متوسلیان

سردار شهید حاج احمد متوسلیان؛در هاله ای از از غبار، خورشید شدی....

در هاله ای از غبار، خورشید شدی….


                                     سردار شهید حاج احمد متوسلیان؛در هاله ای از از غبار، خورشید شدی....

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، چهاردهم تیر ۱۳۶۱ اگرچه آفتاب وجود احمد متوسلیان، فاتح نام آور بیت المقدس و فتح المبین، قهرمان فتح الفتوح خرمشهر، سردار بزرگ تاریخ دفاع مقدس و جبهه جهانی مقاومت، فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله و اسطوره خودسازی و خداجویی و جهاد، به دست مزدوران رژیم پلید و منحوس صهیونی، از افق نگاه ظاهر، کران گرفت و روی در نهانگاه غربت نهفت، اما شعاع طلعت حضور او در افقی به امتداد حقیقت، وسعت گرفت و جاودانه شد. این روزها در شقاوت و شرارت استکبار و صهیونیسم که با همه توان خود به جنگ اسلام و ایران آمده و همه ی خباثت خود را یکجا آشکار کرده است، در شکفتن روح پایداری و اراده جهانی به شکست دادن این خونخوارترین و سفاکترین دشمنان بشریت، احمد متوسلیان را بیشتر و حاضرتر از همیشه می بینیم. او همرزم و همسنگر هر رزمنده جبهه مقاومت، در خط مقدم جنگ با صهیونیسم، خستگی ناپذیر دارد می جنگد و انتهای افق را به همه بسیجیان‌ جهان‌ اسلام، نشان می دهد. احمد متوسلیان، در هاله ای از غبار، گم نشد؛ خورشید شد! او در این غیبت و غیاب، طلوع از سر گرفت و روشنایی دیگر یافت. روشنایی که از جنس شهادت است و با هیچ مرگی، غروب و افول نمی کند

.روایت‌هایی از به شهادت رساندن‌شان توسط نیروهای «سمیر جعجع» حکایت دارد و در مقابل، چند روایت از زنده ماندنشان در زندان‌های اسرائیل و همه چیز در هاله‌ای از ابهام… چون نوری در انتهای افق، محو شدند اما امتداد نگاهشان، رو‌شنای راه است و پایان خاموشی‌ها و فراموشی‌ها تا همیشه‌ی تاریخ… و هنوز انگشت اشاره «حاج احمد» آنسوی افق را نشانه رفته که: «بسیجی! آنجا انتهای افق است. من و تو باید پرچم خود را در آنجا، در انتهای زمین، برافرازیم. هر وقت پرچم را در آنجا زدی زمین، آن وقت بگیر و راحت بخواب!»

 

برای من بچگی از همان روز، برای همیشه تمام شد!

 

احمد متوسلیان در سال ۱۳۳۲ در خانواده‌ای مومن و مذهبی در یکی از محلات جنوب شهر تهران به دنیا آمد. دوران تحصیل ابتدایی را در دبستان اسلامی مصطفوی به پایان برد و ضمن تحصیل، به پدرش که در بازار به شغل شیرینی فروشی اشتغال داشت، کمک می‌کرد. 

احمد ده ساله بود که قیام خونین ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ اتفاق افتاد. یکی از همرزمان او، از تأثیر این قیام بر وی می‌گوید: «یک بار، ذکر واقعه پانزده خرداد به میان آمد، ایشان گفت: «آن روزها ما بچه بودیم. به اقتضای سن و سال کمی که داشتیم، از سیاست و مبارزه و این جور مسائل سر در نمی‌آوردیم. رژیم با قتل عام مردم در پانزده خرداد خبط بزرگی کرد. با حمام خونی که در تهران برپا شد، دیگر حتی ما بچه‌های کم سن و سال هم با ماهیت کثیف طاغوت آشنا شدیم. برای من دوران بچگی در همان روز کشتار تمام شد. به این نتیجه رسیدم که باید کاری کرد.»

پس از پایان دوره ابتدایی، در هنرستان صنعتی، شبانه به تحصیل ادامه داد و در سال ۱۳۵۱ موفق به اخذ دیپلم شد. او توانست در همان سال در رشته مهندسی الکترونیک، وارد دانشگاه علم و صنعت شود. با پایان تحصیل، در یک شرکت تأسیسات فنی مشغول به کار شد. در سال ۱۳۵۳ به خدمت اعزام شد و در مرکز زرهی شیراز، دوره تخصصی تانک را با موفقیت گذراند. با پایان دوران آموزشی با درجه گروهبان دومی و رسته فرمانده تانک به شهر سرپل ذهاب اعزام شد.

 

هسته روشنگری و یارگیری برای انقلاب در پادگان

 

متوسلیان در دوران سربازی، روحیات و گرایشهای مذهبی داشت و انسانی مومن و مقید بود. به رغم خفقان حاکم بر ارتش، او از کمترین فرصت‌ها برای افشای ماهیت رژیم در بین سربازان استفاده کرد. در جلسات مخفی که به ابتکار خودش برپا می‌شد، از دلایل مخالفت مردم با رژیم شاهنشاهی و حقانیت راه امام با سربازان سخن می‌گفت. هوشیاری احمد در شناسایی سربازان مخالف طاغوت و انتخاب محل مناسب برای تشکیل جلسات موجب شد تا عناصر اطلاعاتی حفاظت و رکن دو ارتش، مدرکی از فعالیت‌های سیاسی- تبلیغی وی در ارتش به دست نیاورند. پس از پایان خدمت سربازی، در یک شرکت تاسیساتی خصوصی استخدام شد و بعد از چند ماه، به خرم‌آباد منتقل شد و به فعالیت‌های سیاسی، تبلیغی خود ادامه داد. 

در هاله ای از غبار، خورشید شدی....

 

در مسیر مبارزه مسلحانه و جنگ چریکی

 

متوسلیان هم زمان با تشکل‌های مکتبی پیرو خط امام رابطه تنگاتنگی برقرار کرد. یکی از دوستان ایشان در مورد فعالیت‌های مبارزاتی وی در این برهه می‌گوید: «جسته و گریخته می‌دانستم که ایشان در سال‌های آغازین دهه پنجاه، با گروه‌های مکتبی معتقد به ولایت فقیه که علاوه بر کار تبلیغاتی ضد رژیم بعضاً کار مسلحانه محدود هم می‌کردند ارتباط دارد. در آن زمان احمد آموزش تئوریک و تا حدودی عملی مبانی کار مسلحانه را یاد گرفته بود. البته به دلیل شرایط خاص آن سال‌ها، بیشتر این آموزش‌ها شامل یک رشته اصول کلی مبانی جنگ چریک شهری بود، نه فراگیری یک دوره کامل نبرد پارتیزانی به معنای دقیق کلمه؛ ضمن آن که احمد با دانشجویان مذهبی مبارز دانشگاه علم و صنعت هم ارتباط داشت که در آن سال‌ها از فعال‌ترین دانشجویان مخالف رژیم محسوب می‌شدند.»

 

از شکنجه گاههای کمیته مشترک تا سلول‌های مخوف فلک الافلاک!

 

 پس از مدت‌ها تعقیب و گریز، در سال ۱۳۵۴ توسط اکیپی از کمیته مشترک ضدخرابکاری ساواک دستگیر و روانه زندان شد و مدت ۵ ماه را در زندان مخوف فلک‌الافلاک خرم‌آباد در سلولی انفرادی گذراند. پس از آزادی، در شروع قیام‌های خونین قم و تبریز در سال ۱۳۵۶، نقش رابط و هماهنگ کننده تظاهرات را در محلات جنوبی تهران عهده‌دار شد و رابطه‌ای تنگاتنگ با حرکت‌های مکتبی محافل دانشجویی و روحانیت مبارز تهران داشت.

 

وکیل نگرفت و خودش دفاع کرد!

 

 آخرین بازداشت احمد، ۱۶ شهریور ۵۷ بخاطر پخش اعلامیه در خرم آباد بود. پس از تکمیل پرونده در روز ۲۹ آبان ۱۳۵۷ احمد را برای محاکمه به دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی دادگاه خرم آباد فرستادند. احمد در جریان این محاکمه از پذیرش وکیل تسخیری امتناع ورزید و دفاع از خود را شخصاً به عهده گرفت. متوسلیان در سیر دادگاه خود، دفاعیه‌ای نوشت و با اقتدار از مبارزه و جهاد علیه ظالمین و دفاع از حق و خود سخن گفت:

«… توصیه‌ مـن این است‌ که به پرونده پر‌ از‌ اتهامات کذب اینجانب مراجعه شود. این اتهامات تماماً دروغ و عاری از حقیقت است که اینان با شکنجه‌های سخت و طاقت‌فرسا و اعمال شنیع ضد انسانی که‌ به جرأت می‌توانم بگویم حتی در حیطه‌ حیوان هم جـایز نـیست سعی کرده‌اند برای آن‌ها از من‌ اعتراف بگیرند. آیا مگر یک انسان چقدر تحمل دارد که به همان صورت که عرض شد شکنجه شده و به او انواع‌ توهین‌های‌ رکیک ناموسی و عقیدتی بشود و مـن کـه دیگر حـتی تحمل‌ خود را نداشتم فکر کردم که با این اعترافات هر بلایی که به سرم می‌آوردند عیبی ندارد ولی مـقابلم‌ به دین و عقیده‌ و ناموس‌ و حیثیتم توهین‌های سفیهانه نشود. از این لحاظ چـیزهایی را کـه آنان‌ دیکته کردند من نوشتم. و حال از آن ریاست محترم تقاضا دارم که جهت روشن شدن موضوع‌ حتی برای‌ خودم‌ مدارکی ‌را که به اصطلاح از من گرفته شده و به عنوان جرم من در پرونده درج‌ گردیده در حضور دادگاه ارائه شود تا به دفاعیات شفاهی در این مورد‌ ادامه‌ دهم‌….»

در هاله ای از غبار، خورشید شدی....

من از حق خودم گذشتم!

 

متوسلیان در روز هفتم آذر سال ۱۳۵۷، در دوره نخست‌وزیری ازهاری از زندان رهایی یافت. یکی از زندانیان سیاسی هم زنجیر احمد، آن روز را چنین روایت می‌کند: «وقتی داشتیم از زندان خارج می‌شدیم از احمد پرسیدم حالا می‌خواهی چه کار کنی؟ گفت معلوم است برمی‌گردم تهران، کانون مبارزه آنجاست، فقط از شما یک خواسته‌ای دارم؛ این رژیم دیگر رفتنی شده می‌خواهم به من قول بدهی هر وقت نهضت پیروز شد و برای محاکمه عوامل جنایتکار رژیم شاه دادگاهی در لرستان تشکیل دادند حتماً مرا هم با خبر کنی تا بیایم بر علیه جانیان ساواک لرستان شهادت بدهم.» همرزم روزهای اسارت احمد می‌گوید: «یادم هست بعد از اعدام سرهنگ احمدی و موقعی که می‌خواستند عوامل سفاک دایره اطلاعات شهربانی خرم‌آباد و بازجوهای اداره سوم ساواک لرستان را محاکمه کنند، بنابر قولی که به احمد داده بودم تلفن زدم تهران و به او گفتم: روز تقاص پس دادن جلادهای طاغوت فرا رسیده، کی می‌آیی لرستان تا در دادگاه علیه‌شان شهادت بدهی؟ شاید حدود یک دقیقه سکوت کرد و جوابم را نداد. دوباره سؤالم را تکرار کردم. صدای او را از پشت خط شنیدم که با لحنی اندیشناک جواب داد: من به خرم‌آباد نمی‌آیم. شوکه شدم. پرسیدم: آخر برای چه؟ گفت: هر کسی خودش باید درباره اعمال خودش جوابگو باشد. اگر تو دوست داری، برو و در دادگاه علیه آن ناجوانمردها شهادت بده، ولی من از حق خودم گذشتم. واگذارشان می‌کنم به خدا. بدترین کیفر برای آن‌ها همین ذلت و نکبتی

 

است که حالا دارند توی آن دست و پا می‌زنند. اصلاً باورم نمی‌شد. هر قدر به احمد اصرار کردم، حرف او دو تا نشد. فقط گفت: من از آن‌ها گذشتم!»

هرچه دیدی بین خودمان بماند!

 

یکی از اعضای سپاه مریوان از تأثیرات ماندگار آثار شکنجه ساواک بر بدن ایشان می‌گوید: «در اولین روزهای آمدنم به سپاه مریوان بود که همراه برادر احمد و چند نفر از بچه‌ها برای استحمام به گرمابه رفتیم. توی رختکن، همه لباس‌هایمان را در آوردیم؛ به جز برادر احمد که داشت با مسئول حمام صحبت می‌کرد. هرچه اصرار کردیم او هم لباس‌هایش را درآورد و بیاید، طفره رفت. ما که از حمام خارج شدیم، دیدیم لباس‌هایش را به سرعت پوشیده است. اصلاً نفهمیدیم کی وارد شد و کی زد بیرون. این موضوع برای ما شده بود معما تا اینکه یکبار بنا شد به حمام برویم، من یکی، پشت در، پا سست کردم. بچه‌ها همه داخل حمام رفتند و بعد از چند لحظه، از لای در رختکن دیدم احمد به سرعت مشغول درآوردن لباس‌هایش شد. هیچ وقت آنچه را که دیدم فراموش نمی‌کنم. تمام بدنش پر از آثار شکستگی و جراحت و سوختگی بود تا متوجه حضور من شد، با لحن گله‌مندی گفت: برادر کار خوبی نکردید؛ آنچه دیدی بین خودمان بماند!»

پس از خروج شاه از ایران، متوسلیان در اوایل بهمن ۵۷ به تهران بازگشت و بلافاصله نقش هماهنگ کننده تظاهرات در محلات جنوبی تهران را بر عهده گرفت ضمن آن که با حرکت‌های مکتبی محافل دانشجویی و روحانیت مبارز تهران نیز رابطه‌ای تنگاتنگ برقرار کرده بود. پس از بازگشت حضرت امام خمینی به تهران، ایشان روند مبارزه با طاغوت را شدت بخشید و در جریان رویارویی مردم با حکومت نظامی تهران، بارها تا مرز شهادت پیش رفت. متوسلیان در روزهای سرنوشت‌ساز ۲۱ و ۲۲ بهمن ۵۷ حاضر بود و در درگیری با نیروهای‌ گارد‌ شاهنشاهی‌‌ شرکت داشت. مادرش می‌گوید: «انقلاب که پیروز شد احمد در خانه نبود. صبح تا شب در پادگان درگیر کارهای سپاه و مسائل انقلاب بود. ما هم که می‌دیدیم این بچه دارد برای اسلام کار می‌کند چیزی به او نمی‌گفتیم.»

 

مسئول سپاه مریوان، بنیانگذار لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)

 

پس از شروع غائله کردستان در اسفندماه سال ۱۳۵۷ داوطلبانه عازم بوکان شد و با فرماندهی قاطع توانست منطقه را از وجود ضد انقلابیون و دمکرات‌ها، پاکسازی نماید. او پس از تثبیت مواضع نیروهای انقلاب در بوکان، به شهرهای سقز و بانه رفت. در ابتدای ورود به بانه طی یک عملیات «ضد کمین» خسارات سنگینی به آنان وارد آورد. پس از آن به همراه معاون خود شهید محمد توسلی راهی سنندج شد. ستون تحت فرماندهی او از سمت راست شهر، حلقه محاصره ضد انقلاب را در هم شکست و به همراه سرداران رشیدی چون شهید محمد بروجردی و شهید اصغر وصالی، سنندج را آزاد نمود. در بهار سال ۱۳۵۸ و آغاز درگیری‌های گنبد به آن دیار شتافت تا با دشمنان انقلاب به مبارزه برخیزد. در بازگشت از درگیری گنبد و تشکیل گردان‌های رزمی سپاه، فرماندهی گردان دوم سپاه به احمد واگذار شد. اردیبهشت ۵۹ عازم مریوان شد که آن زمان مرکز عمده فعالیت ضدانقلابیون کومله بود. ایشان ضمن سازماندهی نیروها با یورشی سهمگین توانست ارتفاعات سوق الجیشی پیرامون شهر را از تصرف ضدانقلاب آزاد کند. به دنبال تثبیت وضعیت امنیت داخلی شهر مریوان، به اتفاق همرزمان دست به چند رشته عملیات پاکسازی مواضع ضدانقلابیون زد و از طرفی هم مردم مسلمان و مؤمن منطقه را با عنوان سازمان پیشمرگان مسلمان کُرد مسلح کرد. با وجود کارشکنی‌های ابوالحسن بنی صدر،رئیس جمهور وقت، ایشان عملیات‌های موفقی را در منطقه انجام داد که از آن جمله می‌توان به فتح دِزلی و چندین ارتفاع سوق الجیشی و عملیات روح‌الله اشاره کرد. در خرداد ۱۳۵۹ مأموریت آزاد سازی مریوان به او سپرده شد. ایشان پس از ورود به شهر و سازماندهی نیروها، مریوان و مناطق اطراف آن را از وجود گروهک‌ها پاک کرد و در این شهر مستقر شد. از این پس فرماندهی سپاه مریوان به او سپرده شد.

 

فاتح سنندج، مریوان و قوچ سلطان

 

در دی ماه ۱۳۶۰ حاج احمد متوسلیان و ابراهیم همت، به عنوان رهبران عملیات محمد رسول الله از دو محور مریوان و پاوه بر روی منطقه خرمال معرفی شدند که این عملیات سنگ بنای تاسیس «تیپ ۲۷ محمد رسول الله(ص)» بود. وقتی که حاج احمد از مراسم حج در سال ۱۳۶۰ برگشت، به عنوان مأمور فرماندهی سپاه مریوان و پاوه تیپ محمد رسول الله از طرف فرمانده کل سپاه انتخاب شد. او به‌همراه محمد بروجردی به سمت جبهه‌های جنوب حرکت کرد. در این مقطع، آزادسازی مریوان، قوچ سلطان و شهر استراتژیک سنندج‌ که مرکز استان کردستان بود، از چنگ اشغال گروهکهای ضد انقلابی و آشوبگر و تجزیه طلب حزب دموکرات و کومله، با رشادت‌ها و قهرمانی ها و تدبیر و فرماندهی شایسته و هوشمندانه او تحقق یافت. از همین برهه، حضور او در سلسله مراتب فرماندهان ارشد و عالیرتبه جنگ، تثبیت می شود. مهارت و توانمندی چشمگیر او در طراحی عملیات و تعیین و ترسیم راهبرد و قدرت کم نظیر او در راهبری و هدابت نیروها با ترکیب شگفتی از قاطعیت نظامی و محبوبیت و جاذبه های شخصی، از او در همان کردستان، فرمانده ای ساخت که باید یکی از ستون ها و محورهای جنگ می شد.

 

متوسلیان در نگاه و روایت امام اقتدار

 

سال ۱۳۶۰ خبر رسید که نماینده حضرت امام در شوراى عالى دفاع، حضرت آیت‌الله خامنه‌اى، قرار است ضمن بازدید از مناطق عملیاتى غرب، دیدارى هم از مریوان داشته باشند. اواخر فروردین ایشان وارد مریوان شدند. حاج احمد طى جلسه‌اى مفصل در ساختمان روابط عمومى سپاه مریوان اهم دستاوردهاى رزمندگان تحت امر خود در نبردهاى اخیر و وضعیت استقرار و آرایش واحدهاى تابعه سپاه یکم نیروى زمینى ارتش بعث در ۱۲۰ کیلومتر حوزه استحفاظى سپاه مریوان در نوار مرزى را به استحضار حضرت آیت‌الله خامنه‌اى رساند. این دیدار به حدى براى ایشان تأثیرگذار بود که معظم‌له پس از مراجعت به تهران، در نخستین مراسم نماز جمعه، طى خطبه دوم فرمود: «جوان پاسدارى را در مریوان دیدم که با صد و هشتاد نفر از تهران بلند شده، دو سال قبل رفته جبهه، امروز از آن صد و هشتاد نفر، فقط او و دو نفر دیگر زنده‌اند، بقیه شهید شده‌اند. او هم هر لحظه آماده شهادت است.»

 

قهرمان فتح المبین و بیت المقدس، فاتح خرمشهر

 

فصل دیگر فرماندهی او، در جریان دو عملیات فتح المبین و بیت المقدس و فتح خرمشهر بود.

او به رغم آن که از ناحیه پا مجروح شده بود، نیروهایش را از میدان‌های مین و دیگر استحکامات دشمن عبور داد و ساعت یازده صبح سوم خرداد، وارد خرمشهر شد و عصر همان روز، در سخنان کوتاهی به رزمندگان تیپ ۲۷ حضرت رسول (ص) گفت: «همه عزیزان ما که تا امروز در خون خود غوطه‌ور شده و به شهادت رسیده‌اند، برای حفظ اسلام عزیز بوده. هر چند داغ فراغشان، جگر ما را می‌سوزاند، اما خدا را شکر که بالاخره توانستیم امروز با آزادی خرمشهر، قلب امامان را شاد کنیم.» پس از آزادسازی خرمشهر، سردار به دیدار حضرت امام خمینی رفت و از سوی ایشان مورد تقدیر قرار گرفت.

در هاله ای از غبار، خورشید شدی....

سردار جبهه جهانی مقاومت ضد صهیونیستی

 

دوازده روز پس از آزادی خرمشهر، تهاجم اسرائیل به جنوب لبنان آغاز شد. امام خمینی ضمن محکوم کردن این تجاوز، نارضایتی خود را از سکوت کشورهای اسلامی از این رخداد ابراز داشتند. جمهوری اسلامی ایران به پشتیبانی از لبنان و با تأیید امام خمینی یک هیأت عالی رتبه نظامی را روانه سوریه کرد تا راه‌های کمک به مردم بی‌دفاع لبنان را از نزدیک بررسی کند. ۲۰ خرداد ۶۱، یک روز قبل از اعزام، رزمندگان در پادگان امام حسین (ع) تهران جمع شدند. احمد به آنان گفت: «برادر این راه، راهی بی بازگشت است، کسی که با ما می‌آید باید تا آخر خط همراه ما باشد. اگر آنجا عملیاتی انجام دهیم، ممکن است حتی جنازه هیچ یک از شهدای ما به ایران برنگردد. شاید ما اولین و آخرین مجموعه رزمندگان باشیم که به آنجا خواهیم رفت. بنابر این، برادرانی همراه ما بیایند که تا آخر، پای کار هستند.» امام خمینی در ملاقات خود به مسئولین گفتند که حمله اسرائیل به سوریه و لبنان دسیسه‌ای بوده تا ایران را از مسئله اصلی‌ یعنی جنگ با عراق باز دارد؛ از این رو سریعاً دستور بازگشت نیروها را صادر فرمودند. بعد از این پیام امام حاج احمد عازم سوریه شد و عده زیادی از نیروهای سپاه را به ایران فرستاد و تعداد کمی همان جا ماندند تا تکلیف نهایی مشخص شود.

 

هنوز سرانگشتش، رو به انتهای افق، راه را نشان‌ می دهد…

 

در ساعت دوازده و نیم ظهر ۱۴ تیر ۶۱، اتومبیل سفارت جمهوری اسلامی ایران در لبنان حین عزیمت به بیروت در یک پست ایست و بازرسی متعلق به شبه نظامیان مارونی حزب کتائب، (به فاصله چهل کیلومتری بیروت در جاده طرابلس – بیروت) متوقف شد و چهار سرنشین آن به رغم مصونیت دیپلماتیک، به همراه گارد لبنانی سفارت ایران دستگیر و توسط تروریست‌های تحت امر رژیم تل‌آویو به گروگان گرفته شدند. سرنوشت احمد متوسلیان و همراهانش از این نقطه در ابهام رفت و تا امروز نشانی از آنان پیدا نشد. اما همین حضور کوتاه مدت، مقدمه بنیانگذاری جبهه مقاومت و تشکیل حزب الله لبنان بعنوان پیشاهنگ و خط مقدم مصاف با رژیم غاصب قدس در مرز حاکمیت صهیونیسم شد و اثرات و برکات بزرگ آن پس از چهاردهه، امروز در شکل گیری محور مقاومت جهانی ضد صهیونیستی و تشکل اراده و آرمان بین المللی در برابر خونخواران نسل کش و نژادپرست زاییده ی نظام سلطه جهانی، تجلی یافته است.

احمد متوسلیان، اگرچه در نقطه ای از تاریخ، گم شد اما انگستان اشاره او هنوز، انتهای افق را نشانه گرفته و راه را نشان می دهد. راه. روشن است… ای برادر! بگو از کدامین قبیله ای؟!

انتهای پیام/

در هاله ای از غبار، خورشید شدی....

منبع خبر

در هاله ای از غبار، خورشید شدی…. بیشتر بخوانید »

سردار شهید حاج احمد متوسلیان؛در هاله ای از از غبار، خورشید شدی....

در هاله ای از از غبار، خورشید شدی….


                                     سردار شهید حاج احمد متوسلیان؛در هاله ای از از غبار، خورشید شدی....

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، چهاردهم تیر ۱۳۶۱ اگرچه آفتاب وجود احمد متوسلیان، فاتح نام آور بیت المقدس و فتح المبین، قهرمان فتح الفتوح خرمشهر، سردار بزرگ تاریخ دفاع مقدس و جبهه جهانی مقاومت، فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله و اسطوره خودسازی و خداجویی و جهاد، به دست مزدوران رژیم پلید و منحوس صهیونی، از افق نگاه ظاهر، کران گرفت و روی در نهانگاه غربت نهفت، اما شعاع طلعت حضور او در افقی به امتداد حقیقت، وسعت گرفت و جاودانه شد. این روزها در شقاوت و شرارت استکبار و صهیونیسم که با همه توان خود به جنگ اسلام و ایران آمده و همه ی خباثت خود را یکجا آشکار کرده است، در شکفتن روح پایداری و اراده جهانی به شکست دادن این خونخوارترین و سفاکترین دشمنان بشریت، احمد متوسلیان را بیشتر و حاضرتر از همیشه می بینیم. او همرزم و همسنگر هر رزمنده جبهه مقاومت، در خط مقدم جنگ با صهیونیسم، خستگی ناپذیر دارد می جنگد و انتهای افق را به همه بسیجیان‌ جهان‌ اسلام، نشان می دهد. احمد متوسلیان، در هاله ای از غبار، گم نشد؛ خورشید شد! او در این غیبت و غیاب، طلوع از سر گرفت و روشنایی دیگر یافت. روشنایی که از جنس شهادت است و با هیچ مرگی، غروب و افول نمی کند

.روایت‌هایی از به شهادت رساندن‌شان توسط نیروهای «سمیر جعجع» حکایت دارد و در مقابل، چند روایت از زنده ماندنشان در زندان‌های اسرائیل و همه چیز در هاله‌ای از ابهام… چون نوری در انتهای افق، محو شدند اما امتداد نگاهشان، رو‌شنای راه است و پایان خاموشی‌ها و فراموشی‌ها تا همیشه‌ی تاریخ… و هنوز انگشت اشاره «حاج احمد» آنسوی افق را نشانه رفته که: «بسیجی! آنجا انتهای افق است. من و تو باید پرچم خود را در آنجا، در انتهای زمین، برافرازیم. هر وقت پرچم را در آنجا زدی زمین، آن وقت بگیر و راحت بخواب!»

 

برای من بچگی از همان روز، برای همیشه تمام شد!

 

احمد متوسلیان در سال ۱۳۳۲ در خانواده‌ای مومن و مذهبی در یکی از محلات جنوب شهر تهران به دنیا آمد. دوران تحصیل ابتدایی را در دبستان اسلامی مصطفوی به پایان برد و ضمن تحصیل، به پدرش که در بازار به شغل شیرینی فروشی اشتغال داشت، کمک می‌کرد. 

احمد ده ساله بود که قیام خونین ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ اتفاق افتاد. یکی از همرزمان او، از تأثیر این قیام بر وی می‌گوید: «یک بار، ذکر واقعه پانزده خرداد به میان آمد، ایشان گفت: «آن روزها ما بچه بودیم. به اقتضای سن و سال کمی که داشتیم، از سیاست و مبارزه و این جور مسائل سر در نمی‌آوردیم. رژیم با قتل عام مردم در پانزده خرداد خبط بزرگی کرد. با حمام خونی که در تهران برپا شد، دیگر حتی ما بچه‌های کم سن و سال هم با ماهیت کثیف طاغوت آشنا شدیم. برای من دوران بچگی در همان روز کشتار تمام شد. به این نتیجه رسیدم که باید کاری کرد.»

پس از پایان دوره ابتدایی، در هنرستان صنعتی، شبانه به تحصیل ادامه داد و در سال ۱۳۵۱ موفق به اخذ دیپلم شد. او توانست در همان سال در رشته مهندسی الکترونیک، وارد دانشگاه علم و صنعت شود. با پایان تحصیل، در یک شرکت تأسیسات فنی مشغول به کار شد. در سال ۱۳۵۳ به خدمت اعزام شد و در مرکز زرهی شیراز، دوره تخصصی تانک را با موفقیت گذراند. با پایان دوران آموزشی با درجه گروهبان دومی و رسته فرمانده تانک به شهر سرپل ذهاب اعزام شد.

 

هسته روشنگری و یارگیری برای انقلاب در پادگان

 

متوسلیان در دوران سربازی، روحیات و گرایشهای مذهبی داشت و انسانی مومن و مقید بود. به رغم خفقان حاکم بر ارتش، او از کمترین فرصت‌ها برای افشای ماهیت رژیم در بین سربازان استفاده کرد. در جلسات مخفی که به ابتکار خودش برپا می‌شد، از دلایل مخالفت مردم با رژیم شاهنشاهی و حقانیت راه امام با سربازان سخن می‌گفت. هوشیاری احمد در شناسایی سربازان مخالف طاغوت و انتخاب محل مناسب برای تشکیل جلسات موجب شد تا عناصر اطلاعاتی حفاظت و رکن دو ارتش، مدرکی از فعالیت‌های سیاسی- تبلیغی وی در ارتش به دست نیاورند. پس از پایان خدمت سربازی، در یک شرکت تاسیساتی خصوصی استخدام شد و بعد از چند ماه، به خرم‌آباد منتقل شد و به فعالیت‌های سیاسی، تبلیغی خود ادامه داد. 

 

در مسیر مبارزه مسلحانه و جنگ چریکی

 

متوسلیان هم زمان با تشکل‌های مکتبی پیرو خط امام رابطه تنگاتنگی برقرار کرد. یکی از دوستان ایشان در مورد فعالیت‌های مبارزاتی وی در این برهه می‌گوید: «جسته و گریخته می‌دانستم که ایشان در سال‌های آغازین دهه پنجاه، با گروه‌های مکتبی معتقد به ولایت فقیه که علاوه بر کار تبلیغاتی ضد رژیم بعضاً کار مسلحانه محدود هم می‌کردند ارتباط دارد. در آن زمان احمد آموزش تئوریک و تا حدودی عملی مبانی کار مسلحانه را یاد گرفته بود. البته به دلیل شرایط خاص آن سال‌ها، بیشتر این آموزش‌ها شامل یک رشته اصول کلی مبانی جنگ چریک شهری بود، نه فراگیری یک دوره کامل نبرد پارتیزانی به معنای دقیق کلمه؛ ضمن آن که احمد با دانشجویان مذهبی مبارز دانشگاه علم و صنعت هم ارتباط داشت که در آن سال‌ها از فعال‌ترین دانشجویان مخالف رژیم محسوب می‌شدند.»

 

از شکنجه گاههای کمیته مشترک تا سلول‌های مخوف فلک الافلاک!

 

 پس از مدت‌ها تعقیب و گریز، در سال ۱۳۵۴ توسط اکیپی از کمیته مشترک ضدخرابکاری ساواک دستگیر و روانه زندان شد و مدت ۵ ماه را در زندان مخوف فلک‌الافلاک خرم‌آباد در سلولی انفرادی گذراند. پس از آزادی، در شروع قیام‌های خونین قم و تبریز در سال ۱۳۵۶، نقش رابط و هماهنگ کننده تظاهرات را در محلات جنوبی تهران عهده‌دار شد و رابطه‌ای تنگاتنگ با حرکت‌های مکتبی محافل دانشجویی و روحانیت مبارز تهران داشت.

 

وکیل نگرفت و خودش دفاع کرد!

 

 آخرین بازداشت احمد، ۱۶ شهریور ۵۷ بخاطر پخش اعلامیه در خرم آباد بود. پس از تکمیل پرونده در روز ۲۹ آبان ۱۳۵۷ احمد را برای محاکمه به دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی دادگاه خرم آباد فرستادند. احمد در جریان این محاکمه از پذیرش وکیل تسخیری امتناع ورزید و دفاع از خود را شخصاً به عهده گرفت. متوسلیان در سیر دادگاه خود، دفاعیه‌ای نوشت و با اقتدار از مبارزه و جهاد علیه ظالمین و دفاع از حق و خود سخن گفت:

«… توصیه‌ مـن این است‌ که به پرونده پر‌ از‌ اتهامات کذب اینجانب مراجعه شود. این اتهامات تماماً دروغ و عاری از حقیقت است که اینان با شکنجه‌های سخت و طاقت‌فرسا و اعمال شنیع ضد انسانی که‌ به جرأت می‌توانم بگویم حتی در حیطه‌ حیوان هم جـایز نـیست سعی کرده‌اند برای آن‌ها از من‌ اعتراف بگیرند. آیا مگر یک انسان چقدر تحمل دارد که به همان صورت که عرض شد شکنجه شده و به او انواع‌ توهین‌های‌ رکیک ناموسی و عقیدتی بشود و مـن کـه دیگر حـتی تحمل‌ خود را نداشتم فکر کردم که با این اعترافات هر بلایی که به سرم می‌آوردند عیبی ندارد ولی مـقابلم‌ به دین و عقیده‌ و ناموس‌ و حیثیتم توهین‌های سفیهانه نشود. از این لحاظ چـیزهایی را کـه آنان‌ دیکته کردند من نوشتم. و حال از آن ریاست محترم تقاضا دارم که جهت روشن شدن موضوع‌ حتی برای‌ خودم‌ مدارکی ‌را که به اصطلاح از من گرفته شده و به عنوان جرم من در پرونده درج‌ گردیده در حضور دادگاه ارائه شود تا به دفاعیات شفاهی در این مورد‌ ادامه‌ دهم‌….»

 

من از حق خودم گذشتم!

 

متوسلیان در روز هفتم آذر سال ۱۳۵۷، در دوره نخست‌وزیری ازهاری از زندان رهایی یافت. یکی از زندانیان سیاسی هم زنجیر احمد، آن روز را چنین روایت می‌کند: «وقتی داشتیم از زندان خارج می‌شدیم از احمد پرسیدم حالا می‌خواهی چه کار کنی؟ گفت معلوم است برمی‌گردم تهران، کانون مبارزه آنجاست، فقط از شما یک خواسته‌ای دارم؛ این رژیم دیگر رفتنی شده می‌خواهم به من قول بدهی هر وقت نهضت پیروز شد و برای محاکمه عوامل جنایتکار رژیم شاه دادگاهی در لرستان تشکیل دادند حتماً مرا هم با خبر کنی تا بیایم بر علیه جانیان ساواک لرستان شهادت بدهم.» همرزم روزهای اسارت احمد می‌گوید: «یادم هست بعد از اعدام سرهنگ احمدی و موقعی که می‌خواستند عوامل سفاک دایره اطلاعات شهربانی خرم‌آباد و بازجوهای اداره سوم ساواک لرستان را محاکمه کنند، بنابر قولی که به احمد داده بودم تلفن زدم تهران و به او گفتم: روز تقاص پس دادن جلادهای طاغوت فرا رسیده، کی می‌آیی لرستان تا در دادگاه علیه‌شان شهادت بدهی؟ شاید حدود یک دقیقه سکوت کرد و جوابم را نداد. دوباره سؤالم را تکرار کردم. صدای او را از پشت خط شنیدم که با لحنی اندیشناک جواب داد: من به خرم‌آباد نمی‌آیم. شوکه شدم. پرسیدم: آخر برای چه؟ گفت: هر کسی خودش باید درباره اعمال خودش جوابگو باشد. اگر تو دوست داری، برو و در دادگاه علیه آن ناجوانمردها شهادت بده، ولی من از حق خودم گذشتم. واگذارشان می‌کنم به خدا. بدترین کیفر برای آن‌ها همین ذلت و نکبتی

 

است که حالا دارند توی آن دست و پا می‌زنند. اصلاً باورم نمی‌شد. هر قدر به احمد اصرار کردم، حرف او دو تا نشد. فقط گفت: من از آن‌ها گذشتم!»

هرچه دیدی بین خودمان بماند!

 

یکی از اعضای سپاه مریوان از تأثیرات ماندگار آثار شکنجه ساواک بر بدن ایشان می‌گوید: «در اولین روزهای آمدنم به سپاه مریوان بود که همراه برادر احمد و چند نفر از بچه‌ها برای استحمام به گرمابه رفتیم. توی رختکن، همه لباس‌هایمان را در آوردیم؛ به جز برادر احمد که داشت با مسئول حمام صحبت می‌کرد. هرچه اصرار کردیم او هم لباس‌هایش را درآورد و بیاید، طفره رفت. ما که از حمام خارج شدیم، دیدیم لباس‌هایش را به سرعت پوشیده است. اصلاً نفهمیدیم کی وارد شد و کی زد بیرون. این موضوع برای ما شده بود معما تا اینکه یکبار بنا شد به حمام برویم، من یکی، پشت در، پا سست کردم. بچه‌ها همه داخل حمام رفتند و بعد از چند لحظه، از لای در رختکن دیدم احمد به سرعت مشغول درآوردن لباس‌هایش شد. هیچ وقت آنچه را که دیدم فراموش نمی‌کنم. تمام بدنش پر از آثار شکستگی و جراحت و سوختگی بود تا متوجه حضور من شد، با لحن گله‌مندی گفت: برادر کار خوبی نکردید؛ آنچه دیدی بین خودمان بماند!»

پس از خروج شاه از ایران، متوسلیان در اوایل بهمن ۵۷ به تهران بازگشت و بلافاصله نقش هماهنگ کننده تظاهرات در محلات جنوبی تهران را بر عهده گرفت ضمن آن که با حرکت‌های مکتبی محافل دانشجویی و روحانیت مبارز تهران نیز رابطه‌ای تنگاتنگ برقرار کرده بود. پس از بازگشت حضرت امام خمینی به تهران، ایشان روند مبارزه با طاغوت را شدت بخشید و در جریان رویارویی مردم با حکومت نظامی تهران، بارها تا مرز شهادت پیش رفت. متوسلیان در روزهای سرنوشت‌ساز ۲۱ و ۲۲ بهمن ۵۷ حاضر بود و در درگیری با نیروهای‌ گارد‌ شاهنشاهی‌‌ شرکت داشت. مادرش می‌گوید: «انقلاب که پیروز شد احمد در خانه نبود. صبح تا شب در پادگان درگیر کارهای سپاه و مسائل انقلاب بود. ما هم که می‌دیدیم این بچه دارد برای اسلام کار می‌کند چیزی به او نمی‌گفتیم.»

 

مسئول سپاه مریوان، بنیانگذار لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)

 

پس از شروع غائله کردستان در اسفندماه سال ۱۳۵۷ داوطلبانه عازم بوکان شد و با فرماندهی قاطع توانست منطقه را از وجود ضد انقلابیون و دمکرات‌ها، پاکسازی نماید. او پس از تثبیت مواضع نیروهای انقلاب در بوکان، به شهرهای سقز و بانه رفت. در ابتدای ورود به بانه طی یک عملیات «ضد کمین» خسارات سنگینی به آنان وارد آورد. پس از آن به همراه معاون خود شهید محمد توسلی راهی سنندج شد. ستون تحت فرماندهی او از سمت راست شهر، حلقه محاصره ضد انقلاب را در هم شکست و به همراه سرداران رشیدی چون شهید محمد بروجردی و شهید اصغر وصالی، سنندج را آزاد نمود. در بهار سال ۱۳۵۸ و آغاز درگیری‌های گنبد به آن دیار شتافت تا با دشمنان انقلاب به مبارزه برخیزد. در بازگشت از درگیری گنبد و تشکیل گردان‌های رزمی سپاه، فرماندهی گردان دوم سپاه به احمد واگذار شد. اردیبهشت ۵۹ عازم مریوان شد که آن زمان مرکز عمده فعالیت ضدانقلابیون کومله بود. ایشان ضمن سازماندهی نیروها با یورشی سهمگین توانست ارتفاعات سوق الجیشی پیرامون شهر را از تصرف ضدانقلاب آزاد کند. به دنبال تثبیت وضعیت امنیت داخلی شهر مریوان، به اتفاق همرزمان دست به چند رشته عملیات پاکسازی مواضع ضدانقلابیون زد و از طرفی هم مردم مسلمان و مؤمن منطقه را با عنوان سازمان پیشمرگان مسلمان کُرد مسلح کرد. با وجود کارشکنی‌های ابوالحسن بنی صدر،رئیس جمهور وقت، ایشان عملیات‌های موفقی را در منطقه انجام داد که از آن جمله می‌توان به فتح دِزلی و چندین ارتفاع سوق الجیشی و عملیات روح‌الله اشاره کرد. در خرداد ۱۳۵۹ مأموریت آزاد سازی مریوان به او سپرده شد. ایشان پس از ورود به شهر و سازماندهی نیروها، مریوان و مناطق اطراف آن را از وجود گروهک‌ها پاک کرد و در این شهر مستقر شد. از این پس فرماندهی سپاه مریوان به او سپرده شد.

 

فاتح سنندج، مریوان و قوچ سلطان

 

در دی ماه ۱۳۶۰ حاج احمد متوسلیان و ابراهیم همت، به عنوان رهبران عملیات محمد رسول الله از دو محور مریوان و پاوه بر روی منطقه خرمال معرفی شدند که این عملیات سنگ بنای تاسیس «تیپ ۲۷ محمد رسول الله(ص)» بود. وقتی که حاج احمد از مراسم حج در سال ۱۳۶۰ برگشت، به عنوان مأمور فرماندهی سپاه مریوان و پاوه تیپ محمد رسول الله از طرف فرمانده کل سپاه انتخاب شد. او به‌همراه محمد بروجردی به سمت جبهه‌های جنوب حرکت کرد. در این مقطع، آزادسازی مریوان، قوچ سلطان و شهر استراتژیک سنندج‌ که مرکز استان کردستان بود، از چنگ اشغال گروهکهای ضد انقلابی و آشوبگر و تجزیه طلب حزب دموکرات و کومله، با رشادت‌ها و قهرمانی ها و تدبیر و فرماندهی شایسته و هوشمندانه او تحقق یافت. از همین برهه، حضور او در سلسله مراتب فرماندهان ارشد و عالیرتبه جنگ، تثبیت می شود. مهارت و توانمندی چشمگیر او در طراحی عملیات و تعیین و ترسیم راهبرد و قدرت کم نظیر او در راهبری و هدابت نیروها با ترکیب شگفتی از قاطعیت نظامی و محبوبیت و جاذبه های شخصی، از او در همان کردستان، فرمانده ای ساخت که باید یکی از ستون ها و محورهای جنگ می شد.

 

متوسلیان در نگاه و روایت امام اقتدار

 

سال ۱۳۶۰ خبر رسید که نماینده حضرت امام در شوراى عالى دفاع، حضرت آیت‌الله خامنه‌اى، قرار است ضمن بازدید از مناطق عملیاتى غرب، دیدارى هم از مریوان داشته باشند. اواخر فروردین ایشان وارد مریوان شدند. حاج احمد طى جلسه‌اى مفصل در ساختمان روابط عمومى سپاه مریوان اهم دستاوردهاى رزمندگان تحت امر خود در نبردهاى اخیر و وضعیت استقرار و آرایش واحدهاى تابعه سپاه یکم نیروى زمینى ارتش بعث در ۱۲۰ کیلومتر حوزه استحفاظى سپاه مریوان در نوار مرزى را به استحضار حضرت آیت‌الله خامنه‌اى رساند. این دیدار به حدى براى ایشان تأثیرگذار بود که معظم‌له پس از مراجعت به تهران، در نخستین مراسم نماز جمعه، طى خطبه دوم فرمود: «جوان پاسدارى را در مریوان دیدم که با صد و هشتاد نفر از تهران بلند شده، دو سال قبل رفته جبهه، امروز از آن صد و هشتاد نفر، فقط او و دو نفر دیگر زنده‌اند، بقیه شهید شده‌اند. او هم هر لحظه آماده شهادت است.»

 

قهرمان فتح المبین و بیت المقدس، فاتح خرمشهر

 

فصل دیگر فرماندهی او، در جریان دو عملیات فتح المبین و بیت المقدس و فتح خرمشهر بود.

او به رغم آن که از ناحیه پا مجروح شده بود، نیروهایش را از میدان‌های مین و دیگر استحکامات دشمن عبور داد و ساعت یازده صبح سوم خرداد، وارد خرمشهر شد و عصر همان روز، در سخنان کوتاهی به رزمندگان تیپ ۲۷ حضرت رسول (ص) گفت: «همه عزیزان ما که تا امروز در خون خود غوطه‌ور شده و به شهادت رسیده‌اند، برای حفظ اسلام عزیز بوده. هر چند داغ فراغشان، جگر ما را می‌سوزاند، اما خدا را شکر که بالاخره توانستیم امروز با آزادی خرمشهر، قلب امامان را شاد کنیم.» پس از آزادسازی خرمشهر، سردار به دیدار حضرت امام خمینی رفت و از سوی ایشان مورد تقدیر قرار گرفت.

 

سردار جبهه جهانی مقاومت ضد صهیونیستی

 

دوازده روز پس از آزادی خرمشهر، تهاجم اسرائیل به جنوب لبنان آغاز شد. امام خمینی ضمن محکوم کردن این تجاوز، نارضایتی خود را از سکوت کشورهای اسلامی از این رخداد ابراز داشتند. جمهوری اسلامی ایران به پشتیبانی از لبنان و با تأیید امام خمینی یک هیأت عالی رتبه نظامی را روانه سوریه کرد تا راه‌های کمک به مردم بی‌دفاع لبنان را از نزدیک بررسی کند. ۲۰ خرداد ۶۱، یک روز قبل از اعزام، رزمندگان در پادگان امام حسین (ع) تهران جمع شدند. احمد به آنان گفت: «برادر این راه، راهی بی بازگشت است، کسی که با ما می‌آید باید تا آخر خط همراه ما باشد. اگر آنجا عملیاتی انجام دهیم، ممکن است حتی جنازه هیچ یک از شهدای ما به ایران برنگردد. شاید ما اولین و آخرین مجموعه رزمندگان باشیم که به آنجا خواهیم رفت. بنابر این، برادرانی همراه ما بیایند که تا آخر، پای کار هستند.» امام خمینی در ملاقات خود به مسئولین گفتند که حمله اسرائیل به سوریه و لبنان دسیسه‌ای بوده تا ایران را از مسئله اصلی‌ یعنی جنگ با عراق باز دارد؛ از این رو سریعاً دستور بازگشت نیروها را صادر فرمودند. بعد از این پیام امام حاج احمد عازم سوریه شد و عده زیادی از نیروهای سپاه را به ایران فرستاد و تعداد کمی همان جا ماندند تا تکلیف نهایی مشخص شود.

 

هنوز سرانگشتش، رو به انتهای افق، راه را نشان‌ می دهد…

 

در ساعت دوازده و نیم ظهر ۱۴ تیر ۶۱، اتومبیل سفارت جمهوری اسلامی ایران در لبنان حین عزیمت به بیروت در یک پست ایست و بازرسی متعلق به شبه نظامیان مارونی حزب کتائب، (به فاصله چهل کیلومتری بیروت در جاده طرابلس – بیروت) متوقف شد و چهار سرنشین آن به رغم مصونیت دیپلماتیک، به همراه گارد لبنانی سفارت ایران دستگیر و توسط تروریست‌های تحت امر رژیم تل‌آویو به گروگان گرفته شدند. سرنوشت احمد متوسلیان و همراهانش از این نقطه در ابهام رفت و تا امروز نشانی از آنان پیدا نشد. اما همین حضور کوتاه مدت، مقدمه بنیانگذاری جبهه مقاومت و تشکیل حزب الله لبنان بعنوان پیشاهنگ و خط مقدم مصاف با رژیم غاصب قدس در مرز حاکمیت صهیونیسم شد و اثرات و برکات بزرگ آن پس از چهاردهه، امروز در شکل گیری محور مقاومت جهانی ضد صهیونیستی و تشکل اراده و آرمان بین المللی در برابر خونخواران نسل کش و نژادپرست زاییده ی نظام سلطه جهانی، تجلی یافته است.

احمد متوسلیان، اگرچه در نقطه ای از تاریخ، گم شد اما انگستان اشاره او هنوز، انتهای افق را نشانه گرفته و راه را نشان می دهد. راه. روشن است… ای برادر! بگو از کدامین قبیله ای؟!

انتهای پیام/

در هاله ای از از غبار، خورشید شدی....

منبع خبر

در هاله ای از از غبار، خورشید شدی…. بیشتر بخوانید »

یادداشتی کوتاه به یاد حاج احمد متوسلیان فرمانده محبوب سپاه مریوان

یادداشتی کوتاه به یاد حاج احمد متوسلیان فرمانده محبوب سپاه مریوان


نبرد تا انتهای افق؛ [به قلم: دکتر علی کلوندی]؛
 
یادداشتی کوتاه به یاد حاج احمد متوسلیان فرمانده محبوب سپاه مریوان
 
۱۴ تیر ماه مصادف هست با سالروز ربایش حاج احمد متوسلیان و ۴ نفر از همراهان وی توسط عوامل رژیم صهیونیستی.
 
حاج احمد فعالیت‌های مبارزاتی خود علیه گروهک‌های ضد انقلاب را از ترکمن صحرا و به طور جدی از کردستان شروع کرد.
 
مردم کردستان در سال‌های اول انقلاب اسلامی با نا امنی ناشی از حضور نامیمون گروهک‌ها دست و پنجه نرم می‌کردند و خوب به یاد دارند که رزمندگان بی نام و نشان در کنار آن‌ها و دوشا دوش رزمندگان انصار و پیشمرگان مسلمان کرد به مبارزه علیه ضد انقلاب پرداختند. 
 
یادداشتی کوتاه به یاد حاج احمد متوسلیان فرمانده محبوب سپاه مریوان
 
حاج احمد از بوکان و مهاباد و سقز و بانه و پاوه و مریوان و دزلی و ارتفاعات پنجوین و تته و دالانی شروع کرد تا به همراه حاج ابراهیم همت و دیگر رزمندگان پرچم محمد رسول الله (ص) را در پادگان اندیمشک به اهتزاز در آوردند.
 
حاج احمد با حکم شهید محمد بروجردی فرمانده سپاه هفتم، به فرمانده سپاه مریوان منصوب شد، او در طول مدتی که توانسته بود به همراه تعدادی از رزمندگان محاصره مریوان را بشکند دست به پاک‌سازی شهر زد و در غیاب مسوولین دولتی اداره شهر و تامین مایحتاج مردم را به عهده گرفتند. 
 
یادداشتی کوتاه به یاد حاج احمد متوسلیان فرمانده محبوب سپاه مریوان
 
دوران تصدی او در فرماندهی سپاه مریوان از درخشان‌ترین دوران مجاهدت این مرد بزرگ بود، او در آخرین روز‌های دی ماه سال ۱۳۶۰ بنا به دستور فرمانده کل سپاه عازم جنوب شد.
 
او به همراه تعدادی از رزمندگان بنیان لشکر محمد رسول الله (ص) را نهادند که در دوران دفاع مقدس منشاء خیر و برکت و مجاهدان و رزمندگان و فرماندهان بزرگی در این لشکر تربیت شدند. 
 
یادداشتی کوتاه به یاد حاج احمد متوسلیان فرمانده محبوب سپاه مریوان
 
اکنون در سالروز ربایش آن مرد الهی، بخشی از کتاب ” آن‌سوی افق”، که روز وداع او با رزمندگان و مردم مریوان را به تصویر کشیده هست مرور می‌کنیم: 
 
“در یک صبح‌دم سرد آخرین روز‌های دی ماه سال ۱۳۶۰، حاج احمد پس از وداعی گرم و پرشور با باقی مانده نیرو‌های سپاه مریوان، به همراه رزم آورانی که خود برای این سفر مقدس برگزیده بود قدم در راهی صعب و پرفراز و فرود گذاشت. به محض حرکت مینی‌بوس‌ها از مقابل ساختمان سپاه، باران اشک بود که از چشمان بازماندگان جاری شد. همه بی اختیار مویه کنان اشک می‌ریختند. اشک گفتم؟ نه! خونابه جگر بود که از آسمان غم گرفته دیدگان پاسداران انقلاب، پیشمرگان مسلمان کرد و مردمان با صفا و قدرشناس مریوان، در بدرقه دلیرترین مرد خطه مریوان، گونه‌ها را شست و شو می‌داد. شهر مریوان با فرستادن عزیزترین مردانش به جبهه خوزستان اوج ایثار خویش را به نمایش گذاشته بود و این‌گونه بود که مردم این شهر مصداق صادق کریمه قرآنی وَ یُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِم خصاصه گشتند. آری، مریوان در راه آزادسازی خاک خون رنگ خوزستان از نثار پاره‌های جگر خویش نیز دریغ نورزید و ابراهیم وار اسماعیل‌های رشید خود را روانه مذبح عشق کرد”…
 
یادداشتی کوتاه به یاد حاج احمد متوسلیان فرمانده محبوب سپاه مریوان
 
انتهای پیام/
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده هست
یادداشتی کوتاه به یاد حاج احمد متوسلیان فرمانده محبوب سپاه مریوان

یادداشتی کوتاه به یاد حاج احمد متوسلیان فرمانده محبوب سپاه مریوان بیشتر بخوانید »

جمله تکان‌دهنده امام (ره) به صیاد شیرازی و محسن رضایی

جمله تکان‌دهنده امام (ره) به صیاد شیرازی و محسن رضایی


«محسن رضایی» و «صیاد شیرازی» خدمت امام رسیدند و به ایشان عرض کردند که ورود به خرمشهر دارای سختی‌های فراوانی‌ست. ما هرچه پیش‌بینی می‌کنیم، می‌بینیم نیروی ما برای اجرای مرحله‌ نهایی عملیات کافی نیست…

به گزارش مجاهدت از مشرق، رزمندگان تیپ ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) در عملیات «الی بیت‌المقدس» که ۹ اردیبهشت سال ۱۳۶۱ با هدف آزادسازی خرمشهر آغاز شد، در قالب دو محور عملیاتی به نام‌های «محرم» و «سلمان» کار خود را آغاز کردند. پس از انتقال کلیه‌ گردان‌ها از کرانه شرقی به کرانه غربی رود کارون، ابتدا پیشروی پنج گردان تحت امر محور عملیاتی سلمان به سمت جاده‌ آسفالت اهواز – خرمشهر آغاز می‌شود؛ این نیروها می‌بایستی مسیر ۱۸ کیلومتری دشت طاهری را طی کرده و خود را به جاده‌ آسفالت اهواز – خرمشهر می‌رساندند.

سردار جاویدالأثر «احمد متوسلیان» با حضور در سنگر فرماندهی قرارگاه عملیاتی «نصر ۲» هدایت نیروهای سپاهی، بسیجی و ارتشی تیپ ۲ و لشکر ۲۱ حمزه (تابع این قرارگاه) را بر عهده گرفت و لحظه به لحظه با تماس‌های مکرر بی‌سیمی و هم‌چنین اعزام پیک‌های خبررسان، از آخرین وضعیت نیروها کسب اطلاع کرده و هم‌چنین در لحظات مقتضی، خود در صحنه‌ی نبرد حضور پیدا کرد تا از نزدیک شاهد تحولات حین عملیات باشد.

گره‌ای که امام خمینی (ره) برای آزادسازی خرمشهر باز کرد

رزمندگان تیپ ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) در عملیات «إلی بیت‌المقدس»

پس از تصرف برق‌آسای جاده‌ اهواز – خرمشهر توسط گردان‌های محور سلمان، گردان‌های محور محرم نیز به سمت این جاده به حرکت درآمدند و شرایط پیش آمده که ناشی از پاتک‌های سنگین واحدهای زرهی دشمن و عدم الحاق یگان‌های مجاور با تیپ ۲۷ بوده، باعث شد تا ادامه‌ نبرد برای نیروهای این تیپ سخت‌تر شد. در چنین شرایطی احمد متوسلیان با هدایت نیروها سعی در کنترل اوضاع داشت؛ اما فشار دشمن زیاد و امکان مقابله با آن‌ها کم بود.

ساعت‌های اولیه صبح روز جمعه دهم اردیبهشت سال ۱۳۶۱ با شهادت «محسن وزوایی» و «حسین تقوی‌منش»؛ فرمانده و جانشین محور عملیاتی محرم، اولین ضربه‌ کاری به احمد متوسلیان وارد شد؛ اما به رغم تمامی نارسایی‌ها و مشکلات موجود، رزمندگان تیپ ۲۷ طی شش شبانه‌روز جنگ نابرابر، توانستند سرانجام اهداف مرحله‌ اول عملیات «الی بیت‌المقدس» را تثبیت نموده و خود را برای آغاز مرحله‌ دوم نبرد آماده کنند.

در مرحله دوم عملیات «الی بیت‌المقدس» بیشترین نگرانی متوسلیان از جانب گردان سلمان فارسی به فرماندهی حسین قجه‌ای در منتهی الیه سمت چپ محور محرم، واقع در ایستگاه گرمدشت بود که در محاصره دشمن به مدت پنج شبانه‌روز جنگیدند و مقاومت کردند و عاقبت با شهادت اکثر نیروهای این گردان از جمله حسین قجه‌ای؛ فرمانده و محمدرضا موحد دانش؛ معاون گردان، آن منطقه را تثبیت کردند.

گره‌ای که امام خمینی (ره) برای آزادسازی خرمشهر باز کرد

سردار جاویدالأثر احمد متوسلیان در عملیات «إلی بیت‌المقدس»

احمد متوسلیان به‌دلیل ضرباتی که در مرحله‌ اول عملیات، بر پیکره‌ نیروی انسانی، به‌خصوص کادرهای فرماندهی گردان تیپ ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) وارد شد، برای بازسازی مجدد گردان‌ها با مشکلات عدیده‌ای مواجه بود که مهم‌ترین آن‌ها، شهادت محسن وزوایی؛ فرمانده و حسین تقوی‌منش؛ جانشین محور محرم بود. به‌همین منظور، این‌بار متوسلیان گردان‌های عملیاتی تیپ را فقط در قالب یک محور عملیاتی، سازمان‌دهی کرده و مسئولیت فرماندهی آن را هم، به یار دیرینه‌اش محمود شهبازی واگذار کرد. این گردان‌ها، مأموریت داشتند تا از ایستگاه گرمدشت با گرای ۲۶۰ درجه، رو به سمت غرب پیشروی کرده و پس از طی ۱۳ کیلومتر، خودشان را به دژ مرزی کوت‌سواری برسانند.

با اتمام مرحله‌ دوم و متعاقب آن انجام ناموفق مرحله‌ سوم عملیات «الی بیت‌المقدس» در بیستم اردیبهشت سال ۱۳۶۱، دیگر همه‌چیز به نبرد پایانی موکول شد. این در حالی است که دیگر نه توانی برای ادامه‌ عملیات باقی مانده و نه نیروی کارآمدی برای بازسازی گردان‌ها؛ به‌گونه‌ای که فرماندهان در تصمیم‌گیری نهایی با مشکل و تردید مواجه شدند.

شهید «محمدابراهیم همت» جانشین فرمانده تیپ ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) در این خصوص گفته است: «… برادران عزیز، بسیجیان با ایمان! به خدمت شما عرض کنم که در آن وضعیت بحرانی، بعد از آن همه درگیری، دیگر مغزها خسته شده بود! یعنی برای مرحله‌ نهایی عملیات «الی بیت‌المقدس» هیچ‌کدام از فرماندهان نمی‌دانستند چه تصمیمی بگیرند. با آن شرایطی که پیش آمده بود، تردید داشتند که آیا داخل خونین شهر بشوند یا نشوند؟ از طرف دیگر؛ چون تلفات داده بودیم، کیفیت نیروهایمان به شدت افت کرده و همین امر باعث شده بود که همه‌ ما دودل شویم که آیا به داخل خونین‌شهر برویم یا نرویم؟ اگر برویم، آیا ضربه نخواهیم خورد؟ دیگر هیچ‌کس قدرت تصمیم‌گیری نداشت. تا این‌که قرار شد برادران عزیزمان «محسن رضایی» و «صیاد شیرازی» به محضر حضرت امام شرفیاب شوند. این دو برادر خدمت امام رسیدند و به ایشان عرض کردند که ورود به خرمشهر داری چنین سختی‌هاست. ما هرچه پیش‌بینی می‌کنیم، می‌بینیم نیروی ما برای اجرای مرحله‌ نهایی عملیات کافی نیست. استحکامات دشمن فوق‌العاده زیاد است و ما نمی‌توانیم به او حمله کنیم؛ ولی باز در عین حال قادر به تصمیم‌گیری نهایی هم نیستیم. شما نظر دهید که ما چه باید بکنیم؟ حمله بکنیم یا نکنیم؟

تمام این صحبت‌ها را که مطرح کردند، امام در جواب آن‌ها فرمودند: «تا توکل‌تان چقدر باشد». در این لحظه برادران ما – رضایی و صیاد شیرازی – دیگر ننشستند و سریع حرکت کردند به سمت جنوب؛ کل فرماندهان لشکرها و تیپ‌ها را احضار کردند و به آن‌ها گفتند ما مسایل و مشکلات‌مان را با امام مطرح کردیم و ایشان در جواب ما فرمودند: تا توکل‌تان چقدر باشد! این موضوع در روحیه‌ برادرها خیلی تأثیر گذاشت، طوری که آن‌جا برادرها همه به گریه افتادند و می‌گفتند: لابد توکل‌مان ضعیف است دیگر، لابد توکل نداریم که امام چنین صحبتی فرموده! این شد که همه عزم‌شان را جزم کردند تا با توکل به خدا، خودشان را برای اجرای مرحله‌ پایانی عملیات آماده کنند».

منبع: دفاع پرس

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

جمله تکان‌دهنده امام (ره) به صیاد شیرازی و محسن رضایی

جمله تکان‌دهنده امام (ره) به صیاد شیرازی و محسن رضایی بیشتر بخوانید »

متوسلیان؛ مبدع دورزدن مواضع دشمن

متوسلیان؛ مبدع دور زدن مواضع دشمن


گروه دفاعی امنیتی دفاع‌پرس‌ـ رحیم محمدی؛ ۱۴ تیر ۱۳۶۱ روزی است که در آن خبری با این مضمون به تهران مخابره شد که فرمانده قوای سپاه محمد رسول الله (ص)، سید محسن موسوی کاردار جمهوری اسلامی ایران در بیروت، تقی رستگارمقدم مسئول واحد آموزش و تاکتیک تیپ ۲۷ و کاظم اخوان عکاس خبرگزاری ایرنا در لبنان توسط شبه نظامیان وابسته به نیرو‌های اشغالگر قدس به اسارت درآمده‌اند؛ لذا این موضوع باعث شده تا هر ساله به همین مناسبت اظهارنظر‌های مختلفی پیرامون وضعیت این چهار نفر مطرح شود که هیچ‌کدام از این اظهارات نیز به‌صورت مستدل بیان نشده است.

پس با توجه به این موضوع در این نوشتار قصد داریم که مناسبت یادشده را از جنبه دیگری بررسی کنیم و آن، شخصیت فرماندهی حاج احمد متوسلیان است؛ وی با وجود آن‌که به لحاظ نظامی دوره‌های فرماندهی را در دانشگاه‌های نظامی طی نکرده بود، ولی توانست با گروهی ۴۰ نفره در یک درگیری سریع مریوان را از وجود ضد انقلاب پاکسازی و آزاد کند و در عملیات محمد رسول الله (ص) فرماندهی جبهه میانی یعنی ارتفاعات «قوچ‌سلطان» و قله «دالانی» و منطقه مرزی «ملخورد» را بر عهده می‌گیرد.

همواره یکی از دغدغه‌های متوسلیان ارائه آموزش‌های لازم به رزمندگان بود تا توانایی رویارویی با دشوارترین شرایط رزمی را داشته باشند؛ به عبارت دیگر، وی معتقد بود «یک رزمنده باید در سخت‌ترین مناطق عملیاتی، عین زمان حضور در خانه خودش احساس سیادت و راحتی داشته باشد و این ممکن نیست مگر با برنامه‌ریزی دقیق و نظارت دلسوزانه برای فعال کردن جوهره او».

وی همچنین معتقد بود که باید «این نیرو را به عملیات برون‌مرزی، گشتی ـ شناسایی و گشتی ـ رزمی هم فرستاد تا ترس او از رویارو شدن با دشمن بریزد و اگر در قلب منطقه دشمن گیر افتاد، ترسی نداشته باشد».

اهمیت متوسلیان به آموزش نیرو‌ها به حدی بود که در این رابطه حتی با محسن وزوایی فرمانده گردان حبیب تیپ ۲۷ نیز برخورد انضباطی داشت و آن زمانی بود که متوسلیان از آموزش‌هایی که این گردان دیده بودند ابراز نارضایتی کرد؛ زیرا معتقد بود «اگر قطره خونی از بینی یکی از رزمندگان به زمین بریزد، این‌طور نیست که من باید فقط جواب پدر و مادر و خانواده‌های شما را بدهم؛ باید جواب خداوند را هم بدهم که چرا شما نتوانستید وظایف نظامی خود را درست انجام دهید»

اقتدار و فرماندهی که متوسلیان در مدت زمان فرماندهی پاسداران در مریوان داشت، موجب شد تا فرمانده وقت کل سپاه در آستانه عملیات موسوم به فتح‌المبین، وی را برای فرماندهی تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) برگزیند و بدین ترتیب وی به همراه جمعی از نیرو‌های خود از کردستان به خوزستان آمد و زمینه‌های تشکیل ۹ گردان این سپاه را فراهم کرد.

تجارب متوسلیان در کردستان موجب شد در اینجا نیز از همان روش استفاده کند؛ یعنی همان روش موفق تک احاطه‌ای را به جای حمله مستقیم برگزید و از سوی دیگر به واسطه نبودِ عکس هوایی از منطقه عملیاتی فتح المبین و نداشتن اطلاعات کافی از خطوط دشمن، متوسلیان خود به شناسایی منطقه می‌رود؛ امری که در هیچ ارتشی چنین موضوعی را نمی‌توان دید؛ به عبارت دیگر اینکه فرمانده تیپ خود شخصاً برای شناسایی به عمق مواضع دشمن برود در هیچ ارتشی سابقه ندارد.

این اقدام متوسلیان منجر به این می‌شود که در عملیات مورد اشاره مواضع توپخانه سنگین سپاه چهارم ارتش بعث عراق که شامل ۱۸۰ قبضه توپ می‌شد به سرعت به تسخیر رزمندگان تیپ ۲۷ درمی‌آید و بدین شکل غنایم زیادی نصیب این تیپ تازه‌تأسیس که فاقد چنین تجهیزات و ادواتی بود، می‌شود. در واقع «شیوه نفوذ در عمق مواضع دشمن و انهدام مقر‌های فرماندهی و تصرف توپخانه دشمن به طور هم زمان با آغاز تک گسترده نیرو‌های خودی ابتکاری بزرگ بود که در این عملیات توسط متوسلیان ابداع و انجام شد.»

ابتکار عمل متوسلیان در این عملیات به نحوی بود که در پایان مرحله چهارم عملیات بنا بر اظهارات اسرای عراقی، چنانچه اندکی زودتر رزمندگان ایرانی مقر سپاه چهارم عراق را تسخیر می‌کردند، می‌توانستند صدام که در مقر فرماندهی این سپاه حضور داشت و خود فرماندهی ارتش را برعهده گرفته بود، به اسارت بگیرند.

درخشش تیپ ۲۷ به فرماندهی متوسلیان در عملیات فتح المبین و الی بیت المقدس فرمانده وقت کل سپاه را بر آن داشت تا برای کمک به مردم لبنان و فلسطین، این تیپ را به سوریه و از آنجا به لبنان اعزام کند تا برابر ارتش رژیم صهیونیستی صف‌آرایی کنند، اما پس از عزیمت متوسلیان و نیرو‌های این تیپ به سوریه، در جلسه شورای عالی دفاع تصمیم گرفته می‌شود متوسلیان و نیرو‌های آن به تهران بازگردند.

متعاقب این دستور، چهاردهم تیر هنگامی که احمد متوسلیان همراه با سید محسن موسوی کاردار جمهوری اسلامی ایران در بیروت، تقی رستگارمقدم مسئول واحد آموزش و تاکتیک تیپ ۲۷ و کاظم اخوان عکاس خبرگزاری ایرنا در لبنان جهت جمع‌آوری و تخلیه اسناد و مدارک کنسولی موجود در سفارت ایران در بیروت، عازم این شهر بودند در میانه راه در پست ایست و بازرسی «برباره» توسط عناصر شبه نظامی مسیحی متحد اسرائیل دستگیر می‌شوند و به نقطه نامعلومی انتقال می‌یابند و اینگونه فرمانده دلیر تیپ ۲۷ محمدرسول الله (ص) در غربت اسیر می‌شود و از آن تاریخ تاکنون هیچ خبر دقیق و مستدلی از سرنوشت این عزیزان به دست نیامده یا اعلام نشده است.

انتهای پیام/ 231

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

متوسلیان؛ مبدع دور زدن مواضع دشمن

متوسلیان؛ مبدع دور زدن مواضع دشمن بیشتر بخوانید »