شبکه اینترنشنال در حالی فیلیمو را نماد سانسور معرفی میکند که این پلتفرم با هشتگسازی از اسم رمز مهسا سعی میکرد به دیدگاههای سیاسی این شبکه نزدیک شود.
سرویس فرهنگ و هنر مشرق – شب گذشته شبکه «برانداز» و سلطنتطلب «اینترنشنال» یک بخش گزارشی خود را به بررسی تولیدات و چهرههای فعال در حوزه شبکه نمایش خانگی اختصاص داد . گزارش با این جملات آغاز شد: چه کسانی پشت پخش سریالهای جیران، یاغی و زخم کاری هستند؟
گزارش اینترنشنال درباره پلتفرمها
در ادامه گزارشگر اشاره میکند: آیا شبکه خانگی پشت صحنه فساد و ولنگاری است؟ در ابتدای این گزارش مطرح شد که جدال صدا و سیما و شبکه خانگی واقعی است؟
این سئوالی است که توسط گزارشگر این شبکه مطرح شد و در یکی از عجیبترین گزارشهای این شبکه، به تشریح افراد و گردانندگان این پلتفرمها اشاره شد. مهمترین اشتباه این گزارش این است که آیو که ماهیت آی پی تی (IPTV) دارد به عنوان VOD معرفی میکند.
چرا سریال جیران را هیچکس دوست ندارد!
در ادامه گزارش بریدهای از سریال جیران نمایش داده شد. در این شبکه سلطنت طلب همه اجزا در اختیار ایدئولوژی هدفمند پهلویستها قرار دارد. یکی از سیاستهای فرهنگی حکومت پدر و پسر در گذشته تخریب دوره قاجار و شاهان این سلسله است. صابون بسیار لیزی که توسط بهائیان در برنامهریزهای فرهنگی پهلویها گنجانده شد و متاسفانه این سیاست در عناصر نمایشی دوران پس از انقلاب ادامه پیدا کرد.
با اینکه تمامی این سلسههای دیکتاتوری و تمامیت خواه غیر مردمی بودند اما هر کدام ویژگیهای قابل اعتنایی هم داشتند. شاید آنچه که به عنوان تنها ویژگی زمامداری «سلطان صاحبقران» مطرح میشود و در گزارشهای تاریخی متعددی مطرح شده، اعدام انقلابی «علیمحمد باب» و فرقه بابیت بود که چندی بعد بهاییت به مهمترین شاخه آن تبدیل گردید.
ناصرالدین شاه نقش مهمی در گسترش و توسعهٔ رسوم شیعی همانند عزاداری و اجرای تعزیه داشت، به همین دلیل رضاخان میرپنج با این سنت مخالف بود. ناصر پشتیبان و ترویج کننده تعزیه بود، در سال ۱۲۴۷ خورشیدی فرمان بنای تکیه دولت را صادر کرد که از اصلیترین اقدامات او در گسترش ترویج آئین شیعی به حساب میآید. او برای ترمیم، نوسازی و زیباسازی حرمهای امامان و امامزادگان شیعه از جمله حرم حسین بن علی، حرم عسکریین و علی بن موسیالرضا اقداماتی انجام داد. همچنین روز غدیر خم، زادروز علی بن ابیطالب و حجت بن الحسن نیز در دورهٔ زمامداری او به شکلی رسمی در زمرهٔ جشنهای ملی درآمد.
سریال جیران از سوی دو طیف مورد انتقاد محتوایی قرار میگیرد. شبکه سلطنت طلب بخش کوتاهی از آن را پخش میکند تا نمادی از مخالفت این شبکه با محتوای سریال باشد.
پیش از این در همین شبکه و بسیاری از شبکههای سلطنتطلب این سریال از جنبههای مختلفی آن را مورد انتقاد قرار دادند. سلطنت طلبان رشد و ورود مصدایق مدرن به ایران را به رضاخان میرپنج نسبت میدهند و از سوی دیگر به گواه تاریخ در دوره حکومت ناصرالدینشاه بسیاری از اختراعات، ابداعات، مفاهیم، خدمات و ادارات و سازمانهای دنیای غرب برای اولین بار وارد ایران شد که میتوان به دوربین عکاسی، تلگراف، ضرب سکه، چاپ اسکناس و تمبر، انتشار روزنامه، چراغ گازی، راهآهن، سازهای موسیقی غربی مانند پیانو، ثبت اسناد رسمی، بانک، پلیس، نیروی دریایی، سالن تئاتر، مدرسه (دخترانه و پسرانه) و دانشگاه (دارالفنون) اشاره کرد.
در داخل کشور گروههای مختلف مذهبی به دلیل نسبت دادن نوشیدن مسکرات به چهرهای در تاریخ که در بازسازی آیینهای عزاداری از او یاد میشود، انتقاداتی وجود دارد.
در واقع سریال جیران از سوی هیچ گروه، دسته و نگرش سیاسی در داخل و خارج مورد توجه نگرفت، چون مولفان در هیچ نقطه صحیح تاریخی قرار نداشتند و نقاط دید اشتباهی را نسبت به دوران قجری دنبال کردند.
اینکه فیلیمو را با نماد جیران رسانههای خارج از کشور مورد انتقاد قرار میدهند بخش اعظمی از این انتقادات به دلیل ساخت سریالهایی درباره دوران «سلطان صاحبقران» است که ورسیون کمدی ساخته شده توسط محمدیها|(منوچهر و حامد) به دلیل تعمیم ویژگی های ناصرالدین شاه به دوران کنونی توقیف شد.
هشتگسازی برای مهسا امینی فایده نداشت ! /اینترنشنال: فیلیمو نماد سانسور است
گزارشگر در بخشی از گزارش خود میگوید: به غیر از روابط حکومتی و دولتی این شرکتها سانسور هم در توسعه تلویزیونهای اینترنتی موثر بوده است. این جمله متعلق به شبکهای است که تابلو تجزیهطلبانه و براندازانهای را در دست دارد.
گزارشگر اینترنشنال اشاره میکند: استفاده یا سوء استفاده از سانسور در پلتفرم فیلیمو بیشتر مشهود است. نکته جالب اینجاست که فیلیمو مشهورترین پلتفرم فعال در حوزه شبکه نمایش خانگی را با سریالهای آقازاده، یاغی، زخمکاری را به صورت غیر متعارفی معرفی میکند.
گزارشگر میگوید: آقازاده محصول مشترک اوج و فیلیمو معرفی میشود، محمد حسین مهدویان به عنوان همکار فیلمساز وزارت اطلاعات معرفی میشود و نحوه تشریح محتوای سریال یاغی نیز کاملا مشخص است که تحلیل این شبکه این است که علیه ورزشکاری ساخته شده که به دنبال پناهنده شدن به کشورهای اروپایی هستند.
با پخش این تصاویر سکانس پربحث و حاشیه صیغه خواندن پرستوی این سریال نشان داده می شود و بازیگر نقش زن چادر خود را باز میکند و در ادامه گزارشی تشریحی درباره صاحبان سامانه آپارات پخش میشود.
گزارشگر اشاره میکند: اگر یوتیوب در ایران فیلتر نمیشد، آپاراتی هم در ایران وجود نداشت. گزارشگر اشاره میکند صباویژن هم آزانس تبلیغاتی است که امور تبلیغی تمام برندهای ایرانی و خارجی فعال است و خودش یک امپراتوری جداست.
درباره شکوریمقدمها بیشتر بخوانید:
«آپارات» چگونه مهسا امینی را به اسم رمز آشوب تبدیل کرد؟ +تصاویر
شکوری مقدمها تحت عنوان «شرکت فناوران ایده پرداز صبا» صاحبان فیلیمو، آپارات، صباویژن هستند. گزارشگر اشاره میکند محمدجواد از این خانواده در رسانههای حاضر می شود و روایتی که تعریف می کند شبیه کارآفرینان بزرگ دنیاست که بدون ارتباط و از صفر به قله رسیدند.
کنایه این شبکه و شرح گزارشگری که فیلیمو را به عنوان نماد سانسور میکند و کنایه «بدون ارتباط» و «از صفر به قله رسیدن» نشان میدهد عملیات روانی فیلیمو برای هشتگ سازی از مرحومه مهسا امینی و، توییتهای فاطمه موسوی لاری(اینجا) ، سایر کارمند این نهاد در همراهی با آشوبطلبان، تولید محتوای در همراهی با فتنه اخیر در فیلیمو شات(اینجا)، اخراج کارمند روابط عمومی این سامانه در اوج تصیمسازی برای عدم همراهی با غائله اعتصاب در آشوبهای اخیر (اینجا) هیچکدام نتوانست منجر به مشروعیتسازی برای این کمپانی در میان اقشار خاکستری و برانداز شود.
طیفی که به صورت طبیعی فیلیمو علاقهمند است در شمار کاربرانش قرار گیرد. همکاری با سازمان اوج در قالب سریال آقازاده و انتشار سریال ضد امنیتی «سقوط» مخاطبان با جزئیات دنبال میکنند و مدیران این سامان هنوز متوجه نشدند دوران «دوسره بار زدنفرهنگی» همچون دهه هشتاد و «وسط بازی» دهه نود تمام شده است.
این ماجراجویی دوساله ناظر بر عدم تابعیت از نهادی که بر اساس قانون پلت فرم فیلیمو آنرا نادیده گرفت، آوردهای تبلیغاتی برای این پلتفرم به همراه نداشت با این حال با تمامی عدم پذیرش تعامل با سکوی ناظر، فیلیمو متهم به نماد سانسور میشود.
این گزارش در ادامه با پخش نمایش بخشهایی از سریال پوست شیر از فیلم نت و مدیر همه کاره آن علی سرتیپی اصفهانی را به عنوان نماد سینماداری در پردیسهای سینمایی یاد میکند. مخاطب این شبکههای افراد معرفی شده را به عنوان نمادهای حاکمیتی خواهد شناخت و طبیعی است که انتقاع معنوی و مالی از درون سیستم داشتهاند، باید رفتارهای دوگانه خود را ترمیم کنند.
بیشتر بخوانید:
پلتفرم «فیلم نت» با کدام پشتوانه اقتصادی وارد معرکه اغتشاشات شد؟
سرتیپی در این گزاش به عنوان ناشر آثار سازمان اوج همچون ایستاده در غبار معرفی می شود و همکاری او با سازمان اوج مطرح میشود . درباره شجاعالدین میرطاووسی یکی از مدیران بالادستی نماوا سوابق او به عنوان یکی از مدیران مرکز آهنگها و سرودهای انقلابی و امضاء کننده مجوز حمل ساز مطرح میشود.
این گزارش نشان میدهد که جبهه معارض رسانهای نه تنها این پلتفرمها را مستقل و مشروع معرفی نمیکند، بلکه نوعی تحلیل در میان این رسانهها رایج است که این پلتفرمها وابستگی غیررسمی حاکمیتی دارند.
با این گزارش مشخص میشود اگر جریان شبکه نمایش خانگی میخواهد همچنان پویا و فعال مسیرش را ادامه بدهد به جای تمرد باید به تنظیمات کارخانه بازگردد و پذیرش یک سکوی بالادستی ناظر را در محاسبات تولید خود قرار دهد.
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
متأسفانه بعضی از اهالی سینما نیز به موج تحریم پیوستند و جشنواره فجر را تحریم کردند. عمدۀ آنها کسانی بودند که امسال فیلمی نداشتند، یا اگر در فیلمی بازی داشتند، نقشهایشان کوتاه بود.
به گزارش مجاهدت از مشرق، اهالی سینما در ایام برگزاری جشنوارۀ فجر احساس جشن و سرور دارند و این نشان میدهد که «جشن واره» لایق نامش شده است. اما این جشنواره آیا به لیاقت نام مبارک «فجر» هم رسیده است؟ در این خصوص در ادامه سخن خواهیم گفت.
تنور جشنوارۀ فجر در سالهای متعدد و دولتهای مختلف، همیشه گرم بوده است. حتی در سال ۱۳۸۸ که به سبب انتخابات ریاست جمهوری، آشوبهایی در کشور شکل گرفت، سینماگران ترجیح دادند آن موضوع را فراموش کنند تا کامشان در ایام جشنواره تلخ نشود. مشابه با چنین وضعی را امسال هم شاهد هستیم.
در جشنواره، همه میدانند که به غیر از جشن و شکر نباید چیزی در میان باشد، و این البته بسیار مستحسن است. حتی برخی سینماگران که در فیلمهایشان به طور صریح یا پنهان، با جمهوری اسلامی و حتی دین مبارک اسلام ضدیت میکنند بسیار شایق هستند که فیلمهایشان را در جشنواره فجر نمایش دهند.
مثلاً تهمینه میلانی با اینکه در آذر ۱۳۸۹ مصاحبه کرده و گفته بود که فیلم «یکی از ما دو نفر» را به جشنواره فجر نخواهد فرستاد اما دیدیم که او عملاً به نمایش فیلمش در بخش خارج از مسابقه رضایت داد و آن را غنیمت دانست. اما وقتی فیلم آخر او به نام «ملی و راههای نرفته» (۱۳۹۵) در بخش جنبی جشنوارۀ فجر هم پذیرفته نشد، فریادهایی تهدیدآمیز با صدایی کلفت از او به گوش رسید؛ فقط مانده بود که با مدیران جشنواره دست به یقه شود.
مجید برزگر نیز یکی از آن آدمها است. او شعار «فیلمساز مستقل» سر میدهد، اما اغلب فیلمهایش را با بودجه دولتی میسازد. وقتی فیلم پرویز (۱۳۹۱) را به جشنواره راه ندادند، او شروع به مصاحبه و تخریب جشنواره فجر کرد و حتی فیلمش را بعد از جشنواره برای منتقدان و اهالی رسانه، نمایش داد. و همچنین است جواد نوروزبیگی تهیه کنندۀ فیلم عنکبوت (ابراهیم ایرجزاد/ ۱۳۹۸) که با اصرار و نفوذ خود، بالاخره موفق شد فیلمش را در حاشیۀ جشنواره برای اهالی رسانه در سینما ملت به نمایش درآورد؛ در یک سئانس فوقالعاده، بعد از نیمهشب!
جشنواره فیلم فجر را الحق، «تحویل سال سینمایی» مینامند، که لقب برازندهای است. خصوصاً که این جشن در بهمن ماه واقع شده و نتیجۀ کار و تلاش سینماگران را میتوان در انتهای هر سال دید. پس از جشنواره و همزمان با نوروز، یک سال جدید در سینمای ایران آغاز خواهد شد.
چگونه یک مدیر برای جشنواره پیدا کنیم؟
جشنواره فجر در معاونت سینمایی وزارت ارشاد پایهگذاری شد و تاکنون به توسط بازوی اجرایی آن معاونت، یعنی بنیاد سینمایی فارابی برگزار میشده است. سابقاً بسیاری از رؤسای جشنواره، مدیران وقتِ بنیاد فارابی بودهاند، افرادی از قبیل: سیدمحمد بهشتی، محمدمهدی عسگرپور، علیرضا رضاداد و مجید شاهحسینی.
حجتالله ایوبی که در دولت اول حسن روحانی به مدیریت سینما رسید، یکی از آن آدمهای غریبی بود که عملاً با سینما نسبتی نداشت. تنها سابقۀ سینمایی او، گرفتن چند عکس یادگاری با جمشید مشایخی بود. جناب ایوبی که با اتکاء به مشاورانش مدیریت سینمای ایران را قبول کرده بود، دبیری فجر را به مهمترین مشاور خود علیرضا رضاداد سپرد. و جناب رضاداد تنها کسی است که بعد از اتمام دبیریاش در سالهای ماقبل، دوباره به این مسئولیت بازگشت.
در سالهای ۱۳۹۴ و ۱۳۹۵ دبیر جشنواره همچون اغلب مدیرانِ دولت حسن روحانی، یک فردِ دو تابعیتی بود. نتیجه آن شد که فیلمهایی مانند سیانور (بهروز شعیبی/ ۱۳۹۴) و ماجرای نیمروز (محمدحسین مهدویان/ ۱۳۹۵) که به جنایات منافقین خلق میپرداختند، کاملاً نادیده گرفته شدند، مبادا که برای سفرهای خارجی جناب دبیر، مسئلهای پیش آید! بعد از فضاحت به عمل آمده، محمد حیدری عزل شد و ابراهیم داروغهزاده جای او را گرفت.
هنر جناب داروغهزاده که همزمان معاون نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی نیز بود، این شد که جشنواره را از مرکز همایشهای برج میلاد (بعد از هشت سال پیاپی)، به سینما ملت برد و بخش مربوط به فیلمهای خارج از مسابقه را حذف کرد. با این کار، جشنواره فجر عملاً حالت بومی و گپ و گعدۀ خود را از دست داد و به جشنوارههای جهانی نزدیکتر شد. در نتیجه، دلخوریهای فراوانی از سوی برخی سینماگران پدید آمد، کسانی که حاضر بودند فیلمشان را مانند سالهای قبل، در بخش «نوعی نگاه» (خارج از مسابقه) نمایش دهند.
آقای طباطبایینژاد بعد از آنکه مسئولیت مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی را به آقای حمیدی مقدم واگذار کرد، به ریاست دورۀ سی و نهم فجر رسید و ترجیح داد که در دوران اوج کرونا، کاخ جشنواره را بعد از سه سال، به برج میلاد بازگرداند. او تعداد فیلمها را به شانزده عنوان کاهش داد و فقط دو سئانس برای نمایش در نظر گرفت. به این ترتیب جشنواره طی هشت روز به کار خود پایان داد. دو روز پایانی، به تکرار نمایش فیلمهای برگزیده گذشت.
دورۀ چهلم که میبایست نقطۀ عطفی در برگزاری جشنواره میشد، از جهاتی دیگر مورد توجه قرار گرفت. مدیریت مسعود نقاشزاده که از تحصیل کردگان دانشکده صداوسیما و از مدیران سابق مرکز سیمافیلم و بنیاد سینمایی فارابی بود، مهمترین ضعف این دوره از جشنواره تلقی شد. از انتخاب فیلمهای ضعیفی مانند ماهان (حمید شاهحاتمی) و لایههای دروغ (رامین سهراب) و نمور (داود بیدل) گرفته تا حذف سیمرغ مردمی و درز کردن نام برندگان قبل از شروع مراسم اختتامیه.
اما مهمترین حاشیهای که برای جشنواره چهلم فجر پدید آمد و تا قریب یک ماه نیز ادامه داشت، اظهار نظر نویسندۀ فیلم نمور بود. خانم نوشین معراجی در جواب سؤال راقم در کنفرانس خبری، عقاید فمینیستی مستتر در فیلم را بروز داد و میان فرزند شرعی و غیرشرعی تفاوتی قائل نشد. جناب نقاشزاده زودتر از مدیران قبلی مسئولیت خود را تحویل داد. هفدهم فروردین ۱۴۰۱، مسئولیت دورۀ چهل و یکم به مجتبی امینی سپرده شد. و حالا باید منتظر ماند و دید که آیا سابقۀ تهیه کنندگی جناب امینی در آثاری مانند سریال گاندو و برنامۀ سینمایی هفت (با اجرای حسین لطیفی) میتواند به او در برگزاری بهتر جشنواره فجر مدد برساند.
چگونه اهداف انقلاب را برآورده کنیم؟
سال ۱۳۹۰ که دبیری جشنوارۀ فجر به محمد خزاعی رسید، او سه کلمۀ «اخلاق، امید و آگاهی» را سرمشق و شعار جشنواره قرار داد، رهنمودهای خوبی که البته برای مدنظر قرار گرفتن در تولیدات آن سال، خیلی دیرهنگام بود. مهر ۱۴۰۰ که جناب خزاعی به مدیریت سینمای کشور رسید، دوباره همین سه کلمه، بعد از ده سال به شعار جشنواره تبدیل شدند؛ آنچنانکه امسال نیز همین سرمشق برقرار است. اما جناب خزاعی این سه شعار را از کجا آورده بود؟
رهبر معظم انقلاب در تمدید حکم ریاست جناب ضرغامی در شانزدهم آبان ۱۳۸۸ چهار مشخصه ضروری برای برنامههای صدا و سیما ذکر فرمودند که عبارت بودند از: دین، اخلاق، امید و آگاهی. در بدو امر به نظر میرسد حذف خصیصۀ «دین» در شعار جشنواره، موجه بوده است. زیرا نمیتوان سینماگر را وادار کرد که فیلم دینی بسازد یا اگر به دین بیاعتنا بود، با او ضدیت کرد و فیلمش را به جشنواره راه نداد. در برخی اوقات ممکن است که چنین رفتاری با کرامت انسانی نیز سازگار نباشد. آیا ممکن است که فیلمسازان ما بدون این سرمشقها، خودشان، هم سالک باشند و هم راهبر؟ اگر اینطور شود، جشنواره «فجر» به لیاقت نامش رسیده است.
چگونه سینماگر انقلابی تربیت کنیم؟
اغلب سینماگران ایرانی گوئیا از برج عاج به زمین هبوط کردهاند و نمیتوان با آنها از تعهد به دین و وطن سخن گفت. میخواهم بپرسم که چرا هنرمندان ما شرم دارند که دربارۀ عقاید حقّۀ خود فیلم بسازند؟ به هر حال، همۀ ما، مسلمان زادهایم و به حقانیت دین اسلام باور داریم.
مقولات هنر، ادبیات و سینما، عین تعهد هستند؛ یا به خالق رحمان یا به رجیم شیطان. در زمانهای که روشنفکران و معاندان، شرم ندارند که از عقاید خزعبل خود سخن بگویند چرا هنرمندان رحمانی، حیا میکنند؟ گویا شعار «هنر برای هنر» را فقط برای بستن دهان «هنرمندان متعهد و معتقد» وضع کردهاند، شعاری که اصولاً دیگران به آن وفادار نیستند. نمونهاش جشنوارهای مانند برلین است که سیاسی کاریاش را فریاد میزند.
چرا ما شرم داریم که دربارۀ حقایق عالم و عقاید اسلامی خود فیلم بسازیم؟ آیا چنین فیلمهایی مخاطب ندارند؟ ابداً اینطور نیست. آیا ما مؤمنانِ ضعیف هستیم که از استهزاء دشمن و ملامت آنها خوف داریم، یا چیز دیگری در میان است؟ حضرت امیر المؤمنین(ع) وفق آنچه که در خطبۀ ۱۸۰ نهجالبلاغه آمده است یاران خود را به سبب عدم اطاعت از فرامینش ملامت میفرمود و از اطاعت یاران معاویه، اعجاب داشت.(۱) آیا وضع کنونی ما شبیه به آن دوران نیست؟ جبهۀ حق اگرچه پیروان اندکی دارد اما هر کدام از آن جهادگران، همچون یک مرد جنگی هستند که از صد هزار سیاهی لشگر جبهۀ باطل، برترند.
کشور فلسطین از سال ۱۹۴۸ بر طبق عقاید بدعتگذاران یهود، اشغال شد و دولتی غیر قانونی در آن تأسیس گشت. صهیونیستها طبق قانون اساسی رژیم اشغالگر خود، ادعا میکنند که اسرائیل را بر اساس قوانین تورات اداره خواهند کرد.از سوی دیگر، جمهوری اسلامی ایران نیز کشوری است که میخواهد قوانین اسلام را بر وفق قرآن کریم اجرا کند.
بر طبق اطلاعات مندرج در سایت IMDb هر ساله حدود سی فیلم سینمایی در فلسطین اشغالی ساخته میشود که موضوعات اغلب آنها، دیانت و ملیت یهود است. صهیونیستها، بدعتگذارانِ دین یهود هستند. آنها حقایق همین تورات کنونی را که به یهودیان گفته است اگر فاسق شوید، خداوند زمین فلسطین را از شما میگیرد، کتمان میکنند. و رسالت اصلیِ حضرت عیسی نیز همین بود که وعدۀ خداوند در تورات موسی درخصوصی اخراج یهود از فلسطین را یادآوری کند. و چون یهودیان به سخن عیسی(ع) چندان توجهی نکردند، چهل سال بعد از عروج او، رومیان در سال ۷۰ میلادی بر آنها مسلط شده یهودیان را قلع و قمع کردند؛ به طوریکه فقط در شهر قدس، یک میلیون نفر به قتل رسیدند.
میخواستم بپرسم که چرا ما شرم داریم که از عقاید صحیح خود سخن بگوییم و یا مثلاً درخصوص همین مسئلۀ فلسطین فیلم بسازیم.مشابهتاً در هالیوود نیز وضع بر همین منوال است. جریان اصلیهالیوود در دست سرمایهداران و کمپانیهایی است که اغلب یهودی هستند و قادرند با پول خود چندین کشور جهان سومی را بخرند یا حاکم مورد نظر خود را به قدرت برسانند. اما اکنون که زمانۀ قلدرمآبی گذشته، آنها به نحوی دیگر و با پنبه سر میبرند. یعنی دیانت و سیاست خود را در قالب سینما و رسانه میریزند و به فروش میرسانند و عموم مردم جهان برایش پول میدهند و با رغبت تماشا میکنند و چه بسا که آگاهانه یا ناآگاهانه، روح جوانان خود را مطابق با آن فیلمها قالب میزنند.
در خارج از نظام استودیویی، فیلمسازان مستقلی نیز هستند که در یک تراز مالی کوچکتر به فیلمسازی خود ادامه میدهند، اما نه گمان ببرید که اینها افرادی هستند که میتوانند مخالف سیاستهای آمریکا و دیانت یهود فیلم بسازند. حامی اغلب اینها نیز سرمایهداران یهودی در آمریکا هستند که سرمایۀ خود را در جز در راه سیاست و تبلیغ دین محرّف خود خرج نمیکنند. حتی فیلمهایی که فقط سرگرمیِ مطلق هستند، باز هم به جواز و فتوای کاهنان یهود ساخته شده و میشوند.
لذا میبینیم که این فیلمسازان مستقل آمریکایی یا اروپایی نیز، غالباً یهودی از آب درمیآیند که معمولاً پس از ساخت چند فیلم، جذب استودیوهای بزرگ هالیوود میشوند. افرادی مانند: کوئنتین تارانتینو، دیوید فینچر، الیور استون، برادران کوئن، میلوش فورمن، بریان سینگر، استنلی کوبریک، دارن آرنوفسکی، رومن پولانسکی، مل بروکس و وودی آلن، که همگی یهودی هستند.
چگونه یک جشنوارۀ انقلابی را حفظ کنیم؟
گرچه مردم انقلابی توانستند حکومت پهلوی را در فاصلۀ سیزده ماه سرنگون کنند (از قیام ۱۹ دی ۱۳۵۶ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷) اما آیا به همین سادگی هم میشود فرهنگ و سینما را متحول کرد؟ مسلّماً نه. مبحث تخصص یا تعهد، همواره بحث اول ما بوده و هست. ما به کدام نیاز داریم؟ فیلمسازانی که در کار خود تبحر دارند اما انقلابی نیستند، یا مسلمانان متعهدی که فیلمسازی نمیدانند؟
پاسخ این است که اگر قصد ما، اعتلای کلمة الله باشد، خداوند تعالی به طور خاص به او مدد خواهد رساند. چنانکه از سول اکرم نقل شده است که فرمود: «من کان لله، کان الله له (بحار الأنوار، ج ۷۹، ص ۱۹۷). به همین سبب است که افرادی مانند حسن طهرانی مقدم توانستند با تعهد و خلوص نیت، به تخصص برسند و ما را در عرصۀ موشکی در جهان سرآمد کنند. مسائل فرهنگی نیز از این افق دور نیست.
یکی از برکات جنگ تحمیلی آن بود که عدهای فیلمساز متعهد تربیت کرد که بدواً فقط میخواستند صحنههای جهاد فی سبیل الله را ثبت و ضبط کنند. جنگ تحمیلی باعث شد که انقلابی بودن برای آنهایی که طالب آن بودند مستدام باشد؛ لااقل تا پایان جنگ. اما تقدیر این بود که بعد از رحلت حضرت امام(ره) دین از «ظاهر» جامعه به «باطن» آن کوچ کند. نتیجه آن شد مؤمنان حقیقی به کنج خانههای خود خزیدند و حتی برخی از فیلمسازان دوران دفاع مقدس، بعد از اتمام جنگ عافیتطلب شدند و در عقاید خود تجدید نظر کردند. دست حوادث برخیها را تغییر داد. اندکی از آنها همچون سید مرتضی آوینی و نادر طالبزاده به امور مطبوعاتی یا برنامهسازی روی آوردند و قوت قلب مسلمانان و خار چشم مغرضان شدند. و دیگر ندیدیم فیلمساز متفکری که همانند سید مرتضی، جانش را بر سر عقیدهاش بگذارد و شهید شود.
سید مرتضی دو ماه قبل از شهادتش داور یازدهمین دورۀ جشنواره فجر بود. او با مطالعات عمیق قرآنی، فلسفی و هنری و با قلم زیبایش مسیری برای انقلابی بودن در برابر نسل ما گشود که سال به سال بر پیروانش افزوده میشود. میخواستم بگویم که چرا جشنواره فجر و اصولاً خود ما احساس انقلابی بودن نمیکنیم که اجمالاً عرض کردم. اگر اکثریت مسلمانان، انقلابی نباشند، از سینماگران چه انتظاری میتوان داشت؟
حتماً شنیدهاید سخن آن ادیب را که میگفت: «انسان را با دستمال ابریشمی صیقلی نمیکنند» و درست میگفت. در زمانهای که کسی برای «خوب بودن» نمیخواهد سختی بکشد و مخصوصاً که سینما نیز عملاً انواع ریاکاری را به انسان میآموزد، سخن گفتن از انقلابی بودن و حساب کشیدن از نفس خویش، مانند شنا کردن بر خلاف جریان آب است. اگرچه در مسیر حق، از قلت افراد و کثرت دشمنان نباید هراس داشت.
چطور سایۀ بلند داشته باشیم؟
بسیاری از فیلمهایی که به طور علنی یا در لفافه، علیه اسلام و جمهوری اسلامی و حتی کشور ایران ساخته میشوند، متأسفانه در جشنواره فیلم فجر رونمایی میشود. یلدا (مسعود بخشی/ ۱۳۹۷)، مردن در آب مطهر (نوید محمودی/ ۱۳۹۸) و مامان (آرش انیسی/ ۱۳۹۹) سه نمونه از این فیلمها هستند که قسمتی از هزینههای آنها از سوی وزارت ارشاد در دولت حسن روحانی تأمین شده است.
جناب مسعود نقاشزاده که معاونت فرهنگی بنیاد فارابی را تا اسفند ۹۸ بر عهده داشت، در اختصاص بودجه بیتالمال به فیلمهای یلدا و مردن در آب مطهر، نقش اصلی را ایفاء کرد. اگرچه ضدیت فیلمهای یلدا و مامان، علیه اسلام و ایران، به طور نمادین است و مدیران میتوانند مدعی شوند که غرض فیلمساز را نفهمیده و فریب خوردهاند، اما فیلم «مردن در آب مطهر» که به تمسخر شریعت اسلام و ایرانیها میپردازد و مسیحیت را صریحاً تبلیغ میکند، چه جای توجیه دارد!؟ مخصوصاً که مسئولان بنیاد فارابی بعد از تماشای فیلم کامل بود که مشارکت در آن را پذیرفتند (یعنی مدیران فارابی، فیلمنامه را به تصویب نرسانده بودند که کارگردان بتواند در حین ساخت، آن را تغییر دهد و آنها خود را بری الذمه بدانند؛ شبیه به آنچه دربارۀ فیلم «یک خانوادۀ محترم» ساختۀ مسعود بخشی رخ داد).
آنچه مخاطبان از تماشای فیلم یلدا میفهمند، ضدیت آن با قانون قصاص است. اما این فیلم در لفافه، به تمسخر رسول اکرم(ص) میپردازد (مریم در فیلم که در سن نوجوانی مرتکب قتل شده، نمادی از عایشه است که مطابق با منابع رواییِ اهل سنت، در خردسالی به عقد رسول اکرم در آمده است). مسعود بخشی که اثر قبلیاش به نام یک خانوادۀ محترم (۱۳۹۱) را در سیمافیلم تهیه کرده و فیلمنامه را در حین ساخت، تغییر داده و قراردادش با تلویزیون فسخ شده بود، با فیلم دومش به تمسخر تلویزیون پرداخت و از رسانۀ ملی انتقام گرفت. اگر چنانچه جناب نقاشزاده که خودش از مدیران سیما بود، همان وقت برای اختصاص بودجۀ بنیاد فارابی به این فیلمها توبیخ شده بود، هیچگاه به مدیریت جشنواره فجر نمیرسید و آن فضاحتها بار نمیآمد.
فیلم مامان به تهیهکنندگی مجید برزگر با بودجۀ مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی ساخته شد؛ فیلمی نمادین با بازی رؤیا افشار در نقش یک مادر شاغل، که بدبختیهای خانوادۀ او را به سبب اخراج وی از پالایشگاه آبادان قلمداد میکند، اخراجی که بعد از انقلاب رخ داده است. مامان اکنون رانندۀ تاکسی است و در انتها نیز خودش را آتش میزند! تفاوت مجید برزگر با برادرش جمشید برزگر که در بی.بی.سی فارسی علناً به ضدیت با جمهوری اسلامی میپردازد، در لحنهای صریح و غیرصریح آنها است. وگرنه در ماهیت خود، تفاوتی ندارند.
عبدالرضا کاهانی نیز یکی از این افراد است که هم فیلمهای ضد دین و معاندانه میسازد و هم بر نمایش آنها در جشنواره فجر اصرار دارد. فیلم نمادین «هیچ» (۱۳۸۸) از او که علیه رئیسجمهور وقت بود، با اغماض مدیران به جشنواره آمد. اما دو سال بعد که فیلم «بیخود و بیجهت» از ساختههای او پروانه ساخت نگرفت و در فهرست جشنواره نیامد، کاهانی به دبیر جشنواره یعنی محمد خزاعی متوسل شد و فیلم مذکور در بخش جنبی، نمایش یافت. اما جناب رضاداد به زنجمورههای کاهانی برای پذیرش فیلم بعدیاش به نام استراحت مطلق (۱۳۹۳) در جشنواره توجهی نکرد.
اولین خواستۀ ما از مدیران جشنواره این است که این فیلمهای معاند را در جشنواره فجر نمایش ندهند و اسباب شهرت آنها را فراهم نکنند. در مرتبۀ بعد میتواناندیشید که این آثار مغرضانه چطور مجوز ساخت گرفتهاند! و بعد میتوانیم این مسئله را پیگیری کنیم که چگونه بیتالمال مسلمین، علیه اسلام و مسلمین به کار رفته و مصروف به ساخت این فیلمهای ضد دین شده! و دقیقاً همینجا است که چاقو دستۀ خودش را هم میبرد.
میخواستم بگویم که میان منتقدان و معاندان، باید تفاوت قائل شد. برخی سینماگران، منتقد وضعیت موجود هستند و فیلمهایشان را در همین جهت ساختهاند. اما حساب معاند و برانداز را باید از آنها جدا کرد. متأسفانه رحمت برخی از مدیران، حتی دشمنان را نیز فراگرفته اما دوستان را بینصیب گذاشته است، درست بر خلاف فرمودۀ قرآن، آنها رُحَماء علی الکفار و أشدّاء بینهم شدهاند. این مدیران غربزده را نیاز به رسوایی دارند. امام علی(ع) فرمود ملامت نشود کسی که از غم دزدیدن یک خلخال از پای یک زن یهودی توسط یاران معاویه، بمیرد (نهجالبلاغه، خطبه ۲۷). و این نشان میدهد که رحمت و نعمت در سایۀ مؤمنان حقیقی به دست میآید. کسانی که صبر وافر دارند و در عین مرزبندی با دشمنان، آنها را تحمل میکنند. مصطفی چمران، مرتضی آوینی و نادر طالبزاده برخی از این افراد بودند. ما به چنین مدیران مهذّب و شجاعی نیاز داریم.
تفکیک جشنوارۀ جهانی؛ خوب یا بد؟
از بهمن ۱۳۹۳ بخش بینالملل جشنواره فیلم فجر، از آن جدا شده و به اردیبهشت سال بعد افتاد. طی شش سال، جشنواره جهانی فجر در اواخر اردیبهشت و اوایل خرداد، در پردیس چارسو برگزار میشد؛ از ۱۳۹۴ تا ۱۴۰۰ (بهجز سال ۱۳۹۹ که به دلیل کرونا برگزار نشد). و دبیری آن، با رضا میرکریمی بود اما در سال ۱۴۰۰ به محمد مهدی عسگرپور سپرده شد. با آمدن دکتر اسماعیلی وزیر جدید ارشاد در دولت آقای رئیسی، با تفکیک بخش بینالملل مخالفت شد و عملاً اردیبهشت ۱۴۰۱ بدون فجر جهانی گذشت. علت را در صرفهجویی در هزینهها اعلام کردند که چندان توجیهپذیر نبود. جالب توجه اینکه اغلب مخالفان این تفکیک، کسانی هستند که خودشان در جشنواره جهانی شرکت نمیکردند و لذا از کیفیت و لزوم آن بیخبر بودند.
راستش بنده با جداسازی جشنواره جهانی فجر موافق بودم و تماشای فیلمهای مستند و سینمایی خارجی را بر روی پرده غنیمت میدانستم. مضافاً که برخی فیلمهای ایرانی نیز که به هر دلیلی از جشنواره ملی فجر بازمانده بودند، فرصت داشتند تا خودی نشان دهند و مخاطبان خود را پیدا کنند. از آنجا که اولویت اغلب مخاطبان در جشنوارۀ ملی فجر، تماشای فیلمهای وطنی است لذا فیلمهای خارجی عملاً مخاطبی نداشتند و امسال هم نخواهند داشت.
همانطور که بخش فیلمهای کودک و نوجوان در سال ۱۳۶۹ از جشنواره فجر جدا شد و متعاقباً فیلمهای مستند و کوتاه نیز تفکیک گشته و صاحب جشنوارههایی مستقل شدند، جشنواره جهانی فیلم فجر نیز باید از بخش ملی آن جدا باشد تا مخاطبان بتوانند به تماشای محصولات خارجی بپردازند و اینچنین نباشد که فیلمهای خارجی، فقط برای هیئت داوران به نمایش درآیند.
تحریمکنندگان همیشگی جشنوارۀ فجر
در تعاقب آشوبهای اخیر و فتنۀ مهسا امینی، اعضای هیئتمدیره انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران (خانه سینما)، در روز دوازدهم آذر اعلام کردند: «در ماههای آتی، در هیچیک از جشنوارههای پیشِرو، اصلاً حضوری نداشته و نخواهیم داشت و هیچ مسئولیتی را هم نمیپذیریم. طبعاً آن دسته از همکاران و اعضای محترم انجمن که چنین نمینگرند، مخیرند و میتوانند راساً اقدام کنند».
اعضای پنج نفرۀ انجمن منتقدان که یازدهم آبان ۱۴۰۰ انتخاب شدهاند، عبارتند از: جعفرگودرزی، کامران ملکی، رضا صائمی، رضا درستکار، محمدرضا لطفی و ایضاً پیمان شوقی (بازرس). همانطور که از متن بیانیه مشخص است، این بیانیه صرفاً از سوی هیئت مدیرۀ انجمن منتقدان سینما بوده و ربطی به باقی اعضای انجمن ندارد.
جعفرگودرزی رئیس انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران
متأسفانه بعضی از اهالی سینما نیز به این موج پیوستند و جشنواره فجر را تحریم کردند. عمدۀ آنها کسانی بودند که امسال فیلمی نداشتند، یا اگر در فیلمی بازی داشتند، نقشهایشان کوتاه بود. مانند مانی حقیقی و هانیه توسلی که در فیلم علیرضا معتمدی با عنوان «چرا گریه نمیکنی؟» بازی کردهاند. برخی از این افراد که سال ۱۳۸۸ جزو آشوبگران بودند، همان وقت نیز تحریم جشنواره را کلید زده بودند اما یخشان نگرفت. و همچنین بود سال ۱۳۹۸ که بهانۀ سقوط هواپیمای اوکراینی به دستشان افتاد. الگوی آنها، آشوبهای سال ۱۹۶۸ دانشجویی ـ کارگری است که به تعطیلی جشنواره کن منجر شد.
خوشبختانه یا متأسفانه، حیای جمهوری اسلامی در حفظ کردن آبروی مخالفان خود، برخی از این افراد را آنقدر وقیح کرده است که گمان میکنند مملکت باید همیشه برای آنها خضوع کند. اما آن دوران به سر آمده است. در سالهای قبل، برخی از تحریم کنندگان جشنوارۀ فجر که عدم همراهی مردم را دیدند، خودشان نیز به آنها پیوستند و فیلمها را در سینماهای مردمی تماشا کردند. انشاءالله دورۀ چهل و یکم از جشنواره فجر نیز به بهترین نحو برگزار خواهد شد و روسیاهی بر زغال خواهد ماند.
گفتار را با سخنی از ارنستو چهگوارا انقلابی کوبایی ختم میکند. از او نقل است که گفت: اگر توانستید به مگسها بفهمانید که گل از زباله بهتر است، میتوانید به خائنان مملکت هم بفهمانید که کشور از ثروت بهتر است.
* امیر اهوارکی _____________ ۱- ترجمۀ فرمایش مولا(ع) این است: «آیا دینی نیست که شما را گرد آورد؟ آیا غیرتی نیست که شما را برای جنگ با دشمن بسیج کند؟ شگفتآور نیست که معاویه انسانهای جفاکار پست را میخواند و آنها بدون انتظار کمک و بخششی از او پیروی میکنند! و من شما را برای یاری حق میخوانم، در حالی که شما بازماندگان اسلام، و یادگار مسلمانان پیشین هستید. با کمک و عطایا شما را دعوت میکنم ولی از اطراف من پراکنده میشوید، و به تفرقه و اختلاف روی میآورید. نه از دستورات من راضی میشوید، و نه شما را به خشم میآورد که بر ضد من اجتماع کنید.» ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه ۱۸۰
این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است
سرویس فرهنگ و هنر مشرق –پس از حواشی اخیر سازمان سینمایی و برخی اصلاحیههای وارده ساترا به سریال «زخمکاری» (محمدحسین مهدویان) کارگردان سریال متن اعتراضی تفصیلی را در صفحه اینستاگرامش منتشر کرده که هر سطر از آن بشدت قابل تحلیل است و متاسفانه رسانههای بسیاری بدون بررسی محتوا و تماشای آخرین ساخته مهدویان اقدام به انتشار گسترده آن کردهاند.
در بخشی از این بیانیه میخوانیم:
نمیدانم چه داوریای خواهید داشت و متن پیش رو را چهگونه تحلیل خواهید کرد. اما من دلسوزانه و در نهایت مسوولیتپذیری نسبت به مخاطبان پرشمار سریال زخم کاری و تمامی محصولات فرهنگی و هنری اعلام میکنم در هفتههای گذشته با رویکردی سازنده و مبتنی بر تعامل به سانسورهای عموما غیرمنطقی و غیرعرفیساز و کار سانسور صدا و سیما و زیر مجموعهی آن یعنی ساترا تن دادم تا اختلالی در روند پخش سریال پیش نیاید و انتظار هفتهگی شما را برای تماشای قسمتهای جدید ارج نهاده باشم. تعاملی که من و همه همحرفهایهایم همیشه از سر جبر و ناچاری و نه از سر رضایت به آن تن دادهایم تا بتوانیم آثارمان را در مملکت عزیزمان و برای مردم نازنین خودمان به نمایش درآوریم. ولی اینبار سطح سختگیریها به جایی رسیده که از حد طاقت و تحمل من خارج شده است.
وزارت ارشاد بر اساس یک اشتباه تاکتیکی به کتاب «بیست زخمکاری» محمود حسینیزاد مجوز اعطا کرد و پس از اعطای مجوز از تائید این کتاب پشیمان شد. لذا دستور به عدم چاپ مجدد کتاب داد. سازندگان زخمکاری نتوانستند مجوز ساخت این سریال را از سازمان سینمایی تغییر مناسبتی نظارت، از وزارت ارشاد به ساترا مجوز ساخت این سریال را از ساترا دریافت کردند.
حالا ساترا همان مرجعی که پروانه ساخت اعطا کرده، به سریال اصلاحیه نمایشی میدهد. با علم به این موضوع عبارت “سانسورهای عموما غیرمنطقی و غیرعرفی” از سوی مهدویان معنا پیدا نمیکند. وزارت ارشاد به فیلم «شیشلیک» اصلاحیههای فراوانی وارد دانست و نسخه مثله شده آن در جشنواره به نمایش درآمد، آیا مهدویان آنقدر جسارت داشت که در رابطه با آن فیلم بیانیه بنویسید؟ به هر حال حساسیت فعلی ساترا در ارائه پروانه نمایش به سریال زخمکاری، علی الخصوص قسمت ششم قابل تقدیر است و حمله مهدویان به ساترا، به بهانه ممیزی سریال پذیرفتنی نیست. با توجه به آنچه در شمال کشور حین فیلمبرداری یک اثر ایشان رخ داد و مجوزهای لازم ارائه نشده بود، مهدویان در گلستانی که برایش ساختهاند، تصور تافته جدابافته بودن را باور کرده است.
در ادامه مهدویان اشاره میکند:
در قسمت ششم سریال زخم کاری به نقطهای رسیدهام که میبینم تن دادن به سانسورهای غیرعقلانی، غیرحرفهای و دور از واقعبینی اجتماعی به وضوح موجب تاثیرات مخرب بر داستان و تضییع حقوق ما به عنوان سازنده و شما به عنوان مخاطب شده است. پس اجازه بدهید در قسمتهای پیش رو در صورت ادامهی این رفتار، میان حق مسلم شما برای تماشای سروقت قسمت جدید و احقاق حق دیگرتان که تماشای نسخهای در شان شماست، دومی را انتخاب کنم. قطعا میپذیرید که مسوولیت تضییع حق اولتان نه بر عهدهی ما که بر گردهی آنهاست که از دایرهی منطق و عقل خارج شدهاند و مسیر زور پیش گرفتهاند. شاید به زودی سیاههی این سانسورها را برای داوری درست مردم و مدیران خردمند باقیمانده بر مسند منتشر کنم تا خودتان قضاوت کنید و تصویری واقعی از میزان رفتارهای تنگنظرانه و سلیقهای پیش رویتان داشتهباشید.
نکته جالب اینجاست که در قسمت ششم زخم کاری مالک شخصی اصلی سریال به کیش میرود. مالک (با داشتن همسر و دو فرزند) قبل از ازدواج با همسرش، سمیرا، عاشق منصوره ریزآبادی(هانیه توسلی) دختر نعمت ریزآبادی بوده است.
ریزآبادی پدرخوانده یک هولدینگ اقتصادی بزرگ، معشوقه جوان خودش، سمیرا را به عقد مالک درمیآورد تا مالک از ازدواج با منصوره (دخترش) چشم پوشی کند. پس از قتل ریزآبادی توسط مالک و تصاحب اموال او، در قسمت ششم ریزآبادی برای احیای خاطرات گذشتهاش، با معشوقه سابقش یعنی منصوره به کیش میرود. شب را با هم شام میخورند و سکانس پایانی کات میخورد به منصوره که خدمه هتل در حال پذیرایی از او هستند و قسمت ششم به پایان میرسد.
ما در پایان سریال منصوره را تنها در تراس هتل میبینیم و مالک در آن حضور ندارد. “ارتش مجازی تطهیر کننده سریالهای شبکه نمایش خانگی” (مدائن) تصویر حضور مالک همراه با سمیرا را در تراس منتشر میکنند که از سریال حذف شده است و مالک در همان میزانسن تراس با پوشیدن حوله حمام روبروی منصور نشسته است. انتشار این عکس معنای قسمتهای سانسور شده را به مخاطب تفهیم میکند و جالب اینجاست یکی از نخستین رسانههایی که این عکس را منتشر میکند، کانال تلگرامی شبکه من و تو است.
مانور شبکه من و تو روی تصویری از سکانس حذف شدهای که بر رابطه نامشروع کاراکتر مالکی و منصور صحه میگذارد
مهدویان در برش دیگری از انتقادات یکسویهاش در صفحه اینستاگرام خود نوشت:
رفتاری که جراحتهایی سنگین و زخمهایی کاری بر پیکر فرهنگ و هنر این سرزمین وارد آورده است. با سیطرهی این نگاه سختگیرانه مطمئن باشید بسیاری از سریالهای سالهای دور همین تلویزیون مثل در پناه تو و یا میوهی ممنوعه دیگر قابلیت تولید و پخش نخواهند داشت. روی سخنم نه با صاحبان این نگاه که با مردم و مدیران فرهنگی دلسوزیاست که هنوز روح مسوولیت در وجودشان زنده مانده است و به خردورزی و تدبیر باور دارند. عزیزان، آگاه باشید. دردمندانه و با نگرانی بسیار عرض میکنم. ما گرفتار مدیرانی شدهایم که چنان از درک واقعیات حاکم بر جامعه عاجزند که گویی بر چشمها و گوشهایشان مهر زدهاند و نمیبینند آنچه ما میبینیم. به راستی شما در کدام جامعه زندگی میکنید و برای کدام مردم نسخه میپیچید؟ اصلا جامعه و مردم را کنار بگذارید. آیا فرزندان خود را هم نمیبینید؟ بیچاره ما که مدیریت فرهنگ و هنرمان در سیطرهی بیتدبیری شماست.
با تدبیری صحیح همباشی اروتیک منصوره و مالک در سریال کمرنگ میشود. آیا کارگردان سکانس قبل از حضور در تراس را هم فیلمبرداری کرده که چنین لب به چنین اعتراضی حماسی گشوده است؟
آیا با نمایش تصاویری از بودن مالک و منصوره پس از صرف شام و حضور در هتل مشکل جراحت سنگین و زخمهای کاری بر پیکر فرهنگ و هنر این سرزمین را حل خواهد شد؟ یعنی مشکل پیکره فرهنگی این سرزمین نمایش سکسوالیته رسمی و علنی است؟ برایمسئولی که اقدام به حذف این سکانس کرده باید مراسم بزرگداشت برگزار کرد، چون نمایش آنچه مقصود مهدویان است، یعنی پایان اخلاق در صنعت نمایشی ایران.
مهدویان در این متن اشاره میکند که ما گرفتار مدیرانی شدهایم که از درک واقعیت حاکم بر جامعه عاجزند. پرسشی که با این کارگردان مطرح باید کرد این است واقعیت جامعه همین سکانسی است که رابطه جنسی مالکی و منصوره را در ناخودآگاه مخاطب تشدید میکند.
تائید بر عدم حذف چنین صحنههایی ناخواسته یادآور برنامهای با محتوای «وان نایت استندOne night stand » همباشی یک شبه است که در سایت آپارات ساخته و تولید شد و این بار این میزان سختگیری مدیران ناظر بر این محتوا مصداق تدبیر برای حفظ اخلاق است.
با این تفاسیر محتوای نمایشی تولید شده در فیلیمو و آپارات از مجموعه هولدینگ صباایده هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارد.
مهدویان در بخش دیگری از متن اینستاگرامی خود مینویسد:
نمیدانم خبر دارید یا مثل همیشه در خواب خوش بیخبری سیر میکنید. شنیدهاید که چند پلتفرم بزرگ بینالمللی از جمله نتفلیکس برای سرمایهگذاری روی طرحها و ایدههای فیلمسازان ایرانی ابراز تمایل کردهاند؟ تردید نکنید که به زودی زود پلتفرمهای خارجی، مقصد هنرمندان خلاق ایرانی خواهند شد و نخبههای فرهنگی ما هم مثل نخبههای علمی و اقتصادی عرصه را خالی خواهند کرد. و چه تقارن آشنایی است که درست در روزگاری که با درخشش آثاری چون همگناه، آقازاده، قورباغه، میخواهم زنده بمانم و دهها محصول هنری دیگر، پلتفرمهای نمایش خانگی وطنی پا میگیرند، ناگهان سر و کلهی مشتریهای خارجی پیدا میشود و با پاسِ گلِ طلایی مدیران اشتباهی که بذر ناامیدی میکارند، نیروهای خلاق و هوشمند بخت خود را در بیرون مرزهای سرزمین اجدادیشان جستجو خواهند کرد. به راستی چرا چنین میکنید؟ چرا با حقکشی، نخبگانی را که دل در گرو این آب و خاک پرگوهر و فرهنگنواز دارند، چنین میتارانید؟ چرا با تنگنظری و فشار آثار خلاق هنرمندان نجیب ایرانی را به پیکرههایی زخمخورده و محتضر بدل میکنید که عقیم و بیاثر باشند تا بازارشان از سکه بیفتد؟ چهکسی از این رویه سود میبرد؟ آثار هنرمندان دلسوز ایرانی را با انگ تلخنگری و ولنگاری و تحلیلهای اشتباه و نیتخوانیهای ناصواب زمینگیر میکنید و به جایاش در صدا و سیمایتان سریال خانهی پوشالی و فرار از زندان پخش میکنید. خوشبهحال هنرمندان خارجی که حتا در تلویزیون ملی ما هم دستشان از هنرمندان داخلی بازتر است. آنها برای نمایش زوال و تاریکی و ضد قهرمانهای جذاب آزادند و ما دربند. فریاد که این مدیریت مستشارپسند و عاشق واردات در همهی عرصهها امان ما را بریده است. به خدا که شما نه از ما مسلمانتر هستید و نه برای مردم و جامعهمان دلسوزتر. نمیدانم به چه معتقدید اما به همان چیز قسمتان میدهم که لااقل برای مدت کوتاهی دستتان را بردارید و بگذارید کمی نفس بکشیم. شاید بتوانیم در این روزگار دشوار، به اندازه یک سریال، یک فیلم یا یک موسیقی زیبا برای دقایقی هم که شده مردممان را به خوشی در آغوش بگیریم و شعلهی امید را در دل جوانان این خاک زنده نگه داریم.
مهدویان دست به یک تهدید میزند که نخبههای فرهنگی مثل نخبههای علمی و اقتصادی عرصه را خالی خواهند کرد و به زودی با پلتفرمهای خارجی همکاری خواهند کرد. استفاده از گل واژه نخبه در میان اهالی سینما و آثار نمایشی شکل کاربردی نخواهد داشت. پرفروشترین سریالهای شبکه نمایش خانگی با الگوبرداری از سریالهای ترکی و کلمبیایی مبتنی بر روابط مثلثی و ذوزنقهای ساخته میشود و سازندگان این آثار در گذشته راننده تاکسی، آرایشگر سلمانی و دارنده یک بوتیک بودهاند، محمد حسین مهدویان دقیقا به کدام دسته از نخبگان اشاره دارد؟
اگر اشاره محمد حسین مهدویان از نخبگی، ساختن سریال با ضریب اروتیک است، غیروطنیهای از این حیث دارنده طبقه نخبگان بیشتری هستند و به آرایشگر سابق، راننده تاکسی و دارنده بوتیک نیازی ندارند.
او در این بیانیه اشاره به پخش خانه پوشالی و فراز از زندان از شبکههای سیما دارد و مینویسد خوش به حال هنرمندان خارجی. در سریال فرار از زندان روابط مثلثی و همباشی یک شبه نمیتوان یافت. قهرمان این سریال در یک سیستم ظالم و جائر قربانی است و نبرد خیر و شر به زیبایی به تصویر کشیده شده و این زیبایی چنان عمق دارد که صدا و سیما نیاز از نمایش آن نمیتواند چشمپوشی کند. در سریال «خانه پوشالی» سیاستمدار آمریکایی و همسرش مرتکب بیاخلاقیهای مکرری میشوند و مخاطب ذرهای با این بیاخلاقی نمیتواند همذاتپنداری کند، اما مهدویان روابط غیراخلاقی مالکی و منصوره را زیبا تصویر میکند.
پس از «شیشلیک» انتقادات گروههای اصلاحطلب از مهدویان افزایش یافت و با زخمکاری به اوج رسید. زخم کاری مغضوب هر دو جناح است، مبتنی بر ارزشهایی که بر اساس آن آثار نمایشی را قضاوت میکنند. پس سودای رفتن و همکاری با نتفلیکس یک بلوف یا یک تهدید است؟ چون هیچ جناحی طالب اثر مهدویان نیست!
دایره ولنگاری در تولیدات چنان است که فعالان و تولید کنندگان آثاری نظیر مهدویان باید به جامعه اخلاقی ایرانی فرصت نفس کشیدن بدهند و این نکته را فراموش نکنند، خانواده بزرگترین خط قرمز نتفلیکس و پلتفرمهای خارجی است.
خانواده بزرگترین خط قرمز هالیوود، منبع تولید فیلم و سریال در جهان است اما زخمکاری، دل، قورباغه، همگناه، گیسو چه نسبتی با حفظ شئونات خانواده دارد؟
رابطه تینایجرها مثل رابطه مائده و میثم در هالیوود مشمول ممیزی خواهد شد. اغلب روابط تینایجرها در آثار هالیوودی در سالهای پایانی دبیرستان(اشاره به فرهنگ پرایم) رخ میدهد. ضمن اینکه برای کار کردن در پلتفرمهای خارجی باید یک روزمهای داشته باشید. از منظر پلتفرمهای خارجی، دو فیلم ماجرای نیمروز و ایستاده در غبار مردود است و با «شیشلیک» هم نمیتوان از نت فلیکس و آمازون دلبری کرد، پس این امیدآفرینی بشدت واهی است.
نقد مفصل روزنامه سازندگی و اعتماد و خیل عظیم انتقادات رسانههای اصلاح طلب اثبات میکند که حتی گروههای همسوتر با کارگردان از محتوای زخمکاری خشنود نیستند. زمان تکرار میشود، مخلمباف نیمه نخست دهه شصت محبوب کیهان و رسانههای اصولگرا بود، این وضعیت برای مهدویان در نیمه دهه نود مصداق داشت، محبوب رسانههای انقلابی و ارزشی. پس از نوبت عاشقی، روزنامه اطلاعات که ذات اصلاحطلبی دارد از نوبت عاشقی مخملباف بشدت انتقاد کرد. «حمیدرضا زاهدی» مدیر مسئول یکی از روزنامههای اصلاح طلب دوم خرداد با عنوان «روزگار».
پس از «شیشلیک» انتقادات گروههای اصلاحطلب از مهدویان افزایش یافت و با زخمکاری به اوج رسید. زخم کاری مغضوب هر دو جناح است، مبتنی بر ارزشهایی که بر اساس آن آثار نمایشی را قضاوت میکنند. پس سودای رفتن و همکاری با نتفلیکس یک بلوف یا یک تهدید است؟ چون هیچ جناحی طالب اثر مهدویان نیست!
مهدویان با نگارش این بیانیه نشان داد، نئومخملباف ۱۴۰۰ خواهد شد، اما مخملباف وقتی مهملبافت که در جشنوارههای جهانی جوایز فراوانی کسب کرده بود و یک چهره بینالمللی بود. آن طیف از برندگان جشنوارههای جهانی نظیر مخلمباف آیا توانستند درخشش گذشته خود را در بیرون از ایران تکرار کنند و در نهایت ثمره مخملباف با کارنامهای مفصل از دریافت جوایز خارجی چه شد؟ سکس و فلسفه. مهدویان با کدوم روزمه بینالمللی چنین خط و نشانی را ترسیم میکند که با پلتفرمهای جهانی همکاری خواهد کرد؟
انتقادات گروههای اصلاحطلب از مهدویان با شیشلیک افزایش و با زخمکاری به اوج رسید. زخم کاری مغضوب هر دو جناح است. پس سودای رفتن و همکاری با نتفلیکس یک بلوف یا یک تهدید است؟
به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق،شاید بپرسید مگر سیگار کشیدن چه عیبی دارد؟ اصلا مگر در واقعیت خیلی از مردم سیگار نمیکشند؟ پس چرا باید نشان دادن این کار در فیلمها و مجموعههای نمایشی مذموم باشد؟ واقعیت این است سوالات ظاهرا منطقی بالا، پیشفرضهای غلطی دارند که طبیعتا نتیجهای نادرست از آنها حاصل شده است. سیگار کشیدن اگرچه ممنوعیتی ندارد (منهای اماکن عمومی) اما واضح است نفس سیگار کشیدن در شرایط معمول با نشان دادن همین کار در مجموعههای نمایشی و فیلمها، زمین تا آسمان فرق دارد. برای مثال همفری بوگارت ممکن بود در خلوت خودش سیگار بکشد و هیچکس هم کاری به کارش نداشته باشد اما وقتی در فیلم کازابلانکا و شاهین مالت با آن فیگور و ادا و اصول سیگار روشن میکند و پک میزند، محال است قبول نکنیدخیلی از جوانها وسوسه نشدهاند تا یک نخ سیگار روشن کنند و برای تجربه هم که شده مثل بوگارت سیگار بکشند. یا اصلا چرا راه دور برویم. قبول ندارید که خیلیها با دیدن مجموعه زخم کاری و جواد عزتی که فندک زیپو را در میآورد و سیگار روشن میکند، به هوس میافتند مثل او باشند و مثل او سیگار چاق کنند؟ هرچقدر هم بهتر و جذابتر بازی کند، تعداد بیشتری از مخاطبان (بهخصوص جوانترها) مثل او میپوشند، حرف میزنند، میخندند و سیگار میکشند. متاسفانه در بسیاری از مجموعههای نمایش خانگی حتی این موارد هم رعایت نمیشود. پدر جلوی بچههای کوچکش سیگار میکشد، پسر به پدر سیگار تعارف میکند، زن و مرد با هم راه میروند و سیگار دود میکنند و. با دست فرمانیکه شبکه نمایش خانگی درحال ویراژ دادن با آن است، بعید نیست که بهزودی همین رعایت موارد اندک از سوی سیگاریها هم در جامعه رنگ ببازد و از سوی دیگر، آش دوباره چنان شور شودکه ابلاغیه و دستورالعمل صادر شود که نمایش و استعمال هرگونه دخانیات در تمام فیلمها و مجموعهها ممنوع است.
۴۲ زخم کاری سیگاریها آن شعر آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است را اینطور ادامه میدهند: سیگار بعد چایی، چایی بعد سیگار. اما سریال شبکه نمایش خانگی «زخم کاری» به نویسندگی و کارگردانی محمدحسین مهدویان، مصرع دوم شعر را به «سیگار پشت سیگار» تبدیل کردهاست و به نظر میرسد حتی با همین چهار قسمت منتشر شده هم بتواند نام اثرش را در کتاب رکوردهای گینس ثبت کند. بس که شخصیتهای مختلف این سریال سیگار میکشند، بهویژه شخصیت مالک مالکی با بازی جواد عزتی.
هرچند در شروع سریال در زمینه بدآموزیهای احتمالی اثر هشدار لازم به تماشاگران داده میشود و مینویسند: «این سریال دارای محتوایی است که تماشای آن ممکن است برای کمتر از ۱۵ سال مناسب نباشد.» و به نوعی درجهبندی محو سنی در آن رعایت شده اما این تلنگر جدی و کافی نیست و چهبسا مخاطبان کم سن و سالی که دلبسته جواد عزتی هستند، وقعی به این محدودیت سست و غیررسمی ننهند و بهناچار با صحنههای سیگارکشیدن قهرمان و بازیگر محبوبشان مواجه شوند و آن بدآموزی و الگوبرداری که نباید اتفاق بیفتد.
گرچه ممکن است توجیهاتی از این قبیل از سوی سازندگان سریال مطرح شود که شخصیتهایی سیگار میکشند که درواقع و در عمل ضدقهرمان محسوب میشوند و آدمهای صالح و درستکاری نیستند، از جمله خود مالک مالکی که دست به جنایت میزند یا ناصر که شخصیت تندخویی است، هرچند تا اینجا دست به قتل و جنایت نزده اما آدم مثبتی هم به نظر نمیرسد. با این حال تعدد و حجم بالای صحنههای سیگار که بسیاری از آنها غیرضروری و فاقد بار دراماتیک هستند، باعث اعتراضاتی در فضای خانوادهها و رسانه شدهاست و جنبه بدآموزی و منفی اثر را تقویت و تشدید میکند. فارغ از بیملاحظگی سازندگان سریال که میتوانستند کمی در این زمینه خوددارانه عمل کنند و از فضای باز موجود در این خصوص استفاده و چهبسا سوءاستفاده نکنند، بحث کنترل و نظارت شبکه نمایش خانگی و سازمان سینمایی هم مطرح میشود که باز همچون موارد مشابه دیگر دقیق و درست و کافی عمل نکرده و اجازه چنین فضای دودآلودی را به یک اثر نمایشی داده است. ضمن اینکه این فقط محدود و منحصر به زخم کاری نیست و دیگر سریالهای شبکه نمایش خانگی، با چنین دود و دمی (هرچند با میزان و شدت کمتر) پیش میروند اما سریال مهدویان دیگر نوبر است در این خصوص و چشم بازار را با دود سیگار کور کردهاست.
روز – خارجی – سیگار!
ما با بررسی چهار قسمت منتشر شده زخم کاری تاکنون به آمار جالبی رسیدیم و تا اینجا ۴۲ پلان (نما) سیگار کشیدن و در مواردی تریاک کشیدن را در این سریال دیدهایم. به تفکیک در قسمت اول ۶ صحنه، در قسمت دوم ۱۵ صحنه، در قسمت سوم ۸ صحنه و در قسمت چهارم ۱۳ صحنه.
اگر سریال با همین میزان و شدت صحنههای سیگار و مصرف تریاک و دیگر مخدرات پیش برود، دست سریال «آینه عبرت» و شخصیت آتقی را هم میبندد!حالا بیایید و صحنههای سیگاری و دود و دمی زخم کاری را با هم مرور کنیم و ببینیم چقدر نمایش چنین صحنههایی ضرورت داشت و حاوی بار دراماتیک بود و چقدر هم غیرمنطقی و غیرضروری این کار صورت گرفت.
اول از همه اینکه خود تیتراژ ابتدایی به اندازه کافی گویاست و نشان میدهد که چقدر در طول خود سریال، قرار است صحنههای سیگار کشیدن ببینیم. مالک مالکی (جواد عزتی) را در چند نمای کارتونی شده، در حال کشیدن سیگار میبینیم. هرچند در کلیت موافق این حجم از مصرف سیگار آن هم در یک اثر نمایشی محبوب و پربیننده نیستیم اما انصافا سازندگان سریال در همین تیتراژ اول صادقانه عمل کردهاند و چشمههایی از تفکیکناپذیری مالک و سیگار را به مخاطب نشان میدهند. بهجز مالک، در یکی از نماهای تیتراژ، شخصیت نجفی با بازی مهدی زمینپرداز را هم در حال کشیدن سیگار میبینیم.
اولین شخصی که در قسمت اول، سیگار میکشد ناصر (سعید چنگیزیان) است. او سیگار را در حضور پدرش، حاج عمو (سیاوش طهمورث) میکشد که خودش همزمان مهیای مصرف تریاک است. فارغ از این شروع که بدآموزی در آن موج میزند، نکتهای قابل طرح است. بهجز غیرضروری بودن کشیدن سیگار توسط ناصر، حرمت نگاه نداشتن پدر مساله مهمی است. معمولا در فرهنگ ایرانی، سیگاریترین افراد هم احترام بزرگترها بهویژه پدر را نگاه میدارند و دستکم در حضور او سیگار نمیکشند اما ناصر این مساله را رعایت نمیکند. توجیه البته میتواند بیملاحظگی و بیادبی شخصیتی چون ناصر باشد، ولی تعداد و تکرار این کار، حتی بار نمایشی اثر را مخدوش میکند و توی ذوق مخاطب میزند. با یک بار نمایش این کار هم میشد منظور را درباره شخصیت ناصر منتقل کرد.
مالک موقع ثبت قرارداد با نروژیها حتی دیالوگی در ترویج سیگار میگوید که واقعا ضروری نیست. نجفی: «مالک کجا رفتی؟ اینا خیلی وقته منتظرن.» مالک: «بیا، بیا یه سیگار بکشیم! »بازی مالک با فندک سر میز قرارداد، سیگار کشیدن مالک بعد از قرارداد، تصویر جعبه سیگار و زیرسیگاری پر سمیرا (رعنا آزادی ور)، سیگار و زیرسیگاری و جعبه سیگار ناصر در دفتر، سیگار کشیدن مالک درحالیکه رب دوشامبر به تن دارد، دیگر صحنههای مروج دود و دومی قسمت اول هستند. در این میان شاید تنها سیگارکشیدن پایانی که مالک استرس فراوانی از خیانت به حاج عمو در انعقاد قرارداد دارد، توجیه داشتهباشد و باقی صحنههای سیگاری غیرضروری باشد.
شروع قسمت دوم که اصلا بساط تریاککشیدن حاجعمو و شخصیت احمد (کاظم هژیرآزاد) است که ظاهرا بیشتر خوشایند جماعت تریاکی باشد، چرا که احساس میکنند جزئیترین آداب این کار رعایت شده. تعارف وافوری حاج عمو به پدر عروسش را به یاد بیاورید: «میخوای یه دود بزنی؟ صابخونه پک نزنه به آدم برمیخوره… جنسش خیلی خوبه. تفاله که نیستش که. مرده رو هم زنده میکنه!» باز هم در ادامه یک دیالوگ ترویجی دیگر درباره سیگارکشیدن داریم. وقتی سمیرا به عنوان لیدی مکبث ماجرا میخواهد همسرش را برای جنایت وسوسه کند، میگوید: «یه سیگار روشن کن.» آیا واقعا راه دیگری برای آرام کردن یک فرد پریشان احوال به جز سیگار کشیدن وجود ندارد؟
سیگار کشیدن کریم (امیرحسین هاشمی) که مشکل عصبی دارد و درگیر مشکلات حضانت فرزندش است، شاید توجیه نصفه نیمهای داشتهباشد،ولی باز تعدد و تکرار آن است که آزاردهنده و بیش از حد به نظر میرسد. شاید با ارفاق برای تعداد بالای سیگارکشیدن مالک، توجیهاتی وجود داشتهباشد اما سیگارکشیدنهای ناصر غیرضروریتر به نظر میرسد. سیگارکشیدن او در حیاط در قسمت دوم از این جنس است، بعد هم که نجفی با سیگار به او اضافه میشود. آن وسط هم که یک لول تریاک که جنسش از ناف پنجشیر است، از سوی مالک به احمد تعارف میشود. واقعا چقدر نمایش این صحنه ضرورت دارد؟ سیگارکشیدن مالک در ماشین در راه ویلای کلاردشت در ادامه چقدر منطق و ضرورت نمایشی دارد؟ پایپ کشیدن کریم حتما باید نشان داده میشد؟ سیگار کشیدن ناصر موقع جر و بحث با پدرش، سیگارکشیدن مالک در همراهی با حاج عمو، سیگارکشیدن نجفی، اینها همه چه کمکی به قصه میکند؟
در این میان سیگارکشیدن سمیرا موقع جنایت، بار دراماتیک دارد و بجا به نظر میرسد. همینطور سیگارکشیدن مالک بعد از جنایت.در قسمتسوم هم مرگ حاج عمو، بهانهای برای سیگار کشیدنهای مدام شخصیتها به دست میدهد که البته به لحاظ نمایشی و دراماتیک واقعا ضروری به نظر نمیرسند. تعارف کردن سیگار توسط اخوان به مالک چه ضرورتی دارد واقعا؟ تنها سیگارکشیدن فاتحانه مالک در پایان این قسمت است که مناسب است و توجیه دارد و او بعد از تشری اساسی به عموزادهها و خط و نشان کشیدن و به میمنت این فتح و آغاز سلطنت، سیگار سرخوشانهای میگیراند. قسمت چهارم با سیگارکشیدن غیرضروری مالک در جشنتولد شروع میشود و با سیگارکشیدنهای بیدلیل دیگر همچون مالک در باشگاه سوارکاری، مالک موقع مکالمه با احمد، نجفی وقتی میخواهد از مالک باجگیری کند، ناصر در دفتر کار، نجفی در باجگیری دوباره از مالک، ادامه مییابد. در این میان سیگارکشیدن مالک بعد از تهدید نجفی منطقی است. همچنین سیگارکشیدن کریم در شبی بارانی و کمی قبل از قتل نجفی.
سیگاریهای بد یا بدهای سیگاری
گمان نکنید میشود پای یکی از سریالهای شبکه نمایشخانگی نشست و یک آدم سیگاری یا حتی یک نخ سیگار ندید؛ داستان هر چه باشد و سریال از هر گونهای که باشد، باز میتوان یک صحنه سیگارکشیدن در آن پیدا کرد. همانطور که در این دو صفحه میبینید و لابد در سریالهای نمایشخانگی دیدهاید، تقریبا به سختی میتوان سریالی در این پلتفرم پیدا کرد که در آن حتی یک فرد سیگاری وجود نداشتهباشد. درست است که در دنیای واقعی همه جا و در میان هر قشری میتوان آدمهای سیگاری را دید اما جهان درام، قواعد خودش را دارد و حتی سیگارکشیدن شخصیتهای منفی آثار نمایشی باید دلیل و کارکرد داشتهباشد. دانستن این نکته هم خالی از لطف نیست که در شبکههای تلویزیونی کشور ترکیه که سریالهایش مخاطبان پرو پاقرص کم ندارد، حتی شخصیتهای منفی در حال سیگار کشیدن دیده نمیشوند و در بازنمایی خلافکارها یا گنگهای بزهکار استانبول هم از سیگار خبری نیست! از میان انبوه سریالهای عرضه شده در شبکه نمایش خانگی از جمله: ممنوعه، سیاوش، میخواهم زنده بمانم، خوب بد جلف، نهنگ آبی، هیولا، کرگدن و چند نمونهای که در ادامه میخوانید تقریبا هیچ سریالی نیست که در آن از دود و دم خبری نباشد. به نمایندگی از این سریالها این سه مورد را به لحاظ ضرورت استعمال سیگار بررسی کردهایم.
ضدقهرمانهای سیگاری
اجازه بدهید از سریال گیسو شروع کنیم که یک درام خانوادگی است و بر اساس منطق داستانی میتوانست از سیگار به عنوان یکی از نمادهای معرفی شخصیتهای بزهکار در فیلمها و سریالهای ایرانی، دور ماندهباشد اما در این سریال یونس با بازی مسعود رایگان سیگار میکشد و از آنجا که حضورش در سریال بسیار کمرنگ است، سیگار کشیدنش هم بسیار کم دیده میشود. گروه خلافکارهایی که برای به دام انداختن یونس، پسرش رضا را ربودهاند نیز بر اساس ارتباط نمادین سیگار و آدمبدها، سیگاری هستند. استعمال سیگار در سریال گیسو به همین دو مورد ختم نمیشود و سیگاری قهار این سریال پیمان است با بازی هومن سیدی که هر بار به هر بهانه در هر فضایی و نیز حتی در مقابل بازیگر کودک سریال هم سیگار دود میکند.
قهرمان ضد قهرمان دودی وقتی در سریالهای معمولی و درامهای خانوادگی شبکه نمایشخانگی میتوان آدمهای سیگاری را دید و سیگارکشیدنشان را به وضوح تماشا کرد، سریال ملکهگدایان با توجه به داستانی که دارد، نمیتواند از سیگار که هیچ، از هر نوع ماده مخدری خالی باشد. در این سریال قهرمان و ضدقهرمان سیگاری هستند؛ البرز با بازی آرمان درویش که قهرمان داستان است و شبیر با بازی رضا بهبودی که یکی از ضدقهرمانهاست، سیگار میکشند. اگرچه جهان روایت و موقعیتی که داستان ملکهگدایان در آن رخ میدهد، در مابهازای واقعی و بیرونیاش خالی از آدمهای سیگاری نیست اما سیگار کشیدنهای شخصیتهای این سریال بهخصوص شخصیتی مانند شبیر در این حد و اندازه، از چارچوب قراردادهای درام هم بیرون زده و منطقی به نظر نمیرسد.
مورد عجیب مهران مدیری سریال دراکولا؛ کمدی نه چندان موفق مهرانمدیری که این روزها از شبکه نمایشخانگی عرضه میشود از معدود سریالهای این شبکه است که میشود گفت از دود و دم برحذر بودهاست اما نه کاملا. یکی از معدود قسمتهای سریال دراکولا که در آن میشود سیگارکشیدن یکی از شخصیتها را دید، همین نمای سیگارکشیدن مهران مدیری است که البته خالی از معنا هم نیست. کامروا در حال فریبدادن ژاله و جلب اعتماد اوست، چربزبانی، زبان بدن، رفتار اطمیناندهنده بهعلاوه سیگار کشیدن که رهایی و بیخیالی را تداعی میکند، ابزاری هستند که مدیری به کمک آنها سعی دارد کامروا و شخصیت حیلهگرش را به مخاطب معرفی کند. از مهران مدیری که در نشست خبری و در حضور خبرنگاران و اهالی رسانه، سیگارش را آتشزده و دودش را به کام کشیده، بعید بود صحنههای سیگار کشیدن در سریالش را تا این اندازه محدود کند هر چند برخی همکاران حاضر در نشست خبری ساعت ۵ عصر، اذعان دارند او پیش از روشن کردن سیگارش از حضار اجازه گرفتهاست.
منبع: جام جم آنلاین
چرا سیگارکشیدن و به نمایش درآوردن آن به یکی از ملزومات سریالهای شبکه نمایش خانگی تبدیل شده است؟