محمدرضا شجریان

داغ‌هایی که در سال گذشته بر دل «موسیقی» نشست

داغ‌هایی که در سال گذشته بر دل «موسیقی» نشست



سال ۱۴۰۱ یکی از غم‌انگیزترین و تاسف بارترین دوره‌هایی از فعالیت هنرمندان موسیقی کشورمان بود که متاسفانه به دلایل مختلف دار فانی را وداع گفتند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، در آستانه به پایان رسیدن سال، یکی از عمده وظایفی که رسانه‌ها برای ثبت و ضبط در تاریخ دارند، رجوع به آمار و تعداد افراد شاخص و شناخته شده درگذشته هر حوزه فعالیتی است که هنر «موسیقی» نیز از این قاعده مستثنی نیست. فرآیندی حزن انگیز که فقدان هرکدام از این بزرگواران مشتمل بر خاموشی و کم سو شدن بخش روشنی از موسیقی ایران است که متاسفانه و همواره دربرگیرنده ثمرات ناخوشایندی برپیکره این هنر ارزنده و شریف موسیقی کشورمان است.

به طورحتم بازتاب آنجه از فقدان و درگذشت این هنرمندان ارزنده در نوشتارهای رسانه‌ای ثبت می‌شود، نمی‌تواند جایگزینی بر هنر شایسته و موثر هریک از آنان باشد، اما حداقل یک یاداوری دوباره و شاید چندباره برای از دست دادن افرادی است که غروب آنان در آسمان موسیقی ایران ضررهای جبران ناپذیری را بر آسمان فرهنگ و هنر ایران زمین وارد می‌کند. ضررهایی که اکر برای ثبت و ضبط هریک از آنها و البته تلاش برای عرضه هرکدام کاری نکنیم، طی سال‌های پیش رو شاهد اتفاقات بسیار ناگواری خواهیم.

داغ‌هایی که در سال گذشته بر دل «موسیقی» نشست/ روی نت وداع

به هرترتیب سال ۱۴۰۱ هم از آنچه به آن اشاره شد، خالی از اتفاقات تلخ و ناگوار از دست دادن انسان‌های هنرمند در عرصه موسیقی نبود. گنجینه‌هایی ناب که هرکدام تجلی گاه ارائه هنر و فرهنگ ایران زمینی بودند که به شدت در معرض خطرات جبران ناپذیری قرار گرفته و اگر جدی تر به ترمیم آن فکر نکنیم، اتفاقات خوبی در انتظار این موسیقی شریف نیست. اتفاقاتی که رجوع به آنها قصه پرغصه ای را برای ما تداعی می‌کند که شاید بتواند در این بزنگاه نقش یک زنگ هشدار را ایفا کند.

آنچه می‌خوانید یادنامه‌ای برای هنرمندانی است که در سال ۱۳۹۸ دارفانی را وداع گفتند.

۱۷ فروردین؛ آغاز سفر ابدی نوازنده موسیقی لرستان

محمدرضا کریمی از پیشکسوتان موسیقی لرستان روز چهارشنبه هفدهم فروردین ماه در ۶۹ سالگی درگذشت.

این هنرمند طیِ پنج دهه فعالیت در عرصه موسیقی لرستان در اجراهای بسیاری حاضر بود و در عین حال شاگردان بسیاری را هم در عرصه تنبک‌نوازی تربیت کرد. کریمی در نوازندگی و تدریسِ تنبک، از پیروان مکتب زنده‌یاد حسین تهرانی بود.

محمدرضا کریمی متولد ۱۳۳۲ بود که از یکم خرداد ۱۳۵۲ به استخدام اداره فرهنگ و هنر درآمد. صدای تنبک او در آلبوم‌هایِ ماندگاری مانند «سوار»، سفیدکوه»، «یافته»، «کوچ»، «آرزو»، «آئینه اشک»، «سفره دل»، «نسیم دل»، و «همدنگ» به یادگار مانده است. وی در سال ۱۳۵۰ نُت‌خوانی و تنبک‌نوازی را به صورت حرفه‌ای نزد مرحوم استاد حسین تهرانی فرا گرفت. نخستین کار او با عنوان «چشمان قشنگ» با صدای زنده‌یاد «رضا سقایی» خواننده اسطوره‌ای لرستان به صورت صفحه در تهران ضبط شد.

استاد فرج علیپور، مرحوم حشمت‌اله رشیدی، محمد میرزاوند، ایرج رحمانپور، بهمن اسکینی، غلام سبزعلی، علی‌حسین شمسی، فضل‌الله صفاری از جمله خوانندگانی بوده‌اند که محمدرضا کریمی با آن‌ها در پروژه‌های مختلف موسیقی همکاری کرده است. ضمن اینکه وی با نوازندگانی مانند مرحوم حسین سالم، رامین دربندی، منصور سالم، فیروز گودرزی، صادق سیف، فرج علی‌پور و با اساتید برجسته موسیقی ایرانی ازجمله مرحوم استاد محمدرضا لطفی، حسین علیزاده و کامکارها همکاری داشته است.

داغ‌هایی که در سال گذشته بر دل «موسیقی» نشست/ روی نت وداع

۱۴ اردیبهشت؛ درگذشت یک استاد ترکن در انزوای کامل

حاجی گلدی برزین (گرکزی) کمانچه نواز مطرح ترکمن پس از چند سال بیماری روز چهارشنبه هفتم اردیبهشت در انزوا و تنگدستی درگذشت.

حاجی گلدی برزین اهل روستای گرکز از توابع شهر کلاله بود که طی هشت سال گذشته به بیماری پارکینسون دچار شده و زمین گیر شده بود. او چند هفته قبل دچار شکستگی لگن شد و همین موضوع باعث وخامت حالش شد و عفونت حاصل از زخم بستر او را در انزوا به کام مرگ کشاند.

زنده یاد برزین طی سال‌های فعالیتش بخشی‌های دیارش من جمله عاشورگلدی برزین را با کمانچه‌اش همراهی کرده بود.

داغ‌هایی که در سال گذشته بر دل «موسیقی» نشست/ روی نت وداع

۲۲ اردیبهشت؛ درگذشت آهنگساز و مدرس پیانو بر اثر سرطان

میترا بصیری (آهنگساز و مدرس پیانو) پس از سال‌ها مبارزه با بیماری سرطان، روز پنجشنبه بیست و دوم اردیبهشت ماه درگذشت.

بصیری زاده؛ متولد هشتم خردادماه سال ۱۳۳۶ در تهران بود و موسیقی را ابتدا با ساز پیانو آغاز کرد و یکی از شاگردان امانوول میک آصلانیان محسوب می‌شد. او آموزش اصولی آهنگسازی، هارمونی، کنترپوان و فرم را نزد کامبیز روشن روان آموخت و در دهه هفتاد فعالیت حرفه‌ای خود را با ساخت موسیقی متن و موسیقی برای کودکان در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آغاز کرد. این هنرمند در ادامه موفق به دریافت جایزه آهنگسازی از سیزدهمین جشنواره موسیقی فجر شد.

عمده فعالیت میترا بصیری در آموزش پیانو متمرکز بود و در این زمینه شاگردان زیادی را در عرصه نوازندگی پرورش داد. او همچنین دارای مدرک فوق لیسانس در رشته فرهنگ و زبان‌های باستانی ایرانی و عضو کانون آهنگساران سینمای ایران وابسته به خانه سینما بود.

داغ‌هایی که در سال گذشته بر دل «موسیقی» نشست/ روی نت وداع

۲۹ اردیبهشت؛ درگذشت خنیاگر اسطوره‌ای موسیقی خراسان

عثمان محمدپرست استاد پیشکسوت و دوتار نواز معروف کشور و استان خراسان رضوی حدود ساعت ۱۰ صبح امروز پنجشنبه بیست و نهم اردیبهشت ماه در سن ۹۴ سالگی در بیمارستان ۲۲ بهمن شهر خواف به دیار باقی شتافت.

این استاد شاخص موسیقی سنتی کشور از ۱۰ سالگی با دوتارنوازی مأنوس بود و آثار مطرح و معروف مختلفی شامل چاوشی و سرحدی از خود به یادگار گذشته و در همایش‌ها و آئین‌های مختلف در داخل و خارج کشور به اجرای برنامه پرداخته است

نام مرحوم محمدپرست به عنوان گنجینه زنده بشری در زمینه موسیقی مقامی در میراث فرهنگی ناملموس کشور طی سنوات گذشته به ثبت رسید.

داغ‌هایی که در سال گذشته بر دل «موسیقی» نشست/ روی نت وداع

۲۹ اردیبهشت؛ در گذشت یک نوازنده در سن ۳۸ سالگی

احمدرضا اسماعیلی از هنرمندان و مدرسان جوان عرصه آهنگسازی، نوازندگی سنتور و تعلیم موسیقی روز پنجشنبه سی ام اردیبهشت ماه در سن سی و هشت سالگی درگذشت.

این هنرمند سیزدهم تیرماه ۱۳۶۳ درتهران زاده و از ۱۰ سالگی و با نواختن سنتور نزد مصطفی طراحی، موسیقی را آغاز کرد و پس از آن در محضر استادانی چون محمد علایی، مسعود شناسا، پشنگ کامکار، اردوان کامکار و نصرالله ناصح پور به تکمیل دانسته‌های خود در زمینه موسیقی ایرانی پرداخت.

وی فارغ التحصیل کارشناسی موسیقی ایرانی از دانشگاه هنر بود و پس از آن با رتبه اول آزمون کارشناسی‌ارشد در رشته‌های نوازندگی موسیقی ایرانی و آهنگسازی وارد دانشگاه تهران شد و مدرک کارشناسی‌ارشد خود را در رشته آهنگسازی با نمره ۲۰ و درجه‌ی ممتاز دریافت کرد. وی از سال ۱۳۹۳ تدریس دانشگاهی را آغاز کرد و طی سال‌های اخیر در دانشکده موسیقی دانشگاه هنر به تدریس دروس تخصصی آهنگسازی اشتغال داشت.

داغ‌هایی که در سال گذشته بر دل «موسیقی» نشست/ روی نت وداع

۲۶ تیر؛ سفر به دیارباقی یک نوازنده پیشکسوت

سیاوش نورپور از نوازندگان پیشکسوت موسیقی ایرانی و موسیقی محلی کرمانشاهی روز بیست و ششم تیرماه در سن ۷۳ سالگی دار فانی را وداع گفت.

این هنرمند در بیست و هشتم آذر ماه سال ۱۳۲۸ در محله‌ی فیض‌آباد متولد شد. از سال ۱۳۵۰ نزد استاد منصور معارفی ردیف‌های موسیقی ایرانی را فرا گرفت و از همان سال تا سال ۱۳۵۳ با ارکستر فرهنگ و هنر موسیقی کرمانشاه همکاری مستمر داشت.

مرحوم نورپور بعد از پیروزی انقلاب اسلامی همکاری خود را با رادیو و تلویزیون کرمانشاه آغاز کرد و در سال ۱۳۵۸ با گروه مرکزحفظ و اشاعه موسیقی کرمانشاه با نظارت مرحوم مسعود زنگنه سرپرستی گروه تنبور نوازان را بر عهده گرفت. شهرام ناظری، سیدجلال‌الدین محمدیان، مرحوم منوچهر طاهرزاده، مرحوم حشمت اله لرنژاد، حسین البرزی و علی علیئی از جمله خوانندگانی بودند که وی با آنها همکاری داشت.

داغ‌هایی که در سال گذشته بر دل «موسیقی» نشست/ روی نت وداع

۶ مرداد؛ درگذشت یک پژوهشگر شناخته شده موسیقی

امیر اشرف آریان‌پور موسیقیدان و پژوهشگر پیشکسوت روز پنجشنبه ۶ مرداد به علت ایست قلبی جان به جان آفرین تسلیم کرد.

امیر اشرف آریانپور یکی از شناخته شده‌ترین مدرسان، پژوهشگران و آهنگسازان موسیقی در کشورمان است که طی دهه‌های اخیر نقش قابل توجهی در حوزه پژوهش و نگارش کتاب‌های مرجع حوزه موسیقی داشته است. تدریس در چندین مرکز آموزش عالی کشورمان از جمله هنرستان موسیقی ملی، دانشگاه تهران، دانشگاه هنر، دانشگاه صداوسیما، دانشگاه آزاد اسلامی، دانشگاه سوره، دانشگاه جامع علمی کاربردی، استاد راهنمای بیش از ۵۰۰ پایان‌نامه در مقطع کارشناسی ارشد بخشی از فعالیت‌های اجرایی این هنرمند در عرصه موسیقی است.

تالیف کتاب «موسیقی ایران از انقلاب مشروطیت تا انقلاب جمهوری اسلامی ایران» و چاپ چندین مقاله علمی پژوهشی در حوزه موسیقی نیز از کارهای مکتوب آریان‌پور به حساب می‌آید.

داغ‌هایی که در سال گذشته بر دل «موسیقی» نشست/ روی نت وداع

۲ ۱ مرداد، درگذشت بزرگ خاندان عرصه ساز سازی ایرانی

ابراهیم قنبری‌مهر استاد پیشکسوت سازسازی و شاگرد ابوالحسن صبا روز جمعه بیست و یکم مرداد ماه در سن ۹۴ سالگی دار فانی را وداع گفت. این هنرمند ۱۰ مردادماه امسال تولد ۹۴ سالگی خود را جشن گرفته بود.

ابراهیم قنبری مهر ۱۱ مرداد سال ۱۳۰۷ در تهران به دنیا آمد. آشنایی او با استاد ابوالحسن صبا راه تازه‌ای را برای آشنایی هرچه بیشتر با موسیقی علمی برای وی باز کرد و از تجربیات نوازندگی و داشته‌های ارزشمند استاد صبا بهره جست و با پیشنهاد او، به ساخت و تعمیرات سازهای ایرانی و غربی روی آورد.

قنبری مهر سپس به عنوان نخستین اعضای کارگاه ساز سازی وزارت فرهنگ و هنر در سال ۱۳۳۴ شروع به فعالیت کرد. او شاگردان بسیاری را در عرصه ساز سازی تربیت کرد که هرکدام نقش بسزایی در بالا بردن سطح کیفی سازهای ایرانی ایفا کردند.

داغ‌هایی که در سال گذشته بر دل «موسیقی» نشست/ روی نت وداع

۲۵ مهر؛ ستوده موسیقی اصفهان درگذشت

نعمت‌الله ستوده، هنرمند پیشکسوت موسیقی و نوازنده نی و سه‌تار و سرپرست سابق گروه رادیو اصفهان روز دوشنبه ۲۵ مهر ماه به دلیل بیماری و کهولت سن فوت کرد.

سید نعمت‌الله ستوده یکم فروردین‌ماه سال ۱۳۲۰ خورشیدی در شهر اصفهان متولد شد. او تحصیلات ابتدایی و متوسطه و مقطع لیسانس دانشگاهی را در زادگاه خود اصفهان به پایان برد و سپس در سال ۱۳۴۱ برای تحصیل در مقطع فوق‌لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی به تهران آمد و هم‌زمان موسیقی را آغاز کرد. او ابتدا به نواختن نی روی آورد و بعدازآن برای فراگیری و نواختن سنتور و فلوت نزد ایرج طاهری رفت و هم‌زمان به مشق سه‌تار نزد احمد عبادی پرداخت. سپس در محضر عبدالحسین خان برازنده ردیف‌های موسیقی اصیل ایرانی را روی نی پیاده کرد.

وی مدتی نیز از حضور نصرالله خان زرین پنجه بهره برد و در سال ۱۳۴۶ با حسن کسائی آشنا شد و از سال ۱۳۴۹ تا سال ۱۳۵۷ در خدمت حسن کسائی و جلال‌الدین تاج اصفهانی تدریس موسیقی اصیل و سنتی ایران را در مرکز فرهنگی رادیو و تلویزیون اصفهان به عهده داشت. این هنرمند فقید که سال ۱۳۷۲ از آموزش‌وپرورش بازنشسته شد از سال ۴۶ تا ۵۶ در رادیو فعالیت داشت و سرپرست گروه رادیو اصفهان بود.

داغ‌هایی که در سال گذشته بر دل «موسیقی» نشست/ روی نت وداع

۶ آذر؛ درگذشت پیشکسوت موسیقی قزوین

محسن حسین آبفروش از اساتید برجسته موسیقی سنتی در استان قزوین دار فانی را وداغ گفت.

این هنرمند که از اساتید برجسته موسیقی سنتی در استان قزوین محسوب می‌شود در دوره نوجوانی از محضر اساتید بزرگی همچون علی‌اکبرخان شهنازی و هوشنگ ظریف بهره برده بود.

مرحوم آبفروش که متولد ۱۳۳۲ بود با اساتید به نامی همچون مرحوم شاپور نیاکان، مرحوم دکتر حسین عمومی، محمدرضا شجریان، اکبر گلپایگانی، رامبد صدیف، مرحوم ناصر فرهنگ‌فر، پرویز مشکاتیان، مرحوم ایرج بسطامی و در برنامه‌های بسیاری همکاری داشت.

داغ‌هایی که در سال گذشته بر دل «موسیقی» نشست/ روی نت وداع

۱۶ آذر؛ صدای انقلاب خاموش شد

اسفندیار قره باغی ملقب به «صدای انقلاب» و خواننده سرود معروف «امریکا آمریکا»، روز شانزدهم آذر ماه در سن ۷۹ سالگی به دلیل بیماری درگذشت

شادروان اسفندیار قره باغی اول بهمن ماه سال ۱۳۲۲ این هنرمند در شهر تبریز محلّه مقصودیه، کوچه قره باغی متولد شد. پدرش قلی خان سالار از مالکین آذربایجان با آشنایی به هفت زبان و از طنز پردازان مشهور بود. او در مناسبت‌های مختلف همکاریهای بسیاری با ارکستر سمفونیک داشته و مدّتی به عنوان رهبر گروه کُر تالار وحدت و زمانی به عنوان مؤسس و رهبری گروه کُر صدا و سیما فعالیت داشته و می‌توان گفت که حدود ۴۵ سال معلّمی را بر هر گونه فعالیت دیگر ترجیح داد. اوّلین اُپرای رادیویی آن مرحوم در سال ۱۳۵۰ (سرود ای ایران) است که با همکاری ارکستر بزرگ (رادیو تلویزیون ملی ایران) با رهبری فرهاد فخرالدینی انجام گرفت؛ آهنگساز این سرود مرحوم روح اله خالقی و شعر آن از زنده یاد حسین گل گلاب می‌باشد.

اولین کار او در رادیو درسال ۱۳۵۰ سرود ای ایران بود که شعر این اثر از حسین گل و گلاب با آهنگسازی روح الله خالقی تنظیم شده بود. سرود ای ایران را قبلاً استاد بنان با پیانو وبه صورت ترانه اجرا کرده بود که قره‌باغی برای اولین‌بار این کار را با مارش نظامی اجرا کرد.

داغ‌هایی که در سال گذشته بر دل «موسیقی» نشست/ روی نت وداع

۲۰ آذر؛ درگذشت یک نوازنده پیشکسوت ویولنسل

داود جعفری امید از هنرمندان پیشکسوت موسیقی کشورمان که عمده فعالیت‌های وی در حوزه نوازندگی ویولنسل متمرکز بود روز یکشنبه بیستم آذر ماه در سن نود و سه سالگی دار فانی را وداع گفت.

داود جعفری امید در سال ۱۳۰۸ در تهران متولد شد. وی پس از پایان تحصیلات ابتدایی وارد دبیرستان رازی شد اما در سال دوم دبیرستان با تشویق‌های علی محمد خادم میثاق که از دوستان پدرش بود به هنرستان عالی موسیقی به مدیریت پرویز محمود راه یافت. این هنرمند در هنرستان ساز ویولنسل را به عنوان ساز تخصصی خود انتخاب کرد و نوازندگی این ساز را تحت نظر میس خوتسیف آموخت. از دیگر استادان او در هنرستان موسیقی می توام به سورن آراکلیان نیز اشاره داشت.

فرماندهی موزیک تیپ رشت، همکاری با ارکستر سمفونیک تهران، همکاری با ارکسترهای مختلف رادیو، تدریس در هنرستان عالی موسیقی، تدریس در هنرستان موسیقی ملی و داوری جشنواره موسیقی جوان از جمله فعالیت‌های این هنرمند در عرصه‌های اجرایی بود.

داغ‌هایی که در سال گذشته بر دل «موسیقی» نشست/ روی نت وداع

۲۶ آذر؛ یک سازنده ساز دار فانی را وداع گفت

سیداسماعیل ابطحی خوزانی از هنرمندان پیشکسوت عرصه سازسازی روز شنبه بیست و ششم آذرماه در سن ۶۹ سالگی دار فانی را وداع گفت. این در حالی است که مراسم تدفین این هنرمند روز یکشنبه ۲۷ آذرماه و در بهشت زهرا برگزار می‌شود.

سیداسماعیل ابطحی ملقب به حجت فرزند ابراهیم، به سال ۱۳۳۹ خورشیدی در تهران متولد شد. او از همان ابتدای کودکی به موسیقی و حرفه سازگری علاقمند بود و برای فراگیری ساختن سه‌تار، نزد هنرمندانی مثل امیرعطایی و مرادی رفت و فن سازسازی را از ایشان آموخت. پس از چندی نزد استاد حسین مسعود رفت و مدت سه سال در خدمت این استاد کار کرد و در ادامه عمر خود را صرف ساخت ساز کرد.

داغ‌هایی که در سال گذشته بر دل «موسیقی» نشست/ روی نت وداع

۲۳ دی؛ درگذشت یک استاد دهل نواز در سکوت خبری

محمد علی دلپذیر استاد دهل تربت جام و یکی از ذخایر موسیقی منطقۀ شرق خراسان روز بیست و سوم دی ماه در سکوت خبری دار فانی را وداع گفت.

علی مغازه پژوهشگر موسیقی نواحی درباره این استاد نوشت: محمدعلی دلپذیر استاد دهل تربت جام و یکی از ذخایر موسیقی منطقۀ شرق خراسان با اتصال به ریشه‌های باستانی موسیقی منطقه، بدون تردید منبع سرشار و لایزال ریتم‌ها و دورهای موسیقی شرق خراسان محسوب می‌شد.

او که صاحب یک صدای شیوا و مسلط به یک گونه آوازی خواص هم بود، دهل نواز بزرگی بود که در سختی زیست و با سختی دنیا را رها کرد.

داغ‌هایی که در سال گذشته بر دل «موسیقی» نشست/ روی نت وداع

۲۷ دی؛ خاموشی بتهوون ایران در آخرین روزهای دی

علی اکبرپور اسطلخی یکی از هنرمندان پیشکسوت موسیقی کشورمان که او را به نام بتهوون ایران می‌شناختند روز سه شنبه بیست و هفتم دی ماه در سن ۸۸ سالگی دارفانی را وداع گفت.

علی اکبرپور اسطلخی معروف به علی اکبرپور مدرک درجه یک هنری داشت و سال ۱۳۱۳ در روستای سیاه اسطلخ (از توابع خشک بیجار رشت) متولد شد. تحصیلات ابتدایی خود را در شهر رشت سپری کرد. اولین استاد او در فراگیری ساز ویولن موسیو یِرواند بود. از سن ۱۳ یا ۱۴ سالگی در «رادیو بی‌سیم» رشت به اجرای ویولن می‌پرداخت. از دیگر استادان او می‌توان به کیهان دیوان بیگی و رکن‌الدین نژند اشاره کرد. در سال‌های جوانی یک ارکستر تشکیل داد که در رادیو رشت به اجرای موسیقی می‌پرداخت و «غلامحسین بنان» در سال ۱۳۳۴ با آن ارکستر برنامه داشته است. این هنرمند فقید در آن ایام با خوانندگانی همچون ناصر مسعودی، فانی، نادر گلچین و فریدون پوررضا به عنوان آهنگساز، رهبر ارکستر و نوازنده همکاری می‌کرد.

گیشه دمرده (براساس حکایت مشهور گیلکی)، قطعه میرزا کوچک‌خان (با صدای ناصر مسعودی)، سوئیت «دوره‌گرد قصه‌گو»، ترانه ساقی (با صدای مازیار)، تصنیف‌های «شهید وطن» و «بلند آسمان» از آثار او محسوب می‌شوند.

داغ‌هایی که در سال گذشته بر دل «موسیقی» نشست/ روی نت وداع

۲۷ بهمن؛ درگذشت یک استاد پیشکسوت نی نوازی

حسن ناهید از پیشکسوتان عرصه نی نوازی پنجشنبه ۲۷ بهمن‌ماه در سن ۷۹ سالگی دار فانی را وداع گفت.

حسن ناهید از جمله هنرمندان معتبر موسیقی ردیف دستگاهی ایران است که سال ۱۳۲۲ در کرمان متولد شد. او مدت‌ها پس از فراگیری آموزش‌های لازم در عرصه نوازندگی نی در ارکستری با همراهی هنرمندانی چون اسدالله ملک، منوچهر جهانبگلو، فرهنگ شریف و محمودی خوانساری و تعدادی دیگر به اجرای برنامه پرداخت. وی در همان دوران فعالیت‌هایی در ارکستر «درویش» رادیو داشت و سپس برای شرکت در ارکستر رودکی متشکل از ابراهیم منصوری، حبیب الله بدیعی، علی تجویدی، احمد عبادی، رضا ورزنده، علی اصغر بهاری و فرهاد فخرالدینی دعوت و به فعالیت در این مجموعه مشغول شد.

مرحوم ناهید در سال ۱۳۴۱ توسط حسین قوامی به برنامه «گل‌ها» نیز دعوت و همکاری خود را در این مجموعه برنامه رادیویی آغاز کرد. او بعدها در ارکستر فرامرز پایور به نوازندگی نی پرداخت و در سالهای بعدتر موفق به اخذ مدرک درجه یک هنری از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شد. ضمن اینکه نوازندگی در ارکستر «گل‌ها» به رهبری روح الله خالقی، نوازندگی در ارکستر «صبا» به رهبری حسین دهلوی، نوازندگی در ارکستر گروه «پایور» به سرپرستی فرامرز پایور، برگزاری کنسرت در کشورهای ترکیه، بلغارستان، یوگسلاوی، ایتالیا، فرانسه، بلژیک، هلند، آلمان و اتریش، انتشار آلبوم «گل و نی» شامل تک نوازی نی و دو نوازی با تمبک در دستگا نوا، شوشتری و ماهور، انتشار آلبوم «آوای نی» شامل تک نوازی در دستگاه‌های بیات ترک، بیات اصفهان، ابوعطا و مخالف سه گاه بخشی از فعالیت‌های زنده یاد حسن ناهید در عرصه موسیقی است.

داغ‌هایی که در سال گذشته بر دل «موسیقی» نشست/ روی نت وداع

۱۶ اسفند؛ چهره سرشناس فرهنگ و هنر بلوچ خاموش شد

خلیفه شاهمیر بلوچ مالداری از هنرمندان پیشکسوت موسیقی منطقه بلوچستان و یکی از بزرگان و نوادر فرهنگ و هنر بلوچ در مکُّران روز سه شنبه شانزدهم اسفند ماه دار فانی را وداع گفت.

خلیفه شاهمیر بلوچ مالداری ده‌ها سال در جنوب بلوچستان، در شرق چابهار و سواحل شمالی دریای مکُّران قدیم یا عمان کنونی، مراسم تسخیرزدایی را اجرا کرد و هزاران بیمار اسیر یا در تسخیر باد یا همان زار را که در بلوچستان «گوات» به معنای باد و «گواتی» به معنای بیمار اسیر باد نامیده می‌شود مداوا کرد.

این هنرمند صاحب نام و شناخته شده موسیقی بلوچستان با رپرتوار یا مجموعه کم‌نظیری از ذکرهای خود به همراه سروز یا سرود یا همان قیچک و تمبورک و همراهی چاپی‌ها و همخوانان، گاه چند شب متوالی برای رهایی بیمار از باد به اجرای مراسم ذکر گواتی می‌پرداخت

داغ‌هایی که در سال گذشته بر دل «موسیقی» نشست/ روی نت وداع

۱۷ اسفند؛ درگذشت یک خواننده معروف گیلانی

سعید تحویلداری خواننده فولکلوریک استان گیلان که آلبوم سنگ صبور را در کارنامه دارد، چهره در نقاب خاک کشید.

زنده‌یاد تحویلداری متولد سال ۱۳۲۸ و اهل رشت بود. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا به مدت ۲۵ سال ممنوع الکار بود و در نهایت، سال ۱۳۸۲ آلبوم سنگ صبور را با مجوز ارشاد تولید و ارائه کرد.

از محبوب‌ترین ترانه‌های گیلکی تحویلداری، ترانه «سیه چومه» است. آشنایی تحویلداری با «شیون فومنی» از گیلکی‌سرایان زمینه‌ساز چند اثر از جمله «آشیون چوبی»، «زخمی»، «مره خیلی دوست بدار» و «همه حرفات دروغ بود» شد. او سال ۱۳۸۲ با آلبوم «سنگ صبور» به دنیای هنری بازگشت. تحویلداری از آن زمان به تناوب با صداوسیمای مرکز گیلان همکاری کرد.

منبع: مهر

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

داغ‌هایی که در سال گذشته بر دل «موسیقی» نشست بیشتر بخوانید »

از دلسوزی حاج حسن شایانفر تا پشتکار حاجی محمدزاده

از دلسوزی حاج حسن شایانفر تا پشتکار حاجی محمدزاده



۲۹ آبان سالگرد فقدان دو یار قدیمی کیهان یعنی حاج حسن شایانفر(سال ۱۳۹۵) و سردار ابراهیم حاجی محمدزاده(سال۱۳۹۸) است.

به گزارش مجاهدت از مشرق، ۲۹ آبان سالگرد فقدان دو یار قدیمی کیهان یعنی حاج حسن شایانفر(سال ۱۳۹۵) و سردار ابراهیم حاجی محمدزاده(سال۱۳۹۸) است. حاج حسن مؤسس دفتر پژوهش‌های کیهان و بانی انتشار ده‌ها جلد کتاب برای جوانان ایران به منظور روشنگری تاریخی درباره افراد و جریان‌ها مختلف بود. حاجی محمدزاده نیز به جلسات و سلسله‌مقالات امام‌پژوهی‌اش در کیهان شناخته می‌شود اما پیش از آن مؤسس دفتر سیاسی سپاه و پایه‌گذار مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس بود. آنها پیش از آنکه در کیهان منشأ اثر باشند، سال‌ها در دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی همکار و همسنگر بودند. امسال برای تجدید یاد آنها به سراغ یکی از دوستان قدیمی‌شان رفتیم. «عباس سلیمی‌نمین» که اکنون مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران است پیش‌تر سال‌ها مدیرمسئول «کیهان هوایی» و پیش از آن نیز سال‌ها عضو دفتر سیاسی سپاه بود. در یک غروب پاییزی میهمان آقای سلیمی‌نمین شدیم تا برایمان از دو رفیق و همکار قدیمی‌اش بگوید.

* شما ابتدا با آقای محمدزاده آشنا شدید یا آقای شایانفر؟

ـ آقای محمدزاده.

* اولین آشنایی‌تان با حاج آقای محمدزاده کی بود؟

ـ آشنایی من با مرحوم آقای محمدزاده به سال‌های طفولیت برمی‌گردد. من کوچک بودم. دوران نوجوانی را سپری می‌کردم که جلساتی برادر بزرگ‌ترم که او آن موقع جوان بود ۱۷-۱۸ سال داشت برگزار می‌کرد، من ده سال کوچک‌تر بودم. اینها جلسات قرآن داشتند، جلسات دوره‌ای خوبی داشتند که من هم با این عزیزان در آن دوران آشنا شدم. یک سبک و سیاق جدید تبلیغاتی بود یا سبک و سیاق جدید آشنایی با مبانی دینی بود. مقداری فراتر از سنتی بودند. آن موقع جلسات مذهبی خیلی سنتی بود. این جلسه این‌طور نبود. علاوه‌بر اینکه قرآن می‌خواندند، تفسیر سخنرانی هم داشتند به صورت مرتب.

* دهه چهل می‌شود؟

– اواسط دهه چهل بود که من هم در این جلسات شرکت می‌کردم. برادرم بیشتر با آقای محمدزاده جلسات مشترک داشتند چون مرحوم حسین آقای ما با آنها همسن و سال بود و جلسات هم عمدتا خانه ما برگزار می‌شد. اینها خیلی دنبال مسائل سیاسی نبودند. به همین دلیل هم بعدها آن شاکله سیاست‌زده شد. روحانی‌شان و بعضی از نیروهای‌شان به دلیل اینکه خیلی عمق سیاسی نداشتند گرایش‌هایی بعد از انقلاب پیدا کردند که ناشی از ناپختگی سیاسی بود. البته مرحوم آقای محمدزاده خیر. ایشان بلکه بعضی از سایر کسانی که در این جمع بودند بعضی‌هایشان خیلی سیاسی شدند بعد از اینکه دانشگاه رفتند بعضی‌هایشان به شدت سیاسی شدند. مرحوم محمدزاده جذب برخی گروه‌های مبارز سیاسی شد در آن ایام. او هم تنها نبود. مثلا آقای عباس جاودانی هم که در آن جلسات بود او هم به مجاهدین خلق پیوست و بعد هم مارکسیست شد.

* آن جلسات در مشهد بود؟ به غیر آقای محمدزاده و عباس جاودانی چه افرادی شرکت داشتند که بعدها شناخته‌شده‌تر شدند؟

بله؛ من دقیق یادم نمی‌آید ولی آن‌طور که حسین آقا برای من روایت کرد مسعود رجوی هم گاهی در جلسات ما می‌آمد و قرآن می‌خواند. آقای شجریان هم همین‌طور. او هم صدایش خوب بود و به جلسات قرآن اخوی ما می‌آمد.

* با آقای محمدزاده در این جلسات ارتباط نزدیک پیدا کردید؟

ـ بله، ارتباط نزدیک بود چون اینها علاوه ‌بر آن جلسات می‌رفتند گردش. گاهی جمعه‌ها می‌رفتند اطراف مشهد که فضای سبز بهتری داشت. من هم می‌رفتم آن‌جاها رفاقت را خیلی جدی می‌دیدم بین اینها. واقعا با هم رفیق بودند رفت و آمد خانوادگی هم داشتند لذا آقای محمدزاده را در آن ایام به خوبی یادم می‌آمد.

* شما با آقای محمدزاده ارتباط مستمر داشتید تا وقتی که تهران آمدند یا قطع شد؟ چطور بود؟

ـ ارتباطمان قطع شد. آقای محمدزاده که دانشگاه آمد ارتباطمان قطع شد. بعد که ایشان در این فاصله زندان افتاده بود و مسائل زندانش پیش آمده بود من حتی خیلی ایشان را در قبل از انقلاب دنبال نکرده بودم چون من هم برای ادامه تحصیل به خارج از کشور رفتم در سال ۵۳. یعنی وقتی ایشان دانشگاه رفت و بعد هم دستگیر شده بود دیگر این ارتباط قطع شد بعضی از اعضای این جلسه هم جذب انجمن حجتیه شدند. بعضی‌هایشان رفتند به طرف سازمان مجاهدین. برخی هم خیر، حالت میانی داشتند. من آقای محمدزاده را دیگر ندیدم تا اینکه تحولاتی که در سازمان مجاهدین[منافقین] رخ داد و آنها مارکسیست شدند، من یک سفری به ایران آمدم تحقیق کنم ببینم قضیه چیست، همان قبل از انقلاب. آنجا باز به ذهنم نرسید که آقای محمدزاده را پیگیری کنم.

* خبر داشتید که آقای محمدزاده هم به سمت سازمان مجاهدین[منافقین] رفته‌اند؟

ـ نه. یادم نمی‌آید. حتی من عباس جاودانی را هم نمی‌دانستم که جذب سازمان شده البته حرف‌هایی که می‌زد در همان دوران بچگی می‌فهمیدم که دارد کارهای ویژه‌ای می‌کند. مثلا با دوچرخه بودیم من جلوی دوچرخه او نشسته بودم؛ داشتیم طرف خانه خودمان می‌آمدیم به من گفت اگر به تو بمب بدهم می‌روی بگذاری یک جایی؟ من در عالم بچگی گفتم آره. یعنی حدس می‌زدم دارد فعالیت‌های نظامی می‌کند ولی خیلی شناختی نسبت به سازمان و مسائل این مدلی نداشتم؛ خُب سنی هم نداشتم موقعی که اینها خانه ما می‌آمدند. ولی این بحث‌های سیاسی در جمع‌شان خیلی صورت نمی‌گرفت و علت اینکه اینها با هم می‌توانستند کار کنند و ارتباط داشته باشند همین بود که بعضی‌های‌شان اگر کار سیاسی می‌کردند هم خیلی آشکار نمی‌کردند چون گرایش‌های‌شان کاملا متفاوت بود.

* بعد از انقلاب آقای محمدزاده را کی دوباره شما دیدید؟ ایشان به نظرم سال ۵۶ از زندان آزاد شدند. آن محدوده دیدید یا در فعالیت‌های پس از پیروزی انقلاب دیدید؟

ـ من ۵۷ یک بار ایران آمدم یک بار ۵۵ آمدم. یادم نمی‌آید در این دو سفرم محمدزاده را دیده باشم. شاید اولین بار در جبهه در اهواز دیدمش.

* می‌شود ۵۹ به بعد؟

ـ بله.

* شما به عنوان داوطلب جبهه رفته بودید؟ یا عضو سپاه بودید؟

ـ نه من عضو سپاه نشده بودم. من سال ۵۸ رفتم خارج کشور که دکترایم را بگیرم که سال ۵۹ اخراج شدیم. یک هفته بعد از اینکه ما ایران آمدیم جنگ شروع شد. من رفتم ستاد جنگ‌های نامنظم مشغول شدم.

* در کنار دکتر چمران؟

ـ بله. آیت‌الله خامنه‌ای و شهید چمران مشترکا آنجا را اداره می‌کردند. یادم می‌آید که آقای محمدزاده آمد اهواز، دیدن آیت‌الله خامنه‌ای. آنجا در استانداری محل استقرار ستاد جنگ‌های نامنظم بود. من آنجا آقای محمدزاده را دیدم که در دفتر سیاسی [سپاه] مشغول بود.

* آن موقع آقای محمدزاده مسئول دفتر سیاسی بودند؟

ـ بله.

* ایشان شما را کامل شناختند؟

ـ بله. چون ارتباطمان در گذشته خیلی بود. عرض کردم که ایشان مرتب به خانه ما می‌آمد. روابط خانوادگی با خانواده ما داشت و رفاقت زیادی هم داشت البته عرض کردم که از نظر سنی ده سال از ما بزرگ‌تر بودند.

* بعد از این آشنایی مجدد چی شد؟ دوباره آشنایی‌تان مستمر شد یا…

ـ ایشان آنجا از من دعوت کرد که تهران بیایم و ایشان را ببینم. بعد من تهران رفتم و ایشان دعوت کرد که بیا در دفتر سیاسی [سپاه] مطلب بنویس که من شاید اوایل فروردین ۶۰ بود که با دعوت ایشان به دفتر سیاسی رفتم و این‌طوری پیوند خوردیم. در واقع من از اول جنگ اهواز بودم تا پایان سال ۵۹.

* ظاهرا آقای محمدزاده خودشان دفتر سیاسی سپاه را پایه گذاری کرده بودند. در این دفتر، چه کار می‌کردند؟

ـ دفتر سیاسی سپاه یک پدیده‌ای بود که اوایل خیلی ضرورتش در مسائل نظامی آن موقع که جنگ بود، قابل هضم نبود. اما دفتر سیاسی با کار و تلاش خودش توانست جای خود یعنی ضرورت کار فکری و کار سیاسی را باز کند در شرایطی که نیرو خیلی کم بود، شرایط سختی بود و هجمه عراق موجب شده بود که ما نیروهای‌مان را بیشتر در مسیر دفاع نظامی به کار بگیریم. خُب باز کردن یک صفحه‌ای برای کار سیاسی خیلی قابل پذیرش نبود برای فرماندهان و اینها. اما به تدریج وقتی کار دفتر سیاسی را دیدند به ویژه موضع‌گیری به حقش را در مورد بنی صدر شاهد بودند که مواضع درستی سپاه گرفت، دفتر سیاسی سپاه در این زمینه، مرجعیت پیدا کرد. بعد به تدریج در جنگ هم جای خودش را باز کرد نه فقط در بحث تبیین مسائل سیاسی. بلکه در ثبت و ضبط تاریخ جنگ هم توانست نقش خودش را به خوبی ایفا کند و باز یک نگرش جدید ایجاد کند در بین کسانی که فقط فکر می‌کردند دیگر الان جنگ است و این حرف‌های سیاسی خیلی معنا ندارد اما برای آنها هم جا افتاد. منتهی با دشواری‌های زیادی.

* تا کی شما دفتر سیاسی بودید؟

ـ من هم زمان با نوشتن در بولتنِ سپاه کار خودم را در کیهان هم شروع کردم.

* کیهانِ هوایی؟

ـ نه، قبل از کیهان هوایی، در روزنامه کیهان.

* یعنی هم زمان هم دفتر سیاسی بودید هم برای کیهان هم…

ـ با یک فاصله‌ای. من در کیهان هم شروع کردم کار کردن. یعنی نصف روز را در دفتر سیاسی مشغول بودم نصف روز هم می‌رفتم کیهان کار می‌کردم. در کیهان من در سرویس بین‌الملل مشغول بودم.

* زمانی که دفتر سیاسی بودید، فکر می‌کنم نزدیک‌ترین ارتباط را در آن مقطع با حاج آقای محمدزاده داشتید. فعالیت‌های آقای محمدزاده را چطور می‌دیدید؟

ـ من خودم ضرورت کار سیاسی را درک می‌کردم و برایش اهمیت قائل بودم. به همین دلیل هم هیچ موقع از عرصه فکر خارج نشدم یعنی در این سال‌های بعد از انقلاب همیشه در این عرصه باقی ماندم اما اوایل خیلی خیلی سخت بود یعنی اگر نبود واقعا سخت‌کوشی آقای محمدزاده شاید کار فکری و سیاسی جای خودش را باز نمی‌کرد. گاهی وقت‌ها در بعضی جلسات فرماندهان سپاه با دوستان ما در دفتر سیاسی شوخی می‌کردند…

* مثلا می‌گفتند ما داریم می‌جنگیم شما این‌جا نشستید یادداشت می‌نویسید…

ـ بله. کمی تمسخر می‌کردند. شوخی می‌کردند. متاسفانه خیلی به کار سیاسی واقف نبودند یا برایش در آن زمان خیلی اهمیت قائل نبودند. آقای محمدزاده آدم پشتکار داری بود و خیلی جدی کار را دنبال می‌کرد. خودش یک عنصر سیاسی بود؛ اهمیت کار سیاسی را درک می‌کرد؛ مراحلی از سیاست را طی کرده بود. دیده بود که چگونه نیروهای مسلمان از عدم توجه به مسائل سیاسی لطمه خوردند.

* دفتر سیاسی را چطور اداره می‌کردند؟ مثلا رصد دائم رسانه‌ها را از شما می‌خواستند، یادداشت و تحلیل می‌خواستند؟ چطور سعی می‌کردند بچه‌هایی که آنجا هستند را همسو کنند؟

ـ دفتر سیاسی بخش‌های مختلف داشت بخش گروهک‌ها داشت، بخش خارجی داشت. بخش اقتصادی داشت. بخش شخصیت‌ها داشت. که مثلا خود این بخش شخصیت‌ها یک معضل برای ما ایجاد کرده بود، می‌گفتند شما دارید پرونده درست می‌کنید. در حالی که اصلا چنین نبود. مثلا شخصیت سیاسی سخنرانی می‌کرد بچه‌ها سخنرانی‌اش را خلاصه می‌کردند. همان‌طور که اگر یک مقام خارجی هم سخنرانی می‌کرد برای شناخت شخصیت او ما فرازهایی از سخنان او را به صورت خلاصه می‌آوردیم تا بفهمیم که آقای فلانی به عنوان رئیس‌جمهور آمریکا چگونه می‌اندیشد در مسائل اقتصادی و در مسائل سیاسی چگونه می‌اندیشد؟ در مسائل منطقه‌ای چگونه می‌اندیشد؟

این موجب یک اشراف می‌شد. موجب می‌شد که افراد در حوزه خودشان تبحر پیدا کنند. یک بخشی هم بخش جنگ داشتیم. در بخش جنگ همین مسائل جنگ را رصد می‌کردیم و در عملیات‌ها اعضای دفتر را می‌فرستاد برای اینکه مسائل حاشیه عملیات را جمع‌آوری کنند. یعنی مستندسازی کنند. مصاحبه کنند. اسناد را جمع‌آوری کنند. دفتر سیاسی هم جمع‌آوری می‌کرد هم تبیین می‌کرد و تحلیل می‌کرد. نشریاتی هم داشت که به صورت گسترده توزیع می‌شد و به فروش می‌رسید؛ نشریاتی هم داشت که در سطح محدودتری توزیع می‌شد.

* رویدادها و تحلیل جزء نشریات دفتر سیاسی بود آن موقع؟

ـ بله.

* این همانی بود که محدودتر توزیع می‌شد؟

ـ نه. رویداد و تحلیل به صورت گسترده توزیع می‌شد اما رویدادها داشتند که محدودتر بود. با امکانات بسیاراندکی دوستان آنجا کار می‌کردند. اینکه مثلا یک گوشه بنشینند و بنویسند و وقتشان را به جمع‌آوری اسناد و مطالب اختصاص دهند واقعا انگیزه می‌خواست. چون بعضی از نیروهای ما آدم‌های توانمندی بودند که می‌توانستند جاهای مختلف کار کنند و تاثیرگذار باشند؛ نگه داشتن اینها یک تبحری می‌خواست که آقای محمدزاده این تبحر را به جهات مختلف داشت.

* خاطره‌ای از آن دوران دفتر سیاسی ندارید؟ در آن حوزه شخصیت‌ها که فرمودید ممکن بود به کسی بر بخورد و فشار بیاورند روی دفتر سیاسی…

ـ اینها را داشت، فشار بود. تلقی‌های غیر منطبق با واقعیت وجود داشت.

* آقای محمدزاده چطور دفاع می‌کرد از بچه‌های دفتر سیاسی در مقابل این فشارها؟

ـ اگر پشتکار ایشان نبود شاید همان مراحل اولیه این کار ادامه پیدا نمی‌کرد و در همان مراحل اولیه متوقف می‌شد ولی خب درک دقیق ایشان بر ضرورت کار سیاسی و اینکه هر کسی کار سیاسی را دنبال کند او برنده خواهد بود، خیلی مؤثر بود. یکی از مشکلاتمان در تاریخ ایران این است که گروه‌های غیر جوشیده از بطن جامعه کار سیاسی را دنبال می‌کردند؛ عمدتا احزاب سیاسی در ایران که کار سیاسی را دنبال می‌کردند به نوعی مرتبط با خارج از مرزها بودند. توجه به این امر که اگر می‌خواهید از این جهت ضربه‌پذیر نباشید باید خودمان کار سیاسی انجام دهیم خیلی مهم بود. چون آقای محمدزاده یک ضربه خورده بود در برخی فعالیت‌های سیاسی‌اش، اهمیت را می‌دانست.

* سازمان مجاهدین[منافقین] را می‌فرمایید که جدا شده بودند؟

ـ بله. لذا به بحث کار سیاسی اهتمام جدی داشت ضمن اینکه تقریبا یک گروهِ نه همکار بلکه واقعا دوست ایجاد کرده بود در دفتر سیاسی. مثلا یک هیئتی درست کرده بودند، آنجا آقای محمدزاده جزء گردانندگان هیئت بود.

* هیئتی که مرحوم حاج آقای نجفی سخنرانش بود؟

ـ بله.

* مسجد قندی یا قبلش؟

ـ قبلش. البته حاج آقای نجفی بعد سخنران دائم شد. قبلش نبود. قبلش بچه‌ها در خانه خودشان می‌گذاشتند، چرخشی بود که گاهی در خانه ما هم مراسم برگزار می‌شد. بعد یک جای ثابت پیدا کرد. در کنار این فعالیت‌های بیرونی که داشتند، خیلی هم سخت بچه‌ها در دفتر سیاسی کار می‌کردند. در آن دورانی که به خصوص منافقین دست به سلاح بردند شرایط خیلی خیلی سخت شد.

* شهریور ۶۰ به بعد دیگر؟

ـ بله. خیلی سخت شده بود. یعنی هم بحث تأمین نیرو برای جنگ بود هم برای فعالیت‌های مختلف سیاسی دیگر که کار را خیلی دشوار کرده بود. خیلی دشوار.

* آقای محمدزاده بعد از دفتر سیاسی رفتند مرکز اسناد دفاع مقدس؟

– البته آن موقع که مرکز اسناد نبوده به آن شکل. دفتر تحقیقات جنگ بود فکر می‌کنم که پایه‌گذاری کردند.

* ایده‌اش را شما در جریان هستید که چطور شکل گرفت؟ در آن مقطع که همه فکر و ذکر میدان جنگ بود چرا ایشان سراغ چنین چیزی رفتند. از همان قسمت جنگ در دفتر سیاسی شکل گرفت این مرکز؟

ـ بخش جنگ رفت گسترش پیدا کرد. دلیلش یک بحثی است که شاید خیلی روزنامه‌ای نباشد. یک سوءتفاهمی پیش آمد و بدبینی ایجاد شد.

* به دفتر سیاسی بدبین بودند؟

ـ بله؛ دفتر سیاسی معلق شد. من با کیهان ارتباط داشتم ولی آن موقع یک سری بچه‌های دیگر هم کیهان آمدند. یعنی اصلا بیکار شده بودند و آمدند. یک سری رفتند روزنامه اطلاعات.

* اینها که کیهان آمدند چه کسانی بودند؟

ـ خود آقای محمدزاده کیهان آمد. آقای اسلامی آمد کیهان. آقای رشید آمد کیهان. فکر می‌کنم یک تعدادی کیهان آمدند. منتهی من در تحریریه بودم، برای اینها یک اتاق پژوهشی گذاشتند. مدیریت کیهان برای‌شان یک اتاق داد که بنشینند آنجا پژوهش کنند، مطلب بنویسند و بدهند در روزنامه چاپ شود.

* مدیر کیهان آن زمان آقای اصغری بود؟

ـ نه. آقای اصغری هنوز نیامده بود. اینها زمان شهید شاهچراغی بود.

* ارتباط دفتر سیاسی با کیهان چطور بود که بچه‌ها آنجا بیکار شدند، آمدند این‌جا؟ یعنی ارتباط قبلی وجود داشت؟

ـ نه، فقط کیهان نیامدند. نیمی از بچه‌ها رفتند اطلاعات، نیمی هم در کیهان آمدند. این بچه‌ها نویسنده بودند، توانمند بودند، نسبت به مسائل سیاسی آشنا بودند، طبیعی بود که همه ازشان استقبال کنند.

* مطبوعات آن موقع هم که زیاد نبود و کیهان و اطلاعات اصلی‌ترینش بودند…

ـ بله، استقبال هم کردند بهشان کار هم دادند. در این فاصله یک تغییری در ساختار صورت گرفت یعنی آقای محمدزاده دیگر تقریبا رفتند و به فرماندهی پیوستند؛ یعنی رفتند ذیل فرماندهی. از نمایندگی ولی‌فقیه جدا شدند. این یک تغییراتی را در دفتر سیاسی ایجاد کرد. هم به لحاظ نیروی انسانی تقریبا تقسیم شدیم هم به لحاظ کاری. بخش جنگ جدا شد و گسترش پیدا کرد به طور جدی و زیر نظر فرماندهی رفت. به آنها امکانات وسیعی دادند و ما هم در آن دفتر سیاسی ماندیم. این افراد برگشتند و دیگر در کیهان نماندند. یعنی بعد که دوباره کارشان شروع شد دوباره به دفتر سیاسی یا تحقیقات جنگ برگشتند.

* شما هر دو جا هم چنان بودید؟

ـ من هم چنان بودم.

* آقای شایانفر کی به دفتر سیاسی آمدند؟

ـ الان دقیق تاریخش را یادم نمی‌آید. آقای شایانفر یک بخش دیگری از کار بودند بعد به دفتر سیاسی آمدند.

* آقای شایانفر را شما اولین بار کی دیدید و آشنا شدید؟

ـ تاریخ دقیق آن را هم الان یادم نمی‌آید. من مسئول بخش خارجی بودم در دفتر سیاسی. آقای شایانفر بخش خارجی نبود تا جایی که یادم می‌آید. اما ما با هم در دفتر سیاسی آشنا شدیم و دوست شدیم. یعنی دوستی بیشتر از دیگران. آقای شایانفر یک ویژگی‌های منحصر به فردی داشت. آدم بسیار دلسوزی بود و واقعا از سر دلسوزی کار می‌کرد یعنی با کار ارتباط عادی نداشت.

* رفع تکلیف نبود…

ـ نه، اصلا. یک نگاه بسیار متفاوتی داشت نسبت به کار. طبیعتا این ویژگی‌هایش برای انسان دارای جاذبه بود. من که کیهان می‌آمدم او هم می‌آمد و ما یک منابعی در کیهان داشتیم که برای ایشان جاذبه داشت. ما اسناد خارج از کشور را، همه را تهیه می‌کردیم چون برای کیهان هوایی نیاز داشتیم. فکر کنم آقای شایانفر در بخش گروهک‌های دفتر سیاسی بود. او هم می‌آمد و این منابع را می‌دید و استفاده زیادی هم می‌برد. مرتب می‌نشست مطالعه می‌کرد.

* این قضیه مربوط به بعد از مسئولیت فرهنگی آقای شایانفر در زندان قزل‌حصار می‌شود یا قبل از آن؟

ـ نه، ما زیاد ارتباط نداشتیم در آن ایام. وقتی بحث شورش منافقین آغاز شد بعضی از اعضای دفتر سیاسی رفتند و در این قضیه یک فعالیت میدانی را شروع کردند. چون می‌شناختندشان، در بخش گروهک‌ها بودند، نسبت به منافقین آشنایی خوبی داشتند. هم راجع به تشکیلات‌شان، هم نسبت به ادبیات‌شان یک شناختی داشتند. طبیعتا می‌توانستند موثر باشند در آن شرایطی که اینها در سطح شهر می‌گشتند و جنایت می‌کردند. شرایط خیلی سخت بود. برخی از دوستان ما در دفتر سیاسی رفتند به کمک کسانی که درگیر با منافقین بودند.

* یعنی به پشتوانه فعالیت فکری که داشتند وارد فاز عملیاتی توانستند بشوند که برای مقابله با منافقین موثر باشد.

ـ بله، شدند. تیم درست کرده بودند و در دنبال کردن رد منافقین می‌توانستند کمک کنند. آقای شایانفر در این مقطع با کار بچه‌های دفتر سیاسی پیوند خورد و آشنایی پیدا کرده بود. او هم یک کار منسجم فکری را در ارتباط با اعضای گروهک‌ها دنبال کرد. ولی آقای شایانفر برای ما هم در کیهان می‌توانست مفید باشد. من که کیهان هوایی آمدم قطعا باید برای ایرانی‌های خارج کشور یک مطالب ویژه‌ای تولید می‌کردیم. یعنی نقد جریانات خارج از کشور یکی از کارهای جدی ما بود و ارتباطاتی که با ایرانی‌های خارج کشور داشتیم؛ آقای شایانفر از این جهت برای ما قابل استفاده بود. مطالبی که او می‌خواند مشخص می‌کرد فلان مطلب در فلان جا فلان نشریه چاپ شده مثلا آن را ما یا نقد می‌کردیم یا در بخش‌های مختلف از آن استفاده می‌کردیم. آقای شایانفر ورودش به کیهان از این دوران آغاز شد. یعنی دورانی که می‌آمد و بعد از ظهرها نشریات را می‌خواند و منابع خارج کشوری را مطالعه می‌کرد. خیلی با علاقه این کار را آقای شایانفر می‌کرد و در این مدت کوتاه در واقع توانست شناخت دقیقی نسبت به جریانات مختلف خارج کشور پیدا کند؛ آن هم مستند بر نشریات خودشان. آقای شایانفر با توجه به اینکه آدم بسیار دلسوزی بود من برایش احترام ویژه‌ای قائل بودم و دوستی مستمری بین ما و ایشان شکل گرفت، ما شاید بیشتر با هم بودیم. در یک ایامی و یک دورانی خیلی زیاد با هم بودیم یعنی من تا دیر وقت که می‌ماندم، او هم می‌ماند در کیهان. من می‌نشستم این طرف اتاق، او آن طرف اتاق جای منشی ما می‌نشست. اتاق ما بخش منشی را ایشان می‌رفت. چون منشی ما ساعت ۴ می‌رفت، ایشان می‌آمد جای منشی می‌نشست و تا هر موقع من می‌ماندم ایشان هم می‌ماند. گاهی برخی مطالب را به من نشان می‌داد. ولی عموما آرام می‌نشست در اتاق کوچک منشی ما و مطالعه می‌کرد. مطالعه می‌کرد و کپی می‌کرد. شاید بشود گفت که بعدها دفتر پژوهش‌های کیهان را ایشان از همان دورانی که می‌آمد در دفتر کیهان هوایی و این کارها را انجام می‌داد، به وجود آورد.

* آقای شایانفر را معمولا به حافظه قوی‌شان، شناخت دقیق‌شان از آدم‌ها و جریانات سیاسی و فرهنگی می‌شناختند. چی باعث شد آقای شایانفر چنین شناختی نسبت به افراد و جریانات و احزاب پیدا کند، سوای حافظه قوی‌ای که ایشان داشتند و می‌توانستند همه اینها را یادآوری کنند؟

ـ عاملی که موجب شد این بود که خیلی علاقه‌مند بود به اینکه شناخت دقیقی نسبت به مسائل شکل بگیرد. یعنی آقای شایانفر معتقد بود باید حتما ما با مطالعه و مستند نسبت به افراد و فعالین سیاسی خارج از کشور یک شناختی پیدا کنیم تا بتوانیم در عرصه فرهنگی از این شناخت استفاده کنیم. چون قائل به این بود، وقت می‌گذاشت یعنی یک مجله که می‌آمد از ابتدایش تا آخرش را دقیق می‌خواند. ماها خودمان این کارها را نمی‌کردیم، حداکثر مرور می‌کردیم و از عنوان مقالات یا عنوان گزارش‌ها یک ارزیابی به دست می‌آوردیم و بعد بعضی‌هایش را انتخاب می‌کردیم و کامل می‌خواندیم اما ایشان نه، همه مطالب را می‌خواند، بعد می‌آمد دسته‌بندی می‌کرد؛ در ذهنش می‌سپرد که مثلا در فلان مقاله فلان فردی که در خارج از کشور است این حرف را زده. این کار را آقای شایانفر واقعا از روی علاقه‌مندی دنبال می‌کرد یعنی برای خودش یک وظیفه‌ای قائل بود که کسی هم برایش چنین وظیفه‌ای تعریف نکرده بود. خودش برای خودش تعریف کرده بود که جریانات مختلف را بشناسد و در شناختش با حافظه خوبی که داشت خیلی به ما کمک می‌کرد. مثلا ما می‌رسیدیم که فلان فرد فلان کار را کرده، بلافاصله می‌گفت فلان کار و فلان کار را هم کرده است. طبیعی است که برای ما هم در روزنامه‌نگاری سابقه دادن خودش یک جایگاهی داشت و موضوعیت داشت. علاقه‌مند بودیم از ذهنیت ایشان استفاده کنیم و به بچه‌های تحریریه‌مان بگوییم جاهایی که نیاز دارند به آقای شایانفر مراجعه کنند تا راهنمایی شوند؛ این خیلی مهم بود. من شخصا از اطلاعات آقای شایانفر استفاده می‌کردم منتهی قائل بودم که اطلاعات بخشی از نیاز ما را تامین می‌کند. علاوه‌بر اطلاعات باید طبیعتا هم شمّ سیاسی داشته باشیم هم تدبیر داشته باشیم. در رسانه اگر اینها دست به دست همدیگر ندهند طبیعتا تاثیرگذار نمی‌توانند باشند. هم شناخت خوبی باید حاصل شود هم باید برای بخش‌های مختلف تدبیراندیشیده شود. به خصوص ما در کیهان هوایی که با سلایق و گروه‌های مختلف مواجه بودیم باید حتما در این زمینه با یک شناخت خوب وارد می‌شدیم؛ منتهی بُعد دیگر تدبیر ما بود مثلا یک کسی را می‌دانستیم که این ضد انقلاب است ولی در عین حال مقاله‌اش را کامل می‌زدیم. می‌دانستیم که این مثلا عضو CIA است ولی مقاله اش را کامل می‌زدیم.

بنابراین ما در مورد کیهان هوایی یک نگاهی را دنبال می‌کردیم که فضا را فکری کنیم یعنی تبادلات فکری ایجاد کنیم این کار دشواری بود از همه مهم‌تر اینکه پایبندی به اصول هم داشته باشیم یعنی اصول خودمان را فراموش نکنیم. آقای شایانفر در قضیه شناخت جریانات به من کمک می‌کرد که این کی بوده؟ چی بوده؟ کجا بوده؟ از روی نشریات خودشان به من نشان می‌داد که این مقاله را نوشته، این موضع را گرفته، قبلا کجا کار می‌کرده. این چیزی بود که قطعا برای یک نشریه که می‌خواست کار فکری کند نیاز بود. اما وقتی ما مثلا با شناخت این کار را می‌کردیم تاثیر جدی در محیط می‌گذاشتیم مثلا آقای لاهیجی زمانی که به ما مطلب می‌داد علیه جمهوری اسلامی موضع داشت.

* عبدالکریم لاهیجی را می‌گویید؟

ـ بله.

* به کیهان هوایی مطلب می‌داد؟!

ـ بله. ایشان مطلب می‌داد، ما هم چاپ می‌کردیم. نه فقط او خیلی از کسان دیگر هم به کیهان هوایی مطلب می‌دادند. منتهی در قالب برخورداندیشه‌ها چاپ می‌کردیم. کنار اینها ما دیدگاه مخالف را چاپ می‌کردیم و نمی‌گذاشتیم بی‌جواب بماند.

* عضو شورای منافقین بود که…

ـ بله.

* گفتم شاید شورای منافقین را دیگر خط قرمز می‌دانستید و بگویید اینها دیگر نباید باشند…

ـ نه. ما در کیهان هوایی از افرادی مطلب می‌زدیم که کاملا می‌دانستیم اینها نیروهای برجسته دشمن هستند. می‌زدیم ولی جواب می‌دادیم.

* آنها چطور حاضر بودند مطالبشان در کیهان هوایی چاپ شود؟

ـ مخاطب زیادی داشت. کیهان هوایی تنها نشریه ایرانی در خارج از کشور بود. بُرد داشت، تاثیر داشت. لذا آنها هم از این تریبون استفاده می‌کردند. حرفشان را می‌زدند ما هم به نقد می‌کشیدیم… منتهی ما گاهی [با اینها] شوخی می‌کردیم در بخش طنز. ما چند تا بخش طنز داشتیم که یکی را آقای شریعتمداری می‌نوشت. دست‌انداز را او می‌نوشت، یک طنز دیگری هم داشتیم که آن را یکی از همکاران دیگرمان می‌نوشت. برخی از سر به سر گذاشتن‌شان را در قالب طنز دنبال می‌کردیم.

* این احتمالا برای اواخر دهه شصت می‌شود. از یک جایی به بعد شرایطی به وجود می‌آید که بخش فرهنگی خارجی با داخلی به نحوی تداخل می‌کنند. جریانی از عناصر فرهنگی خارج کشور شروع می‌کنند از اوایل دهه هفتاد وارد کشور شدن، یعنی یک بخشی از داخل کشور با اینها جوش خوردند و ارتباط گرفتند. در کیهان هوایی با توجه به شناختی که شما نسبت به جریان‌های خارج کشور داشتید اینها را هم با حاج آقای شایانفر رصد می‌کردید یا مثلا هشداری می‌دادید نسبت به همسویی برخی از جریان‌های داخلی با جریان‌های خارجی که سابقه اصلا خوبی نداشتند؟

ـ بله. اینکه دارم می‌گویم حوزه نقد بود. نه در حوزه اینکه مرزبندی‌ها گم نشود. ما وقتی نقد می‌کردیم این نبود که مرزبندی‌مان را گم می‌کردیم؛ برعکس. این مواضعی که او در مورد امام می‌گرفت و امام را نقد می‌کرد او را در واقع در مقابل امام معرفی می‌کردیم از نظر فکری اما بستر را فقط فرهنگی قرار می‌دادیم.

* بیشتر منظورم استفاده از شناختتان در مورد جریانات خارج کشور و آگاه کردن مسئولان داخلی است…

ـ قطعا این کار را می‌کردیم. من خودم در کیهان هوایی این کار را می‌کردم… براساس شاکله فکری که او عرضه می‌کرد ما آن شاکله فکری را به نقد می‌کشیدیم. طبیعتا مرزبندی کاملا روشن می‌شد. مشخص می‌شد این سکولار است یا طرفدار منافقین است یا سلطنت طلب است. کاملا این مسائل روشن می‌شد. طبیعتا وقتی ما می‌دیدم این آدمی که دارای چنین خصوصیاتی است دارد به عنوان یک فرد خودی در داخل کشور مطرح می‌شود چرا… زنگ می‌زدیم و هشدار می‌دادیم. یک بار من خودم به دانشگاه مرحوم آقای مهدوی کنی، دانشگاه امام صادق [زنگ زدم]. دانشگاه امام صادق(ع) گاهی استادان مدعوی را می‌آوردند، ما به آنها گفتیم این آدم، این سوابق فکری را دارد، مراقب باشید آنها هم رعایت می‌کردند. مثلا یک کسی بود به نام تهرانیان.

* مجید تهرانیان؟

– بله. مجید تهرانیان بارها به ما مطلب داده بود ولی دیدیم که او را به عنوان سخنران دعوت کردند. خُب سخنران یعنی تریبون یکطرفه بهش دادن! نسبت به تفکرات و سوابق اینها هشدار می‌دادیم به عزیزانی که درون دانشگاه هستند. در این عرصه‌ها آقای شایانفر به ما کمک می‌کرد بدانیم این کسی که داریم ما با او وارد چالش می‌شویم چی هست و کی هست؟ مثلا فلان سخنرانی فلان جا و فلان جا رفته و از عملکردش می‌توانستیم بفهمیم که این دارد با کجاها کار می‌کند.

* با آقای شایانفر تا چه زمانی در کیهان هوایی بودید؟

ـ تا موقعی که آقای شریعتمداری سرپرست کیهان شد.

* بعد از کیهان هوایی، مشاور فرهنگی مؤسسه شدند و بعد دفتر پژوهش‌ها را تشکیل دادند؟

ـ بله.

* فرمودید ارتباطتان خیلی بیشتر از همکار بود. از ویژگی‌های شخصی آقای شایانفر برای ما بگویید…

ـ یک چیزی که برای من از آقای شایانفر جاذبه داشت این بود که آقای شایانفر اصلا دنبال این نبود که بیاید کیهان هوایی برای خودش یک شغلی دست و پا کند. یعنی نگاهش شغلی نبود. می‌توانست از من حقوق بگیرد اما اصلا وارد این مسائل نمی‌شد. اصلا نگاهش نگاه مادی نبود. این برای من خیلی ارزش داشت.

* یعنی آن‌طور که فرمودید تا آن موقع شب آنجا می‌ایستاد ولی هیچ…

ـ اصلا نگاه مادی نداشت.

* با توجه به نیازی که در این حوزه تشخیص داده بود می‌ماند و با تمام قوایش می‌ایستاد.

ـ ایشان را من هیچ موقع این‌طوری ندیدم که دنبال منافع خودش باشد. او یک منافعی را برای سلامت کشور برای سلامت فرهنگ متصور بود و واقعا در این وادی گام برمی‌داشت و اصلا هم دنبال مسائل مادی نبود.

* تاثیرشان در حوزه فرهنگی و سیاسی، چه در زمان خودشان چه برای نسل‌های بعدی چقدر بود؟

ـ قطعا فعالیت‌هایی که ایشان داشت کمک می‌کرد به روشن شدن صحنه. در حوزه فرهنگ من قائلم که یکی از الزامات کار فرهنگی روشن بودن صحنه است. یعنی شما در چه صحنه‌ای دارید کار فرهنگی می‌کنید. این یکی از ابزارهاست یا پیش نیازهاست. پیش نیازهای دیگری هم باید داشته باشیم که اگر درست استفاده شود بسیار مفید است، اگر غلبه پیدا کند می‌شود منفی.

* شما کار آقای شایانفر را بیشتر در بخش روشنگری و تبیین می‌بینید؟

ـ من ایشان را در این زمینه مفید می‌دیدم.

* با شناختی که از آقای محمدزاده دارید ویژگی‌های شخصیتی ایشان را بگویید و اینکه آقای محمدزاده هم با توجه به کاری که کردند چه در تاسیس دفتر سیاسی سپاه چه بعدش در مرکز اسناد و تحقیقات جنگ ایشان چقدر تاثیرگذار است؟

ـ آقای محمدزاده را من احترام ویژه‌ای برایشان قائل بودم به خاطر اینکه وقتی روی یک موضعی می‌افتاد و کاری را شروع می‌کرد واقعا با تمام توان کار می‌کرد. وقتی روی تحقیقات جنگ متمرکز شد واقعا یک کار عظیمی انجام داد که از برکات فعالیت‌های ایشان باعث شده که ما خیلی از مسائل جنگ را امروز مستند داریم و این می‌تواند جلوی تحریف را بگیرد. مرحوم آقای محمدزاده اواخر عمر پرداخت به یک سری کارهای پژوهشی در ارتباط با امام خمینی(ره). علقه واقعا صادقانه‌ای نسبت به امام داشت و در این زمینه وقت واقعا قابل توجهی گذاشت که خدا إن‌شاءالله ایشان را رحمت کند. واقعا پیگیر بود، همین هم باعث شد که ایشان به عنوان کسی که در سازمان مجاهدین خلق[منافقین] مراتبی هم پیدا کرده بود منتهی چون نگاه حق‌طلبانه داشت آن‌جایگاه خودش را تخریب کرد و جانب حق را گرفت. این را شاید شما خیلی نتوانید درک کنید! زمانی که یک افرادی در یک تشکیلاتی جایگاه پیدا می‌کنند، منزلت پیدا می‌کنند؛ وقتی جانب حق را بگیرند همه آن‌جایگاه را باید کنار بگذارد و در یک جای دیگری باید از صفر شروع کند. من چند بار خودم چنین چیزی را تجربه کردم. مثلا در انجمن حجتیه یک جایگاه داشتم اما با یک نگاه دیگری آشنا شدم همه آن‌جایگاه را کنار گذاشتم. بنابراین من از این جهت برای آقای محمدزاده احترام ویژه‌ای قائلم هرچند شاید در بعضی رویه‌هایش با او همراه نبوده باشم ولی پشتکار ایشان و صداقت ایشان در دفاع از آن مواضع برایم ارزش زیادی داشته و دارد.

* حدود دو ساعتی است که مزاحم‌تان شدیم، همچنان حرف داریم اما زمان اجازه نمی‌دهد. خیلی ممنون از اینکه وقت‌تان را در اختیار ما گذاشتید.

منبع: کیهان

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

از دلسوزی حاج حسن شایانفر تا پشتکار حاجی محمدزاده بیشتر بخوانید »

مرده‌خوری به سبک آقای تئوریسین!/ وقتی حجاریان برای شجریان نوستراداموس می‌شود

مرده‌خوری به سبک آقای تئوریسین!/ وقتی حجاریان برای شجریان نوستراداموس می‌شود


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از گروه دیگر رسانه‌های خبرگزاری فارس، سعید حجاریان، تئوریسن جریان اصلاحات این بار دست به قلم برده و نامه‌ای در روزنامه اصلاح‌طلب شرق برای همایون شجریان نوشته و نوستراداموس‌وار پیش‌بینی کرده است که آری صدای تو را نیز خاموش خواهند کرد! آنجا که در بخش‌های پایانی نامه خود نوشته است:

«استاد شجریان در زندگی خود همواره جانب مردم را گرفتند و به این خاطر صدمه‌ها دیدند تا ‌حدی که ممنوع‌الصدا شدند و حتی ربنای‌شان را خاموش کردند. ایشان می‌گفتند «من صدای خس‌و‌خاشاکم». به‌ گمانم شما نیز به‌ مرور با این مصائب روبه‌رو خواهید شد! با این وصف، اگر همچون پدر عنصر سیاست را نیز به نگاه موسیقیایی‌تان بیفزایید، مسئله دوچندان بغرنج می‌شود!»

نکته جالب این نامه اما پیش‌بینی ممنوع‌الصدا شدن همایون شجریان است! این تئوریسین اصلاحات برای اینکه ادعایش هم خلاف واقع از آب درنیاید در لفافه یک شرط برای آن می‌گذارد، «اضافه کردن عنصر سیاست به نگاه موسیقیایی» تا اگر پیش‌بینی او محقق نشد و همایون کمافی‌الحال آثارش در رسانه ملی طنین‌انداز شد بهانه‌اش این باشد که تو همچو پدر نگاه سیاسی را به آثارت پیوند نزدی‌! 

 

نکته حائز اهمیت اینکه وقتی این سیاهه رنگ و بوی سیاسی به خود می‌گیرد می‌شود درست نقطه مقابل خط و مشی همایون شجریان؛ چه اینکه او در مراسم‌های مختلف بعد از فوت مرحوم شجریان تصریح کرد «سوگ پدرم را کارزار کشمکش‌های سیاسی نکنید» حالا حجاریان که گویا از متانت رفتار همایون در مراسم تشییع و تدفین نگران شده است درخواست همایون را نیز زیر پا گذاشته و تلاش می‌کند تا با تحریک احساسات وی و نزدیک نشان دادن خود به مرحوم شجریان برای او خط و مشی تعیین کند.

از سوی دیگر حجاریان این نکته را هم گویا کاملا به فراموشی سپرده است که مرحوم شجریان خود به رسانه ملی نامه نوشت و از پخش آثارش از این رسانه گله کرد و مانع پخش آن شد.

 

 

 

انتهای پیام/





منبع خبر

مرده‌خوری به سبک آقای تئوریسین!/ وقتی حجاریان برای شجریان نوستراداموس می‌شود بیشتر بخوانید »

«نفاق» جریان اصلاحات در مواجهه با هنر و هنرمندان/ شلاق‌زنان دیروز چگونه افتخاری را ترور کردند؟! +تصاویر

«نفاق» جریان اصلاحات در مواجهه با هنر و هنرمندان/ شلاق‌زنان دیروز چگونه افتخاری را ترور کردند؟! +تصاویر


سرویس سیاست مشرق- مرحوم استاد محمدرضا شجریان، استاد بی‌بدیل موسیقی سنتی ایرانی و از چهره‌های ماندگار هنر ایران، روز ۱۷ مهر چشم از جهان فرو بست و عرصه موسیقی ایرانی یکی از چهره‌های مطرح خود را از دست داد و به سوگ نشست.

مرحوم شجریان البته هر اندازه در عرصه موسیقی کم‌نظیر بود، در حوزه سیاسی (چیزی که قطعا تخصص و شناخت عمیقی از آن نداشت)، دچار لغزش‌هایی شد که بیش از هر کس دیگری بعدا خود او از آن پشیمان شد که مهم‌ترین آن، قرار گرفتن در پازل تبلیغاتی شبکه سلطنتی انگلستان، بی بی سی و بیان سخنانی مطلوب روباه پیر استعمار بود. خود استاد مرحوم چند سال بعد در گفتگویی تلاش کرد آن حضور و آن اظهارات را تعدیل کند و تلویحا خواستار بایگانی کردن آن تجربه در خاطرات شود.

اما در یکی دو روز اخیر، تلاش یک جریان سیاسی خاص برای سوء استفاده از فقدان مرحوم شجریان، و تبدیل ایشان به نمادی از تقابل با نظام، وارد فاز جدیدی از ماکیاولیسم و فرصت‌طلبی سیاسی شد که در نوع خود بدیع است، گرچه سوء‌استفاده و فرصت‌طلبی تبدیل به بخشی از منش سیاسی جریان مورد نظر، یعنی اصلاحات شده است. البته جریان اصلاحات و متحد راهبردی آن، یعنی دولت اعتدال، همین سوء استفاده را در سال ۹۶ از استاد و «ربنای» او صورت دادند و با بی‌اخلاقی از آن استاد مرحوم ابزاری برای ایجاد دوقطبی و تخریب رقیب ساختند.

اما در همین فاز جدید از ماکیاولیسم سیاسی و فرصت‌طلبی، برخی پرده‌ها کنار رفته و آن «فاشیسم» و «تمامیت‌خواهی» که در زیر لعاب نازک «آزادی‌خواهی» و «لیبرال‌صفتی» جریان چپ دیروز و اصلاح طلب امروز در غلیان است، بیرون زده است.

ماجرا از این قرار است که استاد علیرضا افتخاری، در رثای مرحوم شجریان، پیامی ویدیویی ضبط کرد و در جو ایجاد شده توسط بوق‌های سیاسی آشنا، تلاش کرد در قالب ابراز تاسف و تاثر از فقدان شجریان، یک موضع سیاسی هم بروز دهد. همین مساله موجب شد که برخی از وابستگان به آن جریان سیاسی، در توئیت‌ها و پست‌های خود در شبکه‌های اجتماعی ژست «بخشندگی» و «بزرگواری» به خود بگیرند و از این در وارد شوند که حالا که استاد افتخاری در پازلی که ما می خواهیم قرار گرفته، “قلم عفو بر جنایت قبلی او بکشیم و او را ببخشیم! “

اما «جنایتی» که به زعم ایشان استاد علیرضا افتخاری مرتکب شد، چه بود؟ در آغوش کشیدن و خوش و بش کردن با رییس جمهور منتخب و قانونی مملکت که حدود ۲۴ میلیون رای به خود اختصاص داده بود! اما چون رییس جمهور مورد نظر و اصولا انتخابات مورد نظر وفق مراد آن جریان سیاسی نبود، از همین اقدام کاملا طبیعی (که حق افتخاری و هر انسان دیگری است)، یک گناه نابخشودنی و یک «جنایت» بزرگ تراشیدند که این هنرمند بزرگ، مردمی و محجوب می بایست بابت آن تاوان سنگین می داد.

شرح تخریب‌ها، فشارها و ترور شخصیتی که این جریان و وابستگان آن، بر سر افتخاری آوردند خود مثنوی هفتاد من کاغذ است، اما همین اندازه بگوییم که به گفته خود استاد افتخاری، آن‌چنان عرصه را در کار و زندگی بر او تنگ کردند و ان‌چنان آبرو و حیثیت و اعتبار او و خانواده‌اش را ویران کردند که حتی این هنرمند محجوب و حقیقتا بااخلاق کشورمان قصد داشت خود را حلق‌آویز کند و دست‌کم این‌گونه از ان همه فشار و هجمه و تهمت راحت شود. و آن‌ها که با یک هنرمند چنان کردند که رفت، همین‌هایی هستند که امروز مدعی «هنردوستی» و عشق به استاد شجریان هستند و برای مدیحه‌سرایی‌ و مرثیه‌سرایی‌های بعضا مبالغه‌آمیز برای هنرمند فقید، با هم مسابقه گذاشته‌اند.

بر کسانی که به خوبی با جریان‌شناسی گروه‌های سیاسی و تاریخ انقلاب به خوبی آشنا هستند، این «نفاق» جریان اصلاحات در برخورد با هنر و هنرمندان، امر پوشیده‌ای نیست، کما این که برای همین اهل نظر، فاشیسم و انحصارطلبی و تمامیت‌خواهی لانه کرده در باطن بخش قابل ملاحظه‌ای از جریان اصلاح‌طلب امروز(و چپ‌های دیروز)، که نمونه‌اش را در برخورد با استاد افتخاری دیده‌ایم، مساله‌آی غیرمترقبه و دور از انتظار نیست.

از همین رو، تصمیم گرفته‌ایم مروری بسیار اجمالی و کوتاه به برخی عملکردهای این جریان در گذشته‌ای نه چندان دور و فراموش‌شده، آن هم صرفا در حوزه فرهنگ و هنر،  بیاندازیم تا روشن گردد که «دیکتاتورصفتی» امروز این جریان که در پس شعارهای فریبنده «حقوق بشر» و «آزادی‌خواهی» پوشانده شده، ریشه در چه سابقه و عقبه‌ای دارد.

لیبرالیست‌های امروز، شلاق‌زنان دیروز

عبدالله علیخانی، تهیه‌کننده سینمای ایران، در آذر ۹۳ روایت تلخ و قابل‌تاملی را درباره‌ی نحوه مواجهه مدیران وقت وزارت ارشاد با اهالی سینما تعریف کرد که بسیار جنجالی شد. او داستانی که بر خود او در سال ۶۳ گذشت چنین روایت کرد:

” تا چند سال پس از انقلاب، هنوز فیلم‌های خارجی در سینماهای ایران پخش می‌شد و برخی از آن فیلم‌ها نیز در اختیار بنده و دیگر تهیه‌کنندگان بود. آقای انوار و همکارانشان در سال ۶۳ ‌ضرب‌الاجلی تعیین کردند که مطابق با آن، باید مدارک فیلم‌های خارجی را به وزارت ارشاد ارائه می‌کردیم؛ اما زمان لازم برای این کار بسیار اندک در نظر گرفته شده بود و امکان چنین اقدامی در این زمان کوتاه نبود.

عبدالله علیخانی

این تهیه کننده سینما ادامه داد:

“ما ۲۰، ۳۰ نفر بودیم که به وزارت ارشاد رفتیم و درباره این مهلت اندک اعتراض کردیم. بعد از این بود که ‌یکباره از دفتر مدیرکل وقت حراست وزارت فرهنگ و ارشاد، در دفتر من ریختند و من را به حراست وزارت فرهنگ و ارشاد ـ که یک طبقه پایین دفتر وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود ـ بردند و برای مدت یک هفته حبس کردند. البته تنها من نبودم و اشخاص دیگری را هم گرفتند. “

او درباره وقایعی که در این یک هفته رخ داد، به تلخی ‌می‌گوید:

“در این مدت، بنده را جوجه کبابی (یک روش خاص که فرد را مانند جوجه می‌بندند تا مضروب نتواند از ضربه بگریزد) کردند. علاوه بر این، کف پایم شلاق می‌زدند و می‌گفتند، روی موزاییک راه برو تا خونمردگی به وجود نیاید. باورم نمی‌شد که در وزارت فرهنگ و ارشاد چنین اتفاقی برای من می‌افتد. “

او در پاسخ به اینکه آیا زمان دستگیری حکم قضایی داشتند، گفت:

“تا آنجا که می‌دانم، وزارت ارشاد مسئولیت برای دستگیری ندارد و وزارت ارشاد هم جایی برای بازداشت نیست؛ اما در هر حال من حکمی ندیدم و به هر حال در آن سال‌ها حراست آنجا اسلحه داشت و با بی‌سیم و کلاشینکف آمده بودند و طبیعتاً من مجبور بودم، همراهشان به حراست وزارت فرهنگ و ارشاد بروم. “

فیض الله عرب سرخی، مسوول وقت حراست وزارت ارشاد

علیخانی درباره اینکه آیا موضوع قضایی شد، گفت:

“بله، چون می‌دانستند با این اتفاقی که افتاده، من پیگیر ماجرا می‌شوم، ماجرا را قضایی کردند و تا دو سال بعد از آن، به دادگاه می‌رفتیم و بعد در همان سال‌ها به ما گفتند ‌یک نامه بنویسید و بگویید اشتباه کردید و فیلم‌ها مبتدل بوده، والا زندان می‌روید که ما هم به واسطه جو آن دوران نوشتیم، ولی در ‌نهایت در مراحل قضایی تبرئه شدیم. با این حال، چنان زهرچشمی گرفته بودند که دیگر جرأت پیگیری قضایی نداشتیم. “[۱]

نکته جالب این‌جاست که وزارت ارشاد در آن سال تحت سیطره مطلق طیف چپ و امثال سیدمحمد خاتمی، مصطفی تاجزاده، امین زاده، عباس عبدی و فیض‌الله عرب‌سرخی بود. مسوول وقت حراست ارشاد هم که شخصا این تهیه‌کننده را شلاق زد، کسی جز فیض‌الله عرب‌سرخی، عضو سازمان مجاهدین انقلاب و از طیف رادیکال اصلاحات نبود. قوه قضاییه وقت هم از قضا تحت قدرت شیوخ جریان چپ چون موسوی اردبیلی، موسوی خوئینی‌ها و حسین موسوی تبریزی بود.

موسوی، نخست وزیر و خاتمی، وزیر ارشاد وقت

فیلم «برزخی‌ها» و بیعت ستاره‌های فیلمفارسی با انقلاب

فیلم «برزخی‌ها» ساخته مرحوم ایرج قادری در سال ۶۱، به واسطه حضور بازیگران سرشناس سینمای پیش از انقلاب چون فردین، ملک‌مطیعی، سعید راد و ایرج قادری و همچنین تم انقلابی و میهن‌دوستانه آن بسیار جنجالی شد. در واقع، ستارگان سینمای فارسی با این فیلم می خواستند ارادت و بیعت خود را با انقلاب نشان دهند و آمادگی خود را برای کار با فضای جدید اعلام کنند. اما روایت توقیف این فیلم و ممنوع‌الکاری بازیگران و عوامل ان بسیار جالب و عبرت‌آموز است.

عبدالمجید معادیخواه وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی وقت نیز در گفتگویی که سال ۹۲ با سایت خبری خبرآنلاین داشته است، روایت جالبی از این اتفاقات دارد: 

“آن زمان یک دعوای مفصلی به وجود آمد که از آقای مخملباف در آن شرکت داشتند و علیه من موضع می‌گرفتند تا آقای مسیح مهاجری. دعوا بر سر اکران فیلم «برزخی‌ها» بود.

این مساله خودش یک پرونده ‌است که جنجال زیادی درست کرد به همه‌جا ازجمله مجلس هم کشید. بسیجی هم علیه بنده راه افتاد که بخشی‌ از آن در مطبوعات آن دوران هست.  هم مطبوعاتی که آقای خاتمی اداره می‌کردند، مثل کیهان به ما می‌تاختند و هم امثال آقای مخملباف فریاد «وا اسلاما» سر می‌دادند. در آن هیاهو هیچ‌کس نیامد ببیند که اصلاً داستان فیلم «برزخی‌ها» چیست. “

عبدالمجید معادیخواه
محسن مخملباف: دو زمان، دو چهره

معادیخواه روایتی هم از جلسه‌ای که با آیت‌الله خامنه‌ای(رییس جمهور وقت)، داشته است ارائه می‌دهد. او می‌گوید که ایشان را در جریان مسئله قراردادم و فشارها را هم توضیح دادم. نظر ایشان این بود که به‌صرف حضور یک بازیگر در فیلم نباید جلوی اکران آن گرفته شود و اگر فیلم اشکالی ازنظر محتوایی ندارد می‌تواند اکران داشته باشد.  

مهدی کلهر، که در آن مقطع مسوول امور سینمایی کشور بود، سال‌ها بعد در گفت‌وگویی با ماهنامه سینما رسانه گفت:

” روزی که ما جلوی فیلم برزخی‌ها را گرفتیم، وزیر وقت که آقای معادیخواه بود رفت پیش حضرت آقا که آن زمان رئیس‌جمهور بودند. با من تماس گرفت و گفت: آقای خامنه‌ای می‌گویند به دلیل بازی کردن فردین نباید جلوی فیلم گرفته شود. اگر فیلم اشکالی دارد؛ اشکالش را برطرف کنید و فیلم را نشان بدهید. بازی کردن فردین اشکالی ندارد! “[۲]

به هر صورت برزخی‌ها اکران شد، البته فقط در تهران. با شروع اکران فروش فیلم بسیار جلب توجه کرد. در همین زمان بود که نخستین نقد منتشره علیه «برزخی‌ها» را روزنامه کیهان در تاریخ ۹ خرداد ۱۳۶۱ تحت عنوان «دوزخ ابتذال در برزخی‌ها» نوشت. دومین نقد معترضانه را روزنامه جمهوری اسلامی(تحت مسوولیت مسیح مهاجری) با تیتر «برزخی‌ها متن نامطلوب وقاحت» به چاپ رساند که نویسنده بی‌نام در آن از «ذکر مصیبت» نوشت و این‌که «بیایید گریه کنیم در سوگ هنر اسلامی!». افزایش فشارها به وزارت ارشاد موجب کناره‌گیری معادی خواه از این سمت شد و میرحسین موسوی شخصاً اداره وزارتخانه را به عهده گرفت. ازجمله نخستین تصمیمات موسوی نیز توقف اکران برزخی‌ها بود.

این دوره، همان دوره‌ای است که به گفته منوچهر وثوق، بازیگر سینمای قبل از انقلاب، سید محمد خاتمی وزیر ارشاد دولت موسوی رسما در رادیو اعلام کرد که “هنرپیشه‌های قبل از انقلاب اگر  نماز هم بخوانند، نمازشان قبول نیست. “

دوربین ویدیو و عینک دودی، نمادهای غرب‌زدگی

محمدطه عبدخدایی، از مدیران فرهنگی دهه ۶۰ که در مقطعی معاون سیدمحمد خاتمی در وزارت ارشاد بود، در مصاحبه‌ای با تسنیم، روایت‌های جالبی از دیدگاه و نوع مدیریت اصلاحیون رادیکال امروز ارایه کرده است. یکی از اقدامات طیف «چپ» حاکم بر حوزه فرهنگ، ممنوعیت وارادات و نگهداری دستگاه پخش «ویدیو» بود که به واسطه جرم‌انگاری ازآن، مشکلات و معضلات دامنه‌داری در حوزه اجتماعی ایجاد شد و بیهوده به تقابل دستگاه‌های انتظامی با بخشی از بدنه جامعه دامن زد. جالب این که همین ویدیو که تحت مدیریت چپ‌های آن زمان(و اصلاح طلبان امروز) چیزی در حکم مواد مخدر و ابزار فحشاء بود، در دوران مدیریت یک مدیر از جریان راست(یعنی علی لاریجانی) که جایگزین خاتمی در ارشاد شد، آزاد گردید. به هر حال عبدخدایی خاطره‌ای در همین زمینه تعریف کرده است:

” ببینید، در این کشور دستگاه فیلم ویدیو ممنوع شد، چه‌کسی ممنوع کرد؟ آقا ممنوع کرد؟ امام ممنوع کرد؟ حوزه علمیه ممنوع کرد؟ چرا ممنوع شد؟ دادستانی موظف بود برود داخل خانه­‌ها آن را به‌عنوان اشیاء ممنوعه بگیرد و بیاورد و بعد می‌­داد ارشاد و دوباره با برگ سبز وارد می‌­شد.

یادم هست رفته بودم اجلاس توریسم در پاریس، داشتم برمی­‌گشتم در هواپیما برگه­‌هایی می­‌دادند که چه‌چیزهایی در ایران ممنوع است، مثلاً مواد مخدر، ورود اسلحه، ورود مشروبات الکلی و دستگاه و فیلم ویدئو و… یک آقایی به مهماندار می‌­گوید “من دوربین ویدیو دارم با آن چه کنم؟ “، مهماندار می­‌دانست من معاون گردشگری هستم گفت “از آن آقا بپرس”، آن آقا با لهجه صحبت می­‌کرد و گفت “با این چه کنم؟ ” من هم نمی‌­دانستم چه بگویم! گفتم “بیایید فرودگاه راهنمایی می‌­کنند که چه کنید”. من آمدم در جلسۀ معاونین این را مطرح کردم که “چرا ما این کار را می‌کنیم؟ “، آقای تاج­زاده روبه‌روی من بود، گفت “آقا رفته فرنگ متجدد شده“!  و یک‌سری آقایان ما را هو کردند که چنین سخنی را گفتیم. بعد آقای خاتمی گفت “پس مواد مخدر را هم آزاد کنیم! ” من گفتم “مواد مخدر ماهیتش مشکل دارد. پس شما دوربین عکاسی را هم ممنوع کنید چون ممکن است با دوربین عکاسی عکس­های مستهجن گرفته شود. “

او در جایی دیگر از فهرست ۱۵۰ نفره بازیگران پیش از انقلاب می گوید که قرار بود توسط وزارت ارشاد خاتمی اخراج شوند و مخالفت یک شخصیت مانع شد:

” یک خاطره هم از آیت‌الله خامنه‌ای مربوط به زمان ارشاد بگویم. حدود ۱۵۰ هنرپیشه جزو اخراجی­‌های وزارت فرهنگ بودند.  من آمدم خدمت آقا و گفتم “اینها لیست را به من دادند که اخراج کنم ولی وجداناً نمی‌­توانم چنین کاری بکنم”. آقا گفتند “هرگز این کار را نکن، اینها بندگان خدا هستند بالاخره فضای آن زمان این‌گونه بوده و این شغلشان بوده”، یعنی از سال ۶۱ تا ۶۶ یک نفر اخراج نشد و اینها آمدند پست گرفتند و الآن جزء هنرپیشه‌­های مملکت هستند. اخراج نشدن اینها با حمایت آقا بود و جایی هم نگفتم و این اولین بار است که می‌­گویم. “[۳]

این مدیر فرهنگی دهه شصت درباره تفکرات شبه کمونیستی چپ‌های آن دوره می گوید:

“‌ همین آقای میرلوحی (محمود میرلوحی عضو شورای شهر تهران و فعال سیاسی اصلاح‌طلب) که دانشجوی هند بود، بعد می­‌آید رئیس کمیتۀ تهران می‌­شود و می‌­رود پیست اسکی دیزین و شمشک دستور می‌­دهد تمام عینک­‌های دودی را جمع کنند! چون این مظهر غرب است!  همین آقا امروز روشنفکر می‌­شود! اگر یادتان نرفته بیایید از مردم عذرخواهی کنید.

مگر نه این بود که شماها بین دانشجویان چادر و حصار کشیدید و امام خمینی به‌محض اینکه فهمید که این اتفاق افتاده است دستور داد که سریعاً به موضوع رسیدگی شود. چرا امروز آقایان به‌دنبال گم کردن آثار اقدامات افراطی خود هستند؟ “

محمود میرلوحی

فیلم مستهجنی به نام «خواستگاری»!

مهدی فخیم‌زاده، کارگردان و بازیگر قدیمی سینمای ایران که همواره شریف‌ترین و اخلاقی‌ترین آثار سینمایی پس از انقلاب را ساخته است و یکی از ماندگارترین فیلم‌های انقلابی تاریخ سینمای ایران، یعنی «تشریفات» محصول اوست، در کتاب خاطرات خود از دوران فعالیت در سینما(سینما و من)، بخشی تفصیلی را به بلاهایی اختصاص می دهد که مدیران فرهنگی دهه ۶۰ و وزارت ارشاد آن دوران(تحت فرمان سیدمحمد خاتمی و طیف چپ) بر سر اهالی سینما می آوردند.

او روایت می کند که چگونه به خاطر ساخت یک کمدی شریف و خانوادگی به نام «خواستگاری» (که بعدها به فیلم محبوب سیمای جمهوری اسلامی بدل شد و بارها به نمایش درآمد) مدیران سینمایی وقت چون سیدمحمد بهشتی و فخرالدین انوار برای او پرونده‌سازی می کردند و او را «مستهجن‌ساز» می نامیدند.

فخیم‌زاده روایت می کند که آن اندازه از مدیریت پادگانی و جو وحشتی که مدیران چپ آن دوران(و اصلاح‌طلب بعدی) در سینما ایجاد کردند، آزرده خاطر و رنجور بود که در سال ۷۶، حاضر نشد از خاتمی برای ریاست جمهوری حمایت کند و از معدود سینماگرانی بود که این مخالفت خود را اعلام کرد و البته تاوان آن را هم پرداخت و اگر مدیران وقت سیمای جمهوری اسلامی به کمکش نمی آمدند و او را برای سریال‌سازی به تلویزیون نمی بردند، در فضای دوم خردادی بایکوت و از صحنه از حذف می شد.

۴ سال ممنوع‌الکاری به خاطر سر طاس!

جمشید آریا(هاشم‌پور)، بدون شک، ستاره‌ی بی‌رقیب سینمای بی‌ستاره‌ی دهه ۶۰ بود. در جوّ ضدقهرمانی که مدیران سینمایی وقت(در وزارت ارشاد تحت سیطره چپ‌ها) بر سینما حاکم کرده بودند، جمشید آریا، بیش از حد جلوه «قهرمانی» داشت و از این رو تصمیم گرفتند او را از جلوه بیاندازند. این‌گونه بود که بعد از فیلم «عقاب‌ها» (پرفروش‌ترین و پربیینده‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران)، جمشید هاشم پور را به بهانه‌هایی از  این قبیل که با سر طاس در فیلم‌ها ظاهر شده، ۴ سال ممنوع‌الکار کردند!

حسین فرح‌بخش، تهیه‌کننده قدیمی سینما، در این باره گفت:

“‌ اولین باری که جمشید هاشم پور تاس شد، توسط آقای بهرام پور برای فیلم «بالاش» بود. جمشید هاشم پور نیز توسط حسین ملکی که آن زمان کار عکاسی می‌کرد، به مرحوم قادری برای فیلم «تاراج» معرفی شد. مرحوم قادری هم وقتی عکس هاشم پور را دید، او را انتخاب کرد و پس از فیلم «عقاب ها» نیز جمشید هاشم پور به مدت چهار سال ممنوع الکار شد!

فرحبخش ادامه داد:

” کسانی که در دهه ۶۰، در سینما بودند علاقه نداشتند قهرمان در سینما وجود داشته باشد. پس از آن در سال ۶۸ این هنرمند، در فیلم «روز با شکوه» ساخته عیاری نقش کوتاهی را بازی کرد. “[۴]

او افزود:

”  آن زمان اکران تهران در دست وزارت ارشاد بود و کاری می‌کردند کسی دنبال این فیلم‌ها نباشد و با فیلمسازهایی که فیلم اکشن می‌ساختند، مانند یک جنایتکار برخورد می‌کردند. در حقیقت اساسا چراغ فیلم‌های اکشن را وزارت ارشاد آن زمان خاموش کرد. “

اما ماجرا فقط مربوط به فیلم اکشن و قهرمانان اکشن‌کار نبود. استاد زنده یاد داوود رشیدی، ۹ سال در زمان سلطه مطلق این طیف فکری-سیاسی بر فرهنگ و هنر کشور، در سینما ممنوع‌الفعالیت بود! ممنوع الفعالیتی رشیدی زمانی رقم خورد که عوامل فیلم «بی بی چلچله»، مهمانِ مهمانی پایان فیلمبرداری «شهر موش‌ها» شده بودند(سال ۶۴). پس از یک حاشیه در این مهمانی، مأموران فارابی گزارشی برای رشیدی رد کردند و بر همین اساس، صرفاً برای او ۹ سال محرومیت از سینما در نظر گرفته شد. [۵]

با این حال، مدیران وقت سینمایی نتوانستند رشیدی را خانه نشین کنند و درهای تلویزیون برای این بازیگر برجسته بازی بود و برخی از بهترین بازی‌های رشیدی نظیر «هزار دستان»، «کوچک جنگلی» و «گرگ‌ها» در همین سال‌ها ثبت شد و از تلویزیون به نمایش درآمد. داود رشیدی با فیلم «عبور از تله» در سال ۱۳۷۲ و زمانی به سینمای ایران بازگشت که امپراتوریِ مطلق مدیران دهه شصتیِ سینما در هم شکسته بود.

ابوالفضل پورعرب، ستاره شروع دهه ۷۰ در سینمای ایران، که ورود او به سینما با فیلم «عروس» (۱۳۶۹) و در سال‌های پایانی امپراتوری جریان سیاسی چپ در وزارت ارشاد رقم خورد، در گفتگویی تلویزیونی روایت‌هایی را از فضای ترس و وحشت حاکم بر سینما در دوران سیدمحمد بهشتی و انوار(مریدان و نوچه‌های خاتمی) نقل می کند. پورعرب گفت:

” ما با آقای افخمی شمال (سر صحنه فیلم عروس) پینگ پنگ بازی می‌کردیم. پینگ پنگم بد نبود و همه را بردم. خانم (نیکی) کریمی هم اینجا ایستاده بود. آقای افخمی (به نیکی کریمی) گفت: می‌خواهی بازی کنی؟ (نیکی کریمی) گفت: نه ممنون؛ ترسید. (افخمی به نیکی کریمی) گفت: نه بیا بازی کن. (نیکی کریمی) آمد بازی کرد و من بردم. صبح امیر اسفندیاری (از مدیران بنیاد سینمایی فارابی در دوره سیدمحمد بهشتی) پرسید که پینگ پنگ بازی کردند، چه اتفاقی افتاده است؟ شما تصور کنید، در آن فضا نباید ترسید؟ “

 
این بازیگر سینمای ایران نمونه‌ای دیگر از این برخورد را نیز این گونه مورد اشاره قرار داد:

“آقای (رسول) صدرعاملی به من گفت هنرپیشه زن که می‌خواهد با تو بازی کند، نیاز دارد با تو حرف بزند. حرف که نمی‌توانستیم بزنیم. گفتم: آقا من چه کار کنم؟ حالا این در شرایطی است که از آن بک گراند نیز می ترسی. (صدرعاملی) گفت باهاش حرف بزنم و قدم بزنم. گفتم: مشکل می‌شود. (صدرعاملی) گفت: من اینجا هستم. ما رفتیم قدم بزنیم. با اینکه آقای صدرعاملی گفته بود، صبح آقای اسفندیاری آنجا بود که چه شده است. اشکال از من یا آقای صدرعاملی نبود و یک بازیگر باید نقش مقابلش را بشناسد. خیلی حرف است. این انرژی را می‌گذاری و حقوق را می‌گیری، بیایی اینجا که چه بشود؟ “

نکته جالب این که آقای امیر اسفندیاری (که به همراه برادرش عبدالله از مدیران همیشگی وزارت ارشاد است) در طول سال، با هزینه وزارت ارشاد در تورهای سینمایی انواع جشنواره‌های ریز و درشت در اقصی نقاط دنیا حضور پیدا می‌کند، بدون آن که این سفرها و خرج‌ها دستاورد مشخصی برای سینمای ایران داشته باشد.

امیر اسفندیاری

 


[۱] https://jamejamonline.ir/fa/news/۷۵۰۲۳۵

[۲] https://www.javanonline.ir/fa/news/۹۰۹۳۰۱

[۳] https://www.tasnimnews.com/fa/news/۱۳۹۷/۰۳/۰۲/۱۷۲۹۶۰۱

[۴] https://www.fardanews.com/fa/news/۷۸۶۸۵۵

[۵] https://www.tabnak.ir/fa/news/۶۱۹۵۷۳



منبع خبر

«نفاق» جریان اصلاحات در مواجهه با هنر و هنرمندان/ شلاق‌زنان دیروز چگونه افتخاری را ترور کردند؟! +تصاویر بیشتر بخوانید »

شجریان در کنار آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شد

شجریان در کنار آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شد


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از خبرگزاری فارس از مشهد، صبح امروز پیکر مرحوم محمدرضا شجریان استاد برجسته آواز ایران، در محل آرامگاه فردوسی در توس به خاک سپرده شد.

تغییر اصلی مراسم امروز، تغییر محل تدفین وی بود که ابتدا قرار بود در کنار آرامگاه اخوان ثالث شاعر معاصر به خاک سپرده شود، اما به دلیل جانمایی نامناسب محل تدفین، به درخواست خانواده‌ وی تغییر یافت و در محوطه موزه آرامگاه فردوسی خاکسپاری شد.

در نهایت، پیکر محمدرضا شجریان پس از تشییع در محوطه آرامگاه فردوسی، با حضور خانواده وی، مسؤولان و جمعی از هنرمندان در خانه ابدی خود‌ آرام گرفت.

انتهای پیام/ح





منبع خبر

شجریان در کنار آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شد بیشتر بخوانید »