود که در مکتب انقلاب اسلامی رشد یافت و به اوج رسید و شهید سلیمانی شد و به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی، شهید سلیمانی محصول مکتب امام بود.



منبع خبر

«حاج قاسم»‌ می‌گفت دعا کنید شهید شوم! بیشتر بخوانید »

سخت‌ترین روز حاج‌قاسم در نبرد با داعش/ چرا سردار سلیمانی رئیس‌جمهور نشد؟

سخت‌ترین روز حاج‌قاسم در نبرد با داعش/ چرا سردار سلیمانی رئیس‌جمهور نشد؟


خبرگزاری فارس ـ گروه حج و زیارت ـ مریم سادات آجودانی:  همرزم نبودند اما به واسطه همشهری بودن ارتباط نزدیکی باهم داشتند و همین ارتباط محلی موجب شد تا در ستاد بازسازی عتبات نیز همراه هم باشند.

یوسف افضلی، معاون فرهنگی ستاد بازسازی عتبات عالیات که از دوران کودکی با حاج قاسم و خانواده‌اش ارتباط داشت، از تلاش‌های این سردار مقاومت قبل از انقلاب و پس از آن می‌گوید.

او معتقد است که حاج قاسم مرد میدان بود و با توجه به ولایت‌پذیری هر زمانی که حس می‌کرد، نه از راه دور بلکه در صحنه حاضر می‌شد و با رفتارها و منطقی که داشت همه را به خود جذب می‌کرد تا مشکلات را در کوتاه‌ترین زمان برطرف کند.

گفت‌وگوی فارس با او را درباره نحوه آشنایی با سردار دل‌ها و خاطراتی که باهم داشتند، می‌خوانیم:

با سردار قاسم سلیمانی چطور آشنا شدید؟

من با حاج قاسم همشهری و هم‌دیار بودم و این دلیلی شد تا ارتباطی نزدیک و خانوادگی داشته باشیم و این ارتباط همچنان با خانواده ایشان ادامه داشته باشد.

عملیاتی هم با او همراه بودید؟

از بُعد نظامی‌گری با ایشان همرزم و همراه نبودم. ولی چون هر دو زاده شهرستان «رابُر» در استان کرمان بودیم، ارتباط خانوادگی و نزدیکی داشتیم. رفت و آمدهای خانوادگی‌مان به خصوص با برادر ایشان زیاد بود؛ تا جایی که با سهراب، برادر حاج قاسم وارد دستگاه قضایی شدیم و تهران آمدیم و قبل از بازنشستگی با دستخط حاج قاسم در ستاد بازسازی عتبات عالیات مشغول خدمت شدم.

محتوای آن دستخط چه بود؟

حاج قاسم در دستخطی خطاب به رئیس وقت ستاد بازسازی عتبات نوشته بود: «برادر عزیز! جناب آقای پلارک باسلام… جناب آقای افضلی که از مدیران بسیار خوب و متدین و بسیجی هستند را در مجموعه ستاد بازسازی عتبات بکارگیری نمایید (به صورت شایسته)».

وقتی فرد شرور، متأثر از رفتار حاج قاسم با پای پیاده به مشهد مشرف شد

از نظر شما مهم‌ترین ویژگی سردار قاسم سلیمانی چه بود؟

صحبت کردن درباره سردار سلیمانی، خیلی سخت است. ویژگی‌های فراوانی داشت. یکی از ویژگی‌هایی او، زمان‌شناسی بود. هر زمان که احساس می‎‌کرد باید وارد میدان شود و به مردم خدمت کند، وارد می‌شد. حاج قاسم با منطقی که در رفتار خود داشت بر خانواده و اطرافیان بسیار اثرگذار بود. در  نوجوانی نیز در کرمان موقعیت ایجاد شد که ایشان در دوران شاه فعالیت‌های انقلابی داشته باشد و عکس امام (ره) را برای اولین بار به رابر آورد. ایشان پرورش یافته مکتب عاشورایی، حسینی و امام خمینی (ره) بودند.

پس از پیروزی انقلاب، موقعیت ایجاد شد که وارد سپاه شود و پس از آن وارد جنگ ۸ ساله شد. بعد از آن نیز در شرق کشور، ناامنی به وجود آمد و اشرار جنوب کرمان و سیستان و بلوچستان ناامنی‌هایی را ایجاد کردند و ایشان با هدف برقراری امنیت، ولی نه به زور اسلحه بلکه با رفتار و منشی که در کار خود داشت، این ارتباط را برقرار کرد و امان‌نامه داد.

یادم می‌آید آن موقع که در دستگاه قضایی کرمان خدمت می‌کردم، دستگاه امنیتی افرادی که شرارت می‌کردند به زندان آورده بود و حاج قاسم برای آزاد کردن آن‌ها بسیار پیگیری کرد و می‌گفت من به آن‌ها امان‌نامه داده‌‎ام. رفتار حاج قاسم سلیمانی به قدری در افراد تاثیرگذار بود که حتی افراد شرور با پای پیاده از جیرفت کرمان به پابوس امام رضا (ع) رفتند. جالب اینجاست که همین شرور کشور، تا مدتی امنیت یک منطقه را بر عهده گرفت!

حاج قاسم آماده‌سازی فضا در اربعین را آغاز تمدن اسلامی می‌دانست

ستاد بازسازی عتبات یادگار سردار سلیمانی است. این ستاد با چه هدفی و چگونه تشکیل شد؟

بعد از اینکه در شرق کشور امنیت برقرار شد، حاج قاسم تشخیص داد که باید وارد عراق شود و تصمیم گرفت قبل از شروع کار خود، به زیارت حرم امیر المومنین(ع) برود. خودش تعریف می‌کند که آن موقع حرم بسته بود. متولی حرم در را باز کرد و وقتی وارد صحن شدند، روی ضریح خاک نشسته بود. حاج قاسم می‌گفت که واقعا حرم امام علی (ع) غریب است و همین طور در حرم‌های دیگر وضعیت بسیار بد بود. بر همین اساس تصمیم می‌گیرد که ستاد بازسازی عتبات عالیات را تشکیل دهد.

همان طور که می‌دانید دیکتاتور بعثی، دست دوستداران اهل بیت (ع) را تا مدت‌ها از عتبات مقدس قطع کرده بود که توسط سردار دل‌ها مسیر زیارت باز شد و حاج قاسم با راه‌اندازی ستاد بازسازی عتبات در ایران و جمع‌آوری نذورات مردمی برای توسعه حرم‌ها، فضا را برای اربعین حسینی آماده کرد. ایشان بسیار تاکید داشت که آماده‌سازی فضا در اربعین حسینی، آغاز تمدن اسلامی خواهد بود.


نجف اشرف ـ بازدید حاج قاسم از صحن حضرت زهرا (س) در حرم امیرالمومنین علی علیه‌السلام

مهم‌ترین اقدامات سردار سلیمانی برای توسعه اعتاب مقدسه عراق چه بود و با چه روشی در برهه‌ای که حتی سفر به عراق به راحتی انجام نمی‌شد، برنامه‌ریزی کرد؟

در عراق سه برنامه کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلندمدت برای عتبات در نظر گرفته شد. در برنامه کوتاه‌مدت حدود ۶ ماه خادمان به نظافت آنجا پرداختند و در میان‌مدت نیز بیش از ۱۵۰ پروژه از قبیل کاشی‌کاری، سنگ‌کاری، تعویض درها و ترمیم انجام شد. برنامه بلندمدت نیز طرح توسعه حرم‌ها بود که در این برنامه صحن و شبستان حضرت زهرا (س) بیش از ۲۲۰ هزار متر مربع توسعه یافت. خود سردار می‌گفت اینجا به حرم آقا امام علی (ع) متصل شد و برای اولین بار در جهان اسلام چنین پروژه‌ای برای حضرت زهرا (س) ساخته شد.

طی جلسه‌ای در مشهد، امام جمعه مشهد، آقای سیداحمد علم الهدی، رئیس هیأت امنای ستاد بازسازی در استان‌ها به حاج قاسم اعلام کرد که ستاد بازسازی کاری کرد که حضرت علی (ع) را از خجالت حضرت زهرا (س) درآورد و این کار بسیار ارزشمند بود. در نجف نیز، حدود ۹۵ درصد کارها صورت گرفته است. در حرم امام حسین (ع)، صحن و شبستان حضرت زینب (س) با بیش از ۱۴۰ هزار متر مربع ساخته می‌شود که حدوداً مساحت حرم را ۱۴ برابر می‌کند.

ماجرای سپرده شدن توسعه حرم حسینی به ایران

حاج قاسم به توسعه عتبات اهمیت زیادی می‌داد. ابتدا عراقی‌ها ساخت صحن و شبستان حضرت زینب (س) را نمی‌خواستند به ایران بدهند. با این وجود ایران همچنان برای توسعه حرم حسینی اصرار داشت. می‌‌گفتیم کار ایران در توسعه حرم علوی را ببینید، اگر خوب بود توسعه حرم سیدالشهدا (ع) را هم به ما بدهید. شیخ عبدالمهدی، نماینده آیت‌الله سیستانی در کربلا، بیمار و چند روزی در خانه خود بستری شد. خود شیخ مهدی اینگونه روایت می‌کند: «بعد از اذان صبح یک شیخ معتمد که از دوستان لبنانی‌ام است، با من تماس گرفت و گفت کربلا چه خبر است؟ من هم گفتم من مریض هستم. به من گفت: مریضی شما خوب می‌شود. بعد بحث داعش را هم مطرح کردم و گفت که داعش هم تمام می‌شود و دوباره از من پرسید که داخل حرم چه خبر است؟ من هم مکث کردم. اما او گفت که من خواب دیدم امام حسین (ع) به سمت باب‌الرأس و باب‌القبله حرکت می‌کردند و چند نفر پشت ایشان بودند که شما (شیخ عبدالمهدی) و آیت الله بهجت ایرانی هم در آن بین بودید که ناگهان حضرت فاطمه زهرا (س) از زیر چادرش، تحفه‌ای به آیت‌الله بهجت ایرانی داد. من هم با شنیدن این خواب، داستان ساخت صحن حضرت زینب (س) و پیشنهاد ایرانیان را مطرح کردم که او هم گفت فوری این کار را انجام بده».

ساعت ۱۰ همان روز از طرف شیخ عبدالمهدی که تولیت شرعی حرم سیدالشهدا (ع) است، با دوستان ستاد بازسازی عتبات تماس گرفته شد که ساعت یک در حرم باشید. شیخ عبدالمهدی در جلسه‌ای با مسؤولان ستاد بازسازی عتبات در حالی که گریه می‌کرد، گفت که  قرارداد صحن و شبستان حضرت زینب (س) با ایران منعقد می‌شود که در نهایت هم کار توسعه حرم حسینی در فاز نخست در قالب احداث صحن حضرت زینب (س) به ایران واگذار شد.

در جلسه‌ای که در ستاد بازسازی عتبات با حضور حاج قاسم برگزار شد، ایشان می‌گفت که ستاد بازسازی مثل جبهه است و ستاد بازسازی عتبات کارهای بسیاری انجام داده و نظام جمهوری اسلامی بهترین یادگاری‌ها را در عراق گذاشته است و ملت ایران را در عراق با این کار پیوند داده است.

واکنش سردار به حضور در انتخابات ریاست جمهوری

آخرین دیدار با سردار سلیمانی چگونه بود و به چه مباحث و نکاتی اشاره کردند؟

۲۰ روز قبل از شهادت ایشان در یک جمع خانوادگی بودیم که من در محضر ایشان بودم. آن روزها اغتشاشات در عراق بود که از ایشان چند سوال پرسیدم. گفتم وضعیت عراق چه می‌شود؟ که ایشان گفت که مشکل خاصی ندارد و مسئله‌ای نیست. بعد با توجه به ناآرامی‌های عراق از او پرسیدم که جریان عتبات چه می‌شود؟ حاج قاسم در جوابم گفت که من به رئیس ستاد عتبات گفتم یک روز کار عتبات نباید تعطیل شود. چون بزرگ‌ترین و ماندگارترین آثار نظام جمهوری اسلامی ایران، ساخت و ساز حرم‌ها و پیوند میان شیعه و جهان اسلام است.

بعد از او پرسیدم که سخت‌ترین روز شما در مبارزه با داعش و مبارزه با تروریست چه روزی بود؟ گفت سخت‌ترین روز من آن روزی بود که داعشی‌ها در مسیر جاده بغداد به سامرا و کاظمین می‌خواستند به کربلا بیایند و حرم‌‌ها را مورد تعرض قرار دهند. من مثل گندم برشته یا به عبارتی مانند اسپند روی آتش، بی‌قرار بودم که خدا را شکر جلوی آنها گرفته شد. سپس از ایشان پرسیدم که برای انتخابات ۱۴۰۰، بین مردم بحث این است که شاید شما تشریف بیاورید. از آنجایی که ایشان باهوش بود و فراموشکار نبود، رو کرد به من و گفت: «آقای افضلی! من جواب شما را یکبار دیگر هم داده‌ام».

حدود ۱۰ سال پیش که سوار هواپیما با ایشان به کرمان می‌رفتم، از ایشان سوال کردم که برای فرماندهی سپاه شما مطرح هستید. ایشان گفت که آخرین سمت من در نظام جمهوری اسلامی این است که شهید شوم یا هر اتفاقی که بیفتد و یا بازنشست شوم در نیروی قدس باشد؛ دیگر برای من خیلی سخت است که در نظام جمهوری اسلامی بخواهم مسؤولیت بپذیرم.

ارادت سردار به حضرت زهرا(س)/ آنچه حاج قاسم در برابرش آرام نمی‌گرفت

یکی از ویژگی‌هایی که رزمندگان و همراهان حاج قاسم به آن اشاره می‌کنند، اقتدار و شجاعت در برابر سختی‌ها و دشمن و همچنین نرمی در برابر دوستان و خانواده است. این روحیه چگونه در یک فرد جمع می‌شود؟

رفتار حاج قاسم، مصداق همان آیه ۲۹سوره فتح است که می‌فرماید «با دشمنان خود سخت بگیر و در بین خود مهربان باش» و همچنین آیه ۲۱سوره احزاب که می‌فرماید «با خدای خود پیمان بست و در پیمان خود پایبند بود». حاج قاسم به آرزوی دیرین خود که همان شهادت بود، رسید و به جمع دوستان خود پیوست.

هرچه از ایشان بگویم باز کم است. ایشان اسطوره مهربانی، مقاومت، رعب و وحشت در دل دشمن، سردار معمار حرم، پرورش‌یافته مکتب عاشورا است و ذوب شده در مکتب امام (ره) بود. همین مردمی بودن ایشان و نوع نگاهی که به جوانان و خانواده شهدا داشت، باعث شد تا در درون مردم عشق او شعله‌ور شود و پس از شهادت حاج قاسم و در تشییع جنازه ایشان مردم این چنین بی‌تاب شوند.

حاج قاسم در کنار شجاعت در مبارزه با داعش، قلب مهربانی داشت. وقتی در طرح لاغرسازی ستون‌های اطراف حرم امام حسین (ع) یا احداث صحن حضرت زهرا (س) به عتبات مشرف شد، در کنار توصیه‌هایی که برای توسعه عتبات داشت، به شدت اشک می‌ریخت. حاج قاسم در برابر روضه حضرت زهرا (س) هم آرام نمی‌گرفت و به شدت می‌گریست و علاقه ویژه‌ای به حضرت فاطمه (س) داشت.


حاج قاسم در بین جهادگران سیل خوزستان

حاج قاسم همیشه در صف اول کمک به مردم بود

حاج قاسم را بیش‌تر به عنوان کسی می‌شناسند که در حوزه مقاومت اسلامی و در جنگ‌های عراق و سوریه فعالیت داشت. در کنار این چهره، حاج قاسم یک چهره جهادی نیز بود؛ تا جایی که حتی سال گذشته در سیل شاهد حضور سردار سلیمانی در مناطق سیل‎زده جنوب کشور هم بودیم. از این چهره و از اقدامات جهادی ایشان بفرمایید.

در سیل خوزستان کم‌تر از حدود ۴۸ ساعت پس از اعلام فراخوانی که برای موکب‌ها داده شد، بیش از ۴۰۰ موکب آمادگی خود را اعلام کرد و در خوزستان و لرستان و گرگان به کمک مردم رفتند. موکب‌ها در این شهرها به مردم غذای گرم دادند و حتی تعمیر خودرو و وسایلی که نیاز به تعمیر داشت، توسط بچه‌ها انجام شد.

سردار سلیمانی واقعا مرد میدان بود. در سیل خوزستان کمک کرد و ابومهدی المهندس نیز از عراق آمد تا در کنار حاجی باشد. حاج قاسم همیشه در صف اول کمک به مردم بود. نمی‌گذاشت دیده شود، ولی همیشه حضور داشت. به خانواده شهدا مرتب رسیدگی می‌کرد. شبی با ایشان و اخوی‌شان جلسه‌ای داشتیم که به ما گفتند شب دو ـ سه ساعتی دیرتر می‌آیم. چون قول داده بود که به خانواده شهیدی سر بزند.

حاج قاسم روزهای جمعه روضه خانگی داشت

در مراسم تشییع سردار سلیمانی سخنرانی مقتدرانه زینب سلیمانی را شاهد بودیم و اخیرا در محضر رهبری فاطمه سلیمانی نامه حاج قاسم را قرائت کرد. سردار چطور توانسته با وجود اینکه کمتر در خانواده حضور داشته فرزندانی بدین شکل  تربیت کند؟

نیاز نیست حتما فرد کامل در خانواده حضور داشته باشد. همان مدت کوتاه حضور در خانه هم اگر رفتار و روش صحیحی داشته باشد، کفایت می‌کند. حاق قاسم، تربیت یافته خانواده مذهبی و پرورش یافته مکتب عاشورایی بود. در زمانی که حاج قاسم در ایران بود، روزهای جمعه در کنار خانواده، از مداحی دعوت می‌کرد تا برای خانواده به صورت خصوصی روضه بخواند. فردی که از نظر معنوی این فضا را برای فرزندان خود ایجاد می‌کرد، قطعا فرزندانش پرورش یافته او خواهند شد. فرزندان ایشان ساده‌زیست، خوش اخلاق و بسیار مردمی هستند. زینب سلیمانی به نظر من خود حاج قاسم است. زینب خانم دختر ایشان، با توجه به رابطه صمیمی که با هم داشتند، اکثر سفرها همراه حاج قاسم بود و مسلط به زبان عربی و انگلیسی است و مانند پدرش ثابت قدم در گفتار و عمل است.

حاج قاسم بسیار با فرزندان خود مهربان بود و به تعلقات دنیوی وابستگی نداشت. ولی دو نفر از خانواده را بیش از حد دوست داشت و آن هم نوه‌هایش بودند. یک هفته قبل از شهادت همه را جمع کرد. اما اواخر انگار که می‌دانست باید برود، کمتر به سمت نوه‌هایش می‌رفت چون آنها هم خیلی حاج قاسم را دوست داشتند و وقتی از هم دور بودند، ناراحتی می‌کردند.


کرمان ـ گلزار شهدا، محل دفن حاج قاسم

ناراحتی حاج قاسم از اینکه سه روز از حضرت آقا بی‌خبر بود

یکی از نکات مهم در زندگی سردار سلیمانی ولایت پذیری است.

ایشان به آقا بسیار علاقه داشت. یادم است که رفته بودیم رابُر برای دفن پدرشان و تا سوم ایشان آنجا ماندند. وقتی از رابُر به کرمان برگشتیم، یکی از دوستان تعریف می‌کرد حاج قاسم در ماشین حالتی عجیب پیدا کرد و آه کشید. فکر کردیم خسته هستند. به ایشان گفتیم شما کمی استراحت کنید. گفت نه خسته نیستم. گفتیم پس چرا این آه را کشیدید و چرا اینقدر ناراحت هستید؟ گفت برای اینکه من سه روز است که از آقا خبر ندارم.

ماجرای عکس انداختن حاج قاسم با خانم بدحجاب

ایشان با وجود نفوذ و محبوبیتی که داشت، از هیچ حزب و جناحی طرفداری نمی‌کرد. این رفتار دلیل خاصی داشت؟

دقیقا. حاج قاسم وابسته به هیچ حزبی نبود و خط قرمز ایشان خط ولایت بود. در فامیل و افراد نزدیک ما، افرادی هم بودند که چادری نبودند، اما حاج قاسم هیچ گاه کسی را  سرزنش نمی‌کرد، بلکه با رفتار و منشی منطقی، طرف مقابل را مجذوب می‌کرد و هیچگاه تحکمی برخورد نمی‌کرد. هیچ وقت در جمع هیچ تذکری نمی‌داد و می‌گفت که در جمع کسی نصیحت‌بردار نیست. نظرشان این بود که اثر منفی خواهد داشت.

یکی از دوستان تعریف می‌کرد و می‌گفت که روزی یک دختر بدحجاب از او درخواست کرد که با ایشان عکس بیندازد. من به حاج آقا گفتم من اگر بودم، با این دختر عکس نمی‌انداختم، چرا عکس انداختید؟ حاج آقا به من گفت که عزیز من! اینها فرزندان ما هستند، جوانان ما و آینده کشورمان هستند و هر درخواستی داشته باشند باید بتوانیم به آن عمل کنیم.

سردار سلیمانی را به عنوان قهرمان همبستگی ملی معرفی می‌کنند. از نقش ایشان در همبستگی ملی و اتحاد میان ایران و عراق و کشورهای منطقه بگویید.

مردمی بودن ایشان باعث شد که چه در کشور عراق و سایر کشورها، به عنوان یک قهرمان و ژنرال نظامی شناخته شود. از دیدگاه من ایشان یک قهرمان معنوی هم بود. چون با همه ارتباط داشت و در عراق حتی با عشایر و قبایل نشست و برخاست داشت و همه او را بسیار دوست داشتند.

بخشی از پرچم روی تابوت حاج قاسم را قاب کردم

چگونه از شهادت سردار سلیمانی باخبر شدید؟

بدترین خاطره و خبر این بود که پنج شنبه عازم کرمان بودم که به پدر و مادرم سر بزنم. صبح جمعه بین ساعت دو تا سه بود که گوشی خود را نگاه کردم، دیدم که دوست مشترکمان با سردار، پیام داد «حاج قاسم آسمانی شد». با او تماس گرفتم، دیدم های های گریه می‌کند و می‌گفت که حاج قاسم را کشتند. من عصبی شده بودم و باور نمی‌کردم. آن موقع شب هم نمی‌توانستم با اخوی ایشان تماس بگیریم. مجبور شدم تا نماز صبح منتظر بمانم. نماز صبح را که خواندم به سمت منزل حسین، برادر بزرگ ایشان حرکت کردم که جمعیتی از نزدیکان و فامیل آنجا جمع شده بودند. قرار شد که به بیت الزهرا (س) در کرمان برویم. وقتی رسیدیم با جمعیتی از مردم مواجه شدیم که گریه می‌کردند.


انتقال پیکر حاج قاسم به کرمان

پیکر سردار در عراق تشییع شد و پرچمی که بر تابوت ایشان بود، بخشی از آن را تقدیم خانواده سردار کردیم و بخشی دیگر از پرچم را به عنوان یادگاری پیش خودمان نگاه داشتیم. آن شب پرچم را به مدیر فرهنگی دادم تا آن را قاب کند. به منزل که برده بود خانم ایشان گفت چه بوی معطری می‌آید. این بو از کجاست؟ پرچم تابوت حاج قاسم واقعا بوی عطر خاصی داشت. داغ سردار هنوز برای ما تازه است و امیدوار هستیم که بتوانیم دنباله‌رو راه ایشان باشیم و ما را در این مسیر یاری کنند.

بهترین خاطره‎‌ یا یادگاری که از سردار دارید، چه بود؟ آیا توصیه‌ای هم قبل از شهادت به شما کرده بودند؟

خاطره خوبی که از ایشان دارم، این بود که ایشان علاوه بر هدایایی که به من می‌دانند، یک هدیه‌ای از سمت ایشان گرفتم که بهترین هدیه در طول زندگی‌ام بود. دستخط ایشان برای حضورم در ستاد بازسازی عتبات. برادر ایشان سهراب با من تماس گرفتند و بدون سلام و علیک، نامه حاج قاسم را برای من خواند: «جناب آقای افضلی که از مدیران بسیار خوب و متدین و بسیجی هستند را در مجموعه ستاد بازسازی عتبات بکارگیری نمایید (به صورت شایسته)» این بهترین هدیه حاج قاسم برای من بود.

حاج قاسم پس از تشکیل ستاد بازسازی عتبات بسیار تاکید داشت که جمع آوری نذورات مردم باید شفاف‌سازی شود و در کوچک‌ترین شهرستانی که فردی ۱۰ هزار تومان هم کمک می‌کرد، باید رصد و گزارش داده می‌شد که این پول کجا و صرف چه کاری شده است. مثلا اگر می‌گفت در حرم امام حسین (ع)، باید همانجا خرج می‌شد. همیشه می‌گفت وای به حال آن روز که مردم نسبت به ستاد بازسازی بی‌اعتماد شوند.

درست است که ستاد بازسازی عتبات زیر نظر شورای سیاستگذاری است، اما به عنوان یک تشکل مردمی است و با اینکه همیشه زیر نظر حاج قاسم بوده، ولی تاکید داشتند که این ستاد باید مردمی باشد. یک روحانی از من پرسید که چرا این نذورات را برای عتبات از مردم جمع‌آوری می‌کنید، وقتی در این کشور جوانانی هستند که باید ازدواج کنند و ما مشکل مدرسه داریم. نباید این کار را بکنید. من هم گفتم حاج آقا شما چرا این حرف را می‌زنید؟ اتفاقا همین افراد کم درآمد جامعه و آنهایی که تحت پوشش حمایت‌های دولتی هستند، بیشترین کمک را می‌کنند. مثلا در خراسان جنوبی، میانگین نذورات از هر نفر ۵ هزار تومان بوده و اکنون هم با وجود وضعیت کرونا به نفری ۱۷هزار تومان رسیده است.

انتهای پیام/





منبع خبر

سخت‌ترین روز حاج‌قاسم در نبرد با داعش/ چرا سردار سلیمانی رئیس‌جمهور نشد؟ بیشتر بخوانید »