به گزارش مجاهدت از مشرق، حجتالاسلام حامد کاشانی سخنران مذهبی در مراسم شب اول ماه محرم هیئت عبدالله بن الحسن(ع) با اشاره به اینکه چه باید کنیم تا امام حسین(ع) به ما توجه کند، اظهار داشت: افرادی که درست تربیت دینی نشدهاند، دنبال کمیت هستند. فرد زمانی که ختم میرود به بانی، مداح و سخنران توجه ندارد. میرود تا عرض ارادت کند.
وی با اشاره به اینکه ماجرای سیدالشهدا باطن بسیار دارد تا حدی که ما نمیتوانیم درک کنیم که حضرت زهرا(س) ۱۴۰۰ سال است که عزادار هستند، به چه معناست، افزود: روزی ایشان محضر پیامبر(ص) آمدند و فرمودند: این طفل من در رحم، فریاد میزند که انا العطشان، انا الغریب و کام من تلخ میشود. پیامبر(ص) فرمود این طفل روزی بار امت را به دوش میکشد و این بار را به زحمت اسارت خواهر و خانوادش به دوش میکشد. حضرت زهرا(س) فرمود اصلاً نمیخواهم به دنیا بیاید، حیف است.
کاشانی با بیان اینکه روزهای مهمی در طول سال وجود دارد که انسان راحت از دست میدهد، اما هنر امام حسین(ع) این است که همه جاماندهها هم به مجلس او میآیند، تصریح کرد: هیچ وقت سال نیست که افراد اضطراب داشته باشند که آیا امسال ما را راه میدهند، رزق اشک دارم. ما رو میخرند یا نه؟ این فقط برای امام حسین است.
این سخنران مذهبی با اشاره به اینکه برای ما کمیت مهم است و اگر در این جلسه ۵۰۰ هزار نفر باشند، برای ما مهمتر است، گفت: برای اهل بیت(ع) اما متفاوت است که به قیمت نجات یک نفر از دخترش میگذرد. سیدالشهدا برای نجات تک تک ما از زن و بچهاش گذشت. ما در طول سال به این بدهی توجهی ندارم اما او بازهم ناامید نشده است و مدل او و خداوند اینگونه است که صبر بسیاری دارند.
وی افزود: نگاه خداوند و سفرای الهی این است که میگردند تا در هنگام خطاهای ماهم نکتهای پیدا کنند تا ما را نجات دهند و این برخلاف ماست که به دنبال پیدا کردن نقطه ضعفی هستیم تا یک فرد را زمین بزنیم. خداوند دائم برای امام مسیر و بستر فراهم میکند.
کاشانی با اشاره به اینکه امام حسین(ع) از همه ما نمیخواهد که قاسم سلیمانی باشیم بلکه ما را در جایی که استعداد داریم رشد میدهد، گفت: امام حسین(ع) به شاعری کمک میکرد تا او برای مجالس یزید شعر نگوید. در زمان عاشورا بسیاری را دعوت کرد تا با او همراه شوند اما این شاعر را دعوت نکرد زیرا میدانست او نمیتواند در کربلا بایستد و نقطه قوت او زبانش است و باید در همین زمینه از او استفاده کند. حدود ۳۰ سال بعد از ماجرای عاشورا، نیروهای امنیتی بنا داشتند کعبه را ببندند که هشام پسر عبدالله بن مروان وارد شود. زمانی که او وارد شدن تصور این بود که مردم میترسند و کنار میروند اما مردم این کار را نکردند زیرا نمیخواستند صفهای طوافشان بهم بخورد. او یک گوشهای با عصبانیت نشست.
این سخنران مذهبی افزود: ناگهان امام سجاد(ع) که از کثرت گریه ضعیف شده بود، وارد مسجدالحرام شد و کار خدا بود که مانند شق القمر شد و ناگهان تمام صفها کنار رفت و حضرت به سمت حجر رفت. به هشام گفتند این کیست که بدون لشکر و سپاه آمده و او گفت: من نمیشناسم. ناگهان آن شاعر که امام حسین(ع) به او پول میداد و آمده بود برای ولیعهد شعر بگوید، زبان باز کرد و گفت او را نمیشناسید؟ او را سرزمینها میشناسند و به او سلام میکنند. این خانه مشتاق است که او را زیارت کند، او فرزند بهترین انسانهاست. قصیدهای بلند خواند که در پایانش این بود که اینها مانند شما نیستند که پول میدهید تا شعری بگویم، آنها بی عوض میدهند. او را دستگیر کردند و به زندان انداختند.
وی افزود: سیدالشهدا او را به کربلا دعوت نکرد، اما از او ناامید نبود و میدانست روزی به درد خواهد خورد. سفره او پهن است و اگر یک نفر از ما برگدیم او شاد خواهد شد. او میگردد تا ببیند در کجا استعداد داریم تا براساس آن ما را پرورش دهد.
کاشانی گفت: نسبت ما با سیدالشهدا، نسبت تعداد عزاداری و هیأت رفتنها و یا گریه کردنها نیست، گرچه اینها هم مهم است. هرچه ما بیشتر به دنبال رشد و نجات محبان امام حسین باشیم، حسینیتر هستیم.