وی در پاسخ این سؤال که «در جریان رقابتهای انتخاباتی ۱۴۰۰ بین طیفهای مختلف اصلاحطلب و مشخصاً بین اتحاد ملت و کارگزاران اختلافاتی ایجاد شد. به نظر شما آن انتخابات قابل حل است یا شاهد جدایی کارگزاران از اصلاحطلبان خواهیم بود.» گفت: کارگزاران از اول هم اصلاحطلب نبودند. اینها با عنوان کارگزاران سازندگی طرفداران آقای هاشمی بودند و آقای هاشمی هم هیچ وقت ادعای اصلاحطلبی نداشت. منتها اینها در دوره آقای خاتمی خیلی از وزارتخانهها را گرفته و کمکم خودشان را به اصلاحطلبان چسباندند. تفکرشان هم با اصلاحطلبان ناب تفاوت دارد و در سیاست داخلی و خارجی، اقتصادی و… نظراتی متفاوت از اصلاحطلبان دارند.
وی درباره این نظر که «کارگزاران در رقابتهای انتخاباتی اخیر خیلی اصرار به حمایت از لاریجانی داشتند و حتی تلاش میکردند که سایر اصلاحطلبان را با خود همراه کنند»، میگوید: همین دلیل روشنی است بر اینکه کارگزاران اصلاحطلب نیست. آدم اصلاحطلب که پشت سر آقای لاریجانی که سی سال علیه اصلاحطلبان بوده، نمیرود. این دلیل روشنی است و نشان میدهد که آقایان کارگزاران مبانی اصلاحطلبی را هم قبول ندارند.
«سؤال من همین است. کارگزاران از این به بعد باز هم سعی میکند که خود را در بین اصلاحطلبان جا دهد و در نهادهای اجماعساز و ساز و کارهای اصلاحطلبی حضور خواهد داشت یا اینکه صراحتاً جدا شده و با لاریجانی یا اعتدال و توسعه همراه میشود؟» قوامی در پاسخ این سؤال هم گفته است: به نظر من تا بتوانند خودشان را به اصلاحطلبان چسبانده و اصلاحطلبان را به سوی خود بکشند، این کار را خواهند کرد. اما به نظر من دیگر نخواهد شد چون اصلاحطلبان اینها را قبول ندارند و میبینند که اینها چطور با اقداماتی مثل حمایت از لاریجانی از مبانی اصلاحطلبی عبور میکنند. به نظر من از این پس اگر نتوانند با اصلاحطلبان همراه شوند جدا شده و با عناوینی مثل همین عدالت و توسعه و… کار میکنند.
عضو مجمع روحانیون درباره وضعیت سایر طیفهای اصلاحطلب مخصوصاً حزب اتحاد ملت و… هم گفت: مسئله این است که در شرایط فعلی راهها برای ورود اصلاحطلبان به قدرت کاملاً بسته شده است. بنابراین اگر اصلاحطلبان بخواهند سیاستی را بروند که وارد قدرت شوند، رفتار عقلایی نداشتهاند. چون شاهدیم که حتی وقتی احساس میشود اگر فردی مورد حمایت اصلاحطلبان قرار میگیرد رد میشود، مثل همین لاریجانی که کارگزاران میخواست از او حمایت کند. بنابراین اگر سیاست اصلاحطلبان ورود به قدرت باشد،اشتباه خواهد بود.
«قوامی درباره این سؤال که اگر طبق گفته شما طیفی که خیلی دیگر مایل به حضور در قدرت و مشارکت نیست، لیدری این جریان را در دست بگیرد، تکلیف چهرههای شاخص چه میشود. مشخصاً آقای خاتمی با این گروه همراهی میکند و در کنار اصلاحطلبان محافظهکارتر قرار میگیرد؟»، اظهار داشت: من به آقای خاتمی ارادت خاصی دارم اما معتقدم او هم معصوم نیست که اشتباه نکند. به نظر من اشتباه بزرگ او، حمایت از آقای همتی در این دوره بود. خواهش من این است که در آینده از این اشتباهات نکند و توجه داشته باشد که دیگر روزنهای برای ورود اصلاحطلبان به قدرت وجود ندارد.
یادآور میشود همتی در انتخابات اخیر با وجود حمایت خاتمی و کروبی و سران ۱۶ حزب اصلاحطلب نتوانست بیش از ۲/۳ میلیون رأی کسب کند. این رکورد رأی، یک فاجعه برای مدعیان اصلاحطلبی بود. نفر آنها در انتخابات شورای شهر تهران هم ۳۳ هزار رأی کسب کرد.
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، روزنامه کیهان در ستون اخبار ویژه خود نوشت:جلال جلالیزاده عضو فراکسیون مشارکت در مجلس ششم، درباره وضعیت اصلاحطلبان در روزنامه آرمان گفت: جریان اصلاحات از طیفهای مختلفی تشکیل شده است؛ از کسانی که بسیار نزدیک به جریان اصولگرا و جناح راست هستند تا کسانی که نزدیک به جریان ملی مذهبی و نهضت آزادیاند. یعنی اصلاحطلبان میان این دو طیف قرار گرفتند پس به هر صورت این اختلاف افکار، اندیشه و دیدگاه در میان اصلاحطلبان پدیدهای سلیقهای بوده و چندان در خور اهمیت نیست. اما قطعا این فراز و نشیب و نوسانات فکری و عقیدتی از لحاظ دیدگاه و موضعگیری در بین اصلاحطلبان موجب میشود که در برخی از موارد این اختلافات بروز کند و ما شاهد اختلاف نظر و دیدگاه در بین اصلاحطلبان باشیم. من معتقدم جریان اصلاحات نیز مانند هر جریان دیگری قطعا در گذشت زمان دچار انشعاب خواهد شد. یعنی کسانی که جریان اصلاحات را به خاطر اصلاحات میخواهند قطعا به مسیر خود ادامه میدهند و کسانی که از اصلاحات به عنوان یک آبشخور و وسیلهای برای رسیدن به مقاصد و منافع خود استفاده میکنند اگر احساس کنند که اصلاحات نمیتواند خواستههای آنها را محقق کند قطعا راه خود را جدا خواهند کرد. از این رو به نظر من اصلاحطلبان نباید هراس داشته باشند که برخی از افراد از اینها جدا شده و موضعگیریهایی میکنند که شاید برخلاف مرام و اندیشههای اصلاحات باشد. معتقدم که جریان اصلاحات هر چه بیشتر به فکر تصفیه شدن و خلوص بیشتر باشد به نفع خود این جریان تمام خواهد شد.
وی در ادامه میگوید: من معتقدم که شتر سواری دولا دولا نمیشود و اصلاحطلبان باید با مردم صادق باشند. یا رومی روم یا زنگی زنگ؛ اصلاحطلبان یا باید با مسئولان باشند یا با مردم و نمیشود مردم را در هنگام سختی و دشواری رها کنند و فقط در زمان انتخابات به فکر مردم باشند.
جلالیزاده افزود: اولین کاری که اصلاحطلبان باید انجام دهند بازگشت به خویشتن و تغییر در وضعیت خودشان است. اصلاحطلبان تا یک تحول عمیق و پویا در خودشان انجام ندهند نمیتوانند در جامعه تغییری انجام دهند، اصلاحطلبان باید صادقانه به مردم بگویند که تا کجا میتوانند پیش بروند. آنها باید به نوعی خودپردازی و تربیت افراد بپردازند که بتوانند در نهادهای انتصابی نیز نفوذ کنند. چون به هر صورت کل قدرت در اختیار نهادهای انتخابی نیست. اصلاحطلبان اگر بتوانند در نهادهای انتصابی نفوذ کنند میتوانند زمینه را برای پیشرفت و توسعه فراهم کنند و الا اگر قرار باشد آنها به انتخابات مجلس و ریاستجمهوری اکتفا کنند آن هم با محدودیتهای شورای نگهبان این پروسه خیلی طولانی خواهد شد.
یک عضو فراکسیون افراطیون در مجلس ششم میگوید اصلاحطلبان باید در نهادهای انتصابی نفوذ کنند.
سرویس سیاست مشرق – سیزدهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری در ۲۸ خرداد ۱۴۰۰ همزمان با انتخابات ششمین دوره شوراهای اسلامی شهر و روستا و انتخابات میاندورهای مجلس شورای اسلامی برگزار خواهد شد. در ستون «صندوقچه انتخابات» به بررسی روزانه اخبار و حواشی انتخاباتی و رصد رسانههای داخلی و بررسی رسانههای معاند میپردازیم.
********
ستاد انتخاباتی «تخریب رئیسی» آغاز به کار کرد
روز چهارشنبه نامهای با امضای جاویدنیا، یکی از معاونین قضایی رئیس کل دادگستری تهران در شبکههای اجتماعی با محوریت “نریمان غریب”، یکی از عناصر فعال جریان ضدانقلاب با عنوان “دستور قوه قضاییه برای فیلترینگ برخی شبکه های اجتماعی به خصوص اینستاگرام”، منتشر شد.
فارس با اشاره به این مسئله در مطلبی نوشت:انتشار این نامه در آستانه یک ماه مانده به انتخابات و با توجه ورود آیت الله رئیسی به این عرصه، یک اتفاق یا اشتباه آنهم از سوی فردی که مسولیت حوزه فضای مجازی در دوره پیشین قوه قضائیه(زمان ریاست آیت الله آملی لاریجانی) را برعهده داشته، نمیتواند باشد.
برای درک بهتر اینکه، چرا تاکید می شود این موضوع یک پروژه تخریبی علیه آیت الله رئیسی با وارد کردن ایشان به دو قطبی سازی کاذب با محوریت موضوع فیلترینگ است، می توان به اظهارات تاجزاده در روز ثبت نام برای انتخابات ۱۴۰۰ و حتی نزدیک تر از آن به اظهارات رئیس جمهور در صبح چهارشنبه با تاکید خاص بر روی موضوع فیلترینگ، که در واقع تلاشی در جهت دوقطبی سازی حول این مسئله بود، اشاره کرد.
روحانی چهارشنبه- ۲۹ اردیبهشت- در جلسه هیات دولت گفت: «نباید به گونهای باشد که امروز که انتخابات است فضای مجازی مورد تأیید و عالی باشد اما فردای انتخابات به دنبال فیلتر باشیم. مردم باید بدانند که افراطگر هستیم یا اعتدالگرا و مهم این است که راهبرد و اصول خود را به مردم توضیح دهیم».
وی افزود: «مردم باید بفهمند که این آقا، آقایی است که دنبال تعامل با جهان است یا دنبال دعوا با جهان است؟ این باید روشن شود. این استراتژی و راهبرد مهم است. رای مردم یک بار ۲۸ خرداد تا ۴ سال دیگر یا رای مردم هر روز؟ هر کار مهم میخواهیم انجام دهیم با رای مردم و نظر مردم، نه اینکه امروز که انتخابات است فضای مجازی خیلی عالی و خیلی خوب است، فردا که انتخابات تمام شد دنبال فیلتر با دست و با پا میگردیم، نمیشود».
بررسی روند اظهارات تا انتشار این نامه نشان می دهد، صحنه آرایی رسانه ای دولتی ها و اصلاح طلبان با محوریت مخالفان و موافقان فیلترینگ، سپس انتشار این نامه از سوی فرد منتسب به لاریجانیها و نهایتا انتشار این نامه از سوی فردی مانند نریمان غریب و شبکه اینترنشنال(با سابقه اخیر انتشار فایل صوتی ظریف)، نه تنها یک اشتباه معمول رسانه ای نیست، بلکه کار ویژه ای است که اتاق فکر جریان رقیب با محوریت فردی آشنا به این نوع عملیات روانی و رسانه ای، با هدف تخریب کاندیدای جبهه انقلاب در دستور کار قرار داده است.
در پی انتشار ادعایی در فضای مجازی مبنی بر صدور نامهای به منظور فیلترینگ اینستاگرام از سوی دستگاه قضا، مرکز رسانه قوه قضاییه اعلام کرد: پیشتر نامهای از سوی جواد جاویدنیا یکی از معاونین قضایی رییس کل دادگستری استان تهران، در مورد فیلترینگ اینستاگرام صادر شده بود که بلافاصله در همان ساعات اولیه از سوی محمد جواد حشمتی رئیس دادگستری استان تهران بلااثر شده است.
طبق اعلام مرکز رسانه قوه قضاییه، اقدام جاویدنیا در نوشتن چنین نامهای یک تخلف اداری و مداخلهای خارج از وظایف و اختیارات نامبرده بوده است.
بنابراین گزارش، پس از اقدام رئیس کل دادگستری تهران در بلااثر کردن نامه فوقالذکر، نامبرده (جاویدنیا) به جهت انجام اقدام غیرقانونی، تحت تعقیب دادسرای انتظامی قضات قرار گرفته است.
اتصالی به احمدی نژاد نداشتم، فرد این نظام بودم
«فریدون عباسی» نماینده فعلی مجلس و رئیس اسبق سازمان انرژی اتمی و کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری در مصاحبه با خبرآنلاین در پاسخ به این سوال که «چقدر احتمال می دهید در این انتخابات مسائل مربوط به پرونده هستهای ایران در تبلیغات انتخاباتی محور شود؟» گفت: «اگر جناح های رقیب بخواهند بحث هسته ای- معیشت را بسیار پر رنگ کنند حتما تاثیر دارد».
عباسی در بخش دیگری از این مصاحبه گفت: «من که اتصال به آقای احمدی نژاد و بقیه نداشتم، من فرد نظام بودم و برای همین ترور شدم، من هم در دولت آقای هاشمی در وزارت علوم کار کردم. وابستگی به آن افراد خاصی که آنجا بودند نداشتم و هم در دولت خاتمی داشتم برای نظام کار می کردم. در دولت آقای احمدینژاد بیکار بودم یعنی از من برای کار دعوت نکردند، قسمت سختش که معاون دانشجوی فرهنگی است، یعنی معاون آموزشی یا معاون پژوهشی که مناسب بنده باشد را به من ندادند، در دانشگاه شهید بهشتی مستاصل بودند و سراغ من آمدند که بیا و معاون دانشجوی فرهنگی بشو! من هم قبول کردم یعنی شرایطی پیش آمد که من پذیرفتم و رفتم و آن کارها را انجام دادم و به همان کارهای هستهای در سطح دانشگاهی که می کردیم برگشتم و دیگر با انرژی اتمی کار نمیکردم».
وی افزود: «من نشان دادم در کل دورانی که در جاهای مختلف کار کردم هیچ وقت کسی را حذف نکردم به خصوص در انرژی اتمی. بلکه همه را به کار گرفتم و به آنها میدان و مسؤلیت دادم، امکانات در اختیارشان قرار دادم و به سراغ همه دانشجویانم رفتم که بیایند، یعنی اگر اسم دولت را دولت نخبگانی می گذاریم برای این است که ما مشق کردیم وقتی عقلا را روی کار می آوریم خیر می بینیم، ما کاری به بحث های جناحی و سیاسی آنها نداریم، دیگر آن وظیفه دستگاه های امنیتی و اطلاعاتی است».
لزوم اجرای سفرهای وزارتخانهای در کنار سفرهای استانی رئیس جمهور
«سعید جلیلی» عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری در گفتگویی تاکید کرد: «حدود ۸۰ درصد بودجه کشور صرف هزینههای جاری در پرداخت حقوق کارمندان دولت و تهیه امکانات و … میشود و صدها هزار کارمند شریف دولتی در اختیار شما هستند و سی سال از عمر خود را در این سیستم اداری میگذرانند. بنابراین «ماشین دولت» دستگاه بزرگی است که هزینه میکند و میبایست با بهترین بازدهی از آن نتیجه گرفت».
جلیلی افزود: «اگر دولت میخواهد این ماشین را به خوبی براند، باید در کنار سفرهای استانی رئیس جمهور، سفرهای وزارتخانهای نیز شکل بگیرد؛ وزارتخانه ها به سراغ ادارات استانی بروند و از روند مطلوب عملکرد سیستمی اطمینان حاصل کنند».
وی در بخش دیگری از سخنان خود با بیان اینکه «تغییر سازوکار» مهمتر از «تغییر ساختار» است، اظهار داشت: «در دو دهه اخیر، شاهد تغییراتی در ساختار وزارتخانهها یا سازمانهای دولتی بودیم؛ بعضی از وزارتخانهها ادغام شدند اما نتیجه مطلوب حاصل نشد. علت این است که میبایست تغییر سازوکار ها در اولویت قرار بگیرد تا بتوانیم تحولات اساسی را شاهد باشیم. نباید سازمان بر آرمان و اهداف غلبه کند».
مشکلات کشور، راهکار میخواهد نه گریه
«رامین مهمانپرست» سخنگوی اسبق وزارت خارجه و داوطلب انتخابات ریاست جمهوری در مصاحبه با فارس در پاسخ به این سوال که «شما با شنیدن اسم کولبران بغض نمیکنید؟» گفت: «گریه کردن که دردی را دوا نمیکند. باید راهحل و مشکلات را پیدا کرد».
مهمانپرست در بخش دیگری از این گفتگو اظهار داشت: «طرح ما این است که به جای اینکه سهمیه سوخت روی کارت ماشین داده شود، روی کارت ملی افراد داده شود و هر کسی هم که ماشین ندارد ماهیانه۳۰لیتر رایگان سهمیه سوخت دریافت کند. سهمیه یک خانواده ۴ نفری ۱۲۰ لیتر بنزین میشود. آنها میتوانند هر مقدار را خواستند مصرف کنند و بقیه را روی کارت ملی خود پس انداز کنند. دولت آن رابه قیمت لیتری ۲۰ هزار میخرد. البته برای اینکه نقدینگی ایجاد نشود گفتهایم هرکسی که بخواهد میتواند آن را به دولت بفروشد و ما به ازای آن، کالای ایرانی خرید کند. درواقع هر نفر هفتصد هزار تومان در ماه کالا خریداری کنند».
شیرزاد:درخواست رئیسی از صداوسیما شبیه «مزاح» است
«احمد شیرزاد» نماینده مجلس ششم و فعال سیاسی اصلاح طلب در مصاحبه با روزنامه آرمان گفت: «آقای رئیسی در انتخابات گذشته حضور داشته و در معرض آرای مردم قرار گرفتهاند. این در حالی است که پس از انتخابات نیز صداوسیما از همه ظرفیتهای خود برای حمایت از ایشان استفاده کرده و در طول چهار سال گذشته این رویکرد بهخوبی قابل مشاهده بوده است. البته آقای رئیسی به تازگی از صداوسیما خواستهاند که تصویر ایشان را پخش نکنند. این در حالی است که این درخواست بیشتر شبیه به مزاح است تا واقعیت. صداوسیما هر کاری قرار بوده درباره آقای رئیسی انجام بدهد انجام داده و چنین درخواستهایی در شرایط کنونی تاثیر ندارد».
شیرزاد در ادامه گفت: «واقعیت این است که در انتخابات آینده جامعه ایران در معرض یک آزمون جدی قرار خواهد گرفت. این آزمون نیز بین اصولگرایی از جنس آقای رئیسی که نسبتأ معتدل است و اصلاحطلبی از جنس آقای جهانگیری وجود دارد. در شرایط کنونی هجمهها و حملهها نسبت به آقای جهانگیری افزایش پیدا کرده است. با این وجود جامعه ایران با توجه به میانگین سنی بالایی که پیدا کرده نسبت به آینده نگران است که مدیریت اجرایی کشور را به دست افراد بیتجربه بسپارد».
تاجزاده فرض تایید صلاحیتش را محال میداند
«علی صوفی» فعال سیاسی اصلاح طلب در مصاحبه با اعتمادآنلاین گفت: «بعید میدانم آقای تاجزاده تایید صلاحیت شود. حتی خود آقای تاجزاده هم فرض تایید صلاحیتش را محال میداند. اگر آقای تاجزاده بیاید، صحنه مبارزات انتخابات بسیار داغ میشود و البته الآن شاید اکثر احزاب اصلاحطلبان به صلاح ندانند که نظرات آقای تاجزاده اصلاً مطرح شود. آمدن آقای تاجزاده به عرصه انتخابات اصلاحطلبان را از قدرت دور میکند، اما به مردم نزدیک میکند».
لازم به ذکر است که تاجزاده طبق قانون به سبب داشتن محکومیت کیفری امکان تصدی پست ریاست جمهوری را ندارد.
کسی مسئولیت آقای لاریجانی را به گردن نمی گیرد
«امیر حسین قاضی زاده هاشمی» نماینده مجلس و کاندیدای داوطلب در انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم در نشست خبری که در باشگاه خبرنگاران جوان برگزار شد در پاسخ به این سوال که «فضای انتخابات دو قطبی یا ۳ قطبی می شود» گفت: «کسی مسئولیت آقای لاریجانی را به گردن نمی گیرد، دو قطبی شدن در شان مسئولان نیست و نباید دعوای قدرت داشته باشیم چه کسی میخواهد بار مسئولیت ۸۰ میلیون نفر را برعهده بگیرد که با دروغ و کلک به قدرت برسد، مسئولان و کاندیداها باید از برنامه های خود بگویند، من منتقد نظام آموزشی هستم بنده جراح هستم و می گویم ۱۳ سال درس خواندن اضافه است و میگویم میخواهم این را درست کنم».
قاضی زاده هاشمی در ادامه گفت: «مردم در رای دادن به عملکرد گذشته توجه کنند و نه به شعارها. تمام کسانی که کاندیدا می شود رجل سیاسی و مذهبی هستند و اگر نباشند رجل سیاسی و مدیر محسوب نمی شوند. کسی که می داند اختیار وافی ندارد نباید نامزد شود. کسانی که می گویند اختیار نداریم و دوباره کاندید می شوند چرا وارد می شوند؟ اینها خائنان به ملت هستند و نقش اپوزوسیون را دارند. هدف آنها این است که از درون مخالفت کنند».
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، کیهان در ویژه های خود نوشت:
ناصر قوامی فعال اصلاحطلب این اظهارنظر را لابهلای سخنانش درباره اینکه کدام نامزد اصلاحطلب بر دیگری ترجیح دارد گفته و توضیح نداده که چرا باید برای اختیارات ادعایی ۱۰ درصدی، سر و دست شکست؟!
وی در گفتوگو با نامهنیوز اظهار داشت: «به نظر من احتمال اینکه اصلاحطلبان برای حمایت از آقایان جهانگیری و محسن هاشمی اقدام کنند، بسیار است، اما عقلانی نیست که از افرادی مثل ظریف یا زنگنه و… حمایت کنند. البته حمایت اصلاحطلبان از اسحاق جهانگیری و محسن هاشمی نیز بستگی به این دارد که ببینیم چه افراد دیگری نامزد میشوند. مثلا اگر امثال محمدرضا خاتمی و عبدالله نوری بیایند که وضعیت کاملا فرق خواهد کرد. اما اگر از آنها نامزد نشوند، احتمال حمایت اصلاحطلبان از جهانگیری بیشتر است، زیرا او نسبت به محسن هاشمی جنبه اصلاحطلبی بیشتری دارد البته محسن هم از این بابت که پسر مرحوم هاشمی است، طرفدارانی دارد و برخی از وی حمایت میکنند».
قوامی در واکنش به اینکه آیا حضور جهانگیری در دولت به ضرر او در این انتخابات تمام نخواهد شد، گفت: «درست است که او در دولت بوده و دولت مشکلاتی داشته است، اما مردم باید درست فکر کنند و بدانند که ۱۰ درصد اختیارات در کشور در دست دولت است. این گرانیها و مشکلات که فقط به خاطر عملکرد دولت نیست. انتظار میرود که مردم در موقع انتخابات به این مسائل فکر کنند و حتما خود جهانگیری نیز این نکات را دارد. البته در نهایت این بستگی به نظر اصلاحطلبان و آقای خاتمی دارد که از جهانگیری حمایت کنند یا محسن هاشمی».
این فعال اصلاحطلب گفت: «به نظر من شانس جهانگیری بیشتر از محسن هاشمی است، اما شنیدهام که گفته اگر اصلاحطلبان اجماع کنند، خواهد آمد».
وی ظریف را گزینه مناسبی برای اجماع اصلاحطلبان ندانست و گفت: «فکر میکنم کسانی که میگویند ظریف محبوب است اصلا بین جامعه نیستند. اکثریت جامعه ما امروز تحصیلکرده است و اینها حواسشان هست که وقتی یک وزیر خارجه میگوید من در خارج از کشور از چیزی دفاع میکنم که به آن معتقد نیستیم، نمیتواند با این عقیده رئیسجمهور خوبی باشد. اگر با این نگاه رئیس دولت شود، مملکت به کجا کشیده میشود؟! ضمن اینکه ظریف حتی در وزارت خارجه هم موفق نبوده است و اکنون میبینیم که دوباره پرونده ما در شورای حکام مطرح است.» قوامی در اظهارات خود توضیح نداده که اگر دولت بیش از ۱۰ درصد اختیارات ندارد، برای چه نسخه نامزدی امثال جهانگیری را میپیچد و کسانی که طی ۸ سال مدیریت دولت کاری جز افزودن بر مشکلات مردم نکردهاند، قرار است چه تعهد جدیدی به مردم بدهند؟!
سرویس سیاست مشرق- شهریور ۹۶، در یک گفتگوی جالب و پرنکته با یکی از چهرههای امنیتی قدیمی جمهوری اسلامی در خبرگزاری تسنیم، مسایلی درباره سازمان مجاهدین انقلاب و برخی چهرههای شاخص آن مطرح شد که واکنش گسترده آنها را به دنبال داشت.
اکبر براتی، عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در بدو تشکیل، و از موسسان واحد اطلاعات سپاه در اوایل انقلاب، درباره بهزاد نبوی، محور و مرشد جناح چپ سازمان، ادعایی را مطرح کرد که قابل توجه بود. براتی گفت:
” در بدو تاسیس سازمان مجاهدین انقلاب دو تفکر وجود داشت. من دائماً با تفکرات بهزاد نبوی درگیر بودم. تا اینکه در جلسه مرکزیت سازمان در سال ۵۹ بهزاد نبوی رسماً اعلام کرد که من مسلمان ۳ سالهام و نباید از من توقع زیادی داشت.
مرکزیت معتقد بود با بحثهای من و بهزاد نبودی سازمان در حال نابودی است. من گفتم در بهزاد نبوی اشکال سیاسی میبینم. با وجود نماینده ولی فقیه در سازمان نمیتوان خودسر تصمیم گرفت. طیف بهزاد نبوی تا زمانی که پول نیاز بود پیرو نماینده ولی فقیه بودند ولی زمان تصمیمگیری سیاسی-با عرض معذرت- میگفتند این پیرمرد(آیت الله راستی کاشانی-نماینده امام) سواد ندارد! “[۱]
بدیهی بود که بحث «مسلمان سه ساله» بسیار بر نبوی و مریدان سازمانیاش گران آمد. محسن آرمین، دیگر عضو سازمان و از دستپروردگان بهزاد در آن مقطع، در مصاحبهای که برای پاسخگویی به ادعاهای براتی با شرق انجام داد، درباره بحث «مسلمان سه ساله» بودن بهزاد در سال ۵۹ گفت:
” معنای این سخن این است که آقای نبوی حداکثر در سال ۵۶ مسلمان شده است. من نمیدانم ایشان که به قول خودش طلبه بوده و مدعی تقوا و دینداری است چطور به خود اجازه میدهد اینچنین دروغ بگوید و دیگران را متهم به بیدینی کند. ما البته طی این سالها شنیده بودیم که برخی به نام دفاع از اسلام و انقلاب، دروغ گفتن و اتهام زدن به دیگران را شرعا مستحب میدانند، اما ظاهرا آقای براتی اخیرا در مطالعات طلبگی خود به این نتیجه رسیده است که دروغ گفتن و متهم کردن دیگران به نامسلمانی شرعا واجب است. “[۲]
اما جالب اینجا بود که در سال ۹۰، خانم عاتقه صدیقی، همسر شهید بزرگوار محمدعلی رجایی، در گفتگویی با وبسایت جماران در دفاع از بهزاد نبوی، عملا ادعایی شبیه به ادعای براتی کرده بود. اصولا هویت و جایگاه خود بهزاد نبوی در انقلاب و جمهوری اسلامی(به ویژه در سالهای نخست عمر جمهوری اسلامی)، مدیون پیوند و آشنایی او با شهید رجایی در زندان بود. بهزاد در اواخر سال ۵۴ با شهید رجایی در اوین آشنا شد و به مرور تحت تاثیر آن شهید قرار گرفت و رفاقتی جدی میان ایشان برقرار شد.
همسر شهید رجایی در مصاحبه سال ۹۰ گفته بود:
“ انسانها در حال تغییر و تحولند، امام می فرمودند که وضع کنونی افراد را ببینیم. چون ایشان گفته، من سابقهٔ شهید رجایی و بهزاد نبوی را مقایسه می کنم؛ آقای نبوی که زمانی افکار کمونیستی داشت وقتی در زندان اعمال و رفتار شهید رجایی را می بیند برمی گردد، یعنی توبه می کند. وقتی توبه می کند و به سوی حق باز می گردد کار درستی انجام داده یا کسی که قبلا مسلمان بوده و بعد به قول آقایان افکار انحرافی پیدا کرده راه درست را رفته است؟ برای اثبات حرفم توضیح می دهم که آقای نبوی در زندان نمی دانست که در سال ۵۷ انقلابی اتفاق می افتد و او کاره ای می شود، سال ۵۵ آقای نبوی با شهید رجایی هم بند بود، وقتی آقای نبوی اعمال شهید رجایی را دید و به راه آمد با شهید رجایی در عمل همراهی می کند و زمانی که در زندان اقامهٔ نماز جماعت جرم محسوب می شد، آقای نبوی با آگاهی به این که آنها را شکنجه خواهند کرد، به همراه شهید رجایی شروع به خواندن نماز جماعت می کند. “[۳]
واقعیت آن است که بهزاد نبوی در سال ۱۳۴۷ به همراه سه فعال سیاسی مارکسیست دیگر از جمله مصطفی شعاعیان، رضا عسگریه و پرویز صدری، جبهه دموکراتیک خلق را تأسیس کرد که تشکلی مخفی و مسلح بود. هر کدام از این چهار نفر سر تیم بودند و تعدادی عضو را آموزش می دادند. اساس کار این سازمان فعالیت تئوریک و آماده سازی برای فعالیت مسلحانه بود. نبوی از خرداد ۱۳۵۱ به دلیل تحت تعقیب بودن بهطور مخفیانه زندگی میکرد. اسم مستعار او در این دوران حمید جهانبین بود. سرانجام وی در مرداد ۱۳۵۱ توسط ساواک بازداشت گردید.
شاید همان شذوذات ماتریالیستی- مارکسیستی در ذهن بهزاد نبوی باعث شد که پس از پیروزی انقلاب، گرچه او یکی از محورهای شکلگیری سازمان مجاهدین انقلاب، با هدف مقابله با سازمان مجاهدین خلق(منافقین) شد، اما مساله «ولایت فقیه» و نقش روحانیون در حکومت، هیچگاه در ذهن او و مریدان جوانش در سازمان حل نشود. از این منظر، تفاوت معناداری میان بهزاد نبوی و رهبران سازمان مجاهدین خلق(منافقین) نبود. اختلافات اساسی او و دستپروردگان او با مرحوم آیتالله راستی کاشانی، نماینده امام(ره) در سازمان مجاهدین انقلاب، از همین مسایل حل نشده ذهنی می آمد. این اختلاف با نماینده امام، ریشه در مساله بزرگتری داشت و آن نظر جناح چپ سازمان مجاهدین انقلاب (با محوریت نبوی) مبنی بر «ارشادی» بودن و نه «مولوی» بودن نظرات امام خمینی(ره) در اداره سازمان بود. تفسیری که انشعاب در آن سازمان و در نهایت انحلال آن را به دنبال داشت.
تا زمانی که بنیانگذار کبیر انقلاب حیات داشت، زیر سایه اقتدار و جذبه امام و این که بهزاد نبوی و همفکرانش نیاز به تثبیت خود در سیستم جمهوری اسلامی داشتند، چندان ابهامات و عدم التزام خود به مفهوم «ولایت فقیه» را آشکار نمی کردند. آنها به امام هم بیشتر به عنوان یک رهبر سیاسی مقتدر، نه ولی فقیه و رهبر دینی-سیاسی می نگریستند. از قضاء، مقارن با رحلت امام، اردوگاه سوسیالیستی شرق (به عنوان مدل ذهنی مطلوب چپگرایان درون ساختار جمهوری اسلامی) نفسهای آخر را می کشید و دو سه سال بعد از رحلت امام، اتحاد شوروی هم فروپاشید.
امثال بهزاد، در اواخر دهه ۶۰ و اوایل هفتاد، با خلاء فکری و عقیدتی جدی مواجه شدند که نتیجه آن، رویکرد به لیبرالسرمایهداری بود که این رویکرد خیلی زود، حالتی شیفتهوار پیدا کرد. حلقه «کیان» که هدف آن زمینهسازی برای ایدئولوژیزدایی از حکومت با هدف جذب در نظام جهانی لیبرالسرمایهداری بود، از همین خلاء سر برآورد.
البته، در مورد شخص بهزاد، از همان دهه ۶۰، نداشتن علقه و اعتقاد جدی با روحانیت و حتی تقابل، تا حد زیادی خود را به رخ می کشید. او در آن زمان، نه فقط با مرحوم راستی کاشانی، که اصولا با روحانیون شاخص انقلابی چون طالقانی و بهشتی و خامنهای نیز مشکلات جدی داشت. دلایلی چندی برای این تقابل می توان برشمرد، اما یک دلیل روانشناختی هم وجود داشت که نه تنها درباره بهزاد نبوی، که درباره چهرههای دیگر با عقبه چپ هم صدق می کرد و آن این که آنها به واسطه رشد در سیستم فکری چپ مارکسیستی، دیدگاه سیاسی و مبارزاتی خود را «علمی» و دیدگاه روحانیون را «سنتی» و حتی «مرتجع» می دانستند و دچار یک نوع منیت در تحلیل بودند.
یوسف فروتن، از مؤسسان سپاه، اولین مسوول روابط عمومی این نهاد که خود به عنوان عضو گروه فلاح، از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب در سال ۵۸ بود، درباره تقابل بهزاد نبوی با شهید بهشتی می گوید:
” البته در دهه ۶۰ افرادی مانند بهزاد نبوی وجود داشتند که در زمان تأسیس سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به شهید بهشتی که در قید حیات بود، فحش میداد و بنده به این رفتار او اعتراض کردم. بنده با مرحوم مهندس بازرگان آشنا بودم و میدانم که وی چطور در زمان شاه زندانی و محاکمه شد ولی چرا اتفاقی افتاد که اینها از مسیر انقلاب منحرف شدند؟ چه شد که شهید فلاحی که آموزشهای شاهنشاهی را به آموزشهای دینی ارجحیت میداد، بهیکباره در ۷ تیر با لباس نظامی و پای بدون کفش و اشکریزان در مراسم تشییع جنازه شهدای ۷ تیر داخل مردم حضور پیدا میکند و تمام آن خصلتهای نظامی را زیر پا میگذارد؟ دهه ۶۰ این رویشها را هم داشت. “[۴]
مصطفی طالقانی، فرزند مرحوم آیتالله طالقانی، در گفتگویی، در شرح ماجرای خروج مرحوم طالقانی از تهران و درخواست امام برای بازگشت ایشان، به نقش مخرب سازمان مجاهدین انقلاب با هدایت بهزاد نبوی، در دامن زدن دلخوری آیتالله طالقانی اشاره کرد:
” آقا(مرحوم طالقانی) هم گفت اگر امام ناراحت است من برمیگردم. امام هم توصیه کرد که آقای طالقانی تهران نرود و مستقیم بیاید قم. بنده هم در دیدار و ملاقات خصوصی امام و آقای طالقانی بودم. فردای آن روز هم آقا در قم سخنرانی کردند و گفتند: هیچ مشکلی نبوده و سوتفاهم شده و دفاتر ما باز است.
همان روز که آقای طالقانی این سخنرانی را کرد و این حرفها را زد، مجاهدین انقلاب اسلامی با امضای آقای بهزاد نبوی اعلامیه دادند که آقای طالقانی خیلی کار بدی کردی که از تهران رفتی! اصلا کار تمام شده بود که اینها در مدرسه فیضیه تابلو زدند. همان افرادی که بحثهای جناحی مطرح میکنند و الان از مرحوم طالقانی مثلاً دفاع میکنند، آن موقع به این بحثها دامن میزدند. “[۵]
به واسطهٔ همین سنخ رفتاری با روحانیت، عقبه کمونیستی و البته میل وافر به «شبکه سازی» درون سیستم، برخی از شخصیتهای سیاسی در آن مقطع، به بهزاد و طیف دستپرودگان و شاگردان او مشکوک بودند.
این شک و ظن منفی زمانی بیشتر شد که عوامل مرتبط و متاثر از نبوی تلاش کردند با تسلط بر بخشهای حساس اطلاعاتی به جا مانده از رژیم پهلوی، به ویژه اداره دوم ارتش(اطلاعات نظامی)، شاکله تشکیلات امنیتی نوپای جمهوری اسلامی را در دست بگیرند. دفتر اطلاعات نخست وزیر که گردانندگان اصلی آن سعید حجاریان و خسرو تهرانی، هر دو از متصلین به نبوی بودند، تقریبا به طور کامل در اختیار این طیف بود و به شدت به کار شبکهسازی مد نظر بهزاد برای چینش مهرهها در جایگاههای حساس می آمد.
در زمان اوج برو و بیای بهزاد و عواملش در دفتر رییس جمهور و نخستوزیر (رجایی و باهنر) و صحنهگردانی امنیتی در دفتر اطلاعات نخستوزیری، فاجعهٔ انفجار نخست وزیری در ۸ شهریور ۶۰ رخ داد. عامل این جنایت تروریستی، «مسعود کشمیری»، نفوذی سطحبالای منافقین در ساختار جمهوری اسلامی بود که به جایگاه دبیری شورای امنیت کشور رسیده بود!
نکتهای که درباره کشمیری وجود دارد این است که او معرفیشده و صعودیافتهٔ دست بهزاد نبوی و یار غار او، مرتضی الویری، بود که به همراه چهرههایی از همین طیف همچون تقی محمدی، حبیبالله داداشی و محمد رضوی بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب، بخشهای مختلف اداره دوم ارتش را با حکم الویری (که عضو شورای مرکزی کمیته انقلاب اسلامی بود) در اختیار گرفتند. کشمیری با حمایت همین طیف، عضو ستاد خنثیسازی کودتای نوژه (با محوریت سعید حجاریان) هم شد. در همین مقطع است که خسرو قنبری تهرانی، دوست صمیمی حجاریان، مسوول دفتر اطلاعات نخست وزیری می شود و حجاریان هم مسوولیت گزینش نیرو برای این دفتر و همچنین مسوول واحد ضدجاسوسی میشود که بسیاری از عناصر اداره هفتم و اداره هشتم ساواک (اطلاعات خارجی و ضدجاسوسی) در همین دوره دوباره جذب اطلاعات نخست وزیری شدند و بعدها حتی از این طریق وارد بدنه تشکیلات امنیتی کشور شدند. مساله قابلتامل دیگر این که، در تیمی که اداره دوم ارتش را در اختیار گرفت، «جواد قدیری»، دیگر نفوذی سطحبالای منافقین و متهم به نقشآفرینی در ترور آیتالله خامنهای در ۶ تیر ۶۰ هم عضویت داشت. قدیری هم از قضاء، عضو ستاد خنثیسازی کودتای نوژه بود!
کشمیری در فروردین ۱۳۶۰ وارد نخستوزیری میشود، خرداد ۱۳۶۰ به شورای امنیت کشور میرود و قائممقام و عملاً دبیر شورا میشود. سه ماه بعد نیز، انفجار نخستوزیری رخ میدهد.
روزنامه ایران (۸ شهریور ۸۹) در گزارشی درباره این پرونده می نویسد:
” در اولین گام خبر کذبی بود که از «شهادت» مسعود کشمیری خبر می داد، این شایعات ساعت ۶ صبح فردای حادثه صورت رسمی به خود یافت. پس از جلسه محرمانه ای که میان بهزاد نبوی، سعید حجاریان، خسرو تهرانی و مصطفی قنادها برقرار می شود، اطلاعیه ای تنظیم و توسط محسن سازگارا معاون سیاسی اجتماعی بهزاد نبوی درنخست وزیری به صدا و سیما جهت اعلام ارسال می گردد، در این اطلاعیه که ساعت ۸ صبح از رادیو پخش می شود، «شهادت کشمیری» رسما اعلام می گردد. این در حالی است که در لحظه تنظیم این اطلاعیه علم کامل بر نبودن جنازه در محل حادثه، پزشکی قانونی و بیمارستانهای تهران حاصل گردیده بوده است و همچنین سرتیپ شرفخواه و سرهنگ وصالی بر خروج کشمیری لحظاتی قبل از حادثه شهادت داده بودند. “
گزارش روزنامه ایران می افزاید:
” جمع کردن مقداری خاکستر در یک کیسه نایلون به عنوان جسد کشمیری، ورود شیون کنان یک زن به عنوان همسر شهید با فریادهای مسعود مسعود، تشییع باشکوه تابوت منتسب به کشمیری با شعار «کشمیری چی شد؟ کشته شد!» به روی دست مردم و خلاصه اغفال مسئولین توسط یک باند محفلی در اطلاعات نخست وزیری در حالی صورت می گرفت که مسعود کشمیری برای خروج از کشور نیاز به فرصت و عدم حساسیت بود و یقینا بر روی یک عنصر به شهادت رسیده، هیچ حساسیتی نخواهد بود. “[۶]
حجتالاسلام احمد سالک کاشانی، نخستین فرمانده سپاه اصفهان و فرمانده بسیج در سال ۶۰، ماجرای انفجار نخستوزیری را چنین روایت کرده است:
” بنده در آن روز در ساختمان بسیج بودم که حدود ساعت ۴ بعد از ظهر بود که ناگهان صدای انفجار را شنیدم و از طبقه یازدهم ساختمان مشاهده کردم که دفتر نخست وزیری منفجر شده است. سریع خودم را به آنجا رساندم و به پایگاه هایمان اطلاع و آماده باش دادیم. وقتی که وارد ساختمان شدم و از پله ها بالا رفتم که به سمت اتاق شهید رجایی بروم در میان آن گرد و غبار بهزاد نبوی را دیدم که سرگردان در محل حضور دارد. یقه او را گرفتم چون که ما به ایشان مشکوک بودیم و هنوز هم مشکوک هستیم. یقه او را چسبیدم و گفتم شما بالاخره کار خود را کردید. او داشت فریاد می زد که کشمیری کشته شد. در واقع او نمی گفت رجایی یا باهنر را کشتند، می گفت کشمیری را کشتند و این جالب بود که در آن موقع می گفت کشمیری را دریابید و کشمیری سوخت که در آن موقع به ذهن ما نمی آمد که کشمیری که بود و ذهنمان رفت سمت یک پسری که در هیئت دولت رفت و آمد می کرد و ذهن ها را یکدفعه تغییر داد. این جمله بهزاد نبوی یک خط فکری دارد که بعدا مطالعه کردیم که این کار با هماهنگی انجام شده است. بهزاد نبوی خیلی مدعی بود و خود را شیخ الوزرا می دانست سابقه وی را بررسی کردیم خیلی علیه السلام نبود. “[۷]
با عقبه و سابقهای چنین پرابهام و پر از علامت سوال، بهزاد نبودی در سال ۷۸، بعد از رکودی حدودا ده ساله از لحاظ مسوولیت حاکمیتی، به مجلس ششم راه یافت. البته او دوستانش در اصطلاحا دوره فترت ۱۰ ساله، بیکار نبودند و به شدت مشغول طراحی تئوریک و کادرسازی برای ایام آتی بودند. یکی از دستپرودگان او در این دوره، محمد قوچانی بود که کار خود را از «عصر ما»، نشریه سازمان مجاهدین انقلاب در نیمه نخست دهه ۷۰ آغاز کرد و امروز یکی از چهرههای رسانهای جریان اصلاحات است.
نبوی که بر طبق قرائن، در همان دهه ۶۰ هم اعتقاد قلبی به «ولایت فقیه» نداشت، در سال ۷۸ که با ماموریت ویژه سیاسی از طرف اردوگاه چپ حکومتی، به مجلس رفت و نایب رییس مجلس(و در واقع همهکارهٔ آن) شد، اصولا با هدف فعال کردن سنگر مجلس علیه ولایت، وارد عمل شده بود. کما این که دیگر مرتبطین او (حجاریان، تاجزاده، سلامتی، عربسرخی…) به مواضع دیگر حاکمیتی رفتند تا نظریه «فتح سنگر به سنگر» را عملی کنند.
این را هم باید در نظر داشت که نبوی در دهه ۶۰، به عنوان وزریر کابینه موسوی، مشاور و دست راست او (که نفوذی فوقالعاده روی نخستوزیر داشت)، نقش مهمی در تقابل نخستوزیر با رییس جمهور وقت (آیتالله خامنهای) ایفاء میکرد، به نحوی که با فشارهای این طیف، عملا رییس جمهور (با وجود ظرفیتهای قانونی و آرای مستقیم مردمی) از روند اداره مملکت حذف شده بود. در واقع زمانی که بهزاد و دوستانش، مجلس ششم را در اختیار گرفتند، سابقهای نسبتا طولاتی در تقابل با آیتالله خامنهای داشتد که این تقابل (و حتی عناد) در طول دوره مجلس به خوبی خود را نشان داد.
نبوی به عنوان صحنهگردان اصلی مجلس ششم (با دستیاری چهرههایی چون محمدرضا خاتمی، محسن میردامادی و محسن آرمین)، در همه جنجالهای سیاسی آن مجلس نقش کلیدی داشت. حتی پایان کار این طیف در مجلس با قرائت نامه «جام زهر»، خطاب به رهبر انقلاب، ماجرای تحصن در اعتراض به نظارت استصوابی و در نهایت استعفای دست جمعی نمایندگان اصلاحطلب، همه با لیدری بهزاد صورت گرفت.
از نقش «چریک پیر» (لقب اصلاح طلبان برای نبوی که البته چندان فرصت چریکبازی در پیش از انقلاب نیافته بود، چرا که خیلی زود توسط ساواک دستگیر شد!)، در دو فتنه ۷۸ و ۸۸، به واسطهٔ اجمال و این که گزارشهای زیادی در این مورد در ۱۰ سال گذشته منتشر شده، عبور می کنیم، لیکن انتخاب یک «آژیتاتور» (در اصطلاح علم سیاست همان فتنهگر خودمان!) ۷۸ ساله به عنوان رییس نهاد اجماعساز اطلاحطلبان (ناسا در روزهای اخیر، نشان داد که فتنهگریهای پیشین جریان اصلاحات و تقابل سازی با نظام، نه صرفا عملکرد شماری از چهرههای «رادیکال» این جریان، که بخشی از هویت جریانی است که خود را اصلاح طلب می خواند، اما به واقع «استحالهطلب» است.