مادر شهید

دیدار استاندار کهگیلویه و بویراحمد با سه خانواده معزز شهید و جانباز + تصاویر


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از کهگیلویه و بویراحمد، «یدالله رحمانی» استاندار استان کهگیلویه و بویراحمد در آستانه اربعین حسینی در نشست صمیمی با خانواده‌های سه شهید و جانباز، مادر شهید «خدابخش رستمی تل زالی»؛ خانواده شهید «قلی درستی» و جانباز۷۰ درصد «سیدرسول حسینی» بر نقش بی‌بدیل این استان در دفاع مقدس و رسالت خدمت‌رسانی به خانواده‌های ایثارگران تأکید کرد. 
 
دیدار استاندار کهگیلویه و بویراحمد از سه خانواده معزز شهید و جانباز + تصاویر
 
وی با اشاره به سهم بالای استان در دفاع مقدس، خاطرنشان کرد: کهگیلویه و بویراحمد با جمعیتی حدود یک درصد کشور، بیش از ۲ هزار شهید، ۱۳ هزار جانباز، ۴۵ هزار رزمنده و ۳۱۷ آزاده تقدیم انقلاب کرده هست که سرمایه و ثروت ارزشمندی برای مردم استان هست.
 
استاندار کهگیلویه و بویراحمد عنوان کرد: رسالت مسئولان، خدمت‌رسانی به خانواده‌های معزز شهدا و جانبازان و پیگیری مشکلات آنان در حوزه‌های عمرانی، اقتصادی، درمانی و معیشتی هست.
 
دیدار استاندار کهگیلویه و بویراحمد از سه خانواده معزز شهید و جانباز + تصاویر
 
استاندار کهگیلویه و بویراحمد تصریح کرد: وظیفه داریم، برنامه‌های منظم دیدار با خانواده‌های شهدا و جانبازان را در دستور کار قرار دهیم و تدابیر لازم را برای رفع دغدغه آنها بیاندیشیم که در آستانه اربعین حسینی اهتمام جدی به این مسئله خواهد بود. 
 
رحمانی خاطرنشان کرد: در سفر‌ها و بازدید‌هایی که از شهر‌ها و مناطق مختلف استان داریم یکی از برنامه‌های ثابت، دیدار و سرکشی از خانواده شهدای هست و این مهم در مناسبت‎های فرهنگی بیشتر مورد توجه هست.
 
دیدار استاندار کهگیلویه و بویراحمد از سه خانواده معزز شهید و جانباز + تصاویر
 
وی با اشاره به برنامه‌های استان برای درمان جانبازان گفت: مرکز توانبخشی جانبازان سال‌ها نیمه کاره رها شده هست که امسال در دستور کار قرار گرفت و با پیگیری استانداری و بنیاد شهید تأمین اعتبار شد و از محل نفت و منابع ملی مبالغی تخصیص پیدا کرد.
 
رحمانی خاطرنشان کرد: ۵۰ میلیارد تومان اعتبارات نفت و ۳۰ میلیارد تومان اعتبارات ملی به این پروژه اختصاص یافت.
 
استاندار کهگیلویه و بویراحمد ابراز داشت این مرکز در صورتی که در بازه زمانی مشخص به اتمام برسد می‌تواند نیاز‌های درمانی جانبازان را در استان برطرف کند و از سفر‌های مکرر جانبازان به خارج از استان و شهر‌های بزرگ مانند شیراز و اصفهان جلوگیری نماید.
 
انتهای پیام/
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

دیدار استاندار کهگیلویه و بویراحمد با سه خانواده معزز شهید و جانباز + تصاویر بیشتر بخوانید »

مادر عاشقانه‌های صبور


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از رشت، «مادر عاشقانه‌های صبور» عنوان تازه‌ترین سروده «نجمه پورملکی» از شاعران گیلانی هست که در پی درگذشت مادر بزرگوار شهید والامقام حمیدرضا صنعتی منتشر شد.
مثل تعزیه، دافِچاه هر روز، داغدار شهید صنعتی هست
این اتاقی که شد حسینیه یادگار شهید صنعتی هست
 
از دلِ رفت و آمد مشهد، تا دلِ تپه‌های حاج عمران
 
نام سرباز و نام دانشجو، افتخار شهید صنعتی هست
 
 
با کتاب و مطالعه با درس، با حیا و نماز اولِ وقت
 
خواهرش با همین دعای کمیل، وامدار شهید صنعتی هست
 
چهره، پاک و زلال و نورانی، چهره، نورِ نمازشب دارد
 
آرزوی شهادت از جبهه، انتظار شهیدصنعتی هست
 
بین گرمای ظهر فصل درو، بین آن رقص خوشه‌های برنج
 
بهترین جمله از زبان پدر، پشتکار شهید صنعتی هست
 
دوست دارد که قطعه قطعه شود، مثل ارباب بی‌کفن پ، تشنه
 
این وصیت که پیش‌بینی بود، ابتکار شهید صنعتی هست
 
ماه اردیبهشت هم آمد، با همان زخم‌های خمپاره
این تن پرپری که می‌بینید، لاله زار شهید صنعتی هست
 
رمضان بود و بچه‌ها تشنه، تشنه‌تر کربلای دو، اما 
حضرت فاطمه (س) در آن غربت، در کنار شهید صنعتی هست
 
مثل انگشتری شده مفقود، پیکرش در شب شناسایی
 
دشت‌های شقایق وحشی، رازدار شهیدصنعتی هست
 
راه را می‌کند نگاه هر شب، خواب دیده حمیدرضا برگشت
 
مادری که تمام این یک سال، بیقرار شهید صنعتی هست
 
پای تابوت و پرچمت آن روز، هر کسی با گلاب و گل آمد
هر کسی که به حرمت خونش، پاسدار شهید صنعتی هست
 
صوت قرآن دلنشینش را، در شب حمله گوش می‌کردم
 
آنچه که مانده یاد همرزمان، اقتدار شهید صنعتی هست
 
در حیاط امامزاده سبز، نذر کردم برای آقادار
 
این درختی که در تمامی سال، سایه سار شهید صنعتی هست
 
پاسدار رشید اسلام هست، آبروی محله و مردم
 
آه تنها خوشیِ این مادر، این مزار شهید صنعتی هست
 
مادر لحظه‌های شالیزار، مادر عاشقانه‌های صبور
 
مادری که همیشه چشمانش، اشکبار شهید صنعتی هست
 
از حسین زمان شنیدی که، وقت یاری دین و قرآن هست.
چون شهیدان راه حق برخیز، این شعار شهید صنعتی هست!
 
انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

مادر عاشقانه‌های صبور بیشتر بخوانید »

«محسن» می‌خواست پشتِ نام من باشد، حالا من پشتِ نام او ایستاده‌ام

«محسن» می‌خواست پشتِ نام من باشد، حالا من پشتِ نام او ایستاده‌ام


«محسن» می‌خواست پشتِ نام من باشد، حالا من پشتِ نام او ایستاده‌ام

به گزارش نوید شاهد، شهید «محسن نهضت شهریاری» جوانی مؤمن، بااخلاق، غیرتمند و اهل تلاش، تنها چند ماه مانده به پایان دوران سربازی‌اش در پادگان دیلمان (یگان سیدالشهدا) که به فیض شهادت نائل آمد. به همین بهانه خبرنگار نوید شاهد به پای صحبت‌های پدر و مادر این شهید گرانقدر نشست. این گفت‌وگو که ماحصل آن را در نوید شاهد می‌خوانید؛ از دل یک مادر سوخته و پدری مؤمن جاری می‌شود و تصویری از یک شهید جوان با روحی بزرگ را به ما نشان می‌دهد.

 

«معصومه سادات یزدیان جوادی» مادر شهید در ابتدا با یادآوری تولد فرزندش گفت: محسن متولد هفتم فروردین‌ماه سال ۱۳۸۳ بود. از همان بچگی پسری با ظاهر آرام، اما در باطن پر از شیطنت‌های خاص خودش بود. در عین حال، بسیار باادب و مؤدب بود؛ چیزی که همه‌ی دوستان، اقوام و آشنایان بارها درباره‌اش گفته‌اند. برای محسن، احترام به بزرگ‌ترها، مخصوصاً پدر و مادر، اهمیت زیادی داشت. همیشه در مدرسه، معلم‌هایش از ادب و رفتار خوبش تعریف می‌کردند.

 

وی ادامه داد: محسن را بعد از شهادتش بیشتر شناختم. فهمیدم چقدر عمیق، مؤمن و هدفمند بوده است. او علاقه‌ی زیادی به کسب‌وکار داشت و می‌گفت بعد از گرفتن دیپلم می‌خواهد ابتدا سربازی‌اش را به پایان برساند، بعد ادامه تحصیل دهد. اما متأسفانه فرصت ادامه تحصیل را پیدا نکرد. تنها سه ماه به پایان خدمتش باقی مانده بود که به شهادت رسید.

«محسن» می‌خواست پشتِ نام من باشد، حالا من پشتِ نام او ایستاده‌ام

مادر این شهید گرانقدر با نهایت تأثر افزود: بزرگ‌ترین ویژگی محسن، غیرتمندی‌اش بود. احترام به خانواده به ویژه پدر و مادر و حتی بانوانی که در خیابان می‌دید، برایش مسئله‌ای جدی و مهم بود. او در عین حال، مهربان و نگران خانواده بود. بارها در تماس‌هایش می‌گفت «نگران من نباشید»؛ در حالی که خودش بیشتر نگران حال ما بود.

 

مادر این شهید دل‌سوخته خاطره‌ای از آخرین دیدارشان روایت کرد: آخرین باری که محسن را دیدم، وقتی بود که برای بدرقه من و پدرش به مکه پای اتوبوس آمده بودند. آن روز بچه‌هایم را بیش از ۱۰ بار بوسیدم و با هر کدام خداحافظی کردم. آن صحنه در ذهنم حک شده و هرگز فراموش نمی‌کنم.

 

معصومه سادات یزدیان جوادی گفت: در زندگی‌ام هیچ‌وقت آن‌قدر خوشحال نبودم که امروز، سلام رهبر معظم انقلاب نصیبم شد. یکی از بزرگ‌ترین آرزوهایم در کنار آرزوهای مادرانه‌ام برای فرزندم، دیدار با رهبر بود. اینکه فرزندم مورد توجه رهبر قرار گرفت، آرامشی خاص به دلم داده است.

«محسن» می‌خواست پشتِ نام من باشد، حالا من پشتِ نام او ایستاده‌ام

وی درباره یک مکالمه خاص با محسن نیز اظهار داشت: آخرین مکالمه من و محسن، یک روز قبل از شهادتش بود. وقتی دیدم اسمش روی گوشی‌ام افتاده، تعجب کردم چون همه‌ی برنامه‌ها و اینترنت قطع بود. از او پرسیدم: «چطور زنگ زدی؟» گفت: «من پسر حاج محمدم، کاری که بخواهم انجام می‌دهم!» آخر گفت‌وگوی‌مان، من گفتم: «من قطع کنم؟» او گفت: «نه، تو قطع کن!» هیچ‌کداممان دلمان نمی‌آمد تماس را قطع کنیم. 

 

مادر شهید وطن محسن نهضت شهریاری به راز دل‌گشوده‌ای از محسن اشاره کرد: محسن هیچ‌وقت به‌صورت مستقیم درباره شهادتش با ما حرف نزده بود، اما یک بار که به خانه خاله‌اش رفته بود، به او گفته بود: «خاله، من شهید می‌شوم.» خاله‌اش که حرف محسن را جدی نگرفته بود؛ به او گفته بود: «اگر می‌خواهی شهید شوی، بگذار مادرت بیاید و تو را تحویل بدهیم.» این حرف محسن برای من نشانه بود…

«محسن» می‌خواست پشتِ نام من باشد، حالا من پشتِ نام او ایستاده‌ام

پدر شهید نیز با نگاهی پر از افتخار و آرامش گفت: من واقعاً خرسندم که امروز سلام رهبر نصیب ما شد. به حضرت آقا عرض کنید که من همیشه فکر می‌کردم باید چیزی به این انقلاب بدهم، و حالا مطمئنم که محسن سهم ما بود. از شهادت محسن ناراحت نیستم. من می‌دانم او ریشه در انقلاب داشت و شهادتش هم برای همین مسیر بود.

 

وی به ویژگی‌های شخصیتی محسن اشاره کرد: محسن جوانی خوش‌تیپ و امروزی بود، اما با اصول و اعتقاداتی که کمتر در این زمانه دیده می‌شود. به حق‌الناس حساس بود، به بیت‌المال تعصب داشت، و همیشه حرمت پدر و مادر را نگه می‌داشت.

 

پدر شهید با افتخار از پسرش یاد میکرد. او در ادامه گفت: محسن زبان می‌خواند، استادش هم فردی ولایت‌مدار بود. برنامه داشت که وقتی از مکه برگردیم، کسب‌وکار خودش را راه بیندازد. شب‌ها با من صحبت می‌کرد و همیشه به فکر صادرات بود. بلندپرواز بود ولی اهل حساب و کتاب. مثلاً وقتی خرید می‌رفتیم، می‌پرسید: «پدر، الان پول داریم این را بخریم؟» این یعنی شعور مالی و مسئولیت‌پذیری. سن کمی داشت اما گاهی احساس میکردم از من بیشتر می‌داند.

«محسن» می‌خواست پشتِ نام من باشد، حالا من پشتِ نام او ایستاده‌ام

وی افزود: در مورد صادرات، مخصوصاً خرما و میوه، حرف می‌زد. امروز می‌گویم که محسن خودش را با استانداردهای الهی صادر کرد؛ صادر به بهشت. او ارادت خاصی به حضرت زهرا (س) داشت. همیشه می‌گفت: «من هر چه بخواهم از حضرت زهرا می‌گیرم.»

 

پدر شهید اشک چشمانش را پاک کرد و با صدایی بغض‌آلود گفت: محسن به من می‌گفت: «پدر، من می‌خواهم از اعتبارت استفاده کنم.» اما حالا من از اعتبار او استفاده می‌کنم. اشک من برای داغ نبودنش نیست، برای این است که او را خوب نشناختم.

 

وی به خاطره‌ای تلخ و عجیب اشاره کرد: چند روز پیش مادرش وسایلش را نگاه می‌کرد. بین نوشته‌هایش برنامه‌ریزی‌هایی را دید که برای خودش تنظیم کرده بود. در پایان یکی از این برنامه‌ها نوشته بود: «ترک منزل برای غلبه بر هوای نفس». این جمله برای من مثل یک آیه بود… من روز اولی که محسن به دنیا آمد، وقتی او را در آغوش گرفتم، همان لحظه در دلم الهام شد که این بچه شهید می‌شود. ما مکه بودیم، اما محسنِ ما مثل ابراهیم، بت‌شکنی می‌کرد.

 

پدر این شهید والامقام در پایان گفت: محسن من نه فقط یک جوان سرباز، بلکه مردی با ایمان، اندیشه‌های اقتصادی بزرگ، ارادت به اهل‌بیت (ع)، غیرتمند و فداکار بود.

 

انتهای پیام/ ر



منبع خبر

«محسن» می‌خواست پشتِ نام من باشد، حالا من پشتِ نام او ایستاده‌ام بیشتر بخوانید »

مادر شهیدان «حسنوی» دار فانی را وداع گفت


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از ارومیه، بانوی ماجده و مومنه خانم «نسرین مراد رسولی» مادر شهیدان والامقام «بدیع و عبدالهادی حسنوی» پس از سال‌ها صبوری، امروز (شنبه) ۲۸ تیر چشم از جهان فروبست و به فرزندان شهید خود پیوست.

سردار «جلیل وحیدی» مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس و مقاومت استان آذربایجان غربی طی پیامی در گذشت این مادر شهیدان را تسلیت گفت و صبر و فداکاری‌های ماندگار و الهام بخش مادران شهدای والامقام ایران اسلامی را راهگشا در گذرگاه‌های حساس و سترگ تاریخی دانست.

مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس و مقاومت آذربایجان غربی این مصیبت وارده را به بیت معزز ایشان تسلیت عرض نموده و از خداوند منان برای آن مرحومه غفران و رحمت الهی و برای بازماندگان صبر و اجر و توفیق مسئلت کرد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

مادر شهیدان «حسنوی» دار فانی را وداع گفت بیشتر بخوانید »

شهیدی که پدرش را تنها نگذاشت؛ چهلم پدر روز شهادت پسر بود

محمد دوری پدرش را تاب نیاورد/ چهلم همسرم، روز شهادت پسرم شد


شهیدی که پدرش را تنها نگذاشت؛ چهلم پدر روز شهادت پسر بود

به گزارش نوید شاهد، وجیهه بدل‌پور، مادر شهید پاسدار «محمد قبادی»، در گفت‌وگوی با خبرنگار نوید شاهد با چشمانی نمناک، از فرزندی گفت که از کودکی با رؤیای شهادت بزرگ شد، و عاقبت همان رؤیا را در آغوش گرفت.

محمد قبادی متولد ۲۰ مرداد ۱۳۷۵ بود؛ جوانی ۲۸ ساله، اما با قلبی بزرگ‌تر از سن و سالش. از همان کودکی روحیه‌ای جهادی داشت. مادرش درباره محمد اینچنین روایت کرد: محمد تنها ۱۳ ساله بود که اصرار داشت به سوریه اعزام شود تا مدافع حرم اهل بیت (ع) باشد. آن زمان، به‌خاطر سن و سال کمش اجازه نمیدادند که برود. حتی برای اعزام به فاطمیون مراجعه کرد تا شاید از آن مسیر بتواند اعزام شود. این روحیه عجیب و خالص، از همان سال‌های نوجوانی در او شکل گرفته بود.

 

وی ادامه داد: محمد پس از پایان تحصیلاتش به خدمت سربازی رفت و با انتخاب خود، به‌عنوان سرباز سپاه مشغول به خدمت شد. او آنقدر  با اخلاص و علاقه کار میکرد که خیلی زود در دل نیروها و دوستانش جای گرفت.

شهیدی که پدرش را تنها نگذاشت؛ چهلم پدر روز شهادت پسر بود

خواب شهیدانه و رازی که تا روز شهادت فاش نشد

مادر این شهید والامقام از خوابی که ۶ماه پیش محمد دیده بود روایت کرد: حدود شش ماه پیش از شهادت، محمد خوابی دید که آن را فقط با من در میان گذاشت. در خواب، دایی شهیدش با یک لیست در دست، ظاهر شده بود و به او گفته بود: «این لیست شهداست، و نام تو هم در آن نوشته شده است.» محمد از من خواسته بود این خواب را با کسی در میان نگذارد. من هم این راز را تا روز شهادت در دل نگاه داشتم و با کسی در میان نگذاشتم.

 

روایت‌های پنهان از بخشش و بزرگواری محمد

مادرش با یادآوری یکی از خاطرات فرزندش می‌گوید: مدت‌ها پول تو جیبی‌اش را جمع کرده بود تا برای خودش دوچرخه‌ای بخرد. اما روزی که برای خرید دوچرخه می‌رود؛ با خانواده‌ای شهید مواجه می‌شود که پنج فرزند داشتند؛ دو تن شهید شده بودند و دو نفر دیگر جانباز جنگی بودند. شرایط مالی آن خانواده بسیار سخت بود. محمد، بدون کوچک‌ترین درنگ، تمام پس‌اندازش را به آن خانواده داد. خودش بدون دوچرخه به خانه بازگشت، بی‌آن‌که حتی کلمه‌ای گلایه کند. این، فقط گوشه‌ای از منش و مرام فرزندم بود.

 

وی افزود: پس از شهادت محمد، همسایه روبه‌رویی آمد و گفت: «محمد با من به دیدن خانواده‌های کم‌برخوردار می‌آمد و برایشان کمک می‌برد.» من هیچ‌کدام از این کارهایش را نمی‌دانستم. بعد از شهادتش، تازه فهمیدم چه گوهر گران‌بهایی در خانه داشتم. محمد بسیار مؤمن، مؤدب، متواضع و اهل خدمت بود. همیشه دست و پای من را می‌بوسید و می‌گفت: «مادر تو برای من خیلی زحمت کشیدی.»

شهیدی که پدرش را تنها نگذاشت؛ چهلم پدر روز شهادت پسر بود

پدر و پسری که با یکدیگر آرام گرفتند

مادر شهید قبادی از عشق و ارادت پسرش به پدر گفت: محمد پدرش را خیلی دوست داشت. وقتی پدرش به رحمت خدا رفت، انگار محمد یک‌باره شکسته شد. ناراحتی‌اش به‌قدری عمیق بود که غذا نمی‌خورد، نمی‌خوابید و با کسی صحبت نمی‌کرد. تمام فکر و ذکرش پدرش بود. حتی زمانی که پدرش بیمار بود، محمد از او جدا نمی‌شد. در طول آن مدت، شبانه‌روز کنارش بود. گاهی چند روز لب به غذا نمی‌زد.

 

وی ادامه داد: عشق به پدر، به‌گونه‌ای سرنوشت‌ساز در زندگی محمد اثر گذاشت. چراکه درست در چهلم پدرش، پیکر محمد به خاک سپرده شد. انگار محمد طاقت دوری از پدرش را نداشت. همیشه پدرش می‌گفت: «محمد جان، ان‌شاءالله عاقبت‌به‌خیر شوی» و او شد؛ چه عاقبتی بهتر از شهادت؟

شهیدی که پدرش را تنها نگذاشت؛ چهلم پدر روز شهادت پسر بود

روزهای آخر، نشانه‌هایی از رفتن

نشانه‌های رفتن محمد، از مدت‌ها پیش در دل مادرش نقش بسته بود. این مادر شهید بیان کرد: چند وقت قبل از شهادتش، نگین انگشترم افتاد و گم شد. دلم شور افتاد. حس می‌کردم اتفاقی بد در راه است. وقتی محمد خواب دایی‌اش را دید و آن لیست شهدا را گفت، دیگر مطمئن شدم اتفاقی در پیش است. اما خودم را آماده کرده بودم. محمدم فدای رهبر، دین و وطن شد.

شهیدی که پدرش را تنها نگذاشت؛ چهلم پدر روز شهادت پسر بود

آخرین دیدار و لحظه‌ وداع

مادر شهید قبادی درباره آخرین ساعات دیدار با فرزندش گفت: شب عید غدیر بود. محمد آمد خانه و گفت دلش درد می‌کند. گفتم بیا برویم دکتر. گفت نه، می‌روم پیش دوستم که پزشک است. غذا هم نخورد. رفت، و صبح که بهتر شد، به محل کارش برگشت. در مسیر، یک هندوانه خرید تا با دوستانش در محل کار تقسیم کنند. بعد از خوردن هندوانه به یکی از دوستانش گفت: «تو برو مأموریت، من اینجا می‌مانم.» پس از آن فقط ۱۰ دقیقه فرصت داشتند تا ساختمان را تخلیه کنند. مشغول جمع‌کردن وسایل‌شان بودند که موشک دشمن به طبقه اول ساختمان اصابت کرد؛ همان‌جایی که محمد حضور داشت و در همان لحظه، محمدم به آرزوی دیرینه‌اش رسید.

 

انتهای پیام/ ر

 



منبع خبر

محمد دوری پدرش را تاب نیاورد/ چهلم همسرم، روز شهادت پسرم شد بیشتر بخوانید »