محسن مهدیان

از هواداری سیاه تا جان‌فداهای امام خمینی(ره)

از هواداری سیاه تا جان‌فداهای امام خمینی(ره)



هواداری در انتخابات یک ارزش است؛ به شرط آنکه به آدابش وفادار باشیم؛ وگرنه به دعوای پرهیاهوی تیفوسی‌ها در ورزشگاه تقلیل می‌یابد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، محسن مهدیان طی یادداشتی در روزنامه همشهری نوشت:

هواداری در انتخابات یک ارزش است؛ به شرط آنکه به آدابش وفادار باشیم؛ وگرنه به دعوای پرهیاهوی تیفوسی‌ها در ورزشگاه تقلیل می‌یابد. خاصه در این انتخابات که میراث شهیدجمهور حکم می‌کند اخلاق انتخاباتی تا پای صندوق رأی حاکم باشد؛ بلکه بی‌اخلاقی‌های انتخابات گذشته ازجمله مجلس تا حدی از حافظه مشترک اجتماعی حذف شود.

اما مرز هواداری ممدوح با مذموم چیست؟

یکم. هواداری برای کسب هویت

هواداری ممدوح زمانی است که فرد، برای تحقق یک ارزش یا آرمان، هوادار می‌شود؛ چنین هواداری هیچ گاه در مسیر طرفداری دچار تعصب کور و تعطیلی خرد نمی‌شود، اما برعکس، هواداری مذموم زمانی است که فرد با هواداری، برای خود هویت اجتماعی کسب می‌کند. در اینجا ملاک خودش است، نه آرمانش.

هواداری وقتی تبدیل به هویت اجتماعی شود، هر نوع پیروزی یا شکستی منجر به انطباق حس مثبت و منفی در عزت نفس او می‌شود؛ با هواداری حس سرخوشی پیدا می‌کند و قدرت توهمی و عزت خیالی می‌گیرد؛ لذا از هر نوع مانعی برای پیروزی هراسناک است.

دوم. کوررنگی و دوقطبی اهورا-اهریمن

هواداری سیاه جز در دوقطبی‌ها زیست نمی‌کند؛ دوگانه‌هایی از جنس اهریمن و اهورا، دیوان و پریان. در این دوقطبی‌ها، بُرد در حذف دیگری است نه رقابت با او. در رقابت سازنده برخلاف دوقطبی شکننده، حذف صورت نمی‌گیرد؛ بلکه رقابت‌ها منجر به رشد آگاهی و انتخاب مخاطب می‌شود.

هواداری سیاه باعث کوررنگی و ندیدن اشکالات می‌شود و تعصب شدیدی در مقابل نقدها پیدا می کند. هرکس با او همراه شود، به او عشق می‌ورزد و حتی تفاوت‌ها را نمی‌بیند و هرکس او را نقد کند، به او نفرت می‌ورزد و حتی مشترکات را نمی‌بیند.

نکات مثبت رقیب را نمی‌بیند و به کمتر از تکفیر او فکر نمی‌کند. برای او کل کل بسیار جذاب‌تر و دلنشین‌تر از گفت‌وگو است. با کل‌کل رجز می‌خواند و خود را به رخ می‌کشد و تلاش می‌کند قدرتش را تحمیل کند.

سوم. هواداری و جهل مشترک اجتماعی

افراد با هواداری، همدیگر را یافته و حس قدرت مشترک پیدا می‌کنند؛ حسی فراتر از حس فردی. بغض جمعی و حیرت جمعی و لذت جمعی و نفرت جمعی و غیره… حس مشترک جمعی، قدرتی فراتر از حس فردی دارد. نترسید نترسید، ما همه با هم هستیم؛ به خاطر حس مقاومت جمعی است که فراتر از حس تاب‌آوری فردی است. کارکرد اصلی حس مشترک جمعی این است که فرد خود را از فکر کردن بی‌نیاز می‌بیند و مأموریت فکر کردن را به جمع می‌سپارد و هرکاری که جمع انجام می‌دهد، برایش مشروع می‌شود. مثلا خیلی اوقات‌ افراد در اعتراضات خیابانی دست به خشونت‌هایی می‌زنند که اگر در خلوت رفتارشان را مرور کنند، دچار پشیمانی می‌شوند. در فضای مجازی نیز همین است؛ می‌بیند همه یک نفر را تکفیر می‌کنند و او چشم بسته همراه آنها می‌شود.

دست آخر اینکه؛

هواداری ممدوح مثل جان‌فداهای امام خمینی(ره) هستند که پای منبرش از شدت علاقه، اشک می‌ریختند اما آنقدر امام به عقلانیت آنها اعتماد داشت که می‌گفت اگر از من خطایی سر بزند، همین مردم جلوی من را خواهند گرفت.

و نکته ظریف و نهایی ماجرا همین‌جاست؛

اینکه نامزدهای انتخاباتی روی هیجان هوادار حساب و رفتار غیرارادی او را تحریک کنند یا روی عقلانیت و اراده منطقی او تاثیر بگذارند.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

از هواداری سیاه تا جان‌فداهای امام خمینی(ره) بیشتر بخوانید »

این شهید رئیسی نیست

این شهید رئیسی نیست



تحریف شهید چطور ممکن است؟ همین که این روزها در گوشه و کنار می‌بینیم: شهید رئیسی بدون دولت رئیسی.

به گزارش مجاهدت از مشرق، محسن مهدیان طی یادداشتی در روزنامه همشهری نوشت: همسر شهید رئیسی گفت با شهید رقابت نکنید. جمله، ساده و گویاست.

اما چرا؟ رقابت با شهید ثمره‌اش چیست که تلخ است؟

رقابت کجاست؟ در ذهن مخاطب؛ مردم. یعنی در ذهن جامعه از شهید عبور کنند. اما مگر ممکن است؟

مردم دلبسته به شهید و وابسته به گفتمان او هستند. اینجاست که رقابت شکل جدیدی می‌گیرد؛ رقابت از طریق تحریف.

اما تحریف شهید چطور ممکن است؟ همین که این روزها در گوشه و کنار می‌بینیم: شهید رئیسی بدون دولت رئیسی.

تحریف شهید یعنی تقلیل از رئیس دولت تراز به یک رئیسی خوب.

تحریف یعنی خودش خوب بود اما دولتش نه؛ اخلاص داشت اما کارآمد نبود؛ تلاش داشت اما مؤثر نبود؛ تقوا داشت اما متخصص نبود.

اینجاست که باید نگران بود؟

خیر.

رئیسی صبور و اهل مدارا بود، اما ثمره این ویژگی فردی شد دولت وحدت‌گرا؛ دولتی که از حاشیه‌سازی‌ پرهیز می‌کرد و هر روز به بهانه‌ای جامعه را چنددسته نمی‌کرد.

اهل مراعات و سازگاری بود و نتیجه این خصیصه فردی شد همدلی با قوا و پرهیز از اختلاف مقابل چشم مردم.

تکبر و تفرعن نداشت و ثمره این اخلاق فردی شد مشورت و عقل جمعی و از همه مهم‌تر مردمداری.

ساده‌زیست و اهل چشیدن فقر بود و اثر این ویژگی شد محرومیت‌زدایی؛ شد احیای چندصد کارخانه ورشکسته و کاهش نرخ بیکاری به کمترین رقم بعد از انقلاب.

حاصل دوری از رانت و خاصه‌تراشی‌اش شد مبارزه با فساد و گشت ارشاد مدیران و ثمره صداقت فردی‌اش شد شفافیت با مردم؛ شد پاسخگویی دولت.

اهل تلاش بود و نتیجه این تلاش بی‌امان شد ۴۷سفر استانی در ۳۳‌ماه خدمت.

صبور بود و ثمره این فضیلت فردی شد مدارا با مخالف و رعایت اخلاق رقابت؛ شد تحمل تهمت‌ها و بدگویی‌ها.

اخلاص داشت و اثرش شد حق‌بینی در ابتدا و انتها و حین کارها و غیر او ندیدن؛ همین شد کارآمدی.

حرف زور را نمی‌پذیرفت و ثمره همین ظلم‌ستیزی‌اش شد حمایت تمام‌قد از جبهه مقاومت و ایستادن مقابل ابرظالمان جهانی.

درنهایت اینکه خادم‌الرضا بود و از سر همین خادم‌الرضایی، خادم مردم شد، چون به سخن حاج‌قاسم باور داشت که صحن رضوی به وسعت جمهوری اسلامی است و همه مردم ایران زائرند و دست به دامن انسان کامل و باید برایشان خادمی کرد.

مدیر موحدی که انقلاب اسلامی تربیت می‌کند، فضائل اخلاقی‌اش را از دل مردم‌سالاری و زیر بار مسئولیت اجتماعی و سیاسی رفتن می‌گیرد نه از سر سجاده عزلت‌نشینی و خلوت رهبانیتی.

خلاصه اینکه رئیسی را به بهانه رقابت تحریف نکنید.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

این شهید رئیسی نیست بیشتر بخوانید »

محسن مهدیان: در جنگ ترکیبی مواجه ترکیبی لازم است

امان از حیرت این روزها



آنچه از رفتن شهیدجمهور می‌فهمم این است که هیچیم. به قول مولانا اندر ره دوست فقر مطلق خوش‌تر / کاندر ره او خوار بود محتشمی.

به گزارش مجاهدت از مشرق، محسن مهدیان مدیرمسئول روزنامه همشهری طی یادداشتی نوشت: شما هم اینطورید و هنوز باور نکرده‌اید؟ در خانه و محل کار با خود کلنجار می‌روید که چه شد اینطور شد؟ عکسی از آقای رئیسی می‌بینید و ممکن است از خود بپرسید که چطور ممکن است؟ حکمتش چیست؟

چه‌بسا ساعات اولیه حادثه، این نجواهای درونی کمتر بود. شاید داغ بودیم و نفهمیدیم. حالا هر چه می‌گذرد، این سؤال‌های فلسفی بیشتر می‌شود.

چطور ممکن است؟ یک نفر با تمام ویژگی‌هایی که این روزها بدان نیاز داریم بار سفر می‌بندد و عزم آسمان می‌کند. چرا؟

آنها که دنبال علت‌اند و هنوز درپی اینکه بالگرد چطور بلند شد و چطور نشست و چه‌کسی مقصر است، مخاطبم نیستند. شاید اگر نشانه‌های اعجاب‌برانگیز یک عروج معنوی را دقیق تر می‌دیدند، از علت‌ها فراتر و دنبال حکمت‌ها می‌رفتند. اما حکمت چیست؟

یکی می‌گفت حکمتش این است که قدر نعمت بیشتر بدانیم؛ قبول.

آن یکی می‌گفت این ماجرا باعث شد رئیسی بیشتر شناخته شود؛ این‌هم درست.

آن یکی می‌گفت خیلی‌ها با این حادثه پیوندشان با انقلاب و حاکمیت و مسئولان خدمتگزار بیشتر شد؛ البته درست است.

یکی دیگر می‌گفت رفتن رئیسی سرمایه اجتماعی نظام را بیشتر می‌کند؛ این‌هم درست است. از روی فیلم‌های تشییع روشن است.

همه اینها درست. اما اینها فهم ناقص ما از حکمت این حادثه است. سؤال اصلی این است که واقعا حکمت ماجرا چه بود؟ آنچه می‌گویند و گفته می‌شود، گویا کافی نیست.

ما نمی‌دانیم. راستش همین‌ «ما نمی‌دانیم.» تنها چیزی که آرامش‌بخش است؛ اتفاقا همین تعبیر است؛ «ما نمی‌دانیم.»

هرطور حساب‌ می‌کنیم این حادثه بی‌اندازه سخت و باورنکردنی است. اداره کشور در دست کسی بود که هم اخلاق داشت و هم اهل معنویت بود و هم ولایت‌پذیر و هم وحدت‌ساز بود و هم بسیار پرتلاش و البته مردمدار. و حالا فقدانش؛ خب چرا؟

شاید باید می‌رفت تا همین سؤال‌ها پیش بیاید و بفهمیم ما هیچ نمی‌دانیم. هیچ کاره‌ایم. به تعبیر اخوان ثالث سرگشته محضیم در این وادی حیرت. فقر مطلقیم. اراده اوست و دیگر هیچ نیست. به تعبیر امیرالمومنین(ع) عَرَفْتُ‌الله سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ العَزَائِمِ، وَحَلِّ آلْعُقُودِ، وَنَقْضِ الْهِمَمِ. می‌فرماید: «خداوند را به‌وسیله بَرهم‌خوردن تصمیم‌ها، فسخ پیمان‌ها و نقض اراده‌ها شناختم.»

آنچه از رفتن شهیدجمهور می‌فهمم این است که هیچیم. به قول مولانا اندر ره دوست فقر مطلق خوش‌تر / کاندر ره او خوار بود محتشمی. باید بدانیم و بدانید که همه نقشه‌هایمان در مقابل اراده حق نقش بر آب است. فقر محضیم. نه فقیر که فقیر ذاتی است که به صفت فقر موصوف شده است؛ فقر محض یعنی هیچ. ربط محضیم.

حالا با این وصف از تدبیرمان سخن بگوییم. اندازه‌مان را بشناسیم و اراده کنیم و با این شناخت وارد عرصه سیاسی شویم. با اینکه هیچیم. چه‌بسا همین صفت خیلی از اراده‌ها و تدبیرها را جابه‌جا کند. بدانیم و وجدان کنیم که فوق همه اراده‌ها، اراده اوست.

روح امام شاد، چقدر این هیچ بر زبانش بود. و فرمود: نیستم نیست، که هستی همه در نیستی است / هیچم و هیچ، که دَر هیچ نظر فرمایی.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

امان از حیرت این روزها بیشتر بخوانید »

بارها و بارها اعتراف این جلادها را ببینید+ فیلم

کدام صفت شهیدجمهور؟



شهیدجمهور را به کدام صفت می‌شناسید؟ ثمره «جامع‌الاطراف»‌بودن هم می‌شود «مظهر شعارهای انقلاب» و اظهار ارادت مردم به این مظهریت، یعنی نمایش پرقدرت پیام جمهوری اسلامی.

به گزارش مجاهدت از مشرق، محسن مهدیان طی یادداشتی در روزنامه همشهری نوشت:

شهیدجمهور را به کدام صفت می‌شناسید؟ وقتی نام رئیس‌جمهور فقید می‌آید، دل و ذهن‌تان به سمت کدام صفت بارزشان می‌رود؟

این روزها هرکس از نگاه خودش درباره رئیسی می‌نویسد. زیبایی نیز در همین است؛ از آن کارگر زحمتکش که با احیای کارخانه به‌کار بازگشته بود تا آن مخالفی که آمده بود پای تابوت عذرخواهی کند و همه آنهایی که به پهنای صورت اشک می‌ریختند… فضای واقعی و مجازی، مشحون از نام رئیسی است به صفات مختلف.

اما کدام صفت بارز بر شهیدجمهور عزیزمان خوش‌تر است؟

اجازه دهید سراغ تعابیر و صفاتی برویم که رهبر معظم انقلاب برای ایشان به‌کار بستند… رجوع کنیم به پیام تسلیت ایشان… بیان این صفات در پیام رهبر معظم انقلاب چشمگیر است: «عالم، مجاهد، مردمی، باکفایت، پرتلاش، خادم‌الرضا، فداکار، بزرگوار و صمیمی».

در دیدار با رئیس‌جمهور عراق هم از صفت «کارآمد» استفاده کردند. پیش‌تر در حکم ریاست قوه‌قضاییه برای رئیسی فرمودند: «مصداق حرکت جهادی». بعدها در حکم تنفیذ نیز از این تعابیر استفاده کردند: «فرزانه، خستگی‌ناپذیر، کارآزموده و مردمی». در دیدار با خانواده شهید نیز فرمودند: «ایشان «مظهر شعارهای انقلاب» بودند» و در ادامه تأکید کردند که رئیسی بعد از حیاتش هم خدمات ارزنده‌ای به کشور کرد.

کدام خدمت؟

فرمودند: «اظهار ارادت مردم به ایشان، پیام جمهوری اسلامی را به دنیا مخابره کرد.»

اما این خدمت چه نسبتی با صفت برجسته شهیدجمهور دارد؟ صدور پیام جمهوری اسلامی به دنیا روی دیگر همان تعبیری است که فرمودند: «رئیسی «مظهر شعارهای انقلاب» است.»

«مظهر شعارهای انقلاب» یعنی چه صفتی؟ توضیح کوتاه این عبارت را رهبر معظم انقلاب در دیدار با امیر قطر فرمودند: «آقای رئیسی «جامع‌الاطراف» بود.»

رئیسی واجد همه آن صفاتی است که در ابتدای متن بدان اشاره شد. هرکس به‌زعم خود صفتی را می‌بیند؛ اما به‌واقع او جامع آنها بود. ثمره «جامع‌الاطراف»‌بودن هم می‌شود «مظهر شعارهای انقلاب» و اظهار ارادت مردم به این مظهریت، یعنی نمایش پرقدرت پیام جمهوری اسلامی.

راز محبوبیت رئیسی نیز در همین جامعیت است. واقعیت این است که هرکس به انقلاب رسید و دستش در دست امام بود، به «جامع‌الاطراف»ی رسید و الحق که امام قله جامعیت بود؛ جمال و جلال؛ عاطفه و حماسه؛ عدالت و معنویت؛ دنیا و آخرت؛ وحدت و کثرت و…

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

کدام صفت شهیدجمهور؟ بیشتر بخوانید »

۷ماه متفاوت برای تهران

مرز دیپلماسی التماسی با نرمش قهرمانانه



راز نرمش قهرمانانه همینست؛ انعطاف در مسیر برای رسیدن به هدف اصلی نه رها کردن آن. راز نرمش قهرمانانه در مصلحت از سر خردورزی و عقلانیت است برای رسیدن به عزت.

به گزارش مجاهدت از مشرق، محسن مهدیان مدیرعامل همشهری طی یادداشتی نوشت:

رهبرانقلاب در دیدار با مسوولات وزارت خارجه به شاخص های سیاست خارجی موفق اشاره کردند و بر سه واژه تاکید داشتند: “عزت”، “حکمت”، “مصلحت”

“عزت” را فرمودند نفی “دیپلماسی التماسی”. “حکمت” را به “عقلانیت” ارجاع دادند و “مصلحت” نیز “انعطاف برای عبور از موانع”.

واقعیت اینست که فاصله “دیپلماسی التماسی” و “انعطاف اصولی” یک مرز باریک است که اگر مراقبت نشود، “خطای برداشت” حاصل می شود. چرا؟ چون ممکن است هردو در ظاهر و برداشت اولیه یکسان به نظر برسند. به همین دلیل فرمودند که سالها پیش به نرمش قهرمانانه اشاره کردم اما برخی در داخل و خارج دچار خطا شدند.

اما این برداشت خطا چیست؟

دو برداشت خطا در نسبت ایندو مفهوم ممکن است شکل بگیرد که اتفاقا در تاریخ سیاسی کشور دارای مصادیق فراوان هستند.

گروه اول کسانی هستند که با ایستادن بر عزت از هرگونه انعطاف پرهیز می کنند و با یک آرمانگرایی توهمی تصور می کنند مصلحت صرفا عافیت اندیشی و محافظه کاری است. این گروه چون توان واقع بینی ندارند، قدرت حل مساله پیدا نمی کنند و قهرا بعد از مدتی یا دچار یاس وافسردگی می شوند و یا گرفتار انحراف و از اساس منکر آرمان می شوند.

اما گروه دوم واقع گراهائی هستند که آرمان را رها می کنند و حل مساله را صرفا در عبور از هویت و شخصیت ایرانی- اسلامی شان می بینند. این جریان نیز گرفتار انحراف و به سرعت به انهدام هویتی میرسند.

اما جمع ایندو چگونه است؟

فرض کنید دو پدر با خطای فرزند نوجوان شان مواجه شوند. پدر اول دغدغه تربیت ندارد و از کنار آن به سادگی می گذرد. اما پدر دوم که نگران فرزند است تصمیم می گیرد به روش غیرمستقیم فرزند را متوجه خطا کند. ظاهر هر دو اینست که مقابل خطای فرزند سکوت کردند اما میان ایندو کاملا تفاوت است. رفتار پدر اول از سر تسامح وتساهل و کنار آمدن با خطای فرزند است و رفتار پدر دوم از سر مدارا و مراعات برای اصلاح فرزند.

راز نرمش قهرمانانه همینست؛ انعطاف در مسیر برای رسیدن به هدف اصلی نه رها کردن آن. راز نرمش قهرمانانه در مصلحت از سر خردورزی و عقلانیت است برای رسیدن به عزت.

با این توضیح مرز نرمش قهرمانانه و دیپلماسی التماسی در خروجی ایندو است. اگر ثمره نرمش قهرمانانه عزت و هویت حقیقی بود، مصلحت حکیمانه است و اگرنه ذلت است و دون عقلانیت.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مرز دیپلماسی التماسی با نرمش قهرمانانه بیشتر بخوانید »