گویاسازی عکس رزمندگان آذربایجان شرقی
از سمت راست: سردار شهید «محمود اورنگی»، شهید «یوسف فداکار»
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
گویاسازی عکس رزمندگان آذربایجان شرقی بیشتر بخوانید »
از سمت راست: سردار شهید «محمود اورنگی»، شهید «یوسف فداکار»
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
گویاسازی عکس رزمندگان آذربایجان شرقی بیشتر بخوانید »
به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاعپرس از تبریز، طلاب و روحانیون از جمله اقشاری بودند که در دوران دفاع مقدس پابهپای سایر هموطنان، فعالانه در جبههها حضور یافتند و شهدای فراوانی را به نسبت جمعیت اندک خود تقدیم میهن اسلامی کردند.
حجتالاسلام و المسلمین «جبرئیل محرمی» یکی از روحانیون رزمنده اهل شهرستان ورزقان است که از دوران طلبگی، عازم جبهه شده و مدت قابل توجهی در لشکر 31 عاشورا به نبرد با دشمن بعثی پرداخته است. خبرنگار دفاعپرس در تبریز، در آستانه هفته دفاع مقدس گفتوگویی با وی ترتیب داده که قسمت دوم آن را در ادامه میخوانید.
دفاعپرس: از تجربه خودتان درباره عملیات والفجر 8 و روند آن توضیح بدهید.
عملیات والفجر 8 عملیاتی بود که واقعا دنیا فکر نمیکرد ایران بتواند از «اروند» عبور کند. قبل از عملیات، عراقیها آهنگهای فارسی پخش میکردند و تصور نمیکردند از آن نقطه عملیات انجام شود. تمرکز ما هم بر غافلگیری بود. از طرفی هم تمام استحکامات نظامی آنها در خط اول، مثل مینها و خورشیدیها جایگذاری شده بود. اما با کمک خدا این عملیات با پیروزی به پایان رسید و «فاو» فتح شد.
در جریان عملیات، غواصها بخشی از معبرها را در خط اول باز کردند و نیروها سوار قایق شدند. ما هم با قایق به آن طرف رفتیم. البته بعضی معبرها کاملا باز نشده بود و موتور برخی از قایقها به خورشیدیها گیر میکرد. بههرحال رزمندهها توانستند در آن سو پیاده شوند و حمله کنند.
در والفجر 8 عراق به مقدار زیادی از بمبهای شیمیایی استفاده کرد. ما ماسک هم زده بودیم و برای 3 روز، با لوله آب میخوردیم و حتی شبها با ماسک میخوابیدیم. هر چهار ساعت هم فیلتر ماسکها تعویض میشد اما با این وجود بسیاری از رزمندگان دچار آسیب شدند. من هم شیمیایی شدم و چند روزی در درمانگاه بستری شدم. البته پرونده جانبازی تشکیل ندادم. با این حال همچنان آثار آن مثل خارش در بدنم باقی مانده است.
دفاعپرس: هنگام فتح «فاو» حضور داشتید؟
من هنگام فتح فاو حضور داشتم و تقریبا روز پنجم شیمیایی شدم. از آنجایی که عراق از تصرف بصره به دست رزمندگان ما میترسید، با هواپیماها مکررا حمله میکرد.
دفاعپرس: برای چه مدت در «فاو» بودید و اعزام بعدیتان چه موقع انجام شد؟
حدود 20 روز آنجا بودم و بعد برای ادامه تحصیل به تبریز برگشتم. اعزام بعدیام مهر سال 1365 انجام شد. در این نوبت، عضو گردان حبیببنمظاهر لشکر عاشورا شدم که ابتدا به «باختران» رفتیم و پس از سازماندهی، به پادگان شهید «باکری» و سد «دز» منتقل شدیم.
دفاعپرس: در چه بخشی به فعالیت مشغول شدید؟
فرمانده یگان دریایی از من خواست که مثل دفعه قبل به این یگان بروم اما قبول نکردم و قرار شد غواص شوم. در سد «دز» آموزش شنای استقامت را طی میکردیم. اواخر به جایی رسیده بودیم که میتوانستیم 24 کیلومتر در این سد شنا کنیم.
دفاعپرس: آموزش غواصی چگونه بود؟ آیا برایتان تازگی داشت؟
برایم تازگی داشت ولی مهم این بود که هرکسی نمیتوانست آن را انجام دهد. از هر اعزام سه یا چهار نفر باقی میماندند و خیلیها آن را ترک میکردند. استخری درست کرده بودند که ابتدا آنجا آموزشهای مختلف نجات غریق، شنای قورباغهای، شنای کرال، شنای قورباغهای جدید و … میدادند؛ آموزش شنای استقامت پس از آن انجام میشد.
دفاعپرس: آموزش شما چه مدت طول کشید؟
سه ماه و نیم طول کشید چون فقط در سد «دز» نبود بلکه بعد از آن آموزشها در «کارون» و در موقعیت «اجاقلو» ادامه پیدا میکرد. از جمله آموزش شنای زیر آب.
دفاعپرس: این سه ماه و نیم بهطور پیوسته بود؟
بله اواخر حتی در هر شبانهروز چهار نوبت به آب میرفتیم. آموزشهای خیلی سختی بود. فقط کسی که ایمان قوی داشت میتوانست تحمل کند. از طرفی هم هوا سرد بود و باید در آن آب و هوا چند بار داخل آب میرفتیم و زیر آب، 12 کیلومتر با اشنوگر فین میزدیم. یعنی اینگونه نبود که بروی زیر آب و ساکن بمانی. ما در جریان این آموزشها چند نفر شهید داریم چون حقیقتا کار سخت و طاقتفرسایی بود.
دفاعپرس: چرا گفته میشود پوشیدن و درآوردن لباس غواصی سخت است؟
لباس غواصی کاملا به بدن میچسبد و درآوردنش خیلی سخت است. از طرفی لباس خیس را نمیشود پوشید و باید منتظر میماندیم تا کاملا خشک شود. نکته قابل تأمل این است که خیلی از بچهها لباسهای غواصی را با وضو و همراه با عشق و علاقه میپوشیدند.
دفاعپرس: بعد از طی آموزشها چه کار کردید؟
همانطور که گفتم بخشی از آموزشها در سد «دز» بود و بعد در موقعیت «اجاقلو» ادامه پیدا کرد. بعد از آموزشها، یک مانور عملیاتی در فضایی مشابه با زمین عملیات انجام شد و برای عملیات کربلای 4 آماده شدیم.
دفاعپرس: در عملیات کربلای 4 چه وظیفهای داشتید؟
در عملیات کربلای 4 مسئول تیم بودم. یعنی یک دسته 25 تا 30 نفره به سه تیم تقسیم میشد و یک نفر فرمانده تیم غواصی بود.
کانالی وجود داشت که 9 ماه برای حفر آن وقت گذاشته شده بود. ما وارد آب شدیم و دیدیم که یک طرف جزیره «امالرصاص» است و طرف دیگر «ماهی»؛ یعنی درست روبهروی آن 80 متری که قرار بود از آن عبور کنیم. قبل از ما گردان غواصی ولیعصر (عج) زنجان حرکت کرده بود. سردار «اوصانلو» فرمانده آنها بود. آنها جلوتر رفته بودند و آنگونه که به ما خبر رسید، عراقیها شبکه فلزی قرار داده بودند تا کسی نتواند عبور کند.
از طرفی دشمن تکتیرانداز قرار داده بود که اشنوگرها را میزدند. این باعث میشد غواص نتواند نفس بکشد و مجبور شود به روی آب بیاید. لذا برخی به «امالرصاص» رفتند و برخی به «ماهی». وقتی گردان ولیعصر (عج) نتوانست عبور کند، ما داخل آب بودیم. آنها موضوع را به عقبه و قرارگاه گزارش کردند و قرارگاه فرمان عقبنشینی داد.
کار دیگری که دشمن انجام داد، این بود که عقبه لشکر را بمباران کرد. یعنی یگان دریایی که قرار بود بعد از غواصها نیروها را به پتروشیمی بصره ببرد، نابود شد. بمباران بیشتر از طریق هواپیما (و نه توپخانه) بود و قایقها آتش گرفتند.
دفاعپرس: بلافاصله بعد از این عملیات، عملیات کربلای 5 انجام شد. چگونه برای آن آماده شدید؟
عملیات کربلای 5 حدود 15 روز بعد در «شلمچه» انجام شد. به رزمندگان مرخصی داده نشد و به سرعت گردانها ترمیم شدند. گردان ما هم به فرماندهی سردار «سیدمجید سیدفاطمی» که واقعا فرمانده توانمندی بود، ترمیم شد. در این مدت در موقعیت «اجاقلو» به تمرینات ادامه دادیم. بچههای گردان ولیعصر (عج) هم در کنار ما بودند. دو روز مانده به آغاز عملیات، از انجام آن مطلع شدیم.
دفاعپرس: چه تفاوتهایی در محل اجرای این دو عملیات وجود داشت؟
عمق آب در اینجا کمتر بود؛ همچنین برخلاف اروندرود (محل اجرای کربلای 4)، در اینجا آب ساکن بود. از نظر آب، محل اجرای عملیات کربلای 5 قدری آسانتر بود اما از استحکامات خط اول دشمن، سختتر بود؛ استحکاماتی مانند هلالیشکل، سنگرهای اجتماعی و انفرادی و سلاحهای کاشتهشده مثل آرپیجی 11 و تیربار. ارتفاع دژها نیز تا چهار یا پنج متر میرسید و نمیشد از آن بالا رفت. همچنین کمینها مجهزتر بود.
دفاعپرس: عملیات چطور پیش رفت؟
قبل از عملیات فرمانده گردان آقای «سیدفاطمی» برایمان صحبت کردند و به ما روحیه داد. اصل غافلگیری کاملا رعایت شده بود و دشمن کاملا بیخبر بود. حتی ما به کنار کمین رسیده بودیم و آنها همچنان اطلاع نداشتند و وقتی به خط اول رسیدیم با خبر شدند. البته تسلیم نمیشدند و حدود 400 نفرشان، در خط اول یکجا جمع شده بودند و مقاومت میکردند.
حوالی ساعت 10 صبح تسلیم شدند و به اسارت ما درآمدند. بعد تصرف خطوط بعدی، باتوجه به اینکه غواصها خط شکن بودند و خسته شده بودند، به عقب برگشتیم و گردانهای پدافندی برای حفظ مواضع تصرفشده جایگزین ما شدند. الحمدالله این عملیات با موفقیت به پایان رسید. از دسته ما هم 9 نفر به شهادت رسیدند.
دفاعپرس: بعد از عملیات کربلای 5 هم به جبهه اعزام شدید؟
بعد از آن باتوجه به اینکه معمم و ملبس شدم، بیشتر برای امور تبلیغی در جبهه حضور مییافتم. بیشتر در ماههای محرم و رمضان اعزام میشدم؛ از جمله یک بار به یگان دریایی و یک بار هم به لشکر ثارالله که سردار شهید «قاسم سلیمانی» فرمانده آن بود، رفتم.
دفاعپرس: وقتی خبر پایان جنگ در سال 1367 را دریافت کردید، چه حسی داشتید؟
رزمندهها بهطور کلی باتوجه به خونهای فراوانی که در این راه داده بودند، دوست داشتند جنگ با پیروزی و زیارت کربلا به پایان برسد ولی وقتی حضرت امام خمینی (ره) بهعنوان ولی فقیه چنین مصلحت دیدند ما هم با جان و دل از دستور ایشان تبعیت کردیم.
انتهای پیام/
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
رزمندگان لباسهای غواصی را با وضو میپوشیدند بیشتر بخوانید »
از سمت راست: «ایوب نصیراوغلی»، شهید «داوود زارعی شیخ رجب»
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
گویاسازی عکس رزمندگان آذربایجان شرقی (۱۳۲) بیشتر بخوانید »
کتاب «ف. ل .۳۱» شامل روایت زندگی شهید مهدی باکری توسط انتشارات ایران روانه بازار شد.
به گزارش مجاهدت از مشرق، کتاب «ف. ل .۳۱» درباره زندگی شهید مهدی باکری اثر علیاکبر مزدآبادی بهتازگی توسط انتشارات ایران منتشر و راهی بازار نشر شده است.
کتاب «ف. ل .۳۱»، حاصل گفتوگوهای مفصلی با همرزمان، نزدیکان و نیروهای فرمانده بزرگ دفاع مقدس، شهید مهدی باکری است. شهید باکری در جریان پیروزی انقلاب اسلامی و دوران دفاع مقدس، در سمتهای مختلفی به خدمت مشغول بوده و در ابتدای انقلاب هم مدتی به عنوان شهردار شهر ارومیه انتخاب شده بود.
در این کتاب، هر یک از همرزمان، نزدیکان و نیروهای بسیجی شهید باکری از زاویه نگاه خودشان درباره او سخن به زبان راندهاند و سعی بر این بوده تا از منظری متفاوت با روالهای مرسوم، زندگی این فرمانده برجسته جنگ مورد بررسی قرار گیرد. همچنین، کتاب روایتگر بخشهایی از زندگی این شهید باشد که در آثار قبل کمتر به آنها پرداخته شده است.
در فصل دوم کتاب اسناد، وصیتنامه و نامههای این شهید و در فصل سوم تصاویر شهید باکری در کنار خانواده و همرزمانش گردآوری شده است. همچنین نقشه عملیاتی بدر که توسط کمیته اطلاعات ستاد تدوین کارنامه عملیاتی یگان ۳۱ عاشورا تهیه شده، محل شهادت علی تجلایی، اصغر قصابعبداللهی، میرزاعلی رستمخانی و مهدی باکری نیز مشخص است.
برای تهیه این کتاب، نویسنده در میان اطلاعاتی که از ۵۸ ساعت مصاحبه در میان بیست و پنج نفر راوی به دست آورده، دوازده تن را شاخص قرار داده و از روایات سیزده نفر باقی مانده در جهت تکمیل اطلاعات استفاده کرده است.
در این کتاب علاوه بر بررسی جنبههای شخصی، خانوادگی، اخلاقی، انسانی، جهادی و رزمی، درباره این فرمانده مباحثی طرح میشود که تاکنون به صورت بسیط روایت نشده و آن، روایت مشکلاتی است که در ماجرای تصفیه سپاه ارومیه و جنبشی خطاب کردن برادران باکری و متعاقباً ناهماهنگیهای سپاه منطقه ۵ با فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا رخ داده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
تا ماشین برسد، دیدیم آقا مهدی بیل برداشت و شروع کرد به آماده کردن زمین؛ جایی که قرار بود چادرها نصب شوند. برایم عجیب بود که معاون تیپ، بیل بردارد و برای نیروهای تازه از راه رسیده زمین چادر آماده کند! این کارش هم تلنگری شد که بیشتر بر دلم بنشیند. از جا پریدم و رفتم طرفش. تلاش کردم بیل را بگیرم. گفتم: «آقا مهدی، شما چرا! ما خودمون انجام میدیم. شما بفرمائید به بقیه کارهاتون برسین.»
کلی تعارف کرد و در نهایت، زور من چربید. همان موقع یک ماشین از راه رسید و مقداری چادر و وسایل دیگر آورد. گفتند که تا چند دقیقه دیگر، بچههای خدماتشان میآیند تا چادرها را علم کنند. آقا مهدی از خداخواسته، فوری شروع کرد به برپا کردن چادرها. دیگر منتظر نیروهای خدمات نماندیم. بقیه هم آمدند کمک و خودمان چادرها را برپا کردیم.
اینکتاب با ۴۷۲ صفحه و قیمت ۱۴۰ هزار تومان منتشر شده است.
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
«ف.ل.۳۱» چاپ شد بیشتر بخوانید »