محمدرضا علیمردانی

ناتوی ۱۰۰ میلیونی چرا جذابیتی ندارد؟

ناتوی ۱۰۰ میلیونی چرا جذابیتی ندارد؟



«ناتو» یکی از جدیدترین رئالیتی‌شوهای نمایش خانگی است که به‌رغم ظرفیت‌های زیادی که دارد، نتوانسته مخاطب زیادی جذب کند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، چند هفته‌ای است شاهد پخش رئالیتی‌شوی «ناتو» در پلتفرم فیلم‌نت هستیم. بعد از توفیق «شب‌های مافیا»، ساخت چنین برنامه‌هایی در نمایش خانگی رونق زیادی پیدا کرد و «ناتو» آخرین نمونه این برنامه‌ها به کارگردانی مهدی صفی‌یاری و اجرای محمدرضا علیمردانی است. «ناتو» برخلاف موارد مشابه، یک بازی استدلالی و استنتاجی نیست و روی اطلاعات عمومی بامزه و البته شوخی‌های بداهه شرکت‌کنندگانش حساب باز کرده. زمان کوتاه‌تری از برنامه‌های مشابه دارد و ریتم بهتری. با این همه تا به حال توفیق چندانی در جذب مخاطب ایجاد نکرده است. به یاد داشته باشید قسمت‌های اول «شب‌های مافیا» یا «جوکر» چه سروصدایی به‌پا کردند تا بدانید «ناتو» شروع خوبی نداشته، اما ریشه این ماجرا چیست؟
«ناتو» چه مختصاتی دارد؟

در این برنامه گرداننده سوالاتی را از شرکت‌کنندگان می‌پرسد؛ تنها کسی که پاسخ‌ها را می‌داند ناتوی بازی است. کسی که حذف نمی‌شود و در پایان می‌تواند تا ۱۰۰ میلیون تومان برنده شود. ناتو در هر مرحله یک بازیکن را حذف می‌کند. بقیه هم می‌توانند او را حدس بزنند تا در جایزه پایانی سهیم باشند. گرداننده هم نمی‌داند ناتو چه کسی است و در هر مرحله ویژگی‌های شنیده‌نشده‌ای از او را بازگو می‌کند. ۵۰ میلیون جایزه روی میز است و با هر پاسخ صحیح ۵ میلیون به آن اضافه می‌شود. ناتو ترجیح می‌دهد ضمن حذف نفرات، در پیدا کردن پاسخ‌ها کمک کند تا جایزه نهایی بیشتر شود.

در مجموع «ناتو» قوانین بسیار کمتری نسبت به بازی‌های مشابه دارد که به مخاطب اجازه می‌دهد بدون تمرکز زیاد، حین دورهمی خانوادگی، غذا خوردن و… برنامه را ببیند. برخلاف مافیا و…، هر قسمت از «ناتو» در کمتر از یک ساعت تمام می‌شود و ریتمش بالاست. اگر شرکت‌کنندگان آدم‌های بامزه‌ای باشند در جریان مسابقه فرصت خوبی برای بیان شوخی‌های سرضرب و جالب فراهم می‌شود. با این حال چرا «ناتو» پرمخاطب نشده است؟

رئالیتی‌شو، این جا، اون جا، همه‌جا

تولید سریال در شبکه نمایش خانگی پرهزینه و پرریسک است. چون اگر سریالی به اصطلاح نگیرد، تغییر ریل آن راحت نیست. برای همین چند سال قبل فضای پلتفرم‌ها پر شد از تاک‌شوهایی مثل «همرفیق» با اجرای شهاب حسینی، «پیشگو» با اجرای پژمان جمشیدی، «شب آهنگی» با اجرای حامد آهنگی و… اما قبل‌تر از تاک‌شوها، رئالیتی‌شوهای نمایش خانگی مثل «شام ایرانی»، «رالی ایرانی» و… مخاطبانی را جذب کرده بودند. نقطه عطف ماجرا ورود دو رئالیتی‌شو به نام‌های «شب‌های مافیا» و «جوکر» بود که باعث شد شبکه نمایش خانگی با موفقیت آن‌ها به انحصار تاک‌شوهای مشابه دربیاید. «پدرخوانده» و «ارتش سری» با الهام از «شب‌های مافیا» و «دست به مهره» هم تا حدی با الهام از «جوکر» روی کار آمدند.

البته «ناتو» را می‌توان با اغماض ترکیبی از مافیا و جوکر دانست. حالا دیگر هر پلتفرم یک رئالیتی‌شوی مخصوص به خودش را دارد؛ اما در مواردی کارگردان، راوی و گرداننده و حتی در بیشتر موارد شرکت‌کننده‌ها ثابت هستند و مشکل کار از همین‌جا شروع می‌شود. رئالیتی‌شو قرار است برنامه‌ای مبتنی بر خلاقیت، هیجان و ایده‌های تازه، بر مبنای اتفاقاتی باشد که برای مخاطب جذاب است، به‌خصوص وقتی شرکت‌کننده‌ها سلبریتی باشند و این امکان فراهم می‌شود تا بیننده با آن چهره معروف، در خلال یک بازی آشنا شود و رفتار او را در بستری متفاوت ارزیابی کند.

به طور مثال با «شب‌های مافیا» همه فهمیدیم خداداد عزیزی بسیار باهوش است، زبان بدن می‌فهمد و… اما وقتی حجم این برنامه‌ها زیاد باشد و چهره‌های حاضر در آن‌ها هم تکراری، دیگر چنین برنامه‌هایی لطفی نخواهند داشت. سلبریتی‌ها از یک سطحی پایین‌تر برای مخاطب چندان جذاب نیستند، از یک سطحی بالاتر هم کمتر در رئالیتی‌شوها شرکت می‌کنند؛ چون خطر بزرگی برای شهرت و جایگاه آن‌ها محسوب می‌شود. به طور مثال حضور هنرمندی مثل محمد معتمدی در مافیا، در مقطعی به وجهه او لطمه زد و گذشت زمان جایگاه او را اصلاح کرد. با این اوصاف موفق نبودن «ناتو» را باید در زمینه‌ای فراتر از خود برنامه بررسی کرد.

فرمول‌های تکراری

همان طور که در مقطعی آن‌قدر تاک‌شو زیاد شد که مخاطب از آن بیزار شد، حالا این حس را درباره رئالیتی‌شو داریم، اما این مسیر برای دنیای رئالیتی‌شوها به این شکل طی نمی‌شود. چون جسارت بالا و ایده‌پردازی به تولیدکنندگان اجازه می‌دهد پا را فراتر از فرمول‌های تکراری و امتحان ‌پس ‌داده بگذارند و هیچ‌وقت کهنه نشوند.

این روزها رئالیتی‌شوهای ماجراجویی مثل «نجات» یکی از محبوب‌ترین‌ها در دنیا هستند. در این گونه شاهدیم شرکت‌کننده‌هایی که در خود برنامه چهره می‌شوند، در نقطه‌ای دورافتاده رها می‌شوند، باید برای خودشان سرپناه و غذا درست کنند و بر مشکلات زیادی پیروز شوند.

عشق و انتخاب، همراهی با مشاغلی مثل پلیس، آتش‌نشان، سفر اکتشافی به نقاط دورافتاده و… هم دیگر ظرفیت‌هایی هستند که برای تولید رئالیتی‌شو استفاده می‌شوند. در این بین دنیای طراحی و تعمیر خانه و خودرو باعث تولید رئالیتی‌شوهای موفق و جذابی شده‌اند، اما پلتفرم‌های ما فراتر از تکرار نمی‌روند تا خطر نکنند؛ در حالی که ملال این برنامه‌ها خطرناک ترین انتخاب ممکن است.

در این بین، خود «ناتو» هم ضعف‌هایی مثل ترکیب معمولی شرکت‌کنندگان، تبلیغات زیاد و بی‌مزه حین برنامه و… دارد که باعث می‌شود جریان‌ساز و موفق نباشد. در «ناتو» هیچ «ساید»ی شکل نمی‌گیرد که مخاطب به طرفداری از یک طرف آن، هیجان داشته باشد؛ گره اصلی بازی چندان اهمیتی در بازی پیدا نمی‌کند و حدس‌های شرکت‌کنندگان درباره ناتوی احتمالی را چون روی کاغذ نوشته می‌شود نمی‌بینیم و همه این‌ها برای این که این برنامه در شروع توفانی و جذاب نباشد، کافی است. مگر در گروه‌های بعدی اتفاق خاصی بیفتد که نمک ذاتی شرکت‌کنندگان برنامه را نجات دهد.

منبع: روزنامه خراسان

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

ناتوی ۱۰۰ میلیونی چرا جذابیتی ندارد؟ بیشتر بخوانید »

روزنامچه فجر ۱۱»: «نمور»؛ فیلمی ضد خانواده که به مقام مادر تقدیم شده است

روزنامچه فجر ۱۱»: «نمور»؛ فیلمی ضد خانواده که به مقام مادر تقدیم شده است



فیلمنامۀ نمور، قصه‌گو است و سعی دارد با مخاطب عام ارتباط بگیرد. شاید به همین دلیل است که نقش اول آن به محمدرضا علیمردانی سپرده شده. او صداپیشۀ متبحری است اما متأسفانه بازیگر خوبی نیست.

سرویس فرهنگ و هنر مشرق – روز یازدهم جشنواره، روزی برای دو فیلم ضعیف بود. لذا بسیاری از خبرنگاران و منتقدان اصلاً در برج میلاد حاضر نشدند، و حتی بسیاری از آنهایی هم که آمده بودند، سالن را ترک کردند.

 فیلم‌های نمایش‌یافته در روز یازدهم (آخر) در سالن اصحاب رسانه (برج میلاد) به این ترتیب بودند:

دِرب/ سید هادی محقق

نمور/ داود بیدل

 طبیعت بی‌جان

فیلم دِرب/ سید هادی محقق/ * (ضعیف)

 خلاصه داستان: مهندس عزیز اسکندری (هادی محقق) مأمور ادارۀ برق شهرستان کهگلویه، برای وصل کردن برق خانوادۀ یک معلول، تلاش فوق العاده‌ای دارد.

درب (Derb)، چهارمین فیلم جناب محقق است. او سال ۱۳۵۶ در شهرستان دهدشت در کهگلویه متولد شد و اولین فیلم خود را در سال ۱۳۹۱ به نام «او خوب سنگ می‌زند» ساخت؛ فیلمی قصه‌گو با بازی ساعد سهیلی که به جشنوارۀ فجر هم راه یافت. مجید برزگر، تدوین و تهیه کنندگی دومین فیلم محقق به نام ممیرو را بر عهده گرفت. از آن پس، فیلم‌های جناب محقق به ورطۀ روشنفکری درغلتید و به اکران در گروه هنر و تجربه رضایت داد. فیلم درب نیز در همین مقوله دسته‌بندی می‌شود. لغت «درب» در گویش لری، به معنای «زمین سفت» است.

  ماجرای فیلم درب، آنطور که جناب محقق می‌گوید، اقتباسی است از شخصیت حسین اسکندری مدیر ادارۀ برق شهرستان سوق در کهگلویه، که تلاش فوق العاده‌ای در برق‌رسانی به روستاها دارد. خود کارگردان، این نقش را بازی کرده و متأسفانه از عهده برنیامده است. مهندس عزیز اسکندری، در دقیقه هفدهم، تازه به فیلم وارد می‌شود تا برق منزل یک مرد افلیج را وصل کند. ما تلاش فوق العادۀ او برای تعمیر دکل را می‌بینیم. مهندس علاوه بر آن، سعی دارد تا مشکل پسر خانواده را که زخم بستر گرفته، حل کند.

  ریتم در این فیلم ۹۵ دقیقه‌ای، بسیار کُند است. به طوریکه راقم وسوسه شد که نماهای فیلم را بشمارد. فیلم درب، از ۸۱ نما تشکیل شده است که حدود نیمی از آنها، نماهای عبوری هستند. فیلم درب، یک نوع ادای دین است به فیلم طبیعت بی‌جان (۱۳۵۳) از سهراب شهید ثالث. حتی صحنه‌ای مشابه با نخ کردن سوزن، در فیلم درب نیز وجود دارد؛ اما این بار شوهر است که سوزن را نخ می‌کند تا جوراب همسرش را بدوزد!

روزنامچه فجر ۱۱»: «نمور»؛ فیلمی ضد خانواده که به مقام مادر تقدیم شده است

  درب، سرشار از تصاویر کارت پستالی است، تصاویری که طبیعت زیبای کهگلویه را به ما نشان می‌دهند. صداهای فیلم، متأثر از همان طبیعت هستند و فقط در دو سکانس، صدای موسیقی محمد دارابی‌فر شنیده می‌شود. موسیقی در سکانس پایانی، شنیدنی و گوشنواز است. نکتۀ جالب توجه در کارگردانی فیلم، این است که دوربین در تمام فیلم، ثابت است و هیچگونه حرکتی ندارد؛ نه عمودی، نه افقی، نه زوم!

روزنامچه فجر ۱۱»: «نمور»؛ فیلمی ضد خانواده که به مقام مادر تقدیم شده است          

سخن ما این است که تلاش فوق العادۀ یک مأمور ادارۀ برق، باید به طور سینمایی تصویر می‌شد. آنچه ما در این فیلم می‌بینیم، سینما نیست. اینها صرفاً مقداری تصاویر ضبط‌شده هستند که به سینما تبدیل نمی‌شوند و به درد مردم هم نمی‌خورند. از قضا، مشتری‌های این نوع از سینما، آدم‌های بی‌درد هستند.

بنده در نشست خبری، از نقش مجید برزگر در روند فیلمسازی جناب هادی محقق پرسیدم. سیدرضا محقق برادر جناب کارگردان که تهیه کنندۀ هر چهار فیلم او بوده (و در ممیرو به طور مشترک با مجید برزگر)، فوراً نقش برزگر را در سینمای برادرش انکار کرد. اما خود هادی محقق این سؤال را هوشمندانه خواند و صادقانه به آن پاسخ داد. او گفت که به مدت دو سال نزد مجید برزگر شاگردی کرده و بعد از آن، این زبان خاص سینمایی را یافته است.

روزنامچه فجر ۱۱»: «نمور»؛ فیلمی ضد خانواده که به مقام مادر تقدیم شده است

  راقم ضمن احترام به جناب هادی محقق و تشکر از صداقتش، به او سفارش اکید دارم که به سینمای قصه‌گوی فیلم اولش برگردد. روشنفکرانی مانند مجید برزگر و جعفر پناهی، هنر را برای تحسین روشنفکران و جشنواره‌های خارجی می‌خواهند. اما شما که متولد روستا و زجرکشیده هستید، نباید هنرتان از جنس روشنفکران بی‌درد باشد و مختص به گروه هنر و تجربه.

زخم کهنه  

فیلم نمور/ داود بیدل/ * (ضعیف)

خلاصه داستان: ورود داود (محمدرضا علیمردانی) بعد از پانزده سال به خانۀ خواهرش دلارام (سمیرا حسن‌پور)، واقعه‌ای را در گذشته، برای آنها زنده می‌کند.

نمور، دومین ساختۀ سینمایی جناب بیدل است. نخستین فیلم او به نام روزگاری عشق و خیانت (۱۳۹۲) بر اساس فیلمنامه‌ای از جناب بیدل و روح‌الله شمقدری، به تلاش صهیونیست‌ها در سال‌های قبل از انقلاب برای تصرف اراضی حاصلخیز پارس‌آباد مغان می‌پرداخت. او پس از ساخت چند فیلم و سریال برای تلویزیون حالا دومین فیلم خود را در ژانر ملودرام خانوادگی عرضه کرده است. فیلم نمور، اولین تجریۀ تهیه کنندگی سید یاسر جعفری نیز محسوب می‌شود.

https://zbcdn.cloud/files/cache/86990_photo_2021-10-13_14-36-24.ce2df5.jpg

          فیلمنامۀ نمور را نوشین معراجی نوشته است. این نکته را باید به فال نیک گرفت که کارگردان و نویسنده، یکی نیستند. خانم معراجی سال گذشته، نخستین تجربه کارگردانی خود را در فیلمی به نام «پسر» به ثمر رساند؛ فیلمی که تا ماه پیش، در سینماهای هنر و تجربه اکران بود.

فیلمنامۀ نمور، البته قصه‌گو است و سعی دارد با مخاطب عام ارتباط بگیرد. شاید به همین دلیل است که نقش اول آن به محمدرضا علیمردانی سپرده شده. او صداپیشۀ متبحری است که انیمیشن‌های دیرین دیرین را جان بخشیده است. اما متأسفانه بازیگر خوبی نیست. و اصولاً دوبلورها اینطورند. مگر اینکه از دنیای بازیگری به دوبله آمده باشند، مانند سیامک اطلسی، خسرو شکیبایی یا ثریا قاسمی.

یکی از مشکلات اصلی فیلم نمور، آن است که همۀ گره‌گشایی‌ها به سکانس آخر موکول شده‌ است. لذا مخاطب آن را پس می‌زند و حتی ممکن است به آن بخندد (چنانکه در سالن برج میلاد اینطور شد). فیلمساز در انتها، فیلمش را به مقام مادر و فرشته طائرپور تقدیم کرده است. بدون توجه به اینکه دلارام یعنی شخصیت مادر در این فیلم (سمیرا حسن‌پور)، یک تخم غاز گذاشته که حاصل عشق دوران جوانی اوست. و همین مسئله از سوی نظارت و ارزشیابی به ممیزی خورده و نویسنده مجبور به تغییر در فیلمنامه شده است. وقتی راقم در کنفرانس خبری از نویسنده پرسیدم که با این اوضاع، چرا فیلم را به مقام مادر تقدیم کرده‌اید، او گفت که چون این دو نفر همدیگر را دوست داشتند، پس باکی نیست و حلال‌زاده است!

روزنامچه فجر ۱۱»: «نمور»؛ فیلمی ضد خانواده که به مقام مادر تقدیم شده است

نکتۀ دیگر این است که هیچ شخصیت و خانوادۀ سالمی در فیلم وجود ندارد:

ـ داود (محمدرضا علیمردانی) سال‌ها قبل با نرگس (بهاره کیان افشار) ارتباط داشته و او را ترک کرده است. او الان با سمیرا (نسیم ادبی) زندگی می‌کند و آنها بچه‌ای ندارند

ـ دانیال (محمدرضا عباسی) به عنوان برادر کوچکتر، زنش را طلاق داده است و اکنون با پسر شش ساله‌اش زندگی می‌کند

ـ دلارام (سمیرا حسن‌پور) بعد از ترک نامزدش بهروز، با علی ازدواج کرده از او هم بچه‌ای ندارد

و یک غافلگیری عجیب که نمی‌توان آن را فاش کرد، در انتها هست که نشان می‌دهد نسب‌ها در این خانواده چقدر به هم ریخته‌اند.

آیا در فیلمی که به مقام مادر تقدیم شده، باید شاهد چنین روابط غیر متعارفی باشیم؟!

** امیر اهوارکی

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

روزنامچه فجر ۱۱»: «نمور»؛ فیلمی ضد خانواده که به مقام مادر تقدیم شده است بیشتر بخوانید »