محسن مهدیان

محسن مهدیان: در جنگ ترکیبی مواجه ترکیبی لازم است

از سبزه میدان تا ادامه آشوب ها



یک قیمت گذاری غیرواقعی و تصنعی در فضای وهمی، کل اقتصاد در فضای واقعی را درگیر کرده است. آشوب و اغتشاش کف خیابان نیز همین بود و همین هست.

به گزارش مجاهدت از مشرق، محسن مهدیان طی یادداشتی در کانال تلگرامی خود نوشت:

یکم. اثر سبزه میدان مجازی بر قیمت دلار، همه آن چیزی است که در جنگ رسانه ای جدید رقم خورده است.

دوم. نهایت سادگی است خیال کنیم اغتشاشات تمام شده است. آشوب صرفا کف خیابان نبود که بخواهد جمع شود. اغتشاش در ذهن ها رقم می خورد و همچنان ادامه دارد.

به همین نمونه تروریست خواندن سپاه توجه کنیم. صرفا یک تنفس مصنوعی برای استمرار آشوب های ذهنی. آنهم قطعنامه ای که بدون الزام اجرایی صرفا در سطح پارلمان اروپاست و راه بسیار تا تصویب نهایی دارد. بعد از تصویب نیز هیچ است اما بدون آن نیز از پوچ بساط ساختند.

دشمن ذهن جامعه را هدف گرفته است. آتش کف خیابان نیز از ذهن ها زبانه می کشد. چنانچه جنگ ذهنی را مدیریت نکنیم، اقدامات امنیتی و انتظامی منفعلانه پس سراب دویدن است.

سوم. نمونه آشکار این جنگ جدید در قیمت دلار و سبزه میدان های مجازی در این روزهاست.

قیمت دلار چطور تعیین می شود؟ عرضه و تقاضای ارز. ما دو بازار تعیین کننده قیمت ارز داریم. بازار اصلی که ارز نیمایی است و بازار آزاد که به گفته وزیر اقتصاد کمتر از یک درصد معاملات است. قیمت در بازار آزاد با هیجانات سیاسی دچار تلاطم می شود. اما رفتار دولت ها در کوتاه مدت چیست؟ عرضه ارز و تعادل مجدد بازار.

عرضه ارز در چه شرایطی است؟ هم صادرات غیرنفتی رشد داشته و هم فروش نفت روزانه رکورد فروش ۱.۴ میلیون بشکه را زده است. پس مشکلی از جانب عرضه ارز نیست.

اما چرا قیمت تعدیل نمی شود؟ چون اساسا بازاری که تعیین کننده قیمت است از عرضه و تقاضای واقعی اثر نمی گیرد.

با این توضیح یک درصد بازار ارز کل اقتصاد را درگیر کرده است؛ آنهم نه بازار آزاد در میدان فردوسی و سبزه میدان، بلکه بازار دلالی و سوداگری ارز در فضای مجازی که از بیخ قیمت سازی است. پلیس امنیت در یک دوره کوتاه ۸۸ نفر را در این نابازار دستگیر کرده است.

چهارم. یک قیمت گذاری غیرواقعی و تصنعی در فضای وهمی، کل اقتصاد در فضای واقعی را درگیر کرده است. آشوب و اغتشاش کف خیابان نیز همین بود و همین هست. چهارنفر یک گوشه آتش درست کردند و شعار دادند و تصویرش را با قواعد جنگ شناختی توزیع کردند، تا عده ای سطل آشغال آتش زدن در پس کوچه های پائین محله را انقلاب ایران بنامند.

پنجم. اغتشاشات ادامه دارد؛ خط سیر آتش افکنی ها را ببینیم. اگر ذهن ها گرفتار وهم شوند، دیگر مهم نیست در واقعیت چه می گذرد. انشالله روشن است.

جنگ جدید را بشناسیم و از جهاد تبیین تا اصلاح حکمرانی مجازی بر آن تدبیر کنیم.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

از سبزه میدان تا ادامه آشوب ها بیشتر بخوانید »

تا «تحول بزرگ»

تا «تحول بزرگ»



تحولخواهی امر جدیدی نیست.خیلی ها در کشور ما شعار تحول داده اند.از چپ و راست و عدالتخواه تا مجلس و دولت و غیره.طبیعی است که این شعار جذاب است. اما شعار تحولخواهی چه لوازمی دارد و از چه کسی پذیرفته است؟

به گزارش مجاهدت از مشرق، محسن مهدیان طی یادداشتی در روزنامه همشهری نوشت:

یکم. مشکلات کشور روشن است. هم صدمات تحریم و هم ضعف ساختارها و هم بی تدبیری ها. هم کارهای روی زمین مانده و هم راه باقی مانده. هم رفع نقص ها و هم ارتقای قوت ها. باید چاره کرد.

دوم. رهبرانقلاب فرمودند نیاز به تحول داریم. در دوسخنرانی اخیر نیز اشاره صریح و روشن به تحول بزرگ و روز به روز داشتند. مسوولین باید توضیح دهند طرح شان چیست؟

سوم. تحولخواهی امر جدیدی نیست. خیلی ها در کشور ما شعار تحول داده اند. از چپ و راست و عدالتخواه تا مجلس و دولت و غیره. طبیعی است که این شعار جذاب است. اما شعار تحولخواهی چه لوازمی دارد و از چه کسی پذیرفته است؟

چهارم. شعار تحول نیازمند ۲ شرط اساسی است.

اول اینکه هرکس شعار تحول می دهد باید راه طی شده را ببینید. اینکه در چه نقطه ای قرار گرفتیم و از کجا به اینجا رسیدیم. دیدن حرکت شرط اولست.

دوم اینکه نقاط قوت را ملاحظه کند. تحول بدون اعتنا به داشته ها و دارائی ها میسر نیست. کسی که ایندو را نبیند چه بسا شعار تحولش منجر به احساس شکست و ناامیدی شود.

سبک رهبری در مطالبه تحول در کشور، همواره در کنار ایندو شرط بوده است.

پنجم. تحول فراتر از اصلاح است؛ فراتر از تغییر است. ما در مواردی نیازمند انقلاب اساسی در مدیریت هستیم. تغییرات بزرگی که مشکل را از بیخ و بن در کشور حل یا ارتقای جدی ایجاد کند. اما برای برداشتن گام های بلند و تحولی نیازمند اجماع ملی در ۳ گزاره کلیدی هستیم.

اول. سوال اینست که تحول در کدام مساله؟ پذیرفتن یک مساله و شناخت دقیق و عمق و ابعاد آن یک ضرورت روشن اولیه است.

دوم. گام بعدی روایت یکدست مسئولین از چالش هاست. اینکه هرکس چه برداشتی از مساله دارد. همدلی و همراهی در فهم مساله شرط دوم است.

سوم ضریبی است که از مساله یا مشکل در ذهن مسئولین وجود دارد. اگر ضریب اهمیت مساله در ذهن ها یکسان نباشد قدم تحولی برداشته نخواهد شد.

در ساخت این سه گزاره، نهادهای بالادستی مثل مجمع تشخیص مصلحت نظام و شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای عالی امنیت ملی نقش کلیدی دارند.

یک نمونه این تحول بزرگ در حوزه حکمرانی مجازی است. هنوز مسئولین کشور تصویر دقیقی از دنیای جدید متکی بر رسانه ندارند. همچنان تصور می کنند رسانه ابزاری در ضمیمه تصمیمات آنهاست. همچنان نگاه بوق تبلیغاتی به رسانه دارند. همچنان فکر می کنند یک فضای واقعی داریم و یک فضای مجازی که صرفا اوقات فراغت مردم را پر کرده است. در این باره حرف بسیار است. خلاصه در شناخت عمق ماجرا و در روایت از مساله و ضریب اهمیت اجماع وجود ندارد.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

تا «تحول بزرگ» بیشتر بخوانید »

این درد کجا بریم...

این درد کجا بریم…



حضور میلیون‌ها مردمِ عاشقِ انقلاب و خاک را در خیابان دیدند و باز هم به آتش‌بازی چند ده نفر در گوشه و کنار شهر دل خوش کردند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، محسن مهدیان طی یادداشتی در روزنامه همشهری نوشت:

مصی علی‌نژاد از ناتو خواسته است که به ایران حمله نظامی کند. تا اینجای ماجرای هیچ؛ روشن بود که اینها حتی به براندازی حکومت هم راضی نیستند و دنبال نابودی این خاک‌اند. به همین دلیل است که تجزیه کشور را دنبال می‌کنند. اما نکته تأسف برانگیز اینجاست که برخی کاربران داخلی برای این تقاضای شوم، جاهلانه سوت و کف می‌زنند.

واقعا چطور ممکن است؟ یعنی افرادی هستند که دریوزگی ناتو را می‌کنند تا قاتل جانشان شود؟ این بیماری مشترک در این جماعتِ اندک، اما پر سر و صدا نامش چیست؟ عمقش کجاست؟ …

درباره چه کسانی حرف می‌زنیم؟ آنها که…

بعد از باخت ایران با پرچم انگلیس به خیابان آمدند و شادی کردند و رقصیدند…

حمله داعش به شاهچراغ را دیدند و اعترافش را شنیدند و باز هم گفتند: “کار خودشونه”.

کیان را کنار دیگر شهدای امنیتی دیدند، اما حسابش را جدا کردند و گفتند کار جمهوری اسلامی است؛ بماند که برای باقی شهدا به هم تبریک گفتند.

از شنیدن دروغ لذت می‌برند و با حداقل 40 کشته‌سازی مضحک در رسانه‌های جاعل حس مظلومیت گرفتند.

پرچمی که هویت‌شان است، آتش زدنند و دورش کل کشیدند و پایکوبی کردند. با تجزیه‌طلبان همدلی کردند و برای‌شان سفره چیدند.

بدون وجدان درد، برای اوباش قداره‌کشی که حافظان امنیت را سلاخی کردند، هورا کشیدند…

پیوند اشرار و اوباش و اراذل جهانی و تروریست‌ها و جمیع خبائث عالم را علیه جمهوری اسلامی دیدند و باز برای این جرثومه‌های نجاست آغوش رایگان باز کردند.

دست آخر اینکه حضور میلیون‌ها مردمِ عاشقِ انقلاب و خاک را در خیابان دیدند و باز هم به آتش‌بازی چند ده نفر در گوشه و کنار شهر دل خوش کردند.

با دستکاری و شست‌وشوهای ذهنی آشنائی دارید؟ این همانست.

سال‌ها پیش در آمریکا بیش از 900 نفر در یک فرقه انحرافی، چنان مسخ شدند که با دستور رهبر سادیست و دیکتاتورشان یکجا خودکشی کردند.

مسخ چنین است.

اکثریت آن‌ها که این روزها دستگیر شدند می‌گویند با رسانه‌های اجتماعی هیپنوتیزم شدند و اراده‌شان از دست رفته است. جامعه شبکه‌ای شبیه کمپ‌های منافقین رابطه فرد با واقعیت را قطع می‌کند و چشم و گوش و قلب او را مشحون و مملو از اغوا و القاهای یک سویه رسانه‌ای می‌کند. این سطح از جنون چنان می‌کند که اساسا فرد برایش صدق و کذب اخبار مهم نیست و غوطه‌ور در یک خلسه رسانه‌ای، چنان دچار حیوان‌وارگی می‌شود که ممکن است دستش به خون پاکترین‌های روی زمین نیز آغشته شود.

اینهمه گفتیم و نوشتیم اما این‌ها مقصر نهایی نیستند؛ اصل حرف اینجاست.

آقایان مسئول متوجه‌ایم با ساده‌نگری و فهم ظاهرگرا از رسانه‌های جدید چه بلایی سر جامعه آوردیم؟ راهکارتان چیست؟ نشستن و نظاره آتش؟

پلتفرم محل زندگی واقعی است، نه صرفا یک پیام‌رسان مجازی؛ هیچ جای عالم اداره شهر و دیارشان – بخوانید ذهن‌ها- را به دشمن نمی‌سپارند؛ اما ما با خوش خیالی چنین می‌کنیم و ژست مردمی هم می‌گیریم. این درد کجا بریم…

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

این درد کجا بریم… بیشتر بخوانید »

۷ماه متفاوت برای تهران

سهم این خون‌ها در بیداری مسوولین



پلتفرم و جامعه شبکه ای صرفا یک رسانه نیست. یک جامعه است. یک واقعیت است. یک زیست بوم است. اجازه ندهیم محل زندگی مردم در تصرف و محاصره دشمن باشد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، محسن مهدیان طی یادداشتی در روزنامه همشهری نوشت: مردم همراهی نکردند؛ طبیعی است که از مردم انتقام بگیرند. اما ثمره اش چیست؟ چه سناریویی را دنبال می کنند؟ هر کس به خودش رجوع کند ایندو حس را می یابد:

یکم. تفاوت ۲۴ و ۲۵ آبان چیست؟ از ۲۴ آبان هیچ چیز به خاطر ندارید. طبیعی هم هست. مردم همراهی نکردند. با همه تهدید ها باز هم بازار شهر باز بود و …اما ۲۵ آبان چه شد؟ خون ریختند و هنوز سرخط خبرهاست.

دوم. خسته اید. آشفته از این روزها و اخبار. حتی حس ناامنی. خط همینست. انتقام از مردم فقط این نیست که خون چند انسان بی گناه را بریزند. باید مردم بجهت روانی آسیب ببینند. این آسیب فیزیکی و روحی کمک می کند ذهن آماده شود که کار تمام است.

دقت کردید؟ هردو ثمره در ذهن است. شلیک نهایی به سمت ذهن مردم است. خط آشوب باید در ذهن ها داغ باشد و به نفع اوباش غلبه کند. اینجاست که خون می ریزند. مثل آب خوردن.

ذهن را محاصره کنند، شهر را تسخیر کردند و ولاغیر.

هیچ هزینه ای هم برای دشمن ندارد. هر چند روز یکبار به یک بهانه اطلاعیه می دهند. چند نفری در گوشه و کنار محلات جمع می شوند. خون می ریزند و خلاص.

این خون ریختن نیز شبیه ترورهای منافقین در ابتدای دهه ۶۰ کور نیست. کاملا حساب شده است. آنروزها فقط قصدشان ترساندن جریان انقلاب بود. اما امروز هدف شناخت است نه ترس و تهییج. آنروزها خبر مظلومیت مردم بساط ظلم وترور را جمع کرد. اما امروز خبر مظلومیت شهید حتی به مادر شهید هم نمی رسد؛ چه رسد به مردم. مادر کیان در جنگ روایت ها به قاتلان فرزندش پناه می برد و ناخواسته کمک می کند تا کودکان بیشتری کشته شوند.

بازی نیز دو سر برد برای آنهاست. آدم می کشند. اگر از امنیتی ها باشد سوت و کف میزند و بهم تبریک می گویند. اگر کودک یا دختر جوان باشد پروژه کارخودشونه کلید می خورد. همین نکردند؟

حالا حرف چیست؟

آقایان مسوول؛

بی عملی ناشی از گیجی از تصمیم از سر انفعال ومماشات هم بدتر است. مطالبه امروز مردم پایان مداراست؛ کاری نکنیم از این مطالبه عبور کنند و بگویند سیستم در تصمیم گیری دچار گیجی است.

همه عملیات اوباش بین المللی خلاصه در محاصره ذهنی مردم است. صدای مظلومیت شهدای امنیت حتی به مردم هم نمی رسد که بخواهند خونخواه باشند.

چرا تصمیم نمی گیریم؟

رسانه ها در عصر پلتفرم در شبکه ها محصور اند. پیام پرقدرت، دست کسی است که اول پلتفرم را در اختیار داشته باشد و بعد هم شبکه های درون آن. بستر شبکه ها و پلتفرم که دست اوست. همین باعث می شود مارپیچ سکوت درست کند و جریان رسانه ای حق را حذف کند. اما شبکه سازی هم دست اوست. شبکه دو بخش دارد. یکی راس شبکه، یکی اعضا. تعداد شبکه ها و اعضای شبکه ها اگر یک حرف را تکرار کنند مخاطب تخت بند و مسخ می شود. اینجاست که تعداد شبکه و تعداد اعضا بسیار مهم است. ایندو در کنار هم حکم یک جامعه واقعی را بازی می کند نه مجازی.

برای همین است که به گزارش مجاهدت از وزارت اطلاعات ۵۰ هزار کاربر فیک ساختند. برای سرشبکه ها نیز برنامه ها داشتند و دارند. از به خط کردن امثال آنجلینا جولی و هالیوودی ها و رقاص و مطرب تا صدف بیوتی و غیره تا خریدن صفحات سلبریتی ها و اجاره آنها و تهدید وتطمیع شان.

صدا تنها در شبکه هاست که می چرخد. بهترین محصول رسانه ملی نیز به مخاطب نمی رسد. عمق ماجرا را متوجه ایم؟

وظیفه آقایان مسوول اینست که اول چرخه تولید پیام در سر شبکه های تروریست رسانه ای را بشکنند. چرا امثال هنگامه قاضیان و الناز شاکر دوست نباید پاسخگوی اتهام به نظام باشند؟ چرا صادقی و پروانه سلحشوری باید آزاد باشند؟ دایی و گل محمدی چه؟ چرا پلتفرمی که جریان رسانه ای حق را سانسور و دچار مارپیچ سکوت ساختاری می کند باید آزاد باشد؟

آقایان مسوول

پلتفرم و جامعه شبکه ای صرفا یک رسانه نیست. یک جامعه است. یک واقعیت است. یک زیست بوم است. اجازه ندهیم محل زندگی مردم در تصرف و محاصره دشمن باشد.

واقعیت اینست که اگر چنین فهمی بیابیم شب و روز خواب نداریم و تدبیر می کنیم. واگرنه با تقلیل و مبتذل کردن ماجرا دنبال این وزیر و آن وکیلید تا به نقطه ای موهوم حواله کنید و یا همچنان منتظر می مانید ببینید چه کسی و در کدام پلتفرم ایرانی، نسخه پلاسش بالا می آید که بعد تصمیم بگیرید.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

سهم این خون‌ها در بیداری مسوولین بیشتر بخوانید »

درباره جنبش بددهنی

درباره جنبش بددهنی



“القای رسانه دشمن” در ساخت “استقرای ناقص” و “تعمیم شتابزده”، پروسه تبدیل اعتراض به اغتشاش و ایجاد جنبش فحاشی است.

به گزارش مجاهدت از مشرق، محسن مهدیان طی یادداشتی در روزنامه همشهری نوشت:

دانشگاه که چاله میدان نیست، پس این ادبیات چارواداری از کجا است؟ آنهم ذیل نام “شریف” و “خواجه نصیر” و “علم و صنعت”. آنهم در هم صدایی دختر و پسر؛ آنهم به نام اعتراض.

اصلا هدف فحاشی چیست؟ قرار است با بددهنی چه چیز و چه کس و چطور اصلاح شود؟

اساسا ریشه این خشم و نفرت کجاست؟

سه نکته و یک چه باید کرد…

یکم نسبت بددهنی با دانشجوئی.

واقعا بددهنی نشانه هویت دانشجوئی ماست؟ حتما خیر. این سطح از سخیف بودن از حیای دختران و ادب پسران ما خارج است. اما هیجان جمع و سندرم دوقطبی های استادیومی، فحاشی را تسهیل می کند.  با این حال اگر فیلم تجمعات را به هر کدام از این معدود دانشجوها در خلوت عقلی نشان دهیم، حتما شرمنده می شوند.

پس چرا فحش می دهند؟

دوم نقش معرکه گیرهاست.

معرکه گردان ها چه کسانی اند؟ کسانی که از فحاشی نفع سرشار می برند. اینها دو خط را توامان دنبال می کنند؛ یکم “نمادسازی” و دوم “تحریک سازی”.

نمادسازی چیست؟ جریان آشوب، کف خیابان را از دست داده است. کف خیابان طی یک ماه گذشته محل آشوب های دست ساز و پراکنده ای بود که تنها پشت دست اتاق خبر خناسان را پر می کرد؛ با این حال بساط همین نیز جمع شد. اما سکه کاسبان آشوب در آتش است.

اینجاست که به خبر نرسند به دروغ می رسند و می بافند؛ شبیه همین کشته هایی که روزانه از روی آمار متوفیان بهشت زهرا و پزشکی قانونی می سازند.

اما وجه دیگر جعل خبر، نمادسازی است؛ چند نفر اجیر کنند تا دیوار بنویسد و بیلبورد شهری تخریب کند و بر حوضچه های پارک رنگ بریزد و غیره. نمادسازی باعث جلب توجه در جنگ صداها است؛ بددهنی نیز همینجاست.

اما خط دوم معرکه گیرها تحریک مخالف است؛ تا طرف مقابل عصبی شود و تلافی کند و آتش این جنگ برای شیادهای رسانه  فاکتور شود.

اما این توصیف میدانداری ضدانقلاب است؛ تکلیف بددهنی دانشجو چیست؟ واقعا چرا؟

 سوم “خلسه رسانه ای” است.

کشور بدون اشکال است؟ حتما نه. اما این سطح از خشم و نفرت امتداد اعتراض به آسیب هاست؟ باز هم حتما نه. اشکال را مطالبه می کنند تا اصلاح شود. اساسا این فحاشی ها نقد به چیست؟ به کجاست؟ چه چیز باید اصلاح شود؟ چطور باید اصلاح شود؟ چه کسی باید اصلاح کند؟ هیچ؛ روشن نیست.

این فحاشی ها تنها و تنها خروجی یک خلسه رسانه ای است که سالهاست پلتفرم رسانه ای دشمن ساخته است.

“اغوای شبکه ای” با “میدان داری رسانه های اهریمنی” قدرت دارد، خطای یک مسوول و نهاد را تبدیل به دسیسه یک هیولا کند و آدم ها را مشحون از خشم و نفرت سازد.

در این باره حرف بسیار است و مجال اندک؛ اما همین یک جمله بس که “القای رسانه دشمن” در ساخت “استقرای ناقص” و “تعمیم شتابزده”، پروسه تبدیل اعتراض به اغتشاش و ایجاد جنبش فحاشی است.

در “خلسه رسانه ای” و این “اغوای ذهنی” است که انسان ها با عبور از هویت شان به ادبیات چارواداری می رسند؛ مسخ اینجاست.

اما چه باید کرد:

پاسخ این بند در شعار دانشجویان بااخلاق دانشگاه علم و صنعت است؛ آنجا که در واکنش به بددهنی ها فریاد زدند: «اگر بهم فحش بدی، بازم برات جون میدیم»

این شعار از سرآگاهی است چون میداند شعار مقابل از سر هیجان است. چون می داند این نیز چون کف خیابان تخلیه می شود و کف دانشگاه می ماند با وجدانش.

این شعار دعوت به خود انسانی است؛ هویت دانشجوی ما دین است و انقلاب. این شعار ترجمه عبارت عالمانه و دلسوزانه فرمانده سپاه است که رجزگونه گفت: «با همین جوانان کف خیابان به جنگ دشمن می رویم.»

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

درباره جنبش بددهنی بیشتر بخوانید »