محمد ایمانی

راز جمعیت جاری در شاهراه امام علی (ع)

بغدادی، شیشانی، موسوی!



نظام چه قدر باید هزینه می کرد تا ثابت کند سرکرده فتنه ۱۳۸۸، مهره ای در تراز ابوبکر بغدادی و ابو عمر شیشانی است که فقط خود را پشت نام میر حسین موسوی پنهان کرده است؟!

به گزارش مجاهدت از مشرق، محمد ایمانی طی یادداشتی نوشت: میرحسین موسوی، خیانت به جمهوریت و اسلامیت را با دروغ تقلب در انتخابات ۸۸ شروع کرد، اما حمایتش از حرمت شکنان عاشورا، خبر از خیانتی بزرگ تر می داد.

حالا بی محلی مردم و نظام موجب شده، او مرتکب خودزنی شود. سند درباره پادویی وی برای اسرائیل و آمریکا و داعش، روشن تر از بیانیه اخیر؟!

آمریکا و انگلیس و اسرائیل، در جریان طراحی فتنه سبز، چه نقش پیچیده ای را برای وی نوشته بودند و چقدر عبرت آموز برگزار شد؟ قرار بود او با نفاق و عوام فریبی، به جمهوریت و اسلامیت ضربه بزند؛ اما بردباری حکیمانه نظام، او را به جایی رساند که نقاب بردارد و باید در تراز پادوی پیاده و مهره انتحاری ایفای نقش کند!

اگر اسم موسوی را از پایین بیانیه صادره به نام وی حذف کنید، با مواضع عقده گشایانه محافل صهیونیستی و ارتجاع منطقه، یا مواضع از سر حقارت تروریست هایی که توسط رزمندگان دلاور محور مقاومت تار و مار شدند، مو نمی زند.

براستی علت هم ذات پنداری او با گروهک های مزدور و تروریست داعش و النصره چیست که هم تروریست های داعش و النصره کینه امثال سردار همدانی و دیگر مدافعان حرم را به دل دارند و هم این سرکرده فتنه سبز علیه آنها عقده گشایی می کند؟!

نظام چه قدر باید هزینه می کرد تا ثابت کند سرکرده فتنه ۱۳۸۸، مهره ای در تراز ابوبکر بغدادی و ابو عمر شیشانی است که فقط خود را پشت نام میر حسین موسوی پنهان کرده است؟!

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

بغدادی، شیشانی، موسوی! بیشتر بخوانید »

راز جمعیت جاری در شاهراه امام علی (ع)

کیمیای کربلا و مغناطیس آزادگی



آمریکایی‌ها نمی‌دانند لبیک یا حسین یعنی چه؟ لبیک یا حسین یعنی اینکه در معرکه جنگ حاضر باشی، هرچند تنها باشی و هر چند مردم تو را رها کرده باشند و تو را متهم کرده باشند و تو را بی‌یاور گذاشته باشند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، محمد ایمانی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:

۱- از شرق تا غرب عالم، هر جا از عوام و خواص نظرسنجی کنید که بالاترین ارزش‌ها کدام است، بی‌تردید «اختیار و آزادی»، از پرتکرارترین پاسخ‌ها خواهد بود؛ فارغ از این که مراد آنها، «آزادی از چه و برای چه» باشد.

در عین حال، آنها که عمیق‌تر و انسانی‌تر درباره آزادی و اختیار سخن گفته‌اند، تصریح کرده‌اند که آزادی بدون مسئولیت‌پذیری، نه تنها ارزشمند نیست بلکه مصیبت است. آزمون حقیقی، و مرز واقعی بدویت و مدنیت را باید در همین‌جا جست‌وجو کرد: بدمستی و کام جویی و افسارگسیختگی به نام آزادی، یا احساس مسئولیت و در اختیار گرفتن تمناها و دلخواه‌ها.

۲- انبیا و اولیای الهی، در میدان مجاهدت، طعنه و توهین و تهمت و آزار فراوان به جان خریدند اما پا پس نکشیدند. خداوند اراده کرده بود بندگانش، گوهر وجود را به دست خویش بتراشند و بسازند.

آزمون حضرت ابراهیم‌(ع)، تا میانه آتش بود و آزمون حضرت موسی‌(ع) تا کرانه دریا. حضرت ابراهیم‌(ع) تا پای آتش رفت؛ آتشی چنان شعله‌ور که اطرافیان نمرود، مجبور شدند ابراهیم را با منجنیق به درون آتش پرتاب کنند. اما وقتی ابراهیم‌(ع) استقامت و اخلاص نشان داد، آتش به اذن الهی بر او سرد و سلامت شد.

حضرت موسی‌(ع) و قوم او نیز، تا لب دریای نیل و محاصره لشکر فرعون آزموده شدند و پس از آن، دریا به اذن الهی شکافته شد و پس از نجات یاران موسی، فرعون و لشکرش غرق شدند.

۳- اما قله تمدن‌سازی، ماجرای کربلاست که خداوند با آراستن آن در اوج تقابل خیر و شرّ، حجت را بر همه آنها که در دامنه قدم می‌زنند، تمام کرده است.

کسی نمی‌تواند بگوید که عوام و خواص معاصر امام حسین علیه‌السلام، اختیار و آزادی داشتند و او نداشت. او هم می‌توانست مانند خیلی‌های دیگر، مسیر کنار آمدن با دربار یزید را انتخاب کند. اما چنین نکرد، چون خدا و پیامبر و مومنان، ابا داشتند: «أَلا وَ إِن الدعِی بْنَ الدعِی قَدْ رَکزَ بَینَ اثْنَتَینِ: بَینَ السلهًِْ وَالذلهًْ، وَ هَیهاتَ مِنا الذلهًْ، یأْبَی الله‏ُ لَنا ذلِک وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طابَتْ وَ طَهُرَتْ وَ أُنُوفٌ حَمِیهًْ وَ نُفُوسٌ أَبِیهًْ؛ آگاه باشید که زنازاده‌‏ فرزند زنازاده، مرا بین دو چیز مخیّر کرده است: شمشیر و ذلت. و ذلت و خواری هرگز؛ زیرا خداوند و رسول او و مؤمنان ودامن‏‌های پاک و افراد با حمیت و نفوس با غیرت، آن را نمی‌‏پسندند».

۴- امام، هنگام عزیمت به سمت عراق، وقتی زنهار از روی خیرخواهی برادرش، محمد حنفیه را شنید، فرمان رسول خدا(ص) را بازگو کرد: «یا حسین اُخرُج الی العراق فإن الله قد شاء ان یراک قتیلا.

ای حسین به سوی عراق خارج شو که خدا خواسته، تو را کشته ببیند. (و درباره زنان) انّ الله قد شاء ان یراهنّ سبایا. خداوند می‌خواهد آنها را اسیر ببیند». خبر، متواتر بود. پیامبر اعظم(ص)، نیم قرن پیشتر، خبر را هنگام تولد حسین‌(ع) به مادرش فاطمه(س) داده بود.

دو دهه پیش از ماجرای کربلا نیز، هنگامی که سپاه امیر حق در مسیر نبرد صفین به کربلا رسیدند، امیر مومنان‌(ع) خاک کربلا را بویید وگریست و فرمود «واهاً لک ایتها التربهًْ … چه خوشبویی ‌ای خاک! از تو قومی محشور می‌شوند که بی‌حساب وارد بهشت می‌شوند. این‌جا بارانداز سواران و قربانگاه عاشقان شهیدی است که هیچ‌کس از گذشتگان بر آنها سبقت نگرفته و هیچ‌کس از آیندگان به مرتبت آنها نمی‌رسد». آن روز، حسین‌(ع) در رکاب پدر بود.

۵- تا پیش از ماجرای کربلا، ترس از محاصره و تحریم و تهدید، آخر دنیا بود. نقطه بن‌بست، و آخر خطی که طاغوت‌ها و مستکبران با نمایش آن، صاحبان حق را وادار به تسلیم می‌کردند. اما آن روز در کربلا ورق برگشت. امام در آغاز محاصره به حرّ بن یزید ریاحی فرمود: «لَیْسَ شَأْنی شَأنُ مَنْ یَخافُ الْمَوْتَ، ما أَهْوَنَ الْمَوْتِ عَلی سَبیلِ نَیْلِ الْعِزِّ وَاِحْیاءِ الْحَقِّ، لَیْسَ الْمَوْتُ فی سَبیلِ الْعِزِّ اِلاّ حَیاهًًْ خالِدَهًًْ وَلَیْسَتِ الْحَیاهًُْ مَعَ الذُّلِّ اِلاَّالْمَوْتَ الَّذی لاحَیاهًَْ مَعَهُ، اَفَبِالْمَوْتِ تُخَوِّفُنی… وَهَلْ تَقْدِرُونَ عَلی أَکْثَرِ مِنْ قَتْلی؟! مَرْحَباً بِالْقَتْلِ فیسَبیلِ الله ِ، وَلکِنَّکُمْ لاتَقْدِروُنَ عَلی هَدْمِ مَجْدی وَمَحْوِ عِزّی وَشَرَفی. شأن و جایگاه من، جایگاه کسی که از مرگ بترسد نیست. مرگ در راه عزّت و زنده کردن حقّ، چقدر پیش من آسان است. مرگ در راه عزّت، چیزی جز حیات جاودانه نیست و زندگی با ذلّت، جز مرگ و نیستی که هیچ حیاتی همراه ندارد، نیست. آیا مرا با مرگ می‌ترسانید. آیا بیش از کشتن من می‌توانید؟ آفرین به مرگ در راه خدا، ولی شما نمی‌توانید شکوه مرا نابود کنید و عزّت و شرافتم را از بین ببرید».

روز عاشورا هم، از شهادت به مثابه پل پیروزی و رستگاری یاد کرد و به یاران خویش فرمود «صَبرًا بَنِی الکِرامِ، فَمَا المَوتُ إلاّ قَنطَرَهًْ تَعبُرُ بِکُم عَنِ البُؤسِ والضَّرّاءِ إلَی الجِنانِ الواسِعَهًِْ والنَّعیمِ الدّائِمَةِ، فَأَیُّکُم یَکرَهُ أن یَنتَقِلَ مِن سِجنٍ إلی قَصرٍ.. صبور باشید، ‌ای فرزندان کرامت که مرگ نیست مگر پلی که شما را از سختی و زیان به نعمت دائمی و وسعت بهشت عبور می‌دهد. کدام یک از شما ناخوش می‌دارد که از زندان به قصر درآید؟».

۶- استاد شهید مطهری درباره حماسه حسینی می‌گوید: «امام حسین‌(ع) یک روح بزرگ و مقدس است. اساسا روح که بزرگ شد، تن به زحمت می‌افتد و روح که کوچک شد، تن آسایش پیدا می‌کند… روح کوچک دنبال پست و مقام می‌رود ولو با گرو گذاشتن ناموس باشد. روح کوچک تن به هر ذلت و بدبختی می‌دهد… روح وقتی که بزرگ شد، خواه‌ناخواه باید در روز عاشورا سیصد زخم به بدنش وارد شود. آن تنی که در زیر سم اسب‌ها لگدمال می‌شود، جریمه یک روحیه بزرگ را می‌دهد، جریمه یک حماسه را می‌دهد، جریمه حق‌پرستی را می‌دهد، جریمه روح شهید را می‌دهد».

این کلام برآمده غیرت و مروّت، از حضرت اباعبدالله الحسین‌(ع) است که فرمود: «لایَحِلُّ لِعَینٍ مُؤمِنَهًٍْ تَرَی اللهَ یُعصی فَتَطرِفَ حَتّی تَغَیِّرَهُ. بر چشم هیچ مؤمنی روا نیست که ببیند خدا نافرمانی می‌شود و چشم خود را فرو بندد، مگر آن که آن وضع را تغییر دهد». با همین باور هم بود که در مسیر عزیمت به کربلا نهیب زد: «أَلا تَرَوْنَ أَنَّ اَلْحَقَّ لاَ یُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ اَلْبَاطِلَ لاَ یُتَنَاهَی عَنْهُ لِیَرْغَبَ اَلْمُؤْمِنُ فِی لِقَاءِ اَللهِ مُحِقّاً فَإِنِّی لاَ أَرَی اَلْمَوْتَ إِلاَّ سَعَادَهًًْ وَ لاَ اَلْحَیَاهًَْ مَعَ اَلظَّالِمِینَ إِلاَّ بَرَماً. آیا نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و از باطل نهی نمی‌شود؟ به‌راستی که مؤمن باید به [مرگ و ] دیدار خدا روی آورد. پس من مرگ را جز سعادت، و زندگی با ستمگران را جز رنج و ملال نمی‌بینم».

۷- سوزاندن آتش، قانون خداست؛ به جوش آمدن آب در صد درجه، و یخ بستن آن در صفر درجه هم. جاذبه هم، قانون تخلف‌ناپذیر خداست. همان پروردگاری که اراده کرد حسین‌(ع) را کُشته ببیند، محبت او را مغناطیس جذب دل‌های مومنان قرار داد؛ چنان که پیامبر اعظم(ص) فرمود «إنّ لِقَتلِ الحُسینِ حَرارَهًْ فی‌ قُلوبِ المُؤمِنینَ لاتَبرُدُ اَبَداً. برای شهادت حسین، حرارتی در دل‌های مؤمنان است که هرگز سرد نمی‌شود».

بنابراین، انگار همین دیروز و تازه به تازه بوده – و نه ۱۳۸۴ سال قبل – که سرور آزادگان فرمود: «من کان باذلا فینا مهجته و موطنا علی لقاءالله نفسه فلیرحل معنا». گوش بده! هنوز این ندا تازه است که چون حضرت تصمیم گرفت به سوی عراق برود، مقابل جمعیت ایستاد و فرمود: «سپاس خدا را و همان خواهد شد که خدا می‌خواهد و تغییر و نیرویی نیست مگر به اراده خدا، درود و سلام خدا بر پیامبر او باد. مرگ بر فرزندان آدم، چونان گردنبند بر گردن دختران جوان، نقش بسته است، چقدر شیفته دیدار گذشتگان خود هستم؛ چونان اشتیاق یعقوب به یوسف. برای من قتلگاهی اختیار شده که آن را خواهم دید، گویی می‌بینم که گرگ‌های بیابان، بندهای پیکرم را میان نواویس و کربلا، پاره پاره می‌کنند. از روزی که با قلم [الهی] نگاشته شده، گریزی نیست. خشنودی خدا، خشنودی ما اهل‌بیت است. ما بر آزمون او، شکیبایی می‌ورزیم و او پاداش شکیبایان را به کمال به ما خواهد داد… مَن کانَ فینا باذِلاً مُهجَتَهُ ومُوَطِّنًا عَلی لقاءِاللهِ نَفسَهُ فَلیَرحَل معنا، فَإِنّی راحِلٌ مُصبِحًا إن‌شاءَالله. هر که در راه ما خون می‌دهد و آماده دیدار خداست، پس با ما حرکت کند که من به خواست خدا، صبح، به راه خواهم افتاد».

۸- آدرس این مغناطیس و جاذبه نیرومند را از آن نوجوان اردبیلی بپرسید که راه رئیس‌جمهور را با ‌گریه بست و گفت: «دستور بدهید دیگر دیگر روضه حضرت قاسم را نخوانند! چرا که نمی‌گذارند عازم جبهه شوم و می‌گویند تو سیزده ساله‌ای!». مرحمت بالازاده می‌گفت و می‌گریست، تا توانست دل آقای رئیس‌جمهور را به دست آورد و عازم میدان جنگ و شهادت شود.

و در مدار همان مغناطیس پرقدرت بود که حاج قاسم سلیمانی خطاب به فرعون آمریکایی گفت: «ما ملت شهادتیم، ما ملت امام حسینیم. بپرس؛ ما حوادث سختی را پشت‌سر گذاشته‌ایم. بیا! ما منتظریم. مرد این میدان ما هستیم برای شما. شما می‌دانید این جنگ یعنی نابودی همه‌ امکانات شما. این جنگ را شما شروع می‌کنید، اما پایانش را ما ترسیم می‌کنیم».

او و همرزمانش بودند که هیبت و هیمنه استکبار را در غرب آسیا نابود کردند. و همرزم او، جناب سیدحسن نصرالله(حفظه‌الله) است که گفت: «نَحنُ سَوفَ نَبقی هُنا وسَوفَ یَبقی نِدائُنا أن یَفهَمَهُ الإِمِرِکیّون. أمِرِکیّیون لا یَعرِفون ماذا یَعنی لبّیکَ یا حُسَین. لَبّیکَ یا حُسَین یَعنی أنَّکَ تَکونُ حاضِراً فی المَعرَکَه وَلو کُنتَ وَحدَه وَلو تَرَکَکَ النّاس وَاتَّهَمَکَ النّاس وَخَذَلَکَ النّاس… ما اینجا خواهیم ماند و ندای ما خواهد ماند که آمریکایی‌ها آن را بفهمند.

آمریکایی‌ها نمی‌دانند لبیک یا حسین یعنی چه؟ لبیک یا حسین یعنی اینکه در معرکه جنگ حاضر باشی، هرچند تنها باشی و هر چند مردم تو را رها کرده باشند و تو را متهم کرده باشند و تو را بی‌یاور گذاشته باشند. لبیک یا حسین، یعنی تو و مال تو و زن و فرزندانت در این معرکه جنگ باشید. لبیک یا حسین، یعنی مادر فرزندش را به میدان جنگ بفرستد و هنگامی که فرزندش شهید شد و سرش بریده شد و به سوی مادرش ‌انداخته شد، مادرش آن را به خانه برده، خاک و خون را از آن پاک کرده، به او بگوید: از تو راضی هستم؛ خداوند روسفیدت کند، همان‌طور که مرا برای روز قیامت و نزد فاطمه زهرا روسفید کردی. این است معنای لبیک یا حسین. لبیک یا حسین، یعنی مادر و خواهر و زنی می‌آید تا شوهر یا برادر یا فرزندش را لباس رزم بپوشاند و او را راهی میدان جنگ کند. لبیک یا حسین یعنی زینب(س)، جواز مرگ و شهادت را به برادرش حسین تقدیم کند؛ این یعنی لبیک یا حسین».

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

کیمیای کربلا و مغناطیس آزادگی بیشتر بخوانید »

جنگ ترکیبی و کوچه جنتلمن‌ها

بهترین روز آقای مدیر کجا سپری شد؟



فرق می‌کند که وقتی از یک مدیر بپرسید بهترین ایام عمرش، کجا سپری‌شده، آدرس سفرهای اشرافی و اقامت در بهترین هتل‌ها و … را به یاد بیاورد، یا سخت‌ترین ساعات خدمتگزاری در برابر تهاجم بی‌وقفه دشمن را.

به گزارش مجاهدت از مشرق، محمد ایمانی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:

۱- جهان قاعده‌مند آفریده شده است. هر ملتی که این قوانین را شناخت و پایبندی نشان داد، به ‌اندازه پایبندی‌اش، اقتدار پیدا می‌کند، اما اگر نشناسد یا ملتزم نباشد، نسخه ضعف خود را پیچیده است.

چنان که امیر مومنان‌(ع) فرمود «العِلمُ سُلطانٌ، مَن وَجدَهُ صالَ بِهِ وَ مَن لَم یَجِدهُ صیلَ عَلَیه. دانش، چیرگی و تسلط است، هرکس آن را بیابد، با آن حمله کند و پیروز شود، و هر کس، آن را نیابد، بر او حمله کنند و مغلوب گردد». یک مراد از دانایی، دسترسی به فنون است؛ اما معنای بالاتر، آگاهی نسبت به سنت‌های جاری در زندگی بشر است. ملت‌هایی که زحمت قناعت و تلاش و تولید قدرت را به جان خریدند، توانستند سیادت پیدا کنند و آنها که به این قاعده پشت کردند، خسارت‌های بزرگی را به جان خریدند.

۲- نمونه این قاعده‌مندی را می‌توان در منطق «حمایت از تولید و تامین منابع قدرت ملی» و در مقابل توهمی که ادعا می‌کرد با خام‌فروشی، قدرت‌فروشی و واگذاری منابع قدرت ملی می‌توان به اقتصاد رونق داد و ثبات خرید و از بیگانگان، تضمین امنیتی گرفت!

نمونه نسخه منحط، رویکرد وابسته حکومت پهلوی و برخی حکومت‌های مرتجع منطقه است. وضعیتی به غایت تحقیرآمیز که در فرآیند آن، سفیر آمریکا می‌توانست به شاه ایران دیکته کند، یا دولتمرد آمریکایی، رژیم سعودی را «گاو شیرده» بخواند و مباهات کند که توانسته ۴۵۰ میلیارد دلار قرارداد فروش اسلحه و… به آن دولت تحمیل کند!

۳- با توهم «فروش منابع قدرت و کامیابی و آسایش‌طلبی از طریق آن» بود که برخی مدیران خوش بین به غرب وانمود کردند همه مشکلات کشور- از آب خوردن تا آلودگی هوا و محیط‌زیست و تولید و اشتغال- با یک توافق با آمریکا (و سپس ادعای برجام ۲ و ۳) حل می‌شود.

طبق این تخیل مسموم و نفوذزده، می‌شد تولید ملی را تعطیل یا تضعیف کرد، خودکفایی گندم را زیر سؤال برد، به نساختن مسکن ظرف پنج سال و انباشت تقاضای شش میلیون واحد مسکونی افتخار کرد، پالایشگاه‌سازی را «کثافت‌کاری» و نیروگاه‌سازی را «رفتن زیر بار مافیای نیروگاه‌سازی» خواند، و با این همه، صرفا با فروش نفت خام و انجام واردات، به اقتصاد رونق بخشید!

فرآیند برجام بدین معنا، کارکرد قرص روانگردانی را داشت که بر حسب ظاهر و در کوتاه‌مدت، حال کاربر را «توپ» می‌کرد؛ اما در میان‌مدت، تاثیرات ویرانگر خود را آشکار می‌ساخت. بدترین رکوردهای اقتصادی میراث همین دوره است.

۴- در این رویکرد وارونه، می‌شد ۶۰ میلیارد دلار از ذخائر کمیاب ارزی را در اوج دوران تحریم حراج کرد و سپس زانوی غم در بغل گرفت و از زبان رئیس سازمان برنامه و بودجه گفت: «الان در شرایطی هستیم که این بی‌انصاف‌ها و دژخیمان حتی برای غذا و دارو، اجازه فروش یک قطره نفت را نمی‌دهند و اگر هم به ‌فروش می‌رسد، امکان تبادل مالی نباشد».

چرا با وجود توافق، تحریم‌ها در پسابرجام دو برابر شد و دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان، متفقا پای تحریم‌های ویزا، آیسا، سیسادا و کاتسا را در پسابرجام امضا کردند؟ چون جریان خطرناک نفوذ، به برخی سیاستمداران القا کرده بود با واگذاری منابع قدرت، می‌شود به رونق اقتصادی کُره جنوبی و ژاپن و آلمان رسید؛ و حال آن که مثلا آلمان و ژاپن، هشتمین و نهمین کشور اول دنیا در حوزه بودجه نظامی بودند. آلمان همین امسال هم در اوج بحران اقتصادی، ۱۰۰ میلیارد یوروی دیگر به توسعه توانمندی‌های نظامی اختصاص داد.

۵- از باب قاعده «الزموهم بما الزموا انفسهم»، باید به غربگرایان توجه داد که رشد اقتصادی چشمگیر کُره جنوبی، مدیون سختگیری‌های اقتصادی است، که غربگرایان در ایران، خلاف آن را به اجرا گذاشتند. به عنوان نمونه، می‌توان بخش‌هایی از درکتاب «نیکوکاران نابکار» به قلم پروفسور «هاجون چَنگ» استاد دانشکده اقتصاد دانشگاه کمبریج را مرور کرد: «صادرات کره جنوبی در دهه ۱۹۵۰، تنگستن و ماهی بود و شرکت سامسونگ، ماهی و سبزیجات و میوه صادر می‌کرد… در دهه ۱۹۷۰، برنامه ایجاد صنایع سنگین در دستور کار قرار گرفت. در مدارس به ما می‌آموختند که وظیفه میهنی ما حکم می‌کند کسانی را که سیگار خارجی می‌کشند، گزارش کنیم… ارز به ‌راستی، خون و عرق پیشانی سربازان صنعتی ما بود که در کارخانه‌ها دست‌اندرکار جنگ صنعتی بودند. کسانی که با خریدهای بیهوده مانند سیگار قاچاق، ارز را هدر می‌دادند، خائن به شمار می‌رفتند. پدرِ دوستی که به خانه‌اش رفته بودیم و سیگار می‌کشید، به عنوان فرد غیرمیهن‌پرست و بی‌اخلاق- اگر نه تبهکار- آماج حملات زهرآگین قرار می‌گرفت. شدیدا از هزینه کردن ارز در موارد غیر ضرور ممانعت می‌شد. این کار از طریق اعمال ممنوعیت‌های وارداتی و تعرفه و عوارض سنگین گمرکی برای کالاهای تجملی صورت می‌گرفت. سفرهای خارجی جز با مجوز معامله تجاری یا تحصیل ممنوع شد… کُره که حالا صادرکننده خودرو و گوشی‌های شیک در دنیاست، دهه‌ها برخلاف منطق تجارت آزاد جهانی، از حمایت‌های تعرفه‌ای و یارانه‌ای برای تقویت بخش خصوصی استفاده کرد تا صنایع بتوانند در برابر رقابت بین‌المللی دوام بیاورند. دولت روی ارز کمیاب، کنترل مطلق اعمال کرد و تخلف از آن، می‌توانست مجازات مرگ در پی داشته باشد… ژاپن زمانی خودروی بنجل تولید می‌کرد و با شکست روبه‌رو شد. بسیاری گفتند این شرکت باید به همان تولید ماشین‌های ساده نساجی و ابریشم برگردد و بعد ۲۵ سال ناتوانی، تولید خودرو را رها کند. اما دیگران گفتند هیچ کشوری بدون ایجاد صنایع مهم به جایی نرسیده. حالا همان تویوتا نه تنها از ورشکستگی درآمده، بلکه برند لکسوس را در دنیا تولید می‌کند».

۶- خداوند، راحت‌طلبی و تن‌آسانی و زندگی بدون خطرپذیری و مجاهدت را برای انبیا و اولیای برگزیده خود نپسندید؛ چه رسد به دیگران.

امیر مومنان‌(ع) در خطبه قاصعه بیان می‌کند «اگر خداوند اجازه تکبر ورزیدن را به فردی‌ از بندگانش می‌داد، همانا رخصت آن را به پیامبران و اولیای خاص خود می‌داد، ولی‌ خداوند سبحان، کبر ورزیدن را بر آنان روا نداشت… آنها را به گرسنگی‌ امتحان کرد، و به رنج و سختی‌ مبتلا نمود. با امور وحشتناک آزمود، و با ناگواری‌ها، خالص‌شان کرد… اگر خداوند پاک به وقت بعثت پیامبران خود، می‌خواست که گنجینه‌های‌ طلا، و باغ‌های‌ سرسبز را به روی‌ آنان بگشاید، و پرندگان آسمان، و جانوران زمین را همراه آنان کند، چنین می‌کرد، اما در این صورت، جایی‌ برای‌ ابتلا و امتحان باقی‌ نمی‌ماند، و اجر و پاداش باطل می‌شد، و برای‌ قبول‌کنندگان دعوت انبیا، ثواب مبتلایان به رنج و سختی‌ واجب نمی‌شد… اگر پیامبران، دارای‌ قدرتی‌ بودند که کسی‌ را توان معارضه با آنان نبود، و دارای‌ عزّتی‌ که مغلوب کسی‌ نمی‌شدند، و شوکت‌شان به‌گونه‌ای‌ بود که گردن‌های‌ مردمان به سوی‌ آن کشیده می‌شد، و مردم برای‌ تماشای‌ بزرگی‌شان بار سفر می‌بستند، اعتبار و ارزش‌شان در میان مردم ‌اندک بود، و متکبّران در برابرشان سر فرود می‌آوردند، و تظاهر به ایمان می‌کردند، از روی ترس یا علاقه‌‏ای که به مادّیات داشتند. در آن صورت، نیّت‏‌های خالص یافت نمی‌شد، و افراد با انگیزه‏‌های گوناگون به سوی نیکی‌‏ها می‏شتافتند. امّا خدای سبحان اراده فرمود که پیروی از پیامبران، و تصدیق کتب آسمانی، و اطاعت محض، با نیّت خالص، تنها برای خدا صورت پذیرد؛ که آزمایش و مشکلات، هر قدر بزرگ‌تر باشد، ثواب و پاداش آن نیز بزرگ‌تر خواهد بود».

۷- دنیا عرصه تزاحمات و کامیابی‌ها و ناکامی‌هاست. جزو سنت‌های الهی این است که ایام موفقیت را میان دوستان و دشمنان بگرداند. چنان که فرمود «إِن یَمسَسکُم قَرحٌ فَقَد مَسَّ القَومَ قَرحٌ مِثلُهُ وَتِلکَ الأَیّامُ نُداوِلُها بَینَ النّاسِ… اگر به شما آسیب و جراحتی رسید، به آن جمعیّت دشمن نیز آسیب و جراحتی همانند آن وارد شد. و ما این ایام (پیروزی و ناکامی) را در میان مردم می‌گردانیم؛ تا خداوند، افرادی را که ایمان آورده‌اند، معلوم کند و از میان شما، گواهانی بگیرد… آیا پنداشتید که داخل بهشت می‌شوید، در حالی که خداوند هنوز جهادگران و شکیبایان شما را معلوم نکرده است؟». و نیز فرمود «وَلَا تَهِنُوا فِی ابْتِغَاءِ الْقَوْمِ. إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَمَا تَأْلَمُونَ وَتَرْجُونَ مِنَ اللهِ مَا لَا یَرْجُونَ. و در تعقیب دشمن سستی نورزید؛ اگر شما رنج و دردی می‌بینید، آنان نیز مانند شما در رنج و درد می‌افتند، و شما امیدی را به خداوند دارید که آنان ندارند».

۸- یک معیار سنجش درستی عملکرد مدیریت‌ها، میزان خشم و ناراحتی دشمن است. امکان ندارد جبهه خودی، طراحی راهبردی موثری انجام دهد، و غیظ و کارشکنی و تهدید و تحریم و ترور دشمن را برنینگیزد. خطای محاسبه بزرگی بود که کسانی تصور کردند دشمنی دشمن، پایان‌پذیر است و با کوتاه آمدن، می‌شود دل او را نرم کرد.

سنت الهی بر این منطق استوار است که موفقیت و پیشرفت‌ها، در مجاهدت مقابل دشمن اتفاق بیفتد؛ چنان که در سوره توبه فرمود: «… هیچ تشنگی و خستگی، و گرسنگی در راه خدا به آنها (مومنان) نمی‌رسد و هیچ قدمی در جایی که کفار را خشمگین کند نمی‌گذارند، و ضربه ‌ای از دشمن نمی‌خورند، مگر اینکه به خاطر آن، عمل صالحی برای آنها نوشته می‌شود. خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمی‌کند».

۹- فرق می‌کند که وقتی از یک مدیر بپرسید بهترین ایام عمرش، کجا سپری‌شده، آدرس سفرهای اشرافی و اقامت در بهترین هتل‌ها و بهره‌مندی از امتیازات ویژه را به یاد بیاورد، یا سخت‌ترین ساعات خدمتگزاری در برابر تهاجم بی‌وقفه دشمن را.

آتش جنگ با مزدوران نیابتی آمریکا در منطقه بوکمال در مرز سوریه و عراق، همچنان شعله‌ور بود که رزمندگان خط مقدم، سردار سلیمانی را در میان خود یافتند. حاج قاسم، آن روز درباره بهترین روزهای عمر خود گفت: «یک وقت ما در کربلای پنج مشترک بودیم با این مرد بزرگ (اشاره به یکی از همراهان) و بعض از برادران دیگر که همراه ایشان بودند. آن روز در کانال ماهیگیری، توی یک کانالی بودیم؛ تنگِ تنگ، ولی پر از جنازه. سر را نمی‌شد بالا بیاوری. شاید سخت‌ترین روزهای عمر من، آن روزها و اتفاقات بعدی بود. تمام شد. درسته؟ هیچ آثاری از آن سختی وجود ندارد. اگر از من بپرسند بهترین روز عمر تو کِی بوده (بُغض حاج قاسم)، می‌گویم آن روزی که در کانال ماهیگیری بودم. اگر از یک آزاده و اسیر بپرسند، بگویند بهترین روز عمر تو کی بوده؟ می‌گوید آن روزی که من را به عشق امام شلاق می‌زدند؛ نه روز ازدواجم. این روزها مثل همان روزهاست. از آن استفاده کنید».

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

بهترین روز آقای مدیر کجا سپری شد؟ بیشتر بخوانید »

زندان پانوپتیکون و عملیات مرغ مقلّد

محاسبات دشمن و ملتِ پای کار انقلاب



اگر دشمن با سوار شدن بر سوء مدیریت دولت خوش‌بین به غرب، در آبان۹۸ شبیخون زد و در دی ماه همان سال جرأت ترور شهید سلیمانی را یافت، خود مردم بودند که امید دشمن را با برگزاری آن تشییع بی‌نظیر ناامید کردند

به گزارش مجاهدت از مشرق، محمد ایمانی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:

«ملت ایران پای کار انقلابند»، یعنی چه؟ اولا انقلاب اسلامی در کشوری پدید آمد و پیروز شد که آمریکایی‌ها آن را «جزیره ثبات» و «ژاندارم» خود برای اداره دیگر مستعمرات در منطقه می‌دانستند. این رویداد معجزه‌آسا را ملت ایران با تبعیت از رهبری امام خمینی(ره) رقم زد. اگر ملت ایران در برابر ساواک و ارتش آمریکایی شاه قد علم نمی‌کرد، پیروزی انقلاب غیر ممکن بود. ثانیا انقلاب اسلامی در حالی چهل و سه ساله شده که آمریکا و انگلیس و انواع گروهک‌های وابسته به آنها، به یکدیگر وعده می‌دادند کار جمهوری اسلامی، ظرف چند هفته یا چند ماه تمام است. فقط وعده هم نمی‌دادند. همواره در کف میدان، و از جبهه‌های مختلف، در تدارک براندازی بوده‌اند: چندین عملیات کودتای نظامی پیچیده (طبس، نقاب و…)، عملیات زنجیره‌ای ترور سران انقلاب، برپایی سلسله آشوب‌ها از تهران تا آذربایجان و کردستان و خوزستان و ترکمن صحرا و…، و نفوذ در اطرافیان شخصیت‌های موثر و به خدمت گرفتن آنها (سید کاظم شریعتمداری، منتظری، و برخی سران نفاق جدید). اگر ملت ایران پای کار انقلاب نبودند، چگونه می‌شد از عهده شبکه ترور و آشوب افکنی با پوشش‌های «خلقی» و «مردمی» در طول چهار دهه برآمد؟

صدام دیکتاتور سفاک عراق، هنگام آغاز جنگ علیه ایران، مصاحبه کرد و گفت مصاحبه‌ بعدی در تهران! محاسبات جاسوسان و مزدور و تحریک‌کنندگان غربی او، از فروپاشی نیروی نظامی ایران و خیانت رئیس‌جمهور وقت (بنی‌صدر) خبر می‌داد. اما چه کسانی چون کوه، مقابل ارتش مجهز صدام ایستادند و درهای جهنم را به روی او گشودند؟ اگر ملت پای کار نبود، صدام چگونه پس از هشت سال حمایت شدن همه‌جانبه از سوی قدرت‌های جهانی، دست خالی و سرشکسته از جنگ برمی‌گشت؟

جنگ، هنوز فروکش نکرده بود و عبرت‌های آن تازه می‌نمود، که مزدوران صدام در سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، مرداد ۱۳۶۷ به صرافت افتادند از مرز کرمانشاه به دل جاده بزنند و دو روزه، تهران را فتح کنند! آنها ابتدا صدام را فریب داده و حالا گرفتار خودفریبی شده بودند. با قبول قطعنامه ۵۹۸ از سوی حضرت امام(ره)، خیال برشان داشته بود که ملت و دولت ایران از مقاومت خسته شده‌اند.

مسعود رجوی سرکرده سازمان، در نشست توجیهی فرماندهان، هدف عملیات فروغ جاویدان را «تصرف ۴۸ ساعته تهران» عنوان کرده و گفته بود: «فقط یک ابرقدرت می‌تواند کشوری را ظرف این مدت تسخیر کند.» مدارک و نقشه‌های جامانده از سازمان در مرصاد، مسیر حرکت خیالی را «چهار زبر- کرمانشاه- همدان- سه راهی بوئین‌زهرا- کرج و میدان آزادی» نشان می‌داد! آنها ۱۵ هزار نفر را با خود همراه کرده و به پشتیبانی ارتش صدام پشتگرم بودند؛ اما در تله‌ای خود ساخته گرفتار شدند که موجب هلاکت حدود ۲۰۰۰ نفر از نیروها و فرماندهان، و مجروحیت و اسارت دست کم هزار نفر دیگر شد. در برخی گزارش‌ها، آمار تلفات منافقین تا چهار هزار نفر هم ذکر شده است.

منافقین با همه توهم زیرکی‌شان، چرا در تله‌ای به این مرگباری و باتلاقی به این وسعت وارد شدند؟! سعید شاهسوندی، یکی از سران به اسارت درآمده منافقین در مرصاد است که با تماس رجوی، از اروپا به عملیات فراخوانده شد. او می‌گوید «رجوی توهم آزادی تهران را داشت و این موضوع از سوی صدام به رجوی دیکته شده بود.» شاهسوندی همچنین درباره این سؤال که چگونه جرأت ارتکاب این حماقت بزرگ را پیدا کردید، تصریح کرده بود «به ما گفته بودند همه در تهران با سازمان هستند و کار رژیم تمام است. من گول رجوی را خوردم»!

این چرخه مزدوری، خودفریبی و دیگر فریبی موجب شده تا مقامات آمریکایی حتی در دهه گذشته (از دولت اوباما تا ترامپ و بایدن) دچار سوء محاسبات فاحش در حمایت از فتنه سبز، اجرای تحریم‌های فلج‌کننده و سپس فشار حداکثری- به سفارش مزدوران ایرانی- شوند و حتی دلقک‌هایی مانند مک کین و جان بولتون، چهار سال قبل لاف بزنند که ملت ایران چهل سالگی انقلاب خود را نخواهد دید. یک علت مهم خودفریبی دشمنان ملت، ضریب دادن به تحلیل‌های خود در عملیات پرزرق و برق و پرسر و صدای رسانه‌ای است. آنها در انبوه کانال‌های ماهواره‌ای و اینترنتی و مجازی، تحلیل‌های مغلوط خود را تکرار می‌کنند و چنان فضا را از تبلیغات خود انباشته می‌سازند، که سپس، خیال می‌کنند ملت ایران واقعا همین معدود مزدوران یا فریب‌خوردگان و همنواشدگان رسانه‌ای هستند. البته در کنار این خودفریبی، خود را زیاد و بی‌شمار جا زدن، یکی از شگردهای عملیات روانی اردوگاه دروغ هم هست؛ چنان‌که عبیدالله بن زیاد با چند ده نفر همراه معدود وارد کوفه شد و در کنار تطمیع برخی خواص، چنان وانمود کرد که لشکر چند ده هزار نفری یزید در راه کوفه است و به زودی به کوفه می‌رسد. اما این عملیات فریب، تا هنگامی که خود مردم و خواص در میانه میدان حاضر باشند، راه به جایی نمی‌برد.

یک نمونه روشن، انهدام سازمان فتنه پیچیده سبز با درایت خود مردم بود. فتنه‌گران با شعار «یا حسین، میرحسین» و تاکید بر سیادت برخی سران فتنه و استخدام برخی خواص، سعی بر مشتبه کردن امر بر مردم داشتند. این در حالی بود که «مجید محمدی» از اعضای موثر حلقه کیان (یکی از چند حلقه اصلی سازمان دهنده آشوب‌های نیابتی ۷۸ و ۸۸، با حضور برخی اصلاح‌طلبان، و گروهک ملی- مذهبی) مهرماه ۱۳۸۸ درباره هویت واقعی فتنه سبز در وبسایت رادیو فردا نوشت: «اعضای جنبش سبز اهل ریاضت نیستند. می‌خواهند با شورت کوتاه و تاپ بیرون بیایند. می‌خواهند سینه بزنند و اگر هوس کردند، لیوان شرابی بنوشند… آنها در ملأ عام روزه‌خواری می‌کنند و نصرمن الله و فتح قریب سر می‌دهند. در نماز جمعه با کفش و به صورتی مختلط پشت سر هاشمی نماز می‌خوانند و جای صلوات، سوت و کف می‌زنند»! مقارن همین ایام، برخی آشوبگران در خیابان شعار می‌دادند «مجتهد واقعی/ منتظری، صانعی»!

اما همان عضو متواری حلقه کیان، ۴ آبان ۱۳۸۸ پس از مشاهده افول فتنه سبز، در رادیو فردا اعتراف بزرگی کرد: «اسلام‌گرایی جدی‌ترین مانع و مخاطره برانگیزترین مشکل در برابر جنبش سبز است. ریشه‌های فرهنگی و اجتماعی که به تأسیس و تداوم جمهوری اسلامی منجر شدند، هنوز در جامعه ایران زنده‌اند. آنچه خطر جدی در برابر جنبش سبز است، نام جمهوری اسلامی نیست بلکه اسلام‌گرایی است که در ایران قوی است. در ضرورت جدی گرفتن اسلام‌گرایی و اهمیت آن، همین بس که بیش از سه دهه، حکومت را سر پا نگه داشته است. این ایدئولوژی از نفس نیفتاده و بر زمین زدن و ضربه فنی کردن آن کاری است بس دشوار. نقطه حساس و بنیادین جمهوری اسلامی نه مقام ولی فقیه یا شخص [آیت‌الله] خامنه‌ای، بلکه اسلامگرایی است».

سیرک‌هایی که مقامات آمریکایی در لهستان و برخی پایتخت‌های اروپایی یا نیویورک و واشنگتن ترتیب داده‌اند، نتیجه همین بیماری مزمن خودفریبی است؛ و حال آنکه واقعیت‌های مسلّم، باطل‌کننده اوهام آنها بوده است. انقلاب اسلامی با وجود جنگ ترکیبی دشمنان (جنگ رسانه‌ای و فرهنگی، و بی‌سابقه‌ترین تحریم‌های تاریخ برای ناراضی کردن مردم) استوار مانده، چون خود مردم پای کار آن بوده‌اند وگرنه، طبیعی است که هر نظام سیاسی، در برابر یکصدم فشارهای مشابه، دوام نمی‌آورد.

این تاب‌آوری و استقامت، ثمره اراده ملتی است که انقلاب و جمهوری اسلامی را از خود می‌دانند و با درایت و ظرافت تمام، حساب اصل انقلاب و نظام را از عملکرد این یا آن مسئول جدا می‌کنند. اگر به شهادت واقعیات انکار ناپذیر، «ملت ایران پای کار انقلابند»، این واقعیت هم روشن است که انقلابی‌ها، آگاه‌تر و منتقدتر و مطالبه‌گرتر از هر کس دیگر هستند. انتقاد و اعتراض می‌کنند، چون آرمانگرا هستند؛ اما به علت عمق معرفت انقلابی، مطالبه‌گری‌شان به گونه‌ای است که دشمن شاد نشوند.

به همین دلیل، اگر دشمن با سوار شدن بر سوء مدیریت دولت خوش‌بین به غرب، در آبان ۹۸ شبیخون زد و در دی ماه همان سال جرأت ترور شهید سلیمانی را یافت، خود مردم بودند که امید دشمن را با برگزاری آن تشییع بی‌نظیر و تاریخی، نا امید کردند. به تعبیر علی مطهری (از حامیان روحانی): «حوادث آبان ۹۸ که بیشتر ناشی از بی‌تدبیری دولت بود، این خیال را در سر تندروهای آمریکایی پدید آورد که پایگاه اجتماعی جمهوری اسلامی کاهش یافته و وقت مناسبی برای ‌ترور سردار سلیمانی است. قبل از آن، به خود جرأت این کار را نمی‌دادند. البته با تشییع پرشکوه آن عزیز، واقعیت را دریافتند.»

عظمت آن تشییع کم نظیر در اوج توفان فتنه‌ها، دشمنان و رسانه‌های آنها را چنان مرعوب و مقهور خود کرد که در گزارش‌های آمیخته به سانسورشان بازتاب یافت. آنها می‌گفتند هنگام ورود آیت‌الله خمینی به تهران، پنج میلیون نفر در استقبال از او حاضر بوده و هنگام تشییع او، ده میلیون نفر شرکت داشته‌اند و سی سال بعد، همان حماسه به شکلی خیره‌کننده در شهرهای مختلف تکرار شده است:

– رویترز: حجم جمعیت حاضران در این تشییع، شبیه جمعیتی بود که برای تشییع پیکر آیت‌الله روح‌الله خمینی به خیابان‌ها آمدند.

– خبرنگار نیویورک تایمز: دریایی بیکران از مردم در مراسم حضور یافته‌اند. سیل بی‌پایان و چند میلیونی مردم از ساعت ۶ صبح در خیابان هستند. در ٢۵ سالی که ایران را پوشش خبری می‌دهم، هرگز چیزی شبیه به این ندیدم.

– خبرگزاری فرانسه: دریای سوگواران تهرانی با ادای احترام به ژنرال سلیمانی، خواستار انتقام سخت شدند.

– خبرنگار شبکه ام‌اس‌ان‌بی‌سی: دستور ‌ترامپ برای ‌ترور سلیمانی نتیجه عکس می‌دهد. «بَری مک‌ کافری» ژنرال چهار ستاره آمریکایی می‌گوید: ترامپ از عظمت تشییع ژنرال سلیمانی، تا سرحد مرگ ترسید.

– خبرنگار لوفیگارو: این تجمع و تشییع، به احتمال زیاد، گسترده‌ترین تجمع بعد از رحلت آیت‌الله خمینی در سال ۱۹۸۸ میلادی است.

نهایتا این که؛ این هشدار مهر ماه سال ۱۳۹۵ سردار سلیمانی در یادواره شهدای ملایر، آویزه گوش ملت ایران است: «مهم ترین مولفه‌ای که باید در وحدت اتفاق بیفتد، وحدت حول دشمن است. اگر در خط مقدم شما دو صدا بلند شد، یکی بگوید دوست است و دشمن نیست. این همان می‌شود که در جنگ صفین اتفاق افتاد و تومار سپاه امیر مومنان‌(ع) را به هم ریخت. خوارج، محصول چنین توطئه‌ای بود. اگر درباره آمریکا یک عده آمدند گفتند دشمن نیست، اشتباه می‌کنید، اگر صاحب‌منصبانی آدرس غلط دادند و در جامعه دوصدایی در مقابل دشمن درست کردند، مرتکب خیانت شده‌اند. کوچه دادن به دشمن، بدترین نوع خیانت است. ترویج فهم غلط از دشمن، حساسیت جامعه را از بین بردن و سرد کردن، در درون آن تفرقه درست کردن، خیانت است.»

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

محاسبات دشمن و ملتِ پای کار انقلاب بیشتر بخوانید »

زندان پانوپتیکون و عملیات مرغ مقلّد

سرمایه اجتماعی دولت پای کار اصلاحات اقتصادی



دولت رئیسی در موضوع یارانه کالا، از صفر شروع نکرده، بلکه قرار است انحراف در توزیع آن را اصلاح کند. دولت وقتی شهریور ۱۴۰۰ تشکیل شد، اصلا ارزی برای واردات کالاهای اساسی نداشت.

به گزارش مجاهدت از مشرق، محمد ایمانی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:

۱- مسئولیت‌پذیری، و قربانی نکردن آینده، از شاخصه‌های مهم بلوغ شخصیت است. در مقابل، خوش‌خیال باشی به قیمت آینده‌فروشی، از نارسایی شخصیت حکایت می‌کند. ملت ما در روند پویش پیشرفت، بعضا با این عارضه مواجه شد. عبرت پیش چشم، مهار نمایشی تورم در پنج شش سال قبل، با وجود منفی شدن اغلب شاخص‌های اقتصادی است.

برخی مدیران با اختصاص بخش عمده درآمد صادرات نفت برای واردات، خیال حال خوش را در افکار عمومی دمیدند و حال آنکه برآیند کژتابی‌های آنها، در حال برجا گذاشتن رکوردهای «رکود، تورم، کسری بودجه، بدهی، نقدینگی، کاهش سرمایه‌گذاری، کاهش ارزش پول ملی، بیکاری، کاهش درآمد سرانه، افزایش توزیع رانت و تشدید ضریب جینی (شکاف طبقاتی)» بود.

۲- درمان دردهای مزمن، وقتی از مُسکّن فراتر رود و به درمان‌های دشوار مانند تجویز داروی تلخ یا جراحی برسد، دیگر انتخاب نیست، بلکه ضرورت است. بر خلاف مُسکّن و مخدّر که حال بیمار -یا معتاد- را خوش می‌کند، داروی تلخ و جراحی، ناخوشایند است. اما دوراندیشی، این ناگوار را بر آن خوشی ناپایدار ترجیح می‌دهد. سال‌ها قبل وقتی پزشک، تصویر رادیوگرافی را دید و با خونسردی گفت؛ «پای فرزند شما نشکسته و سالم است»، من و همسرم چقدر خوشحال شدیم. اما کودک همچنان درد می‌کشید و دو روز بعد، به متخصص دیگری مراجعه کردیم. پزشک دوم، که متخصص شناخته شده‌ای است، پس از دیدن تصاویر رادیوگرافی گفت؛ «پای فرزند شما شکسته و باید گچ گرفته شود». اصلا خوشایند نبود، آن هم درباره کودکی سه ساله؛ اما چاره‌ای نبود.

این، حکایت وضعیت اقتصاد ماست که بعضا گرفتار تشخیص بد، یا ترجیح محبوبیت بر انجام مسئولیت‌های سخت شده است. مدیر اگر دلسوز و مسئولیت‌شناس باشد، حتی تندی بیمار به هنگام درمان ضروری را به تمجید او (به‌خاطر تزریق مسکّن) ترجیح می‌دهد.

۳- دولت رئیسی در موضوع یارانه کالا، از صفر شروع نکرده، بلکه قرار است انحراف در توزیع آن را اصلاح کند. دولت وقتی شهریور ۱۴۰۰ تشکیل شد، اصلا ارزی برای واردات کالاهای اساسی نداشت.

۶۰ میلیارد دلار ارز ۴۲۰۰ تومانی، ظرف سه سال به شکل ظاهرا بی‌هدف، در اختیار معدودی تسهیلات بگیر قرار گرفته بود؛ اگر دوست داشتند کالای اساسی وارد کردند اما به قیمت آزاد فروختند. اگر هم دوست نداشتند، همان ارز را در بازار آزاد فروختند و مابه‌التفاوت چند ده هزار تومانی را به جیب زدند. یا با ارز واردات کالاهای اساسی، کالای دیگری وارد کردند و کمر تولید را شکستند.

این، سرگذشت توزیع ۱۲۶۰ هزار میلیارد تومان یارانه، با عایدی تورم ۶۰ درصدی، بدهی ۱۵۰۰ هزار میلیاردی و کسری بودجه ۴۵۰ هزار میلیاردی دولت، و درماندگی در پرداخت حقوق مرداد و شهریور ۱۴۰۰ کارمندان است. دولت رئیسی، ماموریت طاقت فرسای تغییر ریل را از چنان نقطه خطرناکی آغاز کرد و بی‌آنکه منفعل شود، به پاک‌سازی تدریجی این میدان مین همت گماشت. رساندن صادرات نفت از ۵۰۰ هزار بشکه به ۱ تا ۱/۵ میلیون بشکه و احیای تدریجی ذخائر ارزی جارو شده، در کنار تامین واکسن کرونا، از جمله اقدامات آغازین دولت بود.

۴- از ماجرای کرونا آسان عبور نکنیم. اکنون ۶۴ میلیون و ۴۲۲ هزار نفر دوز اول، و۵۷ میلیون و ۶۸۵ هزار نفر دوز دوم واکسن کرونا را دریافت کرده‌اند و مجموعا ۱۴۹ میلیون و ۴۷۵ هزار دوز واکسن تزریق شده است. شیوع کرونا و قتل عام روزانه ۷۰۰ نفر، به تشدید رکود اقتصادی و تعطیلی بسیاری از کسب و کارها منتهی شده بود و ادامه آن می‌توانست اقتصاد را فلج کند. اما با درایت دولت و همدلی مردم، تعداد مرگ‌ومیرهای روزانه به زیر ۸ نفر (برخی روزها دو نفر) رسیده، و حال آنکه همین دیروز در آمریکا ۲۷۲ نفر، در آلمان ۱۸۱ نفر، در ایتالیا ۱۱۵ نفر، در اسپانیا ۱۰۷ نفر، در روسیه ۱۰۵ نفر و در فرانسه ۹۸ نفر قربانی کرونا شده‌اند.

آمار قربانیان در ایران ۸۵ میلیون نفری، در حالی زیر ۱۴۲ هزار نفر است که شمار قربانیان کرونا در اروپا از مرز ۲ میلیون نفر و در آمریکا از یک میلیون نفر فراتر رفته است. جمعیت اروپا ۷۳۰ میلیون نفر، و آمریکا ۳۳۳ میلیون نفر است. موفقیت چشمگیر ایران در حالی اتفاق افتاد که طیف رسانه‌ای مزدور هنگام اوج‌گیری کرونا می‌گفتند آنها فایزر می‌زنند و ما زر زر می‌کنیم و آب مقطر می‌زنیم(!)

۵- دولت در موضوع ساماندهی یارانه‌ها به موقع اقدام کرد، اگر نگوییم دیر. این کار باید چند سال قبل انجام می‌شد و مدیران وقت نخواستند. غیر از خسارت‌های غیر قابل تداوم روند قبلی، آنچه ضرورت اقدام عاجل را دوچندان کرد، بحران غذایی در جهان پس از وقوع جنگ اوکراین است که حتی از آن به‌عنوان جنگ جهانی غذا یاد می‌شود. در اثر این جنگ که احتمالا طولانی هم شود، قیمت مواد غذایی وضعیت انفجاری پیدا کرد و از آن بدتر، مواد غذایی در بازارهای جهانی کمیاب و نایاب شد.

بسیاری از کشورها، به خرید و احتکار انبوه مواد غذایی اقدام کردند و صادرکنندگان بزرگ هم از فروش امتناع ورزیدند. این وضعیت تهدیدآمیز جهانی وقتی برای ما گرفتاری مضاعف می‌شود که عنایت کنیم کالای اساسی یا ملزومات آن، با ارز یارانه‌ای وارد می‌شوند اما بخش قابل توجهی از آن به کشورهای همسایه قاچاق می‌شود. بنابراین، مسئله فقط هدررفت ارز نیست، بلکه پای امنیت غذایی درمیان است.

۶- دولت رئیسی، پروژه با انحراف پیش رفته توسط دولت قبل را تحویل گرفته، و نه پروژه‌ای را که خود راسا طراحی و اجرا می‌کند. تدبیر شجاعانه دولت، البته دشمنان سرسختی هم دارد که تا بتوانند سنگ‌اندازی می‌کنند تا دولت، مجبور به عقب‌نشینی شود. گروه اول، رانت‌خوارانی هستند که در مرتع رانت ۱۲۶۰ هزار میلیاردی فربه شده و برای خود، خدم و حشم سیاسی و رسانه‌ای دست و پا کرده‌اند.

حذف رانت برای آنها، حکم مرگ و زندگی را دارد. گروه دوم، مدیرانی هستند که این رانت بزرگ را به رانت‌خواران دادند. اگر دولت موفق به اصلاح روند توزیع یارانه‌ها شود، آن مدیران مواخذه خواهند شد و باید پاسخگو باشند. گروه سوم، آمریکا و غرب، که یقین دارند موفقیت ایران در اصلاحات اقتصادی، به معنای جلب رضایت بیشتر مردم و بی‌نیازی بیشتر به تکرار توافق خسارتبار است.

امپراتوری رسانه‌ای وابسته به این سه طیف، تمام ظرفیت خود را به کار بستند تا با هراس افکنی، مانع از آغاز ماموریت دولت شوند و مردم را علیه مصلحت خود بشوراند. اما صداقت و تدبیر دولت در کنار متانت و نجابت و درایت مردم موجب شد نقشه بزرگ دشمن عقیم بماند.

۷- روسیاهی برای رسانه‌های اجاره‌ای و سیاست بازان مغرض ماند که هنوز تدبیر دولت به اجرا در نیامده، جنجال کردند تا نگذارند درمان ضروری، در آرامش اتفاق بیفتد. در تبار شناسی آنها همین بس که یکی از عناصر نشاندار و فراری شان سه سال قبل اعتراف کرد: «ما کارمندان پروپاگاندای دولت ‌ترامپ، بوریس جانسون، نتانیاهو و سعودی، از طریق کرونا هراسی، ایران و ایرانیان را نابود خواهیم کرد. وظیفه ما وحشت ‌افکنی است تا با فرو پاشاندن سازمان اجتماعی، مردم را به خشونت جمعی بکشانیم. گمان باطل نکنید که ما مخالف سیاسی و مدافع حقوق بشرهستیم. ما تشنه مرگ و خون مردم ایرانیم. کاری را که شدیدترین تحریم ‌های تاریخ نتوانست با ایران انجام دهد، ما موظفیم با کرونا هراسی انجام دهیم». رئیس‌جمهور، این جریان فاسد و توان هوچیگری آنها را می‌شناخت؛ اما معرفت بالاتری به سرمایه اجتماعی نظام و همدلی مردم داشت. به همین دلیل هم کار خطیری را که به صلاح مردم است، باآمیزه صداقت و شفافیت و تدبیر آغاز کرد.

این را مقایسه کنید با دولتمردی که سهمیه‌بندی سوخت را برای عوام فریبی حذف کرد و چهار سال بعد، دستور سه برابر شدن قیمت را داد؛ اما به مردم گفت «خود من هم صبح جمعه با خبر شدم»! چنان رویکردی، مجال موج سواری دشمنان در آبان ۹۸ (و سپس ترور حاج قاسم در دی ماه) را فراهم کرد. اکنون اگر دشمن در انجام عملیاتی مشابه ناکام مانده، حاصل یکدلی دولت و مردم است.

۸- برای تحقق یک امر باید «مقتضی موجود» و «مانع مفقود» باشد. اصلاحات اقتصادی، ملزومات و موانعی دارد. مانع زدایی و مبارزه با کارشکنی‌ها، همان قدر اهمیت دارد که کارهای ایجابی و تغییر ریل اقتصاد. اکنون که دولت با حمایت مجلس و دستگاه قضایی، گام اول را برداشته، باید چند نکته مورد اهتمام قرار گیرد تا درمان، به سرانجام برسد:

– به‌روزرسانی دقیق دهک‌ها و پرداخت پلکانی یارانه، که نه کسی از قلم بیفتد و نه غیر مستحقی یارانه بگیرد. متاسفانه در سال‌های گذشته، به این امر اهتمام نشد.

– مجازات سرسختانه محتکران و گرانفروشان و قاچاقچیان و اخلالگران رسانه‌ای.

– نظارت دائمی و هوشمند بر بازار و ممانعت از قیمت گذاری‌های کاذب.

– روشن کردن سرنوشت صدها هزار میلیارد تومان تسهیلات واگذار شده با عناوین مختلف اقتصادی و باز پس‌گیری و تعقیب متخلفان. هدف از باز توزیع یارانه کالاها، تامین امنیت معیشتی طبقات پایینی است که در چند سال گذشته آسیب جدی دیدند. اما از آن مهم تر، سرنوشت تسهیلات کلان ارزی و ریالی اختصاص یافته به نام حمایت از تولید، واردات و صادرات است؛ و همچنین، پیگرد مدیرانی که بی‌مبالاتی یا تخلف کرده‌اند. آنچه نهایتا به اقتصاد رونق می‌دهد، حمایت از تولید و مبارزه بی‌مجامله با معارضان آن است. نباید در برابر این ادبیات مغالطه‌آمیز که «بگیر و ببند بی‌فایده است»، یا «به حساب افراد سرک نمی‌کشیم» و…، منفعل شد. این روایت پروفسور «هاجون چَنگ» -شهروند کُره جنوبی و استاد دانشکده اقتصاد دانشگاه کمبریج- خواندنی است که درکتاب «نیکوکاران نابکار»، درباره تجربه کشورش می‌نویسد: «در دهه ۱۹۷۰، برنامه ایجاد صنایع سنگین در دستور کار قرار گرفت. در مدارس به ما می‌آموختند که وظیفه میهنی ما حکم می‌کند کسانی را که سیگار خارجی می‌ کشند، گزارش کنیم. ضرورت داشت ارز صادرات برای واردات ماشین ‌آلات به کار گرفته شود. ارز به ‌راستی خون و عرق جبین سربازان صنعتی ما بود که در کارخانه‌ها دست ‌اندرکار جنگ صنعتی بودند. کسانی که با خریدهای بیهوده، ارز را هدر می‌دادند، خائن به وطن به شمار می‌رفتند و به عنوان فرد بی‌ اخلاق – اگر نه تبهکار- آماج حملات زهرآگین قرار می‌گرفتند. شدیدا از هزینه کردن ارز در موارد غیر ضرور ممانعت می‌شد؛ حتی خرید خودروهای کوچک و نوشیدنی و شیرینی. این کار از طریق اعمال ممنوعیت ‌های وارداتی، تعرفه و عوارض سنگین گمرکی صورت می‌گرفت. سفرهای خارجی جز با مجوز دولت برای معامله تجاری یا تحصیل ممنوع شد… دولت، کنترل مطلق روی ارز کمیاب اعمال کرد و تخلف از آن می‌ توانست مجازات مرگ در پی داشته باشد».

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

سرمایه اجتماعی دولت پای کار اصلاحات اقتصادی بیشتر بخوانید »