قرارگاه نصر

مادربزرگ البرزی قلک خود را به جبهه مقاومت اهدا کرد 

مادربزرگ البرزی قلک خود را به جبهه مقاومت اهدا کرد 


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از البرز، «مامان هاجر» مادربزرگ البرزی  ساکن شهر هشتگرد  که خواستار عدم ذکر نامش در خبر شده بود در لبیک به فرمان رهبر معظم انقلاب اسلامی نسبت به اهدای قلک خود جبهه مقاومت اقدام کرد.

این بانوی ایثارگر که در دوران دفاع مقدس در تامین تدارکات جبهه‌ها نقش آفرینی فعالی داشت و  و در ضمن همسر یک جانباز  جنگ تحمیلی هست حاصل حدود ده سال پس انداز خود را از طریق جهادگران بسیج سازندگی ناحیه ساوجبلاغ به جبهه مقاومت اهدا کرد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

مادربزرگ البرزی قلک خود را به جبهه مقاومت اهدا کرد  بیشتر بخوانید »

قرارگاه ملی «نصر» برای کمک به مردم لبنان و فلسطین راه‌اندازی شد

قرارگاه ملی «نصر» برای کمک به مردم لبنان و فلسطین راه‌اندازی شد


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از قم، قرارگاه ملی نصر با هدف همدلی و حمایت از مردم مظلوم لبنان و فلسطین و میدان‌داری گروه‌ها و فعالان مردمی از سراسر کشور، در استان قم راه‌اندازی شد.

حجت‌الاسلام والمسلمین «مرتضی شعبان‌زاده» مدیرکل تبلیغات اسلامی استان قم در حاشیه برگزاری همایش این قرارگاه اظهار داشت: همزمان با ایام سالگرد عملیات طوفان الاقصی و شکست ترمیم ناپذیر رژیم صهیونیستی و پس از امر ولی فقیه که «حکم قطعی شرعی این هست که بر همه واجب هست تلاش کنند، کمک کنند و فلسطین را به مسلمانها، به صاحبان اصلی‌اش برگردانند… و کنار مردم لبنان و حزب‌الله سرافراز بایستند و در رویارویی با رژیم غاصب آنان را یاری کنند»، قرارگاه مردمی نصر در استان قم راه‌اندازی شد.

وی افزود: فعالیت قرارگاه نصر به صورت ملی هست، اما پایگاه آن در استان قم قرار دارد و همدلی و حمایت از مردم مظلوم لبنان و فلسطین هدف اصلی تشکیل قرارگاه نصر هست.

مدیرکل تبلیغات اسلامی استان قم ابراز کرد: این قرارگاه با میدان‌داری مساجد، هیئات مذهبی، کانون‌های فرهنگی و تبلیغی، مجموعه‌های فعال در عرصه‌های تربیتی و قرآنی، مبلغین، گروه‌های مردمی و جهادی فعالیت می‌کند.

شعبان زاده گفت: توسل و دعای جمعی مردم برای پیروزی جبهه مقاومت، روشنگری، تبیین و روایت حقایق جنگ و وضعیت منطقه، کمک مالی و امکاناتی به مردم لبنان و فلسطین برنامه‌ها و اقدامات محوری این قرارگاه هست که فرارسیدن پیروزی امت اسلامی و نابودی کامل رژیم غاصب صهیونیستی ادامه خواهد داشت.

وی با دعوت از فعالان فرهنگی و اجتماعی برای پیوستن به قرارگاه مردمی نصر افزود: هموطنان گرامی می‌توانند کمک‌های نقدی خود را برای مردم مظلوم و مقتدر لبنان و فلسطین از طریق شماره کارت ۶۰۳۷۹۹۷۷۵۰۰۱۵۲۴۱ به نام «قرارگاه مردمی نصر» واریز کنند.

همچنین علاقه‌مندان می‌توانند برای کسب اطلاعات بیشتر از فعالیت‌ها و برنامه‌های قرارگاه مردمی نصر، به آدرس https://eitaa.com/NasrGharargah در پیام‌رسان ایتا مراجعه کنند.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

قرارگاه ملی «نصر» برای کمک به مردم لبنان و فلسطین راه‌اندازی شد بیشتر بخوانید »

پیشنهاد خاص سردار علی هاشمی به همرزمش

ترفند جالب شهید علی هاشمی برای متاهل شدن همرزمش


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «سردار علی ناصری» در دوران دفاع مقدس مسئول اطلاعات‌ عملیات لشکر هفت ولیعصر (عج)، جانشین مرکز اطلاعات‌ عملیات قرارگاه کربلا، فرمانده تیپ ششم امام حسن عسکری‌ (ع) و جانشین قرارگاه نصر بود که خاطرات او در کتاب «پنهان زیر باران» به چاپ رسیده است.

او در مدت فعالیتش در قرارگاه نصر با سردار علی هاشمی ارتباطی نزدیک داشت و از این رو خاطراتی از این شهید را در میان دیگر خاطرات خود از دفاع مقدس روایت کرده است که در ادامه بخشی از آن را می‌خوانید.

علی هاشمی در کار مدیریت خیلی دقیق بود. سخت هوای نیروهایش را داشت و مراقب زندگی خصوصی‌شان هم بود. جدا از مسائل کاری خیلی دلم می‌خواست بدانم علی هاشمی تا چه اندازه به من محبت دارد. روزی علی هاشمی رو به من کرد و گفت: «علی، نمی‌خواهی ازدواج کنی؟» من تا آن زمان هنوز مجرد بودم. جنگ همه چیزم بود و اجازه نمی‌داد به چیز دیگری فکر کنم. گفتم: «والله می‌خواهم ازدواج کنم ولی نمی‌توانم.»
_چرا؟
_خانه ما در دهات است. دختر شهری هم حاضر نمی‌شود بیاید دهات زندگی کند.

آن ایام خانواده‌ام ساکن روستای مظفری بودند که در شش هفت کیلومتری اهواز بود. اضافه کردم: تازه کسی را هم سراغ ندارم.
_ من برایت سراغ دارم! توی دهات هم می‌آید و مشکلی هم ندارد.
_کیه؟
_توی محله مان است. توی حصیرآباد زندگی می‌کند. می‌شناسمش.
_کیه؟
_من پدرش را می‌شناسم، مادرش را می‌شناسم، دختره را هم می‌شناسم. برادرهایش را هم می‌شناسم. به‌خصوص برادر بزرگش خیلی بچهٔ خوب و بامعرفتی است. بچهٔ نازیه.
کنجکاو شدم بدانم کیست. علی ادامه داد: با مادرت هماهنگ کن بیاد دختر را ببیند.
_ بالاخره نگفتی کیه؟
_اگر بگویم ناراحت نمی‌شوی؟
_نه. برای چی ناراحت بشوم؟

آهسته گفت: دختره، خواهرم است و با شیطنت ادامه داد: آن برادر بزرگش هم خودم هستم! احساس کردم سطل آب یخ رویم ریختند. احساس دوگانه‌ای داشتم. از طرفی از اینکه فردی مثل علی هاشمی آن انداره به من محبت دارد، در پوستم نمی‌گنجیدم و از طرف دیگر از پیشنهادش حسابی شرم‌زده و خجول شدم. راستش کمی هم دست و پایم را گم کردم. گفتم: خدا شاهد است این همه من خانهٔ شما رفت‌ و آمد کرده‌ام، نمی‌دانستم خواهر شوهر نکرده داری.

_ پدر و مادرم به تو علاقه پیدا کرده و گفته‌اند به علی زن بدهیم. من هم نظرم مثبت است. اگر می‌خواهی، بیا خواستگاری.

برای رهایی از مخمصه‌ای که در آن وضع برایم پیش‌آمده بود، گفتم: باید فکر کنم. مدتی فکر کردم. دیدم روابط خانوادگی ممکن است خوب یا بد از آب دربیاید. این بود که روزی به علی هاشمی گفتم: حیف است به خاطر پیوند با شما، رابطهٔ دو نفر به هم بخورد. علی هاشمی گفت: من، چون دوستت دارم و به تو اطمینان دارم، این حرف را زدم. به هر کسی چنین پیشنهادی نمی‌دهم.

انتهای پیام/ 141

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ترفند جالب شهید علی هاشمی برای متاهل شدن همرزمش بیشتر بخوانید »

نوروز. ۴/ خاطره مداح اهل بیت (ع) از نحوه شهادت «درفشان»

برآورده شدن آرزوی شاعرانه شهید «سعید درفشان» در عملیات بیت‌المقدس


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، در پی پاکسازی و تأمین منطقه عملیاتی طریق‌القدس، تنها دو منطقه «غرب رودخانه کرخه» و «غرب رودخانه کارون و خرمشهر» در اشغال متجاوزان باقی مانده بود. برای انتخاب منطقه عملیات بعدی و نکات مثبت و منفی هر منطقه، بحث‌های فراوانی شد و سرانجام منطقه غرب رودخانه کرخه برای عملیات انتخاب شد.

منطقه عمومی عملیات فتح‌المبین در غرب رودخانه کرخه قرار داشت که از شمال به ارتفاعات بلند و صعب‌العبور «تیشه‌کن»، «دالپری»، «چاه نفت و تپه سیپتون» از جنوب به ارتفاعات بلند «میشداغ» تپه‌های رملی و چذابه (شیب) از شرق به رودخانه کرخه و از غرب به مرز بین‌المللی در شمال و جنوب فکه محدود می‌شد.

جاده‌های آسفالته دزفول به دهلران، عین‌خوش به چم‌سری، امامزاده عباس به چاه نفت، جاده تنگه ابوغریب و پل‌های احداث شده روی رودخانه‌های «چیخواب» و «دویرج» از مهم‌ترین راه‌های مواصلاتی منطقه هستند.

موقعیت منطقه و عوارض حساس آن، به دشمن آرایش خاصی را تحمیل کرده بود که آگاهی نیرو‌های خودی از آن، زمینه وارد ساختن ضربات سهمگین را بر دشمن فراهم کرد.

عملیات فتح‌المبین از نظر نظامی می‌توانست چنین اهدافی را تأمین کند:

۱. انهدام نیرو‌های دشمن برای کاهش توان نظامی او

۲. دستیابی به خطوط پدافندی مطمئن برای برداشت نیرو (آزاد شدن نیرو‌های خودی از خطوط پدافندی و کسب آمادگی برای عملیات بعدی)

۳. خارج کردن شوش، اندیمشک، دزفول و پایگاه چهارم شکاری از برد توپخانه دشمن

۴. خارج کردن جاده اندیمشک _ اهواز از برد آتش مؤثر دشمن

۵. آزادسازی مناطق مهمی، چون سایت و رادار، جاده مهم اندیمشک _ دهلران و…

۶. تصرف جاده‌های نفتی منطقه ابوغریب

این عملیات ساعت ۳۰ دقیقه بامداد روز دوم فروردین ۱۳۶۱ با رمز مقدس «یا زهرا (س)» با چهار قرارگاه مشترک فتح، فجر، نصر و قدس آغاز و در سه مرحله انجام شد. پس از هشت روز درگیری، نیرو‌های خودی با تأمین تمام اهداف مورد نظر و استقرار بر روی ارتفاعات تینه، برقازه، رقابیه و میشداغ دشمن را تا رودخانه دویرج و تیه‌های ۱۸۲ در جنوب برقازه عقب راندند.

در این عملیات ۲۵ هزار تن از نیرو‌های دشمن کشته و زخمی و ۱۷ هزار تن دیگر اسیر شدند. همچنین ۳۲۰ دستگاه تانک و نفربر، ۵۰۰ دستگاه خودرو و ۱۶۵ قبضه توپ به غنیمت نیرو‌های خودی درآمدند و نزدیک به ۳۵۰ دستگاه تانک و نفربر دشمن منهدم شده و ۱۸ فروند هواپیمای دشمن هم سرنگون شدند.

نوشته زیر بخشی از خاطرات علی مسرتی یکی از بچه‌های مسجد جزایری اهواز و همرزمان او از عملیات فتح‌المبین از کتاب «دِین» خاطرات بچه‌های مسجد جزایری اهواز به کوشش «علی مسرتی» است که انتشارات سوره مهر آن را منتشر کرده است.

متن زیر روایت «صادق آهنگران» مداح اهل بیت (ع) از نحوه شهادت شهید «سعید درفشان» است:

«…شب عملیات فتح‌المبین رو به روی سنگر فرماندهی با یکی از دوستانم به نام «سعید درفشان» صحبت می‌کردم. سعید یک فشنگ در دستش بود و موقع حرف زدن با آن بازی می‎کرد. داشتیم در مورد رفقایی که شهید شدند صحبت می‌کردیم. سعید ناگهان ساکت شد و رو به من کرد و گفت: «اگر این فشنگ به موضع سجده، به پیشانی آدم برخورد کند، این سعادت خیلی به آدم مزه می‌دهد.»

صبح فردا به من خبر دادند که سعید شهید شده است. به سردخانه شوش رفتم. پیکر سعید روی تخت بود. دیدم تنها یک زخم دارد؛ آن هم وسط پیشانی‌اش. شب آرزو کرد و صبح به وصال رسید…»

منابع

۱. کتاب جنگ؛ بازیابی ثبات/ محمد درودیان

۲. کتاب دِین، خاطرات بچه‌های مسجد جزایری اهواز/ علی مسرتی

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

برآورده شدن آرزوی شاعرانه شهید «سعید درفشان» در عملیات بیت‌المقدس بیشتر بخوانید »

نوروز. ۳/ حکایت گروهی از بعثیان عراقی که تسلیم ایرانیان شدند// ناقص/

ماجرای نظامیان بعثی که خودشان را تسلیم رزمندگان اسلام کردند


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، در پی پاکسازی و تأمین منطقه عملیاتی طریق‌القدس، تنها دو منطقه «غرب رودخانه کرخه» و «غرب رودخانه کارون و خرمشهر» در اشغال متجاوزان باقی مانده بود. برای انتخاب منطقه عملیات بعدی و نکات مثبت و منفی هر منطقه، بحث‌های فراوانی شد و سرانجام منطقه غرب رودخانه کرخه برای عملیات انتخاب شد.

منطقه عمومی عملیات فتح‌المبین در غرب رودخانه کرخه قرار داشت که از شمال به ارتفاعات بلند و صعب‌العبور «تیشه‌کن»، «دالپری»، «چاه نفت و تپه سیپتون» از جنوب به ارتفاعات بلند «میشداغ» تپه‌های رملی و چزابه (شیب) از شرق به رودخانه کرخه و از غرب به مرز بین‌المللی در شمال و جنوب فکه محدود می‌شد.

جاده‌های آسفالته دزفول به دهلران، عین‌خوش به چم‌سری، امامزاده عباس به چاه نفت، جاده تنگه ابوغریب و پل‌های احداث شده روی رودخانه‌های «چیخواب» و «دویرج» از مهم‌ترین راه‌های مواصلاتی منطقه هستند.

موقعیت منطقه و عوارض حساس آن، به دشمن آرایش خاصی را تحمیل کرده بود که آگاهی نیرو‌های خودی از آن، زمینه وارد ساختن ضربات سهمگین را بر دشمن فراهم کرد.

عملیات فتح‌المبین از نظر نظامی می‌توانست چنین اهدافی را تأمین کند:

۱. انهدام نیرو‌های دشمن برای کاهش توان نظامی او

۲. دستیابی به خطوط پدافندی مطمئن برای برداشت نیرو (آزاد شدن نیرو‌های خودی از خطوط پدافندی و کسب آمادگی برای عملیات بعدی)

۳. خارج کردن شوش، اندیمشک، دزفول و پایگاه چهارم شکاری از برد توپخانه دشمن

۴. خارج کردن جاده اندیمشک _ اهواز از برد آتش مؤثر دشمن

۵. آزادسازی مناطق مهمی، چون سایت و رادار، جاده مهم اندیمشک _ دهلران و…

۶. تصرف جاده‌های نفتی منطقه ابوغریب

عملیات ساعت ۳۰ دقیقه بامداد روز دوم فروردین ۱۳۶۱ با رمز مقدس «یا زهرا (س)» با چهار قرارگاه مشترک فتح، فجر، نصر و قدس آغاز شد. این عملیات در سه مرحله انجام شد. پس از هشت روز درگیری، نیرو‌های خودی با تأمین تمام اهداف مورد نظر و استقرار بر روی ارتفاعات تینه، برقازه، رقابیه و میشداغ دشمن را تا رودخانه دویرج و تپه‌های ۱۸۲ در جنوب برقازه عقب راندند.

در این عملیات ۲۵ هزار تن از نیرو‌های دشمن کشته و زخمی شدند و ۱۷ هزار تن دیگر اسیر شدند. همچنین ۳۲۰ دستگاه تانک و نفربر، ۵۰۰ دستگاه خودرو و ۱۶۵ قبضه توپ به غنیمت نیرو‌های خودی درآمدند و نزدیک به ۳۵۰ دستگاه تانک و نفربر دشمن منهدم شدند. در این عملیات ۱۸ فروند هواپیمای دشمن هم سرنگون شد.

نوشته زیر بخشی از خاطرات علی مسرتی یکی از بچه‌های مسجد جزایری اهواز و همرزمان او از عملیات فتح‌المبین از کتاب «دِین» خاطرات بچه‌های مسجد جزایری اهواز به کوشش علی مسرتی است که انتشارات سوره مهر آن را منتشر کرد.

متن زیر خاطره برادر سوداگر از تسلیم شدن گروهی از نیرو‌های رژیم بعث عراق در عملیات فتح‌المبین است.

«…. برادر سوداگر نقل می‌کند:

زمانی که گروه «چهل شاهد» (گروهی که متشکل از ۴۰ بسیجی عکاس و فیلم‎بردار اهل اهواز که لحظات غم و شادی دفاع مقدس را ثبت تصویری می‌کردند.) تشکیل شد، اوایل دو گروه ۲۰ نفره شدیم که مسئولیت یکی از این گروه‌ها را من به عهده داشتم و «رضا عباباف» و «محمدعلی کمری» از اعضای گروه ما بودند.

در عملیات فتح‌المبین ۱۰ نفر در قالب پنج گروه دو نفره فیلم‌برداری با یک خودرو وانت لندکروز به لشکر محمد رسول‌الله (ص) رفتیم. آن چهار گروه را در گردان‌های مختلف پیاده کردیم و من به همراه «سعید جولایی» با وانت به گردان عمار رفتم.

یک پیرمرد بسیجی پرانرژی به عنوان راننده و راهنما از گردان با ما آمد و به طرف خط مقدم یعنی رادار ۴ و ۵ حرکت کردیم. ایام نوروز بود بود و زمین‌های تپه‌ای آن منطقه بسیار سرسبز و خرم شده بود.

داشتیم از لابه‌لای تپه‌ها به جلو می‌رفتیم که وارد یک دشت باز شدیم و با یک لشکر از تانک و نفربر‌های دشمن که در آن مستقر شده بود، مواجه شدیم.

من و «سعید جولایی» از این مواجهه ناگهانی جا خوردیم و سست و شدیم، اما آن پیرمرد اصلاً توجه نداشت و با سرعت جلو می‌رفت و با صدای بلند می‌گفت: «ای لشکر صاحب‌‎زمان (عج)، آماده باش آماده باش» چند نفر از نیرو‌های خودی پیاده در حال رفتن بودند که به آن‌ها هم می‌گفت: بپرید بالا.

یک نفربر عراقی به طرف مسیر راه ما آمد و جلوی ما را سد کرد. من آهسته به هم‌گروه خود گفتم: «سعید، تمام شد، اسیر شدیم.» متوقف شدیم.

یک افسر بلندپایه عراقی از نفربر پیاده شد و به طرف ما آمد. من درب را باز کردم که پیاده شویم که آن افسر من را هل داد و کنارم نشست. من متعجب بودم که منظور او از این کار چیست که از جیب خود یک قرآن کوچک بیرون آورد و گفت: «أنا مسلم»

تازه متوجه شدیم که او و نیروهایش قصد تسلیم شدن دارند. من با مختصر عربی که می‌دانستم، به او گفتم: «لاتخف، أنت فی امان‌الاسلام»

به او فهماندیم که با لشکرش پشت سر ما بیاید. ما به سرعت به طرف نیرو‌های خودمان راه افتادیم و آن‌ها هم به شکل منظم و ستونی به دنبال ما آمدند. از چند تپه که گذشتیم به نیرو‌های خودمان رسیدیم.

حسن باقری آنجا ایستاده بود. من پیاده شدم و موضوع را برای او توضیح دادم و او به نیرو‌هایی که همراهش بودند دستوراتی داد. لحظاتی بعد آن لشکر با تمام نفربر‌ها و تجهیزاتشان رسیدند و تسلیم شدند…»

منابع

۱. کتاب جنگ؛ بازیابی ثبات/ محمد درودیان

۲. کتاب دِین، خاطرات بچه‌های مسجد جزایری اهواز/ علی مسرتی

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ماجرای نظامیان بعثی که خودشان را تسلیم رزمندگان اسلام کردند بیشتر بخوانید »