لشکر 10 سیدالشهدا

خداحافظی تلخ با شهید «موسی انصاری» در معبر

خداحافظی تلخ با شهید «موسی انصاری» در معبر رزم


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، روایت‌های ایثارگری‌ها و ازخودگذشتگی‌های رزمندگان دوران دفاع مقدس گاهاً آن‌قدر غیرقابل باور هست که نسل‌های بعد از جنگ، شاید سخت بتوانند آنها را باور کنند؛ اما حقیقت آن هست که همین ایثارگری‌ها و ازخودگذشتگی‌های رزمندگان که به یقین، برگرفته از اعتقادات و ایمان آنها بود، موجب شد تا ما بتوانیم در عرصه یک جنگ نابرابر، هشت‌سال مقابل دشمن تا به‌دندان مسلح ایستادگی کنیم.

ازخودگذشتگی شهید «موسی انصاری» از رزمندگان گردان تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) در عملیات «کربلای یک»، یکی از جلوه‌های ایثارگری رزمندگان اسلام در دفاع مقدس هست؛ ازخودگذشتگی او موجب شد تا زمانی که پیکرش را به معراج‌الشهداء آوردند، لباس‌هایش کاملا سوخته بود.

«اصغر معصومی» از همرزمان شهید «موسی انصاری» در گردان تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) قرار بود با این شهید والامقام برای شرکت در عملیات در یک تیم باشد؛ اما در تیم دیگری سازماندهی شده و در عملیات شرکت کرد. زمانی که او در معبر بالای سر همرزم خود رسید، با صحنه‌ای مواجه شد که روایت آن را در ادامه می‌خوانید.

شهید «موسی انصاری»

«چند روزی مانده بود به عملیات کربلای یک که اعزام انفرادی گرفته و به مقر گردان تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) در قلاجه رفتم. بعد از چند روز با یه مینی‌بوس به سمت مهران رفتیم و در کنار رودخانه «کنجان چم» در شیار کوهی مستقر شدیم. یکی‌دو روز بود که آمده بودیم، حالم ناخوش شد، تا این‌که روز دوم به دستور شهید «سید محمد زینال حسینی» فرمانده گردان تخریب و توسط شهید «ناصر اربابیان» معاون ایشان تیم‌بندی شدیم و بنده در تیم شهید «موسی انصاری» که قرار بود معبر عملیات را بزند قرار گرفتم؛ اما این توفیق به خاطر مریضی و ناخوشی از من سلب شد و شهید اربابیان یکی دیگر از بچه‌ها را جایگزین من کرد لذا به شهید اربابیان اعتراض کردم اما ایشان با مهربانی گفت: «ماموریت‌های دیگری هم داریم و از شما استفاده خواهیم کرد».

شب عملیات «کربلای یک» با یک تعداد از بچه‌های تخریب‌چی، طرح عملیات و اطلاعات عملیات، مأموریت پیدا کردیم تا بعد از شکستن خط توسط رزمندگان، معبر را برای عبور لودر و بلدوزر‌ها عریض کنیم؛ لذا ساعات پایانی روز ۹ تیر سال ۱۳۶۵ عملیات با رمز «یا اباالفضل‌العباس (ع)» آغاز شد و رزمنذگان از معبری که بچه‌های تخریب‌چی در میدان مین باز کردند، عبور کرده و خط دشمن شکسته شد.

بچه‌های گردان‌ها درحال پیشروی به سمت دشمن بودند که مأموریت ما آغاز شد؛ قرار بر این بود که معبر به پهنای عبور لودر و بولدوزر‌ها از مین و موانع پاکسازی شود. وقتی به معبر رسیدیم، از دستگاه‌های مهندسی پیاده و مشغول خنثی کردن مین‌ها شدیم. منور‌های دشمن همه‌جا را مثل روز روشن کرده بود و توپخانه ما به‌شدت مواضع دشمن رو می‌کوبید و بعضی از کمین‌های دشمن که هنوز سرکوب نشده بودند نیز روی معبر آتش می‌ریختند.

هر چند متر که معبر پاکسازی می‌شد، لودر و بلدوزر‌ها هم پشت سر ما وارد معبر می‌شدند. هنوز به آخر میدان مین نرسیده بودیم که با پیکر چند شهید مواجه شدیم که در حال سوختن بودند؛ بالای سر پیکر‌های سوخته که رسیدیم، زیر نور منور چشمم به یکی از شهدا خیره شد؛ بله او همسنگرم «موسی انصاری» بود که دقایقی قبل در حال زدن معبر به شهادت رسیده بود و یادم آمد که در تقسیم‌بندی اولیه، قرار بود من با شهید انصاری هم تیم باشم. فرصت گریه و زاری کنار حاج موسی را نداشتیم؛ اما با قلبی محزون و دلی شکسته پیکر سوخته او و دیگر شهدا رو کنار معبر کشیدیم تا زیر چرخ‌ها و شنی‌ها بلدوزر صدمه نبینند و به پاکسازی میدان مین ادامه دادیم. هرچه جلو‌تر می‌رفتیم، آتش تیربار‌ها و آر.پی.جی‌های دشمن را هم روی معبر احساس می‌کردیم.

با مدد الهی دستگاه‌های مهندسی سالم به خط درگیری رسیدند و مشغول احداث خاکریز و جان‌پناه برای رزمندگان شدند. خط خیلی نابسامان بود، می‌شد فهمید فرمانده‌ای این‌جا نیست که بچه‌ها را هدایت کند؛ بعضی از راننده‌های لودر بلدوزر‌ها هم نیاز به روحیه داشتند؛ چون خدایی در فاصله چند متری با دشمن و حتی یک جا‌هایی جلو‌تر از رزمنده‌ها مشغول زدن خاکریز بودند؛ لذا روحیه دادن به راننده‌ها هم وظیفه دیگری برای ما شده بود. 

حال من خیلی بد بود، احساس کردم ۴۰ درجه تب دارم و بایستی عقب می‌رفتم و مداوا می‌شدم؛ اما نیاز بود در خط بمانم و برای راهنمایی و سازماندهی بچه‌های درگیر با دشمن کمک کنم. دوشکا‌های دشمن ول کن نبودند و بدون توقف آتش می‌ریختند. نزدیکی‌های صبح کمین‌های دشمن پاکسازی شدند و یک مقدار خط آرام شد و بچه‌های رزمنده پشت خاکریز‌ها پناه گرفتند. من هم خودم را به بهداری رساندم و آن‌جا بستری‌ام کردند و بعد هم به تهران انتقال دادند و تشخیص این بود که حسبه روده گرفتم».

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

خداحافظی تلخ با شهید «موسی انصاری» در معبر رزم بیشتر بخوانید »

وقتی شهید «غلامرضا زعفری» دشمن را قال گذاشت!

وقتی شهید «غلامرضا زعفری» دشمن را قال گذاشت!


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، رزمندگان تخریب‌چی در زمره کسانی بودند که هنگام مأموریت، احتمال اسارت آن‌ها خیلی بالا بود؛ چراکه تخریب‌چی‌ها در مأموریت‌های شناسایی، مین‌گذاری و هنگام معبر زدن، کاملاً خلع سلاح بودند و تنها سلاح آن‌ها، یک سیم‌چین و سرنیزه بود و اگر نارنجکی هم همراه داشتند، فقط در شرایطی خاص می‌توانستند از آن استفاده کنند.

ماهیت کار تخریب‌چی‌ها در جبهه انفرادی بود؛ یعنی مأموریت با حداقل نفرات انجام می‌شد. در خاطرات رزمندگان تخریب‌چی که غالباً هم بیان نشده و فقط در گعده‌های خودشان قابل شنیدن هست، موارد زیادی از احتمال اسارت ۱۰۰ درصد آن‌ها می‌توان پیدا کرد؛ بارها شنیده شده که تک و تنها از موانع گذشته و پا در میدان مین گذاشته‌اند و با دشمنی که هوشیار در سنگر کمین خود نشسته بود، مواجه شده‌اند. آن‌ها در این موقعیت حساس یا با زیرکی از مهلکه گریخته و یا به استقبال خطر رفته‌اند.

گردان تخریب لشکر 10 سیدالشهداء (ع) در طول شش سال حیات خود در دفاع مقدس، بیش از 140 شهید تقدیم کرده هست؛ ولی تعداد آزاده‌های این گردان در مأموریت‌های محوله فقط پنج نفر هست؛ «عباس باقری» در عملیات «والفجریک»، «مجید مطیعیان» قبل از عملیات «والفجر چهار»، «جعفر حیدریان» و «مجید مهرورز» در عملیات «بدر» و «عبدالله سمنانی» هم در شناسایی عملیات «والفجر هشت» در جزیره ام‌الرصاص به اسارت دشمن درآمدند.

خاطرات فرار رزمندگان تخریب‌چی از چنگال دشمن، خاطراتی شنیدنی هست؛ مثلاً همرزمان شهید «غلامرضا زعفری» خاطره گریختن این شهید والامقام از اسارت دشمن در عملیات خیبر را از زبان وی چنین نقل می‌کنند: «غلام تعریف می‌کرد که در حین فرار، سرباز دشمن با آر.پی.جی به سمت من شلیک کرد و احساس کردم گلوله از زیر بغلم در حال فرار عبور کرد؛ به‌طوری که باد پره آر.پی.جی را حس کردم… اما باز من ول کن نبودم و چند لحظه استراحت کردم و دوباره به سمت مواضع دشمن رفتم و داخل سنگر استراق سمع دشمن خودم را پنهان کردم.

یک لحظه که به خودم آمدم، دیدم روی مین والمر نشسته‌ام و تعدادی بدن‌های شهید در کنارم داخل چاله‌ای قرار دارد… اما شناسایی‌ام را انجام دادم. در وقت برگشت که تک و تنها بودم، با نیروهای گشتی شناسایی دشمن روبه‌رو شدم و آن‌ها فهمیدند تنها هستم؛ لذا خواستند من را اسیر کنند که با توکل به خدا، آن‌ها را قال گذاشتم»

این خاطره ذره‌ای از جسارت رزمندگان تخریب‌چی در مواجه با دشمنی بود که برای اسیر کردن آن‌ها اقدام می‌کرد و بودند رزمندگان بسیار دیگری مانند شهید «محمد خاکفیروز» که در شناسایی عملیات «کربلای 2» در داخل  میدان مین و در نیمه‌شب به دست دشمن اسیر شد و سال‌ها گذشت تا پیکر مطهرش به میهن اسلامی برگشت.

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

وقتی شهید «غلامرضا زعفری» دشمن را قال گذاشت! بیشتر بخوانید »

هشتمین جلسه تدوین تاریخ حماسه رزم لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) برگزار شد

هشتمین جلسه تدوین تاریخ حماسه رزم لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) برگزار شد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، هشتمین جلسه تدوین تاریخ حماسه رزم لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) در دوران هشت سال دفاع مقدس با مدیریت سردار سرتیپ پاسدار «علی فضلی» جانشین معاون هماهنگ‌کننده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و فرمانده این لشکر سرافراز در دوران دفاع مقدس و همچنین فرماندهان و پیشکسوتان دفاع مقدس لشکر ۱۰، روز گذشته (سه‌شنبه) در سالن شهدای دزفول موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس برگزار شد.

هشتمین جلسه تدوین تاریخ حماسه رزم لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) برگزار شد

در این جلسه، درباره سازمان رزم لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) در عملیات «والفجر ۸» تبادل نظر شده و سازمان رزم گردان‌ها و واحد‌ها تا رده جانشین گردان و واحد معین شد. همچنین سردار فضلی نیز در این‌باره اظهار داشت: من قبل از عملیات «ام‌الرصاص» با عنایت به سختی و پیچیدگی مأموریت، برای اینکه در طول عملیات، لشکر با خلاء فرماندهی مواجه نشود، ۱۴ نفر را معرفی کردم تا به ترتیب الویت، فرماندهی لشکر را اداره کنند که در میان آن‌ها فرماندهان گردان و واحد‌ها هم بودند؛ لذا بعد از مجروحیت من در شهر فاو در ۲۷ بهمن سال ۱۳۶۴ و انتقالم به پشت جبهه، این ترکیب تا نفر چهاردهم توانستند بیش از یک‌ماه لشکر را اداره کنند تا این‌که بعد از دوران درمان مجروحیتم، دوباره به لشکر برگشتم و همه آن‌ها بالاتفاق شهید و یا مجروح شدده بودند.

هشتمین جلسه تدوین تاریخ حماسه رزم لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) برگزار شد

فرمانده لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) در دوران دفاع مقدس تأکید کرد: به علت گذشت زمان، برادرانی که اطلاع کامل از این فرماندهان ایثارگر دارند، جهت ثبت حماسه‌های آن‌ها در تاریخ شفاهی لشکر همکاری کنند.

در ادامه این جلسه، «لیلا رستم‌خانی» نویسنده کتاب غواصان لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع)، توضیحاتی درباره روند تدوین جلدهای ۱ و ۲ این کتاب توضیحاتی را ارائه کرده و در خاتمه «علی‌محمد اسدی» مسئول حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس سپاه سیدالشهداء (ع) در خصوص تدوین و چاپ ده‌ها کتاب با عنوان زندگی‌نامه شهدا و تاریخ شفاهی رزمندگان و فرماندهان لشکر ۱۰ به ارائه توضیحاتی پرداخت.

هشتمین جلسه تدوین تاریخ حماسه رزم لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) برگزار شد

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

هشتمین جلسه تدوین تاریخ حماسه رزم لشکر ۱۰ سیدالشهداء (ع) برگزار شد بیشتر بخوانید »

روایت یک شهید از گریه برای نماز بدون حضور قلب

محاسبه نفس شهید «فیروزبخت» برای سلوک عرفانی+ سند


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، رسول فیروزبخت ۱۸ بهمن ۱۳۴۵ در کرج به دنیا آمد. سال ۱۳۶۲ در مقطع دبیرستان ترک تحصیل کرد و پس از گذراندن دوره آموزشی در پادگان شهید باهنر کرج به جبهه‌های کردستان رفت. او پس از چندین مرحله اعزام به جبهه در گردان‌های شهادت لشکر حضرت رسول (ص) و گردان الهادی (توپخانه) و تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهدا مشغول به خدمت شد که آخرین مسوولیت او معاونت گردان تخریب لشکر سیدالشهدا (ع) بود. شهید حاج رسول در عملیات‌های نصر و کربلای ۵ مجروح شد.

وی در نهایت حین عملیات پاکسازی میدان مین در منطقه سردشت در تاریخ ۱ اول آبان ۱۳۶۶، به همراه یار دیرینه خود «حاج قاسم اصغری» به درجه رفیع شهادت رسید و پیکر پاکش در گلزار «شهدای امامزاده محمد» کرج به خاک سپرده شد. او در بخشی از گزارش کار روزانه‌اش که ۱۴ مهر سال ۱۳۶۵ در مقر الوارثین نوشته است به بخشی از اعمال و رفتار خود اشاره کرده که نمونه خوبی از جهانبینی و نگاه این شهید را نشان می‌دهد.

او در این روزنگار نوشته است:

تمام کار‌های من دور و بر ریا می‌گشت. امروز سعی کردم مورد ریا انجام نشود، ولی نتوانستم. امروز به علت قصور نتوانستم نماز را به جماعت بخوانم و این مورد در مورد نماز ظهر صدق می‌کند. در مورد نماز مغرب این را می‌خواهم بنویسم که من در کنار ح ا-س ی-م ح نشستم و به همین خاطر نتوانستم حضور قلب پیدا کنم.

نه اینکه خدای نکرده فرد درستی نباشد بلکه من همه اش به یاد خاطرات گذشته افتادم. بعد از خوردن شام رفتم مسواک زدم وضو گرفتم و قبل از اینکه به چادر بیایم رفتم در تپه ماهور‌های اطراف مقر کمی دور زدم و به حال خودم کمی گریه کردم بعد از آن خوابیدم.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

محاسبه نفس شهید «فیروزبخت» برای سلوک عرفانی+ سند بیشتر بخوانید »

.

آخرین عکس یادگاری در مجنون با پاهای تاول زده


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، جعفر طهماسبی از رزمندگان تخریبچی لشکر ۱۰ سیدالشهدا در خاطره‌ای از سقوط جزیره مجنون در اواخر خرداد سال ۱۳۶۷ روایتی بیان کرده است که در ادامه می‌خوانید.

من و حاج ناصر اربابیان معاون گردان تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهدا، تازه از بستر بیماری جدا شده بودیم و حال و روز خوشی هم نداشتیم. خبردار شدیم که دشمن در جزیره مجنون در حال انجام تحرکاتی است. خودمان را به نزدیکی آن‌ها رساندیم تا در مقابل دشمن و در داخل آب مین گذاری کنیم. بدن هر دوی ما پر از تاول بود و آب تلخ و شور جزیره هم سم مهلکی برای زخم‌های ما شد. با حاج ناصر رفتیم داخل کمین‌های توی خط مقدم، دوربین عکاسی داشتیم و وحید بهاری با هم همراه ما بود تا آخرین عکس‌ها را با هم به یادگار بگیریم.

عکس پیش رو ماحصل عکاسی در همان روز است که عینک برای خوش تیپی به چشم نزدیم، بلکه عینک دودی برای این بود که آفتاب چشم‌های ما را اذیت نکند.

شهید اربابیان اهل شلوار کردی پوشیدن نبود و همیشه از جهت ظاهری آراسته بود. شلوار گشاد را برای این پوشیده بود که تاول‌ها پاهاش را اذیت نکن، یادش بخیر

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

آخرین عکس یادگاری در مجنون با پاهای تاول زده بیشتر بخوانید »