محسن رضایی

مرکز اصلی «گروهک منافقین» چگونه شناسایی و منهدم شد؟


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، بعد از فرار «مسعود رجوی» از ایران در تابستان سال ۱۳۶۰، «موسی خیابانی» نفر دوم گروهک نفاق، امور داخلی این گروهک را برعهده گرفت؛ بنابراین منافقین تحت فرماندهی وی و به دستور «رجوی»، فاز «ضربه به راس نظام» (رهبران و مسئولین ارشد) و «ضربه به سرانگشتان نظام» (نیرو‌های حزب‌اللهی، نظامیان و حتی مردم عادی) را در دستور کار قرار دادند.

به نوشته پایگاه خبری «بنیاد هابیلیان»؛ مهم‌ترین جنایت تروریستی منافقین در فاز نخست، یعنی پس از فرار «مسعود رجوی» از کشور، انفجار مقر نخست‌وزیری در هشتم شهریور سال ۱۳۶۰ توسط یک عامل نفوذی به نام «مسعود کشمیری» بود که منجر به شهادت «محمدعلی رجایی» رییس جمهور، «محمدجواد باهنر» نخست وزیر و تنی چند از مسئولان نظامی و امنیتی کشور شد.

مرکزیت اصلی «مجاهدین خلق» چگونه شناسایی و منهدم شد؟

انفجار دفتر نخست‌وزیری

جنایت دیگر، شهادت دادستان کل انقلاب آیت‌الله «علی قدوسی» بود که با کار گذاشتن بمب در اتاق زیرین محل کارش توسط عامل نفوذی دیگر منافقین به نام «محمود فخارزاده کرمانی» صورت گرفت. سه شهید محراب یعنی شهید آیت‌الله مدنی، شهید آیت‌الله اشرفی اصفهانی و شهید آیت‌الله دستغیب نیز توسط جنایتکاران منافق به شهادت رسیدند.

«مسعود رجوی» در گزارش جمع‌بندی یک‌ساله عملیات‌های تروریستی گروهکش، مرحله اول استراتژی خود را بی‌آینده کردن نظام جمهوری اسلامی و سلب ثبات آن توصیف کرد و مدعی شد که «ما با موفقیت کامل آن را پشت سر گذاشتیم».

تروریسم کور

در فاز بعدی، کار منافقین از ترور نیرو‌های کمیته انقلاب، سپاه پاسداران و دادستانی، به ترور مردم کوچه و خیابان کشید. به این معنی که بسیاری از مردم عادی، صرفاً به جرم داشتن ریش یا نصب عکس امام خمینی (ره) در خانه یا محل کار خود، یا حتی پوشیدن لباسی شبیه لباس نیرو‌های نظامی، به دست منافقین به شهادت رسیدند؛ اما بدترین نوع جنایت منافقین در این فاز، حملات تروریستی موسوم به «ترور کور» بود؛ به این معنی که واحد‌های عملیاتی‌شان در روز روشن و بدون هیچ نقشه و برنامه قبلی، با دستور تشکیلاتی ترور چند نیروی حزب‌اللهی، از خانه‌های تیمی خارج شده و ناگهان، مردم کوچه و خیابان را به رگبار می‌بستند تا به‌خیال خود با ایجاد فضای رعب و وحشت، عقبه پشتیبانی نظام که مردم عادی بودند را ترسانده و از ادامه مسیر باز دارند.

«مسعود رجوی» فاز دوم را به‌منظور نابود کردن پایه‌های نظام و به تعبیر وی «تنه سرکوب‌گر و بدنه نظامی»، این‌گونه تبیین کرد: «شب و روز و در هر کجا، همه ما و همه مردم، به هر ترتیب و به هر قیمت، باید این خط را پیش ببریم… سرانگشت‌های این رژیم را باید در این مرحله قطع کرد… تمرکز روی پاسداران ارتجاع، فرمول محوری و راهگشای این مرحله است… بسیار خوب، هدف جلوی شما دارد راه می‌رود…».

در چارچوب این استراتژی که عملا دستورالعمل تروریسم کور منافقین محسوب می‌شود، چون بدنه نظام جمهوری اسلامی متکی به آحاد مردم شکل گرفته است؛ بنابراین هریک از افرادی که حامل نشانه‌ای آشکار از حمایت نظام جمهوری اسلامی بودند، توسط تروریست‌های گروهک منافقین به عنوان «پاسدار و سرانگشت رژیم» محسوب و هدف تلقی می‌شدند. در واقع سازمان به‌طور تلویحی پذیرفته بود که علت اصلی ضرباتی که دریافت کرده است، همکاری اقشار مختلف مردم در مقابله با تروریسم بوده و به هر طریق ممکن، می‌بایست انتقام خود را از مردم بگیرد.

طبق آمار پژوهش‌شده قریب به سه چهارم سوژه‌های ترور منافقین از صنوف آزاد از قبیل بقال، نانوا و فروشنده تا سلمانی، بنگاهی، معلم و دانش‌آموز بودند و باقیمانده اندک قربانیان ترور، نیروی نهاد‌های نظامی و انتظامی به‌حساب می‌آمدند؛ البته در کوتاه‌مدت بطلان این خط عملیاتی منافقین آشکار شد، به‌ویژه هنگامی که پس از انجام هر عملیات تروریستی، احساس نفرت و انزجار از این گروهک نزد ملت بیشتر شده و حضور بیشتر و فشرده‌تری را در صحنه به نمایش می‌گذاشتند.

لانه شیطانی

در پی شدت‌یافتن عملیات‌های تروریستی گروهک منافقین در هدف‌قراردادن مردم و مسئولین نظام، دستگاه‌های امنیتی با انجام کار‌های اطلاعاتی و امنیتی و با کمک مردم توانستند مخفی‌گاه‌ها و خانه‌های تیمی منافقین را شناسایی و در موقع مقتضی بهترین ضربه را به آن‌ها وارد کنند.

در مهم‌ترین ضربه که در حقیقت حمله به مرکزیت سازمان و قلب هدایت تشکیلات ترور منافقین در کشور بود، نیرو‌های واحد اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اوایل زمستان سال ۱۳۶۰ موفق شدند یکی از این خانه‌های تیمی که متعلق به خانواده «فرزانه‌سا» بود و سران منافقین در آن جمع بودند، در منطقه «زعفرانیه» تهران شناسایی کنند.

مرکزیت اصلی «مجاهدین خلق» چگونه شناسایی و منهدم شد؟

سرلشکر «محسن رضایی» فرمانده وقت سپاه پاسداران، گفته است: «از دی سال ۱۳۶۰، به این نتیجه رسیدیم که تمرکز اطلاعاتی ایجاد کنیم و از دوستان خواستیم امکانات خود را جمع کرده و یک ضرب شست به مرکزیت سازمان گروهک منافقین نشان دهند. خوشبختانه بر مبنای اطلاعاتی که از محافظ «موسی خیابانی» گرفتیم و کاری که بچه‌های تعقیب و مراقبت و بخش دیگری از نیرو‌های اطلاعات کردند، در آذر و دی، اخبار و اطلاعات خوبی درباره اعضای کادر منافقین جمع‌آوری شد. ما خانه «موسی خیابانی» و «شاهرخ شمیم»، مسئول اطلاعات گروهک منافقین در تهران را شناسایی کردیم. محل اسکان «مهدی ابریشم‌چی» را هم مشخص کردیم. در کل، حدود ۱۰، ۱۵ خانه تیمی را که ارتباط ارگانیک بیشتری با هم داشتند، تحت نظر گرفتیم».

در این زمان، «مهدی ابریشم‌چی» مسئول کل حفاظت سازمان بود که محافظش «علی اصفهانی»، مدتی قبل دستگیر شده بود. منافقین نتیجه گرفته بودند که «علی اصفهانی» اطلاعات خانه‌های تیمی مهم سازمان را کور کرده و با مقاومت یا با نشان‌دادن اینکه فرد بی‌اطلاعی است، توانسته اطلاعات را حفظ کند؛ بنابراین آرام‌آرام، خانه‌ها و اماکنی را که تخلیه کرده بودند، دوباره اشغال و شروع به استفاده می‌کنند. خانه «زعفرانیه» نیز در میان این اماکن بود و جمع شدن عناصر مهم نظامی منافقین در آن، فرصت یک ضربه بزرگ را برای نیرو‌های انقلاب فراهم آورده بود.

ضربه بزرگ

مسئول بررسی بخش التقاط واحد اطلاعات سپاه درباره چگونگی لو‌رفتن خانه موسی خیابانی گفته است: «.. هدف اطلاعات سپاه این بود که رأس را بزند…». سپاه فقط حدود ۷۰ نفر از نفرات مورد اطمینان خود را آماده حمله کرده و اینکه هیچ‌کدام از آن‌ها از اینکه به کجا می‌خواهند بروند و چه کسی را دستگیر کنند، اطلاعی نداشتند و تنها عناصر رده‌بالای گروه ضربت مطلع بودند که مسئله چیست». ‍‍

رضایی درباره تعداد خانه‌های تیمی مورد حمله گفته است: «دوستان ما صبح ۱۹ بهمن سال ۱۳۶۰، آماده عملیات شدند؛ درحالی‌که همه بی‌سیم‌های تیم‌های عمل‌کننده خاموش بود و بچه‌ها با علامت و طرز خاصی با هم ارتباط برقرار می‌کردند؛ چون دوستان ما می‌دانستند که منافقین شنود بی‌سیم دارند و گفتگو‌ها را کنترل می‌کنند، این کار‌ها انجام شد و تیم‌ها عملیات را شروع کردند و با یک حرکت سریع و دقیق، گشت بیرونی سازمان را گرفتند و عملیات شروع شد. عملیات علیه هر سه خانه تیمی [اصلی]با یک فاصله کوتاه از هم انجام شد تا خانه‌ها به همدیگر اطلاع ندهند. از این سه خانه تیمی یکی کنار لانه جاسوسی و یکی در «یوسف‌آباد» بود و با هم فاصله هم داشتند».

در خلال این عملیات پس از محاصره کامل خانه تیمی توسط نیرو‌های امنیتی، از طریق بلندگو با آنان اتمام حجت شده، لیکن وقتی منافقین عرصه را بر خود تنگ دیدند، بدون‌توجه به موقعیت خود، اقدام به گشودن آتش کرده، اما بخاطر اشراف نیرو‌های سپاه، کمیته و گروه ضربت دادستانی بر راه‌های ورود و خروج خانه، تمام عناصر حاضر در خانه تیمی پس از چندین ساعت تبادل آتش شدید بین طرفین، کشته شدند. «موسی خیابانی» نیز در حالی که قصد داشت با یک پژوی ۵۰۴ ضدگلوله اهدایی «بنی‌صدر» به مرکزیت سازمان، از مهلکه بگریزد، با اصابت گلوله‌ای به گردنش به هلاکت رسید.

مرکزیت اصلی «مجاهدین خلق» چگونه شناسایی و منهدم شد؟

تصویری از خودروی «موسی خیابانی»

در این ضربه، علاوه بر «موسی خیابانی» قائم‌مقام «مسعود رجوی» در داخل کشور و نفر دوم سازمان، «اشرف ربیعی» همسر «مسعود رجوی» و «آذر رضایی» همسر «موسی خیابانی»، به همراه ۱۷ تن دیگر از عناصر اصلی مرکزیت نفاق کشته شدند. علاوه بر خانه تیمی اصلی که در «زعفرانیه» واقع بود، سه خانه تیمی دیگر نیز همزمان هدف حمله قرار گرفت.

سرلشکر «محسن رضایی» گفته است: «سازمان گیج بود و بعد از ضربه ۱۹ بهمن نتوانست بفهمد با چه توانایی‌ای از جمهوری اسلامی مواجه است؛ اما هشدار بزرگی برای سازمان بود و بیشتر در حالت گیجی به سر می‌برد و قدرت تحلیل شکست را نداشت».

مرحوم حاج «احمد قدیریان» معاون اجرایی شهید «سید اسدالله لاجوردی» و مسئول گروه ضربت اوین، گفته است: «عصر آن روز سازمان قصد حمله به اوین را داشت، شهید «لاجوردی» به من فرمودند مراقبت کنید و بنده هم آماده‌باش دادم و مسئله مراقبت از اوین برای چند روزی ادامه داشت تا اینکه تعدادی از خانه‌های تیمی آن‌ها به تصرف در‌آمد».

انسانیت، در اوج

تنها شهید این ضربه موفق و عملیات سنگین، «شهید سیدابوالقاسم دهنوی» بود. وی که به‌عنوان پاسدار وظیفه در کمیته انقلاب اسلامی تهران مشغول به فعالیت بود، سال ۱۳۴۰ در تهران متولد شد. او در سن ۲۰ سالگی، تنها چند روز بعد از مراسم دامادی خود، در حالی به شهادت رسید که صحنه زیبایی از تقابل انسانیت نیرو‌های انقلاب با خوی بی‌رحمی و وحشی‌گری عناصر منافقین را به نمایش گذاشت.

یکی از پاسداران شرکت‌کننده در این عملیات در خاطرات خود گفته است: «بیست و یک نفر [۲۰ نفر]از افراد کادر مرکزی و رده بالای سازمان، من‌جمله «موسی خیابانی» فرد شماره دو سازمان منافقین، در این خانه که به قول خودشان دارای هفت حلقه حفاظتی بود، سکونت داشتند. ما حدود ۱۵ نفر بودیم که در دهه فجر سال ۱۳۶۰ در روز ۱۹ بهمن با رمز «یا اباالفضل ادرکنی» این عملیات را شروع کردیم.

در اواسط درگیری بودیم که دیدیم که دو بچه، گریه‌کنان در میان رگبار گلوله‌ها، وحشت‌زده به این‌طرف و آن‌طرف می‌دویدند و فریاد می‌زدند. علی‌رغم بی‌توجهی منافقین به این بچه‌ها، ما آتش را قطع کردیم و برادر شهیدمان «سید ابوالقاسم دهنوی» با شجاعت و دلیری که داشت، به‌محض شنیدن صدای بچه‌ها، آرام‌آرام خودش را به بچه‌ها رساند تا آن‌ها را از مهلکه نجات بدهد». هرچند این شهید توانست فرزند «مسعود رجوی» را از مرگ نجات دهد؛ اما خود، در میان رگبار گلوله منافقین به شهادت رسید.

مقابله نیرو‌های امنیتی نظام جمهوری اسلامی با پشتوانه اطلاعات و همکاری مردم، در کوتاه‌زمانی عرصه را بر منافقین تنگ کرده و سرانجام در کمتر از هشت‌ماه از آغاز عملیات ترور توسط آنان، مرکزیت اصلی گروهک، شناسایی و منهدم شد. این ضربه به تشکیلات منافقین، باعث شد که خط ترور در داخل کشور تا حدود زیادی دچار آسیب شده و در ادامه ضرباتی که در نیمه اول سال ۱۳۶۱ به تشکیلات ترور سازمان وارد آمد، توان تروریستی منافقین را به‌شکل قابل‌ملاحظه‌ای از کار انداخت. به‌گونه‌ای که آنان با پذیرش این شکست‌ها، خط خفت‌بار خروج از کشور و مزدوری برای صدام و رژیم بعث عراق را برای خود برگزیدند.

انتهای پیام/ ۱۱۳



منبع خبر

مرکز اصلی «گروهک منافقین» چگونه شناسایی و منهدم شد؟ بیشتر بخوانید »

مرکزیت اصلی «مجاهدین خلق» چگونه شناسایی و منهدم شد؟


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، بعد از فرار «مسعود رجوی» از ایران در تابستان سال ۱۳۶۰، «موسی خیابانی» نفر دوم گروهک نفاق، امور داخلی این گروهک را برعهده گرفت؛ بنابراین منافقین تحت فرماندهی وی و به دستور «رجوی»، فاز «ضربه به راس نظام» (رهبران و مسئولین ارشد) و «ضربه به سرانگشتان نظام» (نیرو‌های حزب‌اللهی، نظامیان و حتی مردم عادی) را در دستور کار قرار دادند.

به نوشته پابگاه خبری «بنیاد هابیلیان»؛ مهم‌ترین جنایت تروریستی منافقین در فاز نخست، یعنی پس از فرار «مسعود رجوی» از کشور، انفجار مقر نخست‌وزیری در هشتم شهریور سال ۱۳۶۰ توسط یک عامل نفوذی به نام «مسعود کشمیری» بود که منجر به شهادت «محمدعلی رجایی» رییس جمهور، «محمدجواد باهنر» نخست وزیر و تنی چند از مسئولان نظامی و امنیتی کشور شد.

مرکزیت اصلی «مجاهدین خلق» چگونه شناسایی و منهدم شد؟

انفجار دفتر نخست‌وزیری

جنایت دیگر، شهادت دادستان کل انقلاب آیت‌الله «علی قدوسی» بود که با کار گذاشتن بمب در اتاق زیرین محل کارش توسط عامل نفوذی دیگر منافقین به نام «محمود فخارزاده کرمانی» صورت گرفت. سه شهید محراب یعنی شهید آیت‌الله مدنی، شهید آیت‌الله اشرفی اصفهانی و شهید آیت‌الله دستغیب نیز توسط جنایتکاران منافق به شهادت رسیدند.

«مسعود رجوی» در گزارش جمع‌بندی یک‌ساله عملیات‌های تروریستی گروهکش، مرحله اول استراتژی خود را بی‌آینده کردن نظام جمهوری اسلامی و سلب ثبات آن توصیف کرد و مدعی شد که «ما با موفقیت کامل آن را پشت سر گذاشتیم».

تروریسم کور

در فاز بعدی، کار منافقین از ترور نیرو‌های کمیته انقلاب، سپاه پاسداران و دادستانی، به ترور مردم کوچه و خیابان کشید. به این معنی که بسیاری از مردم عادی، صرفاً به جرم داشتن ریش یا نصب عکس امام خمینی (ره) در خانه یا محل کار خود، یا حتی پوشیدن لباسی شبیه لباس نیرو‌های نظامی، به دست منافقین به شهادت رسیدند؛ اما بدترین نوع جنایت منافقین در این فاز، حملات تروریستی موسوم به «ترور کور» بود؛ به این معنی که واحد‌های عملیاتی‌شان در روز روشن و بدون هیچ نقشه و برنامه قبلی، با دستور تشکیلاتی ترور چند نیروی حزب‌اللهی، از خانه‌های تیمی خارج شده و ناگهان، مردم کوچه و خیابان را به رگبار می‌بستند تا به‌خیال خود با ایجاد فضای رعب و وحشت، عقبه پشتیبانی نظام که مردم عادی بودند را ترسانده و از ادامه مسیر باز دارند.

«مسعود رجوی» فاز دوم را به‌منظور نابود کردن پایه‌های نظام و به تعبیر وی «تنه سرکوب‌گر و بدنه نظامی»، این‌گونه تبیین کرد: «شب و روز و در هر کجا، همه ما و همه مردم، به هر ترتیب و به هر قیمت، باید این خط را پیش ببریم… سرانگشت‌های این رژیم را باید در این مرحله قطع کرد… تمرکز روی پاسداران ارتجاع، فرمول محوری و راهگشای این مرحله است… بسیار خوب، هدف جلوی شما دارد راه می‌رود…».

در چارچوب این استراتژی که عملا دستورالعمل تروریسم کور منافقین محسوب می‌شود، چون بدنه نظام جمهوری اسلامی متکی به آحاد مردم شکل گرفته است؛ بنابراین هریک از افرادی که حامل نشانه‌ای آشکار از حمایت نظام جمهوری اسلامی بودند، توسط تروریست‌های گروهک منافقین به عنوان «پاسدار و سرانگشت رژیم» محسوب و هدف تلقی می‌شدند. در واقع سازمان به‌طور تلویحی پذیرفته بود که علت اصلی ضرباتی که دریافت کرده است، همکاری اقشار مختلف مردم در مقابله با تروریسم بوده و به هر طریق ممکن، می‌بایست انتقام خود را از مردم بگیرد.

طبق آمار پژوهش‌شده قریب به سه چهارم سوژه‌های ترور منافقین از صنوف آزاد از قبیل بقال، نانوا و فروشنده تا سلمانی، بنگاهی، معلم و دانش‌آموز بودند و باقیمانده اندک قربانیان ترور، نیروی نهاد‌های نظامی و انتظامی به‌حساب می‌آمدند؛ البته در کوتاه‌مدت بطلان این خط عملیاتی منافقین آشکار شد، به‌ویژه هنگامی که پس از انجام هر عملیات تروریستی، احساس نفرت و انزجار از این گروهک نزد ملت بیشتر شده و حضور بیشتر و فشرده‌تری را در صحنه به نمایش می‌گذاشتند.

لانه شیطانی

در پی شدت‌یافتن عملیات‌های تروریستی گروهک منافقین در هدف‌قراردادن مردم و مسئولین نظام، دستگاه‌های امنیتی با انجام کار‌های اطلاعاتی و امنیتی و با کمک مردم توانستند مخفی‌گاه‌ها و خانه‌های تیمی منافقین را شناسایی و در موقع مقتضی بهترین ضربه را به آن‌ها وارد کنند.

در مهم‌ترین ضربه که در حقیقت حمله به مرکزیت سازمان و قلب هدایت تشکیلات ترور منافقین در کشور بود، نیرو‌های واحد اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اوایل زمستان سال ۱۳۶۰ موفق شدند یکی از این خانه‌های تیمی که متعلق به خانواده «فرزانه‌سا» بود و سران منافقین در آن جمع بودند، در منطقه «زعفرانیه» تهران شناسایی کنند.

مرکزیت اصلی «مجاهدین خلق» چگونه شناسایی و منهدم شد؟

سرلشکر «محسن رضایی» فرمانده وقت سپاه پاسداران، گفته است: «از دی سال ۱۳۶۰، به این نتیجه رسیدیم که تمرکز اطلاعاتی ایجاد کنیم و از دوستان خواستیم امکانات خود را جمع کرده و یک ضرب شست به مرکزیت سازمان مجاهدین خلق نشان دهند. خوشبختانه بر مبنای اطلاعاتی که از محافظ «موسی خیابانی» گرفتیم و کاری که بچه‌های تعقیب و مراقبت و بخش دیگری از نیرو‌های اطلاعات کردند، در آذر و دی، اخبار و اطلاعات خوبی درباره اعضای کادر منافقین جمع‌آوری شد. ما خانه «موسی خیابانی» و «شاهرخ شمیم»، مسئول اطلاعات مجاهدین خلق در تهران را شناسایی کردیم. محل اسکان «مهدی ابریشم‌چی» را هم مشخص کردیم. در کل، حدود ۱۰، ۱۵ خانه تیمی را که ارتباط ارگانیک بیشتری با هم داشتند، تحت نظر گرفتیم».

در این زمان، «مهدی ابریشم‌چی» مسئول کل حفاظت سازمان بود که محافظش «علی اصفهانی»، مدتی قبل دستگیر شده بود. منافقین نتیجه گرفته بودند که «علی اصفهانی» اطلاعات خانه‌های تیمی مهم سازمان را کور کرده و با مقاومت یا با نشان‌دادن اینکه فرد بی‌اطلاعی است، توانسته اطلاعات را حفظ کند؛ بنابراین آرام‌آرام، خانه‌ها و اماکنی را که تخلیه کرده بودند، دوباره اشغال و شروع به استفاده می‌کنند. خانه «زعفرانیه» نیز در میان این اماکن بود و جمع شدن عناصر مهم نظامی منافقین در آن، فرصت یک ضربه بزرگ را برای نیرو‌های انقلاب فراهم آورده بود.

ضربه بزرگ

مسئول بررسی بخش التقاط واحد اطلاعات سپاه درباره چگونگی لو‌رفتن خانه موسی خیابانی گفته است: «.. هدف اطلاعات سپاه این بود که رأس را بزند…». سپاه فقط حدود ۷۰ نفر از نفرات مورد اطمینان خود را آماده حمله کرده و اینکه هیچ‌کدام از آن‌ها از اینکه به کجا می‌خواهند بروند و چه کسی را دستگیر کنند، اطلاعی نداشتند و تنها عناصر رده‌بالای گروه ضربت مطلع بودند که مسئله چیست». ‍‍

رضایی درباره تعداد خانه‌های تیمی مورد حمله گفته است: «دوستان ما صبح ۱۹ بهمن سال ۱۳۶۰، آماده عملیات شدند؛ درحالی‌که همه بی‌سیم‌های تیم‌های عمل‌کننده خاموش بود و بچه‌ها با علامت و طرز خاصی با هم ارتباط برقرار می‌کردند؛ چون دوستان ما می‌دانستند که منافقین شنود بی‌سیم دارند و گفتگو‌ها را کنترل می‌کنند، این کار‌ها انجام شد و تیم‌ها عملیات را شروع کردند و با یک حرکت سریع و دقیق، گشت بیرونی سازمان را گرفتند و عملیات شروع شد. عملیات علیه هر سه خانه تیمی [اصلی]با یک فاصله کوتاه از هم انجام شد تا خانه‌ها به همدیگر اطلاع ندهند. از این سه خانه تیمی یکی کنار لانه جاسوسی و یکی در «یوسف‌آباد» بود و با هم فاصله هم داشتند».

در خلال این عملیات پس از محاصره کامل خانه تیمی توسط نیرو‌های امنیتی، از طریق بلندگو با آنان اتمام حجت شده، لیکن وقتی منافقین عرصه را بر خود تنگ دیدند، بدون‌توجه به موقعیت خود، اقدام به گشودن آتش کرده، اما بخاطر اشراف نیرو‌های سپاه، کمیته و گروه ضربت دادستانی بر راه‌های ورود و خروج خانه، تمام عناصر حاضر در خانه تیمی پس از چندین ساعت تبادل آتش شدید بین طرفین، کشته شدند. «موسی خیابانی» نیز در حالی که قصد داشت با یک پژوی ۵۰۴ ضدگلوله اهدایی «بنی‌صدر» به مرکزیت سازمان، از مهلکه بگریزد، با اصابت گلوله‌ای به گردنش به هلاکت رسید.

مرکزیت اصلی «مجاهدین خلق» چگونه شناسایی و منهدم شد؟

تصویری از خودروی «موسی خیابانی»

در این ضربه، علاوه بر «موسی خیابانی» قائم‌مقام «مسعود رجوی» در داخل کشور و نفر دوم سازمان، «اشرف ربیعی» همسر «مسعود رجوی» و «آذر رضایی» همسر «موسی خیابانی»، به همراه ۱۷ تن دیگر از عناصر اصلی مرکزیت نفاق کشته شدند. علاوه بر خانه تیمی اصلی که در «زعفرانیه» واقع بود، سه خانه تیمی دیگر نیز همزمان هدف حمله قرار گرفت.

سرلشکر «محسن رضایی» گفته است: «سازمان گیج بود و بعد از ضربه ۱۹ بهمن نتوانست بفهمد با چه توانایی‌ای از جمهوری اسلامی مواجه است؛ اما هشدار بزرگی برای سازمان بود و بیشتر در حالت گیجی به سر می‌برد و قدرت تحلیل شکست را نداشت».

مرحوم حاج «احمد قدیریان» معاون اجرایی شهید «سید اسدالله لاجوردی» و مسئول گروه ضربت اوین، گفته است: «عصر آن روز سازمان قصد حمله به اوین را داشت، شهید «لاجوردی» به من فرمودند مراقبت کنید و بنده هم آماده‌باش دادم و مسئله مراقبت از اوین برای چند روزی ادامه داشت تا اینکه تعدادی از خانه‌های تیمی آن‌ها به تصرف در‌آمد».

انسانیت، در اوج

تنها شهید این ضربه موفق و عملیات سنگین، «شهید سیدابوالقاسم دهنوی» بود. وی که به‌عنوان پاسدار وظیفه در کمیته انقلاب اسلامی تهران مشغول به فعالیت بود، سال ۱۳۴۰ در تهران متولد شد. او در سن ۲۰ سالگی، تنها چند روز بعد از مراسم دامادی خود، در حالی به شهادت رسید که صحنه زیبایی از تقابل انسانیت نیرو‌های انقلاب با خوی بی‌رحمی و وحشی‌گری عناصر منافقین را به نمایش گذاشت.

یکی از پاسداران شرکت‌کننده در این عملیات در خاطرات خود گفته است: «بیست و یک نفر [۲۰ نفر]از افراد کادر مرکزی و رده بالای سازمان، من‌جمله «موسی خیابانی» فرد شماره دو سازمان منافقین، در این خانه که به قول خودشان دارای هفت حلقه حفاظتی بود، سکونت داشتند. ما حدود ۱۵ نفر بودیم که در دهه فجر سال ۱۳۶۰ در روز ۱۹ بهمن با رمز «یا اباالفضل ادرکنی» این عملیات را شروع کردیم.

در اواسط درگیری بودیم که دیدیم که دو بچه، گریه‌کنان در میان رگبار گلوله‌ها، وحشت‌زده به این‌طرف و آن‌طرف می‌دویدند و فریاد می‌زدند. علی‌رغم بی‌توجهی منافقین به این بچه‌ها، ما آتش را قطع کردیم و برادر شهیدمان «سید ابوالقاسم دهنوی» با شجاعت و دلیری که داشت، به‌محض شنیدن صدای بچه‌ها، آرام‌آرام خودش را به بچه‌ها رساند تا آن‌ها را از مهلکه نجات بدهد». هرچند این شهید توانست فرزند «مسعود رجوی» را از مرگ نجات دهد؛ اما خود، در میان رگبار گلوله منافقین به شهادت رسید.

مقابله نیرو‌های امنیتی نظام جمهوری اسلامی با پشتوانه اطلاعات و همکاری مردم، در کوتاه‌زمانی عرصه را بر منافقین تنگ کرده و سرانجام در کمتر از هشت‌ماه از آغاز عملیات ترور توسط آنان، مرکزیت اصلی گروهک، شناسایی و منهدم شد. این ضربه به تشکیلات منافقین، باعث شد که خط ترور در داخل کشور تا حدود زیادی دچار آسیب شده و در ادامه ضرباتی که در نیمه اول سال ۱۳۶۱ به تشکیلات ترور سازمان وارد آمد، توان تروریستی منافقین را به‌شکل قابل‌ملاحظه‌ای از کار انداخت. به‌گونه‌ای که آنان با پذیرش این شکست‌ها، خط خفت‌بار خروج از کشور و مزدوری برای صدام و رژیم بعث عراق را برای خود برگزیدند.

انتهای پیام/ ۱۱۳



منبع خبر

مرکزیت اصلی «مجاهدین خلق» چگونه شناسایی و منهدم شد؟ بیشتر بخوانید »

مرکزیت اصلی «مجاهدین خلق» چگونه شناسایی و منهدم شد؟


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، بعد از فرار «مسعود رجوی» از ایران در تابستان سال ۱۳۶۰، «موسی خیابانی» نفر دوم گروهک نفاق، امور داخلی این گروهک را برعهده گرفت؛ بنابراین منافقین تحت فرماندهی وی و به دستور «رجوی»، فاز «ضربه به راس نظام» (رهبران و مسئولین ارشد) و «ضربه به سرانگشتان نظام» (نیرو‌های حزب‌اللهی، نظامیان و حتی مردم عادی) را در دستور کار قرار دادند.

به نوشته پابگاه خبری «بنیاد هابیلیان»؛ مهم‌ترین جنایت تروریستی منافقین در فاز نخست، یعنی پس از فرار «مسعود رجوی» از کشور، انفجار مقر نخست‌وزیری در هشتم شهریور سال ۱۳۶۰ توسط یک عامل نفوذی به نام «مسعود کشمیری» بود که منجر به شهادت «محمدعلی رجایی» رییس جمهور، «محمدجواد باهنر» نخست وزیر و تنی چند از مسئولان نظامی و امنیتی کشور شد.

مرکزیت اصلی «مجاهدین خلق» چگونه شناسایی و منهدم شد؟

انفجار دفتر نخست‌وزیری

جنایت دیگر، شهادت دادستان کل انقلاب آیت‌الله «علی قدوسی» بود که با کار گذاشتن بمب در اتاق زیرین محل کارش توسط عامل نفوذی دیگر منافقین به نام «محمود فخارزاده کرمانی» صورت گرفت. سه شهید محراب یعنی شهید آیت‌الله مدنی، شهید آیت‌الله اشرفی اصفهانی و شهید آیت‌الله دستغیب نیز توسط جنایتکاران منافق به شهادت رسیدند.

«مسعود رجوی» در گزارش جمع‌بندی یک‌ساله عملیات‌های تروریستی گروهکش، مرحله اول استراتژی خود را بی‌آینده کردن نظام جمهوری اسلامی و سلب ثبات آن توصیف کرد و مدعی شد که «ما با موفقیت کامل آن را پشت سر گذاشتیم».

تروریسم کور

در فاز بعدی، کار منافقین از ترور نیرو‌های کمیته انقلاب، سپاه پاسداران و دادستانی، به ترور مردم کوچه و خیابان کشید. به این معنی که بسیاری از مردم عادی، صرفاً به جرم داشتن ریش یا نصب عکس امام خمینی (ره) در خانه یا محل کار خود، یا حتی پوشیدن لباسی شبیه لباس نیرو‌های نظامی، به دست منافقین به شهادت رسیدند؛ اما بدترین نوع جنایت منافقین در این فاز، حملات تروریستی موسوم به «ترور کور» بود؛ به این معنی که واحد‌های عملیاتی‌شان در روز روشن و بدون هیچ نقشه و برنامه قبلی، با دستور تشکیلاتی ترور چند نیروی حزب‌اللهی، از خانه‌های تیمی خارج شده و ناگهان، مردم کوچه و خیابان را به رگبار می‌بستند تا به‌خیال خود با ایجاد فضای رعب و وحشت، عقبه پشتیبانی نظام که مردم عادی بودند را ترسانده و از ادامه مسیر باز دارند.

«مسعود رجوی» فاز دوم را به‌منظور نابود کردن پایه‌های نظام و به تعبیر وی «تنه سرکوب‌گر و بدنه نظامی»، این‌گونه تبیین کرد: «شب و روز و در هر کجا، همه ما و همه مردم، به هر ترتیب و به هر قیمت، باید این خط را پیش ببریم… سرانگشت‌های این رژیم را باید در این مرحله قطع کرد… تمرکز روی پاسداران ارتجاع، فرمول محوری و راهگشای این مرحله است… بسیار خوب، هدف جلوی شما دارد راه می‌رود…».

در چارچوب این استراتژی که عملا دستورالعمل تروریسم کور منافقین محسوب می‌شود، چون بدنه نظام جمهوری اسلامی متکی به آحاد مردم شکل گرفته است؛ بنابراین هریک از افرادی که حامل نشانه‌ای آشکار از حمایت نظام جمهوری اسلامی بودند، توسط تروریست‌های گروهک منافقین به عنوان «پاسدار و سرانگشت رژیم» محسوب و هدف تلقی می‌شدند. در واقع سازمان به‌طور تلویحی پذیرفته بود که علت اصلی ضرباتی که دریافت کرده است، همکاری اقشار مختلف مردم در مقابله با تروریسم بوده و به هر طریق ممکن، می‌بایست انتقام خود را از مردم بگیرد.

طبق آمار پژوهش‌شده قریب به سه چهارم سوژه‌های ترور منافقین از صنوف آزاد از قبیل بقال، نانوا و فروشنده تا سلمانی، بنگاهی، معلم و دانش‌آموز بودند و باقیمانده اندک قربانیان ترور، نیروی نهاد‌های نظامی و انتظامی به‌حساب می‌آمدند؛ البته در کوتاه‌مدت بطلان این خط عملیاتی منافقین آشکار شد، به‌ویژه هنگامی که پس از انجام هر عملیات تروریستی، احساس نفرت و انزجار از این گروهک نزد ملت بیشتر شده و حضور بیشتر و فشرده‌تری را در صحنه به نمایش می‌گذاشتند.

لانه شیطانی

در پی شدت‌یافتن عملیات‌های تروریستی گروهک منافقین در هدف‌قراردادن مردم و مسئولین نظام، دستگاه‌های امنیتی با انجام کار‌های اطلاعاتی و امنیتی و با کمک مردم توانستند مخفی‌گاه‌ها و خانه‌های تیمی منافقین را شناسایی و در موقع مقتضی بهترین ضربه را به آن‌ها وارد کنند.

در مهم‌ترین ضربه که در حقیقت حمله به مرکزیت سازمان و قلب هدایت تشکیلات ترور منافقین در کشور بود، نیرو‌های واحد اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اوایل زمستان سال ۱۳۶۰ موفق شدند یکی از این خانه‌های تیمی که متعلق به خانواده «فرزانه‌سا» بود و سران منافقین در آن جمع بودند، در منطقه «زعفرانیه» تهران شناسایی کنند.

مرکزیت اصلی «مجاهدین خلق» چگونه شناسایی و منهدم شد؟

سرلشکر «محسن رضایی» فرمانده وقت سپاه پاسداران، گفته است: «از دی سال ۱۳۶۰، به این نتیجه رسیدیم که تمرکز اطلاعاتی ایجاد کنیم و از دوستان خواستیم امکانات خود را جمع کرده و یک ضرب شست به مرکزیت سازمان مجاهدین خلق نشان دهند. خوشبختانه بر مبنای اطلاعاتی که از محافظ «موسی خیابانی» گرفتیم و کاری که بچه‌های تعقیب و مراقبت و بخش دیگری از نیرو‌های اطلاعات کردند، در آذر و دی، اخبار و اطلاعات خوبی درباره اعضای کادر منافقین جمع‌آوری شد. ما خانه «موسی خیابانی» و «شاهرخ شمیم»، مسئول اطلاعات مجاهدین خلق در تهران را شناسایی کردیم. محل اسکان «مهدی ابریشم‌چی» را هم مشخص کردیم. در کل، حدود ۱۰، ۱۵ خانه تیمی را که ارتباط ارگانیک بیشتری با هم داشتند، تحت نظر گرفتیم».

در این زمان، «مهدی ابریشم‌چی» مسئول کل حفاظت سازمان بود که محافظش «علی اصفهانی»، مدتی قبل دستگیر شده بود. منافقین نتیجه گرفته بودند که «علی اصفهانی» اطلاعات خانه‌های تیمی مهم سازمان را کور کرده و با مقاومت یا با نشان‌دادن اینکه فرد بی‌اطلاعی است، توانسته اطلاعات را حفظ کند؛ بنابراین آرام‌آرام، خانه‌ها و اماکنی را که تخلیه کرده بودند، دوباره اشغال و شروع به استفاده می‌کنند. خانه «زعفرانیه» نیز در میان این اماکن بود و جمع شدن عناصر مهم نظامی منافقین در آن، فرصت یک ضربه بزرگ را برای نیرو‌های انقلاب فراهم آورده بود.

ضربه بزرگ

مسئول بررسی بخش التقاط واحد اطلاعات سپاه درباره چگونگی لو‌رفتن خانه موسی خیابانی گفته است: «.. هدف اطلاعات سپاه این بود که رأس را بزند…». سپاه فقط حدود ۷۰ نفر از نفرات مورد اطمینان خود را آماده حمله کرده و اینکه هیچ‌کدام از آن‌ها از اینکه به کجا می‌خواهند بروند و چه کسی را دستگیر کنند، اطلاعی نداشتند و تنها عناصر رده‌بالای گروه ضربت مطلع بودند که مسئله چیست». ‍‍

رضایی درباره تعداد خانه‌های تیمی مورد حمله گفته است: «دوستان ما صبح ۱۹ بهمن سال ۱۳۶۰، آماده عملیات شدند؛ درحالی‌که همه بی‌سیم‌های تیم‌های عمل‌کننده خاموش بود و بچه‌ها با علامت و طرز خاصی با هم ارتباط برقرار می‌کردند؛ چون دوستان ما می‌دانستند که منافقین شنود بی‌سیم دارند و گفتگو‌ها را کنترل می‌کنند، این کار‌ها انجام شد و تیم‌ها عملیات را شروع کردند و با یک حرکت سریع و دقیق، گشت بیرونی سازمان را گرفتند و عملیات شروع شد. عملیات علیه هر سه خانه تیمی [اصلی]با یک فاصله کوتاه از هم انجام شد تا خانه‌ها به همدیگر اطلاع ندهند. از این سه خانه تیمی یکی کنار لانه جاسوسی و یکی در «یوسف‌آباد» بود و با هم فاصله هم داشتند».

در خلال این عملیات پس از محاصره کامل خانه تیمی توسط نیرو‌های امنیتی، از طریق بلندگو با آنان اتمام حجت شده، لیکن وقتی منافقین عرصه را بر خود تنگ دیدند، بدون‌توجه به موقعیت خود، اقدام به گشودن آتش کرده، اما بخاطر اشراف نیرو‌های سپاه، کمیته و گروه ضربت دادستانی بر راه‌های ورود و خروج خانه، تمام عناصر حاضر در خانه تیمی پس از چندین ساعت تبادل آتش شدید بین طرفین، کشته شدند. «موسی خیابانی» نیز در حالی که قصد داشت با یک پژوی ۵۰۴ ضدگلوله اهدایی «بنی‌صدر» به مرکزیت سازمان، از مهلکه بگریزد، با اصابت گلوله‌ای به گردنش به هلاکت رسید.

مرکزیت اصلی «مجاهدین خلق» چگونه شناسایی و منهدم شد؟

تصویری از خودروی «موسی خیابانی»

در این ضربه، علاوه بر «موسی خیابانی» قائم‌مقام «مسعود رجوی» در داخل کشور و نفر دوم سازمان، «اشرف ربیعی» همسر «مسعود رجوی» و «آذر رضایی» همسر «موسی خیابانی»، به همراه ۱۷ تن دیگر از عناصر اصلی مرکزیت نفاق کشته شدند. علاوه بر خانه تیمی اصلی که در «زعفرانیه» واقع بود، سه خانه تیمی دیگر نیز همزمان هدف حمله قرار گرفت.

سرلشکر «محسن رضایی» گفته است: «سازمان گیج بود و بعد از ضربه ۱۹ بهمن نتوانست بفهمد با چه توانایی‌ای از جمهوری اسلامی مواجه است؛ اما هشدار بزرگی برای سازمان بود و بیشتر در حالت گیجی به سر می‌برد و قدرت تحلیل شکست را نداشت».

مرحوم حاج «احمد قدیریان» معاون اجرایی شهید «سید اسدالله لاجوردی» و مسئول گروه ضربت اوین، گفته است: «عصر آن روز سازمان قصد حمله به اوین را داشت، شهید «لاجوردی» به من فرمودند مراقبت کنید و بنده هم آماده‌باش دادم و مسئله مراقبت از اوین برای چند روزی ادامه داشت تا اینکه تعدادی از خانه‌های تیمی آن‌ها به تصرف در‌آمد».

انسانیت، در اوج

تنها شهید این ضربه موفق و عملیات سنگین، «شهید سیدابوالقاسم دهنوی» بود. وی که به‌عنوان پاسدار وظیفه در کمیته انقلاب اسلامی تهران مشغول به فعالیت بود، سال ۱۳۴۰ در تهران متولد شد. او در سن ۲۰ سالگی، تنها چند روز بعد از مراسم دامادی خود، در حالی به شهادت رسید که صحنه زیبایی از تقابل انسانیت نیرو‌های انقلاب با خوی بی‌رحمی و وحشی‌گری عناصر منافقین را به نمایش گذاشت.

یکی از پاسداران شرکت‌کننده در این عملیات در خاطرات خود گفته است: «بیست و یک نفر [۲۰ نفر]از افراد کادر مرکزی و رده بالای سازمان، من‌جمله «موسی خیابانی» فرد شماره دو سازمان منافقین، در این خانه که به قول خودشان دارای هفت حلقه حفاظتی بود، سکونت داشتند. ما حدود ۱۵ نفر بودیم که در دهه فجر سال ۱۳۶۰ در روز ۱۹ بهمن با رمز «یا اباالفضل ادرکنی» این عملیات را شروع کردیم.

در اواسط درگیری بودیم که دیدیم که دو بچه، گریه‌کنان در میان رگبار گلوله‌ها، وحشت‌زده به این‌طرف و آن‌طرف می‌دویدند و فریاد می‌زدند. علی‌رغم بی‌توجهی منافقین به این بچه‌ها، ما آتش را قطع کردیم و برادر شهیدمان «سید ابوالقاسم دهنوی» با شجاعت و دلیری که داشت، به‌محض شنیدن صدای بچه‌ها، آرام‌آرام خودش را به بچه‌ها رساند تا آن‌ها را از مهلکه نجات بدهد». هرچند این شهید توانست فرزند «مسعود رجوی» را از مرگ نجات دهد؛ اما خود، در میان رگبار گلوله منافقین به شهادت رسید.

مقابله نیرو‌های امنیتی نظام جمهوری اسلامی با پشتوانه اطلاعات و همکاری مردم، در کوتاه‌زمانی عرصه را بر منافقین تنگ کرده و سرانجام در کمتر از هشت‌ماه از آغاز عملیات ترور توسط آنان، مرکزیت اصلی گروهک، شناسایی و منهدم شد. این ضربه به تشکیلات منافقین، باعث شد که خط ترور در داخل کشور تا حدود زیادی دچار آسیب شده و در ادامه ضرباتی که در نیمه اول سال ۱۳۶۱ به تشکیلات ترور سازمان وارد آمد، توان تروریستی منافقین را به‌شکل قابل‌ملاحظه‌ای از کار انداخت. به‌گونه‌ای که آنان با پذیرش این شکست‌ها، خط خفت‌بار خروج از کشور و مزدوری برای صدام و رژیم بعث عراق را برای خود برگزیدند.

انتهای پیام/ ۱۱۳



منبع خبر

مرکزیت اصلی «مجاهدین خلق» چگونه شناسایی و منهدم شد؟ بیشتر بخوانید »

تیپ‌ها و لشکرها دشمن را با یاد حضرت زهرا (س) تار و مار کنند+ فیلم



به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سردار سرلشکر پاسدار محسن رضایی فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دوران دفاع مقدس، به‌مناسبت سالروز شهادت حضرت زهرا (س) در صفحه مجازی خود ضمن انتشار فیلمی از لحظه شروع عملیات «خیبر»، نوشت: «نام مقدس حضرت زهرا (س)، پشتیبان ملتِ ما و کانون‌ گرم خانواده‌های محب اهل بیت (ع) و همه زنان و مردان ایرانی است؛ مردم ما در فراز و فرود زندگی خصوصی و حیات اجتماعی خود، با تمسک و توسل به این بانوی بزرگ، به آرامش معنوی و توفیقات فردی و جمعی دست پیدا کرده‌اند. خداوند ما را شکرگزار نعمت ولایت اهل بیت (ع) قرار دهد».

در این فیلم، سرلشکر «محسن رضایی» می‌گوید: «…شما هم برای برادران عزیز رزمنده تکرار کنید و بگویید خدایا به امید تو! ان‌شاءالله با قدرت به دشمن بتازند. رمز موفقیت‌ ما در عملیات این است که حسین‌وار بجنگیم. بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم، و لاحول‌ ولا قوه‌الا بالله، یا رسول‌الله، یا رسول‌الله، یا رسول‌الله. به تیپ‌ها و لشکر‌ها بگویید. بعد از واژه رسول‌الله (ص)؛ یاد زهرا (س) همچنان در قلب‌شان باقی بماند و دشمن را تار و مار کنند.»

انتهای پیام/ ۱۱۳



منبع خبر

تیپ‌ها و لشکرها دشمن را با یاد حضرت زهرا (س) تار و مار کنند+ فیلم بیشتر بخوانید »

عملیاتی که پایان جنگ را کلید زد

عملیاتی که پایان جنگ را کلید زد



وقتی دشمن از ترس شکست مردم بی‌گناه را بمباران کرد/ عملیاتی که پایان جنگ را کلید زد

به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، ۱۹ دی‌ماه سال ۱۳۶۵ عملیاتی آغاز شد که چشم امید برخی از مسئولان جنگ به نتیجه آن بود. نتیجه‌ای که اگر به پیروزی ختم می‌شد می‌توانست مقدمه تصمیم‌گیری برای پایان جنگ باشد.

عملیات کربلای ۵ که در منطقه شلمچه آغاز شد، موفقیت چشمگیری در همان آغاز عملیات پیدا کرد، عراق که پس از عملیات کربلای ۴ فکر می‌کرد ایران به دلیل نتیجه‌ای که به دست آورده است، فعلاً دست به عملیاتی نمی‌زند برای همین با انجام این حمله به شدت غافلگیر شد و همین غافلگیری موجب شد، ارتش بعث عراق متحمل شکست سنگین شود.

اما اگر چه روزهای اول عملیات کربلای ۵ با پیشروی قوای اسلام همراه بود، لشکرهای عمل کننده با سختی‌ها و مشکلات نفس گیری مواجه شدند. به همین علت نقش ارتش جمهوری اسلامی که قرار بود در منطقه‌ سومار وارد عمل شود و از حجم آتش‌ها در جنوب بکاهد بسیار مهم بود.

در راستای حمله ارتشی‌ها، چهار روز پس از آغاز عملیات کربلای ۵، عملیات دیگری به نام کربلای ۶ در منطقه سومار آغاز شد. هدف اصلی از این حمله، همانطور که اشاره شد جلوگیری از پیشروی نیروهای عراقی در منطقه جنوب بود تا بدین وسیله، به رزمندگانی که در حال انجام عملیات کربلای ۵ هستند، کمک شود. کربلای ۶ در واقع عملیاتی کوچک در دل یک عملیات بزرگ بود.

بعد از عملیات بدر در زمستان سال ۱۳۶۳ تصمیم گرفته شده بود، عملیات‌های مختلف یا توسط نیروهای سپاه انجام شود یا ارتش زیرا تجربه‌ای که پیش از آن به دست آمده بود و این دو نیرو توأمان وارد حمله می‌شدند، تجربه موفقی به نظر نمی‌آمد. به همین علت بود که سپاه و ارتش در دو منطقه مجزا دست به حمله زدند.

از آنجا که پیش‌بینی می‌شد پیشروی رزمندگان بسیج و سپاه به سوی بصره، به علت استراتژیک بودن این پیروزی، با واکنش شدید ارتش عراق مواجه شود، محسن رضایی فرمانده کل سپاه از هنگام شروع این عملیات در تماس‌های تلفنی خود با هاشمی رفسنجانی که در اهواز مستقر بود، بارها خواست تا عملیات ارتش در منطقه سومار هر چه سریع‌تر انجام شود. اما با وجود اینکه سنگین‌ترین درگیری‌ها در منطقه شلمچه در حال انجام بود و نیروهای بسیج و سپاه مقاومت شدیدی می‌کردند، عملیات ارتش دو روز به تأخیر افتاد. هاشمی رفسنجانی در بخشی از خاطرات روز ۲۰ دی سال ۶۵ خود آورده است: «با سرهنگ جمالی جانشین فرمانده نیروی زمینی برای ساعت (س) روز عملیات ارتش مذاکره کردیم سه روز مهلت خواست، با مهلت دو روزه موافقت و ابلاغ گردید. بعضی‌ها معتقدند آنها می‌خواهند با تغییر یا از حمله معاف شوند، و یا در صورت تداوم پیروزی کامل عمل جراحی جبهه مقابل آنها خلوت شود.»

هاشمی رفسنجانی نیز در قرارگاه مقدم نیروی زمینی ارتش در ارتفاعات مشترک در منطقه عملیاتی حضور یافته بود. لشکرهای پیاده ۲۱ حمزه، ۷۷ خراسان، ۸۴ خرم آباد و لشکر زرهی ۸۸ زاهدان در منطقه حدفاصل رودخانه کنگاکوش تا ارتفاع ۴۰۲ که در حوزه استحفاظی استفاده دائم عراق بود به صورت تک جلسه‌ای وارد عمل شدند و با تصرف ارتفاعات مهم منطقه عمومی سومار پیش رفتند.

تحلیلگران رادیو اسرائیل و رادیو بی‌بی‌سی احتمال سقوط بصره را می‌دادند و در برنامه‌های خود پیامدهای آن را بررسی می‌کردند. رادیو اسرائیل در یکی از این برنامه‌های خود با اشاره به سرنوشت‌ساز خواندن سال جاری توسط مقامات ایران، گفت: معلوم نیست عملیات کربلای ۵ حمله نهایی یا به قول سران تهران هجوم سرنوشت‌ساز باشد.

رادیو بی‌بی‌سی در همان ایام در برنامه‌ای اعلام کرد: اگر بصره به تصرف نیروهای ایران در آید این مهمترین تحول جنگ از زمان آغاز آن خواهد بود. برخی ناظران عقیده دارند چنین واقعه‌ای ممکن است باعث شود ارتش عراق روحیه خود را کاملا از دست بدهد. آنها می‌گویند فتح بصره همچنین ممکن است موجب اقدامی برای سرنگونی صدام حسین شود، به این امید که شاید به این وسیله بالاخره بتوان جنگ را پایان داد. در حالی که برخی ناظران می‌گویند حتی اگر بصره سقوط کند ممکن است این واقعه باعث افزایش حمایت‌های کشورهای دیگر از عراق شود زیرا بیم از پیروزی قاطع ایران در جنگ ظاهرا عاملی است که قدرت‌های غربی، شوروی و کشورهای عربی محافظه کار را با هم متحد می‌کند.

عراق که از پیشروی ایرانی‌ها به شدت ترسیده بود، دست به بمباران هوایی در شهرهای مختلف غرب، از جمله باختران و بروجرد زد. اما وضعیت به گونه‌ای شده بود که صدام حسین سردرگم شده و کارهای متناقضی انجام می‌داد. او از یک طرف به ورود نیروهای ایران به سرزمین عراق برای آزادی عراق اعتراف و اقرار می‌کرد و از طرف دیگر پشت سر هم شروع به مدال دادن به فرماندهانش کرده بود. همان مدال‌هایی که بعد از آزادی خرمشهر یا به تعبیر خودشان عقب‌نشینی پیروزمندانه، به فرماندهانش داد.

تصویری از کودکان دبستان استثنائی فیاض‌بخش و مدرسه راهنمایی امام حسین (ع) بروجرد که به عنوان عکس سال انتخاب شد و خبرنگار یونانی زیر آن نوشت: این کودکان قبل از آنکه بتوانند چشم باز کنند، شراب مرگ را نوشیدند.

دبیرکل سازمان ملل که وضعیت را علیه عراق می‌دید و ایران را در شرف پیروزی، بیش از پیش فعال شد و خواستار راه حل برای جلوگیری از جنگ ایران و عراق شد. سازمان ملل پیشنهاد کرد شورای امنیت به منظور دست یافتن به راه حلی برای جنگ ایران و عراق در سطح وزیران خارجه کشورهای عضو این شورا، تشکیل جلسه دهد.

خاویار پرز دکوئیار پیشنهاد کرد: کار بزرگ باید انجام شود در غیر این صورت ما می‌توانیم باز هم همچنان شاهد کشتاری واقعی در خاورمیانه با امکان گسترش این جنگ باشیم. با تشدید فعلی این جنگ آنچه مورد نیاز است جلسه مغزها! در بالاترین سطح سیاسی توسط ۱۵ دولت عضو شورای امنیت از جمله آمریکا و شوروی است.

حرکت نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی در عملیات کربلای ۶ در ساعات پایانی روز ۲۳ دی آغاز شد و توانست به برخی اهداف خود دست پیدا کند اما اهداف اصلی همچنان ناکام ماند.

هاشمی رفسنجانی در یادداشت خود پیرامون این اتفاق، آورده است: «نزدیک صبح از نتیجه عملیات اطلاعات گرفتم، گفتند در دو محور راست و چپ موفق بودند ولی در دو محور اصلی عملیات، پیشرفتی نداشتند. آقای روحانی رئیس ستاد قرارگاه خاتم‌الانبیا، صبح از قرارگاه جلو آمد و شرح کار را داد … به ادامه کار خوشبین نیست … عصر فرماندهان ارتش آمدند جمع‌بندی عملیات را گفتند. قرار شد عملیات را ادامه دهند. نیاز به کمپرسی داشتند. به آقای فروزنده فرمانده قرارگاه مهندسی رزمی خاتم‌الانبیا گفتم تامین کنند. با اتومبیل به سوی تهران حرکت کردیم.»

در واقع این حمله، یعنی عملیات کربلای ۶ نتوانست پشتیبانی موردنظر از عملیات کربلای ۵ را انجام دهد و علی رغم به دست آوردن فتوحاتی، به نوعی به پیروزی هم دست نیافت. اما این موضوع نتوانست خللی در فتح بزرگ عملیات کربلای ۵ ایجاد کند و قوای اسلام را در پیشروی خود، علی رغم نبرد نفس‌گیری که در حال انجام بود، متوقف کند.



منبع خبر

عملیاتی که پایان جنگ را کلید زد بیشتر بخوانید »