لشکر 27 محمد رسول الله

یادمان سردار شهید «رضا چراغی» رونمایی می‌شود

یادمان سردار شهید «رضا چراغی» رونمایی می‌شود


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، یادمان سردار شهید «رضا چراغی» فرمانده لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) در دوران هشت سال دفاع مقدس، روز جمعه (۲۵ خرداد) با حضور رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس این لشکر همیشه‌پیروز، در روستای «ستق» از توابع شهرستان نوبران و زادگاه این شهید والامقام رونمایی می‌شود.

قرار است همرزمان سردار شهید حاج «رضا چراغی» در یک اردوی یک‌روزه، ضمن گرامی‌داشت یاد و خاطره این شهید والامقام، از یادمان فرمانده شهید خود در زادگاهش رونمایی کنند.

سردار شهید رضا چراغی از آبان سال ۱۳۶۱ تا فروردین‌ سال ۱۳۶۲ فرمانده لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) بود که در عملیات «والفجر یک» به شهادت رسید. این شهید والامقام  که ۱۱ بار در طول سال‌های دفاع مقدس مجروح شده بود، از اواسط سال ۱۳۶۰ تا اواخر تیر سال ۱۳۶۱ نیز فرماندهی گردان حمزه را برعهده داشت و در دوران فرماندهی لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) توسط شهید محمدابراهیم همت، قائم‌مقام این لشکر بود. همچنین این شهید والامقام از مهر سال ۱۳۶۱ برای مدت کوتاهی نیز معاون شهید همت در سپاه ۱۱ قدر بود.

انتهای پیام/ 113

 

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

یادمان سردار شهید «رضا چراغی» رونمایی می‌شود بیشتر بخوانید »

جمله تکان‌دهنده امام (ره) به صیاد شیرازی و محسن رضایی

جمله تکان‌دهنده امام (ره) به صیاد شیرازی و محسن رضایی



«محسن رضایی» و «صیاد شیرازی» خدمت امام رسیدند و به ایشان عرض کردند که ورود به خرمشهر دارای سختی‌های فراوانی‌ست. ما هرچه پیش‌بینی می‌کنیم، می‌بینیم نیروی ما برای اجرای مرحله‌ نهایی عملیات کافی نیست…

به گزارش مجاهدت از مشرق، رزمندگان تیپ ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) در عملیات «الی بیت‌المقدس» که ۹ اردیبهشت سال ۱۳۶۱ با هدف آزادسازی خرمشهر آغاز شد، در قالب دو محور عملیاتی به نام‌های «محرم» و «سلمان» کار خود را آغاز کردند. پس از انتقال کلیه‌ گردان‌ها از کرانه شرقی به کرانه غربی رود کارون، ابتدا پیشروی پنج گردان تحت امر محور عملیاتی سلمان به سمت جاده‌ آسفالت اهواز – خرمشهر آغاز می‌شود؛ این نیروها می‌بایستی مسیر ۱۸ کیلومتری دشت طاهری را طی کرده و خود را به جاده‌ آسفالت اهواز – خرمشهر می‌رساندند.

سردار جاویدالأثر «احمد متوسلیان» با حضور در سنگر فرماندهی قرارگاه عملیاتی «نصر ۲» هدایت نیروهای سپاهی، بسیجی و ارتشی تیپ ۲ و لشکر ۲۱ حمزه (تابع این قرارگاه) را بر عهده گرفت و لحظه به لحظه با تماس‌های مکرر بی‌سیمی و هم‌چنین اعزام پیک‌های خبررسان، از آخرین وضعیت نیروها کسب اطلاع کرده و هم‌چنین در لحظات مقتضی، خود در صحنه‌ی نبرد حضور پیدا کرد تا از نزدیک شاهد تحولات حین عملیات باشد.

گره‌ای که امام خمینی (ره) برای آزادسازی خرمشهر باز کرد

رزمندگان تیپ ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) در عملیات «إلی بیت‌المقدس»

پس از تصرف برق‌آسای جاده‌ اهواز – خرمشهر توسط گردان‌های محور سلمان، گردان‌های محور محرم نیز به سمت این جاده به حرکت درآمدند و شرایط پیش آمده که ناشی از پاتک‌های سنگین واحدهای زرهی دشمن و عدم الحاق یگان‌های مجاور با تیپ ۲۷ بوده، باعث شد تا ادامه‌ نبرد برای نیروهای این تیپ سخت‌تر شد. در چنین شرایطی احمد متوسلیان با هدایت نیروها سعی در کنترل اوضاع داشت؛ اما فشار دشمن زیاد و امکان مقابله با آن‌ها کم بود.

ساعت‌های اولیه صبح روز جمعه دهم اردیبهشت سال ۱۳۶۱ با شهادت «محسن وزوایی» و «حسین تقوی‌منش»؛ فرمانده و جانشین محور عملیاتی محرم، اولین ضربه‌ کاری به احمد متوسلیان وارد شد؛ اما به رغم تمامی نارسایی‌ها و مشکلات موجود، رزمندگان تیپ ۲۷ طی شش شبانه‌روز جنگ نابرابر، توانستند سرانجام اهداف مرحله‌ اول عملیات «الی بیت‌المقدس» را تثبیت نموده و خود را برای آغاز مرحله‌ دوم نبرد آماده کنند.

در مرحله دوم عملیات «الی بیت‌المقدس» بیشترین نگرانی متوسلیان از جانب گردان سلمان فارسی به فرماندهی حسین قجه‌ای در منتهی الیه سمت چپ محور محرم، واقع در ایستگاه گرمدشت بود که در محاصره دشمن به مدت پنج شبانه‌روز جنگیدند و مقاومت کردند و عاقبت با شهادت اکثر نیروهای این گردان از جمله حسین قجه‌ای؛ فرمانده و محمدرضا موحد دانش؛ معاون گردان، آن منطقه را تثبیت کردند.

گره‌ای که امام خمینی (ره) برای آزادسازی خرمشهر باز کرد

سردار جاویدالأثر احمد متوسلیان در عملیات «إلی بیت‌المقدس»

احمد متوسلیان به‌دلیل ضرباتی که در مرحله‌ اول عملیات، بر پیکره‌ نیروی انسانی، به‌خصوص کادرهای فرماندهی گردان تیپ ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) وارد شد، برای بازسازی مجدد گردان‌ها با مشکلات عدیده‌ای مواجه بود که مهم‌ترین آن‌ها، شهادت محسن وزوایی؛ فرمانده و حسین تقوی‌منش؛ جانشین محور محرم بود. به‌همین منظور، این‌بار متوسلیان گردان‌های عملیاتی تیپ را فقط در قالب یک محور عملیاتی، سازمان‌دهی کرده و مسئولیت فرماندهی آن را هم، به یار دیرینه‌اش محمود شهبازی واگذار کرد. این گردان‌ها، مأموریت داشتند تا از ایستگاه گرمدشت با گرای ۲۶۰ درجه، رو به سمت غرب پیشروی کرده و پس از طی ۱۳ کیلومتر، خودشان را به دژ مرزی کوت‌سواری برسانند.

با اتمام مرحله‌ دوم و متعاقب آن انجام ناموفق مرحله‌ سوم عملیات «الی بیت‌المقدس» در بیستم اردیبهشت سال ۱۳۶۱، دیگر همه‌چیز به نبرد پایانی موکول شد. این در حالی است که دیگر نه توانی برای ادامه‌ عملیات باقی مانده و نه نیروی کارآمدی برای بازسازی گردان‌ها؛ به‌گونه‌ای که فرماندهان در تصمیم‌گیری نهایی با مشکل و تردید مواجه شدند.

شهید «محمدابراهیم همت» جانشین فرمانده تیپ ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) در این خصوص گفته است: «… برادران عزیز، بسیجیان با ایمان! به خدمت شما عرض کنم که در آن وضعیت بحرانی، بعد از آن همه درگیری، دیگر مغزها خسته شده بود! یعنی برای مرحله‌ نهایی عملیات «الی بیت‌المقدس» هیچ‌کدام از فرماندهان نمی‌دانستند چه تصمیمی بگیرند. با آن شرایطی که پیش آمده بود، تردید داشتند که آیا داخل خونین شهر بشوند یا نشوند؟ از طرف دیگر؛ چون تلفات داده بودیم، کیفیت نیروهایمان به شدت افت کرده و همین امر باعث شده بود که همه‌ ما دودل شویم که آیا به داخل خونین‌شهر برویم یا نرویم؟ اگر برویم، آیا ضربه نخواهیم خورد؟ دیگر هیچ‌کس قدرت تصمیم‌گیری نداشت. تا این‌که قرار شد برادران عزیزمان «محسن رضایی» و «صیاد شیرازی» به محضر حضرت امام شرفیاب شوند. این دو برادر خدمت امام رسیدند و به ایشان عرض کردند که ورود به خرمشهر داری چنین سختی‌هاست. ما هرچه پیش‌بینی می‌کنیم، می‌بینیم نیروی ما برای اجرای مرحله‌ نهایی عملیات کافی نیست. استحکامات دشمن فوق‌العاده زیاد است و ما نمی‌توانیم به او حمله کنیم؛ ولی باز در عین حال قادر به تصمیم‌گیری نهایی هم نیستیم. شما نظر دهید که ما چه باید بکنیم؟ حمله بکنیم یا نکنیم؟

تمام این صحبت‌ها را که مطرح کردند، امام در جواب آن‌ها فرمودند: «تا توکل‌تان چقدر باشد». در این لحظه برادران ما – رضایی و صیاد شیرازی – دیگر ننشستند و سریع حرکت کردند به سمت جنوب؛ کل فرماندهان لشکرها و تیپ‌ها را احضار کردند و به آن‌ها گفتند ما مسایل و مشکلات‌مان را با امام مطرح کردیم و ایشان در جواب ما فرمودند: تا توکل‌تان چقدر باشد! این موضوع در روحیه‌ برادرها خیلی تأثیر گذاشت، طوری که آن‌جا برادرها همه به گریه افتادند و می‌گفتند: لابد توکل‌مان ضعیف است دیگر، لابد توکل نداریم که امام چنین صحبتی فرموده! این شد که همه عزم‌شان را جزم کردند تا با توکل به خدا، خودشان را برای اجرای مرحله‌ پایانی عملیات آماده کنند».

منبع: دفاع پرس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

جمله تکان‌دهنده امام (ره) به صیاد شیرازی و محسن رضایی بیشتر بخوانید »

گره‌ای که امام خمینی (ره) برای آزادسازی خرمشهر باز کرد

گره‌ای که امام خمینی (ره) برای آزادسازی خرمشهر باز کرد


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: رزمندگان تیپ ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) در عملیات «الی بیت‌المقدس» که ۹ اردیبهشت سال ۱۳۶۱ با هدف آزادسازی خرمشهر آغاز شد، در قالب دو محور عملیاتی به نام‌های «محرم» و «سلمان» کار خود را آغاز کردند. پس از انتقال کلیه‌ گردان‌ها از کرانه شرقی به کرانه غربی رود کارون، ابتدا پیشروی پنج گردان تحت امر محور عملیاتی سلمان به سمت جاده‌ آسفالت اهواز – خرمشهر آغاز می‌شود؛ این نیروها می‌بایستی مسیر ۱۸ کیلومتری دشت طاهری را طی کرده و خود را به جاده‌ آسفالت اهواز – خرمشهر می‌رساندند.

سردار جاویدالأثر «احمد متوسلیان» با حضور در سنگر فرماندهی قرارگاه عملیاتی «نصر ۲» هدایت نیروهای سپاهی، بسیجی و ارتشی تیپ ۲ و لشکر ۲۱ حمزه (تابع این قرارگاه) را بر عهده گرفت و لحظه به لحظه با تماس‌های مکرر بی‌سیمی و هم‌چنین اعزام پیک‌های خبررسان، از آخرین وضعیت نیروها کسب اطلاع کرده و هم‌چنین در لحظات مقتضی، خود در صحنه‌ی نبرد حضور پیدا کرد تا از نزدیک شاهد تحولات حین عملیات باشد.

رزمندگان تیپ ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) در عملیات «إلی بیت‌المقدس»

پس از تصرف برق‌آسای جاده‌ اهواز – خرمشهر توسط گردان‌های محور سلمان، گردان‌های محور محرم نیز به سمت این جاده به حرکت درآمدند و شرایط پیش آمده که ناشی از پاتک‌های سنگین واحدهای زرهی دشمن و عدم الحاق یگان‌های مجاور با تیپ ۲۷ بوده، باعث شد تا ادامه‌ نبرد برای نیروهای این تیپ سخت‌تر شد. در چنین شرایطی احمد متوسلیان با هدایت نیروها سعی در کنترل اوضاع داشت؛ اما فشار دشمن زیاد و امکان مقابله با آن‌ها کم بود.

ساعت‌های اولیه صبح روز جمعه دهم اردیبهشت سال ۱۳۶۱ با شهادت «محسن وزوایی» و «حسین تقوی‌منش»؛ فرمانده و جانشین محور عملیاتی محرم، اولین ضربه‌ کاری به احمد متوسلیان وارد شد؛ اما به رغم تمامی نارسایی‌ها و مشکلات موجود، رزمندگان تیپ ۲۷ طی شش شبانه‌روز جنگ نابرابر، توانستند سرانجام اهداف مرحله‌ اول عملیات «الی بیت‌المقدس» را تثبیت نموده و خود را برای آغاز مرحله‌ دوم نبرد آماده کنند.

در مرحله دوم عملیات «الی بیت‌المقدس» بیشترین نگرانی متوسلیان از جانب گردان سلمان فارسی به فرماندهی حسین قجه‌ای در منتهی الیه سمت چپ محور محرم، واقع در ایستگاه گرمدشت بود که در محاصره دشمن به مدت پنج شبانه‌روز جنگیدند و مقاومت کردند و عاقبت با شهادت اکثر نیروهای این گردان از جمله حسین قجه‌ای؛ فرمانده و محمدرضا موحد دانش؛ معاون گردان، آن منطقه را تثبیت کردند.

گره‌ای که امام خمینی (ره) برای آزادسازی خرمشهر باز کرد

سردار جاویدالأثر احمد متوسلیان در عملیات «إلی بیت‌المقدس»

احمد متوسلیان به‌دلیل ضرباتی که در مرحله‌ اول عملیات، بر پیکره‌ نیروی انسانی، به‌خصوص کادر‌های فرماندهی گردان تیپ ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) وارد شد، برای بازسازی مجدد گردان‌ها با مشکلات عدیده‌ای مواجه بود که مهم‌ترین آن‌ها، شهادت محسن وزوایی؛ فرمانده و حسین تقوی‌منش؛ جانشین محور محرم بود. به‌همین منظور، این‌بار متوسلیان گردان‌های عملیاتی تیپ را فقط در قالب یک محور عملیاتی، سازمان‌دهی کرده و مسئولیت فرماندهی آن را هم، به یار دیرینه‌اش محمود شهبازی واگذار کرد. این گردان‌ها، مأموریت داشتند تا از ایستگاه گرمدشت با گرای ۲۶۰ درجه، رو به سمت غرب پیشروی کرده و پس از طی ۱۳ کیلومتر، خودشان را به دژ مرزی کوت‌سواری برسانند.

با اتمام مرحله‌ دوم و متعاقب آن انجام ناموفق مرحله‌ سوم عملیات «الی بیت‌المقدس» در بیستم اردیبهشت سال ۱۳۶۱، دیگر همه‌چیز به نبرد پایانی موکول شد. این در حالی است که دیگر نه توانی برای ادامه‌ عملیات باقی مانده و نه نیروی کارآمدی برای بازسازی گردان‌ها؛ به‌گونه‌ای که فرماندهان در تصمیم‌گیری نهایی با مشکل و تردید مواجه شدند.

شهید «محمدابراهیم همت» جانشین فرمانده تیپ ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) در این خصوص گفته است: «… برادران عزیز، بسیجیان با ایمان! به خدمت شما عرض کنم که در آن وضعیت بحرانی، بعد از آن همه درگیری، دیگر مغز‌ها خسته شده بود! یعنی برای مرحله‌ نهایی عملیات «الی بیت‌المقدس» هیچ‌کدام از فرماندهان نمی‌دانستند چه تصمیمی بگیرند. با آن شرایطی که پیش آمده بود، تردید داشتند که آیا داخل خونین شهر بشوند یا نشوند؟ از طرف دیگر؛ چون تلفات داده بودیم، کیفیت نیروهایمان به شدت افت کرده و همین امر باعث شده بود که همه‌ ما دودل شویم که آیا به داخل خونین‌شهر برویم یا نرویم؟ اگر برویم، آیا ضربه نخواهیم خورد؟ دیگر هیچ‌کس قدرت تصمیم‌گیری نداشت. تا این‌که قرار شد برادران عزیزمان «محسن رضایی» و «صیاد شیرازی» به محضر حضرت امام شرفیاب شوند. این دو برادر خدمت امام رسیدند و به ایشان عرض کردند که ورود به خرمشهر داری چنین سختی‌هاست. ما هرچه پیش‌بینی می‌کنیم، می‌بینیم نیروی ما برای اجرای مرحله‌ نهایی عملیات کافی نیست. استحکامات دشمن فوق‌العاده زیاد است و ما نمی‌توانیم به او حمله کنیم؛ ولی باز در عین حال قادر به تصمیم‌گیری نهایی هم نیستیم. شما نظر دهید که ما چه باید بکنیم؟ حمله بکنیم یا نکنیم؟

گره‌ای که امام خمینی (ره) برای آزادسازی خرمشهر باز کرد

شهید «علی صیاد شیرازی» و «محسن رضایی»

تمام این صحبت‌ها را که مطرح کردند، امام در جواب آن‌ها فرمودند: «تا توکل‌تان چقدر باشد». در این لحظه برادران ما – رضایی و صیاد شیرازی – دیگر ننشستند و سریع حرکت کردند به سمت جنوب؛ کل فرماندهان لشکر‌ها و تیپ‌ها را احضار کردند و به آن‌ها گفتند ما مسایل و مشکلات‌مان را با امام مطرح کردیم و ایشان در جواب ما فرمودند: تا توکل‌تان چقدر باشد! این موضوع در روحیه‌ برادر‌ها خیلی تأثیر گذاشت، طوری که آن‌جا برادر‌ها همه به گریه افتادند و می‌گفتند: لابد توکل‌مان ضعیف است دیگر، لابد توکل نداریم که امام چنین صحبتی فرموده! این شد که همه عزم‌شان را جزم کردند تا با توکل به خدا، خودشان را برای اجرای مرحله‌ پایانی عملیات آماده کنند».

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

گره‌ای که امام خمینی (ره) برای آزادسازی خرمشهر باز کرد بیشتر بخوانید »

قول مردانه یک قاری شهید

قول مردانه یک قاری شهید


به گزارش مجاهدت از گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، شهید رضا کارآمد متولد سال ۱۳۴۵ بود که به عنوان نیروی بسیجی لشکر ۲۷ محمد رسول الله، پس از گذراندن دوره سربازی در جبهه، بار دیگر به جبهه اعزام شد و در ۱۵ مرداد سال ۱۳۶۶ در عملیات «نصر» در منطقه «دوپازای» سردشت به شهادت رسید.

مادر شهید کارآمد می‌گوید: ما خیلی کم رضا را در خانه می‌دیدیم چرا که مدام در مسجد بود و کلاس قرآن برای بچه‌ها در مسجد حضرت علی (ع)، مسجد امام رضا (ع) و مسجد فاطمیه (س) برگزار می‌کرد. بعد‌ها نوارش را برای من آوردند.

رضا ۱۳ ساله بود که به منطقه رفت. هر چه به او می‌گفتم درس بخوان و جبهه نرو، گوش نمی‌کرد. ایامی که به مرخصی برمی‌گشت، درس می‌خواند و دوباره عازم جبهه می‌شد.

رضا همیشه به من توصیه می‌کرد که هنگام رفتنش، آب پشت سرش نریزم تا کسی متوجه نشود که او در حال رفتن به جبهه است. وقتی به او می‌گفتم طاقت شهادت شما را ندارم، می‌گفت شما چهار پسر داری، یکی را دست‌کم باید در راه اسلام بدهی.

یک روز همگی فرزندانم نشستند و از من نظرخواهی کردند که کدام یک از آن‌ها شهید شود؛ من فکر کردم سه تا از پسرانم تشکیل خانواده داده‌اند، پس اگر قرار است از میان آن‌ها کسی شهید شود، رضا مناسب‌تر است.

حمیدزاده یکی از همرزمان شهید کارآمد روایت می‌کند: شهید بیشتر از تلاوت مداحی می‌کرد و با زیارت عاشورا و امام حسین (ع) انس ویژه داشت. من و رضا صیغه برادری خواندیم و نزدیکی زیادی به یکدیگر داشتیم، اما او از من خیلی جلوتر بود. در سپاه بود که اجازه نمی‌دادند به جبهه برود، خیلی تلاش کرد، اما جوابی نگرفت، تا اینکه یکبار با یکی از دوستان صمیمی‌اش به نان آقای بنی عامر برنامه ریختند و همدیگر را قسم دادند که هر طور شده به جبهه بروند و شهید شوند.

رضا دنیا را رها کرد و بالاخره رفت، بعد از مدتی برگشت به تهران تا آخرین کارهایش مثل تسویه حساب‌ها و حلالیت گرفتن‌ها را انجام دهد. پیش من هم آمد و احساس کردم چقدر تغییر کرده. هم چهره هم لحن کلامش با همیشه فرق می‌کرد. با اطمینان خاطری گفت اینبار می‌روم جبهه و دیگر برنمیگردم. خلاصه با دوستش به جبهه رفت و با او هم شهید شد. بعد از مدتی عکس‌های پیکر هر دو را کنار هم دیدم و این یعنی قول مردانه.

منبع: ایسنا

انتهای پیام/ ۱۳۴

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

قول مردانه یک قاری شهید بیشتر بخوانید »

قد خمیده همت را در عملیات خیبر دیدم

قد خمیده همت را در عملیات خیبر دیدم


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌‎پرس، «جعفر جهروتی زاده» رزمنده‌های قدیمی لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) به خوبی می‌شناسند، فرمانده گردان که با بسیاری از فرماندهان ارتباط نزدیک داشت و در واپسین روز‌های حیات دنیوی شهید محمدابراهیم همت همراه او بود. او در خاطره روز‌های آخر همراهی با شهید همت در عملیات خیبر روایتی شنیدنی دارد که در ادامه ان را می‌خوانید.

چند شب در طلاییه درگیر بودیم، هدف این بود راه را به جاده نشوه عراق باز کنیم و از طریق ارتباطات زمینی به جزایر شمالی و جنوبی راه برسیم تا بتوانیم امکانات و تجهیزات راحت منتقل شود، خب این اتفاق نیفتاد و در نهایت ما به داخل جزایر رفتیم.

روز اول همت زودتر رفت و من با تاخیر به او پیوستم. در آنور بنه تدارکاتی داشتیم، رفتم در بنه و از بچه‌ها پرسیدم حاجی کجاست؟ گفتند جلوتر مستقر شده. چند کلیومتری پیاده راه رفتم، در اتاقکی او را پیدا کردم، سر نماز بهم ریخته و داغان به نظر می‌رسد قد خمیده این فولاد جبهه را آنجا، در طلاییه دیدم، بعد نماز سلام و علیکی کردیم تا اینکه به یکباره حدود ۱۰_۱۲ هواپیمای عراقی برای حمله به دژی که در نزدیکی ما قرار داشتند آمدند، چند گردان روی دژ مستقر بود و نردیک به ۵۰۰ نیرو در آنجا قرار داشت، در اثر این حمله کلی از بچه‌ها شهید و مجروح شدند.

روح اکبر زوجاجی شاد، همان لحظه رسید، تعدادی از شهدا را جدا کردیم و کناری گذاشتیم. همت بالای سر شهیدی نشست، شهیدی که سر در بدن نداشت، دست روی سینه شهید گذاشت و زیر لب چیز‌هایی گفت، بعد رو کرد به اکبر و گفت چقدر خوب است اینطور انسان به دیدن ارباب برود. اکبر ۲ روز بعد شهید شد در حالی که فکر می‌کردند همت خبر ندارد، اما خبر داشت و به روی خودش نمیاورد.

از آنجا رفتیم به سنگر مرکزی در جزایر، همه فرماندهان داخل سنگر بودند، همت رو کرد به مرتضی قربانی و گفت چندتا نیرو به ما بده خط هیچ کس را نداریم. مرتضی قربانی جواب داد هرچه نیرو داشتم در سه راه فرستادم و شهید شدند. قرار شد سلیمانی یک دسته نیرو به همت بدهد. یکی از معاون گردان‌های لشکر ۴۱ ثارالله آمد و همت را نشاند ترک موتورش و رفتند، من هم پشت سرشان حرکت کردم. در سه راهی شهادت دیگر کمتر کسی تردد می‌کرد، می‌دانستیم هرکس برود شهید می‌شود. رفتیم داخل سه راه، اوضاع بسیار وخیم بود به خصوص وضعیت بچه‌ها که از تشنگی لب هایشان پر از خون و ترک شده بود. همه از تشنگی له له می‌زدند واز آبی که جنازه داخلش بود لب‌تر می‌کردند. همت چند قمقمه برداشت و با اینکه در تیررس بود، مسیری رفت و آن‌ها را اب کرد و به بچه‌ها داد.

حاجی به من گفت برو انتهای خط، در انتها سعید مهتدی با یکسری نیرو عقب بود و چند شب با عراق درگیر بودند. وقتی پیش مهتدی رفتم رگیری فروکش کرده و خط آرام شد، همه تعجب کردند، شبش هم ماندم و تا صبح هیچ خبری نشد. فردا با موتور برگشتم. از سه راه که برمیگشتم دیدم جنازه‌ای در مسیر افتاده شبیه همت، اما اصلا نتوانستم قبول کنم که خودش باشد. گاز ماشین را گرفتم و آمدم سنگر قرارگاه، خبر از حاج همت که گرفتم فهمیدم شهید شده و پیکری که دیدم متعلق به او بوده.

انتهای پیام/ ۱۴۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

قد خمیده همت را در عملیات خیبر دیدم بیشتر بخوانید »