به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از روز شنبه مرکز خبرحوزه ، آیت الله سید موسی شبیری زنجانی در این دیدار با تبریک به رئیس جمهوری منتخب گفت: امروز مردم در رنج و سختی هستند و باید با تلاش شبانه روزی و مجاهدانه آرامش و آسایش را به زندگی مردم بازگرداند.
این مرجع تقلید اخلاص و مجاهدت صادقانه در رفع مشکلات مردم را مورد تاکید قرار داد و افزود: این وعده قطعی الهی است که راههای مختلفی را برای پیشبرد امور، پیش روی تلاشگران مخلص قرار میدهد.
آیت الله شبیری زنجانی با دعا و آرزوی موفقیت برای دولت سیزدهم، ابراز امیدواری کرد که دولت بتواند با عنایات حضرت ولیعصر(عج) مشکلات را به احسن وجه حل و فصل کند.
دیدار با آیات عظام تقلید لطفالله صافی گلپایگانی، ناصر مکارم شیرازی، حسین نوری همدانی، سید موسی شبیری زنجانی، سید محمدعلی علوی گرگانی، آیت الله سید محمد سعیدی تولیت آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه(س) و اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از دیگر برنامههای رییسجمهوری منتخب در سفر به قم بود.
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از ایرنا از مرکز خبر حوزه، حجت الاسلام والمسلمین سید ابراهیم رییسی صبح جمعه در دیدار با آیتالله حسین نوری همدانی از مراجع تقلید، با تقدیر از مراجع معظم تقلید و علما به جهت حمایت و حضور در صحنه انتخابات، بر همراهی همه مردم برای ادامه راه دولت تاکید کرد.
وی گفت: برای ادامه راه نیازمند رهنمودهای حضرت عالی و سایر بزرگان هستیم، از همه مراجع تقلید و بزرگان به خاطر حضور و پیشقدم بودن در عرصه های مختلف نظام و انقلاب و اعلام نظر و صدور بیانیه ها، به خصوص در انتخابات اخیر که بسیار موثر بود، تشکر می کنم.
وی افزود: بدون تردید دولت نیازمند همراهی همه مردم است، عنوان دولت را دولت مردمی گذاشتیم، حضور و همکاری همه مردم موثر است رهنمودهای مراجع می تواند برای آینده دولت بسیار تاثیرگذار باشد مردم هم نگاهشان به مراجع و بزرگان خود است.
رییسی با تاکید بر اینکه حماسهای که در ۲۸ خرداد آفریده شد، بدون تردید حضور مراجع در آن نقش آفرین بوده است، گفت: مردم امروز به شدت مشکل معیشتی و کسب و کار دارند، مشکلات مختلفی که زندگی مردم را احاطه کرده مردم بسیار صبور هستند که نسبت به مسائل انقلاب، مقاومت و پایداری می کنند، مردم در این انتخابات با لطفی که داشتند، حقی برای خودشان و تکلیفی برای ما ایجاد کردند که امیدواریم به عنوان یک طلبه خدمتگزار بتوانیم گشایش هایی در زندگی مردم صورت دهیم که احساس کنند شرایط متفاوت شده است.
بر اساس این گزارش، آقای رییسی امروز برای دیدار با مراجع تقلید و علما به شهر مقدس قم سفر کرده است، سحرگاه امروز بعد از حضور در مسجد مقدس جمکران و حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) با حضور در دفتر آیت الله نوری همدانی با این مرجع تقلید دیدار و گفت و گو کرد.
بر اساس این گزارش؛ دیدار با آیات مکارم شیرازی، سبحانی، صافی گلپایگانی، شبیری زنجانی، علوی گرگانی و اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از دیگر برنامه های رئیس جمهور منتخب در قم است.
گزارش ایرنا حاکی است این دیدارها بدون اطلاع و دعوت از خبرنگاران محلی انجام میشود. /
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، آیین بزرگداشت آزادسازی مهران با حضور رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس در محل موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس استان قم برگزار میشود.
همچنین در این مراسم که پنجشنبه ۱۷ تیر از ساعت ۲۱ در محوطه موزه هم زمان با پخش مستقیم از سیمای استان قم برگزار میشود، سردار ابوالفضل شکارچی سخنگوی ارشد نیروهای مسلح و پیشکسوتان گردانهای عملکننده در این عملیات به همراه خانواده شهدا و جانبازان شرکت میکنند.
علاوه بر این پیش بینی شده تا تعدادی از رزمندگان حاضر در عملیات کربلای یک هم خاطرهگویی داشته باشند و رونمایی از یادمان «شیار آب زیادی»، اینفوگرافی عملیات و کتاب خاطرات رزمندگان و اجرای آتش نیز بخشی از برنامههای مراسم فوق است.
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاعپرس و به نقل از پایگاه اطلاعرسانی بسیج سازندگی، جلسه هماندیشی با دبیران مجامع جهادی کل کشور با علیرضا زاکانی، رئیس مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی صبح امروز در سازمان بسیج اقشار برگزار شد.
در ابتدای مراسم زاکانی به صحبتهای دبیران مجامع اقتصادی با محوریت اصلاح قانون بسیج سازندگی با موضوعیت گروههای جهادی توجه ویژهای کردند و هماندیشی صورت گرفت.
در ادامه زاکانی با اشاره به افتخار حضور خود در جمع جهادگران کشور اظهار داشت: جهاد مستمر در گروههای جهادی همیشه بوده است و در این جهاد مستمر باید همیشه تدبیر جدیدی را اتخاذ کرد.
وی گفت: ما سرشاخهای داریم به اسم بسیج و بسیجی که در موضوعات مختلف فرهنگسازی کرده است و در همه میدانهای انقلاب حاضر بوده است. آنچه بر پایه اعتقاد و عقیده است بسیج توانسته احیایش کند. از این رو بسیج آن لوکوموتیو و سازمانی است که به همه بسیجیان جهت و فرهنگ بسیجی داده و آن را در جامعه انتشار میدهد.
رئیس مرکز پژوهشهای مجلس گفت: رهبر معظم انقلاب اسلامی در سال ۸۱ یا ۸۲ در اصفهان فرمودند که بسیج باید متکفل حرکت دادن بدنه فعال جامعه باشد و نباید محدود فقط به افراد و ساختار بسیج شود.
زاکانی تصریح کرد: باید مسیری را در قانون قرار دهیم که همه افراد با اقبال با آن کار کنند.
وی افزود: قانون باید طوری باشد که همه به بسیج پناه بیاورند و تلاش کنند به بسیج برسند زیرا همه اشخاص، مدیران و افراد مسئول به طبع نیاز و رفتارشان یک روزی میروند اما بسیج همیشه ماندگار میماند.
رئیس مرکز پژوهشهای مجلس عنوان کرد: الزام اینکه بسیج، هر روز خود را توانمند کند بحث مهمی است و طی سالهای متمادی در همه عرصهها خود را تقویت کرده است.
وی گفت: زمانی که اقبال ایجاد شود، انگیزه هم برای اجرا پیدا میشود و در این جهت گروههای جهادی و مردم از جان مایه میگذارند و خدمت جهادی میکنند.
زاکانی افزود: گروههای جهادی در جنبههای مختلف فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و … در کشور و بین مردم نقش معرفت بخشی و بصیرت بخشی را دارند و در جامعه پیام ولی امر مسلمین جهان را تبیین میکنند.
رئیس مرکز پژوهشهای مجلس اشاره کرد: همیشه بصیرت افزایی یک عمل سیاسی در گروههای جهادی بوده است.
وی گفت: این قانون بودنش ضرورت دارد و حتما باید امکانات و پشتیبانی را برای گروههای جهادی فراهم کرد تا اقبال جهادی برای همه فراهم شود و مانعی برای فعالیت جهادگران و دیگران وجود نداشته باشد.
زاکانی اشاره داشت: کارگروهی متشکل از جهادگران و افراد صاحب نظر در مرکز پژوهشهای مجلس تشکیل میشود تا بتوانیم قانونی جامع در همه ابعاد داشته باشیم که همه جهادگران و دستگاههای اجرایی برای جهاد موثر و زمینه سازی در تمام عرصهها فعالیت داشته باشند.
وی افزود: اداره کشور با مدیریت جهادی و فرهنگ جهادی محقق میشود و کشور با کمک گروههای جهادی و جریان جهادی در تمام ابعاد تقویت میشود و مدیران جهادی وقتی پا به میدان میگذارند باید جهش کار خود را در کار جهادی ببیند.
زاکانی گفت: هر کاری که میکنیم باید در راه تقویت تفکر بسیجی باشد و حق هر کار غلطی را نداریم و اگر از فرهنگ جهادی و بسیجی جدا شویم باید شاهد تحقیر جامعه اسلامی باشیم.
رئیس مرکز پژوهشهای مجلس افزود: دولت آینده در هر سطحی باید نسبت خود با گروههای جهادی را مشخص کند و گروههای جهادی هم باید در ابتدا مطالبه گری را از دولت آینده داشته باشد. از این رو گروههای جهادی هم برای کمک به دولتها هیچ زمانی کوتاهی نکرده اند و نخواهند کرد.
وی تصریح کرد: مدیران آینده باید با فرهنگ جهادی و با کمک گروههای جهادی و مردم در کف میدان تحول ایجاد کنند. ولی متاسفانه در برخی دولتها اداره کشور با فرهنگ غربی و مسئولین غربدوست اداره شده است و بسیاری از مشکلات را برای آحاد مردم به وجود آوردند که انشاءالله همه باید به کمک اصلاح اداره کشور بیاییم.
گروه جهاد و مقاومت مشرق –این که کتاب «یک روز بعد از حیرانی» به قلم خانم فاطمه سلیمانی ازندریانی درباره شهید مدافع حرم، محمدرضا دهقان امیری منتشر شده بود، کنجکاوی ما برای دیدار با مادر شهید را کم نکرد و سرکار خانم فاطمه طوسی نیز با بزرگواری، ما را در خانهای که آقامحمدرضا در آن نفس کشیده و زیسته بود، به حضور پذیرفتند و حدود سه ساعت، بیوقفه برایمان از پسر ارشدشان که در سوریه و دو برادرشان که در سالهای دفاع مقدس به شهادت رسیده بودند، گفتند.
چندین روز مشرق را با قسمتهای مختلف این گفتگو همراهی کنید و زندگی جوانی را بخوانید که مادرش از سرنوشت او با خبر بود و قلبش در زمان شهادت فرزند، ساحل آرامی شد برای پهلو گرفتن کشتی متلاطم سایر اعضای خانواده…
خانم طوسی که این روزها مدیریت یک دبیرستان را بر عهده دارد، سالهاست در کسوت معلمی به فرزندان این مرز و بوم خدمت میکند و دلسوزانه و با دقت، زوایای جذابی از زندگی پسر برومندش را برای ما نورتاباند و شوقمان را از شناخت این رزمنده مدافع حرم، صد چندان کرد. قسمت چهارم این گفتگو، پیش روی شماست.
**: وقتی آقامحمدرضا گفتند: «اینقدر ضدعفونی نکن. اینها دو ماه دیگر می رود زیر خاک. اصلا من نیاز به این بدن ندارم…» دورنمایی از اعزام به سوریه داشت؟
مادر شهید: بله، محمدرضا چیزی حدود دو سال قبلش در حال گذراندن آموزش بود.
**: شما هم در جریان بودید؟
مادر شهید: بله؛ باعث افتخار من است که سر دو راهی عظیمی گیر کرده بودم. بین مهر مادرانه و دل کندن از محمدرضا برای اعزام. خدا را شکر می کنم که لطف حضرت زینب باعث شد که در این دو راهی بتوانم روی دلم پا بگذارم و محمدرضا را راهی کنم. برخی وقتها تهران بود و گاهی هم ماموریت آموزشی خارج از استان می رفت.
**: این دو راهی زمان آموزش بود یا اعزام؟
مادر شهید: بیشتر برای اعزام بود ولی در زمان آموزش هم همین وضع را داشتیم. بعضی از دوستانش می گفتند در همان زمان آموزش، سه بار به سوریه رفته بوده اما من خیلی به این روایت اطمینان ندارم. برخی هم می گفتند نیروها را به سوریه می بردند تا صدای تیر و تفنگ را بشنوند و در فضا قرار بگیرند. اما من واقعا نمی دانم چنین چیزی بوده یا نه ولی دوران آموزش هم خیلی دوران سختی بود.
محمدرضا اول به آموزشگاه رفت و برای بدنسازی ثبت نام کرد. چون خیلی اهل ورزش بود. اصلا عاشق ورزش بود. شاید باورتان نشود اگر هیچ کاری نمی توانست بکند؛ ورزشش را ترک نمی کرد. حتی اگر مجبور بود در خانه بماند، همین جا طناب می زد و از ورزش دور نمی شد. در دقیقه ۱۲۰ تا طناب می زد و تبحر خاصی داشت.
**: همسایه پایینی هم که ندارید و خیالتان از بابت سر و صدای طنابزدن هم راحت بود…
مادر شهید: بله، شکر خدا. به آن باشگاه که برای آموزش بدنسازی رفت؛ بعد از دو سه ماه، می آمد و قدرت بدنی و عضلاتش را به ما نشان می داد. جلوی آینه می ایستاد و به من که توی آشپزخانه کار می کردم می گفت: مامان! دوست داشتی یک پا نداشتی اما بدن من را داشتی؟! دوست داشتتی دست نداشته باشی اما ریش من را داشته باشی؟! کلی شوخی می کرد که با هم بخندیم.(با خنده)
**: آن آموزشگاه ربطی به اعزام سوریه داشت؟
مادر شهید: آموزشگاه برای بسیج بود و برای آموزش مدافعان حرم بود.
**: این را شما می دانستید؟
مادر شهید: اوایلش نمی دانستم و فکر می کردم می رود به باشگاه برای بدنسازی. چون می دیدم که می آید و چیزی به من نمی گفت. از این نظر نمی گفت، چون می ترسید من مخالفت کنم.
**: تمرین در این باشگاه چه مدت قبل از اعزامشان بود؟
مادر شهید: تقریبا برای دو سال قبل از اعزامشان بود و دقیقا زمانی که برای دانشگاه قبول شده بودند. بدن ورزیده ای داشت و فرماندههانش همیشه به ما می گفتند که وقتی همه فرماندهان بودند، سر تقسیم نیرو بر سر همگروهی با محمدرضا با هم جر و بحث داشتند و دوست داشتند محمدرضا نیروی آنها باشد.
**: بغیر از بدنسازی در آن یکی دو سال آخر، اساسا علاقهشان به چه ورزشی بود؟
مادر شهید: از بچگی پارکور را خیلی دوست داشت.
**: ورزش خطرناکی است که حتی در برخی کشورها ممنوع است.
مادر شهید: اگر شجاعت محمدرضا بود و ترس از چیزی نداشت به خاطر ورزش پارکور بود. می دانید که در پارکور مانع هست اما آن طرف مانع دیده نمی شود؛ با این همه، باز هم حرکات عجیب و غریبش انجام می شود.
**: چیزی به عنوان مانع جلوی پارکورکارها نیست. مبنا بر این است که از هر چیزی گذر کنند.
مادر شهید: اول و دوم دبستان، محمدرضا را به کلاس ژیمناستیک و تکواندو و کُشتی بردم، اما خوشش نیامد. هر باشگاهی می بردمش، راضی نمی شد تا این که یک بار که به ورزشگاهی در خیابان مرتضوی رفتیم و نشسته بودیم منتظر مصاحبه برای جذب کشتی، در این فاصله، انتهای سالن افرادی پارکورکار در حال تمرین بودند. محمدرضا پرسید: این ها چی کار می کنند؟
من هم گفتم نمی دانم این چیست. تا آن روز چنین ورزشی ندیده بودم. در سالن، پر از موانع بود و مدام از رویش می پریدند. وقتی مربی کشتی آمد و با او صحبت کردیم، گفت که این ورزش پارکور است. محمدرضا هم گفت من این را می خواهم. اسمش را هم نوشتیم، سه ماه تمام رفت و حرفهای شد.
یادم هست وقتی به این خانه آمدیم، تازه وسائل را آورده بودیم و یکی دو روز گذشته بود. یک روز لباسهایش را پوشید و رفت به پارک المهدی که در خیابان آزادی است. دوری زد و آمد و گفت چه جای خوبی خانه گرفتهایم. این پارک چقدر موانع و آلاچیق دارد! چقدر خوب است! (با خنده)
مدام می رفت و کار من شده بود این که از بچگی می بردمش در پارک و می نشستم و او با دوچرخه می رفت از روی موانع و ماشین ها و آلاچیق ها می پرید تا این که کمکم حرفه ای شد.
**: شهدایی که خیلی زود شهید می شوند، چه در مدافعان حرم و چه در دفاع مقدس؛ ذهن انسان ابتدا می رود به این سمت که احتمالا آموزشهای خوبی ندیدهاند که اینقدر زود شهید می شوند. ولی حالا می فرمایید که هم از نظر آمادگی جسمانی و هم روحی، در حد خوبی بوده است.
مادر شهید: بله؛ محمد به عنوان تکاور بسیجی اعزام شد. وقتی می گوییم تکاور، یعنی این کهه همه طور آموزش را گذرانده و دورههای فوقالعاده سخت، جنگهای شهری و جنگهای تن به تن را گذرانده. انواع سلاحها را آموزش دیده بود. خودش روحیه خیلی شوخی داشت. مثلا یک بار که برای آموزش به فیروزکوه رفته بود، آمد خانه و گفت که من را از آموزش، اخراج کرده اند! گفتم چرا؟ گفت یک سرهنگ ارتش آمد و نارنجک را به دست ما داد و گفت تا سی ثانیه بشمارید، ضامنش را بکشید و پرتاب کنید و بیایید.
همه توضیحات این سرهنگ را گوش می دادند و سی ثانیه را رعایت می کردند و می رفتند و می آمدند. وقتی نوبت محمدرضا می رسد، هنوز توضیحات جناب سرهنگ تمام نشده بوده که می رود و نارنجکش را پرتاب می کند و می آید. (با خنده) سرهنگ هم یک پس گردنی می زند و فحشش می دهد و اخراجش می کند که: همه را ترساندی و من زهله ترک شدم وقتی رفتی و آمدی!
محمدرضا عشق و علاقه خیلی عجیبی به این مسائل داشت و به همین خاطر خیلی زود همه چیز را یاد گرفت.
**: انرژی درونی و سر پرشور آقا محمدرضا در سنین پایینتر هم بود؛ به نحوی که شما را با شیطنتهای کودکانه اذیت کند؟
مادر شهید: شیطنت هایش باعث آزار و اذیت ما نمی شد؛ اما نسبت به بچههای هم سن و سال خودش، شیطنت بیشتری داشت. شیطنت هایش، شرارت نبود. به خاطر شیطنت هایی که خودم ازش می دانستم دل شوره می گرفتم اما وقتی به اردو می رفت، مربی هایش می گفتند از همه عاقلتر و سنجیدهتر و پختهتر عمل می کرد و فراتر از سن و سال خودش می فهمید.
مثلا وقتی محمدرضا را با محمدمحسن (پسر آخرم) مقایسه می کنم می بینم که خیلی با هم فرق دارند چون این پسر دقیقا همان زمان را دارد می گذراند اما اصلا شبیه به او نیست. محمدرضا شیطنت های خاص خودش را داشت.
**: این رفتارهای محمدرضا، بیشتر شبیه شما بود یا حاج آقا؟
مادر شهید: شبیه من بود. همیشه همسرم می گوید تو یک کودک درون داری. این کودک درون احیانا نمی خواهد مریض بشود یا استراحت کند؟ (با خنده) محمدرضا هم جنبشی بود و می دانید که آدم های جبشی نمی توانند آرام و قرار داشته باشند اما باعث آزار ما نمی شوند.
**: این انرژی باعث نشد که شما زودتر برای آقامحمدرضا همسری اختیار کنید به زندگیاش سر و سامانی بدهید؟ خودشان در این حال و فضا بودند؟
مادر شهید: خیلی دوست داشت زن بگیرد. کلا خیلی ازدواجی بود.
**: آمادگی روحیاش را هم داشتند؟
مادر شهید: بله؛ همیشه می گفت: مامان! یکی مثل خودت و مثل خواهرم مهدیه برایم پیدا کن. من هم می گشتم اما نگران بودم.
**: مهدیه خانم هم مثل شما فعال هستند؟
مادر شهید: ایشان خیلی خانم است. کودک درونشان مثل من نیست. (با خنده) من خیلی شیطنت دارم اما بقیه خانواده آرام هستند. می گفت کسی را برایم پیدا کن که مثل خودت باشد. کسی که اعتقادات درستی داشته باشد و به حجاب اهمیت بدهد.
**: شکر خدا شما هم به خاطر نوع کار و شغلتان، خیلی افراد مناسب سراغ داشتید…
مادر شهید: بله، اما من به خاطر موقعیت محمدرضا و این که شغل ثابتی نداشت، پا پیش نمی گذاشتم. درسش هم تمام نشده بود. یادم هست یک بار که از قم به تهران می آمدیم، محمدرضا تمام این دو ساعتی که در راه بودیم، با پدرش صحبت کرد که می خواهم زن بگیرم و شما تلاش کنید که دختر خوبی را برای من پیدا کنید. و پدرش مخالفت می کرد و می گفت زود است.
**: یعنی به حدی رسیده بود که با پدرش هم در این باره صحبت می کرد؟
مادر شهید: بله؛ اما پدرشان معتقد بودند که هر وقت استقلال مالی پیدا کردی باید به این موضوع هم فکر کنی. باید سر یک کار مشخص بروی و درآمد داشته باشی تا بعدش برویم سراغ ازدواج.
*میثم رشیدی مهرآبادی
ادامه دارد…
یک بار که از قم به تهران می آمدیم، محمدرضا تمام این دو ساعتی که در راه بودیم، با پدرش صحبت کرد که می خواهم زن بگیرم و شما تلاش کنید که دختر خوبی را برای من پیدا کنید…