«حوالی شش بعدازظهر»؛ خاطرات شفاهی زندگی و زمانه پاسدار مدافع حرم، شهید عینالله مصطفایی که توسط کوثر امیدی نوشته شده، توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.
به گزارش مجاهدت از مشرق،شهید مدافع حرم عینالله مصطفایی با نام جهادی مصطفی، اهل کرج و از رزمندگان بدونمرز و دلیرمردان جبهه مقاومت بود که در بامداد ۹ آبان ۱۳۹۴ همزمان با محرم به دست تکفیریهای جبهه النصره در غرب حلب به شهادت رسید و پیکر مطهرش پس از ۶ سال شناسایی و به وطن اسلامی بازگشت.
«حوالی شش بعدازظهر» اثر کوثر امیدی، خاطرات شفاهی زندگی و زمانهی پاسدار مدافع حرم، شهید عینالله مصطفایی است که در آن خانواده، دوستان و همکاران، روایتهایی خواندنی از او را بیان میکنند. روایتهایی کوتاه که مفاهیم بلندی را در دل خود جای دادهاند.
در توصیف لحظات شهادت او این گونه روایت کردهاند: اوج عملیات محرم سال ۹۴ در حلب بود. رزمندگان مدافع حرم به فرماندهی حاج قاسم، عملیات گستردهای را برای شکست حصر دو منطقه شیعه نشین فوعه و کفریا آغاز کرده بودند. جبهه خودی از ۵ محور به مواضع تکفیریها در جنوب غرب حلب حمله کرد و موفق شد ظرف یک هفته، منطقه وسیعی را از اشغال تروریستها در آورد. مصطفی که فرمانده گردان یکی از تیپهای شرکت کننده در عملیات بود، به همراه دیگر گردانهای تیپ موفق شد جبهه نرسیده به خان طومان را بشکند و مسیر پیشروی دیگر یگانها به فوعه و کفریا را هموار سازد. اما تکفیریها با چنگ و دندان تلاش میکردند مناطق از دست رفته را بازپسگیری کنند که با ضد حملههای سنگین آنها همراه بود.
در یکی از این پاتکهای سنگین، مصطفی و یارانش در منطقه حویز غرب حلب محاصره شدند و با وجود تلاش دیگر گردانها برای شکست حصر و مقاومت مصطفی و یارانش، در نیمههای شب ۹ آبان ماه ۱۳۹۴ منطقه سقوط کرد. مصطفی که در ناحیه پا و شکم مورد اصابت ۳ گلوله قرار گرفته بود، از پشت بی سیم خبر زخمی شدنش را به عقب اعلام کرد و تا چند ساعت بعد هم صدای ضعیفش از پشت بی سیم شنیده میشد. با اینکه رزمنده گان جبهه مقاومت در همان شب عملیاتی را با هدف کنترل مجدد منطقه و رسیدن به مصطفی و نیروهایش به اجرا در آوردند اما بی فایده بود و ارتباط با مصطفی هم قطع شد. سه ماه بعد جبهه خودی به آن منطقه حمله کرد و آن را آزاد نمود و با وجود جستجوی زیاد، خبری از مصطفی نشد. از آن روز به بعد مصطفی در لیست مفقودین قرار گرفت.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
دهخدا میگوید معادل واژه دلیرانه میشود مردانه و شجاعانه. هروقت به عینالله فکر میکنم، یاد این واژه میافتم. تصویر قوی و شفاف از یک خاطره در ذهنم از عینالله مانده است که هیچوقت فراموش نمیکنم. هویجه یکی از مناطق عملیاتی بود که تصرف و آزادسازی آن کار خیلی سختی بود؛ اما عینالله و گروهش هرطور که بود پسش گرفته بودند و حالا وظیفهشان حفظ آنجا بود.
در یکی از آن روزها برای سرکشی بههمراه یکی از همرزمان راهی آن منطقه شدیم. به محض ورودمان آتش بهنسبت سنگینی بر سرمان آوار شد. ناخودآگاه بههمراه همرزمم زیر دیواری که مخفیگاه خوبی بود مخفی شدیم و منتظر ماندیم تا اوضاع کمی آرام بگیرد. میان آن همه صدا اما شنیدن صدای فریادهای مقتدرانه عینالله یک لطف عجیبی داشت. سرم را با احتیاط بالا گرفتم و دیدم عینالله خیلی با اعتماد به نفس و محکم در خط راه میرود و با تسلط بالا به عربی دستور و تاکتیک میگوید. انگار در عمرش تا به حال چیزی به نام ترس را تجربه نکرده بود.
«حوالی شش بعدازظهر» در ۲۴۰ صفحه قطع رقعی به شمارگان هزار نسخه و با قیمت ۱۸۰ هزار تومان به همت انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است.
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
شاید بتوان غرفه مکتب حاج قاسم را گل سرسبد همه غرفههای ناشران ادبیات پایداری در نمایشگاه دانست. غرفهای ساده اما شکیل و چشمنواز که نگ قرمزش از دور، چشمها را متوجه خود میکرد.
گروه جهاد و مقاومت مشرق – امسال هم مثل هر سال، نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران شاهد حضور پررنگ و پرانرژی ناشرانی بود که آثار ادبیات پایداری در قالبهای مختلف را عرصه میکردند. این ناشران که در طول سال هم با مخاطبان، نویسندگان و اهالی نشر، ارتباط سازنده و گستردهای دارند، از فرصت ۱۱ روزه نمایشگاه سی و چهارم هم به بهترین نحو استفاده کردند تا ضمن دید و بازدیدهای مرسوم در چنین نمایشگاههایی، آثار جدید را جذب و آثار منتشر شده را به خوبی معرفی کنند. حجم بالایی از برنامههای حاشیهای و نشستهای رونمایی و نقد و بررسی کتاب در نمایشگاه هم به این کتابها و ناشرها تعلق داشت. مقام معظم هبری هم در بازدید از نمایشگاه کتاب، مثل همیشه به این کتابها و نویسندگانش توجه ویژهای کردند. حالا که چند روز بیشتر از پایان این بزرگترین رویداد جمعی فرهنگی کشور نگذشته، سری به غرفههای فعالتر در حوزه ادبیات پایداری زدیم تا انتخاب شما برای خرید کتابها در این حوزه و بعد از پایان نمایشگاه را راحتتر کنیم.
انتشارات روایت فتح
خاطرهبازی با یک ناشر
شاید بشود انتشارات روایت فتح را یکی از قدیمیترین ناشران دفاع مقدس دانست که کتابهایش در دهه هفتاد و هشتاد، یکهتاز حضور در کتابخانههای همه علاقهمندان ادبیات پایداری بود. سابقه حضور شهید سید مرتضی آوینی در این تشکیلات، نشر روایت فتح را هم با حساسیتهای بالایی روبرو کرده بود و البته این انتشارات هم با دقت بالا در انتخاب سوژهها و نویسندگان، همواره کتابهای ترازی را در حوزه ادبیات پایداری تولید و منتشر میکرد. چد سال پیش با تغییرات مدیریتی در این انتشارات، رویکر کتابها تغییرات زیادی داشت اما همچنان در این انتشارات شاهد انتشار کتابهایی هستیم که مختصر و مفید، تلاش دارد پیامش را به بهترین نحو با مخاطبش در میان بگذارد. روایت فتح در نمایشگاه امسال چندین عنوان جدید را برای اولین بار رونمایی و عرضه کرد که یکی از این کتابها «ماه بالانشین» به قلم راضیه تجار بود.
انتشارات خط مقدم
یک کتاب شگفت درباره حاج قاسم
اگر چه غرفه انتشارات خط مقدم به نسبت سال گذشته، دنجتر بود اما همچنان تردد زیادی حول و حوش آن دیده میشد. این انتشارات به همت حجتالاسلام شیرازی، نماینده سابق ولی فقیه در سپاه قدس پایهگذاری شد و حالا با مدیریت فرزندش حجتالاسلام هادی شیرازی به فعالیتهای خود ادامه میدهد. ارتباط گسترده با بینظیرترین سوژهها و راویان جبهه مقاومت و همچنان همکاری با قدیمیترین و نامآورترین نویسندگان حوزه ادبیات پایداری از جمله مزیتهای این انتشارات نسبت به سایرین است که البته از این مزیتها نیز به خوبی بهره برده بود. کتاب «سرباز قاسم سلیمانی» که چندین سال در پیچ و خم اخذ مجوز مانده بود، امسال گل سر سبد کتابها در غرفه انتشارات خط مقدم بود که هر خوانندهای را میتوانست شگفتزده کند. شگفتی دیگر این غرفه، جمعآوری کتاب نامزد گلولهها توسط مأموران ارشاد بود، چرا که این کتاب، بدون مجوز به چاپ رسیده بود.
علی رمضانی سخنگوی نمایشگاه کتاب درباره چرایی گردآوری این کتاب از مصلای امام خمینی گفت: کتاب «نامزد گلولهها» مجوز نشر نداشت به همین دلیل از نمایشگاه جمع و مقابل عرضه آن گرفته شد.
محمدعلی آقامیرزایی از محققان دفاع مقدس و از دستاندرکاران تهیه این کتاب که چندین سال در کنار مرتضی سرهنگی فعالیت میکرد در این باره در صفحه شخصی خود نوشت: ناشر سعی داشت کتاب را به بهترین شکل به مخاطب عرضه کند. این کتاب چند بار توسط گروههای مختلفی از بهترین هنرمندان کشور طراحی شد، اما کار آنطور که میخواستیم در نیامده بود. در نهایت با شکل و شمایل فعلی با طراحی خوب سید هادی قادری آماده نشر شد. کتاب به دل مخاطب نشست و در نمایشگاه بیش از هزار نسخه به فروش رسید. شاید بتوان نامزد گلولهها را پرفروشترین کتاب نمایشگاه خواند.
کتاب را برج ۹ سال ۱۴۰۱ برای مجوز ارسال کردیم و در حالی که طبق قانون ارشاد موظف است نهایتاً یک ماه نسبت به کتاب پاسخ بدهد و برای تأخیر در صدور مجوز تا دو ماه نیازمند امضای وزیر ارشاد است. در پیگیریهای اولیه مدیرکل دفتر توسعه کتاب و کتابخوانی وزارت ارشاد تأکید کرد که مجوز کتاب منوط به نهاد دیگری نیست و در موعد مقرر صادر خواهد شد.
کتاب پنج ماه معطل ماند. در نهایت کارشناس حوزه ادبیات پایداری ارشاد کتاب را بدون مشکل خواند و با هماهنگی و موافقت شفاهی ارشاد کتاب به چاپ رسید و در نمایشگاه عرضه شد. حال باید منتظر ماند و دید تا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در این زمینه چه پاسخی خواهد داد.
انتشارات شهید کاظمی
زورآزمایی با مشکل تأمین کاغذ
تا یکی دو سال پیش میشد عنوان پرکارترین انتشارات در حوزه دفاع مقدس و جبهه پایداری را به انتشارات شهید کاظمی داد اما در سالهای اخیر، معضل قیمت بالای کاغذ، گریبان این ناشر موفق را هم گرفته و رها نکرده است. همین مشکل، تولیدات این انتشارات پرکار را هم تحت تأثیر قرار داده اما همچنان وقتی به غرفه این ناشر میرفتید، در انتخاب کتابهای زیادی که دلتان میخواهد آنها را داشته باشید، به مشکل میخوردید. انتشارات شهید کاظمی در نمایشگاه امسال هم چند عنوان جدید رونمایی کرد که «اِلی…» سفرنامهای با محوریت آشنایی بیشتر با یک خانواده فلسطینی، به قلم فائضه غفارحدادی یکی از خواندنیترین آنها بود. حضور حمید داودآبادی از رزمندگان و نویسندگان نامدار دفاع مقدس در این غرفه نیز مشوق خوبی برای مخاطبان ادبیات پایداری بود.
انتشارات انجمن پیشکسوتان سپاس
با بروبچههای اطلاعات و امنیت
ما هم قبول داریم که این انتشارات آنطور که باید و شاید برای تبلیغ و ترویج کتابهای خوبی که دارد، تلاش نمیکند اما مطمئن باشید مطالبی که در این کتابها میخوانید را در هیچ کجای دیگر پیدا نمیکنید. انجمن پیشکسوتان سپاس را جمعی از پیشکسوتان عرصه اطلاعات و امنیت در دوران دفاع مقدس و جبهه مقاومت تشکیل دادهاند تا با انتشار کتاب و تولید محصولات فرهنگی، یاد و نام شهدای مظلوم این عرصه را زنده نگه دارند. اگر تا انتهای شبستان مصلا میرفتید، غرفه جمع و جور این انتشارات، کتابهای خواندنی و نسبتا ارزانی داشت که شما را شگفتزده میکرد. حتی نشانی غرفه این انتشارات هم شگفتانگیز بود؛ راهروی ۲، غرفه ۲. کتاب «مقام اسماعیل» درباره شهید حاج اسماعیل حیدری، جدیدترین کتاب این انتشارات بود که به نمایشگاه رسید.
انتشارات ستارهها
شاد از تقریظ «خاتون و قوماندان»
بروبچههای نشر ستارهها اگر چه در حالی به نمایشگاه کتاب آمدند که سعید محسنزاده (مدیر سابق این انتشارات) در میانشان نبود اما همچنان به کتابهایی که در آن دوره منتشر شده بود میبالیدند؛ از جمله کتاب «خاتون و قوماندان» که اخیرا، تقریظ مقام معظم رهبری بر این کتاب، در مشهد منتشر شد. این کتاب را مریم قربانزاده بر اساس خاطرات همسر فرمانده شهید یگان فاطمیون در نبرد سوریه یعنی شهید علیرضا توسلی (ابوحامد) نوشته بود که مورد توجه رهبر انقلاب قرار گرفت و درباره این کتاب نوشتند: سلام خدا بر شهید عزیز، علیرضا توسّلی. حوادث مربوط به مهاجران افغان را که در این کتاب آمده است از هیچ منبع دیگری که به این اندازه بتوان به آن اطمینان داشت دریافت نکردهام. برخی از آنها جداً تاثرانگیز است، ولی از سوی دیگر، حرکت جهادی فاطمیون افتخاری برای آنها و همهی افغانها است.
انتشارات ۲۷ بعثت
کتابی خواندنی به نام «لباس شخصیها»
انتشارات ۲۷ بعثت اگر چه ناشر تخصصی کتابهای شهدا و رزمندگان لشکر ۲۷ محمد رسول ا… (ص) است اما به خاطر فراگیر بودن نام این شهدا و ایثارگران، با استقبال زیاد مخاطبان روبرو بود؛ چه این که چند سال است کتابهایش را با طرح جلدهای جذاب، متنهای دقیق و خواندنی و قیمتهایی مناسب و منصفانه منتشر میکند. مدیریت این انتشارات را جواد کلاتهعربی بر عهده دارد که خود از نویسندگان عرصه ادبیات پایداری است و چندین کتاب از او منتشر شده و مورد استقبال قرار گرفته است. نشر ۲۷ بعثت در نمایشگاه امسال هم حضور گرمی داشت و چندین عنوان کتاب جدید را عرضه کرد که از مهمترین آنها میشود به کتاب «لباس شخصیها» اشاره کرده که خاطرات حاج قاسم صادقی، از رزمندگان گروه فدائیان اسلام در ابتدای جنگ بود.
انتشارات مکتب حاج قاسم
غرفهای ساده اما چشمنواز
شاید بتوان غرفه مکتب حاج قاسم را گل سرسبد همه غرفههای ناشران ادبیات پایداری در نمایشگاه دانست. غرفهای ساده اما شکیل و چشمنواز که نگ قرمزش از دور، چشمها را متوجه خود میکرد. گفته میشود این غرفه بر اساس طرح «جانفدا» اثر استاد نجابتی که شعار سالگرد حاج قاسم سلیمانی در سال ۱۴۰۱ بود طراحی شده بود و دکوراسیون آن قابل حمل و استفاده در نمایشگاههای بعدی است. مدیریت انتشارات مکتب حاج قاسم را هم سیده فاطمه مطهری بر عهده دارد که احتمالا از دوستان و همراهان زینب سلیمانی، فرزند برومند و فعال سردار شهید حاج قاسم سلیمانی است. یکی از تازهترین کتابهای مکتب با عنوان «عزیز زیبای من» چهارشنبه ساعت ۱۵ در گوشه نقد (سرای ناشران داخلی) جنب درب شماره ۸۱ شبستان مصلا رونمایی شد.
انتشارات راهیار
حاشیههای تشییع و تجلیل از حاج قاسم
غرفه انتشارات راهیار اگر چه امسال سادهتر از سال گذشته ساخته و پرداخته شده بود اما همچنان در طول ساعات برگزاری نمایشگاه نمیشد آن را خالی از مخاطبان دید. کتابهای پرتعداد و سوژههای نابی که دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی سراغ آنها رفته، طراحی و گرافیک چشمنواز کتابها، محتواهای خواندنی این کتابها و همچنین قیمت مناسبشان باعث شده همواره منشورات «راهیار» با استقبال مخاطبان روبرو شود. از جمله کتابهایی که در نمایشگاه امسال و در قفسههای این غرفه بیشتر از بقیه میدرخشید، مجموعه کتابهایی بود که درباره حاشیههای تشییع و تجلیل از حاج قاسم سلیمانی در شهرهای مختلف ایران و جهان نوشته شده. راهیار غالبا سراغ سوژههایی میرود که ناشران دیگر کمتر سراغشان میروند. بیشک هر مخاطبی از بین کتابهای پرتعداد این ناشر، میتواند کتاب مورد علاقه خود را انتخاب کرده و با قیمت مناسب و خیال راحت، خریداری کند.
*میثم رشیدی مهرآبادی
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
جریان اصلاح طلب مدعی است که اگر برجام احیا نشود، گزینه بعدی همان پلن B مدنظر اسرائیل و آل سعود است و آن چیزی نیست جز حمله نظامی به ایران!
سرویس سیاست مشرق –روزانه میتوان از لابهلای گزارشها و عناوین خبری رسانههای مکتوب و حتی غیر مکتوب، نکات قابلتوجهی استخراج کرد؛ موضوعاتی که میتواند برای مخاطبین قابلاستفاده و محوری برای تحلیل باشد، در گزارش روزانه “ویژههای مشرق” نکات و تأملات قابلاستخراج از رسانهها برای مخاطبین عرضه خواهد شد؛ با «ویژههای مشرق» همراه شوید.
*******
** اگر در برجام به نتیجه نرسیم، به ایران حمله می شود!
روزنامه آرمان در یادداشتی به قلم «یوسف مولایی» فعال اصلاح طلب نوشت: «مذاکرات احیای برجام از وقتهای تلف شده هم گذشته و از وقت اضافه هم عبور کرده و اکنون در مقطع فرازمانی پیش میرود. به این معنا که مذاکرات در یک وقت خاص استثنایی ادامه دارد. ولی به رغم گذشت زمان زیاد نقطه امیدوارکننده این است که طرفین نمیگویند مذاکرات به طور کلی کنار گذاشته شده و به عنوان راه حل محسوب نمیشود.»
در ادامه این مطلب آمده است: «ایران که با تشدید تحریمها و فشارهای بیشتر اقتصادی و سیاسی مواجه خواهد بود و حتی خطر توسل به زور هم وجود دارد. برای آمریکا هم اگر نتیجه بخش نباشد، علاوه بر اینکه شکستی بر سیاستهای بایدن است ولی آنها هم نهایتا به این سمت خواهند رفت که ایران در مسیر فعالیت غیرصلحآمیز است و دنیا باید اقدام جدیتری علیه ایران به عمل آورد و گزینههایی که گفته میشود همیشه روی میز است حتی گزینه نظامی وجود دارد.»
رسانه های منتسب به جریان اصلاح طلب در ماجرای برجام چند خط اصلی را پیگیری می کنند، اول اینکه مشکل موجود فقط مسئله تحریم سپاه است و اگر ایران از این مسئله کوتاه بیاید، برجام احیا شده و همه مسائل حل می شود. برخلاف این ادعا مسئله اصلا محدود به تحریم سپاه نیست و مسئله اصلی بی عملی و عهدشکنی آمریکاست، دولتی که به دلیل عهدشکنی های متععد در گذشته به قاتل زنجیره ای توافقات بین المللی مشهور است.
دوم اینکه، این طیف مدعی است با احیای برجام دلار ارزان شده و همه مشکلات اقتصادی رفع می شود. همین جریان سیاسی در سال ۹۴ به گونه ای فضاسازی کرد که برخی مردم در تهران به خیابان ها آمده و به جشن و پایکوبی پرداختند و تصورشان این بود که به زودی هر دلار معادل یکهزارتومان خواهد شد اما در همین دولت روحانی قیمت دلار تا حدود ۳۲ هزارتومان افزایش یافت.
سوم اینکه، جریان اصلاح طلب مدعی است که اگر برجام احیا نشود، گزینه بعدی همان پلنBمدنظر اسرائیل و آل سعود است و آن چیزی نیست جز حمله نظامی به ایران. متاسفانه گویا اصلاح طلبان دچار آلزایمر هستند چرا که موشک باران عین الاسد و اسقاط پهپاد فوق پیشرفته ترایتون و گوشمالی انگلیس در خلیج فارس و ضربه شست به دزدی دریایی آمریکا و موشک باران مقرهای موساد در اربیل و ترس و لرز مستمر و مدام آمریکا از انتقام خون حاج قاسم را فراموش کرده اند.
در روزهای گذشته «علی صالحآبادی» رئیس کل بانک مرکزی در حاشیه جلسه هیئت دولت گفت: «ما در زمینه فروش نفت به رقمهای بسیار خوبی رسیدهایم و تمامی درآمدهای فروش نفت را وصول میکنیم، بنابر این حتی اگر برجام هم نباشد، تامین ارز در کشور به نحو مناسبی انجام خواهد شد و هیچ مشکلی در بازار ارز نخواهیم داشت.»
** آلزایمر اصلاح طلبان درباره دفاع همه جانبه از دلار ۴۲۰۰ تومانی
روزنامه اعتماد در مطلبی نوشت: «سال ۹۷ و بعد از خروج ترامپ از برجام، وقتی دولت دوازدهم برای مقابله با روند فزاینده افزایش نرخ ارز، اقدام به توزیع ارز ۴۲۰۰ تومانی کرد، شخصا یکی از چهرههایی بودم که انتقادات دامنهداری را نسبت به این تصمیم دولت مطرح کرده و خواستار توقف آن شدم. در آن برهه به راحتی میشد پیشبینی کرد که این نوع توزیع ارز ۴۲۰۰ تومانی باعث رانت، فساد، ویژهخواری در اقتصاد ایران خواهد شد.»
در ادامه این مطلب آمده است: «در عین حال، امروز هم که دولت سیزدهم، اعلام کرده، قصد حذف ارز ترجیحی را دارد، من در زمره مخالفان این تصمیم هستم و این روند را در شرایط فعلی، باعث افزایش تکانههای تورمی میدانم. معنای تکانههای تورمی نیز یعنی افزایش فقر مطلق و حذف اقلام حیاتی از سفرههای مردم. هر شهروند با وجدان ایرانی، امروز باید نسبت به افزایش نرخ تورم، حساس باشد. نرخی که معیشت خانوادهها را دشوار میکند. نرخی که باعث افزایش فقر مطلق میشود، نرخی که چشمان مادران را با اشک مینشاند، کمر پدران را خم میکند و قلب هر انسان با وجدانی را به خون مینشاند.»
مدیران این روزنامه اصلاح طلب یا دچار فراموشی شده اند یا مخاطب را کم شعور فرض کرده اند. در اردیبهشت ۹۷ و دقیقا در مقطعی که کارشناسان و صاحبنظران با دلایل فنی به مخالفت با دلار ۴۲۰۰ تومانی پرداختند، روزنامه اعتماد با دفاع تمام قد از این طرح غیرکارشناسی و غلط در گزارشی نوشت: «بازگشت اسحاق؛ اعتماد از حضور مقتدرانه جهانگیری برای حل بحران ارزی گزارش می دهد.»
این روزنامه اصلاح طلب در همان شماره در مطلبی با عنوان «میدان داری ارزی جهانگیری» به قلم «عبدالله ناصری» مشاور خاتمی نوشت: «تصمیم قاطع دولت در مورد تکنرخی شدن ارز به همت آقای جهانگیری گرفته شد. نوسانات بازار ارز بسیار حساس و بحرانی بود و دولت باید زودتر از اینها دراینباره تصمیم میگرفت. بالاخره هم آقای جهانگیری به عنوان میداندار این ماجرا تصمیم خوبی گرفت.»
اصلاح طلبان در حالی از یک طرح غیرکارشناسی و عجولانه دفاع کردند که بعدها این طرح، خسارات هنگفتی به مردم تحمیل کرد. «سعید لیلاز» فعال سیاسی اصلاح طلب پیش از این گفته بود: «توزیع بیحساب و کتاب دلار۴۲۰۰تومانی که با ارزپاشی یا طلاپاشی میتواند در برابر روند تحریمها مقابله و موج تحریمها را خنثی کند، منجر بهازدسترفتن ۲۵تا۳۰میلیارد دلار و حدود۷۰تا۸۰تن طلا شد.»
چندی پیش «حسین مرعشی» دبیرکل حزب کارگزاران در مصاحبه با روزنامه سازندگی اذعان کرد که دلار۴۲۰۰تومانی، «استخوانی در گلو» است. پیش از آن نیز «عباس عبدی» فعال اصلاح طلب در توئیتی نوشته بود: «دو پوست موز زیر پای دولت(رئیسی) است. اول ادامه دلار۴۲۰۰تومانی. دوم حذف دلار۴۲۰۰تومانی. انتخاب کنید که کدام گام را برخواهید داشت؟.»
دلار۴۲۰۰تومانی تنها یک قلم از میراث اقتصادی دولت روحانی برای دولت سیزدهم است. میراثی که حامیان سابق آن، از آن به عنوان پوست موز زیر پای دولت و استخوان در گلو نام می برند و اذعان دارند که ارز ۴۲۰۰ تومانی باعث رانت، فساد، ویژهخواری در اقتصاد ایران شده است.
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
تطهیر چهره خبیث قاتلان حاج قاسم و در ادامه هراس افکنی با کلیدواژه «توافق-جنگ» ذیل یک پروژه بزرگ تر تعریف می شود و آن، پروژه ضدایرانی «برجام پلاس» است.
سرویس سیاست مشرق – جریان تحریف هیچ خط قرمزی ندارد. یکی از کارویژه های این طیف این است که چهره خبیث آمریکا را بزک کرده و دیو را دلبر نشان می دهد. برای نمونه، روزنامه اعتماد- به مدیرمسئولی «الیاس حضرتی» نماینده عضو فراکسیون امید مجلس دهم و از نزدیکان «مهدی کروبی» و یار گرمابه و گلستان یکی از مفسدان گردن کلفت اقتصادی در دولت اصلاحات- در شماره ۱ دی ۱۴۰۰- در مطلبی نوشت: «موارد همکاری میان ایران و امریکا کم نیست و همسویی منافع ما هم در اموری قابل بررسی است. مگر برای حذف طالبان میان ایران و امریکا همکاری صورت نگرفت؟ …در جنگ با داعش، نیروهای تحت امر شهید سلیمانی در عمل نیروی پیاده یک ائتلاف بزرگ بودند که بمباران هوایی آن را ارتش امریکا و متحدانش برعهده داشتند».
همزمان با این تحلیل مغرضانه و کذب، برای نخستینبار یک مقام ارشد سابق ارتش رژیم صهیونیستی به صورت رسمی اعتراف کرد که اسرائیل در ترور سردار «قاسم سلیمانی» فرمانده سابق نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نقشآفرینی کرده است. «تامیر هیمن» رئیس سابق دستگاه اطلاعات نظامی رژیم صهیونیستی علنا اعلام کرد که اسرائیل در این عملیات که دو سال پیش به سرکردگی آمریکا انجام شد نقش ایفا کرده است.
وی از ترور سردار سلیمانی به عنوان یکی از «دو ترور مهم و قابل توجه» در دوران حضورش در این سمت یاد کرده است. این مقام سابق رژیم صهیونیستی گفته که ترور مهم دیگر «بها ابوالعطا»، یکی از رهبران جنبش جهاد اسلامی بود.
دولت تروریست آمریکا در دی ماه ۹۸ در اقدامی جنایتکارانه، حاج قاسم سلیمانی را به شهادت رساند. این اقدام توسط دولت جمهوری خواه ترامپ انجام شد و در همان مقطع مقامات دموکرات آمریکایی و از جمله «جو بایدن» از این اقدام تروریستی و جنایتکارانه حمایت کردند.
نکته قابل تأمل اینجاست که در شرایطی که آمریکا و اسرائیل صراحتا به نقش خود در اقدام تروریستی در به شهادت رساندن سردار سلیمانی اذعان کرده اند، در این سو افراطیون اصلاح طلب با پاک کردن صورت مسئله، ردپای قاتل و ظالم را پاک می کنند.
طیف تندرو اصلاح طلب همزمان با بزک قاتلان حاج قاسم، دوگانه دروغین «توافق- جنگ» را نیز کلید زده است. در همین رابطه روزنامه آرمان- در شماره ۲ دی- در مطلبی نوشت: «هنوز این امیدواری وجود دارد که توافق صورت گرفته و تحریمها برداشته شود. ولی اگر زمان بگذرد و مذاکرات قفل شود، این قفل به این سادگیها باز نخواهد شد. اگر…پرونده هستهای به شورای امنیت برود و یا خدایی نکرده گزینههای نظامی روی میز بیاید برای ما دردسر ایجاد میشود. چرا که بالاخره مردم مشکل معیشت دارند و این برای جامعه خطرناک است. حل کردن اقتصاد و معیشت مردم از اوجب واجبات است وباید سیاست خارجی به گونهای باشد که بتوانیم مشکلاتمان را با دنیا حل کنیم تا تحریمها مرتفع شود».
هدف اصلی افراطیون اصلاح طلب در القای دوگانه های دروغین «توافق- جنگ» و «توافق- قطعنامه» هراسافکنی در افکارعمومی و چیدن میوه آن در میز مذاکره به نفع طرف غربی است.
این طیف مدعی است که اگر مذاکرات وین به توافق ختم نشود، قطعا گزینه باقی مانده، یا جنگ و تقابل نظامی است و یا قطعنامه ضدایرانی در شورای امنیت. این ادعا در حالی است که اولا؛ گزینه نظامی به علت ناتوانی آمریکا، سالیان درازی است که از روی میز مقامات این کشور کنار رفته است و ثانیا؛ دیپلماسی مقتدرانه و هوشمندانه، عاملی است که مانع صدور قطعنامه علیه ایران میشود. به عبارت دیگر، زبان اقتدار و قدرت، طرف مقابل را هم از فکر حمله نظامی دور میکند و هم از صدور قطعنامه ضدایرانی.
و اما تطهیر چهره خبیث قاتلان حاج قاسم و شهید فخری زاده و دیگر شهدای والامقام و در ادامه، هراس افکنی با کلیدواژه «توافق-جنگ» ذیل یک پروژه بزرگ تر تعریف می شود و آن، پروژه ضدایرانی «برجام پلاس» است.
افراطیون اصلاح طلب مدعی هستند که که برجام «ناقص» است و باید به توافقی «طولانیتر و بزرگتر» مبدل شود. هدف اصلی این پروژه ضدایرانی- که آمریکا، اسرائیل و تروئیکای اروپا بر اجرای آن اصرار دارند- برجامیزه کردن توان موشکی و قدرت منطقهای ایران و به عبارتی بتنریزی در قلب توان موشکی و منطقهای ایران است.
آمریکا در پی آن است تا بدون لغو تحریم ها و به عبارتی، بدون هزینه به برجام بازگشته و در ادامه در جایگاه طلبکار نشسته و مسئله دائمی کردن محدودیت های برجام ایران و کلیدزدن برجام موشکی و منطقه ای را پیش ببرد. در این میان، طیف تندرو اصلاح طلب در نقش همکار داخلی آمریکا در پی جاانداختن این پروژه ضدایرانی و عادی سازی آن هستند.
گروه جهاد و مقاومت مشرق –برای گفتگو با خانواده چند شهید مدافع حرم فاطمیون راهی شهر اشتهارد شدیم. اولین خانهای که درش را به روی ما گشود؛ منزل شهید سید احمد سادات بود. آقامجتبی (فرزند شهید) و سرکار خانم سیدهصدیقه حسینی (همسر شهید) از زندگی پر فراز و نشیب پدر خانواده گفتند و در نهایت، ما را به بیابانهای اطراف شهر بردند تا مزار این شهید عزیز را نیز زیارت کنیم.
آنچه در ادامه میخوانید، اولین قسمت از گفتگوی ما با این خانواده رنجکشیده است که داغ پدر هنوز در گفتههایشان پیدا بود…
**: آقا مجتبی! شما کمی درباره آقاسیداحمد بفرمایید…
پسر شهید: پدر ما از نیروهای اولیه فاطمیون بود؛ عضو گروه ۱۱ بود. چند وقتی در واحد ۲۳ ادوات فعالیت میکند و فرمانده این واحد میشود. بعد از چند وقت که در کارش خیلی خبره میشود، مربی این یگان میشود. تا هشتم اسفند سال ۹۳ که برادرش «سید قاسم سادات» که در ادوات بود و در تلّ قرین نزدیک روستای حوّاریه در آزادسازی آن قسمت با ابوحامد (فرمانده لشکر فاطمیون) ماشینشان روی مین میرود و شهید میشود.
**: البته ابوحامد فردای آن روز شهید شد…
پسر شهید: ابوحامد جلوتر بوده ولی چون واحد ادوات از پشت سر میآمده، گلوله به ماشینشان می خورد و… ابوحامد ۹ اسفند ۱۳۹۳ شهید شدند و پیکرشان را با هم آوردند به مشهد و با هم تشییع شدند. سال ۹۳ یادم هست زمانی که رفتیم حسینیه معراج شهدا تا پیکر عمو قاسم را شناسایی کنیم، پیکر ۷ شهید دیگر هم آنجا بود از جمله ابوحامد و رضا بخشی و بقیه شهدا.
پدر ما زمانی که برادرش سید قاسم به شهادت میرسد خیلی متأثر میشود، خیلی عجیب و غریب؛
**: آقا سید احمد هنوز به سوریه نرفته بودند؟
پسر شهید: با هم رفته بودند، حتی مثلا میگفت قاسم که آمد، چون پدر من خصلتی داشت که همه همرزمانش میدانند، خیلی دعا میکرد و خیلی به دعا و حصار (ذکرهایی مثل مثل «و ان یکاد» و آیه الکرسی) اعتقاد داشت. مدام دعایی را میخواند تا محافظ باشد. در وسایل شخصی اش هم یک گردنبند دارد که داخلش پر از دعا و این طور چیزهاست، دعاهایی برای محافظت. برای عمویم هم میخواند.
یک بار فرمانده اش میآید و میگوید سید! یک خبر خوش دارم و یک خبر بد دارم؛ میگوید خبر خوشت را اول بگو. میگوید «قاسم شهید شده.» بابا هم گفت این را به فال نیک بگیر. خبر بدت چی بود؟… گفت اینکه دیگر نمیتوانی سید قاسم را ببینی! آن اتفاق که برای سید قاسم افتاد، پدر خیلی متأثر شد.
**: پیکری از عمو قاسم باقی ماند؟
پسر شهید: بله، باقی ماند. منظورش این نبود که دیگر پیکری نمانده باشد. پدر خیلی متأثر میشود، میآید ایران و حامل خبر شهادت سید قاسم به خانواده بود.
**: کسی قبلش خبر شهادت عمو را نداده بود؟
پسر شهید: نه، اول به ما گفت و بعد خانواده عمویم مطلع شدند. بعد رفتیم مشهد خانه عموی دیگرم؛ چون عمو قاسم داماد ۵ ماهه بود، تازه عروسی کرده بود، فکر میکنم ۲۸ ساله بود که به شهادت رسید، ساکن مشهد بود. زمانی که ما با پدر به خانه زن عمویم در مشهد آمدید، خبر را دادند و متأسفانه آنها یک مقدار شیون و زاری کردند. پدر تا زمانی که عمویم در سال ۹۳تشییع شد در ایران ماند و بعدش به سوریه رفت.
**: دقیق تر میدانید چه ماهی بود؟
پسر شهید: اسفند ۹۳ بود. کلاً پدر یک هفته ماند ایران. حتی برای مراسم چهلم عمو قاسم هم نماند. خیلی خواهر و برادرهایش از پدر خرده گرفتند که چرا شما نماندی؛ پدر هم گفت دیگر باید رفت. الان باید بروم آنجا…
**: که اسلحه برادرشان زمین نماند…
پسر شهید: بله؛ آن دوران، دورانی حساسی هم بود، خیلیها هم میترسیدند که بروند، میگفتند دیوانهایم وارد همچین بازیای بشویم که آخرش چنین اتفاقی بیفتد؟! پدر رفت و به عشق برادرش رفت به یگان ادوات فاطمیون.
حالا شما تصور کنید کسی که دو سه سال در پدافند مربی بوده، یک باره میآید خودش را سرباز صفر ادوات میکند. فقط به عشق اینکه در آن قسمتی که برادرش کار میکرده، کار کند.
پدر من حافظه یادگیری خیلی بالایی داشت. عجیب و غریب یاد میگرفت. پدرم، از زمانی که سوریه رفته بود به زبان عربی هم کاملاً تسلط داشت. قبلش چون در روستاهای هشتگرد زندگی میکرد که اکثراً ترک زبان بودند، ترکی را هم بلد بود.
همسر شهید: من ترکی بلد نیستم ولی سید احمد گفت هر کسی پرسید ترکی بلدی بگو «ترکی بیلمیرم». من همین «بیلمیرم»ش را یاد گرفته بودم.
پسر شهید: یعنی کاملا مسلط به زبان ترکی بود. اصلا کار میکرد، آنجا میگفتند سید ترکَمانی است، نمیگفتند سید اتباع خارجی است. پدرم کشاورز خیلی خوبی هم بود.
**: در باغداری یا زراعت؟
پسر شهید: سیفیجات میکاشت. البته مادرم بیشتر اطلاع دارد چون وقتی در این ده سال وارد مسائل جنگ سوریه شد ما از آن شغل خانوادگیمان فاصله گرفتیم. پدربزرگم کشاورز بود، پدرم هم کشاورز بود. بعد، حادثه سوریه که اتفاق افتاد دیگر رها کرد و بیلش را گذاشت زمین و تفنگ دست گرفت.
گویا پدرم در سال ۶۵ یا ۶۶ که پدر ۱۵ ، ۱۶ ساله بوده برای جبهه ایران در جنگ ایران و عراق هم اسمنویسی میکند که متأسفانه پدر و دامادشان نمیگذارند اعزام شود. بعد میروند خواستگاری مادرم.
**: خب، برگردیم سراغ اتفاقات بعد از شهادت عمو قاسم…
پسر شهید: وقتی عمویم شهید شد، پدر به خانه آمد و کلاً یک هفته در ایران بود. پدرم اعتقادات عجیب و غریبی داشت. خودش را عزادار نمیدانست که بخواهد رخت سیاه بپوشد و گریه و شیون کند. چرا؛ مینشست گریه میکرد ولی در خفا. هنوز فیلمهایش در موبایلم موجود است که یک بار که مجروح شده بود عمویم میآید بهش دلداری میدهد که دیگر سوریه نرو حالا که پایت و دستت اینطور شده، میگوید نه تا زمانی که شهید نشوم و به داداشم نرسم، میروم…
**: آقا سید احمد چند تا برادر دارند؟
پسر شهید: پدرم پسر ارشد خانواده است، یک برادر از خودشان کوچکتر دارند به اسم سید اکبر سادات، که ایشان در همین روستای صحتآباد ساکن هستند، یک برادر کوچک از سید اکبر به اسم سید محمد سادات که ساکن آمریکا هستند، یک برادر کوچکتر هم داشتند سید قاسم سادات که شهید شد و اولین شهید خانواده است.
**: چهار برادر و چند خواهر؟
همسر شهید: در حال حاضر سه خواهر هستند. یکیشان ۹ ساله بود که فوت کرد.
پسر شهید: خواهر ارشدشان به اسم طاهره. پدر، این خواهرش را خیلی دوست داشت ولی در کودکی فوت کرد. تا همین اواخر هم پدرم اسمش را میآورد. میگفت یک خواهر داشتم طاهره یک چیز دیگری برای من بود، طاهره خواهر دلسوز من بود.
پدر من از بین خواهر و برادرهایش طاهره را خیلی دوست داشت، شما تصور کنید، یک دختری در سن نه سالگی در افغانستان به رحمت خدا میرود، پدرم در سن ۵۰ سالگی هنوز هم میگفت طاهره، یک عاطفه عجیب و غریبی بینشان بود. سید قاسم را هم خیلی دوست داشت. این دوستداشتن متقابل بود. سید قاسم هم پدرم را خیلی دوست داشت، کسی جرأت نمیکرد بخواهد پشت پدرم حرف بزند؛ آنجایی که سید قاسم بود همه میدانستند نباید حرفی بزنند، رگ غیرتش بیرون میزد.
**: خیلی به هم وابسته بودند؟
پسر شهید: با هم رابطه عاطفی عجیب و غریبی داشتند که ما بعدها متوجه شدیم اصلا داستان چه بوده.
**: عمههای شما هم در ایران هستند؟
پسر شهید: یکی از عمههایم آلمان زندگی میکند، یکی هم آمریکا. یکی هم ایران است.
**: حاج خانم! خانواده آقای سادات چه سالی و چطور آمدند ایران؟ همگی با هم آمدند و ساکن ایران شدند؟
همسر شهید: آن موقعی که اینها ایران آمدند شاید من اصلا به دنیا نیامده بودم، ولی اینطور که مادر شوهرم میگفت به خاطر امام رضا آمده بودند. آن موقع جنگ نبود، افغانستان خیلی آرام بوده.
**: یعنی آن جنگ کمونیستها نبوده که از ترس جنگ آمده باشند؟
همسر شهید: نه، سید احمد آن موقع شاید ۷ ساله بودند. یعنی سید محمد به دنیا نیامده بوده، سید قاسم به دنیا نیامده بوده، فقط سید احمد بوده و سید اکبر بوده و سه تا دخترهایشان.
**: یعنی برای زیارت آمدند به مشهد؟
همسر شهید: این دخترشان که اسمش طاهره بوده که در افغانستان فوت کرده بوده، را اصلا نیاورده بودند. گذاشته بودند در خانه که ما میرویم یک زیارت میکنیم و برمیگردیم. بعد به اینجا میآیند و ماندگار میشوند. او هم آنجا پیش عمویش بوده؛ شوهرش میدهند و بعد فوت میکند و … اینها اینجا ماندگار میشوند. زمان شاه و قبل از انقلاب آمده بودند به ایران.
**: آقا سید احمد متولد چه سالی هستند؟
همسر شهید: در مدارک افغانستانیاش هست. میخواهید بیاورم برایتان. چون من نمیدانم سنش چقدر است. سنّ واقعی اش در آن است.
**: آقا مجتبی! شما نمیدانید سنّ پدرتان چقدر است؟
پسر شهید: اتباع افغانستانی به تاریخ خیلی اهمیت نمیدهند، پدرم من حدوداً ۵۶ سال را داشت، اما آن چیزی که داخل مدارک زدند، ۴۸ ساله بود.
همسر شهید: در مدارک، جوانش کردند.
**: حدود ده سال سنشان را پایین آوردند.
پسر شهید: ما مجبوریم آن چه که در مدرک اقامتش بود را بگوییم.
همسر شهید: روی سنگ قبرش هم ما همان سال تولد نوشته شده روی مدارک را حک کردیم.
**: یعنی شهادتشان فروردین ۱۴۰۰ است و تاریخ ولادتشان سال ۱۳۵۲؟
پسر شهید: بله؛ پدرم را خیلی جوان کردند.
**: احتمالا باید متولد سال ۴۶ باشند؛ که حدودا سال ۵۳ یا ۵۴ آمدند به ایران. ما سال تولدشان را سال ۵۲ ذکر میکنیم که روی مزارشان هم حک شده… بقیه خانواده هم میآیند مشهد پیش پدر و مادر؟
همسر شهید: نه دیگر، اینها همه میآیند در شهرک تنکَمان (نظرآباد استان البرز) که آن موقع روستا بوده.
**: در کجاست؟
همسر شهید: در هشتگرد، نظرآباد، جاده قاسم آباد را که رد میکنید یک روستایی بوده و هست به نام تنکمان. از افغانستان مستقیم میآیند آنجا و ساکن میشوند و خانه میخرند.
**: و شروع میکنند به کشاورزی؟
همسر شهید: به گفته شوهرم آن موقع پدرشوهرم فلج بوده. از آنجا پدرشان را روی شانههایشان میگذاشتند میآوردند، اینجا هم سیداحمد چون پسر اول بوده سختیهای خودش را داشته. میرود سر کار تا بتواند خانواده را حمایت کند و پدرشوهرم سرپا شود. بعد هم شروع میکند به کشاورزی و کاشتن جو و گندم و خیار و مانند اینها.
**: در حقیقت آن موقع که میآیند مسئولیت خانواده را آقا سید احمد داشتند؟
همسر شهید: مسئول خانواده، ایشان بودند، چون پدرش سکته کرده بود و کلا فلج بوده و البته تا اینجا میآید میرود دکتر و شکر خدا خوب میشود.
**: حاج خانم؛ شما چطور آمدید به ایران؟
همسر شهید: آن موقع که با سید احمد ازدواج کردم، سید احمد ۲۰ ساله بود و من ۱۳ ساله. یعنی سال ۶۷ ما با هم ازدواج کردیم. چون زندگی خودم است، بهتر یادم هست. من بچهتر بودم از سید.
**: شما چطور با خانواده از افغانستان آمدید؟ یا اینکه اساسا اینجا به دنیا آمدید؟
همسر شهید: من متولد ایران هستم، پدر و مادرم هم ساکن مشهد هستند.
**: یادتان نیست که چند سالی حاج آقا و حاج خانم آمدند ایران؟
همسر شهید: من یادم نیست.
**: از ابتدا پدر و مادر شما مشهد بودند؟
پسر شهید: داستان مهاجرتشان این بوده که میآیند ایران و مادرم متولد میشود. بعد دوباره مادرم را مشهد میگذارند، میروند و برمی گردند. مدام در رفت و آمد بودند. مادرم هیچ وقت افغانستان نرفته، متولد ایران است و همیشه در همین جا بوده.
**: حاج خانم؛ چطور آشنا شدید با خانواده آقای سادات؟ فامیل بودید؟
همسر شهید: آشنا که نشدم! من آن موقع بچه بازیگوشی بودم، همهاش دنبال بازیگوشی خودم بودم که یک باره آمدم دیدم برایم خواستگار آمده. پدرم چون روحانی و شیخ است چون دید پدرشوهرم سید است و خیلی خانواده خوبی هستند، گفت دخترم را میدهم به این خانواده و داد.
**: این دو خانواده چطور با هم آشنا شدند؟ همشهری بودند در افغانستان؟
همسر شهید: آشنا نشدیم.
پسر شهید: خیلی اتفاقی. خانواده پدرم در تنکمان بودند و خانواده مادر مشهد بودند.
**: یعنی ممکن است حاج آقا آمده باشند مشهد برای زیارت و یک باره خانواده مادرتان را ببینند؟
پسر شهید: مثل اینکه عمهام مادرم را میبیند و میگوید یک دختر خیلی خوب اینجا هست.
همسر شهید: سید احمد و دخترخالهاش ۷ سال در عقد بودند، دورانی رفت و آمد داشتند، نمیدانم چه میشود کهبین اینها شکرآب میشود و میگویند ما همدیگر را نمیخواهیم. رفته بودند مشهد که عروس بیاورند. بعد همانجا به مشکل میخورند و از هم جدا میشوند و میگویند به درد زندگی با هم نمیخوریم.
**: آنها مشهد بودند؟
همسر شهید: بله. بغل دست ما یک سیدی بود به نام آقای عالمی؛ از فامیلهای سید احمد بود. گفته بود یک دختر اینجا هست خیلی دختر خوبی است و سید هم هست؛ بیایید خواستگاری ببینید چه میگویند. اینها که همان روز اول آمدند گفتند قبول میکنیم و شما آدمهای خوبی هستید. بعدا که تا نیامدم خانه، سید را ندیدم. مثل الان نبود که با هم حرف بزنیم و همدیگر را ببینیم. من اصلا قیافه او را ندیدم. نمیدانستم اصلا شوهر چیست و زندگی چیست. بچه بازیگوشی بودم که الان خودم یادم میآید خندهام میگیرد.
**: پس شما را آوردند در منطقه تنکمان. یادتان هست مهریه و این مسائل حاشیهای چقدر بود؟
همسر شهید: مهریه را کی داده کی گرفته؟ ماند و سید هم نداد و گذاشت و رفت. آن موقع ۱۰۰ هزار تومان مهریه من بود و۷۰تومان هم شیربها. شیربها را پدرم گرفت ولی من مهریه را بخشیدم به سید.