لشکر 31 عاشورا

شهید «حسین گنجگاهی» در خون غلطیدن را به پشت میز نشستن ترجیح داد

شهید «گنجگاهی» در خون غلطیدن را به پشت‌ میز‌ نشینی ترجیح داد


«علی واحد» مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان اردبیل در گفت‌وگو با خبرنگار دفاع‌پرس، اظهار داشت: شهدا و به‌خصوص فرماندهان شهید ما، انسان‌های غیور و بی‌ادعایی بودند که شهادت در میدان نبرد و عرصه خون و باروت را به زندگی راحت و عافیت‌طلبی ترجیح دادند تا تاریخ به داشتن چنین مردانی به خود افتخار کند.

وی با اشاره به زندگی سراسر با برکت و حماسه و ایثار سردار شهید «حسین (جمشید) گنجگاهی»، افزود: مبارزات انقلابی این مرد بزرگ، در دل و حافظه تاریخی مردم استان اردبیل ماندگار است و اردبیلی‌ها علاقه زیادی به این سردار شهید دارند.

واحد با بیان این‌که شهید «گنجگاهی» در حالی که مسئول پرسنلی لشکر ۳۱ عاشورا بود، با اصرار خودش در عملیات «والفجر ۸» شرکت کرد و در خون غلطیدن را به پشت میز نشینی ترجیح داد، گفت: با آگاهی از این عمل و تصمیم شهید «گنجگاهی» می‌توان فهمید که مکتب شهید باکری و در کل مکتب عاشورا و فرماندهی در این مکتب، یک تکلیف و عمل به وظیفه است؛ نه یک تجمل دنیوی.

مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان اردبیل ضمن گرامی‌داشت یاد و خاطره شهید «گنجاهی»، سالروز شهادت وی را بهانه‌ای برای مرور سجایای اخلاقی و معرفتی و تواضع این شهید والامقام دانست و از قلم به دستان و نویسندگان حوزه دفاع مقدس برای واکاوی و پژوهش در زندگی و جهاد شهید «گنجاهی» دعوت کرد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شهید «گنجگاهی» در خون غلطیدن را به پشت‌ میز‌ نشینی ترجیح داد بیشتر بخوانید »

درس بزرگ شهید «مهدی باکری» به فرماندهان

درس بزرگ شهید «مهدی باکری» به فرماندهان


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، سردار «احمد جهانسری» از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس است که سال‌ها فرماندهی توپخانه را در بخش‌های مختلف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از جمله توپخانه لشکر عاشورا، گروه توپخانه ۴۰ رسالت، گروه توپخانه ۶۴ الحدید و گروه توپخانه ۶۳ خاتم را برعهده داشته و مدتی نیز جانشین توپخانه کل سپاه بوده است.

وی که از همرزمان سردار شهید «مهدی باکری» فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا در دوران دفاع مقدس بوده، خاطره‌ای از تفقد و قدردانی این شهید والامقام از نیرو‌های توپخانه را این‌گونه روایت کرده است:

به دستور «آقا مهدی باکری» خط پدافندی جزیره مجنون به برادران ارتشی تحویل داده شد و فقط یک گردان از توپخانه‌ لشکر در جزیره ماند و برنگشت. آتش پشتیبانی توپخانه نیاز نیرو‌های پدافندی بود و به همین خاطر در منطقه ماندیم. هنوز پادگان لشکر در ۱۸ کیلومتری دزفول ساخته نشده بود و نیرو‌ها در همان محلی که بعد‌ها پادگان شهید باکری نام گرفت، داخل چادر‌ها می‌ماندند. دوری از دوستان و همرزمان برای نیرو‌های توپخانه مستقر در جزیره، روز‌های سختی را رقم می‌زد.

سه ماه از حضورمان در جزیره می‌گذشت. روزی به جلسه‌ شورای فرماندهی لشکر فراخوانده شدم. راه دور بود و تا از جزیره بیایم دزفول، جلسه را شروع کرده بودند. نزدیک ستاد دیدم اعضای جلسه جلوی چادری زیرانداز پهن کرده و دور هم نشسته‌اند. «آقامهدی» تا چشمش به من افتاد از جایش بلند شد و ۳۰ یا ۴۰ قدمی به طرفم آمد. حالم را پرسید و بغلم کرد. در حالی که دستش را به گردنم انداخته بود، برگشتیم جلسه. من را کنار خودش جا داد. تقریباً همه اعضای جلسه که فرماندهان و مسئولین گردان‌ها و واحد‌ها بودند، از این رفتار «آقا مهدی» متعجب شدند که چرا «جهان‌سری» را این طور گرم تحویل گرفت. خودم هم نمی‌دانستم چی شده! دوستان با اشاره‌ چشم و ابرو می‌پرسیدند «چه خبره، پسرخاله شدین؟ چیکار کردی که این همه خوب تحویلت می‌گیره؟».

«آقامهدی» از جو جلسه و پچ‌پچ بچه‌ها متوجه شد که با من حرف می‌زنند. موضوع صحبتش را عوض کرد و گفت: «برادرها، ببینید خدارو شکر که همه‌ شما رزمنده‌اید، زحمت می‌کشید و در عملیات «خیبر» زحمات زیادی متحمل شدید؛ ولی الآن تنها واحدی که از لشکر هنوز در خط جزیره مستقر است، توپخانه هست. خیلی هم زحمت می‌کشند؛ یعنی تنها نماینده لشکر امروز در خطوط مقدم جبهه‌های جنگ، توپخانه است. باید همه قدردان زحماتشان باشیم.»

قدردانی «آقا مهدی» در مقام فرمانده لشکر از نیرو‌هایی که در خط بودند، گرچه به ظاهر یک کار معمولی بود، اما باعث تقویت روحیه می‌شد و نشان می‌داد فرمانده لشکر با وجود مشغله‌های فراوان اعم از آموزش نیروها، سازماندهی، حضور در جلسات قرارگاه به منظور طراحی عملیات و… از کوچک‌ترین اتفاقات هم غافل نیست و این درس بزرگی برای همه‌ فرماندهان محسوب می‌شد که یاد بگیرند با نیرو‌های تحت امر خود، چگونه برخورد کنند. حتی بین رزمنده‌ای که پشت جبهه است و رزمنده‌ای که در خط مقدم حضور دارد، باید تفاوت قائل شد. آن‌ها مطمئناً یک ردیف بالاتر قرار می‌گیرند؛ ولو با یک تشکر زبانی.

به‌نظرم توجه به همین مسائل ریز و شاید کم‌اهمیت، «آقا مهدی» را از سایرین متمایز می‌کرد. رفتارش آن‌روز احترام به شخص من نبود. بقیه هم مثل من فرمانده گردان و واحد بودند. «آقا مهدی» آن‌روز از نیرو‌های مستقر در خط مقدم تجلیل کرد و با این کارش به همه فهماند که به یادشان است.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

درس بزرگ شهید «مهدی باکری» به فرماندهان بیشتر بخوانید »

آخرین سخنرانی شهید مهدی باکری پیش از عملیات بدر

شهید مهدی باکری: با تکیه بر خدا از قدرت‌ها نترسید


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید مهدی باکری قبل از شروع عملیات در میان نیرو‌های لشکر ۳۱ عاشورا در کنار رودخانه سابله در روز سیزدهم اسفند سال ۱۳۶۳ آخرین سخنرانی خود را ایراد کرد که مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس آن را منتشر کرده است.

آخرین سخنرانی شهید مهدی باکری پیش از عملیات بدر

متن سخنان شهید باکری به شرح زیر است:

«وقتی شما‌ها را می‌بینم، خوشحال می‌شوم. شما چهره‌هایی هستید که آبرو به اسلام و کشور داده‌اید. با اطمینان قلب حرکت کنید و مطمئن باشید که مرکز قدرت که خدای تعالی است نسبت به شما عنایت دارد. قدرت‌های دیگر پوشالی هستند، قدرت خداست که باقی است و خدا است که وعده کرده است «اگر او را نصرت دهید، شما را پیروز می‌کند» و شکی نیست که اکنون شما حق‌تعالی و کشور اسلامی و اسلام را نصرت می‌کنید.

روزی که انقلاب شروع شد ما هیچ نداشتیم. پیروزی ما با دست‌ خالی به دست آمد و بحمدالله تا به اینجا رسیده‌ایم که امروز مورد توجه تمام قدرت‌های بزرگ هستیم و تمام قدرت‌ها در این فکرند که با این انقلاب چگونه برخورد کنند. مطمئن باشید از آن قدرت‌ها کاری ساخته نیست، شما جنود خدا هستید و پیروزید.»

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

شهید مهدی باکری: با تکیه بر خدا از قدرت‌ها نترسید بیشتر بخوانید »

آخرین سخنرانی شهید مهدی باکری پیش از عملیات بدر

با تکیه بر خدا از قدرت‌ها نترسید


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید مهدی باکری قبل از شروع عملیات در میان نیرو‌های لشکر ۳۱ عاشورا در کنار رودخانه سابله در روز سیزدهم اسفند سال ۱۳۶۳ آخرین سخنرانی خود را ایراد کرد که مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس آن را منتشر کرده است.

آخرین سخنرانی شهید مهدی باکری پیش از عملیات بدر

متن سخنان شهید باکری به شرح زیر است:

«وقتی شما‌ها را می‌بینم، خوشحال می‌شوم. شما چهره‌هایی هستید که آبرو به اسلام و کشور داده‌اید. با اطمینان قلب حرکت کنید و مطمئن باشید که مرکز قدرت که خدای تعالی است نسبت به شما عنایت دارد. قدرت‌های دیگر پوشالی هستند، قدرت خداست که باقی است و خدا است که وعده کرده است «اگر او را نصرت دهید، شما را پیروز می‌کند» و شکی نیست که اکنون شما حق‌تعالی و کشور اسلامی و اسلام را نصرت می‌کنید.

روزی که انقلاب شروع شد ما هیچ نداشتیم. پیروزی ما با دست‌ خالی به دست آمد و بحمدالله تا به اینجا رسیده‌ایم که امروز مورد توجه تمام قدرت‌های بزرگ هستیم و تمام قدرت‌ها در این فکرند که با این انقلاب چگونه برخورد کنند. مطمئن باشید از آن قدرت‌ها کاری ساخته نیست، شما جنود خدا هستید و پیروزید.»

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

با تکیه بر خدا از قدرت‌ها نترسید بیشتر بخوانید »

دفتر اول؛ شهید «حمید باکری»/ عملیات «خیبر» نقطه آغاز جاودانگی شهید باکری


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، تقویم این سرزمین همیشه با عطر شهادت همراه بوده است؛ از «باکری»، «خرازی» و «همت» گرفته تا «حجت‌الله رحیمی» که همگی مردان نام‌آشنای عاشقی در راه معبود هستند.

جنگ که باشد، فرقی نمی‌کند که آخر سال است یا اول آن، زمستان است یا تابستان؛ دشمن که راه خانه را بست، قهرمانانی از راه می‌رسند تا با غیرت و نثار خون خود، رویای هر اهریمنی را که قصد وطن ما کند، به کابوسی پریشان تبدیل کنند.

روزهای آخر اسفند، سالروز یادآوری برخی از این حماسه‌هاست؛ حماسه‌های قهرمانانی که مردانه ایستادند و تاریخ این سرزمین تا ابد مرهون ایثار آن‌هاست. یکی از این قهرمانان «حمید باکری» نام دارد، سردار گمنام دفاع مقدس که خستگی را خسته کرد.

آذر سال ۱۳۳۴ «حمید» به‌عنوان ششمین فرزند خانواده «باکری»، در ارومیه به‌دنیا آمد. پدرش کارمند کارخانه قند و مادرش هم خانه‌دار بود. ۱۸ ماه بیشتر نداشت که یک تصادف، او را برای همیشه از مهر مادری محروم کرد. «حمید» سال‌های درس و مدرسه را در کارخانه قند ارومیه گذراند و پس از اخذ دیپلم ریاضی، به خدمت سربازی رفت.

سال‌ها بعد، داغ از دست رفتن مادر تنها غم‌شان نشد؛ بلکه برادر بزرگ‌ترش «علی باکری» نیز توسط «ساواک» دستگیر و در زندان به شهادت رسید. شاید همین امر سرآغاز فعالیت سیاسی «حمید» و برادرش «مهدی» شد؛ به‌طوری که راهی تبریز شدند و به پخش اعلامیه‌ها و سخنرانی‌های امام خمینی (ره) در این شهر پرداختند.

دفتر اول؛ شهید «حمید باکری»/ عملیات «خیبر» نقطه آغاز جاودانگی

«حمید» چندی بعد یعنی در سال ۱۳۵۵، با مشورت برادرش «مهدی» تصمیم گرفت تا برای فراهم‌شدن امکان بیشتر مبارزه علیه رژیم پهلوی، برای ادامه تحصیل راهی خارج از کشور شود؛ بنابراین ابتدا به ترکیه سفر کرد؛ اما به‌دلیل این‌که شرایط محیطی مغایر با عقایدش بود، از آن‌جا راهی آلمان شد. بعد از هجرت امام خمینی (ره) به پاریس، «حمید» هم راهی فرانسه شد تا از نزدیک و بدون واسطه، گوش جان به سخنرانی‌های امام خمینی (ره) بسپارد؛ این سفر، فصل جدیدی از مبارزات او را به‌همراه داشت و در آن‌جا مأموریت پیدا کرد تا عازم سوریه و لبنان شده و آموزش‌های چریکی را فرا گیرد.

در همان روزها، مسئولیت حمل اسلحه از مرز ترکیه به ایران را برعهده گرفت تا این‌که بعد از شنیدن خبر ورود امام خمینی (ره) به ایران، به کشورش بازگشت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، به عضویت سپاه پاسداران ارومیه درآمد و به‌عنوان نیروی واحد عملیات، در این نهاد انقلابی مشغول به خدمت شد.

همزمان با صدور فرمان تاریخی تشکیل بسیج مستضعفین توسط امام امت (ره)، «حمید باکری»‌ مسئولیت بسیج ارومیه را برعهده گرفت و برای رفع محرومیت‌های روستاها، در جهاد و سازندگی فعالیت کرد. غائله کردستان که فرا رسید، وی مانند دیگر سپاهیان غیور، راهی این دیار شد و در عمليات پاک‌سازی منطقه «سرو» و آزادسازی «مهاباد»، «پيرانشهر» و «بانه»، نقش به‌سزایی ایفا کرد.

پس از آغاز تجاوز ارتش بعث عراق به میهن، این‌بار «حمید باکری» راهی جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شد و ضمن برعهده گرفتن فرماندهی خط مقدم ایستگاه «هفت» آبادان، به سازمان‌دهی نیرو‌های مردمی پرداخت و پس از مدتی، عهده‌دار مسئوليت پاک‌سازی مناطق آزادشده كردنشين در منطقه «سرو» و سپس به‌عنوان مسئول كميته برنامه‌ریزی جهاد استان آذربایجان غربی، منصوب شد.

دفتر اول؛ شهید «حمید باکری»/ عملیات «خیبر» نقطه آغاز جاودانگی

عملیات «فتح‌المبین»، آغازی بود بر حضور دائمی «حمید باکری» در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل؛ همچنین عملیات «بیت‌المقدس» نیز شاهد حماسه‌های این رزمنده دلاور به‌عنوان فرمانده گردان در تیپ «نجف» بود که به‌همراه دیگر رزمندگان اسلام، نقش مهمی را در آزادسازی «خرمشهر» ایفا کرد.

عملیات موفقیت‌آمیز «مسلم بن عقیل» بخشی دیگر از رشادت‌های «حمید باکری» را به تصویر کشید؛ به‌طوری از طرف فرماندهی کل سپاه، او را به‌عنوان فرمانده تیپ حضرت ابو‌الفضل (ع) منصوب کردند؛ اما شایستگی‌های «حمید باکری» به این‌جا نیز ختم نشد؛ چراکه بعد از عملیات «والفجر مقدماتی» مسئولیت معاونت لشکر ۳۱ عاشورا را به وی سپردند.

«حمید باکری» سپس در عملیات‌های «والفجر ۱»، «والفجر ۲» و «والفجر ۴» در کنار رزمندگان تحت امر خود، در خطوط مقدم جبهه‌ها حضور پیدا کرد؛ او در حالی که در عملیات «والفجر ۱» از ناحیه پا مجروح شده و زانوی وی تحت عمل جراحی قرار گرفته بود، اما در عملیات‌های بعدی، با وجود این‌که از درد پا رنج می‌برد، این درد را هیچ‌وقت بر زبان نمی‌آورد.

دفتر اول؛ شهید «حمید باکری»/ عملیات «خیبر» نقطه آغاز جاودانگی

عملیات «خیبر» نقطه پایان حماسه‌های «حمید باکری» در دفاع مقدس و نقطه آغاز جاودانگی وی در تاریخ ایران است. قبل از عملیات، برادرش، شهید «مهدی باکری» در جمع فرماندهان گفت: «ما باید در این عملیات ابولفضل‌وار بجنگیم و هرکس آماده شهادت نیست، پا پیش نگذارد و حمید آرام گفت که برادران دعا کنید من هم شهید شوم»؛ این جمله «حمید»، همه را به گریه انداخت.

«حمید باکری» در عملیات «خیبر» توانست با نیرو‌های خود، در ساعت ۱۱ شب روز سوم اسفند سال ۱۳۶۲، پل مجنون را در عمق ۶۰ کیلومتری خاک عراق تصرف کند و سپس تا پای جان، در این منطقه به نبرد با دشمن بعثی بپردازد و به دیدار معبود خوبش بشتابد.

سردار «جمشید نظمی» یکی از همرزمانش، در خصوص آخرین دیدار خود با «حمید باکری» گفته است: «آخرین باری که حمید را دیدم، بعد از تصرف پل «شیتات» بود و حدود عصر. من مجروح شده بودم و مرا گذاشته بودند آن‌جا. «حمید» داشت نیرو‌ها را هدایت می‌کرد که یادش افتاد نماز ظهرش را نخوانده است. سریع رفت وضو گرفت و آمد، جایی قامت بست و نماز خواند که در تیر‌رس بود. هر لحظه امکان داشت فاجعه اتفاق بیافتد؛ اما او با طمأنینه و آرامشی نمازش را می‌خواند که من دردم را فراموش کردم و فقط به او خیره شدم. حتی وقتی بلندم کردند که ببرندم، برگشته بودم به آرامش نماز خواندن حمید نگاه می‌کردم».

انتهای پیام/ 113



منبع خبر

دفتر اول؛ شهید «حمید باکری»/ عملیات «خیبر» نقطه آغاز جاودانگی شهید باکری بیشتر بخوانید »