روایتی از آرزوی خالصانه شهید بازیار برای دیدن خط مقدم جنگ
به گزارش مجاهدت از خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، «کریم تختکشها» از رزمندگان دوران دفاع مقدس در کتاب «از قلم تا قناسه» روایتی از آشنایی خود با شهید «محمدهادی بازیار» را بیان کرده است که در ادامه میخوانید.
بین سالهای ١٣٦٠ یا ١٣٦١ منطقه بودیم. مأموریت که تمام میشد، گاهی سر ماه مرخصی میآمدیم که حقوق را بگیریم و برای امرار معاش به منزل بدهیم. رفتم که حقوقم را از بانک تاکستان بگیرم و دیدم از هزاروپانصد تومان حقوق من پانصد تومان کم کردند. گفتم چرا حقوقم را کم کردند! کارمند بانک گفت: من نمیدانم برو آموزش و پرورش از مسئول کارگزینی آقای بازیار بپرس. من هم تا آن زمان برادر بازیار را نمیشناختم. خدمت ایشان رفتم و سلام علیک کردم و گفتم برادر بازیار من تختکشها هستم! در دبیرستان روستای بکندی هم دبیر و هم مدیر بودم. الآن آمدم تا حقوقم را بگیرم و دیدم که از حقوقم پانصد تومان کم کردند. ایشان با حالت تعجب و کنایه گفت پانصد تومان از حقوق شما کم کردند، ناراحت هستید! گفتم کل حقوقم هزاروپانصد تومان است. آمدم تا این پول را بگیرم و به منزل بدم و قرضهایی را هم که دارم بدهم. ایشان باز با کنایه گفتند: بچههای مردم در جبهه دارند جان میدهند، از شما پانصد تومان کم کردند، ناراحت هستید؟!
گفتم برادر بازیار خودم منطقه هستم و مرخصی آمدم. گفت از کجا بدانم که شما راست میگویید؛ برگه مرخصیام را از جیبم درآوردم و گفتم بفرمایید. ایشان که برگهٔ مرخصی را دید، تعجب کرد و گفت حالا دیگر راضی باش. بعد با مزاح گفت شما باید به جبهه هم جانی و هم مالی کمک کنید. از آنجا ما با هم دوست شدیم و بعد شروع کرد به سؤال کردن که جبهه چطور است و از سختیها و راحتیهایش بگویید. من هم از منطقه و خاطرات و سختیهای آنجا گفتم و ایشان خیلی مشتاق بود که از نزدیک ببیند که اصلاً جنگ یعنی چه و آن را لمس کند. خودشان میگفتند که ما هر کاری از دستمان بربیاید انجام میدهیم، ولی خودم دوست دارم جنگ را از نزدیک ببینم.
ماه بعد که رفتم حقوقم را بگیرم، برای دیدن برادر بازیار رفتم همکارانش عنوان کردند که برادر بازیار نیروی دانشآموزی بردهاند و خودشان هم بهعنوان همراه رفتند که منطقه را بازدید کنند. مرحله بعد که شاید دو ماه بعد بود، آمدم مرخصی تا حقوقم را بگیرم. به آموزشوپرورش رفتم. تا رسیدم دیدم عکسی از بازیار در سالن آموزشوپرورش زدهاند. از همکارانش سؤال کردم و گفتند بعد از بازگشت از جبهه در مرحله اول گفته است: سزاوار نیست ما اینجا زیر کولر در آرامش باشیم و بچهها در گرمای جنوب در آن آتش جانبازی و ایستادگی کنند. ما هم باید در این قضیه سهیم شویم و مرحلهٔ بعد اعزام شدند و به شهادت رسیدند.
انتهای پیام/ 141
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
روایتی از آرزوی خالصانه شهید بازیار برای دیدن خط مقدم جنگ بیشتر بخوانید »