لشکر 10 سیدالشهداء

فرمانده‌ای که تا پای جان در کنار نیروهای خود ماند

شهید عبدالله نوریان؛ فرمانده‌ای که تا پای جان در کنار نیروهای خود ماند


به گزارش مجاهدت از خبرنگار ساجد دفاع‌پرس، سردار شهید «عبدالله نوریان» از فرماندهان لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) بود که در عملیات «والفجر هشت» در حالی که مسئولیت مهندسی و تخریب این لشکر را بر عهده داشت، در حین هدایت بلدوزر‌ها به منظور ایجاد خاکریز بر اثر اصابت خمپاره در منطقه فاو به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای امامزاده علی‌اکبر (ع) چیذر به خاک سپرده شد.

«جعفر طهماسبی» از رزمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع)، ماجرای شهادت این فرمانده دلاور سپاه اسلام را این‌گونه روایت کرده است: «روز ۳۰ بهمن سال ۱۳۶۴ که شهید حاج حسین اسکندرلو فرمانده گردان حضرت علی اصغر (ع) با گردانش به خط رسید. در قدم اول شهید حاج عبدالله نوریان را در خط دید و آن عزیز به او گفت: «حاج حسین نگران نباش. ما با همه توان مهندسی و تخریب از تو پشتیبانی می‌کنیم».

این حرف او قوت قلب حسین اسکندر لو بود و حاج عبدالله مرد عمل بود و کاری کرد که صدای حسین اسکندرلو که تا دقایقی قبل در اوج پاتک دشمن به استغاثه بلند شده بود، تبدیل به تکبیر شد و صدای او پشت بی‌سیم شنیده می‌شد که فریاد می‌زد: «احسنت بارک‌الله به بچه‌های تخریب؛ تانک‌های دشمن جلو می‌آیند و می‌روند روی مین».

آن شب گردان حضرت علی اصغر (ع) در سه‌راهی کارخانه نمک، عاشورایی جنگید و جایش را صبح اول اسفند به گردان حضرت قمربنی‌هاشم (ع) داد؛ اما حاج عبدالله هنوز در خط اول حضور داشت و فریاد می‌زد که «جان‌پناه درست کنید» و به رزمندگان در خط اصرار می‌کرد تا برای خود سنگر بسازند و زیر تراولز‌ها را می‌گرفت و کمک می‌کرد و پلیت‌ها رو جابه‌جا می‌کرد. می‌دوید سمت لودر‌ها و بلدوزر‌ها که مشغول تقویت خاکریز بودند و مدام تلاش داشت تا قبل از شروع پاتک دشمن، رزمنده‌ها جان‌پناهی داشته باشند.

هوا داشت روشن می‌شد و صدای غرش تانک‌ها با صدای زمخت شنی‌های بلدوزر‌ها آمیخته شده بود. او تمام توجهش به حفاظت از جان سربازان امام زمان (ع) بود. او می‌گفت «این نازنین‌ها زیر دست ما فرمانده‌ها امانت هستند و باید از جان‌شان مواظبت کرد». همه متعجب بودند که او در طول خط می‌دود و به رزمنده‌ها التماس می‌کند که برادر‌ها برای خود سنگری دست و پا کنید، تا جایی که فرمانده گردان قمربنی هاشم (ع) به او اعتراض می‌کند که «حاجی ما مجبوریم، گردان‌مان در خط درگیر است، بمانیم بالای سرشان. تو که مجبور نیستی، برو مثل دیگران تو قرارگاه بنشین و از پشت بی‌سیم نیروهایت را هدایت کن»؛ اما حاج عبدالله با مهربانی به او گفت که «برادر ما کنار شما و با شما هستیم».

فشار روی گردان قمربنی‌هاشم (ع) خیلی زیاد شده بود؛ به‌طوری که دشمن در نصف روز سه‌بار پاتک کرد و شهید حاج عبدالله خودش هدایت شکافتن جاده توسط بچه‌های تخریب را به‌عهده داشت. همه فرماندهان دسته و گروهان‌هایی که در خط، مستقیماً با دشمن درگیر بودند و فرماندهان لشکر که در قرارگاه با بی‌سیم عملیات را هدایت می‌کرد، خاطرجمع بودند که تا حاج عبدالله در خط هست، اتفاقی نمی‌افتد و اگر گره‌ای هم باشد، با دست او باز می‌شود؛ اما خبری همه را شوکه کرد و این خبر، زبان به زبان پخش شد که حاج عبدالله مجروح شد. رزمنده‌هایی که اطرافش بودند، او را داخل سنگر بردند. در آن لحظه از بچه‌های تخریب خبری نبود؛ چون همه بچه‌های تخریب و حتی بی‌سیم‌چی خود را هم دنبال کار فرستاده بود.

حاج عبدالله توسط ترکش خمپاره‌ای که به سرش اصابت کرد، در روز دوم اسفند سال ۱۳۶۴ درست پنج ماه بعداز میقات حج به اغماء رفت و با همه تلاشی که در واحد‌های  امدادی پشت جبهه انجام شد. سرانجام عبدالله محمود شد. کسی که حاضر نبود او را محمود صدا کنند و نام عبدالله را برخود برگزید تا بندگی کند، چهارم اسفند سال ۱۳۶۴ در سن ۲۴ سالگی در حالی که مسئولیت  مهندسی و تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) را بر عهده داشت، به شهادت رسید و به ندای ملکوتی آسمانیان که او را بر سر خوان شهادت دعوت می‌کردند، لبیک گفت».

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شهید عبدالله نوریان؛ فرمانده‌ای که تا پای جان در کنار نیروهای خود ماند بیشتر بخوانید »

اسارت ۴۵۰ نیروی ارتش بعثی توسط ۱۱ رزمنده ایرانی

اسارت ۴۵۰ نیروی ارتش بعثی توسط ۱۱ رزمنده ایرانی


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، دفاع مقدس هنوز هم که هنوز است، پس از گذشت ۳۳ سال از پایان آن، خاطرات ناگفتنی زیادی دارد که در سینه رزمندگان نهفته است؛ خاطراتی که هرکدام درس‌ها و عبرت‌های زیادی را به نسل‌های آینده منتقل می‌کنند؛ خاطرات تلخ و شیرینی که روایت‌گر حماسه‌آفرینی مردان این سرزمین و تجلی عنایات خداوند و اهل‌بیت (ع) بر رزمندگان هستند.

«مجید توسلی» یکی از جانبازان و رزمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) در دوران دفاع مقدس، خاطره‌ای از عملیات «فتح‌المبین» و ماجرای اسارت ۴۵۰ نیروی بعثی توسط یک دسته از رزمندگان را نقل کرده است که در ادامه ماحصل آن را می‌خوانید:

اسارت ۴۵۰ نیروی ارتش بعثی توسط ۱۱ رزمنده ایرانی

شهید «محسن وزوایی» در عملیات «فتح‌المبین» فرمانده ما بود، شهید «عباس ورامینی» معاون او و «مجید رمضان» مسئول گردان بود و منم مسئول دسته بودم. جزو آن سه گردانی بودیم که شهید وزوایی گفته بود باید برویم توپخانه‌های عراق را بزنیم تا آتش تهیه نریزند. راه افتادیم و ۱۳ یا ۱۴ کیلومتری رفتیم و به نقطه رهایی رسیدیم و سه گردان از همدیگر جدا شدیم. جلوتر که رفتیم و جاده را رد کردیم، بر اساس برنامه‌ای که تنظیم شده بود، یک گردان تفکیک شدیم. ما یک دسته حدوداً ۱۱ نفر بودیم که از گروهان خود جدا شدیم و راه افتادیم.

آن‌جا، چون در دل خاک عراق بود، خاکریز و میدان مین نبود. گفتیم می‌رویم تا جایی که صدای تیراندازی بیاید و در آن‌جا درگیر می‌شویم؛ البته رزمندگان دیگر درگیر شده بودند و صدای تیراندازی از راه دور می‌آمد. شاید نزدیک به سه کیلومتر دیگر رفتیم، هوا دیگر روشن شده و آفتاب هم درآمده بود. پیش خودمان گفتیم ما باید به توپخانه‌های دشمن رسیده باشیم. رفتیم و رسیدیم به یک جاده که تدارکات بعثی‌ها آن‌جا رد و بدل می‌شد؛ لذا من گفتم که «بچه‌ها مسیر را اشتباه آمده‌ایم؛ اما اشتباه ناخواسته بوده و از همان اول که راه افتادیم یک زاویه انحرافی گرفتیم که خودمان هم متوجه نشدیم حالا رسیدیم به جایی که پشت منطقه عملیاتی است، حالا باید برگردیم و ببنیم هرجایی صدای تیراندازی و درگیری می‌آید به سمت آن‌جا برویم». رزمندگان دیگر تایید کردند؛ بنابراین مسیر را برگشتیم.

تقریباً ۲ ساعت از درگیری گردان‌های دیگر گذشته بود که نزدیک به ۳۰۰ یا ۴۰۰ متری خود، خاکریزی دیدیم و به طرف آن رفتیم که یک‌باره زانوی یکی از رزمندگان تیر خورد و فهمیدیم که درگیر شدیم. نزدیک‌تر شدیم و در زمین کشاورزی خوابیدیم، دیدیم تنها بک تیربار در ورودی خاکریز قرار دارد. با آرپی‌جی تیربار را هدف قرار دادیم و درگیر شدیم. کمی جلوتر دیدیم همین‌طور کامیون‌های عراقی نیرو می‌آورند، به یکی دوتای آن‌ها تیراندازی کردیم، اولی دومی و به‌ترتیب دیگر کامیون‌ها ایستادند و همه نیرو‌ها پایین ریختند و ما با حدود ۴۵۰ عراقی مواجه شدیم درحالی تقریباً ۱۰ یا ۱۱ نفر بیشتر نبودیم که یک نفرمان هم تیر خورده و روی کول یک نفر دیگر بود. تا نگاه کردیم، دیدیم ۴۵۰ نفر اسیر شدند؛ تا از ماشین پیاده می‌شدند، فوری می‌گقتند «دخیل خمینی، انا مسلم…».

لباس‌های نظامی و پوتین‌های‌شان را درآوردیم و آن‌ها را پای برهنه به ستون کردیم و آوردیم. ما به دلیل نداستن، اشتباه کردن و گم شدن، رفتیم پشت جایی که نیرو‌های ما از سمت جلو به آن‌جا حمله کرده بودند. وقتی ما از پشت شروع به تیراندازی کردیم، بعثی‌ها تصورشان این بود که محاصره شده‌اند؛ درحالی که ما به قصد محاصره نرفته بودیم، ما گم شده بودیم.

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

اسارت ۴۵۰ نیروی ارتش بعثی توسط ۱۱ رزمنده ایرانی بیشتر بخوانید »

برگزاری مراسم قرائت دعای ندبه یادبود شهدای گردان حضرت علی اصغر (ع)

برگزاری مراسم قرائت دعای ندبه یادبود شهدای گردان حضرت علی اصغر (ع)


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، مراسم قرائت دعای پرفیض ندبه یادبود شهدای گردان حضرت علی اصغر (علیه‌السلام) لشکر ۱۰ سیدالشهداء (علیه‌السلام)، روز جمعه ۲۲ اردیبهشت از ساعت ۷:۳۰ صبح در مهدیه گلزار شهدای بهشت‌زهرا (س) برگزار می‌شود.

این مراسم با حضور خانواده شهدا، رزمندگان، ایثارگران و عموم مردم، با نوای ذاکر اهل‌بیت (علیها‌السلام) حاج جعفرطهماسبی برگزار خواهد شد.

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

برگزاری مراسم قرائت دعای ندبه یادبود شهدای گردان حضرت علی اصغر (ع) بیشتر بخوانید »

حماسه پنج مرحله‌ای لشکر ۱۰ سید الهشدا (ع) در یک عملیات

۵ مرحله حماسه‌ساز در پیروزی عملیات کربلای ۱


حماسه پنج مرحله‌ای لشکر ۱۰ سید الهشدا (ع) در یک عملیاتبه گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، بازپس‌گیری شهر مهران و سلسله ارتفاعات قلاویزان و دستیابی به مرز‌های بین‌المللی از جمله مهم‌ترین اهداف عملیات «کربلای ۱» بود. در این پیکار لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) با گردان‌های المهدی (عج) در سمت راست جاده آسفالتی مهران به دهلران و گردان حضرت علی اصغر (ع) در سمت چپ جاده آسفالتی به عنوان خط شکن عملیات خود را آغاز کردند و گردان‌های حضرت علی اکبر (ع)، حضرت حمزه سیدالشهداء (ع) و گردان زرهی که به عنوان نیروی احتیاط در خط حضور داشتند در ساعت پنج صبح ۱۰ تیر وارد عملیات شده و با هماهنگی سایر گردان‌ها با عبور از رودخانه گاوی و موانع و استحکامات دشمن، منطقه وسیعی را از دست دشمن آزاد کردند و تا نزدیکی روستای امامزاده سید حسن پیشروی صورت کردند.

در مرحله دوم عملیات کربلای ۱، صبح ۱۳۶۵/۴/۱۱ رزمندگان در خطوط مقدم متوجه عقب‌نشینی سریع دشمن شده و گردان‌های حضرت علی اکبر (ع) و حضرت حمزه (ع) از لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) همراه با گردان‌های عمل کننده لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص) از مسیر روستای هرمز آباد از پشت به طرف باغ کشاورزی حرکت کرده و ضمن جنگ و گریز با نیرو‌های در حال فرار دشمن عده‌ای از آن‌ها را به اسارت در آوردند و با وارد عمل شدن گردان‌های قمر بنی هاشم (ع) و زهیر، رزمندگان اسلام موفق شدند تا ساعت یک بعد از ظهر شهر مهران را تا رودخانه کنجانچم به تصرف در آورند.

شرح حماسه لشکر ۱۰ سیدالشهدا (علیه السلام) در فتح مهران

به دنبال عملیات غافلگیر کننده والفجر ۸ و تصرف شهر استراتژیک فاو توسط رزمندگان و به هم خوردن توازن سیاسی – نظامی به نفع جمهوری اسلامی، رژیم عراق شیوه‌ای جدید برگزید و درصدد فعال شدن در جبهه زمینی و موضع تهاجمی برآمد و این استراتژی را بعد از اشغال مهران به استراتژی دفاع متحرک نامگذاری کرد.

عراق می‌کوشید تا با ادامه عملیات‌های خود نقاط دیگری را تصرف کند. ادامه چنین وضعیتی می‌توانست عواقب وخیمی را هم از بعد نظامی و هم از بعد سیاسی برای جمهوری اسلامی ایران به دنبال داشته باشد. بر همین اساس، برای مقابله با حرکت جدید عراق انجام عملیات برای آزاد سازی شهر مهران و ارتفاعات آن مورد تاکید قرار گرفت.

این استراتژی بعد از بازپس گیری منطقه والفجر ۹ (منطقه چوارتا) که از تاریخ ۱۳۶۴/۱۲/۱۶ شروع شد، در تاریخ ۱۳۶۵/۲/۲۷ با آزادسازی مهران به اوج خود رسید و با ضربه سختی که دشمن در جریان این آزاد سازی متحمل شد، پایان یافت.

از هنگام آغاز تهاجم جدید ارتش عراق، وحدت و همدلی نیرو‌های رزمنده ایرانی به شکل زیبایی جلوه‌گر شد و برادران ارتشی، سپاهی و بسیج مردمی پا به پای هم در مقابل تهاجم دشمن به مقاومتی دلیرانه دست زدند.

مرحله اول

دوشنبه ۱۳۶۵/۴/۹ ساعت ۲۲:۳۰ پس از اعلام رمز یا ابوالفضل العباس (ع) نیرو‌های اسلام از لشکر ۱۰ سیدالشهدا (علیه‌السلام)، گردان‌های المهدی (ع) به فرماندهی سردار شهید مسعود (صمد) یکتا در سمت راست جاده آسفالتی مهران به دهلران و گردان حضرت علی اصغر (ع) در سمت چپ جاده آسفالتی به عنوان خط شکن عملیات خود را آغاز کردند و گردان‌های حضرت علی اکبر (ع)، حضرت حمزه سیدالشهدا علیه السلام و گردان زرهی که به عنوان نیروی احتیاط در خط حضور داشتند در ساعت پنج صبح ۱۰ تیر وارد عملیات شده و با هماهنگی سایر گردان‌ها با عبور از رودخانه گاوی و موانع و استحکامات دشمن، منطقه وسیعی را از دست دشمن آزاد کردند و تا نزدیکی روستای امامزاده سید حسن (ع) پیشروی صورت گرفت.

مرحله دوم

صبح ۱۳۶۵/۴/۱۱ رزمندگان در خطوط مقدم متوجه عقب نشینی سریع دشمن شده و گردان‌های حضرت علی اکبر (ع) و حضرت حمزه (ع) از لشکر ۱۰ سیدالشهدا (علیه السلام) همراه با گردان‌های عمل کننده لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص) از مسیر روستای هرمز آباد، از پشت به طرف باغ کشاورزی حرکت کرده و ضمن جنگ و گریز با نیرو‌های در حال فرار دشمن عده‌ای از آن‌ها را به اسارت در آوردند و با وارد عمل شدن گردان‌های قمر بنی هاشم (ع) و زهیر، رزمندگان اسلام موفق شدند تا ساعت یک بعدازظهر شهر مهران را تا رودخانه کنجانچم به تصرف در آورند.

مرحله سوم

۱۳۶۵/۴/۱۳ لشکر ۱۰ سیدالشهدا (علیه السلام) از محور‌های قلعه کهنه و فرخ آباد به طرف تپه‌های غلامی و باغ کشاورزی و پاسگاه دراجی حرکت کرد و ضمن پاکسازی کامل منطقه عده بسیاری از نیرو‌های دشمن را به اسارت در آورد و سپس نیرو‌های ارتش در پاسگاه دراجی مستقر شدند.

مرحله چهارم

۱۳۶۵/۴/۱۴ لشکر۱۰ سیدالشهدا (علیه السلام) به سمت قله ۲۱۰ تک نمود و این قله را مجدداً به طور کامل تصرف کرد و تعداد زیادی از سربازان دشمن به اسارت لشکریان اسلام درآمدند.

مرحله پنجم

از آنجا که ارتفاعات مرزی قلاویزان به ویژه قله ۲۲۳ در تثبیت عملیات کربلای ۱ و مناطق آزاد شده نقش حساس و استراتژیکی داشت؛ لذا فرماندهان بر آن شدند تا با تصرف کامل ارتفاعات قلاویزان و قله ۲۲۳ بر منطقه عملیاتی کربلای ۱ (منطقه عمومی مهران) و دشت زرباطیه و بدره عراق اشراف کامل یافته و عملیات را تثبیت کنند؛ لذا این مرحله در سحرگاه ۱۳۶۵/۴/۱۶ با حمله هماهنگ لشکر‌های ۱۰ سیدالشهدا (علیه السلام) و ۲۷ حضرت رسول (ص) آغاز شد. گردان حضرت علی اکبر (ع) از لشکر ۱۰ سیدالشهدا (علیه السلام) با سرعت عمل و عبور از استحکامات و موانع دشمن و دو یال چپ ارتفاع ۲۲۳ آخرین ارتفاعات قلاویزان را به تصرف در آوردند. گردان‌های قمربنی هاشم (ع) و زهیر از لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه السلام باقیمانده یال‌های ۲۲۳ در غرب این قله را تصرف کردند. در جریان این عملیات قرارگاه تاکتیکی تیپ ۲۴ مکانیزه لشکر ۱۰ دشمن منهدم و تعدادی از عناصر آن از جمله فرمانده تیپ به اسارت در آمد.

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

۵ مرحله حماسه‌ساز در پیروزی عملیات کربلای ۱ بیشتر بخوانید »

اگر «تفکر بسیجی» در میان دولتمردان حاکم بود، وضعیت بهتری داشتیم


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: سوم آذر سال ۱۳۵۹ بود که به‌فرمان حضرت امام خمینی (ره) «بسیج» تشکیل شد تا با تشکیل این نیروی عظیم مردمی، انقلاب اسلامی از پشتوانه‌ای همیشگی و مستحکم برخوردار باشد. طولی نکشید که حکمت این تدبیر بزرگ امام خمینی (ره) بر همگان ثابت شد؛ چراکه پس از آن، این «بسیج» بود که در کنار ارتش و سپاه، کشور را از توطئه‌های تجزیه‌طلبان و منافقان نجات داد و سپس با وقوع جنگ تحمیلی نیز همین بسیج بود که دوباره در کنار ارتش و سپاه، مردانه در مقابل دشمن ایستاد.

هرساله هفته اول آذرماه، فرصتی می‌شود برای تقدیر از زحمات و حماسه‌های دلاورمردان و شیرزنانی که از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تا به امروز، در همه عرصه‌ها، اعم از فتنه‌ها و توطئه‌ها، جنگ تحمیلی، بلایای طبیعی و… همواره به‌عنوان ظرفیتی عظیم، به میدان حل بحران‌ها شتافتند.

بر این اساس، به‌مناسبت هفته بزرگداشت «بسیج»، مجمع رزمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) گفت‌وگویی را با سردار «ابوالفضل مسجدی»، از فرماندهان بسیجی و جانبازان هشت سال دفاع مقدس که مسئولیت مرکز راویان سازمان حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس سپاه و بسیج و نیز مسئولیت یادمان‌های دوران دفاع مقدس را برعهده دارد، ترتیب داده است.

اگر «تفکر بسیجی» در میان دولتمردان حاکم بود، وضعیت بهتری داشتیم

در ادامه ماحصل این گفت‌وگو را می‌خوانید:

* علت اصلی و فلسفه تشکیل بسیج چه بود و این نهاد، چه تأثیری در دفاع مقدس داشت؟

اگر در رابطه با بسیج بخواهیم صحبت کنیم، ابتدا باید نگاهی به اوایل انقلاب و قبل از دفاع مقدس داشته باشیم. با پیروزی انقلاب اسلامی، دشمنان درصدد لطمه زدن به جمهوری اسلامی برآمدند و همواره دست به فتنه‌های بسیار زیادی زدند، من تنها به تعدادی از آن‌ها مختصرا اشاره می‌کنم:

از فتنه‌هایی که دشمن از همان ابتدای انقلاب آغاز کرد، عبارتند از: تحریم‌های گوناگون سیاسی – اقتصادی و همچنین ترور شخصیت‌های مذهبی، سیاسی و حتی مردم عادی. دشمن به واسطه‌ی منافقین، بیش از ۱۷ هزار نفر از مردم ما را به شهادت رساند.

از دیگر حربه‌های دشمن، انجام کودتا‌های مختلف بود که مهم‌ترین آن، کودتای «نقاب» در پادگان «شهید نوژه» است. بعد از آن نیز به مسلح کردن گروه‌های ضد انقلاب و فرستادن آن‌ها به اقصی‌نقاط کشور، با هدف تجزیه‌طلبی بود.

خاطرم هست در گردان یکِ سپاه بودیم که تعدادی از بچه‌های ما در شمال کشور با چریک‌های فدایی، مارکسیست‌ها، کمونیست‌ها و جبهه پیکاری‌ها درگیر بودند، عده‌ای از بچه‌ها در خوزستان و عده‌ای در آذربایجان با حرکت‌های جدایی‌طلبانه درگیر بودند، عده‌ای در کردستان با کومله دموکرات و سلطنت‌طلب‌هایی که به کردستان رفته بودند، می‌جنگیدند و در تهران هم با مناقفین و بنی‌صدر (که با وجود آن‌که رئیس جمهور این نظام بود؛ اما با تفکرات منافق‌گونه‌اش، کشور را به‌هم ریخته بود) درگیری داشتند.

وضعیت بسیار عجیبی بود؛ جای‌جای کشور درحال تهدید شدن از سوی دشمن بود، اما همه این فتنه‌ها توسط حضرت امام خمینی (ره) مدیریت شد و تلاش دشمن به نتیجه نرسید.

دشمن وقتی از این تلاش‌ها نتیجه نگرفت، جنگ را به ما تحمیل کرد و با ۱۲ لشکر، از مرز‌های مختلف، وارد سرزمین ما شد و نقاطی را به تصرف خود درآورد. دشمن با تصور آن‌که شیرازه ارتش ما از هم پاشیده و سپاه هم تازه تشکیل شده و کارایی ندارد، دست به حمله زد؛ بنابراین حضرت امام خمینی (ره) دستور دادند که رزمندگان اسلام در هر جایی که هستند، خودشان را به جبهه‌ها برسانند و دشمن را زمین‌گیر کنند و با این فرمان امام (ره)، رزمندگان به سمت جبهه‌ها روانه شدند.

حضرت امام خمینی (ره) سه استراتژی برای رزمندگان ما تعیین کردند؛ اولین استراتژی حضرت امام (ره) «زمین‌گیر کردن دشمنان»، دومین استراتژی ایشان «بیرون راندن دشمن از سرزمین‌های اسلامی» و سومین استراتژی‌شان نیز «تنبیه متجاوز» بود.

در اولین استراتژی یعنی «زمین‌گیر کردن دشمن»؛ با فرمان حضرت امام خمینی (ره) بسیج شکل گرفت و بسیجیان به سمت جبهه‌های غرب و جنوب روانه شدند. من خاطرم هست وقتی که این برادران بسیج به سمت جبهه‌ها روانه شدند، حال و هوای دیگری در جبهه‌ها حاکم شد؛ چون بسیج صرفاً یک نیروی نظامی و مردمی نبود، بلکه یک تفکر بود؛ تفکری نشأت گرفته از اسلام، قرآن، ولایت فقیه و ائمه معصومین (علیهم‌السلام) و وقتی این تفکر در جبهه‌ها حاکم شد، جبهه‌های ما رونق گرفت.

اگر «تفکر بسیجی» در میان دولتمردان حاکم بود، وضعیت بهتری داشتیم

به یاد دارم که گردان‌های سپاه، به‌واسطه همین برادران بسیج شکل گرفت و با شکل‌گیری این گردان‌ها، سپاه و ارتش هم از حالت پدافندی بیرون آمدند و همین امر؛ دومین استراتژی حضرت امام را که «بیرون راندن دشمن از سرزمین‌های اسلامی» بود، شکل داد.

با حضور بسیجیان در جبهه‌ها، اخوت و برادری هم حاکم شد. دیگر در جبهه‌ها کسی به‌دنبال قدرت‌طلبی نبود، همه به دنبال ایثارگری بودند. در جبهه‌ها خبری از اسراف نبود، خبری از تزویر نبود، خودنمایی معنی نداشت، هرچه بود، خدایی بود و با همین مدیریت، رزمندگان اسلام موفق شدند که عملیات‌های پی‌درپی را انجام دهند و ضربات سنگینی بر پیکره دشمن وارد کنند.

این نقش بسیج بود در مقابل دشمن؛ دشمنی که تصورش این بود قرارداد ۱۹۷۵ الجزیره را پاره می‌کند و بر اروندرود یا «شط‌العرب» مسلط می‌شود و در عرض چند روز، خوزستان را به تصرف درمی‌آورد و یک هفته‌ای به تهران می‌رسد؛ اما با پیدایش بسیج، همه این آمال و آرزو‌های دشمن، به چالش کشیده شد. بسیجیان مردانه در مقابل دشمن ایستادند و جنگیدند و از سرزمین و نوامیس‌مان، پاسداری کردند.

جا دارد خاطره‌ای را در رابطه با اهمیت جایگاه بسیج خدمت شما بگویم:

یادم می‌آید در سال‌های اوایل جنگ، وقتی که فرماندهان خدمت مرحوم حضرت آیت‌الله «قاضی» امام جمعه دزفول (که خود، یک بسیجی به‌تمام معنا بود) رسیدند، به ایشان گفتند: «حاج آقا قرار است بچه‌های بسیج، مراسمی را در دزفول داشته باشند و راهپیمایی کنند. شما برای این بچه‌ها سخنرانی داشته باشید».

یادم نمی‌رود که حضرت آیت‌الله «قاضی» با آن کهولت سن، بعد از عمری عبادت و شب‌زنده‌داری و عرفان، فرمودند: «من کوچک‌تر از آنم که برای بچه‌های بسیج سخنرانی داشته باشم. من فردا پشت سر این بچه‌ها حرکت می‌کنم تا خاکی که از زیر پوتین این رزمندگان بسیجی بلند می‌شود بر عمامه‌ام بنشیند، شاید که این خاک شفیع من باشد…».

اگر «تفکر بسیجی» در میان دولتمردان حاکم بود، وضعیت بهتری داشتیم

ببینید این است جایگاه واقعی بسیج؛ بسیج بود که جبهه‌ها را فعال کرد و باعث شد تا امروز، با عزت در مقابل همه مستکبران بایستیم. اگر امروز رهبر ما در مقابل همه مستکبرین عالم می‌ایستد و ارکان و پایه‌های قدرت آن‌ها را به چالش می‌کشد، به پشتوانه و واسطه همان خون‌های شهدای بسیجی ماست.

امروز هم اگر هنوز تفکر بسیجی در میان دولتمردان ما حاکم بود، وضعیت بهتری داشتیم؛ اما متأسفانه هستند کسانی که اصلا بسیج را نمی‌شناسند و با تفکر جهادی و ایثارگری بسیج، فاصله دارند که امیدوارم خداوند به آن‌ها بصیرت عنایت کند.

* آیا می‌توانیم بگوییم که رزمندگان بسیجی ما در افزایش اعتماد به نفس و تقویت اخلاص بین رزمندگان در دوران دفاع مقدس، نقش محوری داشتند؟

بله همین طور است. وقتی که بسیجی‌ها آمدند و مجموعه رفتار‌هایی در جبهه‌ها حاکم شد که در نتیجه آن، فرهنگ دفاع مقدس شکل گرفت. در واقع فرهنگ دفاع مقدس؛ یعنی ایثارگری، مردانگی و پیاده کردن احکام اسلام.

شما ببینید در عملیات «فتح‌المبین»، وقتی که یک گردان از دشمن در منطقه «برغازه» به محاصره نیرو‌های ما درآمدند و اسیر شدند، خبرنگاران برای تهیه گزارش هجوم آوردند؛ اما آقای «فتح‌الله جعفری» که آن‌موقع فرمانده زرهی سپاه پاسداران بودند، این اجازه را به آن‌ها ندادند و دستور دادند سریع اسرا به کمپ برده شوند. وی در مقابل اعتراض خبرنگار‌ها که سوژه خوبی را از دست داده بودند، گفت: «اگر شما گزارش اسارت این عراقی‌ها را می‌دادید، صدام خانواده‌های این‌ها را در عراق به آتش می‌کشید»؛ و این؛ یعنی تفکر بسیج! یعنی بسیجی در جنگ، حتی به فکر خانواده‌های دشمن هم بود! دشمنی که مرتب شهر‌های ما را زیر آتش هواپیما‌ها و موشک‌هایش داشت و زن و بچه همین رزمنده‌ها را به شهادت می‌رساند! بسیج، دنبال انتقام نبود، بسیج دنبال کشتن نبود، ما به دنبال دفاع از سرزمین‌های اسلامی خودمان بودیم و این مردانگی نشأت‌گرفته از اصل اسلام است.

نمونه دیگرش؛ شهید «یاسینی» است. خلبانی که رفته بود پل بغداد را بزند، اما وقتی می‌بیند یک نفر با الاغ دارد از روی پل، عبور می‌کند، منصرف می‌شود و این کار را نمی‌کند. با خود می‌گوید: «من با نظامیان دشمن سر جنگ دارم، نه با این بنده خدا»، او پل را نمی‌زند و خودش را به‌خطر می‌اندازد.

«تفکر بسیجی» فقط در خود بسیج و حتی در سپاه و ارتش نبود. هرکسی که این تفکر را داشت، بسیجی بود؛ لذا این باعث شد که موفقیت‌ها در جنگ و انقلاب به دست بیاید و امروز ما جزو یکی از ابرقدرت‌ها باشیم.

اگر «تفکر بسیجی» در میان دولتمردان حاکم بود، وضعیت بهتری داشتیم

مرحوم سید احمدآقا خمینی می‌گفتند: «امام (ره) داشتند با رادیو، اخبار را گوش می‌کردند که به شوروی و آمریکا رسید. به امام گفتم که دو ابرقدرت دنیا دارند با همدیگر مبارزه آن‌چنانی می‌کنند…، امام وسط حرف من آمد و گفت: «سه قدرت و این قدرت سوم اسلام است»؛ و دنیا این را به‌واسطه همین تفکر بسیج و ایثار و مجاهدت، پذیرفته است. بحمدالله ما اکنون به‌لحاظ نظامی نیز به جایی رسیده‌ایم که در دنیا بازدارنده هستیم و هیچ قدرتی جرأت تعرض به این نظام را ندارد.

بسیجی وقتی احساس کند که اسلام به او نیاز دارد، حتی به کشور‌های دیگر می‌رود؛ به سوریه، یمن، عراق، افغانستان، لبنان، فلسطین و…

* لطفا برای تبیین بهتر روحیه ایثارگری بسیجی‌ها، در حین جنگ و خط مقدم و خطرپذیری در مواقع لازم، صحبت بفرمایید.

در واقع بسیج به‌همین خصلت، زبان‌زد شده بود. بچه‌های بسیج، همه‌جا داوطلب بودند. آن‌ها حتی به‌خاطر حضور در جبهه، در شناسنامه خود دست می‌بردند؛ چرا که برای دفاع از کشورشان احساس تکلیف می‌کردند. از بچه ۱۳ یا ۱۴ ساله‌ای که به سمت جبهه می‌رفت، سوال می‌شد که «تو برای چه آمده‌ای؟!» و او جواب می‌داد: «احساس تکلیف کرده‌ام!».

نمونه‌اش شهید «مرحمت بالازاده» است که خود رهبر معظم انقلاب اسلامی (که آن زمان رئیس جمهور بودند) تعریف می‌کنند که: «این نوجوان، خودش را به سختی و در حالی که نفس‌نفس می‌زد به من رساند. وقتی از او پرسیدم چه می‌خواهی؟ گفت: «به روضه خوان‌ها بگویید دیگر روضه حضرت قاسم نخوانند!» من تعجب کردم و علت را پرسیدم. جواب داد: «آقا حضرت قاسم چند سالش بود که به جبهه رفت؟»، گفتم: «۱۳ سال»، گفت: «پس چرا اجازه نمی‌دهید ۱۳ ساله‌ها به جبهه بروند و از دین دفاع کنند؟ از ولایت دفاع کنند؟ از آقا اباعبدالله (ع) دفاع کنند؟ آقا ما می‌خواهیم به جبهه برویم…». من در نامه‌ای به فرمانده سپاه اردبیل نوشتم که «مرحمت بالازاده» از دوستان ماست. اجازه بدهید به جبهه برود».

اگر «تفکر بسیجی» در میان دولتمردان حاکم بود، وضعیت بهتری داشتیم

شهید مرحمت بالازاده

بچه‌های بسیجی این‌طور بودند. وقتی هم که وارد جبهه می‌شدند، ذره‌ای ترس در وجود آن‌ها نبود. ببینید ترس؛ مقوله‌ای فطری است که در وجود همه هست؛ ولی چیزی که باعث غلبه بر این ترس می‌شد، ایمان بسیجیان بود. ایمان و اراده قوی آن‌ها باعث می‌شد بتوانند شب‌های عملیات در مقابله دشمن بایستند.

* لطفا خاطره‌ای از شهدای بسیجی لشکر۱۰ سیدالشهداء (ع) تعریف کنید.

یادم هست یکی از این عزیزان به نام «مجید رضازاده ملا»، وقتی که در عملیات «خیبر»، بارندگی شدیدی شده بود، کنار جاده مورد اصابت ترکش قرار گرفت و روی زمین افتاد. هوا خیلی سرد بود و او به شدت مجروح شده بود؛ به‌طوری که شکمش پاره و محتویات آن بیرون ریخته بود، اما او با این وضعیت، روحیه‌اش را از دست نداد و برای آن که بقیه هم روحیه‌شان را نبازند، خودش دل و روده‌اش را تمیز می‌کرد و از آن، گِل می‌زدود و داخل شکمش می‌گذاشت تا امدادگر برسد!… چنین روحیه‌ای از کجا نشأت می‌گیرد؟!

او بعد از آن هم چندین‌بار دیگر دچار مجروحیت شد و هربار تا سر حد شهادت رفت؛ اما باز خودش را به جبهه رساند.

به شهید حاج «حسین خرازی» گفتند: «زمانی که ملائکه آسمان، تو را بالا بردند و جایگاه شهادت را به تو نشان دادند، چه شد که بهانه آوردی و گفتی که «امام تنهاست مرا برگردانید» و تو را برگرداندند؟»

جواب این سوال را آقای سرلشکر «رحیم صفوی» به زیبایی می‌گفت: «حسین؛ آدم رندی بود و امام را بهانه قرار داد تا برگردد به دنیا و دوباره لذت لحظه شهادت را بچشد».

آری! بسیجیان، این‌گونه بودند. آن‌ها در ولایت ذوب شده بودند و لذت دوستی و مفارقت اهل بیت (ع) باعث شده بود که بار‌ها آسیب ببینند؛ اما دوباره تن به خطر بزنند.

چیزی که می‌تواند کشور ما را از وضعیت فعلی نجات دهد هم، حاکمیت دوباره تفکر بسیجی در جامعه و دولتمردان است. مسئولین ما باید پا جای پای شهدا بگذارند و با پیاده کردن تفکر بسیجی در خود، بیش از این از شهدا و ولایت فاصله نگیرند. ان‌شاءالله که همگی با یاری جستن از خدا، توفیق حرکت در مسیر ولایت را پیدا کنیم.

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

اگر «تفکر بسیجی» در میان دولتمردان حاکم بود، وضعیت بهتری داشتیم بیشتر بخوانید »