لشکر فاطمیون

کاشف شکنجه‌گاه انقلابی‌ها در فتنه ۸۸ که بود؟ + عکس

کاشف شکنجه‌گاه انقلابی‌ها در فتنه ۸۸ که بود؟ + عکس


 گروه جهاد و مقاومت مشرق اسدالله ابراهیمی سال ۱۳۵۱ در تهران به دنیا آمد. ۱۶ سال بیشتر نداشت که برای حضور در دفاع مقدس با دستکاری شناسنامه اش راهی جبهه شد.

سال‌ها بعد وقتی که فهمید خواهرش به بیماری کلیوی مبتلا شده و نیاز به پیوند کلیه دارد،‌ یک کلیه‌اش را به خواهرش اهدا کرد.

پس از جنگ در برنامه های فرهنگی و اعتقادی از مربیان مسجد محل (مهرآباد جنوبی؛ شهرک فردوس) بود. سال ۷۴ معاون فرهنگی پایگاه بسیج شد.سال ۱۳۸۱ ازدواج کرد که حاصل این ازدواج ۲ فرزند به نام های حسین و زینب است.

وی از جمله کسانی بود که در فتنه ۸۸ در خط مقدم دفاع از انقلاب و رهبری در میدان حاضر شد. اسدالله ابراهیمی تحصیلاتش را تا مقطع لیسانس ادامه داده و کارشناسی حسابداری خوانده بود. او در کارخانه پارس خودرو مشغول به کار بود که با آغاز جنگ سوریه تمام تلاشش را برای حضور در سوریه کرد تا اینکه در بهمن‌ماه سال ۹۴ به این کشور اعزام شد. او از فرماندهان لشکر فاطمیون در منطقه بود اما آنقدر متواضع بود که حتی همکارانش تا لحظه شهادت نمی‌دانستند او فرمانده بوده است.

اسدالله ابراهیمی سرانجام در ۲۷ خردادماه سال ۹۵ در شهر حلب سوریه به شهادت رسید، در حالی که پیکرش برای همیشه در منطقه ماند و تروریست‌های جبهه النصره از تحویل پیکر مطهر شهید خودداری کردند. تنها مزار یادبودی به نام وی در قطعه ۵۰ بهشت زهرای تهران اختصاص یافت. کتابی با عنوان «بهار، آخرین فصل» درباره زندگی این شهید عزیز توسط انتشارات روایت فتح منتشر شده است.

آنچه در ادامه می‌خوانید، حاصل گفتگو با علی ابراهیمی، برادر شهید اسدالله ابراهیمی است.

گفتگو با همسر شهید ابراهیمی و همرزمانش را نیز در اینجا بخوانید:

فیلمبرداری آقا اسدالله؛ راهگشای نیروهای امنیتی + عکس

نقشه عجیب برای عدم اعزام یک مدافع حرم!

ضرب و شتم بسیجیِ رزمنده به قصد کُشت +‌ عکس

نامه محرمانه کنار رخت‌خواب آقای فرمانده!

هزینه ۱۰۰هزار تومانی «اسدالله» برای زن خیابانی!

۱

از دو سالگی همراه من به مسجد می آمد.

خیلی بازیگوش بود، نمی توانستم لحظه ای او را به حال خودش رها کنم! شیطنت های حسین پسر اسدالله مرا یاد او می اندازد.

کمی که بزرگتر شد خودش به همراه برادر کوچکمان عبدالله به مسجد می رفت.

یک روز همراه با عبدالله برای گفتن تکبیر نماز به مسجد سیدالشهدا (علیه السلام) رفتند. اسدالله میکروفن را به دست عبدالله داد و گفت: امروز تو تکبیر بگو داداش!

عبدالله گفت: من بلد نیستم! می ترسم داداش.

اسد به او می گوید: نترس داداشی! من کنارت هستم، هرچیزی گفتم تو تکرار کن…

نماز شروع می شود و تا رکعت دوم مشکلی پیش نمی آید. از اواسط رکعت دوم عبدالله اذکار را اشتباه تلفظ می کند و باعث خندیدن برخی از نمازگزاران می شود. اسدالله با دیدن بهم خوردن نماز از مسجد فرار می کند و عبدالله را وسط کلی پیرمرد ناراحت و عصبانی جا می گذارد. بعد از آرام شدن پیرمردها برمی گردد و عبدالله را با خود می برد.

۲

اسدالله و اکبر بهشتی رفقای صمیمی بودند و با هم کلی شوخی می کردند.

یک روز صبح اسدالله زنگ خانه اکبر را می زند و به او می گوید: اکبرجان! من می خواهم خونم را به رزمندگان جبهه اهدا کنم، اگر نمی ترسی و کاری هم نداری بیا با هم برویم.

هر دو روی تخت مرکز دراز می کشند و آماده خون‌گیری می شوند.

پرستار سوزن خونگیری را در رگ اکبر بهشتی فرو می کند، همزمان یکی از پرسنل مرکز روی تخت اهداکنندگان کیک و ساندیس می گذارد.

اسدالله وقتی مطمئن می شود اکبر در حال خون دادن است، قبل از اینکه پرستار کنار تختش بیاید به سمت تخت اکبر می رود و کیک و ساندیس او را بر می‌دارد. از مرکز خارج می شود و در حال ساندیس خوردن به خانه بر می گردد.

اکبر بعد از خون دادن با حالت غش و ضعف با پای پیاده به سختی خودش را به خانه می رساند.

تا مدت‌ها با اسدالله قهر بود و می گفت: اسدالله مرا برد خونم را گرفت و ساندیسم را خورد!

کاشف شکنجه‌گاه انقلابی‌ها در فتنه ۸۸ که بود؟

۳

چند ماه بعد از تصویب قطعنامه ۵۹۸ اسدالله و دوستانش داخل یکی از اتاق‌های پایگاه دور هم جمع می شوند.

آن سالها فرمانده پایگاه من بودم و در صحن مسجد جلسه مهمی داشتیم.

اسدالله وسط اتاق پایگاه آتش روشن می کند و دوستانش را به شکل بومیان آفریقایی در می آورد! دور آتش می چرخند و با صدای بلند شعاری علیه تصویب قطعنامه سر می دهند؛ گر موته گر موته/ قطعنامه رو به موته!

آنقدر شلوغ‌بازی درآوردند تا آتش به پتوها سرایت می کند! و صدای خنده‌هایشان تبدیل به فریاد کمک می شود!

به سرعت خودمان را به پایگاه رساندیم و آتش را خاموش کردیم. شکر خدا بلایی سرشان نیامده بود و همه سالم بودند.

 رئیس گروه بومیان آفریقایی اسدالله و دوستش بودند بخاطر آسیبی که بیت‌المال زده بودند هر دو را مجبور کردم خسارت پتوها و آتش سوزی را پرداخت کنند!

۴

کردهای حلبچه با حمایت رزمندگان ایرانی توانسته بودند صدام را در عملیاتی شکست دهند و ضربه سنگینی به ارتش بعثی بزنند. صدام آنقدر خشمگین بود که بزرگترین جنایت جنگی را در حق این مردم مظلوم مرتکب شد و حلبچه را بمباران شیمیایی کرد.

من و اسدالله از نزدیک شاهد این فاجعه بودیم و در منطقه حضور داشتیم. عمق این جنایت به حدی بود که به سختی می توانستیم موجود زنده ای پیدا کنیم. زیرزمین خانه‌ها پر از جنازه مردمی بود که از ترس به آنجا پناه برده بودند. تعداد زیادی از نیروهای گردان اسدالله در آن منطقه به شهادت رسیدند!

اسدالله همان روز در حلبچه شیمیایی شد، پلک چشمش افتاد و بینایی اش کم شد! تا سالها بعد از جنگ مشغول مداوا بود و هزینه های درمان را خودش شخصاً پرداخت می کرد!

کاشف شکنجه‌گاه انقلابی‌ها در فتنه ۸۸ که بود؟

۵

با وجود سن کمش عشق به جبهه و شهادت در قلبش موج می زد.

پدر و مادرم با حضور اسدالله در جبهه مشکلی نداشتند و به راحتی رضایت‌نامه کتبی را به او دادند. اما مشکل اصلی سن پایین و اندام کوچکش بود.

از شناسنامه کپی گرفت و با ترفندی سن خود را بالا برد، برای اندام کوچکش هم کار جالبی کرد.

چند دست لباس روی هم پوشید و با استفاده از یک کفش پاشنه بلند قد اسد کمی بلندتر شد! مسئول اعزام جبهه به او شک نکرد و برگه اعزامش به راحتی صادر شد.

دوستانم به من که مسئول کل بسیج منطقه بودم پیغام دادند اسدالله برای اعزام به جبهه ثبت نام کرده است! با اینکه می توانستم جلوی اعزامش را بگیرم و بهانه‌تراشی کنم اما توکل بر خدا کردم و مانع حضورش در جبهه نشدم.

۶

عراق بعد از آتش‌بس قطعنامه را نقض کرد و برای باز پس گیری خرمشهر چند تیپ به منطقه اعزام کرد.

اکثر رزمندگان ایرانی به شهرهای خود برگشته بودند و تصور نمی کردیم صدام مرتکب این خطای بزرگ شود! اسدالله در منطقه حضور داشت و به همراه گردان حبیب برای جلوگیری پیش‌روی دشمن به خط اعزام شد.

بچه های گردان مجهز به سلاح آر.پی.جی  بودند، فرمانده دستور می دهد همگی استتار کنند و کمین بگیرند.

صدها تانک عراقی دشت های وسیع منطقه را با سرعت طی می کردند و به محل کمین گردان حبیب نزدیک می شدند. فاصله تانک ها به رزمنده ها کمتر از ۵۰ متر شد! فرمانده دستور شلیک گلوله‌های آر.پی.جی را صادر می کند.

در کمتر از چند دقیقه منطقه به جهنمی از آتش تانک های سوخته تبدیل می شود.

سیصد نفر مقابل سه هزار نفر جنگ جانانه‌ای می کنند و اکثر آنها به شهادت می رسند. کمتر از ده نفر زنده بر می گردند، یکی از آنها اسدالله بود.

اسد تا مدت‌ها غمگین و ناراحت از خاطرات آن روز عجیب می گفت: تانک های دشمن بی‌رحمانه از روی بدن مجروحان رد می شدند و گوشت بدن دوستانم به شنی تانک چسبیده بود، من فقط نظاره‌گر این جنایت بودم.

رفقای خوبم به شهادت رسیدند و من به خانه برگشتم!

کاشف شکنجه‌گاه انقلابی‌ها در فتنه ۸۸ که بود؟

۷

عصر روز بیست و پنجم خرداد هشتاد و هشت که اغتشاشگران به حوزه بسیج خیابان آزادی حمله کردند، اسدالله با شمایل فتنه‌گران در میان جمعیت بود.

می گفت: هر لحظه اوضاع وخیم‌تر می شد، فتنه گران قصد ورود به حوزه بسیج و دسترسی به اسلحه ها را داشتند! تنها کاری که می توانستم انجام بدهم فقط ترساندن آن ها بود!

می گفتم: نرید جلو. خطرناک است. اسلحه جنگی دارند و شما را با تیر می‌زنند، به هیچ کدامتان رحم نمی کنند و…

آنقدر مشغولشان کردم تا یگان ویژه نیروی انتظامی در صحنه حاضر شد و بساطشان را جمع کرد. اذان مغرب را گفته بودند، وضو گرفتم و همان جا در پیاده رو کنار آتش و دود نمازم را خواندم.

۸

سال هفتادوهشت آتش فتنه کوی دانشگاه کم کم دامن تهران را گرفت و حوادث عجیبی رخ داد! اسدالله مثل همیشه وسط معرکه بود و کار اطلاعاتی انجام می داد.

برخی از سران فتنه مسیر جمعیت معترض را به سمت بیت رهبری تغییر دادند و به خیال خامشان قصد تسخیر بیت را داشتند! می گفتند تا پایان شب همه مراکز حساس را فتح می کنیم!

اسد تماس می گرفت و درخواست اعزام نیرو می کرد. بعد از هماهنگی مسئولین بسیج تعدادی از بسیجیان پایگاه را به نقاط درگیری خصوصاً اطراف بیت اعزام کردیم.

آن سالها مثل حالا تلفن های همراه پیشرفته و مجهز به دوربین نبود، اسدالله میان جمعیتی که به سمت بیت می رفتند لیدرهای فتنه را شناسایی می کرد.

قبل از رسیدن فتنه‌گران به خیابان های اطراف بیت، آتش فتنه آن روز با کمک بسیجیان خاموش شد.

کاشف شکنجه‌گاه انقلابی‌ها در فتنه ۸۸ که بود؟

۹

در ایام فتنه به «اسد اغتشاش» معروف بود! هر کسی نیاز به آخرین خبرهای فتنه داشت کافی بود با اسدالله تماس برقرار کند تا در جریان خبرها قرار بگیرد. اسدالله یک نفر بود و تنهایی کار اطلاعاتی انجام می داد اما در یک زمان همه جا حضور داشت و می دانست چه خبر است!

روز عاشورا فتنه گران پس از هتک حرمت مجلس عزاداری سیدالشهدا علیه السلام به وزارت کار حمله کردند.

اسدالله به وسیله دو عدد گاز اشک‌آور جلوی هجوم جمعیت به وزارت کار را می گیرد و به تنهایی از وزارتخانه محافظت می کند و جمعیت پراکنده می شوند.

در اوج شلوغی‌های تهران توانسته بود زیرزمینی را کشف کند که فتنه گران از آن برای شکنجه نیروهای انقلاب استفاده می کردند. می گفت: با چشمان خودم دیدم بچه بسیجی ها را بعد از ضرب و شتم مخفیانه به داخل زیرزمین می برند و معلوم نبود چه بلایی بر سرشان می آورند!

با اقدام به موقع اسدالله آن خانه شناسایی شد و عوامل جنایت زیرزمین دستگیر شدند.

۱۰

با کمک خانواده توانست خانه ای دو طبقه در محله شمشیری خریداری کند. طبقه اول را به یکی از نمازگزاران مسجد اجاره داد و مبلغ ناچیزی به عنوان کرایه از او دریافت می کرد.

یک روز به مستأجر می گوید: شما چرا خانه نمی خرید؟! سالهاست مستأجر هستید.

مستأجر می گوید: کل دارایی من همان پول پیشی است که به شما دادم، دوست دارم صاحب خانه شوم اما در توانم نیست و پولی در بساط ندارم.

اسدالله می گوید: من پول پیشت را برای پیش پرداخت برداشتم! شما مابقی پول خانه را قسطی به من بده، خانه من برای تو…

مستأجر حیرت زده به اسد نگاه می کند و می گوید: آقای ابراهیمی شوخی می‌کنی؟!

اسد به می گوید جدی گفتم، مبارکت باشد!

چندین مرتبه خانه خرید و به این شکل عجیب به نیازمندان فروخت! در حالی که خود مستأجر بود!

از نداری خودش به مردم می بخشید! آدم سرمایه‌دار و پولداری نبود، اما زندگی اش همیشه برکت داشت و لنگ نمی ماند.

کاشف شکنجه‌گاه انقلابی‌ها در فتنه ۸۸ که بود؟

۱۱

خانواده نیازمندی را به ما معرفی کردند. پدر سرایدار بود و سه فرزند کوچک داشت.

کودک پنج ساله‌اش مبتلا به یک بیماری خاص شده بود که نمی توانست غذای معمولی بخورد. غذای او در بسته بندی خاصی از آلمان فرستاده می شد که هزینه سنگینی داشت. اغلب روزهای هفته آن طفل معصوم بخاطر مشکل مالی پدرش گرسنه می ماند و ضعیف شده بود.

با پیگیری‌های شبانه روزی اسدالله هزینه غذای کودک تأمین شد.

اسد هر روز غذا را تحویل می گرفت و در باکس موتورش می گذاشت، قبل از غروب غذا را تحویل خانواده نیازمند می داد. با حمایت های اسدالله از آن خانواده وضعیت جسمی کودک رو به بهبودی رفت و بچه جان گرفت.

همزمان هزینه دیالیز تعدادی بیمار فاقد دفترچه بیمه را هم تأمین می کرد. شاید هر کسی جای اسدالله بود با این حجم از کار خیر، زندگی‌اش متلاشی می شد!

*مرتضی اسدی

شهید مدافع حرم اسدالله ابراهیمی

اسدالله به وسیله دو عدد گاز اشک‌آور جلوی هجوم جمعیت به وزارت کار را می گیرد و به تنهایی از وزارتخانه محافظت می کند و جمعیت پراکنده می شوند.



منبع خبر

کاشف شکنجه‌گاه انقلابی‌ها در فتنه ۸۸ که بود؟ + عکس بیشتر بخوانید »

«آوینی افغانستان» در جوار شهدا آرام گرفت +‌ عکس

«آوینی افغانستان» در جوار شهدا آرام گرفت +‌ عکس



تشییع مرحوم محمدسرور رجایی

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، پیکر مجاهد جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی، راوی شهدای مشترک ایران و افغانستان، نویسنده و شاعر، مرحوم محمدسرور رجایی، ظهر امروز در قطعه ۲۹ بهشت زهرا و در جوار شهید آوینی و شهدای دفاع مقدس به خاک سپرده شد.

بنابرین گزارش، در این مراسم که با حضور خانواده، آشنایان مرحوم رجایی و همچنین برخی مسئولان و فعالان جبهه فرهنگی انقلاب از جمله حجت الاسلام قمی، رئیس سازمان تبلیغات اسلامی، مهدی دادمان، رئیس حوزه هنری، سیداحمد عبودتیان، مسئول بنیاد خاتم الاوصیا، مجید بذرافکن، معاون فرهنگی سپاه پاسداران، حسین شاهمرادی، مدیر موسسه انتشارات امیرکبیر، علی‌محمد مودب، مدیر موسسه ادبی شهرستان ادب، وحید جلیلی، مدیر دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب، میلاد عرفان پور، شاعر، سید مسافر، مداح و مدافع حرم افغانستانی، محسن مومنی شریف، مدیر سابق حوزه هنری، محمدرضا شهبازی، مدیرباشگاه طنز و کاریکاتور انقلاب اسلامی برگزار شد پیکر مرحوم محمدسرور رجایی، از قطعه شهدای مدافع حرم لشکر فاطمیون به سمت قطعه ۲۹ تشییع و تدفین شد.

«آوینی افغانستان» در جوار شهدا آرام گرفت +‌ عکس

براساس این، گزارش محمدسرور رجایی پژوهشگر و نویسنده افغانستانی، سحرگاه پنجشنبه بر اثر عوارض ناشی از ابتلا به کرونا درگذشت.

رجایی بیست سال آخر عمر با برکتش را صرف جمع آوری اطلاعات و خاطرات مربوط به شهدای ایرانی جهاد افغانستان و شهدای افغانستانی دفاع مقدس کرد.

«از دشت لیلی تا جزیره مجنون» خاطرات رزمندگان افغانستانی دفاع  مقدس، «ماموریت خدا» هفت روایت از احمدرضا سعیدی شهید ایرانی جهاد اسلامی افغانستان و کتاب  «در آغوش قلبها» اشعار و خاطرات مردم افغانستان از امام خمینی آثار منتشرشده از مرحوم رجایی‌ است.

«آوینی افغانستان» در جوار شهدا آرام گرفت +‌ عکس

کتاب خاطرات «شهید دکتر سیدعلی شاه موسوی گردیزی» از فرماندهان جهادی افغانستان که بدست داعش ترور شد دیگر محصول تلاشهای محمدسرور رجایی‌ است که بزودی منتشر می‌شود.

دبیری چند دوره جشنواره «قند پارسی»، جشنواره خانه ادبیات افغانستان و انتشار مجله باغ ویژه کودکان افغانستانی نیز از دیگر فعالیتهای وی در این سالها بود.

«آوینی افغانستان» در جوار شهدا آرام گرفت +‌ عکس

مرحوم رجایی از اعضای دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی و نیز عضو هیأت تحریریه مجله‌های سوره و راه بود و ده‌ها مقاله یادداشت و گزارش درباره روابط فرهنگی ایران و افغانستان از او به یادگار مانده است.

«آوینی افغانستان» در جوار شهدا آرام گرفت +‌ عکس

مرحوم رجایی از حدود یک هفته قبل به علت ابتلا به کرونا در بیمارستان میلاد تهران بستری بود.

«آوینی افغانستان» در جوار شهدا آرام گرفت +‌ عکس



منبع خبر

«آوینی افغانستان» در جوار شهدا آرام گرفت +‌ عکس بیشتر بخوانید »

لشکر فاطمیون: محمدسرور رجایی مقاومت بدون مرز را معنا کرد

محمدسرور رجایی مقاومت بدون مرز را معنا کرد


لشکر فاطمیون: محمدسرور رجایی مقاومت بدون مرز را معنا کردبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، در پی رحلت محمدسرور رجایی شاعر و فرهیخته افغانستانی لشکر فاطمیون پیام تسلیتی صادر کرد. متن این پیام بدین شرح است:

«بسم الله الرحمن الرحیم

و بشر العباد الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه الراجعون

خبر رحلت شاعر، ادیب، نویسنده و پژوهشگر عزیز و ارزشی جناب آقای محمدسرور رجایی علاوه بر مردم عزیز ایران و افغانستان، ضایعه‌ای سترگ برای دوستداران محور مقاومت بود.

بر کسی پوشیده نیست که این ادیب بزرگ سال‌های متمادی زندگی خویش را صرف همدلی میان دو ملت ایران و افغانستان و هموار کردن مسیر مقاومت بدون مرز کرد و در این عرصه مرجعی قابل اتکا و قابل اعتنا بود.

جوانان در ایران و افغانستان تا سال‌ها می‌‌توانند جرعه‌های معرفت مقاومت را از آثار این نویسنده معزز بنوشند.

لشکر فاطمیون همواره در طول حیات مرحوم رجایی از ارتباط با این عزیز، بهره فرهنگی و معرفتی برده و فقدان از دست دادن ایشان را ضایعه‌ای غیرقابل جبران برای خود دانسته و از خداوند منان برای ایشان علو درجات و برای تمام بازماندگان خانواده محترم رجایی صبر زینبی طلب می‌کند.

امید است جوانان مسلمان و دوستداران محور مقاومت در ایران و افغانستان راه ادیب و نویسنده عزیز را ادامه دهند.»

انتهای پیام/ 221



منبع خبر

محمدسرور رجایی مقاومت بدون مرز را معنا کرد بیشتر بخوانید »

لشکر فاطمیون: محمدسرور رجایی مقاومت بدون مرز را معنا کرد

محمدسرور رجایی مقاومت بدون مرز را معنا کرد


لشکر فاطمیون: محمدسرور رجایی مقاومت بدون مرز را معنا کردبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، در پی رحلت محمدسرور رجایی شاعر و فرهیخته افغانستانی لشکر فاطمیون پیام تسلیتی صادر کرد. متن این پیام بدین شرح است:

«بسم الله الرحمن الرحیم

و بشر العباد الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه الراجعون

خبر رحلت شاعر، ادیب، نویسنده و پژوهشگر عزیز و ارزشی جناب آقای محمدسرور رجایی علاوه بر مردم عزیز ایران و افغانستان، ضایعه‌ای سترگ برای دوستداران محور مقاومت بود.

بر کسی پوشیده نیست که این ادیب بزرگ سال‌های متمادی زندگی خویش را صرف همدلی میان دو ملت ایران و افغانستان و هموار کردن مسیر مقاومت بدون مرز کرد و در این عرصه مرجعی قابل اتکا و قابل اعتنا بود.

جوانان در ایران و افغانستان تا سال‌ها می‌‌توانند جرعه‌های معرفت مقاومت را از آثار این نویسنده معزز بنوشند.

لشکر فاطمیون همواره در طول حیات مرحوم رجایی از ارتباط با این عزیز، بهره فرهنگی و معرفتی برده و فقدان از دست دادن ایشان را ضایعه‌ای غیرقابل جبران برای خود دانسته و از خداوند منان برای ایشان علو درجات و برای تمام بازماندگان خانواده محترم رجایی صبر زینبی طلب می‌کند.

امید است جوانان مسلمان و دوستداران محور مقاومت در ایران و افغانستان راه ادیب و نویسنده عزیز را ادامه دهند.»

انتهای پیام/ 221



منبع خبر

محمدسرور رجایی مقاومت بدون مرز را معنا کرد بیشتر بخوانید »

پیکر مطهر شهید مدافع حرم «حاج سید احمد قریشی» تشییع شد

پیکر مطهر فرمانده مدافع حرم سردار «قریشی» تشییع شد


پیکر مطهر شهید مدافع حرم «حاج سید احمد قریشی» تشییع شدبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، پیکر مطهر رزمنده مدافع حرم و جانباز شهید «حاج سید احمد قریشی» صبح امروز (یکشنبه) با حضور خانواده‌های معظم شهدا و ایثارگران، سردار یعقوب سلیمانی معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران کشور، سلیمان رستمیان مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان البرز و مسئولین لشکری و استانی در میان استقبال باشکوه مردم شهیدپرور استان البرز تشییع و به خاک سپرده شد.

پیکر پاک این شهید به‌ صورت خودرویی تشییع و پس از اقامه نماز در گلزار شهدای امامزاده محمد (ع) در کنار پدر و برادر شهیدش در قطعه سرداران شهید به خاک سپرده شد.

این شهید مدافع حرم متولد سال ۱۳۳۹ اهل روستای برغان، مسئول تبلیغات لشکر ۱۰ حضرت سیدالشهداء (ع) در عملیات‌های عاشورای ۳ و والفجر ۸ بوده است. وی فرزند شهید سیدکمال و برادر شهید سیدمحمد و پسرعموی چهار برادر شهید قریشی از فرماندهان سابق ستاد بسیج کرج و از مسئولان سابق سپاه تهران بود که در طول هشت سال دفاع مقدس در جبهه‌های حق علیه باطل حضور یافت و با دشمن بعثی جنگید و به درجه جانبازی نائل آمد.

وی یکی از فرماندهان دلسوز و خدوم لشکر فاطمیون بود که طی سال‌های متمادی در راه دفاع از حرم مبارزه کرد و در نهایت به دلیل جراحات ناشی از جنگ تحمیلی در سوریه به یاران شهیدش پیوست.

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

پیکر مطهر فرمانده مدافع حرم سردار «قریشی» تشییع شد بیشتر بخوانید »