قم

عکس/ در سوگ شهادت امام حسن مجتبی(ع)

عکس/ در سوگ شهادت امام حسن مجتبی(ع)


زائران حرم مطهر بانوی کرامت در شب شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام با رعایت شیوه‌نامه‌های بهداشتی به سوگواری پرداختند.



منبع

عکس/ در سوگ شهادت امام حسن مجتبی(ع) بیشتر بخوانید »

جوان تهران‌نشین بدون هماهنگی به جنگ افغانستان رفت! + عکس


مدافع حرم فاطمیون، شهید مصطفی جعفری - کراپ‌شده

در دوران نوجوانی که بودند، ۵ سال رفته بودند افغانستان. به خانواده‌شان اطلاع نداده بودند. بعد که رفته بودند تماس گرفته بودند و اطلاع داده بودند که رفته‌اند افغانستان برای جنگ.

جوان تهران‌نشین بدون هماهنگی به جنگ افغانستان رفت! + عکس
شهید مصطفی جعفری و پدرش



منبع

جوان تهران‌نشین بدون هماهنگی به جنگ افغانستان رفت! + عکس بیشتر بخوانید »

پیکر مهدی ۱۶ روز زیر آفتاب سوریه بود + عکس

پیکر مهدی ۱۶ روز زیر آفتاب سوریه بود + عکس



مدافع حرم فاطمیون شهید مهدی خوش آمدی - کراپ‌شده

گروه جهاد و مقاومت مشرق – ما به دیدار خانواده های شهدای مدافع حرم می رویم تا بیشتر با آنها آشنا شویم. شهدای مدافع حرم خیلی مظلوم هستند و از آنها مظلوم‌تر، رزمندگان فاطمیون. به خاطر اینکه وقتی رفتند سوریه، خیلی رشادت آفریدند.

یکی از فرماندهان میدانی سوریه می گفت: اول از همه عراقی ها به سوریه رفتند و شروع کردند به جنگیدن تا فرودگاه دمشق را از تیررس تکفیری ها آزاد کنند. همین طور که مشغول بودند، یک باره دیدند عده‌ای با لباس شخصی آمدند که فرمانده‌شان ابوحامد بود. پرسیدند شما کی هستید و از کجا آمده‌اید؟ گفتند ما تعدادی افغانستانی هستیم و آمده‌ایم برای دفاع از حرم، هیچ امکاناتی هم نداریم. اینها را اول تقسیم کردند در گروه‌های عراقی که بروند آنجا تا اسلحه بگیرند و بایستند و نگهبانی بدهند و یک جاهایی بجنگند. ما یک خشاب اگر می دادیم به عراقی ها، همان روز اول شلیک می کردند و تمامش می شد، اما افغانستانی‌ها تیر الکی نمی زدند، چون این تیر ارزش دارد. از نظر خوراک و لباس و همه  چیز هم خیلی قانع بودند… خلاصه یک مقدار که گذشت دیدیم آنها چنان قوی هستند که می توانند خودشان یگانی باشند که الحمدلله فاطمیون شکل گرفت و درخشید.

صبح یک روز مردادماهی، در حالی که خورشید هنوز زورآزمایی‌اش را آغاز نکرده بود، در یکی از کوچه‌های محله قراکرد و حوالی حسینیه شیخ اکبر، پدر و مادر شهید مدافع حرم، مهدی خوش‌آمدی به ما خوش‌آمد گفتند و ما را به حضور پذیرفتند. آنچه در ادامه می‌خوانید، سومین قسمت از این گفتگو است.

مادر شهید: روز دهم رفت سَلمانی، لباس‌هایش را تنش کرد، اینقدر زیبا شده بود، خواهرم گفت مهدی چقدر امروز نورانی شده؛ خوشگل شده. بعد از ظهر بود رفته بودم دکتر، پسرم در مغازه کار می کرد؛ زنگ زد و گفت مهدی تصادف کرده. گفتم کجا؟ مهدی که خانه بود جلوی تلویزیون بود!… دیگر ما سریع رفتیم بیمارستان، شبش هم خواب دیده بودم اتفاقی می افتد.

پیکر مهدی ۱۶ روز زیر آفتاب سوریه بود + عکس
شهید مهدی خوش آمدی در نوجوانی

**: خواب دیده بودید که این حادثه اتفاق می افتد؟

مادر شهید: بله؛ با همین دوستش رفته بود. دوستش پشتش سوار بود. موتور را تازه خریده بود، گفته بود بیا برویم فلان روستا تا موتور آب‌بندی بشود. دم غروب بود. رفته بودند و به یک سگ وسط جاده زده بودند. دوستش هیچی‌ش نشده بود ولی مهدی روی تمام بدنش زخم سطحی داشت.

**: چون کشیده شده بود به زمین؟

مادر شهید: بله؛ ولی دکترها کلا تعجب کرده بودند، بیمارستان مفتح بردیم، گفت این بچه با این سرعت چرا یک جایش نشکسته؟ فقط قوزک پایش یک مقدار ترک برداشته بود. معجزه بود.

**: پایش را گچ هم گرفت؟

مادر شهید: بله یک ماه کامل در گچ بود. بعد خوب شد.

**: سر موتور چه آمد؟

مادر شهید: موتور داغون شده بود ولی از کار نیفتاده بود.

پین در پایش بود. بعد از ماه هشتم، رفتیم بیمارستان نوبت گرفتیم. گفت مادر برایم نوبت بگیر می خواهم پین پایم را در بیاورم. بردیمش بیمارستان شهید مفتح.

**: با وجود پین می توانست راه برود؟

مادر شهید: با عصا راه می رفت. نمی توانست کار بکند، راه می‌رفت اما سر کار نمی توانست برود. من گاهی با او شوخی می کردم می گفتم این پایت یک بهانه شده، دیگر سر کار نمی روی، سوریه رفتی، رفتی، اما دیگر سر کار نمی روی. کارگر ما، نان آور خانه شما هستی.

گفت مادر به خدا پایم درد می کنم، اگر درد نمی کرد به سوریه می رفتم. دیگر اینقدر دید ما سختی می کشیم رفت پین پایش را درآورد. یک هفته بیمارستان مفتح بستری بود. بعد که آمد، ۲۰  روز از عملش نگذشت، بعد از ظهر بود، با موتور بیرون رفت و زنگ زد و گفت مادر برای من یک کوله‌پشتی و ساک آماده کن. لباس هایم را داخلش بگذار. گفتم می خواهی بروی تهران سرِ کار؟ گفت بعدا می آیم صحبت می کنیم.

من ساکش را آماده کردم و لباس‌هایش را داخلش گذاشتم. ۹ شب بود آمد، گفتم شام خوردی؟ گفت آره خوردم. یک ساعت پای تلویزیون نشست. گفت ساکم کجاست؟ من لباس‌های نو او را گذاشته بودم، گفت اینها را برای چی گذاشتی؟ من می خواهم بروم سوریه. گریه کردم؛ گفتم برای چی می خواهی سوریه بروی؟ با این پایت می خواهی سوریه بروی؟ تو که می گویی من آنجا باید بدوم، در کوه و کویر و پشت سنگر، با این پایت نمی توانی!

گفت توکل به خدا… همان شب گفتم پناه به خدا، ما رضایت دادیم دیگر. آب و قرآن گذاشتم روی طاقچه. گفت مادر من ساعت دوازده می خواهم بروم خانه دوستم، شب با او باشم، او ماشین دارد، صبح زود می خواهیم به بهشت زهرا (مقر اعزام) برویم و زودتر برسیم؛ اگر دیر برسم اسمم را ثبت‌نام نمی کنند. شب آخر هم خانه نماند، رفت آنجا. صبح زود زنگ زدم و گفتم کجایی؟ گفت من در راه بهشت زهرا هستم. این بار خیلی نگرانش بودم، مدام بهش زنگ می زدم. گفت مادر چند بار زنگ می زنی؟ گفتم خیلی نگرانت هستم.

پیکر مهدی ۱۶ روز زیر آفتاب سوریه بود + عکس
شهید مهدی خوش آمدی در نوجوانی

**: فقط به شما گفتند دارند می روند یا به حاج آقا هم گفتند؟

مادر شهید: به پدرش هم گفته بود. دم غروب بود به من زنگ زد، خوشحالی کرد؛ گفت من بلیط هواپیما را گرفتم. آزمایش و اینها انجام می دهند که اینها سالم باشند، گفت آزمایش‌هایم همه خوب بود و من بلیط گرفتم. گفتم خوشحالی؟ گفت آره. پیام داده بود به برادرش که بعد از من، هوای پدر و مادر را داشته باش، اذیت‌شان نکنید…

ما بی خبر بودیم، بعد که رفت، روز دوازدهم به شهادت رسیده بود.

**: یعنی دوازده روز بعد از اعزامشان شهید می شوند؟ در چه منطقه‌ای؟

مادر شهید: بله؛ دوباره به ابوکمال رفته بود.

**: در این دوازده روز با شما تماس هم گرفت؟

مادر شهید: دو بار تماس گرفت. بار اول گفت مادر از همانجا دعا کن الان من حرم حضرت زینب هستم. من گفتم مادر این بار یک طور دیگر از حضرت زینب بخواه. یک دعایی خیلی خالصانه کن و از حضرت زینب بخواه. گفت باشد… گفت الان از اینجا می خواهم بروم حرم حضرت رقیه، از آنجا می خواهیم اعزام شویم. بعد از آن دو روز دیگر به ما زنگ زد، گوشی‌ام در خانه بود و من خانه نبودم. زنگ زده بود و گفته بود به مادر بگویید نگرانم نباشد، من حالم خوب است.

**: با شما صحبت نکرد؟

مادر شهید: با خواهر کوچکش صحبت کرده بود. اعزام شده بود. همان تماس، زنگ آخرش بود. بعد از آن ۴۳ روز ما از او بی‌خبر شدیم.

**: گفتید ۱۲ روز بعد شهید شد؛ این ۴۳ روز چیست؟

مادر شهید: ۱۵، ۱۶ روز پیکرش در آفتاب  افتاده بود.

**: بعد از ۱۲روز شهید می شوند اما پیکرشان نمی آید؟!

مادر شهید: بله.

پیکر مهدی ۱۶ روز زیر آفتاب سوریه بود + عکس
پدر شهید مهدی خوش آمدی

**: بعد از ۱۲ روز که شهید شدند، شما مطلع شدید؟

مادر شهید: نه، من بعد از آن دیگر بیتاب بودم، شب و روز نداشتم، می گفتم مهدی من را بی‌خبر نمی گذاشت، هر روز اگر زنگ نمی زد، هفته ای دو بار زنگ می زد. می دانست ما خیلی نگرانش هستیم. باباش می گفت تو چرا اینطور فکر می کنی؛ خوب است الحمدالله… آن موقع خط ها بد بود. شایعه بود می گفتند مدافعان حرم را می برند سمت کربلا. من می گفت نه اینطور نیست. خواب هایی می دیدم؛ خیلی بیتاب بودم. کل پیشوا پیچیده بود؛ یکی می گفت مهدی اسیر شده، یکی می گفت شهید شده. خیلی من بیتابی می کردم، پسر بزرگم بیرون که می رفت خبر را می شنید، خانه که می آمد به ما چیزی نمی گفت. تقریبا ۴۰  روز شده بود. این پسرم آمد خانه، گفتم از مهدی خبری نیست؟ یک آهی کشید و گفت نه خبری نشده، خوبه، تو چرا اینقدر نگران هستی؟… پسر بزرگم از همین جا نذر می کندو می رود قم به حرم حضرت معصومه. شبش قم بود، فردایش آمد. پس فردایش ما خبر شهادت مهدی را شنیدیم. پدرش رفته بود آمایش کارت ها شروع شده بود، باباش رفته بود تهران به خاطر کارتش که باطل نشود، آنجا بهش گفته بود.

پدر شهید: آنجا رفتیم کارت ها را تمدید کنیم. از رزمنده‌ها کارت کارگری نمی گیرند. باید می رفتم جنت آباد تهران. آنجا که رفتم، بنده خدا گفت بابایش خبر را نمی داند! بی‌هوا گفت پسرم شهید شده!

**: یعنی آنها خبر داشتند؟

پدر شهید: نمی دانم. داخل اتاق هفت بودیم. برگه‌ای را آورد و گفت حاج آقا مهدی خوش آمدی شهید شده! روی صندلی جلویش نشسته بودم، یک دفعه بلند شدم!

**: یعنی یکهویی گفت؟ از کجا متوجه شد؟

پدر شهید: آنجا لیست‌ها آمده بود. لیست ها زیاد بود، یک دانه کاغذ را که بلند کرد و خواند، همین طوری گفت…

**: شما تنها بودید؟

پدر شهید: من تنها بودم. از صندلی بلند شدم. گفت حاج آقا من هم خانواده شهیدم، پدرم شهید شده. سپاه اینطوری نیست، یک هفته دو هفته جلوتر خبر می کند. نگران نباشید.

پیکر مهدی ۱۶ روز زیر آفتاب سوریه بود + عکس

**: یک بنده خدای دیگر گفت که من هم خانواده شهید هستم به ما زودتر خبر می دهند؟

پدر شهید: بله. گفت زیاد اشتباهی می شود، که زنده باشند ولی می گویند شهید شده. من را نگاه کرد که خیلی شوکه شدم؛ گفت حاج آقا یک چایی برایت بیاورم؟ دید که دهنم خشک شده. گفتم هیچی نمی‌خورم. من را قسم داد به جان کسی که دوست داری یک چایی برایت بیاورم. این بنده خدا خودش بلند شد یک آبمیوه و کیک برای من آورد؛ من هم بالاخره یک طوری آن‌ها را خوردم تا حالم جا بیاید.

همان شب که من آمدم خانه، گفتند کارت چی شد؟ دکان داداشم بودم، بعد که من یک مقدار بهتر شدم گفتم تهران رفتم اما هنوز کارت‌ها صادر نشده. موضوع را که به برادرم گفتم؛ گفت نه، اینطور نیست، من امشب خانه سید هاشم می روم و می پرسم جریان چطوری است. همین شد که من آمدم خانه یک چایی خوردم، نان خوردم، همین که در زدند پسرِ کوچکترم رفت. گفت بابا با شما کار دارند. همان روز که من از تهران آمدند، غروبش؛ از آنجا زنگ زده بودند. در را که باز کردم دیدم چهار پنج نفری از سپاه آمده‌اند و دو تا همشهری ما از فاطمیون. گفت اجازه هست داخل بیاییم. گفتم بفرمایید. تا که آمدند داخل، یک ثانیه هم نشد، نشست و گفت آقا مهدی به شهادت رسیده! فقط من و مادرش و این بچه کوچک بودیم. کسی نبود. دوباره به فامیل ها زنگ زدیم که خبرشان کنیم.

**: بی‌مقدمه گفتند؟! حاج خانم شما بگویید، چه کسانی آمده بودند؟

مادر شهید: دو سه نفر از بنیاد شهید آمده بودند. چون ما آن موقع شناس نبودیم، یکی از همسایه ها هم بود اینجا که کل خانواده ها را می شناخت.

پدر شهید: آقای عرب سلمانی، برادر شهید عرب سلمانی بود. از بالای کوچه که چند نفر سپاهی می آیند، آنها هم بیرون بودند و با آنها می آیند به خانه ما.

مادر شهید: من و پدرش تنها بودیم در خانه. دیگر بین فامیل و عموهایش پیچیده بود که اینها آمدند منزل ما، عمویش گفته بود نروید، پدر و مادرش حالشان بد می شود، خبر ندارند، گفتند دیگر سپاهی‌ها آمدند خانه‌شان و خبر را دادند. دیگه ۴، ۵ نفر بودند، یکی با دوربین فیلمبرداری می کرد. من همینجا در درگاه خانه ایستاده بودم، دیگه شوک بهم وارد شد و فهمیدم.

**: اینها که آمدند، شما فهمیدید خبری شده که به خانه‌تان آمده‌اند.

مادر شهید: چون من خواب دیده بودم، به پدرش گفته بودم خواب دیدم مهدی از من کمک می‌خواست. قشنگ همان پایش که شکسته بود هم معلوم بود. همان زمان که به شهادت رسیده بود، خواب دیدم که من سر خیابان امام در میدان ایستاده‌ام و مهدی همین طور تکیه کرده. من یک طرفش هستم، پدرش هم یک طرفش است. کل اینجا مثل یک کویر است. مهدی همین طور زل زده به من و پدرش نگاه می کند و کمک می خواهد؛ گفتم مهدی با این غرور و غیرت و شجاعتش از ما کمک می خواهد؟! من به پدرش می گویم حالا چطور مهدی را ببریم؟ شب بعدش هم همین طور خواب دیدم. خیلی خواب هایم واضح بود. دیگر خودم صد در صد می دانستم مهدی به شهادت رسیده. به پدرش می گفتم؛ می گفت تو همه‌اش فکر بد می‌کنی، فکرت مشغول است. صدقه می انداختم. اما بعد سپاهی‌ها آمدند و گفتند مهدی به شهادت رسیده.

پیکر مهدی ۱۶ روز زیر آفتاب سوریه بود + عکس

**: بدون مقدمه گفتند؟

مادر شهید: چون پسر بزرگم هم در گروه فاطمیون بود، گفتند ما آمده‌ایم منزلتان به خاطر بازدید. دیگر که آمد اینجا نشست، ۵دقیقه ۱۰دقیقه مقدمه‌چینی کرد. من گفتم حاج آقا بگو به ما مهدی چی شده؟ چون من خیلی در دعا و نمازم دعا می کردم برای شهادت مهدی. این یک سعادت و افتخار است؛ گفتم فقط بچه‌ام را به حضرت زهرا حضرت رقیه حضرت زینب مقابل دادم؛ فقط بچه‌ام اسیر نشود. چون اسیری را در گوشی او دیده بودم که خیلی سخت بود. فقط در نمازم گفته بودم و دعا کرده بودم اسیر نشود. دیگر شهادت روزی او شد. گفت مهدی به شهادت رسیده. شاید آن لحظه من یک آرامش دیگر داشتم، یک آرامشی گرفتم، یعنی دیگه بگویم اشک ریختم، ولی نه زیاد؛ خودم به یک آرامشی رسیدم؛ گفتم مهدی به آرزویش رسید، آرزو داشت شهید بشود.

**: خودش صحبت شهادت می‌کرد؟

مادر شهید: قبلا که می‌گفتم می روی شهید می شوی! می گفت نه شهادت نصیب ما گنهکاران نمی شود؟ ما سعادت شهادت نداریم… اما خیلی آرزوی شهادت داشت.

پدر شهید: یکی از همرزمان جبهه‌اش را که من دیدم، گفت ما با هم که در اتاق بودیم، گفت من امشب خواب دیدم که شهید می شوم! فردایش رفت و روز شهادت امام رضا(ع) به شهادت رسید. روز شهادت بی بی معصومه (س) هم تشییع جنازه و به خاک سپرده شد.

**: یعنی آخر ماه صفر و شهادت امام رضا ایشان شهید می شود؟

مادر شهید: قشنگ شب شهادت امام رضا به شهادت می رسد، همان شب هم ابوکمال آزاد می شود.

**: آن موقع که به شما حضوری دادند و فرمودید ۴۳ روز گذشته بود، وضعیت پیکر آقا مهدی چطور بود؟

مادر شهید: به ما گفتند برای شناسایی به تهران بروید.

**: آن زمان پیکر آقا مهدی را آورده بودند؟

مادر شهید: بله، ۱۵ ،۱۶ روز پیکرش در سوریه ماند، ۱۵، ۱۶ روز هم اینجا در سردخانه بود.

**: چرا زودتر به شما نگفتند؟

مادر شهید: آن موقع شهید زیاد می آوردند از سوریه، خیلی بودند. دیگر نمی دانم چرا بعد از ۱۵ روز که اینجا مانده بود به ما خبر دادند.

پیکر مهدی ۱۶ روز زیر آفتاب سوریه بود + عکس

**: ۱۵ روز بعد از شهادت پیکر می آید، ۱۵ روز هم در تهران بود، می شود ۳۰ روز؛ شما فرمودید ۴۳ روز، ۱۳ روز فاصله می افتد، این اختلاف فاصله چیست؟

مادر شهید: ۱۳ روز هم از اعزام آقا مهدی گذشته بود. یعنی روز سیزدهم شهید می شود. ما رفتیم با خانواده تهران برای شناسایی. مهدی از بس صورتش به آفتاب مانده بود دیگه من نمی توانستم ببینمش؛ مگر آن دنیا من مهدی را ملاقات کنم… صورتش را به من نشان ندادند. دیگه پیکرش را آوردند و ما همین طوری زیارت کردیم.

*میثم رشیدی مهرآبادی
ادامه دارد…

پیکر مهدی ۱۶ روز زیر آفتاب سوریه بود + عکس
شهید مهدی خوش آمدی در نوجوانی



منبع خبر

پیکر مهدی ۱۶ روز زیر آفتاب سوریه بود + عکس بیشتر بخوانید »

معنای شهر قم چیه؟

معنای شهر قم چیه؟


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق علی مهدیان در صفحه اینستاگرامی خود نوشت: من فکر میکنم هر قومی در ایران ما یک هویتی دارد. هویتی که باید در تجربه های تاریخی اش دید، در معنای رفتار مردمش، در آداب و رسومش در شعرها و شعارها و لطائفش. در یادگاری هایش، در خلق و خوی مردمش در ساختمانهایش در راه هایش در معماریش. معنای پشت همه ظواهرش. هر شهری به همین دلیل معنایی دارد.

چند وقت پیش با یکی از اعضای شورای شهر قم گفتگو میکردم. به او عرض کردم شما نسبت به این هویت مسوولید. هویت قم، همه ساخت و سازها و نمادهای شهر را رنگ میزند. هویت قم چیست؟ جلوداری است. پیشرو بودن است. جلوداری و پیشرو بودن برای انقلاب جهانی ما. اگر این است، شهر را باید به گونه ای توسعه داد که این هویت تقویت شود.

ساختن هایپر های عجیب و غریب و فروشگاه های مدرن، با این هویت نمیسازد. چون این فروشگاه ها معنایش مدیریت دنیاگرایانه مصرف مردم است. شاید توسعه بازارهای حول مساجد و مدارس و حرمها اولویت میداشت. نمیدانم ولی هر چه بود. این سبک با هویت انقلاب معنوی و دینی ما نمیسازد.

اینجا منطقه کویری است ضرورتی ندارد پارکها و فضای سبزهایی درست کنیم که با این آب و هوا نمیسازد. باغ پرندگان چرا؟ چه اشکالی داشت زیبایی های طبیعی مثل چشمه ها رودخانه ها و بلکه دریاچه های نمک اطراف قم و حتی بیابانها و کوههای اطراف قم را مهیا میکردیم برای اینکه مردم قم از همان که دارند استفاده کنند و همان را به تماشا بکشند. هویت مقاومت و عظمت نهفته در همین آب و خاک را.

قم باید یک مدرسه بزرگ باشد نه اینکه طلبه ها را در قالب شهرک مهدیه و پردیسان و غیره آهسته آهسته از شهر خارج کنند و حتی خیابانهایی بیرون شهر برایشان بکشند که نه کسی را ببینند و نه با مردم دمخور باشند. طرحهای تربیتی و تعلیمی در محله ها و مساجد و مدارس باید بیش از هر جای دیگر در اینجا پیاده شود. این امر را چه کسی تسهیل میکند؟ زشت است برای طلبه ها که دور از مردم با همدیگر زندگی کنند. یک زمانی معاون اخلاق حوزه به من میگفت طلابی که با مردم زندگی میکنند به لحاظ اخلاقی و معنوی هم حتی جلودارند. خوب چه کسی باید این ارتباطها را بیشتر کند. این خوب نیست که مدارس علمیه قم حتی با محله ها و مغازه های اطرافشان هم رابطه نداشته باشند.

قم جلودار است و این یعنی اگر مساله تولید برای کشور ضروری است قم باید پیش قدم باشد در ایجاد کارگاه های تولید. در ایجاد مزارع کشاورزی در باغداری و در امور دیگر. کار مقدس جهادی باید از دل قم الگو شود برای کل کشور.

قم اگر در هویتش رسالت جهانی وجود دارد، باید محل رفت و آمد اندیشمندان و نخبگان و محصلین قم اگر در هویتش رسالت جهانی وجود دارد، باید محل رفت و آمد اندیشمندان و نخبگان و محصلین دنیای امروز و خصوصا جبهه جهانی مقاومت باشد. نباید اهل علمی که از کشورهای مختلف به این جا سفر میکنند در گرفتاری و فلاکت به سر ببرند.

هویت قم، قیام است و انقلاب. هویت قم اقامه است و ظهور. قم را نباید گذاشت تبدیل به واتیکان شود. زشت است خانه های علمای اخلاقش، بیرونی ساده و اندرونی آنچنانی داشته باشد. زشت است حضور مردمش در انتخابات مثل متوسط مردم کشور باشد. زشت است در برخی خیابانهایش در نزدیکی بیوت علما نتوانی قدم بزنی. زشت است دشمن مشغول تربیت فرزندان فضلایش باشد با همین ابزارهای مدرن. زشت است الگوی حرکت انقلاب نباشد بلکه گاهی مایه تمسخر مردم و انقلابیون باشد. قم را دریابید. قم بلوغ پیدا کند انقلاب به معراج میرود. و الا منزوی میشود و الا میمیرد.

اگر شهر قم بشود محل همزیستی مسالمت آمیز مذهب گوشه گیر و معنویت بی خیال ولو در قالب مسجد و هیات و بیوت علما و فضلا و مدارس علمیه مشغول به خود در کنار هایپرها و خیابانهای آنچنانی و توسعه مدرن کذایی، این برای اهل بیت و مسیرشان چه خواهد بود؟

آیا واقعا مایه کونوا لنا زینا و لاتکونوا علینا شینا خواهد بود؟ یا بر عکس؟

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.





منبع خبر

معنای شهر قم چیه؟ بیشتر بخوانید »

دولت سیزدهم برای حل مشکلات کشور به‌توانایی‌های داخلی تکیه کند

دولت سیزدهم برای حل مشکلات کشور به‌توانایی‌های داخلی تکیه کند



علیرضا زاکانی روز جمعه در دومین روز از سیزدهمین همایش مدیران هیات‌های برگزیده کشور در مسجد جمکران در قم طی سخنانی اظهار داشت: دولت جدید با موانع داخلی و خارجی مواجه است، ولی تهدیدهای خارجی در مقابل تهدیدهای داخلی خیلی کمرنگ است.

وی با بیان اینک تهدیدهای خارجی آنچنانی نداریم، و اثر تحریم‌ها نیز تنها ۱۰ یا ۱۵ درصد است افزود: از خارج از کشور می‌توانند برای ما بلوف بزنند اما تهدید موثری نمی‌توانند داشته باشند، منطقه و جهان در یک وضعیت خاصی به‌سر می‌بَرد و از بعد از جنگ جهانی دوم تاکنون، دنیا هیچ وقت برای شکل‌گیری و پذیرش چنین نظم نوینی آمادگی نداشته است.

وی ادامه داد: در عرصه منطقه‌ای نیز چنین شرایطی نبوده که زمینه حاکمیت اراده ملت‌ها وجود داشته باشد، وقتی صحبت از منطقه و جهان می‌کنیم، نقش ایران بی‌نظیر است و همه توجه‌ها به‌این کشور معطوف است.

زاکانی همچنین ادامه داد: برای جهان مهم است که رئیس جمهوری ایران چه کسی باشد چون در معادله‌های منطقه‌ای و جهانی خیلی تاثیر می‌گذارد.

این نماینده مجلس با اشاره به‌اینکه روی کارآمدن دولت جدید معادله‌های قدرت را تغییر خواهد داد، خاطرنشان کرد: دشمن ممکن است به‌صورت زبانی تهدید کند، ولی به‌فضل الهی سرعت تغییر معادله‌ها بیشتر خواهد شد.

نماینده قم در ادامه تهدیدهای داخلی را شامل چهار دسته دانست و گفت: نخستین تهدید، حزب اللهی‌ها می‌باشند و مناسبات داخل حکومت اعم از مجلس، دستگاه قضایی و دولت نیز دومین تهدید به‌شمار می‌آید، سومین تهدید داخل خود دولت است و چهارمین تهدید نیز در متن جامعه است.

زاکانی در ادامه با اشاره به‌تهدید حزب اللهی‌ها تصریح کرد: من که نقش حزب اللهی دارم، اگر فکر کنم بعد از پیروزی در انتخابات کار تمام است، این بزرگترین تهدید است، هر حزب اللهی باید فکر کند که تازه کار شروع شده است.

وی اینکه یک حزب اللهی خود را شریک بداند و احساس کند که یک سفره‌ای پهن شده است را نیز بزرگترین تهدید قلمداد کرد و گفت: یک حزب اللهی باید بفهمد که باید جانفشانی کند، یعنی اگر جانفشانی بود باید بگویید جانفشانی می‌خواهم بکنم، ولی اگر بهره‌مندی بود باید بگوید که آخر صف هستم و تمایل ندارم.

نماینده قم ادامه داد: اینکه منِ حزب اللهی احساس کنم، حالا که رقیب به‌لطف الهی با دست مردم از میدان به‌در رفت، الان تسویه حساب‌های درونی را شروع کنم، و به‌خودمان بپردازم نیز یک تهدید است.

نماینده قم خاطرنشان کرد: ما که اینجا هستیم، به‌تعداد خودمان سلایق داریم ولی مبانی فکری ما مشترک است، باید مبانی را مدنظر قرار دهیم، در دوره آقای احمدی نژاد این اشتباه را کردیم و به‌جای مبانی به‌سلایق مختلف توجه داشتیم.

وی افزود: بچه‌های انقلاب باید احساس کنند که بیش از هر روزی به‌انقلاب و به‌نایب امام زمان (عج) و مردم بدهکار هستند، بیایند دست به‌دست هم بدهند و بیش از قبل انتخابات انسجام داشته باشند، چون اگر ما نتوانیم با هم کار کنیم و یکدیگر را تحمل نماییم، یک انقلابی نما، محور می‌شود و تمام میراث امام و شهیدان که با زحمت‌های نیروی‌های انقلاب و متن مردم، تحت تدابیر رهبر معظم انقلاب منجر به‌چنین پیروزی شده را نابود خواهد کرد.

وی با بیان اینکه نیاز است، منظومه فکری و منطق ولی را فهم کنیم و نخستین وظیفه ما به‌عنوان یک هیاتی نیز این است که این منطق را به‌جامعه تزریق کنیم گفت: دومین وظیفه ما این است که جامعه حزب اللهی را به‌سمت آگاهی، انسجام و انگیزه بخشی سوق دهیم، چرا که آنجایی که شور و شعور را می‌تواند ترکیب کند، هیات‌های مذهبی است.

زاکانی گفت: حزب اللهی‌ها باید بفمند که انسجامی که الان احتیاج داریم ۱۰ برابر قبل از انتخابات است.

وی دومین خطر موجود در کشور را بحث ارتباط بین قوا و پیوستگی در درون حکومت و حاکمیت دانست و تصریح کرد: دولت و مجلس و دستگاه‌های حاکمیتی باید متوجه شوند که یک تیم هستند، و هرگونه شکاف و ناهماهنگی بین آنها، به‌این پرچمی که بلنده شده آسیب می‌رساند.

زاکانی در ادامه همچنین تشکیل یک قرارگاه فکری مشترک بین دولت و مجلس و دستگاه قضایی را ضروری خواند.

وی با بیان اینکه مطالبه‌گری هیات‌های مذهبی در جهت انسجام و یکپارچه شدن عناصر کشور بسیار ضروری است گفت: هیات‌ها نگذارند که این تیمی که کشور را به‌دست گرفته از شعارهای خود خارج، و قله‌هایی که وعده فتح آنها را داده نیز فراموش کند و درگیر روزمرگی شود.

نماینده قم با تاکید بر اینکه دولت آقای رئیسی یک رسالت تاریخی دارد یادآور شد: امروز در کنار مجلس و دستگاه قضایی، انقلاب در عرصه سیاسی تحول ایجاد کرده و منجر به‌نظام اسلامی شده، ولی در عرصه فرهنگی و اجتماعی تحولی توسط انقلاب صورت نگرفته است.

وی گفت: وظیفه هیات‌های مذهبی این است که انقلاب را در عرصه فرهنگ و اجتماع رسوخ دهند و تحول ایجاد کنند و همه دستگاه‌ها حاکمیتی نیز باید دست به‌دست هم بدهند، ۴۲ سال است که ما پشتِ درِ دولت اسلامی ایستادیم و منتظر جامعه اسلامی و الگو هستیم، و  می‌گوییم اگر دولت و جامعه اسلامی شکل بگیرد، تکثیر پیدا می‌کند، تمدن اسلامی رقم می‌خورد.

زاکانی در ادامه افزود: امروز ما یک تاخیر فاز جدی داریم که قابل جبران نیست، این ادبیات که ادبیات خاستگاه ولی و امام جامعه ما است را هیات‌ها می‌توانند به‌این سیستم منعکس کنند و درخواست انسجام و تحقق این مسیر را داشته باشند، این کار خیلی بزرگی است. 

وی با تاکید بر اینکه نباید از معیشت مردم غافل شویم گفت: کمر مردم در حال خُرد شدن است و حتما دولت باید در ظرف چندماه به‌مسیری برود که بار مردم بر دوش آنها سبک‌تر شود.

وی افزود: تحقق این امر، مقدماتی دارد و باید جامعه را آگاه کنند که کار یک شَبِه انجام نمی‌شود، کارهای کوتاه مدت و میان مدت و بلند مدت بکنند و نتایج کارهای بلند مدت هم در چهار ساله این دولت و سه ساله این مجلس دیده شود.

زاکانی در ادامه یادآور شد: اگر آقای رئیسی با ۵۰ درصد مشارکت در انتخابات دولت را تحویل گرفت، باید در انتخابات مجلس آینده مشارکت بالا برود و در انتخابات ریاست جمهوری آینده نیز به‌بیش از ۷۵ درصد افزایش یابد.

وی گفت: امروز بیش از آنکه از نقطه‌ای کشور تهدید شود، تهدید از منِ مسئول است که دچار غفلت و خواب آلودگی و یا دچار تنزاع و دعوا شویم.

وی تصریح کرد: یک اِشکال بزرگی که در کشور ما وجود دارد این است که در رقابت‌های انتخاباتی‌ وعده‌هایی داده، ولی بعد از آن فراموش می‌شود، درحالی که این وعده‌ها در ذهن مردم می‌ماند./



منبع خبر

دولت سیزدهم برای حل مشکلات کشور به‌توانایی‌های داخلی تکیه کند بیشتر بخوانید »