لشکر 27

مراسم عقد یک سردار در زندان اوین

مراسم عقد یک سردار در زندان اوین



شهید رضا چراغی، فرمانده لشکر 27 در زندان اوین عقد کرد. ماجرا از این قرار بود که او می‌خواست خطبه عقدش را آیت‌الله گیلانی بخواند و این روحانی در زندان مسئولیت داشت.

به گزارش مجاهدت از مشرق، رضا چراغی زیر بار ازدواج نمی رفت. از مادرش اصرار و از او هم انکار. بالاخره اصرار خانواده جواب داد و راضی شد که به خواستگاری برود. بعد از عملیات بیت المقدس در تیرماه سال ۱۳۶۱ به خواستگاری رفت؛ در حالی که پایش در گچ بود. در مراسم خواستگاری خودش را یک سپاهی ساده معرفی کرد که هیچ چیزی از خودش ندارد و حقوق کمی دارد که این طرف و آن طرف خرج می‌شود!

عروس خانم قبول کرد، اما نمی‌دانست خواستگارش فرمانده لشکر ۲۷ است؛ البته بعدها در پرس وجوهایش متوجه این قضیه شد. قبل از مراسم خواستگاری هم فرمانده رضا، خانواده‌اش را شدیداً نهی کرده بود که یک وقت نوع مسؤولیتش را نگویند. 

مراسم عقد یک سردار در زندان اوین
شهید رضا چراغی و پدرش

با این وجود مراسم عقد آن‌ها در اواخر سال ۱۳۶۱ در زندان اوین برگزار شد. با اینکه دوستانش می‌خواستند برایش وقت بگیرند که امام خمینی (ره) خطبه عقدشان را بخواند، اما قبول نکرد. چون معتقد بود نباید وقت امام را گرفت. برای همین به زندان اوین رفت تا آیت‌الله گیلانی که در آن زمان آنجا مشغول خدمت بود، برایشان خطبه عقد بخواند.

همین برگزاری مراسم عقد در زندان اوین موجب شد که پدر داماد به پسرش اعتراض کند: چرا حالا زندان اوین! فرمانده رضا دوباره شوخ طبعی‌اش گل کرد و به پدرش گفت: می‌خواهی شما را لو بدهم تا اینجا دستگیرت کنند و پیش منافقان بروی! البته این ازدواج زیاد دوام نیاورد و آقا داماد ۴۳ روز بعد از عقدش در ۲۵ فروردین‌ماه سال ۱۳۶۲ شهید شد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، شهید رزاق (رضا) چراغی پس از پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۷ به سپاه پاسداران پیوست. پس از شروع جنگ با تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) به جنوب اعزام شد و از اواسط سال ۱۳۶۰ تا اواخر تیرماه ۱۳۶۱ فرماندهی گردان حمزه را بر عهده داشت. با همین مسؤولیت در دو عملیات فتح المبین و بیت المقدس شرکت کرد. او در ۴ مرداد ۱۳۶۱ در بحبوحه عملیات رمضان به سمت قائم مقام فرماندهی تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) منصوب شد. در عملیات والفجر مقدماتی، به او لقب «شمشیر لشکر» را دادند.

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مراسم عقد یک سردار در زندان اوین بیشتر بخوانید »

معمای پارچه سیاه بالای جیب سبز لباس پاسداری

معمای پارچه سیاه بالای جیب سبز لباس پاسداری



معمای پارچه سیاه بالای جیب سبز لباس پاسداری

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، شهادت در مکتب اسلام یک مسئله انتخابی است که انسان با تمام آگاهی خودش آن را انتخاب می‌کند و با شهادت خویش، شمع راه انسان‌هایی پاک و نورانی می‌شود. من با انتخاب آگاهانه، راه شهیدان را تا رسیدن به ساحل سعادت ادامه خواهم داد، نظر به اینکه لیاقت شهادت را داشته باشم. (بخشی از وصیت نامه شهید محسن دین شعاری)

…خانه پدری شأن دست کمی از یک پادگان کوچک نداشت. اما قانون حاکم بر آن، محبت بود و احترام. فرزندان خانواده مثل حلقه‌های زنجیر به هم پیوسته و وابسته بودند. حاج اسماعیل، پدرشان، ازمداحان به نام تبریز بود که در محضر آیت الله امینی- صاحب الغدیر- به صورت افتخاری مداحی می‌کرد. مرد متدینی بود و خدمت گزاری صادق برای مردم. محسن آخرین نعمت خانواده بود که ۵ مرداد ۱۳۳۸ به دنیا آمد. انگار قرار بود کوچک‌ترین پسر خانواده، گل سرسبد خانواده باشد.

از تبریز که راهی تهران شدند، محسن سه چهار سال بیشتر نداشت. خانواده درمحله درخونگاه ساکن شدند. دوران کودکی محسن در خانواده‌ای علاقمند به اهل بیت طی شد و دوستان خوبی که همگی اهل مسجد بودند. روبه روی خانه یشان مسجدی بود که محسن با پیش نمازش رابطه دوستانه‌ای داشت. در سن سیزده چهارده سالگی هیأتی به نام شهدای دشت کربلا را راه انداخت. مسئولیت اداره‌ی هیأت را خودش به عهده گرفت، با همان سن و سال، هیئت شهدای کربلا چند سال فعال بود و با مدیریت محسن به خوبی اداره می‌شد تا رسید به نزدیکی‌های انقلاب. محسن با شرکت در فعالیت‌های پیش از انقلاب، دیگر نتوانست کارهای هیئت را پیگیری کند. درس را هم به اجبار رها کرد و فشار کار به او اجازه نداد درس و مدرسه‌اش را ادامه دهد. پس از آن، به صورت جدی تر در فعالیت‌های دینی و انقلابی حضور پیدا کرد.

شیخ احمد کافی و مهدیه تهران

یکی از برادرهایش او را با مهدیه و شیخ احمد کافی آشنا کرد. یک بار حضور محسن در مهدیه برای پایبند شدن او کافی بود. بعد از آن، مهدیه تهران و جلسات پربار شیخ احمد کافی کلاس درسی شد برای عمیق شدن باورهای دینی محسن. یا خودش سخنرانی‌های مرحوم کافی را ضبط می‌کرد؛ یا نوارهای سخنرانی را از مهدیه می خرید. غیر از این محسن خدمتگزار مهدیه هم شده بود.

همزمان با نزدیک شدن روزهای پیروزی انقلاب، جلسات بحث سیاسی در مهدیه بیشتر جان گرفت. نخستین فعالیتا های سیاسی محسن در همان جا شکل گرفت. یک بار به همین دلیل دستگیر و توسط ساواک بازجویی شد. محسن و دوستان انقلابی اش در شکل گیری راه پیمایی و تظاهرات علیه رژیم پهلوی، شعار نویسی روی دیوارها و پخش اعلامیه در محله‌های نزدیک مهدیه نقش مهمی داشتند. بعد از پیروزی انقلاب حرفی دهان به دهان پیچید. امام دستور داده بود متولدین سال ۱۳۳۸ خودشان را به برای انجام خدمت سربازی به پادگان‌ها معرفی کنند. او از نخستین کسانی بود که خودش را معرفی کرد. دوره سربازی را که تمام کرد. رفت سپاه. در همین مدت، پدر و مادرش را هم از دست داد.

گردان تخریب

محسن شجاع بود. برای خدمت و تلاش، سر از پا نمی‌شناخت. همیشه به دنبال سخت‌ترین کارها می‌رفت. ترس و خطر برایش بی معنی بود. ورود محسن به گردان تخریب به روزهای عملیات مسلم بن عقیل برمیگردد. اولین حضورش در میدان رزم تا روزهای گرم تابستان ۱۳۶۶، در تمام این سالهای محسن مامنی بود برای بچه‌های گردان و حتی لشکر ۲۷… محسن بعد از مجروحیت جعفر جهروتی در والفجر ۱، معاون گردان تخریب شد. نقش کلیدی محسن در سازماندهی رزمندگان لشکر ۲۷ در تمام سالهای حضور در میدان جنگ قابل چشم پوشی نیست.

السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س)

همیشه یک پارچه سیاه کوچک بالای جیب سبز پاسداریش دوخته بود. دقیقاً روی قلبش. روی پارچه نوشته شده بود: السلام علیک یا فاطمه الزهرا. همه می‌دانستند که محسن ارادت دور از تصوری به حضرت زهرا دارد. هر وقت پارچه سیاه کم رنگ می‌شد، از تدارکات پارچه نو می‌گرفت و می‌دوخت به لباسش. کل محرم را در اوج گرمای جنوب با پیراهن مشکی می‌گذراند. گردان تخریب همیشه توی عزاداری‌ها و خواندن دعا پیش قدم بود. محسن، بین عزاداری‌ها بارها و بارها و بارها دم یا زهرا می‌گرفت و همیشه عزاداری‌ها را با ذکر حضرت زهرا به پایان می‌برد.

اواسط سال ۶۶ محسن آن محسن همیشگی نبود. بیش‌تر در خودش فرو رفته بود. تازه از عملیات برون مرزی آمده بودند. یک روز غروب، محوطه گردان تخریب خیلی خلوت بود. بچه‌ها نبودند. فقط تعداد کمی مانده بودند. احمد بیگدلی محسن را دید. سرش پایین بود و دستانش را پشت کمرش قلاب کرده بود و می‌رفت. توی حال و هوای خودش بود. محسن راه می‌رفت و سرش را تکان می‌داد، احمد جلو رفت و دید چشم‌های محسن قرمز و اشک آلود است. بالاخره محسن به حرف آمد و روبه احمد گفت: «احمد جای خالی بچه‌ها را می‌بینی؟ شهدا چرا ما را صدا نمیزنن احمد؟ چرا؟» این را می‌گفت و اشک می‌ریخت. دنیا برای محسن تنگ شده بود.

عملیات نصر ۷

در عملیات نصر ۷ باید ارتفاعات دوپازا را می‌گرفتند که مشرف بود به شهر قلعه دیزه دی کردستان عراق. بچه‌های تخریب راه را برای نفرات باز کرده بودند. باید میدان‌ها تعریض می‌شد تا بچه‌های مهندسی جاده بزنند. منطقه سردشت زمستان‌های پربرفی داشت. گاهی برف تا ارتفاع سه متر می‌رسید. میدان‌های مین آنجا مربوط به اوایل جنگ بود. مین‌ها به مرور زمان با بارش برف و باران زنگ زده بود و کار با مین پیر و زنگ زده، سخت و خطرناک بود. از طرف دیگر، مین‌ها لا به لای بوته‌های و علف‌ها پنهان شده بودند. بچه‌ها که بالای سر محسن رسیدند، ریش‌های بلند محسن را غرق در خون دیدند….

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، شهادت در مکتب اسلام یک مسئله انتخابی است که انسان با تمام آگاهی خودش آن را انتخاب می‌کند و با شهادت خویش، شمع راه انسان‌هایی پاک و نورانی می‌شود. من با انتخاب آگاهانه، راه شهیدان را تا رسیدن به ساحل سعادت ادامه خواهم داد، نظر به اینکه لیاقت شهادت را داشته باشم. (بخشی از وصیت نامه شهید محسن دین شعاری)

…خانه پدری شأن دست کمی از یک پادگان کوچک نداشت. اما قانون حاکم بر آن، محبت بود و احترام. فرزندان خانواده مثل حلقه‌های زنجیر به هم پیوسته و وابسته بودند. حاج اسماعیل، پدرشان، ازمداحان به نام تبریز بود که در محضر آیت الله امینی- صاحب الغدیر- به صورت افتخاری مداحی می‌کرد. مرد متدینی بود و خدمت گزاری صادق برای مردم. محسن آخرین نعمت خانواده بود که ۵ مرداد ۱۳۳۸ به دنیا آمد. انگار قرار بود کوچک‌ترین پسر خانواده، گل سرسبد خانواده باشد.

از تبریز که راهی تهران شدند، محسن سه چهار سال بیشتر نداشت. خانواده درمحله درخونگاه ساکن شدند. دوران کودکی محسن در خانواده‌ای علاقمند به اهل بیت طی شد و دوستان خوبی که همگی اهل مسجد بودند. روبه روی خانه یشان مسجدی بود که محسن با پیش نمازش رابطه دوستانه‌ای داشت. در سن سیزده چهارده سالگی هیأتی به نام شهدای دشت کربلا را راه انداخت. مسئولیت اداره‌ی هیأت را خودش به عهده گرفت، با همان سن و سال، هیئت شهدای کربلا چند سال فعال بود و با مدیریت محسن به خوبی اداره می‌شد تا رسید به نزدیکی‌های انقلاب. محسن با شرکت در فعالیت‌های پیش از انقلاب، دیگر نتوانست کارهای هیئت را پیگیری کند. درس را هم به اجبار رها کرد و فشار کار به او اجازه نداد درس و مدرسه‌اش را ادامه دهد. پس از آن، به صورت جدی تر در فعالیت‌های دینی و انقلابی حضور پیدا کرد.

شیخ احمد کافی و مهدیه تهران

یکی از برادرهایش او را با مهدیه و شیخ احمد کافی آشنا کرد. یک بار حضور محسن در مهدیه برای پایبند شدن او کافی بود. بعد از آن، مهدیه تهران و جلسات پربار شیخ احمد کافی کلاس درسی شد برای عمیق شدن باورهای دینی محسن. یا خودش سخنرانی‌های مرحوم کافی را ضبط می‌کرد؛ یا نوارهای سخنرانی را از مهدیه می خرید. غیر از این محسن خدمتگزار مهدیه هم شده بود.

همزمان با نزدیک شدن روزهای پیروزی انقلاب، جلسات بحث سیاسی در مهدیه بیشتر جان گرفت. نخستین فعالیتا های سیاسی محسن در همان جا شکل گرفت. یک بار به همین دلیل دستگیر و توسط ساواک بازجویی شد. محسن و دوستان انقلابی اش در شکل گیری راه پیمایی و تظاهرات علیه رژیم پهلوی، شعار نویسی روی دیوارها و پخش اعلامیه در محله‌های نزدیک مهدیه نقش مهمی داشتند. بعد از پیروزی انقلاب حرفی دهان به دهان پیچید. امام دستور داده بود متولدین سال ۱۳۳۸ خودشان را به برای انجام خدمت سربازی به پادگان‌ها معرفی کنند. او از نخستین کسانی بود که خودش را معرفی کرد. دوره سربازی را که تمام کرد. رفت سپاه. در همین مدت، پدر و مادرش را هم از دست داد.

گردان تخریب

محسن شجاع بود. برای خدمت و تلاش، سر از پا نمی‌شناخت. همیشه به دنبال سخت‌ترین کارها می‌رفت. ترس و خطر برایش بی معنی بود. ورود محسن به گردان تخریب به روزهای عملیات مسلم بن عقیل برمیگردد. اولین حضورش در میدان رزم تا روزهای گرم تابستان ۱۳۶۶، در تمام این سالهای محسن مامنی بود برای بچه‌های گردان و حتی لشکر ۲۷… محسن بعد از مجروحیت جعفر جهروتی در والفجر ۱، معاون گردان تخریب شد. نقش کلیدی محسن در سازماندهی رزمندگان لشکر ۲۷ در تمام سالهای حضور در میدان جنگ قابل چشم پوشی نیست.

السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س)

همیشه یک پارچه سیاه کوچک بالای جیب سبز پاسداریش دوخته بود. دقیقاً روی قلبش. روی پارچه نوشته شده بود: السلام علیک یا فاطمه الزهرا. همه می‌دانستند که محسن ارادت دور از تصوری به حضرت زهرا دارد. هر وقت پارچه سیاه کم رنگ می‌شد، از تدارکات پارچه نو می‌گرفت و می‌دوخت به لباسش. کل محرم را در اوج گرمای جنوب با پیراهن مشکی می‌گذراند. گردان تخریب همیشه توی عزاداری‌ها و خواندن دعا پیش قدم بود. محسن، بین عزاداری‌ها بارها و بارها و بارها دم یا زهرا می‌گرفت و همیشه عزاداری‌ها را با ذکر حضرت زهرا به پایان می‌برد.

اواسط سال ۶۶ محسن آن محسن همیشگی نبود. بیش‌تر در خودش فرو رفته بود. تازه از عملیات برون مرزی آمده بودند. یک روز غروب، محوطه گردان تخریب خیلی خلوت بود. بچه‌ها نبودند. فقط تعداد کمی مانده بودند. احمد بیگدلی محسن را دید. سرش پایین بود و دستانش را پشت کمرش قلاب کرده بود و می‌رفت. توی حال و هوای خودش بود. محسن راه می‌رفت و سرش را تکان می‌داد، احمد جلو رفت و دید چشم‌های محسن قرمز و اشک آلود است. بالاخره محسن به حرف آمد و روبه احمد گفت: «احمد جای خالی بچه‌ها را می‌بینی؟ شهدا چرا ما را صدا نمیزنن احمد؟ چرا؟» این را می‌گفت و اشک می‌ریخت. دنیا برای محسن تنگ شده بود.

عملیات نصر ۷

در عملیات نصر ۷ باید ارتفاعات دوپازا را می‌گرفتند که مشرف بود به شهر قلعه دیزه دی کردستان عراق. بچه‌های تخریب راه را برای نفرات باز کرده بودند. باید میدان‌ها تعریض می‌شد تا بچه‌های مهندسی جاده بزنند. منطقه سردشت زمستان‌های پربرفی داشت. گاهی برف تا ارتفاع سه متر می‌رسید. میدان‌های مین آنجا مربوط به اوایل جنگ بود. مین‌ها به مرور زمان با بارش برف و باران زنگ زده بود و کار با مین پیر و زنگ زده، سخت و خطرناک بود. از طرف دیگر، مین‌ها لا به لای بوته‌های و علف‌ها پنهان شده بودند. بچه‌ها که بالای سر محسن رسیدند، ریش‌های بلند محسن را غرق در خون دیدند….



منبع خبر

معمای پارچه سیاه بالای جیب سبز لباس پاسداری بیشتر بخوانید »

شهادت در سرمای استخوان‌سوز/ ابتکار «حاج‌بخشی» برای نجات جان رزمندگان


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، خاطرات تلخ و شیرینی که در ذهن رزمندگان دوران هشت سال دفاع مقدس به‌جای مانده است، اگر این روز‌ها روایت نشوند، ممکن است به فراموشی سپرده شوند و یا این‌که دشمن آن‌ها را هر آن‌گونه خودش می‌خواهد روایت کند؛ بنابراین همواره باید مراقب بود تا دفاع مقدس با دو آفت «تحریف» و «فراموشی» مواجه نشود.

رهبر معظم انقلاب اسلامی (مدظله‌العالی) بار‌ها بر ضرورت بیان خاطرات رزمندگان دوران هشت سال دفاع مقدس تأکید کرده‌اند و فرموده‌اند: «از مبالغه و اغراق و مانند این‌ها باید بکلّی صرفِ­ نظر کرد؛ متنِ واقع – همان که اتّفاق افتاده – این­‌قدر فاخر و این­‌قدر زیبا و این­‌قدر معجزنشان است که احتیاج به هیچ اغراقی ندارد؛ آن اتّفاقی که افتاده، این‌جوری است. همان که اتّفاق افتاده، همان را باید بگویند، باید زنده کنند، باید شیوه‌های هنری را استخدام کنند برای بهتر بیان کردن آن».

شهادت در سرمای استخوان‌سوز/ ابتکار «حاج‌بخشی» برای نجات جان رزمندگان

سردار «قاسم صادقی» در دوران دفاع مقدس یکی از رزمندگان لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) بود که حضور در جبهه‌های مختلفی را تجربه کرده و با بسیاری از شهیدان از جمله شهید «شاهرخ ضرغام» رفاقت تنگاتنگی داشته است و این‌روز‌ها در اقدامی «آتش به اختیار» بخشی از منطقه «دشت ذوالفقاری» آبادان – محل عروج بسیاری از همرزمان خود را – به یادمانی برای حضور کاروان‌های راهیان نور تبدیل کرده است.

وی خاطره‌ای از عملیات «بیت‌المقدس ۲» را روایت کرده، خاطره‌ای هرچند تلخ؛ اما عبرت‌آمیز برای نسل‌های آینده تا بدانند چه بر سر بسیجی‌های امام خمینی (ره) آمده است.

از رودخانه وحشی و ارتفاعات «ژاژیله»، بالای ارتفاعات «گردرش» به‌سمت «شیخ محمد» عبور کردیم. در سرمای زیر ۱۰ درجه زیر صفر، ترابری لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) حدود ۳۰ تویوتا از گردنه‌های کوه‌ها روانه منطقه کرد که رزمندگان را جابه‌جا کنند؛ ولی به مرور، تمامی تویوتا‌ها صفحه کلاج سوزاندند. قاطر‌ها را آوردند تا مهمات، آذوقه و نیرو‌ها را بالای ارتفاع ببرند؛ اما چند قاطر ترکش خوردند و از کوه به دره پرت شدند.

رزمنده‌ها صف به صف در محورها، در بین یک متر برف و سرما، در حال جنگ بودند و در مسیر راه، چند رزمنده در تاریکی شب که منتظر فرمان بودند تا به دل دشمن بزنند، به‌علت عدم تحرک یخ زدند و شهید شدند. من خودم یکی از این رزمنده‌ها که حدود ۱۶ سال داشت و یخ زده بود را جابه‌جا کردم و پیکرش را کناری گذاشتم تا واحد تعاون بیاید و آن را ببرد؛ همچنین شاهد ترکش‌خوردن رزمنده‌ای بودم که خون از بدنش جاری شد و وقتی روی لباسش ریخت، همان‌جا یخ زد. آن‌شب شاهد بودم که عرافی‌ها هم از ترس رزمندگان ایرانی به بالای درخت رفته و یخ زده بودند.

پل اصلی رودخانه را آب برده بود، درحالی که چهار روز رزمندگان یگان‌ها آذوقه گرم در آن وضعیت سرمای هوا نداشتند؛ یک‌عده، نان خشک‌های کنار استبل قاطر‌ها را تمیز می‌کردند و به ناچار می‌خوردند؛ از طرفی دیگر هم منبع آب یخ زده و بعضی‌ها در همان وضع، با برف خودشان را می‌شستند. خودم نیمه شب هیزم را زیر منبع آب با بدبختی روشن می‌کردم تا رزمندگانی که نیاز به غسل کردن داشتند، بتوانند غسل کنند.

شهادت در سرمای استخوان‌سوز/ ابتکار «حاج‌بخشی» برای نجات جان رزمندگان

برای «فلاح‌پیشه» در کتری آب گرم کردم و «سعید امینی» نیز بیشتر از دیگران در رفت و آمد بود، برای همین معروف شده بود به «کادر گردش». حدود سه ساعت در میان برف‌ها تا بالای ارتفاعات پیاده می‌رفت، تا از راه می‌رسید، حاج «محمد کوثری» کالک را پهن می‌کرد و می‌گفت «آقاسعید این دفعه از سمت ارتفاعات «اولاغلو» برو»؛ بنابراین دوباره سعید سه ساعت می‌رفت و می‌آمد.

«حاج‌بخشی» (حاج ذبیح‌الله بخشی‌زاده) را دیدم، گفتم «کجا میری؟»، گفت: «می‌روم کرج تعدادی بیضه‌بند پشمی بدهم بدوزند»، گفتم «برای کی؟»، گفت: «رفته بودم اورژانس منطقه، دیدم چند نفر شهید روی برف گذاشتند. از دکتر پرسیدم پس چرا این‌ها اینجا این‌طوری سالم مانده‌اند؟»، دکتر گفت: «از ناحیه مثانه که ادرار جمع می‌شود، به‌علت سرمای بیش از حد و عدم تحرک، ادرار بیرون نیامده و این‌ها یخ زده و شهید شده‌اند». ناراحت شدم و پیش خودم گفتم که پس شهادت فقط با ترکش و تیر نیست، به «حاج‌بخشی» گفتم: «برو و مواظب خودت باش».

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

شهادت در سرمای استخوان‌سوز/ ابتکار «حاج‌بخشی» برای نجات جان رزمندگان بیشتر بخوانید »

پانزدهمین یادواره شهدای تفحص لشکر ۲۷ برگزار می‌شود


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، پانزدهمین یادواره جستجوگران نور، شهدای تفحص لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) تهران بزرگ روز جمعه ۲۲ اسفند برگزار می‌شود.

این مراسم با حضور خانواده شهدا و ایثارگران و با رعایت پروتکل‌های بهداشتی در حسینیه فاطمه زهرا (س) پادگان ولیعصر (عج) واقع در میدان سپاه و همزمان با نماز مغرب و عشا برگزار خواهد شد.

پانزدهمین یادواره شهدای تفحص لشکر ۲۷ برگزار می‌شود

انتهای پیام/ ۱۴۱



منبع خبر

پانزدهمین یادواره شهدای تفحص لشکر ۲۷ برگزار می‌شود بیشتر بخوانید »

پانزدهمین یادواره شهدای تفحص لشکر ۲۷ برگزار می‌شود


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، پانزدهمین یادواره جستجوگران نور، شهدای تفحص لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) تهران بزرگ روز جمعه ۲۲ اسفند برگزار می‌شود.

این مراسم با حضور خانواده شهدا و ایثارگران و با رعایت پروتکل‌های بهداشتی در حسینیه فاطمه زهرا (س) پادگان ولیعصر (عج) واقع در میدان سپاه و همزمان با نماز مغرب و عشا برگزار خواهد شد.

پانزدهمین یادواره شهدای تفحص لشکر ۲۷ برگزار می‌شود

انتهای پیام/ ۱۴۱



منبع خبر

پانزدهمین یادواره شهدای تفحص لشکر ۲۷ برگزار می‌شود بیشتر بخوانید »