به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، اخیراً یک دستگاه خودرو پیکان که از سوی شاه ایران به دیکتاتور رومانی در دهه 50 هدیه داده شده بود، به مناقصه گذاشته شد و برخی کلکسیونرهای ایرانی تلاش کردند تا این خودرو را از آن خود کنند.
این خودرو در سال 53 از سوی محمدرضا پهلوی به نیکولای چائوشسکو، دیکتاتور سابق رومانی به عنوان هدیه داده شده بود و اخیراً برای فروش به مناقصه گذاشته شده است.
چند کلکسیونر ایرانی تلاش کردند تا با ارائه پیشنهاد قیمت در این مناقصه این پیکان خاص را از آن خود کنند، اما نهایتاً یک کلکسیونر رومانیایی برنده مناقصه شد.
این خودرو دیروز با قیمت 95 هزار یورو در مناقصه به فروش رسید که 24 برابر قیمت پایه این خودرو بوده است و آلینا پانیکو برنده این مناقصه بود.
قیمت پیشنهادی پانیکو فقط 5 هزار یورو بالاتر از پیشنهاد یک شهروند ایرانی بود.
وی میگوید، حدود 100 نفر در این مناقصه حضور داشتند که اکثرشان ایرانی بودند و میخواستند این خودرو را که نماد ملی ایران است به کشورشان باز گردانند.
این خودرو پیکان یک لیموزین بود که دارای یک موتور 4 سیلندر 1.5 لیتری با قدرت 54 اسب بخار و حداکثر سرعت 145 کیلومتر در ساعت بود.
لازم به ذکر است که نیکولای چائوشسکو به همراه همسرش در سال 1368 و در پی بالا گرفتن اعتراضات گسترده در رومانی با یک هلیکوپتر اقدام به فرار کردند اما نهایتاً به دست معترضان افتاده و اعدام شدند.
برنده این مناقصه میگوید یک هواپیمای دیگر هم متعلق به نیکولای چائوشسکو با قیمت پایه 25 هزار یورو به مناقصه گذاشته شده اما نتوانسته آنگونه که پیکان نظر کلکسیونرها را جلب کرده بود برای مشتریان جالب باشد.
خبرگزاری فارس- گروه رادیو و تلویزیون:این روزها پخش برنامه ای با نام «قبل انقلاب» با واکنش های بسیاری مواجه شده است. این برنامه که از شبکه مستند سیما روانه آنتن شده، در قسمت های نخست به مناظره میان صادق زیباکلام و خسرو معتضد اختصاص داشت که شفافیت این گفت و گو به مذاق بسیاری خوش آمد و حتی بخش هایی از آن به سرعت در فضای مجازی منتشر شد.
«محسن یزدی» مدیر شبکه مستند درباره این برنامه گفته بود: این گفت و گو، مناظره ای ساده بود و گفتوگوهای داغ تر از این باید از تلویزیون پخش شود، در این زمینه عنوان کرد: فکر میکنم که پهلوی اتفاقی ناچسب و ناگواری در تاریخ ایران است و به اندازه کافی درباره آن اسناد و حرف حساب وجود دارد؛ پس چرا باید میترسیدیم تا اشخاص بیایند و در این زمینه صحبت کنند؟
او تاکید کرده بود: ایده ما این بود که آدمهایی که فکر میکنند رضاشاه برای ایران خدماتی داشته است، بیایند در برنامهای مقابل کسانی که مخالف رضا شاه هستند بنشینند و آزادانه این بحثها مطرح شود تا حقیقت تاریخ مشخص شود.شخصا معتقدم که جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی، بر حق است و میتواند این ویژگی را اثبات کند؛ البته نحوه ارائه و اثبات این موضوع، قاعدهای دارد. مخالف و موافقهایی وجود دارند. چه اشکالی دارد که این اشخاص در برنامهای تلویزیونی نظراتشان را بیان کنند؟ من برنامه «قبلِ انقلاب» را با این دیدگاه تولید کردم. فکر میکنم که پهلوی اتفاقی ناچسب و ناگوار در تاریخ ایران است و به اندازه کافی درباره آن استاد و حرف حساب وجود دارد. پس چرا باید میترسیدیم تا اشخاص بیایند و صحبت کنند؟ «قبل انقلاب» یک مناظره ساده است؛ خیلی گفتوگوهای داغ تر از این باید از تلویزیون پخش شود. به شرطی که جناحهای مختلف بخواهند که تلویزیون اینگونه باشد.
نکته جالب توجه این است که برنامه تلویزیونی «قبل انقلاب» سه سال قبل در حوزه هنری تولید شده و امسال از شبکه مستند به روی آنتن رفته است. درباره این برنامه با «یاسر فریادرس» مدیر مرکز مستند سازمان سینمایی حوزه هنری گفت و گو کرده ایم که در ادامه می خوانید:
**آقای فریادرس درباره مجموعه «قبل انقلاب» توضیح بدهید و اینکه این برنامه قرار است به چه چیزی بپردازد؟ چند قسمت دارد؟ پخش آن از کی شروع شد و به چه صورت ادامه خواهد داشت؟
-در حقیقت در مجموعه «قبل انقلاب» درباره چگونگی به قدرت رسیدن سلطنت و سقوط رضاخان صحبت کردیم و برنامه قبل انقلاب به این موضوع می پردازد. و اینکه چرا به این موضوع پرداختیم به این خاطر این که امسال صدمین سالگرد وقوع کودتا است و به این منظور خواستیم به سوالاتی که در ذهن جامعه حول و حوش محور پهلوی هست پاسخ دهیم که احتمالا بعدا هم با همین عنوان در خصوص حکومت محمدرضا پهلوی برنامه ادامه خواهد داشت.
**پس برنامه ادامه دار خواهد بود؟
-بله. منتها در این قسمت مناظره هایی را برگزار کردیم که با همین عنوان قبل انقلاب چهارشنبه ها از شبکه مستند ساعت ۲۰ پخش خواهد شد.
**می توان گفت تاکنون سابقه نداشته در رسانه ملی با چنین جسارت و صراحتی درخصوص عملکرد دوران پهلوی و شخص رضا شاه صحبت شود و بدان پرداخته شود. این خط شکنی و ساختار شکنی چطور اتفاق افتاد و چقدر به تولید چنین برنامه هایی نیاز داریم؟
– باید به این نکته توجه کنیم که خیلی واضح است که با ظهور رسانه های جدید شبهات و سوالات خیلی صریح تر و سریع تر به گوش مخاطب می رسد. به نظر میآید تلویزیون به عنوان تریبون ملی باید جایگاه این سوالات باشد و ترس از اینکه یک سری مسائل ممکن است مطرح شود و یکسری مسائل بدونپرده با مخاطب در میان گذاشته شود، دیگر با این وضعیتی که رسانه دارد خیلی شاید جایز نباشد. و ما باید در خصوص همه مسائل در فضای درست گفت و گو کنیم و معتقدیم که ما با آن پاسخی که مد نظر هست با این ویژگیها و برگزاری این برنامه ها می توانیم به آن برسیم و در واقع این آزادی بیانی که در رسانه ملی میشود وجود داشته باشد عیار واقعی آدمها را مشخص می کند و حقیقت را خیلی واضح به مخاطب ارائه می دهد.
**به موضوع آزادی بیان در رسانه ملی اشاره کردید، درخصوص همکاری تلوزیون برای پخش این مجموعه بگویید. آیا راحت به پخش رسید یا موانعی هم داشتید؟
-هر جایی و هر رسانهای یکسری چارچوبهایی دارد اما به عنوان حوزه هنری انتظار نداریم که هر چیزی که هر نهادی تولید کرد، تلویزیون آن را پخش کند بالاخره تلویزیون چارچوب های خودش را دارد و باید بررسی انجام دهد و ببیند آنچه ما تولید کردهایم به درد پخش میخورد یا خیر؟
هرچند برایمان مهم است که در حوزه منافع ملی قدم برداریم و معتقدیم ما این کار را انجام دادیم اما خوب تلویزیون هم باید بررسیهای خودش را انجام دهد. اینکه موانع داشتیم یا نه؟ باید بگویم بله ما تقریباً دو تا سه سال پیش این اثر را تولید کردیم و در گیر و دار پخش مناسب بودیم.
بعضی از جاها به ما می گفتند قابل پخش نیست ولی خوب شبکه مستند آن را پخش کرد. حقیقت این است که تولید چنین برنامه هایی خیلی هم سخت نیست آن چیزی که امتیاز ویژه این برنامه است و به حساب می آید این است که از تلویزیون پخش شود. جسارتی که شبکه مستند به خرج داد که به نظرم در مجموع حتماً به نفع خودش هم هست اتفاق ویژه ای بوده که افتاده و به نظر من اگر قرار است که در این حوزه به نتیجه برسیم باید همین گفت و گو های صریح را ادامه دهیم.
**اشاره کردید که بین تولید تا پخش این مجموعه فاصله طولانی افتاده است. چرا انقدر فاصله افتاده؟ آیا مباحث مطرح شده در این مجموعه به خاطر فاصله ایجاد شده، کم اثر نشده در این سالها یا همچنان اثر پویاست؟
-البته به این موضوع در سوال قبلی پاسخ دادم و درباره اینکه مجموعه به خاطر این فاصله کم اثر شده یا خیر باید بگویم که ببینید این بحث یک بحث کاملا تاریخی است . ما حتی در برنامه هایمان که گاهی گریز را به امروز می زدند می گفتیم واقعا قصدمان این است که یک بحث تاریخی را در بستری کاملا علمی بررسی کنیم و به همین خاطر فکر نمیکنم که پویایی خودش را از دست داده باشد و به نظر برسد که کار کم اثر شده باشد. همان طور که دیدید قسمت اول آن با بازخوردهای بالایی همراه بود و همان بازخوردهای قسمت اول و بازتاب آن هم این موضوع را ثابت کرد.
**در این مدت که نمی توانستید با تلویزیون برای پخش به توافق برسید، به این فکر نکردید که قید تلویزیون را بزنید و کار را به جای پخش از تلویزیون به شبکه نمایش خانگی ببرید و راحت تر و بی دردسر تر آن را عرضه کنید؟
- قاعدتاً بله. پخش کار از شبکه نمایش خانگی خیلی راحت تر است ولی یادمان نرود که جای این مجموعه ها در تلویزیون است جای این صحبتها در تلویزیون است. و این را هم بگویم که ما پیشنهادهای زیادی داشتیم از فضای مجازی تا جاهای دیگر که می خواستند این کار را پخش کنند. اما خوب نادیدهگرفتن مخاطب میلیونی تلویزیون واقعاً ما را قانع نمی کرد و نمی توانستیم مخاطب تلویزیون را نادیده بگیریم و به همین خاطر صبر کردیم تا در یک موقعیت بهتر کار را پخش کنیم.
**مناظره از صراحت بالایی برخوردار است، آیا تاکنون کار برای پخش با سانسورهایی روبرو شده است یا خیر؟
-خیر. تدوین نهایی کار با ما چک شده و تلویزیون آنچه که ما باهم به توافق رسیدیم را پخش کرده است و مسلم است که یک گفت و گو به خاطر این که ریتم بهتری داشته باشد تدوین شده ولی آنچه اتفاق افتاده به خاطر جذابیت و ریتم بهتر بوده است و به محتوا لطمه ای نزده است.
**ترکیب میهمانان برنامه به چه شکلی است و چقدر سعی کردید به دور از کلیشه و تعارف به اصل مسئله ورود کنید و حرف های جدی بزنید؟
-ترکیب مهمان ها متفاوت تر از برنامه هایی است که تا به حال دیده ایم. بههمین دلیل ما خواستیم که این را بگوییم که مناقشات در مورد پهلوی فقط برای یک قشر خاص نیست. گروههای مختلف با سلیقه های مختلف انتقادهای جدی به بحث پهلوی دارند و شاید خیلی از منتقدینی که روبروی همدیگر نشستهاند هیچکدام به دیدگاه هیچکدامشان با دیدگاه رسمی نسبتی نداشته باشند. ولی انتقادهای جدی به پهلوی دارند. شاید تا به حال مخاطب در تلویزیون عادت داشته جنس دیگری مواجهه با پهلوی را ببیند و ما سعی کردیم تفاوتی داشته باشیم و به نظرم مخاطب این را می پسندد.
**ماجرای پرداختن به دوران پهلوی و عملکرد دوران شاهنشاهی ایران در مجموعه مرکز مستند به این مجموعه بسنده نشده و تولیدات سالهای اخیر شما نشان میده این سوژه برای شما مهم بوده و بارها به آن نزدیک شده اید. در این خصوص توضیح دهید و چرا این مسئله اولویت موضوعی شما قرار گرفته است؟
– به نکته خوبی اشاره کردید. ما در مرکز مستند سوره یکی از موضوع هایی که روی آن چندین ساله تمرکز کردیم بحث مستندهای تاریخی و بحث پهلوی است. از این جهت هم این برایمان مهم است وقتی شما به عنوان مرکزی که بودجه محدود دارید نمی توانید در هر حوزه ای فعالیت کرده و اثرگذار باشید.
این نیازمند یک کار مدون و مرتب در یک حوزه است و ما تصمیم گرفتیم کار ویژه خودمان را در این حوزه قرار دهیم و تولیداتی با این مضمون داشته باشیم تا بتوانیم با تولیدات متداوم، این خط را باز کرده و حرف جدی و اثرگذار بزنیم.
طبیعتا با یک اثر نمی توانید راهی را باز کنید یا روی یک مسئله تاثیرگذار باشید. به همین خاطر باید سیاست خاص یا کار ویژه برای خودتان تعریف کنید که این کار ویژه در مرکز مستند سوره در این سالها مستندهای تاریخی به خصوص پهلوی بوده است.
**همکاری شبکه مستند و حوزه هنری در تولید و به ثمر رسیدن چنین محصولی را چطور می بینید و به نظرتان می توان در فضای مستند و برنامه سازی فعلی امیدوار بود به تولید چنین محتواها و خروجی های مشترکی؟
-نسبت ما با شبکه مستند و مدیران آن از گذشته نسبت خوبی بوده است. شبکه مستند تنها شبکه ای است که مستند در آن جدی گرفته می شود. متاسفانه در شبکه های دیگر به مستند به چشم آنتن پر کن نگاه می شود. ولی ما با این شبکه به واسه تخصصی بودن همواره همکاری ها و پروژه های مشترکی داشتیم که خدا را شکر به ثمر هم رسیده است. این شبکه مخاطبین خوبی دارد و از حیث مستند مجموعه های سریالی ما بهترین جایی که دیده شدند در همین شبکه مستند بوده است و بعد از این نیز احتمالا همکاری های زیادی با هم خواهیم داشت و همانطور که گفتم پخش مجموعه قبل انقلاب شجاعتی می خواست که شبکه مستند از عهده آن برآمد و جوابش را نیز با بازخوردهای مثبتی که داشته گرفته است.
**چه شد که آقای افخمی را به عنوان مجری انتخاب کردید؟
-نحوه مدیریت یک مجری در برنامههای گفتوگو محور اهمیت زیادی دارد، زیرا مجری باید بداند در چه مواقعی از بحث نباید ورود پیدا کند تا حرفهای کارشناسان به بیراهه نرود و همه این معیارها را افخمی دارد.
در حقیقت می توان گفت که سکوتهای به جای افخمی باعث شد تا اجرای این برنامه برای مخاطبان هم جالب باشد. متاسفانه شاهد هستیم گاهی دخالت مجری باعث میشود مباحث از تب و تاب بیفتد و افت ریتم داشتهباشیم، اما شجاعت افخمی در اداره مباحث برنامه قبل انقلاب و خونسردی در زمانهایی که مهمانان به چالش رسیدهبودند، باعث شد اجرای برنامه رنگ و لعاب دیگری به خودش بگیرد. ضمن اینکه این موضوع را هم میدانستیم که افخمی سواد تاریخی دارد و تسلطش در این حوزهها کم نیست. کتابخوان و فیلمساز است. همه این موارد ما را بر آن داشت تا به انتخاب او برسیم. جالب است مهمانان برنامه هم بر این موضوع تاکید داشتند که انتخاب مجری به جا بوده و اتفاق خوبی افتادهاست.
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ عوامل متعددی داشته است. میتوان به عنوان یکی از این عوامل به حضور گسترده و متنوع مردم در جریان انقلاب اشاره داشت. تنوعی که طیف وسیعی از اقشار جامعه اعم از بازاری تا نظامی را در برگرفته بود و هرکدام نقش تأثیرگذاری در پیروزی انقلاب ایفا کردند.
نقش هرکدام از این گروهها و اقشار بهنوبه خود خاص و متمایز است و باید روایت هرکدام آنها را شنید. در میان این گروهها نقش نظامیان در انقلاب اسلامی روایتی خواندنی است. درحالیکه محمدرضا پهلوی در دوران خود بیشترین سرمایهگذاری را در بخش نیروهای نظامی انجام داده بود و به تعبیری رؤیای ژاندارمی منطقه را در سر میپروراند؛ هیچگاه تصور نمیکرد در جریان انقلاب اسلامی ایران و در مقابل نهضت امام خمینی (ره) ارتشیان از تاجوتخت او حمایت نکنند.
اما اتفاقی که رغم خورد خلاف تصورات محمدرضا پهلوی بود. در ۱۹ بهمن ۱۳۵۷ همافران و خلبانان نیروی هوایی ارتش که یکی از بخشهای مهم و مورد توجه بودند با امام خمینی (ره) بیعت کردند و به انقلاب ملحق شدند. به تعبیر مقام معظم رهبری «حادثه نوزده بهمن یک خطشکنی بزرگ بود، یک کار عظیم بود». این کار عظیم شایسته تقدیر است و در سالروز آن بهانه آشنایی بیشتر با خلبانان نیروی هوایی ارتش را فراهم میآید. به این منظور تصمیم گرفتیم در سالروز بیعت تاریخی همافران و خلبانان با امام خمینی (ره) با معرفی چند کتاب با بخشی از رشادتها و فداکاریهای خلبانان در جریان انقلاب اسلامی ایران و دفاع مقدس آشنا شویم. آنچه در ادامه میآید تنها گوشهای از زحمات آنان است.
مجموعه آسمان (۶ جلدی) راضیه تجار و دیگر نویسندگان روایت فتح انتشارات روایت فتح با انتشار کتابهای متنوع در حوزه ادبیات پایداری، جایگاه درخور توجهی میان علاقهمندان به این حوزه یافته است. مجموعه «آسمان» یکی از کتابهایِ این انتشارات است که در شش جلد به بیان خاطراتی از زبان همسران شهدایِ نیروی هوایی میپردازد. مخاطبان با خواندن این مجموعه با خلقوخوی شهدا بیشتر آشنا میشوند. اولین کتاب این مجموعه به قلم علی مرج به زندگی شهید عباس بابایی اختصاص یافته است.
«آسمان ۲» دومین کتاب از این مجموعه به قلم زهرا مشتاق است که به زندگی شهید جواد فکوری اشاره دارد. نفیسه ثبات در کتاب «آسمان ۳» روایتی از زندگی شهید علیرضا یاسینی را به مخاطبان ارائه کرده است و زهرا مشتاق در کتاب «آسمان ۴» روایتی از زندگی و رشادتهای شهید عباس دوران را شرح داده است. «آسمان ۵» پنجمین کتاب از این مجموعه به قلم لعیا رزاقزاده است که روایتی از زندگی شهید منصور ستاری در آن ارائه شده است. «آسمان ۶» آخرین کتاب از این مجموعه به نویسندگی راضیه تجار نیز به زندگی شهید حمیدرضا سهیلیان پرداخته است.
مجموعه «آسمان» با قلمی ساده و روان و در کتابهایی بهطور میانگین دارای ۱۰۰ صفحه روایتی خواندنی از شهدا از زبان همسران آنها ارائه کرده است. این ویژگیها به مخاطبان اجازه میدهد تا در زمانی اندک با یک الگوی مناسب آشنا شوند. در ادامه برای آشنایی بیشتر با این مجموعه بخشی از آن را با یکدیگر میخوانیم.
«پایت را که از زمین برگیری، آسمان راههای بیکرانش را نشانت خواهد داد. تو را در بر خواهد گرفت و چونان امانتی لطیف بالا خواهد برد. آن وحشت گنگ و بدوی از ارتفاع، صفیر گلولههایی که با خود طنین مرگ دارند دیگر نخواهدت ترساند. در نگاهت آسمان و زمین به هم میپیوندند تا افق شوند؛ جایی برای درآمدن و لاجرم غروب کردن و اگر غروب اینگونه خونین نباشد، چگونه آفتاب هر صبح طلوعی تازه خواهد داشت؟»
ستارههای نبرد احمد مهرنیا سوره مهر اگر صحبت از راهبرد و جنگ در میان باشد. شاهد آن هستیم که برخی از ما بهخوبی به تشریح جنگهای دو تا سههزارساله پیش میپردازند. آنها از جزئیات جنگ میان اسپارت و یونان کاملاً آگاهی دارند و حتی افرادی نظیر ژنرال توسیدید در نبرد پلوپونز و اینکه او چه کرده و چه گفته است را میدانند؛ اما زمانی که صحبت از هشتسال دفاع مقدس به میان آید با اینکه از پایان جنگ تحمیلی کمتر از نیمقرن گذشته است ما اطلاعات و اندوخته درخور توجه نسبت به آن نداریم.
جنگ تحمیلی ستارههای درخشانی را برای ما به یادگار گذاشته است که هرکدام مسیر را برای ما مشخص میسازند. دویستوچهارده شهید سرافراز خلبان نیروی هوایی در دوران دفاع مقدس تنها بخشی از ستارههای آن دوران هستند. آشنایی با هرکدام از آنها برای ما بسیار جذاب و آموزنده خواهد بود.
«ستارههای نبرد» عنوان کتابی است چند جلدی که به همت انتشارات سوره مهر روانه بازار نشر شده است. احمد مهرنیا نویسنده کتاب تلاش کرده است مخاطبان را با تعدادی از ستارههای دوران دفاع مقدس آشنا سازد. او با ارائه زندگینامهای از خلبانان دوران دفاع مقدس و خاطراتی هرچند مختصر که به چند قطعه عکس نیز مزین شده است این رسالت را به انجام رسانده. مهرنیا در این کتابها تلاش میکند مخاطبان را با کیفیت مقاومت خلبانان ایرانی در طول هشتسال دفاع مقدس آشنا سازد و نشان دهد آنان با وجود امکانات محدود و نبود تجهیزات کافی چگونه از خودگذشتگی و ایثار نشان دادند.
تاریخ شفاهی نقش نیروی هوایی در انقلاب اسلامی مجید نجفپور مرکز اسناد انقلاب اسلامی مجید نجفپور، نویسنده به همت انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی تلاش کرده است با انتشار کتاب «تاریخ شفاهی نقش نیروی هوایی در انقلاب اسلامی» بخشی از حقایق مربوط به نقش این انقلابیون را شرح دهد. او در ۲۳۲ صفحه و چهارفصل بههمراه اسناد، مدارک و تصاویر به تقسیمبندی موضوعی پرداخته است و در هر فصل از زبان راویان بهعنوان مهمترین سند در بخش تاریخ شفاهی به بررسی کامل و دقیق حوادث و رویدادها میپردازد. در فصل نخست به تاریخچه شکلگیری ارتش و در فصل دوم، به قدرت سیاسی و عملکرد ارتش پیش از انقلاب پرداخته شده است. فصل سوم به تأثیر عوامل مختلف در گرایش ارتش به انقلاب اسلامی توجه دارد و فصل چهارم نیز به تحولات ارتش ایران در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدس اشاره دارد.
انقلاب اسلامی ایران دستاورهای عظیمی داشته است. بهعنوان یکی از این دستاوردها، میتوان به همبستگی میان ارتش و مردم اشاره کرد. همبستگی که مانند سدی محکم در برابر قدرتهای زمان ایستاد و این ایستادگی را تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران و فردای آن ادامه داد. اغلب سران ارتش در زمان رژیم پهلوی وابسته و مزدور بیگانگان بودند، اما بدنه ارتش از نیروهایِ مردمیِ دلداده به انقلاب شکل گرفته بود. بر همین اساس از آغاز نهضت امام خمینی (ره) قلب کارکنان مسلمان و متعهد ارتش با انقلاب همراه شد.
این همراهی و ایفای نقش آنها زمانی به اوج خود رسید که پس از فرمان تاریخی امام خمینی (ره) مبنی بر پیوستن کارکنان ارتش به مردم، فوجفوج از ارتش گریختند و به صف انقلابیون پیوستند و نقشههای شوم بیگانگان نظیر انجام کودتا و… را خنثی ساختند. آگاهی از نقش و جایگاه نظامیان در انقلاب اسلامی ایران، بخش اعظمی از واقعه عظیم انقلاب را برای ما آشکار خواهد ساخت.
رقص دلفینها: خاطرات سرهنگ خلبان هوانیروز غلامرضا علیزاده نیلی حجت شاهمحمدی سوره مهر «پیش از انقلاب، وضع حقوقی خلبانان هوانیروز بسیار خوب بود. اکثر دوستان بهترین منازل را برای سکونت کرایه میکردند. تا قبل از ازدواج، هرکس زندگی مرفهی را تدارک دیده بود و آنچه را نیاز داشت از بهترین اجناس خریداری میکرد. همین مسئله باعث شده بود، دوستان از یکدیگر توقع داشته باشند تا با سر و وضعی آراسته و شیک با یکدیگر ملاقات نمایند. دنیای متفاوتی داشتیم که در آن از درد و رنج و گرسنگی خبری نبود. امکانات رفاهی هم مزید بر علت بود تا بیش از پیش خود را از طبقه محروم و زحمتکش جامعه دور نگه داریم.»
گزارشی که در مورد اوضاعواحوال خلبانان در دوران پیش از انقلاب اسلامی با یکدیگر خواندیم بخشی از کتاب «رقص دلفینها» به قلم حجت شاهمحمدی است که در ۱۳۱ صفحه توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است. این کتاب به بیان خاطرات سرهنگ غلامرضا علیزاده نیلی بهصورت حکایات و قصههای کوتاه اختصاص یافته است. کتاب روایت زندگی او را از دوران پیش از انقلاب اسلامی و شروع ناآرامی در پادگان آغاز میکند و به ترتیب وقوع زمانی وقایع انقلاب اسلامی و سالهای بعد از آن پیش میرود.
نویسنده کتاب به نسبت موضوعِ روایت، لحن متناسب با آن را اتخاذ کرده است. مخاطب گاه با لحنی رسمی و گاه با جدی و… مواجه میشود که این موضوع در درک فضای اتفاقات برای آنها راهگشاست. از عناوین اصلی این کتاب میتوان از: «با انقلاب»، «شباویز کوچههای فقر»، «وصیت»، «دو موشک از دو سو»، «نارنجکهای دستی»، «فا»، «نماز صاحبالزمان (عج)» و… نام برد.
شرح آسمان: زندگینامه، خاطرات خلبان بسیجی شهید ابراهیم (حجت) فخرایی محمد خسرویراد ستارهها سیلی محکمی بود، صدایش همهجا پیچید! تصورش هم سخت و دشوار است. در زمان حکومت پهلوی که ایران جولانگاه آمریکاییها شده بود یک دانشجوی خلبانی ایرانی به دلیل توهین استاد آمریکایی به دانشجوی ایرانی همدورهای خود بهصورت او سیلی بزند. این عمل و اتفاق خبر از انسان منحصربهفردی میدهد. شهید ابراهیم فخرایی، دانشجویی که بهصورت استاد آمریکایی سیلی زد آنقدر برای نویسندگان جذاب بوده است که محمد خسرویراد بخواهد وارد هزارتوی ابعاد مختلف و ویژگیهای شخصیتی او شود و حاصل آن کتابی درباره خاطرات، شرح جانبازی و رشادتهای این خلبان بسیجی باشد. کتابی که تلاش میکند دیگران را با چنین شخصیتی آشنا سازد.
«شرح آسمان» به قلم محمد خسرویراد اولین کتاب او در زمینه دفاع مقدس و شهدا نیست. این کتاب به همت انتشارات ستارهها در ۴۳۲ صفحه به چاپ رسیده است. همانطور که گفته شد کتاب در مورد زندگی شهیدابراهیم فخرایی خلبانی بسیار شجاع و دلیر است. او از اولین خلبانانی به شمار میرود که در ایران زیر نظر استادی آمریکایی آموزش دیده است. نقش او در دوران هشتساله دفاع مقدس که همراه با پروازهای مخاطرهآمیز بود بر هیچکس قابل کتمان نیست. «شرح آسمان» از پنج فصل تشکیل شده است و عناوین مختلف نظیر، «کلاه ابراهیم»، «پرواز روی زمین»، «حق کُشی»، «یکتنه»، «نرمش، هرگز»، «نایبالزیاره»، «تفنگ یا بیل»، «یک دنیا جانفشانی»، «بوسه امام»، «ازدواج با کبری»، «پشتیبان اقتصاد»، «لقمه از دست آقا»، «حکایت افسر عراقی»، «رفتند و ما ماندیم»، «متن وصیتنامه شهید» و… را در بر میگیرد.
خلبان وارسته احمد مهرنیا سوره مهر مرور رویدادها و سرگذشتهای مربوط به یک شخص و یا یک دوره یکی از نافعترین اعمالی است که انسان میتواند در طول زندگی خود انجام دهد. خواندن خاطرات انسانهایی که نقش تأثیرگذاری در شکلگیری تاریخ این مرز و بوم داشتند علاوه بر شناخت یک الگوی مناسب، لذتبخش نیز است. در این میان خلبانان ارتش بیش از یک دهه از تأثیرگذارترین افراد در تاریخ پرفرازونشیب ایران معاصر بودهاند.
آنان در ابتدا با امام خمینی (ره) بیعت کردند و نقش خود را در روند پیروزی انقلاب اسلامی ایفا کردند و در ادامه نیز در میدانهای نبرد علیه متجاوزان در هشت سال دفاع مقدس دین خود را به مردم و اسلام ادا ساختند. محمدجعفر وارسته یکی از این خلبانان شجاع و غیوری است که علاوه بر پروازهای جنگی متعدد، سابقه سالها اسارت را نیز در پرونده خود دارد او یک خلبان وارسته است که خواندن خاطراتش از جذابیتی خاص برخوردار است.
«خلبان وارسته» عنوان کتابی است که به زندگینامه محمدجعفر وارسته پرداخته است. این کتاب به قلم احمد مهرنیا در ۳۰۴ صفحه توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است. بعد از مقدمه، کتاب با عنوان «تولد، تحصیل، استخدام» شروع میشود، در ادامه نویسنده با عناوینی نظیر «آموزش تکمیلی خلبانی»، «اواخر حکومت شاهنشاهی»، «جنگ تحمیلی علیه ایران»، «شروع اسارت»، «زندان انفرادی جدید، زندان دژبان»، «تنبیه و شهادت»، «پذیرش قطعنامه ۵۹۸»، «بوی آزادی»، «بوسه بر خاک وطن»، «سالهای بعد از اسارت» و… روایت خاطرات را پیش میبرد. در بخشهایی از کتاب راوی که همان محمدجعفر وارسته است، تعداد مورد توجهی از همکارانش را نام برده است که منجر میشود کتاب بهعنوان یک سند تاریخ شفاهی نیز به شمار آید.
غرش رعد: زندگینامه سرتیپ خلبان عبدالحمید نجفی محمد معما عماد فردا «غرش رعد» عنوان کتابی است از محمد معما که به زندگینامه پر فراز و نشیب سرتیپ خلبان عبدالحمید نجفی پرداخته است. نجفی یکی از خلبانان هشتسال دفاع مقدس بود که به آسمان عشق میورزید. او که عاشق آسمان بود خود را به آن میسپرد و با آن عشقبازی میکرد. نجفی در این کتاب از روزهای صاف و ابری زندگیاش گفته است.
او میگوید در ابتدا میخواستم به سمت دانشگاه بروم، اما به یکباره نظرم تغییر کرد و به سمت پرواز در آسمان کشیده شدم و راهی آن شدم. او که هیچگاه تصور نمیکرد در این راه با گلوله پذیرایی شود و در هر دیدار به استقبال مرگ برود، مردانه سر تصمیم خود ایستاد و از آن پا پس نکشید. در کتاب «غرش رعد» با او همراه میشویم تا خاطرات خود را برای ما روایت کند و ما شرحی از ایثار و دلدادگی بشنویم.
کتاب «غرش رعد» در ۳۹۲ صفحه توسط انتشارات عماد فردا به چاپ رسیده است. این کتاب دارای ۹ فصل است که هر کدام از فصلها به بخشی از زندگی خلبان نجفی اشاره دارد. از جمله عناوین این کتاب میتوان به فصل یکم: کودکی تا دانشگاه، فصل دوم: نیروی هوایی تا انقلاب، فصل سوم: قائله کردستان، فصل چهارم: اولین پرواز برونمرزی تا شکستنِ حصر آبادان، فصل پنجم: فتحالمبین تا تشکیل قرارگاه رعد، فصل ششم: از خیبر تا پنجضلعی، فصل هفتم: از کانال ماهی تا دفاع از شلمچه، فصل هشتم: از کربلای شلمچه تا بازنشستگی، فصل نهم: با یاران سفرکرده اشاره داشت. در پایان نیز آلبومی از تصاویر و بخش معرفی جنگندهها آمده است که مخاطب را با حالوهوای خاطرات همراه میسازد.
سرویس جهان مشرق – باراک اوباما، رئیسجمهور سابق آمریکا (بین سالهای ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۷)، تجربیات دوران ریاستجمهوریاش را در قالب مجموعهای دو جلدی مکتوب کرده است که جلد اول آن تحت عنوان «سرزمین موعود
[۱] » در ۷۶۸ صفحه، روز سهشنبه، ۱۷ نوامبر ۲۰۲۰ (۲۷ آبان ۹۹) منتشر شد. این کتاب که توانسته نظر مساعد منتقدان را به خود جلب کند، مورد استقبال فوقالعاده خوانندگان هم قرار گرفته است؛ استقبالی که خود اوباما هم اقرار دارد آن را تا اندازهای به پیروزی جو بایدن، معاون اولش در دوران ریاستجمهوری، در انتخابات اخیر ریاستجمهوری در آمریکا مدیون است
[۲] .
سرویس جهان مشرق قصد دارد طی روزهای آینده، ترجمه بخشهای مهم کتاب «سرزمین موعود»، به ویژه بخشهای مربوط به ایران، را در قالب یک مجموعه گزارش منتشر کند. لازم به ذکر است که مشرق صرفاً جهت اطلاع نخبگان و تصمیمگیران عرصه سیاسی کشور از محتوای کتاب باراک اوباما این مجموعه گزارش را منتشر میکند و دیدگاهها، ادعاها و القائات کتاب مذکور لزوماً مورد تأیید مشرقنیست.
آنچه در ادامه میخوانید، قسمت چهارم از ترجمه منتخب کتاب «سرزمین موعود» است. قسمتهای قبلی این مجموعه را میتوانید از لینکهای انتهای همین گزارش بخوانید. قسمتهای بعدی این مجموعه به زودی در مشرق منتشر خواهند شد.
قسمت چهارم/
عملیات آژاکس [۳] [کودتای ۲۸ مرداد در ایران توسط سیآیای و امآی۶ – جزئیات بیشتر] الگویی را برای محاسبات غلط آمریکا در برخورد با کشورهای درحالتوسعه ایجاد کرد که در طی جنگ سرد نیز ادامه داشت: اشتباه گرفتنِ آرمانهای ملیگرایانه با توطئههای کمونیستی؛ برابر دانستنِ منافع تجاری با امنیت ملی؛ و براندازی دولتهای منتخب دموکراتیک و همسویی با حکومتهای مستبد وقتی این کار را به نفع خودمان تشخیص میدادیم. با این حال، سیاستگذاران آمریکایی احتمالاً تا بیستوهفت سال اول فکر میکردند ترفند آنها در ایران خوب جواب داده است. شاه به همپیمان پروپاقرصی برای آمریکا تبدیل شد که قراردادهای خود با شرکتهای نفتی آمریکایی را تمدید میکرد و تسلیحات گرانقیمت آمریکایی را میخرید. روابط دوستانهای با اسرائیل داشت، به زنان حق رأی داد، از ثروتِ روبهرشد کشور برای مدرنسازی اقتصاد و نظام آموزشی استفاده کرد، و راحت با بازرگانان غربی و خانوادههای سلطنتی اروپا نشستوبرخاست میکرد.
محمدرضا پهلوی و جیمی کارتر رئیسجمهور وقت آمریکا، در ظاهر روابط خوبی با یکدیگر داشتند (+)
آنچه برای خارجیها کمتر مشهود بود، نارضایتی روزافزون از ریختوپاشهای شاه، سرکوب بیرحمانه مردم (پلیس مخفی شاه [ساواک] به خاطر شکنجه و کشتار مخالفان زبانزد بود)، و ترویج آداب و رسوم اجتماعی غربی بود که از نظر روحانیون محافظهکار و پیروانِ فراوان آنها، ناقض اصول اصلی اسلام محسوب میشدند. تحلیلگران سیآیای نیز چندان توجهی به تأثیر فزاینده آیتالله خمینی، روحانی موعودگرای شیعه که در تبعید به سر میبرد، نکردند؛ کسی که در نوشتهها و سخنرانیهایش شاه را به عنوان دستنشانده غرب محکوم میکرد و از مؤمنان میخواست تا نظام موجود را با دولتی اسلامی تحت حاکمیت قانون شرع جایگزین کنند. بنابراین اوایل سال ۱۹۷۸ وقتی راهپیماییهای داخل ایران به یک انقلاب پوپولیستیِ تمامعیار منجر شد، مقامات آمریکایی غافلگیر شدند.
اشتباه محاسباتی آمریکاییها درباره انقلاب اسلامی و عدم شناخت آنها از امام خمینی [دانلود]
خلاصهای کوتاه از سرنوشت محمدرضا پهلوی؛ از رسیدن به قدرت تا فرارسیدن مرگ [دانلود]
کارگران ناراضی، جوانان بیکار، و نیروهای دموکراسیخواهی که به دنبال بازگشت حکومت مشروطه بودند، فوجفوج به طرفداران [آیتالله] خمینی در خیابانها میپیوستند. در آغاز سال ۱۹۷۹ که تعداد تظاهرکنندگان به میلیونها نفر رسیده بود، شاه بیسروصدا از کشور فرار کرد و مدت کوتاهی برای مداوا در آمریکا بستری شد. اخبار شبانه آمریکا پر از تصاویر همین آیتالله (با ریش سفید و چشمان نافذ یک پیامبر) بود که در بازگشتی پیروزمندانه از تبعید، در برابر دریای طرفدارانش، از هواپیما خارج میشد.
امام خمینی در هواپیمایی که ایشان را پیروزمندانه به ایران بازگرداند (+)
توصیفات همسایههای امام خمینی در «نوفللوشاتو» و خبرنگار رویترز در فرانسه درباره بنیانگذار جمهوری اسلامی [دانلود]
بیشترِ آمریکاییها در زمان وقوع انقلاب ایران اطلاعات کمی درباره این تاریخ [دخالتهای آمریکا در ایران، مانند کودتای ۲۸ مرداد] داشتند و نمیدانستند چرا مردم یک کشور در آنطرف دنیا، ناگهان آدمک «عمو سام [۴] » [نماد آمریکا] را میسوزانند و شعار «مرگ بر آمریکا» میدهند. من هم نمیدانستم. آن زمان هفدهساله بودم، هنوز دبیرستان میرفتم و تازه در آستانه کسب آگاهی سیاسی بودم. فقط به طور مبهم جزئیات اتفاقات بعدی را متوجه شدم. اینکه [آیتالله] خمینی چگونه جای پای خود را به عنوان رهبر عالی محکم کرد و همپیمانان سابق سکولار و اصلاحطلبش را به حاشیه راند؛ چگونه نیروی شبهنظامی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تشکیل داد تا هر کسی را که رژیم جدید را به چالش بکشد، در هم بکوبد؛ و چگونه از ماجرای حمله دانشجویانِ افراطی به سفارت آمریکا و گروگانگیری آمریکاییها برای کمک به تقویت انقلاب و تحقیر قدرتمندترین کشور جهان استفاده کرد.
ظهور امام خمینی به عنوان یک رهبر دینی، تمام معادلات آمریکاییها درباره ایران را به هم ریخت (+)
اما اگر بگویم که سی سال بعد از آن انقلاب، پیامدهای ناشی از آن رویدادها هنوز هم چشمانداز ژئوپلتیک دوران ریاستجمهوری من را شکل میداد، اغراق نکردهام. انقلاب ایران الهامبخش جنبشهای اسلامی افراطی زیادی شد که قصد تکرار موفقیت آن را داشتند. فراخوان [آیتالله] خمینی برای سرنگونی نظامهای پادشاهی سنی عربی، ایران و آلسعود را به دشمنان قسمخورده تبدیل کرد و درگیریهای فرقهای در سراسر خاورمیانه را شدت بخشید. تلاش سال ۱۹۸۰ عراق برای حمله به ایران و جنگ خونین هشتسالهی متعاقب آن (جنگی که در آن کشورهای خلیج [فارس] صدام حسین را تأمین مالی میکردند و در عین حال، شوروی تسلیحات، از جمله تسلیحات شیمیایی، در اختیار ارتش [آیتالله] خمینی قرار میداد) باعث شد حمایت ایران از تروریسم به عنوان راهی برای جبران برتری نظامیِ دشمنانش، شتاب بیشتری بگیرد. (آمریکا در دوران ریاستجمهوری [رونالد] ریگان [۵] [رئیسجمهور آمریکا بین سالهای ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۹] با فرصتطلبی تلاش کرد هر دو طرف را داشته باشد؛ علناً از عراق حمایت میکرد، اما مخفیانه به ایران اسلحه میفروخت [۶] .)
سوگند [آیتالله] خمینی درباره محو اسرائیل از روی نقشه (که در حمایتِ سپاه از نیروهای نیابتی مسلح مانند شبهنظامیان شیعه حزبالله در لبنان و شاخه نظامی گروه مقاومت فلسطین، حماس، آشکار است) رژیم ایران را به بزرگترین تهدید امنیتی اسرائیل تبدیل کرد و در رویکرد سختگیرانه اسرائیل نسبت به صلح احتمالی با همسایگانش مؤثر بود.
نتانیاهو: «میخواهید سه تهدید بزرگ علیه اسرائیل را بشناسید؟ ایران، ایران، ایران» [دانلود]
[آیتالله] خمینی، سال ۱۹۸۹ درگذشت. جانشین وی آیتالله [سید] علی خامنهای (روحانیای که بهندرت به خارج از کشور خود سفر کرده بود و دیگر هم هیچوقت سفر نکرد) ظاهراً در نفرت از آمریکا با [آیتالله] خمینی همانند بود. [آیتالله] خامنهای با وجود داشتن عنوان «رهبر عالی»، اختیارات مطلق نداشت؛ بلکه مجبور بود با شورای قدرتمندی متشکل از روحانیون مشورت کند. به علاوه، مسئولیت اداره امور روزمرهی دولت نیز به عهده رئیسجمهوری بود که با آرای عمومی انتخاب میشد.
در یک بازه زمانی در اواخر دولت [بیل] کلینتون
[۷] [رئیسجمهور آمریکا بین سالهای ۱۹۹۳ تا ۲۰۰۱] و اوایل دولت [جورج] بوش
[۸] [رئیسجمهور قبل از اوباما، بین سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۹]، نیروهای میانهروتری در داخل ایران محبوبیت به دست آوردند و این، گرم شدن روابط ایران و آمریکا را محتمل میکرد. پس از ۱۱ سپتامبر، محمد خاتمی
[۹] رئیسجمهور وقت ایران، حتی با پیشنهاداتی برای کمک به آمریکا در کشور همسایهاش افغانستان، با دولت بوش تماس برقرار کرد. اما مقامات آمریکایی این ژست را نادیده گرفتند و وقتی بوش، رئیسجمهور وقت آمریکا، در سخنرانی «وضعیت کشور» در سال ۲۰۰۲، ایران را همراه با عراق و کره شمالی بخشی از «محور شرارت» نامید، هرگونه پنجرهی دیپلماتیکی که میان دو کشور وجود داشت، عملاً بسته شد.
پس از حوادث ۱۱ سپتامبر، جورج بوش، رئیسجمهور وقت آمریکا، ایران را بخشی از «محور شرارت» در جهان معرفی کرد و عملاً پنجرهی روابط دیپلماتیک میان دو کشور را بست (+)
* * *
زمانی که من مسئولیت خود را آغاز کردم، تندروهای محافظهکار به رهبری رئیسجمهور جدید، محمود احمدینژاد قدرت را به دست گرفته بودند؛ کسی که لفاظیهای جنونآمیز ضدغربیاش، اقدامش به انکار هولوکاست و برخورد قضاییاش با همجنسگراها و افراد دیگری که آنها را تهدید میدانست، عصارهی عالیای از نفرتبارترین ابعادِ رژیم بود. سلاحهای ایرانی هنوز برای شبهنظامیانی ارسال میشد که قصد کشتن سربازان آمریکایی در عراق و افغانستان را داشتند. حمله آمریکا به عراق موقعیت استراتژیک ایران در منطقه را به شدت تقویت کرده بود، چراکه دشمنِ قسمخوردهاش، صدام حسین، را با حکومتِ شیعهای تحت نفوذِ ایران جایگزین کرده بود. حزبالله، نیروی نیابتی ایران، با موشکهایی که ایران در اختیارش میگذاشت و حالا بردشان به تلآویو هم میرسید، به عنوان قدرتمندترین جناح در لبنان مطرح شده بود. سعودیها و اسرائیلیها با لحن نگرانکنندهای درباره گسترش «هلال شیعیِ [۱۰] » نفوذ ایران هشدار میدادند و علاقه خود نسبت به «تغییر رژیم» احتمالی در ایران توسط آمریکا را علناً ابراز میکردند.
مسیرهای شمالی (قرمز) و جنوبی (سبز) کوریدور زمینیای که ایران را تا مدیترانه و تا مرزهای رژیم صهیونیستی میرساند (جزئیات بیشتر) (+)
بنابراین تحت هر شرایطی، ایران دردسر شماره یک دولت من محسوب میشد. اما این برنامه هستهای پرشتاب این کشور بود که میتوانست این وضعیت بد را به بحرانی تمامعیار تبدیل کند. رژیم، تأسیسات هستهای ساختهشده در زمان شاه را به ارث برده بود، و طبق پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای سازمان ملل متحد (که ایران از زمان تصویب این پیمان در سال ۱۹۷۰ امضاکننده آن بود) این حق را داشت که از انرژی هستهای برای مقاصد صلحآمیز استفاده کند. متأسفانه همان فناوری سانتریفیوژی که برای چرخش و غنیسازی اورانیوم با غنای کم (که سوخت موردنیاز نیروگاههای هستهای را تأمین میکند) استفاده میشود، را میتوان دستکاری کرد و از آن برای تولید اورانیوم با غنای بالا و ساخت سلاح استفاده نمود.
به قول یکی از کارشناسان ما، «با داشتن اورانیوم کافی با غنای بالا، هر دانشآموز باهوش دبیرستانیای که به اینترنت دسترسی داشته باشد، میتواند بمب تولید کند.» میان سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۹، ایران تعداد کل سانتریفیوژهای غنیسازی اورانیوم خود را از صد به پنج هزار دستگاه افزایش داد و این رقم بسیار بیشتر از چیزی بود که بتوان با یک برنامه صلحآمیز هستهای آن را توجیه کرد. جامعه اطلاعاتی آمریکا اطمینانِ منطقیای داشت که ایران هنوز سلاح هستهای ندارد. اما همچنین اعتقاد داشت که رژیم «ظرفیت گریز» خود (فرصت زمان لازم برای تولید اورانیوم کافی برای ساخت یک سلاح هستهای عملیاتی) را تا یک سطح بالقوه خطرناک کاهش داده است.
سانتریفیوژهای IR8 ساخت ایران؛ آنچه نهایتاً آمریکا را وادار به پذیرش حق غنیسازی ایران کرد (و مقدمات دستیابی به توافق هستهای را فراهم آورد)، پیشرفتهای ایران در فناوری هستهای بود (+)
زرادخانه هستهای ایران نیازی به تهدید خاک آمریکا نداشت؛ صِرفِ احتمال وقوع حمله هستهای یا تروریسم هستهای در خاورمیانه، گزینههای رئیسجمهور آینده آمریکا برای مهار تجاوزگری ایران علیه همسایگانش را به شدت محدود میکرد. سعودیها احتمالاً با تلاش برای ساخت یک «بمب سُنی» واکنش نشان میدادند، و رقابت تسلیحاتی هستهای در بیثباتترین منطقه جهان آغاز میشد. در همین حال، اسرائیل (که ظاهراً خودش کلکسیونی از سلاحهای هستهای اعلامنشده در اختیار دارد) ایرانِ مسلح به سلاح هستهای را تهدیدی موجودیتی تلقی میکرد و گویا در حال تهیه طرحهایی برای حملهی پیشدستانه به تأسیسات هستهای ایران بود. هرگونه اقدام، واکنش یا اشتباه محاسباتی توسط هر یک از این طرفها میتوانست خاورمیانه (و آمریکا) را به ورطهی جنگی دیگر بکشاند؛ آن هم در زمانی که هنوز ۱۸۰,۰۰۰ نیروی نظامی ما در طول مرزهای ایران بهشدت در معرض خطر قرار داشتند، و در حالی که هرگونه افزایش شدید قیمت نفت میتوانست اقتصاد رکودزدهی جهان را وارد سقوط آزاد کند. در دوران دولت من، گاهی سناریوهایی را مطرح میکردیم در اینباره که درگیری با ایران چهطور ممکن است پیش برود. وقتی این جلسات را ترک میکردم، این واقعیت روی شانهام سنگینی میکرد که در صورت ضرورت پیدا کردنِ جنگ، تقریباً همه چیزهای دیگری هم که میخواستم به دست بیاورم، نابود خواهند شد.
پیامدهای جنگ با ایران برای هر رئیسجمهوری در آمریکا غیرقابلتحمل خواهد بود (+)
به همه این دلایل، من و تیمم در مرحله انتقال قدرت، بیشترِ وقت خود را صرف بحث در مورد چگونگی جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای کردیم؛ البته در حالت ایدهآل، از طریق دیپلماسی و نه شروع جنگی دیگر. روی یک استراتژی دو مرحلهای به توافق رسیدیم. از آنجا که از سال ۱۹۸۰ تقریباً هیچ ارتباط سطح بالایی میان آمریکا و ایران وجود نداشت، مرحله اول شامل ارتباط مستقیم بود. همانطور که در سخنرانی مراسم سوگند ریاستجمهوری خود گفتم، ما آماده بودیم دست خود را به سوی کسانی دراز کنیم که تمایل داشتند مُشتِ گرهکردهی خود را باز کنند. ظرف چند هفته پس از آغاز به کار، نامهای محرمانه از طریق کانالی که با دیپلماتهای ایرانی در سازمان ملل داشتیم برای آیتالله خامنهای ارسال کردم و پیشنهاد دادم که گفتوگوی میان دو کشور را در مورد موضوعات مختلف از جمله برنامه هستهای ایران آغاز کنیم. پاسخ [آیتالله] خامنهای صریح بود: ایران علاقهای به گفتوگوی مستقیم ندارد. با این حال، وی از این فرصت استفاده کرده و راههایی پیشنهاد کرده بود که آمریکا از نقش خود به عنوان یک قلدرِ امپریالیست دست بردارد.
رؤسایجمهور آمریکا (میمیرند و) بدنهایشان خوراک کرم و مور و مار میشود، اما جمهوری اسلامی همچنان ایستاده است [دانلود]
پاسخهای رهبر ایران به پیامهای ترامپ در دیدار با شینزو آبه، نخستوزیر ژاپن؛ ۲۳ خرداد ۹۸ [دانلود]
رام [اسرائیل امانوئل [۱۱] ، رئیس ستاد کارکنان کاخ سفید بین سالهای ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۰] پس از خواندن نسخهای از نامه [آیتالله] خامنهای که از زبان فارسی ترجمه شده بود، گفت: «فکر میکنم به این زودیها مشتش را باز نمیکند.» گفتم: «فقط همینقدر [باز میکند] که انگشت وسطش را به من نشان بدهد.»
واقعیت این بود که هیچیک از ما در کاخ سفید انتظار پاسخ مثبتی نداشتیم. اما من باز هم این نامه را فرستادم، چون میخواستم ثابت کنم که مانع دیپلماسی، سازشناپذیری آمریکا نیست، بلکه سازشناپذیری ایران است. من از طریق تبریک سال نوی سنتی ایرانی (نوروز) که در ماه مارس به صورت آنلاین منتشر کردیم، پیام استقبالمان [از رابطه با ایران] را به عموم مردم ایران مخابره کردم.
پیام نوروزی باراک اوباما در سال ۲۰۰۹ (با زیرنویس فارسی رسمی کاخ سفید) [دانلود]
اما وقتی میرحسین موسوی، نامزد معارضانِ ایرانی، مقامات دولتی را، به تقلب در رأیگیری برای کمک به انتخاب مجدد احمدینژاد برای دوره دوم ریاستجمهوری متهم کرد، هرگونه چشمانداز دستیابی به موفقیتِ زودهنگام در ماه ژوئن سال ۲۰۰۹ محو شد. میلیونها معترض در داخل ایران برای به چالش کشیدن نتیجه انتخابات به خیابانها آمدند و یک «جنبش سبزِ» خودخوانده را آغاز کردند که یکی از مهمترین چالشهای داخلی علیه دولت اسلامی از زمان انقلاب سال ۱۹۷۹ بود.
بخشی از بودجه مستقیم و غیرمستقیم دولت آمریکا برای «ترویج دموکراسی» در ایران طی سالهای منتهی به و پس از اغتشاشات سال ۱۳۸۸ (۲۰۰۹ میلادی) در این کشور که به نام «جنبش سبز» شهرت پیدا کرد (جزئیات بیشتر) (+)
سرکوب متعاقب این جنبش، بیرحمانه و سریع بود. موسوی و دیگر رهبران مخالف تحت بازداشت خانگی قرار گرفتند. راهپیمایان مسالمتآمیز مورد ضربوجرح قرار گرفتند و تعداد قابلتوجهی کشته شدند. یک شب، در آرامش محل اقامتم، گزارش اعتراضات را به صورت آنلاین بررسی کردم و فیلمی از زن جوانی [اشاره به ندا آقاسلطان] دیدم که در خیابانها هدف گلوله قرار گرفته بود و در حالی که خون در صورتش جاری بود و چشمهایش به ملامت به سمت بالا خیره شده بودند، جان داد.
این تصویر که از فیلم «لحظات آخر زندگی ندا آقاسلطان» گرفته شده، چشمهای او را در حالت مشکوکی نشان میدهد که موجب شده گمانهزنیهای مختلفی درباره ساختگی بودن ماجرای قتل او مطرح شود (+)
این صحنه، نوعی یادآوریِ فراموشنشدنی از بهایی بود که بسیاری از مردم در سراسر جهان میپردازند چون میخواهند نقشی در تعیین نحوه حکومت در کشورهایشان ایفا کنند؛ و اولین واکنش غریزی من این بود که میخواستم حمایت شدیدم را از تظاهرکنندگان در ایران ابراز کنم. اما وقتی تیم امنیت ملی را جمع کردم، کارشناسان ما در امور ایران مخالف چنین اقدامی بودند. میگفتند هرگونه بیانیهای از طرف من احتمالاً نتیجه معکوس خواهد داشت. تندروهای رژیم، پیشاپیش این داستان ساختگی را تبلیغ میکردند که عوامل خارجی در پشت تظاهرات حضور دارند و فعالان داخل ایران میترسیدند که هرگونه بیانیه حمایتی دولت آمریکا برای بیاعتبار کردن جنبش آنها مورد بهرهبرداری قرار گیرد. [روایت مشابه هیلاری کلینتون، وزیر خارجه وقت آمریکا، در اینباره را در بخش ایران در کتاب «انتخابهای سخت» از کتابخانه مشرق بخوانید.] خودم را موظف دانستم به این هشدارها توجه کنم و با امضای یک سری بیانیههای بوروکراتیک ملایم («ما همچنان کل وضعیت را بهدقت رصد میکنیم»؛ «باید به حقوقِ جهانیِ اجتماع و آزادی بیان احترام گذاشته شود») خواستار راهحلی صلحآمیز بر مبنای خواست و اراده ملت ایران شدم.
نماد «مشت گرهکرده» (راست) یکی از ابداعات با بودجه سازمان آمریکاییِ «موقوفه ملی دموکراسی» در جریان انقلابهای رنگی بود که بعدها برای استفاده در اغتشاشات سال ۸۸ در ایران «بومیسازی» شد (چپ) (جزئیات بیشتر) (+)
با شدت گرفتن خشونتها، محکومیت من نیز شدیدتر شد. با این وجود، چنین رویکرد منفعلی باب میل من نبود؛ نه فقط به این دلیل که مجبور بودم به فریاد اعتراض جمهوریخواهانی گوش بدهم که میگفتند دارم با یک رژیمِ قاتل با نازونوازش رفتار میکنم. داشتم درس دشوار دیگری را درباره ریاستجمهوری میآموختم؛ اینکه اکنون قلبم به ملاحظات استراتژیک و تحلیلهای تاکتیکی زنجیر شده و اعتقاداتم تحت تأثیر استدلالهای خلاف غریزهام قرار گرفته است؛ اینکه با وجودِ داشتن قدرتمندترین سِمتِ روی زمین، اکنون نسبت به زمانی که سناتور بودم (یا حتی به عنوان یک شهروندِ عادیِ منزجر از دیدنِ زن جوانی که به ضرب گلولهی دولت خودش کشته شده) آزادیِ کمتری در بیان آنچه در دلم بود و عمل به آنچه احساس میکردم باید بکنم، داشتم.
با توجه به اینکه تلاشها برای باز کردن بابِ گفتوگو با ایران پذیرفته نشده و این کشور در هرجومرج و سرکوبِ فزایندهای فرو میرفت، مرحله دوم استراتژی منع اشاعهی هستهایمان را کلید زدیم: بسیج جامعه بینالمللی برای اِعمال تحریمهای اقتصادی سخت و چندجانبهای که بتواند ایران را وادار به نشستن پشت میز مذاکره کند. شورای امنیت سازمان ملل پیشاپیش چندین قطعنامه تصویب کرده و از ایران خواسته بود فعالیتهای غنیسازی خود را متوقف کند. همچنین مجوز تحریمهای محدود علیه ایران را صادر کرده و گروهی موسوم به ۱+۵ (پنج عضو دائم شورای امنیت، یعنی آمریکا، انگلیس، فرانسه، روسیه و چین، به علاوه آلمان) را تشکیل داده بود تا به امید وادار کردن رژیم به پایبندی به پیمان منع اشاعه هستهای، با مقامات ایرانی دیدار کنند.
گروه ۱+۵ که در نهایت به همراه نماینده اتحادیه اروپا با ایران درباره برنامه هستهای تهران مذاکره کرد، پیشاپیش توسط شورای امنیت سازمان ملل تشکیل شده بود (+)
مشکل این بود که تحریمهای موجود بیشازحد ضعیف بودند و نمیتوانستند تأثیر زیادی داشته باشند. حتی همپیمانان آمریکا مانند آلمان به تجارت پررونق خود با ایران ادامه میدادند و تقریباً همه، نفت این کشور را خریداری میکردند. دولت بوش به صورت یکجانبه، تحریمهای آمریکایی بیشتری علیه ایران وضع کرده بود، اما این تحریمها عمدتاً نمادین بودند، زیرا شرکتهای آمریکایی از سال ۱۹۹۵ از تجارت با ایران منع شده بودند. ایران با افزایش قیمت نفت و رشد اقتصادش، با کمال میل ۱+۵ را با جلسات منظمِ مذاکره که نتیجهای جز تعهد به مذاکرهی بیشتر نداشتند، دنبال خودش میکشید.
برای جلب توجه ایران، باید کشورهای دیگر را متقاعد میکردیم که گرهِ تحریمها را محکمتر کنند. و این یعنی باید موافقت دو دشمنِ قدرتمند و تاریخیمان [روسیه و چین] را جلب میکردیم که اصولاً تحریمها را دوست نداشتند، روابط دوستانه دیپلماتیک و تجاری با ایران داشتند، و تقریباً به اندازه تهران نسبت به اهداف آمریکا بیاعتماد بودند.
آنچه خواندید، قسمت چهارم از ترجمه منتخب کتاب «سرزمین موعود» نوشتهی باراک اوباما، رئیسجمهور سابق آمریکا بود. قسمتهای بعدی این مجموعه به زودی در مشرق منتشر خواهند شد. قسمتهای قبلی این مجموعه گزارش را میتوانید از لینکهای زیر بخوانید:
برای مطالعه ترجمههای قبلی مشرق از کتابهای مهم بینالمللی، از جمله کتاب «اتاقی که اتفاق آنجا افتاد» نوشته جان بولتون، مشاور امنیت ملی سابق آمریکا در دولت دونالد ترامپ، و کتاب «انتخابهای سخت» نوشته هیلاری کلینتون، وزیر خارجه سابق آمریکا در دولت اول باراک اوباما، میتوانید به کتابخانه مشرق مراجعه کنید.