دبیر چهلمین جشنواره فیلم فجر گفت: صاحبان اثر حق انصراف و خارج کردن فیلمهای خود آن هم چند ساعت قبل از پایان جشنواره ندارند.
به گزارش مجاهدت از مشرق، مسعود نقاش زاده درباره انصراف تهیهکننده فیلم ملاقات خصوصی از حضور در جشنواره فیلم فجر، تاکید کرد: فیلمسازان، تهیه کنندگان و کارگردانان قبل از اعلام فیلمهای خود به جشنواره، آیین نامهای را امضا میکنند.
دبیر چهلمین جشنواره فیلم فجر افزود: بر اساس این آیین نامه، آنان حق انصراف و خارج کردن فیلمهای خود آن هم چند ساعت قبل از پایان جشنواره ندارند.
بیشتر بخوانید:
ارتباط کنارهگیریها از جشنواره فیلم فجر با داوران و داوری
امیر بنان، تهیه کننده فیلم ملاقات خصوصی روز گذشته و در ساعاتی پیش از اعلام نامزدهای چهلمین جشنواره فیلم فجر، با ارسال نامهای به مسعود نقاش زاده، دبیر چهلمین جشنواره فیلم فجر، انصراف فیلم خود را از داوریهای این دوره از جشنواره اعلام کرد.
این فیلم در ۲ بخش بهترین فیلم اول و بهترین بازیگر مکمل مرد، نامزد بود.
در نامه تهیه کننده فیلم ملاقات خصوصی به دبیر جشنواره فیلم فجر آمده بود: نظر به عدم توجه به آرای مردمی در جشنواره فجر، حذف آن و از طرفی با عنایت به اینکه به زعم این حقیر، این تصمیم اثر وضعی بر سینمای ایران دارد، ضمن سپاس از حضرتعالی از شما و همکارانتان به این وسیله اعلام میدارم که فیلم ملاقات خصوصی را به کارگردانی امید شمس و تهیه کنندگی اینجانب از داوری جشنواره خارج کنید و در هیچ یک از بخشها داوری نشود. امیدوارم جوابی برای حق الناسی که ضایع شد، داشته باشید.
در بخش پایانی نامه تهیه کننده فیلم ملاقات خصوصی تاکید شده است: در پایان از مردم عزیز و تماشاگران ملاقات خصوصی، تشکر میکنم، سپاسگزارم و امید دارم به یاری حق تعالی در اکران عمومی بتوانیم میزبان خوبی باشیم.
آیین اختتامیه چهلمین جشنواره فیلم فجر ساعت ۱۸ امروز جمعه ۲۲ بهمن ماه از طریق شبکه نمایش پخش میشود.
منبع: ایرنا
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
سرویس فرهنگ و هنر مشرق –پس از حواشی اخیر سازمان سینمایی و برخی اصلاحیههای وارده ساترا به سریال «زخمکاری» (محمدحسین مهدویان) کارگردان سریال متن اعتراضی تفصیلی را در صفحه اینستاگرامش منتشر کرده که هر سطر از آن بشدت قابل تحلیل است و متاسفانه رسانههای بسیاری بدون بررسی محتوا و تماشای آخرین ساخته مهدویان اقدام به انتشار گسترده آن کردهاند.
در بخشی از این بیانیه میخوانیم:
نمیدانم چه داوریای خواهید داشت و متن پیش رو را چهگونه تحلیل خواهید کرد. اما من دلسوزانه و در نهایت مسوولیتپذیری نسبت به مخاطبان پرشمار سریال زخم کاری و تمامی محصولات فرهنگی و هنری اعلام میکنم در هفتههای گذشته با رویکردی سازنده و مبتنی بر تعامل به سانسورهای عموما غیرمنطقی و غیرعرفیساز و کار سانسور صدا و سیما و زیر مجموعهی آن یعنی ساترا تن دادم تا اختلالی در روند پخش سریال پیش نیاید و انتظار هفتهگی شما را برای تماشای قسمتهای جدید ارج نهاده باشم. تعاملی که من و همه همحرفهایهایم همیشه از سر جبر و ناچاری و نه از سر رضایت به آن تن دادهایم تا بتوانیم آثارمان را در مملکت عزیزمان و برای مردم نازنین خودمان به نمایش درآوریم. ولی اینبار سطح سختگیریها به جایی رسیده که از حد طاقت و تحمل من خارج شده است.
وزارت ارشاد بر اساس یک اشتباه تاکتیکی به کتاب «بیست زخمکاری» محمود حسینیزاد مجوز اعطا کرد و پس از اعطای مجوز از تائید این کتاب پشیمان شد. لذا دستور به عدم چاپ مجدد کتاب داد. سازندگان زخمکاری نتوانستند مجوز ساخت این سریال را از سازمان سینمایی تغییر مناسبتی نظارت، از وزارت ارشاد به ساترا مجوز ساخت این سریال را از ساترا دریافت کردند.
حالا ساترا همان مرجعی که پروانه ساخت اعطا کرده، به سریال اصلاحیه نمایشی میدهد. با علم به این موضوع عبارت “سانسورهای عموما غیرمنطقی و غیرعرفی” از سوی مهدویان معنا پیدا نمیکند. وزارت ارشاد به فیلم «شیشلیک» اصلاحیههای فراوانی وارد دانست و نسخه مثله شده آن در جشنواره به نمایش درآمد، آیا مهدویان آنقدر جسارت داشت که در رابطه با آن فیلم بیانیه بنویسید؟ به هر حال حساسیت فعلی ساترا در ارائه پروانه نمایش به سریال زخمکاری، علی الخصوص قسمت ششم قابل تقدیر است و حمله مهدویان به ساترا، به بهانه ممیزی سریال پذیرفتنی نیست. با توجه به آنچه در شمال کشور حین فیلمبرداری یک اثر ایشان رخ داد و مجوزهای لازم ارائه نشده بود، مهدویان در گلستانی که برایش ساختهاند، تصور تافته جدابافته بودن را باور کرده است.
در ادامه مهدویان اشاره میکند:
در قسمت ششم سریال زخم کاری به نقطهای رسیدهام که میبینم تن دادن به سانسورهای غیرعقلانی، غیرحرفهای و دور از واقعبینی اجتماعی به وضوح موجب تاثیرات مخرب بر داستان و تضییع حقوق ما به عنوان سازنده و شما به عنوان مخاطب شده است. پس اجازه بدهید در قسمتهای پیش رو در صورت ادامهی این رفتار، میان حق مسلم شما برای تماشای سروقت قسمت جدید و احقاق حق دیگرتان که تماشای نسخهای در شان شماست، دومی را انتخاب کنم. قطعا میپذیرید که مسوولیت تضییع حق اولتان نه بر عهدهی ما که بر گردهی آنهاست که از دایرهی منطق و عقل خارج شدهاند و مسیر زور پیش گرفتهاند. شاید به زودی سیاههی این سانسورها را برای داوری درست مردم و مدیران خردمند باقیمانده بر مسند منتشر کنم تا خودتان قضاوت کنید و تصویری واقعی از میزان رفتارهای تنگنظرانه و سلیقهای پیش رویتان داشتهباشید.
نکته جالب اینجاست که در قسمت ششم زخم کاری مالک شخصی اصلی سریال به کیش میرود. مالک (با داشتن همسر و دو فرزند) قبل از ازدواج با همسرش، سمیرا، عاشق منصوره ریزآبادی(هانیه توسلی) دختر نعمت ریزآبادی بوده است.
ریزآبادی پدرخوانده یک هولدینگ اقتصادی بزرگ، معشوقه جوان خودش، سمیرا را به عقد مالک درمیآورد تا مالک از ازدواج با منصوره (دخترش) چشم پوشی کند. پس از قتل ریزآبادی توسط مالک و تصاحب اموال او، در قسمت ششم ریزآبادی برای احیای خاطرات گذشتهاش، با معشوقه سابقش یعنی منصوره به کیش میرود. شب را با هم شام میخورند و سکانس پایانی کات میخورد به منصوره که خدمه هتل در حال پذیرایی از او هستند و قسمت ششم به پایان میرسد.
ما در پایان سریال منصوره را تنها در تراس هتل میبینیم و مالک در آن حضور ندارد. “ارتش مجازی تطهیر کننده سریالهای شبکه نمایش خانگی” (مدائن) تصویر حضور مالک همراه با سمیرا را در تراس منتشر میکنند که از سریال حذف شده است و مالک در همان میزانسن تراس با پوشیدن حوله حمام روبروی منصور نشسته است. انتشار این عکس معنای قسمتهای سانسور شده را به مخاطب تفهیم میکند و جالب اینجاست یکی از نخستین رسانههایی که این عکس را منتشر میکند، کانال تلگرامی شبکه من و تو است.
مهدویان در برش دیگری از انتقادات یکسویهاش در صفحه اینستاگرام خود نوشت:
رفتاری که جراحتهایی سنگین و زخمهایی کاری بر پیکر فرهنگ و هنر این سرزمین وارد آورده است. با سیطرهی این نگاه سختگیرانه مطمئن باشید بسیاری از سریالهای سالهای دور همین تلویزیون مثل در پناه تو و یا میوهی ممنوعه دیگر قابلیت تولید و پخش نخواهند داشت. روی سخنم نه با صاحبان این نگاه که با مردم و مدیران فرهنگی دلسوزیاست که هنوز روح مسوولیت در وجودشان زنده مانده است و به خردورزی و تدبیر باور دارند. عزیزان، آگاه باشید. دردمندانه و با نگرانی بسیار عرض میکنم. ما گرفتار مدیرانی شدهایم که چنان از درک واقعیات حاکم بر جامعه عاجزند که گویی بر چشمها و گوشهایشان مهر زدهاند و نمیبینند آنچه ما میبینیم. به راستی شما در کدام جامعه زندگی میکنید و برای کدام مردم نسخه میپیچید؟ اصلا جامعه و مردم را کنار بگذارید. آیا فرزندان خود را هم نمیبینید؟ بیچاره ما که مدیریت فرهنگ و هنرمان در سیطرهی بیتدبیری شماست.
با تدبیری صحیح همباشی اروتیک منصوره و مالک در سریال کمرنگ میشود. آیا کارگردان سکانس قبل از حضور در تراس را هم فیلمبرداری کرده که چنین لب به چنین اعتراضی حماسی گشوده است؟
آیا با نمایش تصاویری از بودن مالک و منصوره پس از صرف شام و حضور در هتل مشکل جراحت سنگین و زخمهای کاری بر پیکر فرهنگ و هنر این سرزمین را حل خواهد شد؟ یعنی مشکل پیکره فرهنگی این سرزمین نمایش سکسوالیته رسمی و علنی است؟ برایمسئولی که اقدام به حذف این سکانس کرده باید مراسم بزرگداشت برگزار کرد، چون نمایش آنچه مقصود مهدویان است، یعنی پایان اخلاق در صنعت نمایشی ایران.
مهدویان در این متن اشاره میکند که ما گرفتار مدیرانی شدهایم که از درک واقعیت حاکم بر جامعه عاجزند. پرسشی که با این کارگردان مطرح باید کرد این است واقعیت جامعه همین سکانسی است که رابطه جنسی مالکی و منصوره را در ناخودآگاه مخاطب تشدید میکند.
تائید بر عدم حذف چنین صحنههایی ناخواسته یادآور برنامهای با محتوای «وان نایت استندOne night stand » همباشی یک شبه است که در سایت آپارات ساخته و تولید شد و این بار این میزان سختگیری مدیران ناظر بر این محتوا مصداق تدبیر برای حفظ اخلاق است.
با این تفاسیر محتوای نمایشی تولید شده در فیلیمو و آپارات از مجموعه هولدینگ صباایده هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارد.
مهدویان در بخش دیگری از متن اینستاگرامی خود مینویسد:
نمیدانم خبر دارید یا مثل همیشه در خواب خوش بیخبری سیر میکنید. شنیدهاید که چند پلتفرم بزرگ بینالمللی از جمله نتفلیکس برای سرمایهگذاری روی طرحها و ایدههای فیلمسازان ایرانی ابراز تمایل کردهاند؟ تردید نکنید که به زودی زود پلتفرمهای خارجی، مقصد هنرمندان خلاق ایرانی خواهند شد و نخبههای فرهنگی ما هم مثل نخبههای علمی و اقتصادی عرصه را خالی خواهند کرد. و چه تقارن آشنایی است که درست در روزگاری که با درخشش آثاری چون همگناه، آقازاده، قورباغه، میخواهم زنده بمانم و دهها محصول هنری دیگر، پلتفرمهای نمایش خانگی وطنی پا میگیرند، ناگهان سر و کلهی مشتریهای خارجی پیدا میشود و با پاسِ گلِ طلایی مدیران اشتباهی که بذر ناامیدی میکارند، نیروهای خلاق و هوشمند بخت خود را در بیرون مرزهای سرزمین اجدادیشان جستجو خواهند کرد. به راستی چرا چنین میکنید؟ چرا با حقکشی، نخبگانی را که دل در گرو این آب و خاک پرگوهر و فرهنگنواز دارند، چنین میتارانید؟ چرا با تنگنظری و فشار آثار خلاق هنرمندان نجیب ایرانی را به پیکرههایی زخمخورده و محتضر بدل میکنید که عقیم و بیاثر باشند تا بازارشان از سکه بیفتد؟ چهکسی از این رویه سود میبرد؟ آثار هنرمندان دلسوز ایرانی را با انگ تلخنگری و ولنگاری و تحلیلهای اشتباه و نیتخوانیهای ناصواب زمینگیر میکنید و به جایاش در صدا و سیمایتان سریال خانهی پوشالی و فرار از زندان پخش میکنید. خوشبهحال هنرمندان خارجی که حتا در تلویزیون ملی ما هم دستشان از هنرمندان داخلی بازتر است. آنها برای نمایش زوال و تاریکی و ضد قهرمانهای جذاب آزادند و ما دربند. فریاد که این مدیریت مستشارپسند و عاشق واردات در همهی عرصهها امان ما را بریده است. به خدا که شما نه از ما مسلمانتر هستید و نه برای مردم و جامعهمان دلسوزتر. نمیدانم به چه معتقدید اما به همان چیز قسمتان میدهم که لااقل برای مدت کوتاهی دستتان را بردارید و بگذارید کمی نفس بکشیم. شاید بتوانیم در این روزگار دشوار، به اندازه یک سریال، یک فیلم یا یک موسیقی زیبا برای دقایقی هم که شده مردممان را به خوشی در آغوش بگیریم و شعلهی امید را در دل جوانان این خاک زنده نگه داریم.
مهدویان دست به یک تهدید میزند که نخبههای فرهنگی مثل نخبههای علمی و اقتصادی عرصه را خالی خواهند کرد و به زودی با پلتفرمهای خارجی همکاری خواهند کرد. استفاده از گل واژه نخبه در میان اهالی سینما و آثار نمایشی شکل کاربردی نخواهد داشت. پرفروشترین سریالهای شبکه نمایش خانگی با الگوبرداری از سریالهای ترکی و کلمبیایی مبتنی بر روابط مثلثی و ذوزنقهای ساخته میشود و سازندگان این آثار در گذشته راننده تاکسی، آرایشگر سلمانی و دارنده یک بوتیک بودهاند، محمد حسین مهدویان دقیقا به کدام دسته از نخبگان اشاره دارد؟
اگر اشاره محمد حسین مهدویان از نخبگی، ساختن سریال با ضریب اروتیک است، غیروطنیهای از این حیث دارنده طبقه نخبگان بیشتری هستند و به آرایشگر سابق، راننده تاکسی و دارنده بوتیک نیازی ندارند.
او در این بیانیه اشاره به پخش خانه پوشالی و فراز از زندان از شبکههای سیما دارد و مینویسد خوش به حال هنرمندان خارجی. در سریال فرار از زندان روابط مثلثی و همباشی یک شبه نمیتوان یافت. قهرمان این سریال در یک سیستم ظالم و جائر قربانی است و نبرد خیر و شر به زیبایی به تصویر کشیده شده و این زیبایی چنان عمق دارد که صدا و سیما نیاز از نمایش آن نمیتواند چشمپوشی کند. در سریال «خانه پوشالی» سیاستمدار آمریکایی و همسرش مرتکب بیاخلاقیهای مکرری میشوند و مخاطب ذرهای با این بیاخلاقی نمیتواند همذاتپنداری کند، اما مهدویان روابط غیراخلاقی مالکی و منصوره را زیبا تصویر میکند.
پس از «شیشلیک» انتقادات گروههای اصلاحطلب از مهدویان افزایش یافت و با زخمکاری به اوج رسید. زخم کاری مغضوب هر دو جناح است، مبتنی بر ارزشهایی که بر اساس آن آثار نمایشی را قضاوت میکنند. پس سودای رفتن و همکاری با نتفلیکس یک بلوف یا یک تهدید است؟ چون هیچ جناحی طالب اثر مهدویان نیست!
دایره ولنگاری در تولیدات چنان است که فعالان و تولید کنندگان آثاری نظیر مهدویان باید به جامعه اخلاقی ایرانی فرصت نفس کشیدن بدهند و این نکته را فراموش نکنند، خانواده بزرگترین خط قرمز نتفلیکس و پلتفرمهای خارجی است.
خانواده بزرگترین خط قرمز هالیوود، منبع تولید فیلم و سریال در جهان است اما زخمکاری، دل، قورباغه، همگناه، گیسو چه نسبتی با حفظ شئونات خانواده دارد؟
رابطه تینایجرها مثل رابطه مائده و میثم در هالیوود مشمول ممیزی خواهد شد. اغلب روابط تینایجرها در آثار هالیوودی در سالهای پایانی دبیرستان(اشاره به فرهنگ پرایم) رخ میدهد. ضمن اینکه برای کار کردن در پلتفرمهای خارجی باید یک روزمهای داشته باشید. از منظر پلتفرمهای خارجی، دو فیلم ماجرای نیمروز و ایستاده در غبار مردود است و با «شیشلیک» هم نمیتوان از نت فلیکس و آمازون دلبری کرد، پس این امیدآفرینی بشدت واهی است.
نقد مفصل روزنامه سازندگی و اعتماد و خیل عظیم انتقادات رسانههای اصلاح طلب اثبات میکند که حتی گروههای همسوتر با کارگردان از محتوای زخمکاری خشنود نیستند. زمان تکرار میشود، مخلمباف نیمه نخست دهه شصت محبوب کیهان و رسانههای اصولگرا بود، این وضعیت برای مهدویان در نیمه دهه نود مصداق داشت، محبوب رسانههای انقلابی و ارزشی. پس از نوبت عاشقی، روزنامه اطلاعات که ذات اصلاحطلبی دارد از نوبت عاشقی مخملباف بشدت انتقاد کرد. «حمیدرضا زاهدی» مدیر مسئول یکی از روزنامههای اصلاح طلب دوم خرداد با عنوان «روزگار».
پس از «شیشلیک» انتقادات گروههای اصلاحطلب از مهدویان افزایش یافت و با زخمکاری به اوج رسید. زخم کاری مغضوب هر دو جناح است، مبتنی بر ارزشهایی که بر اساس آن آثار نمایشی را قضاوت میکنند. پس سودای رفتن و همکاری با نتفلیکس یک بلوف یا یک تهدید است؟ چون هیچ جناحی طالب اثر مهدویان نیست!
مهدویان با نگارش این بیانیه نشان داد، نئومخملباف ۱۴۰۰ خواهد شد، اما مخملباف وقتی مهملبافت که در جشنوارههای جهانی جوایز فراوانی کسب کرده بود و یک چهره بینالمللی بود. آن طیف از برندگان جشنوارههای جهانی نظیر مخلمباف آیا توانستند درخشش گذشته خود را در بیرون از ایران تکرار کنند و در نهایت ثمره مخملباف با کارنامهای مفصل از دریافت جوایز خارجی چه شد؟ سکس و فلسفه. مهدویان با کدوم روزمه بینالمللی چنین خط و نشانی را ترسیم میکند که با پلتفرمهای جهانی همکاری خواهد کرد؟
انتقادات گروههای اصلاحطلب از مهدویان با شیشلیک افزایش و با زخمکاری به اوج رسید. زخم کاری مغضوب هر دو جناح است. پس سودای رفتن و همکاری با نتفلیکس یک بلوف یا یک تهدید است؟
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق،شاید بپرسید مگر سیگار کشیدن چه عیبی دارد؟ اصلا مگر در واقعیت خیلی از مردم سیگار نمیکشند؟ پس چرا باید نشان دادن این کار در فیلمها و مجموعههای نمایشی مذموم باشد؟ واقعیت این است سوالات ظاهرا منطقی بالا، پیشفرضهای غلطی دارند که طبیعتا نتیجهای نادرست از آنها حاصل شده است. سیگار کشیدن اگرچه ممنوعیتی ندارد (منهای اماکن عمومی) اما واضح است نفس سیگار کشیدن در شرایط معمول با نشان دادن همین کار در مجموعههای نمایشی و فیلمها، زمین تا آسمان فرق دارد. برای مثال همفری بوگارت ممکن بود در خلوت خودش سیگار بکشد و هیچکس هم کاری به کارش نداشته باشد اما وقتی در فیلم کازابلانکا و شاهین مالت با آن فیگور و ادا و اصول سیگار روشن میکند و پک میزند، محال است قبول نکنیدخیلی از جوانها وسوسه نشدهاند تا یک نخ سیگار روشن کنند و برای تجربه هم که شده مثل بوگارت سیگار بکشند. یا اصلا چرا راه دور برویم. قبول ندارید که خیلیها با دیدن مجموعه زخم کاری و جواد عزتی که فندک زیپو را در میآورد و سیگار روشن میکند، به هوس میافتند مثل او باشند و مثل او سیگار چاق کنند؟ هرچقدر هم بهتر و جذابتر بازی کند، تعداد بیشتری از مخاطبان (بهخصوص جوانترها) مثل او میپوشند، حرف میزنند، میخندند و سیگار میکشند. متاسفانه در بسیاری از مجموعههای نمایش خانگی حتی این موارد هم رعایت نمیشود. پدر جلوی بچههای کوچکش سیگار میکشد، پسر به پدر سیگار تعارف میکند، زن و مرد با هم راه میروند و سیگار دود میکنند و. با دست فرمانیکه شبکه نمایش خانگی درحال ویراژ دادن با آن است، بعید نیست که بهزودی همین رعایت موارد اندک از سوی سیگاریها هم در جامعه رنگ ببازد و از سوی دیگر، آش دوباره چنان شور شودکه ابلاغیه و دستورالعمل صادر شود که نمایش و استعمال هرگونه دخانیات در تمام فیلمها و مجموعهها ممنوع است.
۴۲ زخم کاری سیگاریها آن شعر آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است را اینطور ادامه میدهند: سیگار بعد چایی، چایی بعد سیگار. اما سریال شبکه نمایش خانگی «زخم کاری» به نویسندگی و کارگردانی محمدحسین مهدویان، مصرع دوم شعر را به «سیگار پشت سیگار» تبدیل کردهاست و به نظر میرسد حتی با همین چهار قسمت منتشر شده هم بتواند نام اثرش را در کتاب رکوردهای گینس ثبت کند. بس که شخصیتهای مختلف این سریال سیگار میکشند، بهویژه شخصیت مالک مالکی با بازی جواد عزتی.
هرچند در شروع سریال در زمینه بدآموزیهای احتمالی اثر هشدار لازم به تماشاگران داده میشود و مینویسند: «این سریال دارای محتوایی است که تماشای آن ممکن است برای کمتر از ۱۵ سال مناسب نباشد.» و به نوعی درجهبندی محو سنی در آن رعایت شده اما این تلنگر جدی و کافی نیست و چهبسا مخاطبان کم سن و سالی که دلبسته جواد عزتی هستند، وقعی به این محدودیت سست و غیررسمی ننهند و بهناچار با صحنههای سیگارکشیدن قهرمان و بازیگر محبوبشان مواجه شوند و آن بدآموزی و الگوبرداری که نباید اتفاق بیفتد.
گرچه ممکن است توجیهاتی از این قبیل از سوی سازندگان سریال مطرح شود که شخصیتهایی سیگار میکشند که درواقع و در عمل ضدقهرمان محسوب میشوند و آدمهای صالح و درستکاری نیستند، از جمله خود مالک مالکی که دست به جنایت میزند یا ناصر که شخصیت تندخویی است، هرچند تا اینجا دست به قتل و جنایت نزده اما آدم مثبتی هم به نظر نمیرسد. با این حال تعدد و حجم بالای صحنههای سیگار که بسیاری از آنها غیرضروری و فاقد بار دراماتیک هستند، باعث اعتراضاتی در فضای خانوادهها و رسانه شدهاست و جنبه بدآموزی و منفی اثر را تقویت و تشدید میکند. فارغ از بیملاحظگی سازندگان سریال که میتوانستند کمی در این زمینه خوددارانه عمل کنند و از فضای باز موجود در این خصوص استفاده و چهبسا سوءاستفاده نکنند، بحث کنترل و نظارت شبکه نمایش خانگی و سازمان سینمایی هم مطرح میشود که باز همچون موارد مشابه دیگر دقیق و درست و کافی عمل نکرده و اجازه چنین فضای دودآلودی را به یک اثر نمایشی داده است. ضمن اینکه این فقط محدود و منحصر به زخم کاری نیست و دیگر سریالهای شبکه نمایش خانگی، با چنین دود و دمی (هرچند با میزان و شدت کمتر) پیش میروند اما سریال مهدویان دیگر نوبر است در این خصوص و چشم بازار را با دود سیگار کور کردهاست.
روز – خارجی – سیگار!
ما با بررسی چهار قسمت منتشر شده زخم کاری تاکنون به آمار جالبی رسیدیم و تا اینجا ۴۲ پلان (نما) سیگار کشیدن و در مواردی تریاک کشیدن را در این سریال دیدهایم. به تفکیک در قسمت اول ۶ صحنه، در قسمت دوم ۱۵ صحنه، در قسمت سوم ۸ صحنه و در قسمت چهارم ۱۳ صحنه.
اگر سریال با همین میزان و شدت صحنههای سیگار و مصرف تریاک و دیگر مخدرات پیش برود، دست سریال «آینه عبرت» و شخصیت آتقی را هم میبندد!حالا بیایید و صحنههای سیگاری و دود و دمی زخم کاری را با هم مرور کنیم و ببینیم چقدر نمایش چنین صحنههایی ضرورت داشت و حاوی بار دراماتیک بود و چقدر هم غیرمنطقی و غیرضروری این کار صورت گرفت.
اول از همه اینکه خود تیتراژ ابتدایی به اندازه کافی گویاست و نشان میدهد که چقدر در طول خود سریال، قرار است صحنههای سیگار کشیدن ببینیم. مالک مالکی (جواد عزتی) را در چند نمای کارتونی شده، در حال کشیدن سیگار میبینیم. هرچند در کلیت موافق این حجم از مصرف سیگار آن هم در یک اثر نمایشی محبوب و پربیننده نیستیم اما انصافا سازندگان سریال در همین تیتراژ اول صادقانه عمل کردهاند و چشمههایی از تفکیکناپذیری مالک و سیگار را به مخاطب نشان میدهند. بهجز مالک، در یکی از نماهای تیتراژ، شخصیت نجفی با بازی مهدی زمینپرداز را هم در حال کشیدن سیگار میبینیم.
اولین شخصی که در قسمت اول، سیگار میکشد ناصر (سعید چنگیزیان) است. او سیگار را در حضور پدرش، حاج عمو (سیاوش طهمورث) میکشد که خودش همزمان مهیای مصرف تریاک است. فارغ از این شروع که بدآموزی در آن موج میزند، نکتهای قابل طرح است. بهجز غیرضروری بودن کشیدن سیگار توسط ناصر، حرمت نگاه نداشتن پدر مساله مهمی است. معمولا در فرهنگ ایرانی، سیگاریترین افراد هم احترام بزرگترها بهویژه پدر را نگاه میدارند و دستکم در حضور او سیگار نمیکشند اما ناصر این مساله را رعایت نمیکند. توجیه البته میتواند بیملاحظگی و بیادبی شخصیتی چون ناصر باشد، ولی تعداد و تکرار این کار، حتی بار نمایشی اثر را مخدوش میکند و توی ذوق مخاطب میزند. با یک بار نمایش این کار هم میشد منظور را درباره شخصیت ناصر منتقل کرد.
مالک موقع ثبت قرارداد با نروژیها حتی دیالوگی در ترویج سیگار میگوید که واقعا ضروری نیست. نجفی: «مالک کجا رفتی؟ اینا خیلی وقته منتظرن.» مالک: «بیا، بیا یه سیگار بکشیم! »بازی مالک با فندک سر میز قرارداد، سیگار کشیدن مالک بعد از قرارداد، تصویر جعبه سیگار و زیرسیگاری پر سمیرا (رعنا آزادی ور)، سیگار و زیرسیگاری و جعبه سیگار ناصر در دفتر، سیگار کشیدن مالک درحالیکه رب دوشامبر به تن دارد، دیگر صحنههای مروج دود و دومی قسمت اول هستند. در این میان شاید تنها سیگارکشیدن پایانی که مالک استرس فراوانی از خیانت به حاج عمو در انعقاد قرارداد دارد، توجیه داشتهباشد و باقی صحنههای سیگاری غیرضروری باشد.
شروع قسمت دوم که اصلا بساط تریاککشیدن حاجعمو و شخصیت احمد (کاظم هژیرآزاد) است که ظاهرا بیشتر خوشایند جماعت تریاکی باشد، چرا که احساس میکنند جزئیترین آداب این کار رعایت شده. تعارف وافوری حاج عمو به پدر عروسش را به یاد بیاورید: «میخوای یه دود بزنی؟ صابخونه پک نزنه به آدم برمیخوره… جنسش خیلی خوبه. تفاله که نیستش که. مرده رو هم زنده میکنه!» باز هم در ادامه یک دیالوگ ترویجی دیگر درباره سیگارکشیدن داریم. وقتی سمیرا به عنوان لیدی مکبث ماجرا میخواهد همسرش را برای جنایت وسوسه کند، میگوید: «یه سیگار روشن کن.» آیا واقعا راه دیگری برای آرام کردن یک فرد پریشان احوال به جز سیگار کشیدن وجود ندارد؟
سیگار کشیدن کریم (امیرحسین هاشمی) که مشکل عصبی دارد و درگیر مشکلات حضانت فرزندش است، شاید توجیه نصفه نیمهای داشتهباشد،ولی باز تعدد و تکرار آن است که آزاردهنده و بیش از حد به نظر میرسد. شاید با ارفاق برای تعداد بالای سیگارکشیدن مالک، توجیهاتی وجود داشتهباشد اما سیگارکشیدنهای ناصر غیرضروریتر به نظر میرسد. سیگارکشیدن او در حیاط در قسمت دوم از این جنس است، بعد هم که نجفی با سیگار به او اضافه میشود. آن وسط هم که یک لول تریاک که جنسش از ناف پنجشیر است، از سوی مالک به احمد تعارف میشود. واقعا چقدر نمایش این صحنه ضرورت دارد؟ سیگارکشیدن مالک در ماشین در راه ویلای کلاردشت در ادامه چقدر منطق و ضرورت نمایشی دارد؟ پایپ کشیدن کریم حتما باید نشان داده میشد؟ سیگار کشیدن ناصر موقع جر و بحث با پدرش، سیگارکشیدن مالک در همراهی با حاج عمو، سیگارکشیدن نجفی، اینها همه چه کمکی به قصه میکند؟
در این میان سیگارکشیدن سمیرا موقع جنایت، بار دراماتیک دارد و بجا به نظر میرسد. همینطور سیگارکشیدن مالک بعد از جنایت.در قسمتسوم هم مرگ حاج عمو، بهانهای برای سیگار کشیدنهای مدام شخصیتها به دست میدهد که البته به لحاظ نمایشی و دراماتیک واقعا ضروری به نظر نمیرسند. تعارف کردن سیگار توسط اخوان به مالک چه ضرورتی دارد واقعا؟ تنها سیگارکشیدن فاتحانه مالک در پایان این قسمت است که مناسب است و توجیه دارد و او بعد از تشری اساسی به عموزادهها و خط و نشان کشیدن و به میمنت این فتح و آغاز سلطنت، سیگار سرخوشانهای میگیراند. قسمت چهارم با سیگارکشیدن غیرضروری مالک در جشنتولد شروع میشود و با سیگارکشیدنهای بیدلیل دیگر همچون مالک در باشگاه سوارکاری، مالک موقع مکالمه با احمد، نجفی وقتی میخواهد از مالک باجگیری کند، ناصر در دفتر کار، نجفی در باجگیری دوباره از مالک، ادامه مییابد. در این میان سیگارکشیدن مالک بعد از تهدید نجفی منطقی است. همچنین سیگارکشیدن کریم در شبی بارانی و کمی قبل از قتل نجفی.
سیگاریهای بد یا بدهای سیگاری
گمان نکنید میشود پای یکی از سریالهای شبکه نمایشخانگی نشست و یک آدم سیگاری یا حتی یک نخ سیگار ندید؛ داستان هر چه باشد و سریال از هر گونهای که باشد، باز میتوان یک صحنه سیگارکشیدن در آن پیدا کرد. همانطور که در این دو صفحه میبینید و لابد در سریالهای نمایشخانگی دیدهاید، تقریبا به سختی میتوان سریالی در این پلتفرم پیدا کرد که در آن حتی یک فرد سیگاری وجود نداشتهباشد. درست است که در دنیای واقعی همه جا و در میان هر قشری میتوان آدمهای سیگاری را دید اما جهان درام، قواعد خودش را دارد و حتی سیگارکشیدن شخصیتهای منفی آثار نمایشی باید دلیل و کارکرد داشتهباشد. دانستن این نکته هم خالی از لطف نیست که در شبکههای تلویزیونی کشور ترکیه که سریالهایش مخاطبان پرو پاقرص کم ندارد، حتی شخصیتهای منفی در حال سیگار کشیدن دیده نمیشوند و در بازنمایی خلافکارها یا گنگهای بزهکار استانبول هم از سیگار خبری نیست! از میان انبوه سریالهای عرضه شده در شبکه نمایش خانگی از جمله: ممنوعه، سیاوش، میخواهم زنده بمانم، خوب بد جلف، نهنگ آبی، هیولا، کرگدن و چند نمونهای که در ادامه میخوانید تقریبا هیچ سریالی نیست که در آن از دود و دم خبری نباشد. به نمایندگی از این سریالها این سه مورد را به لحاظ ضرورت استعمال سیگار بررسی کردهایم.
ضدقهرمانهای سیگاری
اجازه بدهید از سریال گیسو شروع کنیم که یک درام خانوادگی است و بر اساس منطق داستانی میتوانست از سیگار به عنوان یکی از نمادهای معرفی شخصیتهای بزهکار در فیلمها و سریالهای ایرانی، دور ماندهباشد اما در این سریال یونس با بازی مسعود رایگان سیگار میکشد و از آنجا که حضورش در سریال بسیار کمرنگ است، سیگار کشیدنش هم بسیار کم دیده میشود. گروه خلافکارهایی که برای به دام انداختن یونس، پسرش رضا را ربودهاند نیز بر اساس ارتباط نمادین سیگار و آدمبدها، سیگاری هستند. استعمال سیگار در سریال گیسو به همین دو مورد ختم نمیشود و سیگاری قهار این سریال پیمان است با بازی هومن سیدی که هر بار به هر بهانه در هر فضایی و نیز حتی در مقابل بازیگر کودک سریال هم سیگار دود میکند.
قهرمان ضد قهرمان دودی وقتی در سریالهای معمولی و درامهای خانوادگی شبکه نمایشخانگی میتوان آدمهای سیگاری را دید و سیگارکشیدنشان را به وضوح تماشا کرد، سریال ملکهگدایان با توجه به داستانی که دارد، نمیتواند از سیگار که هیچ، از هر نوع ماده مخدری خالی باشد. در این سریال قهرمان و ضدقهرمان سیگاری هستند؛ البرز با بازی آرمان درویش که قهرمان داستان است و شبیر با بازی رضا بهبودی که یکی از ضدقهرمانهاست، سیگار میکشند. اگرچه جهان روایت و موقعیتی که داستان ملکهگدایان در آن رخ میدهد، در مابهازای واقعی و بیرونیاش خالی از آدمهای سیگاری نیست اما سیگار کشیدنهای شخصیتهای این سریال بهخصوص شخصیتی مانند شبیر در این حد و اندازه، از چارچوب قراردادهای درام هم بیرون زده و منطقی به نظر نمیرسد.
مورد عجیب مهران مدیری سریال دراکولا؛ کمدی نه چندان موفق مهرانمدیری که این روزها از شبکه نمایشخانگی عرضه میشود از معدود سریالهای این شبکه است که میشود گفت از دود و دم برحذر بودهاست اما نه کاملا. یکی از معدود قسمتهای سریال دراکولا که در آن میشود سیگارکشیدن یکی از شخصیتها را دید، همین نمای سیگارکشیدن مهران مدیری است که البته خالی از معنا هم نیست. کامروا در حال فریبدادن ژاله و جلب اعتماد اوست، چربزبانی، زبان بدن، رفتار اطمیناندهنده بهعلاوه سیگار کشیدن که رهایی و بیخیالی را تداعی میکند، ابزاری هستند که مدیری به کمک آنها سعی دارد کامروا و شخصیت حیلهگرش را به مخاطب معرفی کند. از مهران مدیری که در نشست خبری و در حضور خبرنگاران و اهالی رسانه، سیگارش را آتشزده و دودش را به کام کشیده، بعید بود صحنههای سیگار کشیدن در سریالش را تا این اندازه محدود کند هر چند برخی همکاران حاضر در نشست خبری ساعت ۵ عصر، اذعان دارند او پیش از روشن کردن سیگارش از حضار اجازه گرفتهاست.
منبع: جام جم آنلاین
چرا سیگارکشیدن و به نمایش درآوردن آن به یکی از ملزومات سریالهای شبکه نمایش خانگی تبدیل شده است؟
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، در سالهای ۷۰ و ۷۱ شمسی، خلاء ایدئولوژیک ناشی از فروپاشی اتحاد شوروی، آنچنان بر روشنفکران دلسپرده به اندیشه چپ در سرتاسر دنیا گران آمد که حتی موارد بسیاری از خودکشی در بین وابستگان اردوگاه چپ ثبت شد. در وضعیت خلاء و تعلیق فکری اوایل دهه ۱۹۹۰ میلادی و هفتاد شمسی، در ایران، افراط در مصرف الکل و افیون برای مرهم گذاشتن بر زخم ناسور و عمیق «نیهلیسم»، سکه رایج بین «چریک»های کافهنشین سابق بود، کسانی که زمانی خواب زندگی زیر سایه عنایات «دایی یوسف»(لقبی برای جوزف استالین در بین چپهای ایرانی) را می دیدند و منتهای خلاقیت هنری را رئالیسم سوسیالیستی از سنخ گورکی و آلکسی تولستوی و نوشتن رمانهای بحر طویل «ده جلدی» می دانستند.
در همان فضای خلاء و تعلیق فکری اوایل دهه هفتاد شمسی بود که طبقه گستردهای از روشنفکران چپگرای دیروز، که از پیش از انقلاب، نفوذ سنگینی بر حوزه نشر و مطبوعات داشتند، در فضای تکقطبی برآمده از اندیشه «پایان تاریخ» فوکویاما، با سر در استخر لیبرالیسم شیرجه زدند. ذکر این لطیفه تاریخی هم خالی از لطف نیست که بسیاری از چپهای «تواب» دهه شصت، از همان دوران زندان در پیوند با چهرههای امنیتی وابسته به جریان «چپ اسلامی» قرار گرفتند که دست بالا را در نظام سیاسی داشتند و از این طریق، ارتباط گسسته ایشان با فضای نشر و رسانه از طریق دوستان «ارشادی» آن چهرههای امنیتی برقرار شد.
واقعیت این است که روشنفکران چپ که زمانی نقطه اوج فعالیت پراتیک چپهای وطنی در پیش از انقلاب، یعنی «واقعه سیاهکل» را در حد نبرد استالینگراد تقدیس می کردند و بر سر افضل بودن مدل استالینیستی، یا مائوئیستی، یا مدل انور خوجه یا پل پت یقهدرانی می کردند و به سلامتی «خلق مبارز» جام میزدند، پس از پیروزی انقلاب، بر سر تحقق دولت پرولتری به سدّ محکمی به نام جریان سیاسی-مذهبی (یا جریان مکتبی) و تودههای خلقی پشتیبان آنها بر خوردند. جنبش انقلابی در روند تبدیل به ساختار سیاسی، لاجرم دورهای از وزنکشی، کشمکش، جدال و تنازعات بعضا خونین را از سر گذراند و این روندی محتوم (با شدت و ضعف) در هر دگرگونی بنیادین است. نکته اینجا است که «توابین» چپ در ذیل حکومت جمهوری اسلامی، با یک وقفه کمابیش، با «هدایت» و «ارشاد»، دوباره قلمها و ماشینتحریرهای خود را پس گرفتند، در حالی که دوستان «پارتیزان» ایشان در همان زمان در کوههای کردستان، سر پاسدار می بریدند. اما در حکومت پرولتری چریکهای فدایی خلق، رنجبران، طوفان، پیکار و…آیا سرنوشت دیگری جز جان سپردن در اردوگاههای گولاک وطنی برای نویسندگان و اهل قلم مسلمان قابل تصور بود؟
رمان «بیست زخم کاری»، نوشته «محمود حسینیزاد» و محصول «نشر چشمه»، میراثدار چنان عقبه و گذشتهای است. حتی عنوان کتاب و جملات انتخابی از نمایشنامه مکبث شکسپیر بر تارک کتاب، به شدت نمادین و معنادار است. به نظر می رسد که حسینیزاد و ناشر رمان او، به نمایندگی از جریان روشنفکری عمدتا چپگرا در دهه ۶۰، به تلافی همان دوران منازعه ناگزیر پساانقلاب، تسویه حساب ادبی با جریان سیاسی-مذهبی صورت داده که جریان روشنفکری آن را مسئول حذف یا سرکوب خود در گذشته می داند. آیا آن کسی که با “بیست زخم کاری بر فرق سر، از جای برمیخیزد و حریف را تار و مار می کند”، اشاره نمادین به همین تسویه حساب تاریخی و «جریان روشنفکری» چپ دیروز و جهانوطن امروز نیست؟
شکی نیست که کتاب بسیار هوشمندانه و تأثیرگذار نوشته شده و در القای تصویر مورد نظرمؤلف و ناشر، موفق عمل می کند. جمهوری اسلامی در «20 زخم کاری» به مثابه حکومت دار و دستههای مافیایی یا یک نوع سیستم «گانگسترسالاری» تصویر میشود. طبق دنیای ترسیمشده در کتاب، حکومت از مشتی دار و دستههای مافیایی مخوف و بندگان بت قدرت و ثروت تشکیل شده که برای برخورداری از تنعمات قدرت و سلطهگری، هیچ خط قرمز اخلاقی ندارند. این در حالی است که اسامی، القاب و ظواهر این افراد دلالت بر طبقه اجتماعی دارد که البته حاکم در ساختار سیاسی، عمدتاً از آن برمی خیزند.
در واقع، خط اصلی اما نسبتا پوشیدهتر(در لایه دوم) داستان، اهانت به الیت مذهبی-سیاسی حاکم است و در این مسیر، از نسبت دادن هیچ رذالتی به آنها ابایی ندارد. مرور برخی مصادیق، به خوبی این تسویهحساب پیدا و پنهان را آشکارتر می کند.
«ریزآبادی»(خان عمو)، پدرخوانده این خانواده مافیایی درون-حکومتی، که فردی به شدت قدرتمند و ذینفوذ با ظواهر «حاجآقا»های آشناست، دختری را که شریک جنسی او بوده(سمیرا)، به عقد یکی از نوچههایش درمی آورد که حکم پسرخوانده او را دارد و “حتی از پسرهایش هم عزیزتر است”، در حالی که هنوز با این زن در ارتباط است. فاجعه بدتر آنجا است که شوهر این زن(مالکی)، از این رابطه کاملا مطلع است و و در جهات مطامع خود روی آن برنامهریزی میکند. به این بخش از کتاب توجه کنید که فضای بین مالکی و سمیرا را، در آن شب کذایی که قرار است به اتاق «خان عمو» برود، ترسیم می کند:
“مرد به پشت روی تختخواب افتاده بود. به سقف نگاه میکرد. کنارش زن که به یک ساعتی بود انگار نفس نمیکشید، انگار تخته سنگی. زن تکان خورد. طوری بلند شد که گویی بیوزن بود.
مرد دست دراز کرد و مچ زن را گرفت. زن برگشت. نگاهی به مرد انداخت. تأملی کرد. دست را کشید. مرد دست را رها کرد و زن رفت.”
چند ساعت بعد از این صحنه، در صبحگاه، جسد «خان عمو» که به طرز بسیار مشکوکی جان باخته در وان حمام پیدا میشود. این قطعه از پازل را وقتی در کنار صحنه نجواهای سمیرا و خانعمو روی تاب ویلا در شب قبل و حرف «مظفری» قرار میدهیم، عمق فاجعه روشن میشود. مظفری(در ص 36) میگوید:
“عشق اول و آخره دیگه. فکر کرد اگه ببندش به خیک مالکی، خلاص میشه. حالا هم که حاج خانم خدابیامرز نیست. باز فیلش یاد هندوستان کرده.”
و جالب اینجا است که مالکی در تاریکی ایستاده و این حرفها را گوش میکند.
در صفحات نسخستین کتاب،«حاجی» املشی، از مرتبطین این خانواده مافیایی، در سن پیری و در سفر کاری و اتاق هتل هم دست از شهوترانی نمیکشد و البته «لگوری»های مورد پسند او، سوژه تمسخر و اشمئزاز دوستان و همکاران او هستند که نشان از سلیقه «عقبمانده» او، حتی در عیاشی دارد. البته حاج آقا املشی، «بوی گند» میدهد که حتی مالکی را(که همطبقهی اوست) دلآشوب میکند. نویسنده تک تک این کدها را هوشمندانه به کار میگیرد تا کلیدهایی را در ناخودآگاه مخاطب فعال کند.
مالکی و سمیرا نام فرزندان خود را «میثم» و «هانیه» می گذارند، یعنی اسامی بسیار رایج در خانوادههای مذهبی (به ویژه میثم که قرار است میراثدار و جانشین پدر باشد). مضافا این که، در چند جای کتاب، بر «چادری» بودن «سمیرا» و دیگر زنهای گعده تاکید میشود. یا جایی در صفحه 66، سمیرا سفره «مولودی» میاندازد و زنی که از قراین برمی آید، زن یکی از سرشناسان است، مهمان مولودی اوست. به این بخش از مکالمه سمیرا با مالکی(ص 114) دقت کنید. سمیرا از قصدش برای سفر به کربلا، سوریه و مکه به شوهرش میگوید:
“…به حاج خانم بگو ترتیبش رو بده. اول میریم گلوی سوراخشده علی اصغر رو می بوسیم. لعنت به اشقیاء میکنیم. بعد میریم پابوس بی بی و بعد میخوام پیشونیم رو بچسبونم به حجرالاسود. به حاج خانم بگو اول اول میرم حضرت معصومه، بعد پابوس بی بی و بعد…بی بی طلبیده. حاج خانم اگه اومد…”
«اخوان»، یکی از اعضای مافیا، به صراحت مفعول معرفی میشود و حتی رابطهی زنندهی میان او و حاج آقا مظفری(همان که زنش ندیمه سمیراست و میخواهد او را به زیارت عتبات ببرد) آشکارا در کتاب تصویر میشود.
«گلاب» به عنوان یک المان مورد علاقه اقشار مذهبی، در چند جای کتاب حضور دارد. جایی از کتاب، اتاق سمیرا بوی گلاب میدهد. ریزآبادی فاسد، که با اطلاع شوهر، با زنی متأهل رابطه دارد، همواره بوی «گلاب» میدهد که “حال مالکی را به هم میزند.”
اما شاید خطرناکترین مصداق از این سنخ، فراز بسیار هوشمندانه و البته خبیثانهای در صفحه 123 است. وقتی دو عضو لواطکار و فاسد مافیای ریزآبادی (اخوان و مظفری) در اوکراین کشته میشوند، از زبان نماینده بخش کنسولی وزارت خارجه میشنویم که امکان دارد قتل این دو، کار «منافقین» باشد.
پازلی که نویسنده در همین یک پاراگراف میچیند، با اضافه کردن شاهقطعه «منافقین»، تکمیل میشود و پیامی زیرآستانهای به ناخودآگاه مخاطب شلیک میکند که محتوای آن چنین است: قربانیان ترورهای «منافقین» الزاما همه علیهالسلام نبوده و نیستند و شاید با این ترورها، شرّ امثال اخوان و مظفری را از سر ملت کم می کنند!
این پیام، برای اهل فن، معنای بسیار خطرناکی دارد که بسیار محل تأمل است.
شهر بیکلانتری که حسینیزاد تصویر می کند، بیش از آن که به جمهوری اسلامی شبیه باشد، همچون سیسیل ایتالیا یا مکزیکوسیتی یا دیگر گانگسترنشینهای آمریکای لاتین است. در «خرابآبادی» که حسینیزاد ترسیم میکند، نه از «خدا» خبری هست، نه «قانون» و نه هیچ اتوریته دنیوی و اخروی. مؤلف که ظاهرا بسیار شیفته ژانر «نوآر» است، جبری ناتورالیستی را بر جهان اثر خود حاکم کرده که در آن، موجوداتی انساننما، هیچ تکانهای جز «تنازع بقاء» ندارند.
البته نامهربانی عیان نویسنده با طبقه «الیت» مذهبی-سیاسی، لاجرم مهربانی او را با طبقهی تحت «ستم» به همراه ندارد و تیرهبینی و تودهگریزی افراطی روشنفکران چپزده دیروز و لیبرالمسلک امروز، هیولایی به نام «کریم» را خلق میکند که پررنگترین نماینده قشر پاییندست در روند داستان است. کریم یک لاتِ لمپنی عرقخور و چاقوکش است که دست رد به سینهی هیچ رذیلتی نمیزند.
اگر کتاب «پدرخوانده» ماریو پوزو، خانوادهای مافیایی و مناسبات آن را در آمریکا به تصویر میکشد، گرچه قانونشکنی و آدمکشی کسب و کار آن است، لیکن «اصول» اخلاقی خدشهناپذیر خود را دارد و به نوعی سنگر ارزشهای سنتی در جامعهای است که مدرنیته ستونهای اخلاقی آن را زیر و رو کرده است. لیکن خانواده مافیایی که رمان «پدرخوانده»وار حسینیزاد معرفی میکند، نه تنها هیچ «اصولی» ندارد، که یکسره غرق تباهی و پلشتی است و به عنوان نماد یک «الیت» بزرگتر، هیچ نقطه روشنی بر پرده سیاه خود ندارد و پروتاگونیست آن هم بعد از زنجیرهای از سیاهکاریها، در آخر قربانی مسابقه «تنازع بقاء» میشود که در جهانزیست «20 زخم کاری»، هنجار اصلی جامعه است.
البته باید گفت که این نوع تسویهحساب ادبی با قشر مذهبی-سیاسی کاملاً هم جدید نیست و شاید رضا قاسمی، نویسنده مقیم پاریس، با رمان «همنوایی شبانه ارکستر چوبها»، نخستین نمونه را رقم زد و چند سال بعد، عباس معروفی با «فریدون سه پسر داشت»، این روند را ادامه داد. اما این حد از صراحت و خصومت عیان در به لجن کشیدن یک طبقه اجتماعی، در رمان حسینیزاد بسیار بدیع است.
البته نباید از خاطر برد که نشر «چشمه» مدتی است که بسیار زیرکانه و چراغخاموش، بازترسیم دهه 60 و خاطرات آن را از زاویه دید چپهای «تواب» دیروز و لیبرالیستهای امروز کلید زده است. رمان «خون خورده» نوشته مهدی یزدانیخرم، مسئول صفحات ادبی نشریات کارگزارانی، دیگر اثری است که در بطن خود همان تسویهحساب را با الیت سیاسی-مذهبی جمهوری اسلامی پیش میبرد. یزدانی خرم البته مسئول انتخاب داستانهای ایرانی برای چاپ در نشر «چشمه» نیز هست.