مادر شهید

مادر شهید والامقام «بهرام اجاقی» آسمانی شد


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از زنجان، مراسم تشییع و خاکسپاری حاجیه خانم «خدیجه محمودی» مادر شهید والامقام «بهرام اجاقی» امروز در قطعه والدین شهدای آرامستان بهشت زهرا (س) شهر زنجان با حضور جمعی از مسؤولان و خانواده‌های معظم شهدا و ایثارگران برگزار می‌شود.

گفتنی هست شهید والامقام بهرام اجاقی یکم مرداد ۱۳۳۹، در شهرستان زنجان چشم به جهان گشود، پدرش «قربانعلی»، کارگر کارخانه بود و مادرش «خدیجه» نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت.

هفتم اسفند ۱۳۶۲، در جزیره مجنون عراق به شهادت رسید. پیکرش مدت ها در منطقه بر جا ماند و دوازدهم شهریور ۱۳۷۷ ‏، پس از تفحص در مزار بالای زادگاهش به خاک سپرده ‏شد.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

مادر شهید والامقام «بهرام اجاقی» آسمانی شد بیشتر بخوانید »

عطر حرم امام رضا(ع) در کوچه‌پس‌کوچه‌های سنقروکلیایی پیچید


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از کرمانشاه، امروز به مناسبت دهه مبارک کرامت در شهرستان سنقروکلیایی با عطر حرم رضوی و حضور پرفیض کاروان «زیر سایه خورشید» رنگ و بویی متفاوت به خود گرفت.
صبح امروز، مراسم باشکوه استقبال از پرچم متبرک گنبد مطهر حضرت رضا (ع) و خادمان آستان قدس رضوی با حضور امام جمعه شهرستان، فرماندار، مسئولان ادارات، خادمیاران و یاوران رضوی در محوطه دانشگاه آزاد اسلامی سنقر برگزار شد. مردم با شوق و اشتیاق زایدالوصف به استقبال خدام آمدند و فضای معنوی ویژه‌ای را رقم زدند.
 
کاروان رضوی سپس با حضور در حرم مطهر امامزاده احمد (ع)، مورد استقبال پرشور اهالی شهرستان قرار گرفت. در ادامه، جشن میلاد حضرت معصومه (س) با حضور خادمان حرم در مسجد‌ام‌البنین (س) برگزار شد که با مدیحه‌سرایی، سخنرانی و توزیع نذورات همراه بود.
 
یکی از بخش‌های پر احساس این سفر، حضور خدام رضوی در مزار شهدای شهرستان سنقر و دیدار با خانواده‌های معظم شهدا بود. همچنین، عیادت از مادر شهید حسین‌رضا گودینی جلوه‌ای از تکریم مقام ایثار و شهادت در این برنامه معنوی بود.
 
روستا‌های حبشی، سورن‌آباد و هفت‌آشتیان در مسیر کاروان زیر سایه خورشید قرار گرفتند و اهالی این مناطق با آذین‌بندی، قربانی کردن دام و پخش نذورات، از مهمانان رضوی استقبال کردند. این رویداد با مشارکت خادمیاران و یاوران رضوی کانون خدمت رضوی سنقر برگزار شد و حال و هوایی رضوی را در فضای روستا‌ها پراکند.

آخرین ایستگاه این مسیر در شهر سطر بود، جایی که مردم خونگرم این منطقه، با میزبانی صمیمانه، حسن ختام شایسته‌ای برای این حضور معنوی رقم زدند.

در ادامه برنامه‌ها، کاروان خدام رضوی با حضور در بیمارستان امام خمینی (ره) سنقر، از بیماران عیادت و با اهدای هدایای تبرکی حرم رضوی، برای آنان آرزوی سلامتی و بهبودی کردند. همچنین، به مناسبت تولد نوزادی با نام مبارک «محمدرضا»، یک سفر رایگان ۵ روزه به مشهد مقدس از سوی کانون خدمت رضوی به خانواده نوزاد اهدا شد.

پایان‌بخش این حضور نورانی، مراسم پرشور دیدار مردم شهرستان سنقر با اعضای کاروان در حسینیه حرم مطهر امامزاده احمد (ع) بود؛ جایی که فضای مجلس با سخنرانی و مدیحه‌سرایی رضوی، عطر حرم امام هشتم (ع) را در دل مشتاقان طنین‌انداز کرد.
 
انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

عطر حرم امام رضا(ع) در کوچه‌پس‌کوچه‌های سنقروکلیایی پیچید بیشتر بخوانید »

تشییع مادر شهید والامقام اسدالله پاکمنش در گرگان


به گزارش مجاهدت از دفاع‌پرس از گلستان، پیکر حاجیه خانم خدیجه پاکمنش مادر شهید والامقام اسدالله پاکمنش امروز در روستای سیاه‌تلو گرگان تشییع و در جوار امام زاده عبدالله گرگان به خاک سپرده شد.

شهید اسدالله پاکمنش سال ۱۳۶۵ در سن ۲۰ سالگی در منطقه عملیاتی سومار به درجه رفیع شهادت نایل آمد.

انتهای پیام /

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

تشییع مادر شهید والامقام اسدالله پاکمنش در گرگان بیشتر بخوانید »

مادر سردار شهید «مطلب قیصری» به فرزند شهیدش پیوست


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از همدان، مرحوم «هرات بانو کرمعلی» مادر سردار شهید «مطلب قیصری» فرمانده گردان ۱۵۷ لشکر ۳۲ انصارالحسین (ع) سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به فرزند شهیدش پیوست.

مراسم تشییع این مادر شهید باحضور مسئولان و اقشار مختلف مردم در روستای زرامین سفلی برگزار شد‌

 سردار شهید «مطلّب قیصری» اول اردیبهشت ماه سال ۱۳۳۸ در روستای زرامین سفلی از توابع بخش مرکزی شهرستان نهاوند متولد شد. سرانجام پس از سال‌ها مجاهدت و ایثار در راه اسلام و انقلاب، بیست و دوم دی‌ماه سال ۱۳۶۵ به همراه ۳۲ فرمانده و رزمنده نهاوندی در عملیات غرورآفرین «کربلای ۵» در منطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

مادر سردار شهید «مطلب قیصری» به فرزند شهیدش پیوست بیشتر بخوانید »

کربلایی شدن فرزند پس از دعای خالصانه مادر/ آرزوی شهید رضایی برای بازگشت پیکرش


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس ـ فرشته حاجی‌زاده: به دیدار مادر شهید «محمد رضایی» از شهدای منطقه  ۱۷ تهران معروف به دارالشهدا رفتم همان جایی که بیش از ۴ هزار شهید والامقام را تقدیم میهن و انقلاب اسلامی کرده هست.

مادرانه‌های «زهرا وفایی» از پسر شهیدش «محمد رضایی»

مادر شهید که ۶ فرزند داشته، از دوران پیروزی انقلاب اسلامی و فعالیت‌های انقلابی خود و همسرش که دیگر در قید حیات نیست، تعریف می‌کرد؛ با اینکه چند بچه قد و نیم قد داشته‌اند، اما شجاعتی بی‌مثال داشتند که محمد شجاعت را از آنها به خوبی به ارث برده بود.

شهید رضایی جزو شهدایی هست که پیکر مطهرش بدون سر برگشت، آن هم پس از ۸ سال گمنامی.

«زهرا وفایی» که مدت‌هاست به علت کهولت سن دیگر نمی‌تواند مثل قبل هر هفته سر مزار دلبند شهیدش برود، می‌گوید: «قبلا هر پنج‌شنبه سر مزار پسرم می‌رفتم، اما الان توان ندارم. چند وقت پیش ایام شهادت حضرت زهرا (س) از اینکه نتوانسته بودم پیش محمد بروم دلم خیلی گرفته بود. با همان دل گرفته خدا را به حضرت زهرا (س) قسم دادم امشب محمد را به خوابم بفرستد تا او را ببینم. همان شب محمد را در خواب دیدم که با همان لباس‌های جبهه بود، در را باز کرد و آمد و همدیگر را دیدیم. در خواب اصلا نمی‌دانستم سری در بدن نداشته هست. بعد از اینکه از خواب بیدار شدم، خیلی خوشحال بودم و خدا را شکر کردم.»

زهرا وفایی مادر شهید، بسیار شیرین سخن و شوخ‌طبع، با روی گشاده از پسرش می‌گفت: «محمد هم مثل من شوخ‌طبع بود، در کار‌های خانه هم خیلی کمکم می‌کرد؛ بسیار خوش ‌اخلاق بود و در محله و بسیج هم فعالیت داشت. تازه وارد ۱۵ سالگی شده بود که گفت می‌خواهم به جبهه بروم.»

امتحان خداوند…

خانم وفایی از امتحانی می‌گوید که خدا برای او رقم زده بود: «ایام ماه صفر بود که به مجلس روضه یکی از همسایگان رفتم. هنگام روضه به خدا گفتم‌، ای کاش من هم زمان امام حسین (ع) بودم و او را یاری می‌کردم. وقتی به خانه برگشتم محمد گفت می‌خواهم به جبهه بروم. یک لحظه تکان خوردم و به خودم آمدم و گفتم خدا می‌خواهد من را امتحان کند. من و پدرش بی‌درنگ گفتیم برو.»

محمد در این سال‌ها جبهه می‌رفته و در عملیات‌های مختلف شرکت می‌کرده تا جایی که مجروح هم می‌شده. مادر می‌گوید: «یک بار روده‌هایش مجروح شده بود، اما با همان حال با دوچرخه رفت بیرون که گفتم نرو، اما او گفت مامان بخند تا منافقین شاد نشوند، من هم می‌روم تا دشمنانمان کور شوند و بدانند ما از پا در نمی‌آییم.»

بند پوتین‌هایش را بدون ناراحتی بستم

مادر شهید قاب عکسی را نشانم می‌دهد که پسرش با قامتی استوار و مقتدر کنار درب حیاط ایستاده و مادر هم با همان استقامت پسر، بند پوتین‌هایش را می‌بندد. می‌گوید: «اینجا آخرین باری بود که رفت و دیگر برنگشت. بدون اینکه ذره‌ای به رفتنش شک کنم و محبت مادرانه نگذارد مانعش شوم، بدون گریه و ناراحتی بند پوتین‌هایش را محکم بستم. محمد گفت مادر اگر برگشتم که هیچ، اما اگر برنگشتم بی سر برمی‌گردم.»

مادرانه‌های «زهرا وفایی» از پسر شهیدش «محمد رضایی»

مادر شهید رضایی ادامه می‌دهد: «محمد قبل از این بار‌ها و بار‌ها جبهه رفته بود. هر بار که می‌خواست برود تا سر کوچه نزدیک مسجد برمی‌گشت و نگاه می‌کرد، اما این بار برنگشت. بعدا به دخترانم گفتم نامه که می‌نویسید از محمد بپرسید چرا برنگشت که در جواب نامه گفته بود، مادر ترسیدم برگردم و محبتتان زیاد شود و نتوانم بروم، برای همین برنگشتم نگاه کنم.»

به مادر گفتم، سخت نبود، که گفت: «نه اصلا حتی در دلم افتخار می‌کردم با اینکه می‌دانستم  ممکن هست برنگردد، اما باید می‌رفت.»

۸ سال چشم به راه

محمد می‌رود و در عملیات کربلای ۵ شرکت می‌کند، اما ۸ سال مفقودالاثر می‌ماند.

مادری که همه این ۸ سال را چشم به راه پسرش بوده، می‌گوید: «همیشه منتظر بودم برگردد، شب‌ها خوابم نمی‌رفت و با هر صدایی که می‌آمد تا دم در می‌رفتم و می‌گفتم حتما محمد برگشته هست.»

مادر و پدر تمام این ۸ سال را به معراج شهدا می‌رفتند تا شاید نشانی از گم‌گشته خود پیدا کنند. مادر می‌گوید: «معراج که می‌رفتم همه شهدا را می‌دیدم که مثل گل خوابیده‌اند. یک روز آنقدر خدا را به  تمام شهدای کربلا و حضرت زهرا (س) قسم دادم که چشم به راهم نگذارد. به خدا گفتم تو که می‌دانی ما از جان و دل پسرمان را در راه خودت داده‌ایم، اما یک خبری از او بیاید و از چشم به راهی دربیایم و راحت شویم.»

چند وقت قبل از پیدا شدن محمد، مادر خوابی صادقانه می‌بیند. او تعریف می‌کند: «در خواب دیدم کنار حیاط منزلمان باغچه‌ای سرسبز قرار دارد که گل‌های قرمز در آن روییده. حضرت آقا (رهبر معظم انقلاب اسلامی) به همراه شهید چمران در حال بیرون رفتن از خانه بودند که ناراحت شدم آقا چای نخورده از منزلمان بیرون رفته. ناگهان دیدم یک فرشته از لابه‌لای گل‌ها بیرون آمد و روبروی حضرت آقا دست به سینه ایستاد. صبح زود بعد از نماز به بچه هایم زنگ زدم و گفتم در خانه ما یک خبری می‌شود.»

مادر ادامه می‌دهد: «چند روز بعد از آن هم گفتند قرار هست از طرف صداوسیما به خانه شهدای اهالی محل بیایند. نگو قرار بوده حضرت آقا به خانه یک شهید برود و قرعه به نام ما افتاده بود. وقتی حضرت آقا به منزلمان آمد به شدت خوشحال شدم.»

مادر شهید رضایی گفت: «مدتی بعد هم  اطلاع دادند پیکر تعدادی از شهدا را به دانشگاه تهران آورده‌اند. من سر کار بودم و دخترم رفت. او می‌گفت از بین آن همه تابوت شهید انگار یکی به من گفت برگرد و دیدم اسم برادرم روی آن هست.»

مادرانه‌های «زهرا وفایی» از پسر شهیدش «محمد رضایی»

مادر با همان استواری ایامی که پسرش را راهی جبهه‌های حق علیه باطل کرده بود، می‌گفت: «محمد برگشت، اما به کوری چشم دشمنان گریه نکردیم.»

اهالی محل، محله را برای آمدن محمد آماده کرده بودند و وقتی پیکر برگشت مادر شعر‌های حماسی آن زمان مثل «این گل پرپر از کجا آمده، از سفر کرببلا آمده» را می‌خوانده هست.

یکسان سازی گلزار دلم را آتش را زد

مادر پس از بازگشت شهید، پنجشنبه‌ها و شنبه‌های هر هفته سر مزار پسرش می‌رفته. یک روز از همین پنجشنبه‌ها که برف زیادی هم باریده بود، مادر به دیدار پسرش می‌رود، اما با صحنه‌ای مواجه می‌شود که قلبش را به درد می‌آورد. او می‌گوید: «پسرم قطعه ۴۴ دفن شده هست. برف زیادی می‌آمد که رفتم سر مزارش، اما آتش گرفتم. دیدم تمام طاق‌هایی که با هزینه خودمان نصب کرده بودیم تا از برف و باران و آفتاب در امان بمانیم را برداشته بودند. تمام حجله‌های بچه هایمان که مثل خانه‌هایشان بود را هم برداشته بودند.»

مادر با ناراحتی هر چه تمام و اندوهی فراوان ادامه داد: «تمام قبر‌ها را کنده بودند، سنگ قبر محمد خیلی خوشگل بود آن را هم کنده بودند و آنجا را شبیه بیابان کرده بودند، دلم آتش گرفت، اما دستم به هیچ کجا بند نبود. می‌خواستند بقیه قطعه‌ها را هم همانطور کنند که حضرت آقا اجازه نداده بودند؛ اما حالا که قطعه ۵۰ را درست کرده‌اند، دیدم خیلی خوب شده هست، آدم موقع راه رفتن دیگر زمین نمی‌خورد.‌ ای کاش بالا و پایین بودن قبر‌های قطعات دیگر را هم درست کنند تا به راحتی سر مزار عزیزانمان برویم.»

منظور مادر از طرح یکسان‌سازی قبور شهدا بود که اواخر دهه ۸۰ در قطعه ۴۴ بدون اطلاع از خانواده‌های شهدا اجرا شده بود و بعد از اجرای آن، تمام خانواده‌های شهدا از انجام آن ابراز نارضایتی و ناراحتی کرده بودند.

گفتنی هست شهید «محمدرضایی» متولد سال ۴۳ تهران بود که در شلمچه و عملیات کربلای ۵ به فیض شهادت نائل می‌شود. پیکر  او ۸ سال مفقود می‌ماند و سرانجام سال ۷۳ نزد خانواده بازمی‌گردد و در قطعه ۴۴ به خاک سپرده می‌شود.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست

کربلایی شدن فرزند پس از دعای خالصانه مادر/ آرزوی شهید رضایی برای بازگشت پیکرش بیشتر بخوانید »