محسن مؤمنی

صید صیاد/ قهرمان من

دو روایت از جزئیات شهادت سپهبد علی صیاد شیرازی


به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، در کتاب «در کمین گل سرخ» که روایتی است از زندگی شهید صیاد شیرازی که محسن مؤمنی آن را به رشته تحریر درآورده و انتشارات سوره مهر آن را منتشر کرده است که در ادامه روایتی از گزارشات شهادت سپهبد صیاد شیرازی را به نقل از این کتاب می‌خوانید.

«شبانگاه ۱۹ فروردین ۱۳۷۸ در تهران، خیابان دیباجی، همسایگان علی، چند مورد رفت و آمد مشکوک دیده بودند. پیکانی در آن نیمه‌شب چند بار طول خیابان را پیموده بود. رفتگر شهرداری را دیده بودند که ناشیانه خیابان را جارو می‌کرده و حرکات و نگاه‌هایش غیرعادی بوده است و…

اما در مشهد، علی هنگامی که از حرم برگشت که آفتاب صبح جمعه تابیده بود. او سر راهش نان سنگک، پنیر و خامه گرفته بود. مانند همیشه خود، سفره صبحانه را پهن کرده و بعد پدر و مادرش را دعوت به صبحانه کرده بود. سپس گویی که عجله داشته باشد، به‌سراغ بستگانش رفته بود و تا ظهر به خانه اغلب آن‌ها سر زده بود. حتی آن‌ها می‌گویند انگار از سرنوشت خود خببر داشته است که آن‌ها را نسبت به انجام فرایض دینی و وظایف فردی و اجتماعی‌شان سفارش می‌کرده است. سرانجام حدود ظهر به‌سوی تهران پرواز کرد.

صبح شنبه (۲۱ فروردین) وقتی که او فراز‌های آخر دعای عهد را زمزمه می‌کرد، مقابل خانه‌اش منافقی در لباس خدمتگزار در کمین او نشسته بود.

در سازمان آن‌ها سرلشکر «علی صیاد شیرازی» لابد به‌خاطر جانبازی‌هایش در راه دفاع از استقلال ایران به اعدام محکوم شده بود. اکنون رهبران نظام مُصِر بودند مأموریت ناتمام فروردین ۱۳۶۱ را تمام کنند. سرانجام لحظه موعود فرارسید.

ساعت شش و ۴۵ دقیقه در باز شدو ماشین تیمسار بیرون آمد. او منتظر ماند تا فرزندش مهدی درِ پارکینگ را ببندد و به او برسد. معمولاً سر راهش او را هم به مدرسه می‌رساند…

ادامه ماجرا را پلیس چنین گزارش داد:

«.. مهاجم ناشناس در پوشش کارگر رفتگر به محض خروج امیر صیاد شیرازی از منزل و در حال سوار شدن به اتومبیل خود، به وی نزدیک شد. تیمساز شیرازی وقتی متوجه آن مرد رفتگرنما شد، منتظر ماند تا او خواسته‌اش را بیان کند.

مرد مهاجم پاکت نامه‌ای را به دست تیمسار صیاد شیرازی داد تا آن را بخواند. تیمسار در حال باز کردن پاکت بود که ناگهان مردم ناشناس با سلاح خودکاری که پنهان کرده بود، وی را هدف چند گلوله از ناحیه سر، سینه و شکم قرار داد و از محل حادثه گریخت.

صید صیاد/ قهرمان من

بر اساس اظهارات شاهدان، مهاجم فراری پس از تیراندازی به‌طرف خودروی پیکان که در فاصله چند متری منزل تیمسار صیاد شیرازی توقف کرده بود، دوید و به‌کمک همدست خود از محل گریخت…

پیکر غرق به خون تیمسار صیاد شیرازی، ابتدا به بیمارستان فرهنگیان و سپس به بیمارستان ۵۰۵ ارتش منتقل شد، اما سرانجام براثر شدت جراحت به پایان رسید…»

صید صیاد/ قهرمان من

سرانجام روز ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ در مقابل درب منزل مسکونی خود در تهران، مورد هدف عناصر ضدانقلاب که در پوشش رفتگر درآمده بودند، قرار گرفت و به فیض عظیم شهادت نائل آمد. به گفته شاهدان، مرد تروریست در حوالی خانه شهید به کمین نشسته بود و وی را هنگام خروج از خانه زیر نظر داشت.

تروریست منافق هنگامی که شهید صیاد سوار خودروی تویوتای سفید رنگ خود شد، با نامه‌ای که در دست داشت و با عنوان کردن این مسئله که مشکلی دارم، به خودروی او نزدیک شد. صیاد تا شیشه ماشین خود را پایین می‌کشد تا نامه را دریافت کند، تروریست منافق با استفاده از طپانچه و شلیک چند گلوله به سر و صورت، وی را به شهادت می‌رسانَد.

در پی این حادثه، یک سخنگوی گروهک تروریستی منافقین در تماس با خبرگزاری فرانسه، مسئولیت این جنایت را برعهده گرفت.

«مهدی صیاد شیرازی» فرزند شهید صیاد، لحظه شهادت پدرش را اینگونه توصیف می‌کند:

«شخصی مقابل چمشانم با لباس رفتگری به پدرم نزدیک شد و نامه‌ای به او داد حین خواندن نامه، چندین تیر به سر پدرم شلیک کرد…»

کد ویدیو

انتهای پیام/ 118

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

دو روایت از جزئیات شهادت سپهبد علی صیاد شیرازی بیشتر بخوانید »

زدودن توهم مسعود رجوی توسط مردم اسلام‌آباد غرب/

زدودن توهم مسعود رجوی توسط مردم اسلام‌آباد غرب/ روایت شهید صیاد شیرازی از واکنش مردم به هجوم منافقین


زدودن توهم مسعود رجوی توسط مردم اسلام‌آباد غرب/به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، پنجم مرداد سالروز عملیات افتخارآفرین مرصاد است که جهت تقابل با تهاجم منافقین به ایران در عملیاتی با نام «فروغ جاویدان» صورت گرفت. این عملیات از سوی نیرو‌های مجاهدین خلق (منافقین) و با حمایت صدام از استان کرمانشاه و شهر اسلام‌آباد آغاز شد اما با دفاع محکم نیرو‌های رزمندگان اسلام و به خصوص فرمانده شهید علی صیاد شیرازی با پیروزی رزمندگان اسلام به پایان رسید.

متن زیر از کتاب «در کمین گل سرخ»، روایتی از زندگی شهید صیاد شیرازی نوشته محسن مؤمنی است، که در آن اشاره‌ای نیز به عملیات مرصاد شده است.

«سه روز پس از قبول قطعنامه ۵۹۸ توسط امام خمینی (ره)، عراق بر حملاتش به ایران افزود و در یک حمله گسترده به سوی خرمشهر هجوم برد اما با اشاره امام خمینی (ره) دوباره نیرو‌های مردمی به جبهه‌ها آمدند و در یک جنگ تن به تن دشمن را تا مرز‌های بین‌المللی عقب راندند اما غافل از آنکه کاروانی از سمت غرب کشور در سودای حکومت بر مردم ایران پیش می‌آمد.

آن روز تیمسار صیاد در جنوب بود که خبر حمله سنگین دشمن از سمت غرب را شنید. او آن روز از طرف شورای عالی دفاع به مأموریت آمده بود تا فعل و انفعالات اخیر جبهه‌های جنوب را از نزدیک بررسی کند. چون حمله عراق به جنوب بعد از پذیرش قطعنامه از سوی ایران باعث شده بود که تمام نیرو‌های مؤثر به آنجا کشیده شوند و جبهه‌های غرب خالی بمانند.

در چنین اوضاعی رهبران سازمان مجاهدین خلق که در رکاب حاکم عراق بودند، زمان را برای حمله به ایران مناسب دیدند و در کمتر از ۲۴ ساعت موفق شدند کاروانی با حدود ۱۵ هزار نفر زن و مرد را مهیای جنگ با ایران کنند. مسعود رجوی به سربازان خود گفته بود که نیرو‌های مسلح جمهوری اسلامی ایران به علت حملات اخیر ارتش عراق از هم پاشیده است و در داخل نیز دولت به علت پذیرش قطعنامه ۵۹۸ اقتدارش را از دست داده؛ بنابراین ما که به کرمانشاه برسیم، از همه جای ایران مردم به نفع ما وارد میدان می‌شوند.

رجوی چنان در عالم تخیل خود کار ایران را تمام شده می‌پنداشت که نخواست وقت را به پاسخ‌گویی به اشکالات یارانش از دست دهد و سرمست از پیروزی که خیال می‌کرد، به آنان گفت: «جمع‌بندی نهایی در میدان آزادی.»

کاروان منافقین عصر روز سوم مرداد به راه افتاد، از تنگه پاتاق وارد خاک ایران شد و به کمک ارتش عراق موفق شد که خط اول را بشکند و با حمایت نیرو‌های هوایی صدام پیش بیاید. آنها از سر پل ذهاب نیز گذشتند و موفق شدند شهر کِرِند را هم تصرف کنند. مسعود رجوی هم با خودروی ضدگلوله همراه آنان می‌آمد.

بر خلاف تصور مجاهدین خلق، مردم اسلام‌آباد با گاو و گوسفند به استقبالشان نیامدند بلکه با داس و تبر از خانه و کاشانه‌شان دفاع کردند. هرچند شهر سقوط کرد اما مجاهدان خلق چنان زهر چشمی از خلق خدا گرفتند که صدام در تمام جنایات هشت ساله‌اش انجام نداده بود. مردم اسلام‌آباد اولین و آخرین محکومان حکومت منافقین بودند.

سازمان مجاهدین خلق ایران که روزی برای برای نجات مردم ایران از استثمار آمریکا پا به میدان مبارزه گذاشته بود، بر اثر نفوذ ایدئولوژی‌های التقاطی چنان به انحراف افتاد که درتاریخی‌ترین لحظات ایران بر سر سفره صدام نشست و به سوی مردم ایران آتش گشود. اینچنین بود که مردم ایران آن‌ها را «منافق» نامیدند.

آن شب در حالیکه آنان در بیمارستان امام خمینی (ره) اسلام‌آباد مجروحان را قتل عام می‌کردند، رادیوشان به مردم کرمانشاه نوید می‌داد که فردا به سوی آنان می‌آید. خبر سقوط اسلام‌آباد غرب در تهران مردان شورای عالی دفاع را سردرگم کرده بود. آن‌ها هنوز گمان می‌کردند که با ارتش عراق طرف هستند؛ لذا آغاز این حمله با دانسته‌های آنان از توانایی ارتش عراق نمی‌خواند. همان شب تیمسار صیاد (مرد روز‌های سرنوشت‌ساز) عازم منطقه شد.

بخش زیر سخنان شهید صیاد است

«شبانه خودم را با یک فروند هواپیمای فالکون به کرمانشاه رساندم و صحنه پیشروی دشمن را از نزدیک مشاهده کردم و متوجه اوضاع شدم. چنان جو پریشان و اضطراب در مردم ایجاد شده بود که سراسیمه از خانه بیرون آمده بودند. از طرفی جاده کرمانشاه به بیستون از خودرو‌هایی که در انتظار جابجایی بودند، پر شده و ترافیک سنگینی ایجاد شده بود. بر این اساس با یک فروند هلی کوپتر از فرودگاه به سمت یکی از قرارگاه‌های تاکتیکی سپاه پاسداران مستقر در طاق بستان حرکت کردیم. نیمه شب چهارم تیر ماه بود و تا ساعت یک و نیم نتوانستیم ماهیت دشمن را به دست بیاوریم که چه کسی است که همین طور در حال پیشروی است.»

انتهای پیام/ 118



منبع خبر

زدودن توهم مسعود رجوی توسط مردم اسلام‌آباد غرب/ روایت شهید صیاد شیرازی از واکنش مردم به هجوم منافقین بیشتر بخوانید »