ماه عسل

تجلی عشق حسینی در زندگی و آیین های عزاداری

تجلی عشق حسینی در زندگی و آیین های عزاداری



۲ ویژه‌برنامه «از سرگذشت» و «حسینیه معلی» در فصل جدید چه ویژگی‌ها و حال و هوایی دارند؟

به گزارش مجاهدت از مشرق، همزمان با آغاز ماه محرم، شبکه‌های تلویزیون نیز با پخش برنامه‌های مناسبتی، رنگ و بوی محرم گرفتند. از میان ویژه برنامه‌هایی که پیش‌تر به مناسبت عزاداری محرم و صفر روی آنتن رفتند، برنامه «حسینیه معلی» به خوبی دیده شد و مورد استقبال قرار گرفت، تا جایی که این برنامه نیز مانند ویژه برنامه «محفل» به برندهای تلویزیون تبدیل شده‌اند.

برنامه گفت‌ومحور «از سرگذشت» نیز مورد توجه قرار گرفت. «حسینیه معلی» به فصل پنجم و «از سرگذشت» به فصل دوم رسیده است. این ۲ برنامه در فصل جدید چه حال و هوایی دارند؟

حسینیه معلی

اولین‌بار محرم ۱۴۰۱، ویژه‌برنامه «حسینیه معلی» با اجرای حامد سلطانی روی آنتن رفت. ساختار متفاوت این برنامه در مقایسه با دیگر ویژه‌برنامه‌های محرمی باعث شد که «حسینیه معلی» توجه مخاطبان را جلب کند. مداحی، نوحه‌سرایی، مداحی چهره‌های مردمی و نوجوانان، اجرای تعزیه و برگزاری آیین‌های عزاداری از بخش‌های متنوع این برنامه است.

استودیوی وسیع این برنامه شبیه یک حسینیه بزرگ طراحی شده، تماشاگران و عزاداران دور تا دور استودیو نشسته‌اند و مداحان یا هیئت‌های عزاداری در مرکز استودیو قرار می‌گیرند.

یکی از نقاط قوت «حسینیه معلی» اجرای آیین‌های عزاداری مناطق مختلف ایران در برنامه است. به ویژه اینکه سازندگان «حسینیه معلی» تنها به سراغ آیین‌های عزاداری مشهور و مرسوم نرفته‌اند. مثلا علاوه بر اجرای آیین «سنج و دمام» بوشهر یا آیین‌های عزاداری اردبیل مانند «طشت‌گذاری» و «بشیک‌گردانی»، هیئتی از شهرستان رامیان نیز آیین سینه‌زنی «کمر به کمر» را در برنامه اجرا کرده‌اند.

یک هیئت عزاداری از روستای فوشازده آستانه اشرفیه نیز مراسم جالب «کرنانوازی» را اجرا کردند. معرفی آیین‌های عزاداری در سراسر ایران و زنده کردن بعضی آیین‌های فراموش‌شده یا کمتر شناخته‌شده، برای مخاطب جذاب است و برگ برنده‌ای برای «حسینیه معلی» محسوب می‌شود. استودیوی بزرگ این برنامه نیز به خوبی فضا را برای اجرای مراسم عزاداری و تعزیه، فراهم کرده است. مهم‌ترین ایراد این ویژه‌برنامه زمان طولانی آن است که بهتر است کوتاه‌تر شود.

تجلی عشق حسینی در زندگی و آیین های عزاداری
حسینیه معلی

میز مداحان و عملکرد مجری

«حسینیه معلی» مسابقه نیست و فضای رقابتی بر آن حاکم نیست، اما مداحان اهل بیت به عنوان کارشناس در برنامه حضور پیدا می‌کنند و درباره نوحه‌خوانی مهمانان مردمی، اجرای آیین‌های عزاداری صحبت می‌کنند. در حاشیه این اجراها نیز صحبت‌هایی درباره واقعه عاشورا مطرح می‌شود و مداحان نوحه می‌خوانند. ترکیب ذاکران و مداحان برنامه در فصول مختلف کم و بیش با تغییراتی همراه بوده و به صورت چرخشی تغییر پیدا کرده، بنابراین شاهد حضور یک گروه ثابت در «حسینیه معلی» نیستیم.

نجم‌الدین شریعی مجری ثابت این برنامه است که از سال ۱۴۰۲ اجرای آن را برعهده گرفت و ویژه‌برنامه‌های «حسینیه معلی» در اعیاد را نیز اجرا کرد. شریعتی معمولا سبک اجرای یکسانی دارد و سال‌ها در برنامه «سمت خدا» حضور داشته است، بنابراین تغییر مجری «حسینیه معلی» می‌تواند تنوع خوبی در آن ایجاد کند.

از سرگذشت

ساختار برنامه «از سرگذشت» بر همان الگوی معروف «ماه عسل» یعنی روایت زندگی افراد بنا شده است، منتهی با این تفاوت که مهمان دومی هم در برنامه حاضر است که گفت‌وگو را می‌بیند و بخش دوم گپ و گفت با حضور او انجام می‌شود. البته این اتفاق هم جدید نیست و پیش‌تر در ویژه‌برنامه افطار «اختیاریه» شاهد این ایده بودیم.

با همه این‌ها، روایت قصه واقعی زندگی افراد و تحولاتی که عشق امام حسین (ع) و خانواده ایشان در شخصیت و زندگی آن‌ها به وجود آورده، برای مخاطبان جذاب است.

تجلی عشق حسینی در زندگی و آیین های عزاداری
از سرگذشت

اکثر مهمانان «از سرگذشت» مردم هستند، اما در بعضی قسمت‌ها نیز چهره‌های مشهور به برنامه می‌آیند. شاهدان گفت‌وگو نیز چهره‌های شناخته‌شده هستند، بنابراین مخاطب نسبت به تماشای برنامه بیشتر کنجکاو می‌شود. فارغ از محتوای مخاطب‌پسند «از سرگذشت»، یکی از نقاط قوت این برنامه دکور زیبای آن بود که مجری و مهمان زیر سایه کلاه‌خود حضرت عباس (ع) نشسته‌ بودند. در فصل دوم دکور اصلی تغییر خاصی نداشته و تنها یک پارچه سبز دور کلاه‌خود کشیده شده است. بهتر بود در فصل جدید فضای بصری برنامه تغییر می‌کرد.

ساختار ثابت برنامه و اجرای قلیچ

علاوه بر دکور برنامه، ساختار «از سرگذشت ۲» نیز هیچ تغییری نداشته و فصل دوم کاملا در ادامه فصل اول تولید شده است. تغییرات کوچک در چارچوب برنامه می‌تواند حال و هوای تازه‌ای به «از سر گذشت» ببخشد و مانع از به تکرار افتادن آن شود. علی‌اکبر قلیچ خواننده نیز که با این برنامه برای اولین‌بار اجرا را تجربه کرد، در فصل دوم نیز به عنوان مجری حضور دارد.

قلیچ صدا و بیان خوبی دارد، همچنین سعی می‌کند گفت‌وگوی صمیمانه و صریحی با مهمانان داشته باشد، اما ایراد کار او این است که وقتی رشته صحبت از دست مهمان در می‌رود و موضوع دیگری به میان می‌آید، قلیچ ادامه بحث قبلی را پیگیری نمی‌کند و انسجام گفت‌وگو از بین می‌رود.

ناگفته نماند که علی‌اکبر قلیچ حواسش هست که از صحبت‌های او و مهمانان سوء برداشت نشود. مثلا وقتی صحبت از حجاب متفاوت مهمان برنامه پیش از تحول زندگی‌اش به میان آمد، پرسید آن زمان چادری بوده یا خیر، سپس تاکید کرد منظور او ملاک قرار دادن چادر برای حکم دادن درباره مذهبی بودن شخصیت مهمان نیست.

منبع: خراسان

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تجلی عشق حسینی در زندگی و آیین های عزاداری بیشتر بخوانید »

روایت ماه عسل و اربعینی به یادماندنی

روایت ماه عسل و اربعینی به یادماندنی



برخی تصورشان از ماه عسل، سفرهای آنچنانی یا عجیب و غریب است اما به اعتقاد من رشته زندگی مشترک با توکل به اهل بیت(ع) محکم می شود.

به گزارش مجاهدت از مشرق، برخی تصورشان از ماه عسل، سفرهای آنچنانی یا عجیب و غریب است اما به اعتقاد من رشته زندگی مشترک با توکل به اهل بیت(ع) محکم می شود. کافی است بخواهی، خودشان بساط سفرت را جور می کنند. اینکه از همان ابتدا پایه‌های زندگی را درست بچینی و نزد کسانی بروی که دلت را قرص می کنند مثل در مسیر رسیدن به اباعبدالله الحسین(ع)،پیاده روی اربعین. شرح آغاز این زندگی مشترک را بخوانید.

هنوز که هنوز است و به هشت سال پیش فکر می‌کنم، حرف‌هایی یادم  می آید که در گوشم زنگ می‌زند: «وا، حالا چرا کربلا برای ماه عسل؟»، «اونم پیاده روی اربعین؟» ، «دیگه این مگه ماه عسل می‌شه؟» یا «حالا ماه  عسلتونو می‌رفتید جای دیگه، بعدا خدا قسمت می‌کرد، کربلا هم می‌رفتید». از این دست حرف‌ها کم نشنیدم. هر چند اگر واقعیت را هم بگویم، خودم هم تصمیم قطعی نداشتم، قرص و محکمی همسرم، پای مرا به این سفر کشاند.

 زندگی مشترکمان را شروع کرده بودیم، ماه بعدش در محل کارمان حرف افتاد که قرار است برای رفتن بعضی از بچه‌ها به کربلا و پیاده روی اربعین قرعه کشی کنند. تعداد متقاضی ها زیاد شده بود و مجبور به قرعه کشی شدند، همه جمع شده بودیم، همه کسانی که متقاضی سفر کربلا بودند.  همسرم  اسم من و خودش را در تنگ قرعه کشی انداخته بود.

*ماجرای قرعه کشی طلبیده شدنمان

قرار بود از این قرعه کشی اسم سه نفر بیرون بیاید و آنها اجازه داشته باشند که به پیاده روی اربعین بروند. نفر اول اسم همسرم در آمد، خوشحال و خندان نگاهم کرد و گفت: «ببین آقا طلبیده» من هم لبخند کجی به او تحویل دادم و گفتم:«تنها که نمی تونی بروی، بین این همه آدم امکان ندارد اسم من هم در بیاید! دوباره خندید و گفت: «اسمت در میاد». نوبت نفر دوم بود. با کمال ناباوری اسم من از تنگ قرعه کشی بیرون آمد. همه همکاران از تعجب دهانشان باز مانده بود. یک تعداد هم اشک در چشمانشان جمع شده بود و می گفتند این یک معجزه است، برخی اعتراض می‌کردند که ما هم می‌خواهیم برویم. مدیران وقتی دیدند که این بلبشو بین بچه ها افتاده، دوباره شور کردند و قرار بر این شد که تعداد دوستاران عازم کربلا بیشتر شوند . بچه ها ما را بغل می‌کردند و می‌گفتند که باعث و بانی این خیر شما هستید و همه خوشحال خود را برای این سفر آماده می‌کردند.

اما هنوز برای من این سفر قطعی نشده بود، آخر تازه یک ماه بود ازدواج کرده بودیم، هنوز به ماه عسل هم نرفته بودیم. همسرم می‌گفت: «چه ماه عسلی از این بهتر و چه سعادتی که اسم هر دویمان از قرعه کشی در آمده و حتما آقا ما را طلبیده است.» خوان بعدی اما گذرنامه‌هایی بود که تمدیدش تمام شده بود و در آن زمان کوتاه بعید می دانستم، جور شود. سپردم به همسرم و دیگر فکرش را هم نکردم. زیاد از دور و اطراف شنیده بودم که می گفتند: «آخر چه کسی برای ماه عسل پیاده روی اربعین را انتخاب می کند، آن هم بدون هتل و هواپیما و شرایط مناسب!» به این چیزها اهمیتی ندادم اما سه روزبیشتر تا زمان سفر نمانده بود و ما هنوز گذرنامه نداشتیم.

در همین فکرها بودم و داشتم ظرف‌های نهار را می‌شستم که همسرم از راه رسید صدای شادی‌اش مرا از افکارم بیرون آورد، همسرم با دو گذرنامه در دست و خندان می‌گفت : «دیدی گذر نامه ها را گرفتم ، دیگه چه می‌گی؟ می بینی که بساط ماه عسلمون جور شده، وسایلت رو جمع کن» با دهان باز نگاهش می کردم و مانده بودم که در این زمان کوتاه باید چه کنم. تازه داشت باورم می شد که انگار طلبیدن یعنی چی؟ از آن چند روز باقیمانده تا رفتن هاله ای از خاطرات یادم است، کوله های سنگینی که بستیم و در میانه راه نیمی از آنها را از بساطمان بیرون ریختیم، خداحافظی با فامیل و دوستان و خانواده، شلوغی مرز زمینی و در نهایت خاک کربلایی که ما را به خود فراخواند. چشم باز کردم در حال راه رفتن بودیم، شب بود. تاریک بود و عمودها را می شمردم.

*میهمانی در منزل یک بانوی عراقی

شب اول را خوب به خاطر می آورم، نیمه های شب رسیده بودیم در مسیر کربلا ، موکب ها همه شلوغ و هیچکدام جا برایمان نبود. ما را به خانه عراقی ها فرستادند، تا آن زمان برخوردی با هیچ خارجی نداشتم، آن هم اینکه در منزلش سکونت کنم. با چند نفر از دوستانم به خانه یک خانم عراقی رفتیم که با مهربانی از ما پذیرایی کرد.  همه نوع امکاناتی از شام گرفته تا لباس در اختیارمان گذاشت. و خانه خانم ها از آقایان جدا شد. این  نخستین بار بود که بعد از شروع زندگی مشترک از همسرم جدا می شدم. شاید برای برخی خنده دار باشد که این چه مدل ماه عسلی است؟! اما واقعیت عشق ما به پایان رساندن این عمودها باعث شد، تا عمود زندگی مشترکمان را درست بنا کنیم.

آن شب ابتدا ترسی عجیب مرا فرا گرفت که همسرم کجاست؟  چه می کند؟  من در این خانه چه می کنم؟ اما بعد به خاطر وجود دوستانم و سپس خانم مهربان عراقی این ترس را فراموش کردم . صبح که شد صبحانه مفصلی برایمان تدارک دیدند. خانم عراقی اشک می ریخت و موقع خداحافظی طلب دعا از ما می کرد. مردهای کاروان به دنبالمان آمدند و من هم در کنار همسرم با کوله پشتی های سنگینی که حال قدری سبک ترشان کرده و برخی وسایل را در مسیر جا گذاشته بودیم، به راه افتادیم. در طول مسیر عمودها را می ‌شمردیم، این کار هر روزمان شده بود، عده ای از دوستان خسته می شدند و با ماشین یا موتور به راه می افتادند و جلو می رفتند. ما اما کماکان پیاده می رفتیم.

در میانه های راه بودیم که برخی دوستان گفتند به نجف برویم و زیارت امام علی(ع)، شاید دیگر پس از اربعین فرصت نشود. مدیران کاروانمان اجازه نمی دادند. همه اعتراض می کردند که می خواهند، نجف بروند. ماشین گیر نمی آمد که آن همه راه ما را به نجف ببرد. هیچوقت فکر نمی کردم با یک کامیون مسقف سفر کنم، آن روز با یک کامیون مسیری طولانی را به نجف رفتیم. وقتی به حرم امام علی(ع) رسیدیم ، همه بسیار خسته بودیم اما شوق زیارت ما را رها نمی کرد. باورم نمی شد کجا هستم. من و  حرم علی بن ابی طالب(ع) ، امام اول شیعیان. درب ورودی به صحن حرم را از بخش زنان بسته بودند. همه اعتراض می کردند که درب را باز کنید ، من اما مات و مبهوت نگاه می کردم که چطور خدا مرا به اینجا رسانده است. نمازمان را خواندیم و گوشه ای استراحت کردیم اما خیلی زود مجبور به ترک نجف شدیم. آنجا دعا می کردم که امام علی(ع) کمک کند همه دختران دم بخت ازدواج کنند و همه تازه عروس ها خوشبخت شوند.

آن شب با همه خستگی به مسیر کربلا بازگشتیم و در موکبی که برایمان تدارک دیده بودند و خوشبختانه هم خیلی تمیز بود، استراحت کردیم. شنیده بودم که موکب ها خیلی کثیف هستند و از حمام ها اصلا نمی‌شود، استفاده کرد. اما واقعا اینطور نبود و از این لحاظ راحت بودیم. روزهای بعدی به پیاده روی گذشت تا زمانی که نزدیک به بین الحرمین شدیم. آن لحظه را هیچگاه فراموش نمی کنم که با همسرم به بین الحرمین رفتیم، آنگار به تکه ای از بهشت وارد شده بودیم، ابهت آن فضا از یک طرف حرم امام حسین(ع) و از سوی دیگر حضرت ابالفضل العباس(ع) چنان وجودم را گرفته بود که  عرق سردی بر پیشانی ام نشسته بود، مغزم قفل شده بود و نمی‌توانستم چیزی بگویم. مدام همسرم می‌گفت که سلام بده ، چرا هیچ‌کار نمی‌کنی؟ من اما در دلم می‌گفتم آقا من کجا و اینجا کجا؟ چطور مرا به اینجا رساندی؟

بالاخره با فشار جمعیت به خودم آمدم، یک عده ای برای عزاداری هیئت وار به بین الحرمین آمده بودند و می دویدند، خودم را کنار کشیدم و مدام به همسرم می‌گفتم که دستم را محکم بگیر، مبادا گم شوم. موبایل ها آنتن نمی‌دهد. خودمان را به حرم حضرت عباس(ع) رساندیم تا اجازه بگیریم برای رفتن به حرم امام حسین(ع). برای ورود میله هایی فلزی کشیده بودند و خانم ها و آقایان جدا و با نظم خاصی به داخل می رفتیم و زیارت می کردیم. وقتی سرم را روی ضریح فلزی حضرت عباس گذاشتم، اشک امانم نمی داد و به یاد کسانی بودم که التماس دعا داشتند. برخی دعاهایم را  گذاشتم دعاهایم را برای ضریح امام حسین(ع). نماز خواندیم و دوباره راه افتادیم در بین الحرمین.

دیگر شب اربعین شده بود. من و یکی از دوستانم به داخل حرم رفتیم . از همسرم جدا شدم و قرار شد که تا زمان ممکن در حرم بمانیم. نمی‌دانستم امکان اینکه در حرم بمانیم هست یا خیر، اما قرار شد که شرایط را بسنجیم. ما به داخل رفتیم و بعد از زیارت و نماز در جایی مشغول به استراحت شدیم. آنقدر جمعیت زیاد بود، نشسته همه خوابیده بودند. چشمانم را بستم و فکر می کردم که چه ماه عسلی شیرین تر از بودن در جوار سید و سالار شهدا و فقط از او خوشبختی جوانان و خودمان را می خواستم. اینکه طناب زندگی‌های مشترکمان اگر به مو هم برسد، پاره نشود. لبخندمی‌زنم و چشمانم را باز می‌کنم، دور و اطرافم همه در حال استراحتند. شنیدیم که درب‌های حرم را بسته اند و اجازه نمی‌دهند که کسی وارد شود. خوشحال بودم که آن شب را در حرم امام حسین و در جوارش هستم.

بعدها که برای اطرافیانم تعریف می‌کردم، گفتم که آن شب به نظرم شیرین ترین شب زندگی ام بود، حتی از شب ازدواجمان هم شیرین تر. پس از آن هر مصیبت و مشکلی که در زندگی برایم پیش آمد، یاد آن شب افتادم. حتی مشکلاتی که تصورش هم برای کسی سخت بود ، چه رسد که آنها را تحمل کند، با توکل به امام حسینی که آن شب اربعین با او در حرمش عهد بستم، مسیرها برایم هموار شد. این توصیه را به همه عروس و دامادهای جوان می کنم که ماه عسلشان در اربعین و پیاده روی می تواند شیرین چون عسل باشد. این تجربه به یادماندنی را از خودشان دریغ نکنند.

منبع: فارس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روایت ماه عسل و اربعینی به یادماندنی بیشتر بخوانید »