محمد صرفی

آن روز که سفارت انگلیس دیگ نذری بار گذاشت

آن روز که سفارت انگلیس دیگ نذری بار گذاشت



بودن با امام حسین(ع)، ایستادگی و مقاومت در برابر یزیدیان زمان و ادامه جهاد تبیین آن حضرت و حضرت زینب(س) است.

به گزارش مجاهدت از مشرق، محمد صرفی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: ماجراها از تب و تاب می‌افتند. انسان‌ها فراموش می‌شوند. گرد و غبار کهنگی بر همه چیز می‌نشیند اما در این میان ماجراها و آدمهایی نادر و استثنائی نیز هستند. از چنان تلالوئی برخوردارند که گذر قرن‌های متمادی نیز قادر به کمرنگ کردن حضور و اثرشان نیست. سیدالشهدا(ع) و عاشورایش از این دست انسان‌ها و وقایع نادرند.

نکته خاص ماجرا آنجاست که زوال همه چیز در دنیا طبیعی است و نیازی به دخالت عوامل خارجی ندارد. اما واقعه عاشورا نه تنها در گذر زمان و به‌طور طبیعی دچار کهنگی و زوال نشده بلکه حتی تلاش‌های متعدد عوامل خارجی و دشمنان این چراغ هدایت نیز برای تحمیل زوال، راه به جایی نبرده و به شکست انجامیده است. 

منابع تاریخی می‌گویند اولین بنا و بارگاه را بر مدفن سیدالشهدا(ع)، مختار ثقفی ساخت و اولین تخریب به دست منصور دوانقی، دومین خلیفه عباسی رخ داد.‌هارون الرشید و متوکل دو خلیفه جور بعدی بودند که بر بارگاه آن حضرت تاختند و تخریبش کردند.

المسترشد بالله خلیفه سی‌ام عباسی، ملعون بعدی بود که دست به این کار زد و به حرم یورش برد. از آن پس حرم امن بود تا سال ۱۲۱۶ قمری که وهابی‌ها بر حجاز مسلط شدند و به کربلا حمله کردند.

کلیددار حرم در شرح ماجرا می‌نویسد: «آنان درب‌های حرم و نرده‌های فلزی و آینه‌کاری حرم را کندند و اشیای قدیمی و هدایای پادشاهان و شاهزادگان ایرانی را به تاراج بردند. همچنین تزئینات دیوارها و طلاهای سقف، شمعدان‌ها، فرش‌های گران‌بها، لوسترهای گران‌قیمت، درب‌های کنده‌کاری‌شده و غیره را تاراج کردند. افزون بر این کار نزدیک به پنجاه نفر را کنار ضریح و پانصد نفر را در صحن شریف به قتل رساندند. شهر کربلا را نیز ویران کردند و بی‌رحمانه به کشتار پیرمردان و کودکان و زنان و مردان و غارت خانه‌ها پرداختند و کسی از حمله وحشیانه آنان در امان نماند.»

و بالاخره آخرین بار حدود سه دهه پیش بود که صدام به کربلا و حرم یورش برد. سرکرده جسارت کنندگان دامادش حسین کامل بود که برای سالار شهیدان رجزخوانی کرد و گفت؛ «توحسین هستی و من هم حسینم!» و شخصاً با گلوله‌تانک گنبد حرم را هدف گرفت. چهار سال بعد صدام او را که به اردن‌گریخته بود با فریب به عراق کشاند و کشت.

اینها نمونه‌هایی از تلاش برای تخریب بارگاه منور سیدالشهدا(ع) در طول تاریخ بود. علاوه‌بر آن، در دوره‌های مختلف تاریخی، زائران حضرتش با مصائب و مشکلات بسیاری مواجه بوده و زیارت آن حضرت گاهی به قیمت جان افراد نیز تمام می‌شده است. شرط قطع دست راست برای اجازه زیارت حرم حضرتش در زمان متوکل یکی از مشهورترین این مصائب است.

مسعودی، در کتاب مروج الذهب می‌نویسد: «خانمی به قصد زیارت بارگاه امام حسین‌(ع) به مامور ثبت‌نام مراجعه کرد. به وی تذکر دادند، آیا می‌دانی که شرط رفتن به زیارت قطع دست است؟ آن زن پاسخ داد: از شرایط آگاهم! متصدی ثبت‌نام، اسم این خانم را می‌نویسد. آن گاه به وی دستور می‌دهد: دستش را برای قطع کردن بیرون بیاورد. آن زن دست چپ خود را بیرون می‌آورد! مامور می‌گوید: خانم فرمان خلیفه می‌گوید، باید دست راست داوطلب زیارت قطع شود.

آن زن دست راست خود را از زیر حجاب بیرون آورده و می‌گوید: این دست را سال گذشته قطع کردید»!

اینها تنها نمونه‌هایی از تلاش‌های ملموس و فیزیکی برای مقابله با مکتب عاشورا در طول تاریخ است و داستان تلاش‌های فکری و عقیدتی برای زیرسؤال بردن، تخطئه و فراموشی این نهضت، بسیار مفصل‌تر است. چه آنانکه از هزار سال پیش تاکنون گمان می‌کردند با حمله و آب بستن و شخم زدن و گلوله‌باران می‌توانند این مرکز عشق و هدایت را نابود کنند و چه آنانکه که امروز در خیال تحریف ماهیت این نهضت هستند، دچار اشتباه محاسباتی بودند و هستند. 

انقلاب اسلامی ایران، پیروزی و تداوم خود را مدیون مکتب عاشوراست. امروز نیز هستند کسانی که سعی دارند پیام عاشورا را تحریف کنند و حتی به آن رنگ و لعاب دینی نیز بدهند. ایستادگی در برابر یزیدیان زمان را تخطئه کرده و توصیه به تقیه می‌کنند. اگر ایستادگی در برابر ظلم و جور، تقیه‌بردار بود، چه نیازی بود امام حسین(ع) و خاندان اهل بیت پیغمبر(ص) و یارانش جان خود را فدا کنند.

آنان‌که به تقیه و سازش در برابر استکبار توصیه می‌کنند در واقع ترس و سستی خود را پشت نقاب خیرخواهی پنهان کرده‌اند. آن هنگام که حضرت قصد سفر از حجاز به عراق را کردند، کم نبودند خواص و بزرگانی که ایشان را از این سفر برحذر داشتند و زنهار دادند. اغلب توصیه‌کنندگان بیش از آنکه نگران جان امام(ع) باشند، می‌خواستند با ممانعت از قیام ایشان، سکوت و مماشات خود در برابر دستگاه طاغوت و جور را به نوعی توجیه کنند. آنهایی هم که امروز چنین توصیه‌هایی دارند، از همان قماشند. 

این‌جاست که خستگان و بریدگان و آلودگان به چرب و شیرین دنیا برای تحریف عاشورا با دشمنانش هم‌دست می‌شوند و می‌خواهند با سیاست‌زدایی، عزاداری محرم را به مناسکی بدون هدف و هویت مبدل کنند. هرچقدر می‌خواهید برای امام حسین(ع)‌گریه کنید و بر سر و سینه بزنید و حتی قمه بر فرق خود بکوبید و جوی خون راه بیندازید اما حرفی از راه و هدف او نزنید و تبیین نکنید چرا آن حضرت کشته شد.

مبادا این عزاداری‌ها و تجمع‌ها سبب تفکر و تحول شود. بقول ظریفی انگار امام حسین(ع) در تصادف کشته شده است! این‌جاست که عزاداری عاشورا به کارناوالی سالانه و بی‌روح فروکاسته می‌شود که اگر چنین شد دشمن چه هراسی از آن داشته و چه جای تعجب دارد اگر سفارت انگلیس هم چند دیگ قیمه نذری بار بگذارد؟!

آنچه سیدالشهدا(ع) برایش سر داد، بیداری جامعه با شعار «هیهات منّاالذله» بود. در روزی که هیچ مانندی در تاریخ نداشته و نخواهد داشت، بهترین انسان‌های روی زمین به فجیع‌ترین شکل ممکن به دست شقی‌ترین افراد کشته شدند تا حقیقتی را برای همه جهانیان تبیین کنند. هزینه این تبیین، خون مطهر فرزند پیغمبر(ص) و یارانش و اسارت خاندان مکرم ایشان بود و این برای امروز ما درس‌ها دارد که «جهاد تبیین» از چنان اهمیت و اولویتی برخوردار است که حتی به قیمت نثار خون باید انجام گیرد. به‌قول سید شهیدان اهل قلم، در عالم رازی است که جز به بهای خون فاش نمی‌شود. 

«هل من ناصر ینصرنی» امام حسین(ع) تنها برای روز عاشورا نبود و اگر امروز نیز می‌خواهیم در صف یاران حضرتش باشیم، راه باز است؛ «فَیا لَیتَنی کنْتُ مَعَکم فَأفُوزَ مَعَکم». بودن با امام حسین(ع)، ایستادگی و مقاومت در برابر یزیدیان زمان و ادامه جهاد تبیین آن حضرت و حضرت زینب(س) است.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

آن روز که سفارت انگلیس دیگ نذری بار گذاشت بیشتر بخوانید »

گریه گرگ برای گله!

گریه گرگ برای گله!



باید به حال انسان معاصر ‌گریست. و همین‌طور باید خندید به حال آنهایی که این حیوان درنده(امریکا) را بزک کرده و گمان می‌کنند با کرنش کردن در برابر آن و بوسه زدن به پنجه‌اش، می‌توان از گزند آن مصون شد.

به گزارش مجاهدت از مشرق، محمد صرفی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:

دسامبر سال ۲۰۱۷ نشریه پولیتیکو یک یادداشت داخلی میان مقامات ارشد دولت وقت آمریکا را فاش کرد. «برایان هوک» – نماینده کاخ سفید در امور ایران- در این یادداشت خطاب به «رکس تیلرسون»، وزیر خارجه وقت آمریکا می‌نویسد: «یکی از دستورالعمل‌های مفید برای یک سیاست خارجی واقع‌بینانه و موفق این است که با متحدان باید متفاوت و بهتر از دشمنان رفتار شود. ما به دنبال تقویت دشمنان آمریکا در خارج از کشور نیستیم. ما به دنبال فشار، رقابت و مانور دادن در برابر آنها هستیم. به همین دلیل باید حقوق بشر را در روابط آمریکا با چین، روسیه، کره شمالی و ایران موضوع مهمی بدانیم. و این تنها به دلیل نگرانی اخلاقی برای رفتار داخلی آن کشورها نیست. همچنین به این دلیل است که فشار بر این رژیم‌ها در زمینه حقوق بشر یکی از راه‌های تحمیل هزینه، اعمال فشار متقابل و بازپس‌گیری ابتکار عمل آنها به لحاظ استراتژیک است.»

این سند به روشنی گویای نگاه آمریکا به مقوله «حقوق بشر» است. عبارتی در ظاهر زیبا و دهان پرکن اما در واقع ابزاری صرفاً سیاسی برای توجیه و خصومت‌ورزی با کشورهای غیرهمسو با سیاست‌ها و منافع واشنگتن. نکته جالب آنکه کشوری از این ابزار استفاده می‌کند و مدعی حمایت از حقوق بشر است که کارنامه و تاریخچه‌ای بسیار سیاه و شاید بتوان گفت دهشتناک‌ترین کارنامه را در این زمینه در تمام جهان دارد.

برای درک کامل عمق و وسعت جنایات متعدد واشنگتن علیه بشریت، نقض حقوق مدنی و بشری و نقض قوانین بین‌المللی، باید به تاریخ آن نگاه کرد. این نظام سیاسی بر اساس نابودی میلیون‌ها بومی، مردمی که قرن‌ها در قاره آمریکای شمالی در صلح و آرامش زندگی می‌کردند، بنا شد.

پس از نسل‌کشی میلیون‌ها تن از بومیان، برای ساخت کشور آمریکا، بردگان به‌کارگیری شدند. تخمین‌ها می‌گوید بیش از ۳۰ میلیون سیاه‌پوست از محل زندگی خود ربوده شده و به شکلی حیوانی فاصله قاره آفریقا تا آمریکا را با کشتی طی کردند. بسیاری از بردگان در طول مسیر جان خود را از دست می‌دادند و در مقابل چشم اعضای خانواده خود، مانند زباله به دریا ‌انداخته می‌شدند.

آنهایی که از این سفر طولانی و شکنجه‌بار جان سالم به در می‌بردند، مجبور می‌شدند در سرزمین رویاها برای ساعات طولانی با کمترین دستمزد ممکن کار کنند. آنها در آمریکا همان‌طور که امروز یک صندلی یا اسب خرید و فروش می‌شوند، معامله می‌شدند. آنچه از آن به عنوان تمدن آمریکایی یاد می‌شود، بنایی است که پایه‌های آن در خون میلیون‌ها بومی این منطقه و سیاه‌پوستان آفریقایی قرار دارد.

یکی از اولین جنایت‌های حقوق بشری بزرگ آمریکا در خارج از خاک این کشور، در سال‌های پایانی قرن نوزدهم رخ داد. اسپانیا در جنگ با آمریکا بر سر مستعمرات خود در قاره آمریکا شکست خورد. اسپانیای شکست خورده، فیلیپین را هم به آمریکا واگذار کرد. مردم فیلیپین، استعمارگران جدید را برنتافتند و برای استقلال خود قیام کردند. ارتش آمریکا طی حدود سه سال

– از سال ۱۸۹۹ تا ۱۹۰۲- حدود یک میلیون فیلیپینی را کشتند. مسلمانان منطقه مورو، نبرد با اشغالگران آمریکایی را تا یک دهه بعد نیز ادامه دادند. «ویلیام هوارد تافت» که به عنوان فرماندار آمریکایی فیلیپین منصوب شده بود و بعدها رئیس‌جمهور آمریکا نیز شد، گفته بود: مردم فیلیپین «توده وسیعی از مردم نادان و خرافاتی» هستند!

جنایت آمریکا در جنگ جهانی دوم تاریخی و بی‌مانند است. تنها کشوری که در طول تاریخ از بمب اتم استفاده کرد و صدها هزار تن را ظرف چند دقیقه کشت. اشغال خاک ژاپن توسط آمریکا همچنان ادامه دارد و جنایت علیه مردم این کشور به خبری عادی طی هفتاد سال اخیر تبدیل شده است. پرونده تجاوز و حتی قتل زنان ژاپنی به دست سربازان آمریکایی بسیار قطور است و جزیره اکیناوا در مرکز این جنایت و تباهی است.

حمله آمریکا به ویتنام سرفصل دیگری از نقض حقوق بشر و جنایات جنگی در کارنامه آمریکاست. در ۱۶ مارس ۱۹۶۸ سربازان آمریکایی ۴۰۰ ویتنامی را در روستای می‌لای قتل عام کردند. نژادپرستی ریشه این جنایت بود.

افکار عمومی به‌شدت تحت تاثیر قرار گرفت اما دفاعیات از سربازان جنایتکار از اصل جنایت کمتر دردناک نبود. یکی از مدافعان گفت: «بسیاری از این افراد به کشتن یک مرد فکر نمی‌کنند. منظورم یک مرد سفیدپوست است. یک انسان!» دیگری هنگام اشاره به قربانیان چنین گفت: «این‌طور نبود که آنها انسان باشند.»

آمریکا در تاریخ طولانی و خشونت‌آمیز خود، در تلاش برای تبدیل شدن به یک قدرت جهانی، حقوق بشر، قوانین بین‌المللی و حتی نجابت مشترک انسانی را نادیده گرفته است. فقط در ۵۰ سال گذشته، آمریکا حداقل در ۳۰ کشور مختلف دست به عملیات نظامی زده و در همه آنها به بهانه‌های مختلف غیرنظامیان را به قتل رسانده است.

کارنامه هیچ کشور دیگری بر روی کره زمین نمی‌تواند با این سطح از جنایت رقابت کند. عراق و افغانستان دو نمونه از خونبارترین این تجاوزها هستند. آمریکا پیش از حمله به عراق، این کشور را تحت تحریم‌های شدید قرار داد که بر اثر آن نیم میلیون کودک عراقی جان باختند. وقتی از مادلین آلبرایت وزیر خارجه آمریکا درباره سیاست آمریکا و مرگ این تعداد از کودک پرسیده شد، در کمال وقاحت پاسخ داد: «به نظر ما ارزشش را داشت.»

فلسطین سرفصل سرخ دیگری در کارنامه حقوق بشری آمریکاست. ملتی که به جرأت می‌توان گفت در تاریخ معاصر در زمینه متحمل شدن ظلم و ستم و خشونت سازمان یافته و سیستماتیک، رکورددار است. جنایت روزمره علیه میلیون‌ها فلسطینی نزدیک به یک قرن است که ادامه دارد و اگرچه به دست رژیم نژادپرست اسرائیل انجام می‌شود اما بار اصلی اخلاقی و حقوقی این جنایت بر دوش آمریکاست. این کشور حامی مالی، سیاسی و نظامی رژیم صهیونیستی بوده و چنان در این حمایت غرق است که بسیاری از تحلیلگران غربی معتقدند، منافع ملی آمریکا گروگان این رژیم است.

اگر بخواهیم لیست نقض حقوق بشر از سوی آمریکا را حتی همین‌قدر مختصر ادامه بدهیم، مثنوی هفتاد من کاغذ می‌شود؛ از جنایات بی‌شمار در آمریکای لاتین گرفته تا شراکت در کشتار مردم مظلوم یمن، تجاوز به لیبی، کشورهای مختلف آفریقایی. آمارها می‌گوید آمریکا پس از جنگ جهانی دوم تاکنون ۲۰ میلیون نفر را در سراسر دنیا کشته است.

و بالاخره جنایات متعدد و متنوع این رژیم شیطانی علیه ملت ایران که از پیش از انقلاب آغاز شد و با وقوع انقلاب اسلامی، ابعاد بسیار گسترده‌تری یافت. یکی از این جنایت‌های فراموش نشدنی است که امروز مصادف با سالروز آن است، شلیک به هواپیمای مسافری ایران بر فراز خلیج‌فارس در سال ۱۳۶۷ است که به شهادت ۲۹۰ نفر انجامید.

این آمریکای واقعی است و وقتی چنین کشوری دم از حقوق بشر می‌زند باید به حال انسان معاصر ‌گریست. و همین‌طور باید خندید به حال آنهایی که این حیوان درنده را بزک کرده و گمان می‌کنند با کرنش کردن در برابر آن و بوسه زدن به پنجه‌اش، می‌توان از گزند آن مصون شد.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

گریه گرگ برای گله! بیشتر بخوانید »

مذاکره در قطر نگاه تاکتیکی یا راهبردی؟

مذاکره در قطر نگاه تاکتیکی یا راهبردی؟



تا وقتی آمریکایی‌ها فشار را ابزاری برای مهار، تضعیف و در نهایت براندازی در ایران می‌بینند، مذاکره نه تنها بی‌نتیجه است بلکه این توهم و تلاش خصمانه را تشدید نیز می‌کند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، محمد صرفی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: روز شنبه جوزپ بورل مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در سفر به تهران چهار ساعت با حسین امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه کشورمان پشت درهای بسته گفت‌وگو کرد. پس از آن دو طرف در یک کنفرانس خبری مشترک شرکت کرده و دیدگاه‌های خود را بیان کردند.

مهم‌ترین نکته این کنفرانس خبری آن بود که مذاکرات هسته‌ای برای احیای برجام به زودی آغاز خواهد شد و به گفته برخی منابع، این مذاکرات به میزبانی یکی از کشورهای منطقه – به احتمال زیاد قطر- انجام خواهد پذیرفت.

مذاکرات مربوط به احیای برجام از حدود سه ماه قبل متوقف شد. طرف آمریکایی از همان ابتدا سعی کرد توپ را به زمین ایران ‌انداخته و تهران را مسئول توقف مذاکرات معرفی کند. سیاستی که همچنان نیز ادامه دارد. در همین زمینه یک مقام وزارت خارجه آمریکا در اثنای سفر بورل به تهران گفت: «ما آماده‌ایم تا به سرعت توافقی که برای بازگشت متقابل به اجرای کامل برجام در وین مذاکره کردیم را نهایی کرده و آن را اجرا کنیم. اما ایران باید خواسته‌هایی را که فراتر از برجام است، کنار بگذارد.»

ادعای آمریکا درباره خواسته‌های فرابرجامی در حالی مطرح می‌شود که اساساً وضعیت امروز توافق هسته‌ای محصول زیاده‌خواهی و باج‌خواهی فرابرجامی دولت آمریکاست. دونالد ترامپ رئیس‌جمهور سابق آمریکا به امید دستیابی به اهداف فرابرجامی، از توافق هسته‌ای خارج شد و وزیر خارجه او روز اول خرداد سال ۹۷ طی یک سخنرانی رسمی در بنیاد هریتیج، لیستی مشتمل بر ۱۲ مورد از این خواسته‌ها را اعلام کرد که نیمی از آنها مربوط به نفوذ منطقه‌ای ایران بود؛ از لزوم خروج ایران از سوریه گرفته تا عدم حمایت از حزب‌الله لبنان و انصارالله یمن و حشدالشعبی در عراق. جو بایدن در رقابت‌های انتخاباتی ۲۰۲۰ خود را منتقد سیاست ترامپ علیه ایران معرفی کرد و وعده بازگشت به برجام را داد اما وقتی به کاخ سفید رفت در عمل همان سیاست را در پیش گرفت و گفت آمریکا به دنبال توافقی قوی‌تر است و منظور خود از توافق قوی‌تر را مهار قدرت موشکی و نفوذ منطقه‌ای ایران اعلام کرد. دقیقاً همان خواب و خیال‌هایی که ترامپ می‌دید!

کمتر از سه هفته پیش (۱۸ خردادماه) شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی قطعنامه پیشنهادی آمریکا و تروئیکای اروپا علیه ایران را تصویب کرد. پاسخ جمهوری اسلامی به این قطعنامه جمع‌آوری برخی دوربین‌های نظارتی آژانس بود تا نشان دهد هرگونه اقدام خصمانه‌ای بدون پاسخ نخواهد ماند.

گرچه برخی تحلیلگران معتقدند این پاسخ می‌توانست و باید به شکلی قوی‌تر داده می‌شد. گروسی در سفر ابتدای سال خود به تهران قول بستن پرونده پی.ام.دی را در خردادماه داده بود. اما این پرونده نه تنها بسته نشد بلکه مستمسکی برای صدور قطعنامه علیه ایران نیز قرار گرفت.

نکته جالب و قابل تامل ماجرا آنجاست که دولت آقای روحانی یکی از دستاوردهای مهم برجام را بستن همیشگی پرونده پی.ام.دی عنوان می‌کردند. حال آنکه این پرونده برای غرب بسته نشده و هرگز نیز بسته نخواهد شد، که اگر آن را ببندند با چه اهرم و بهانه‌ای ایران را متهم و علیه ما فضاسازی کنند؟!

اگرچه راهبرد جمهوری اسلامی هیچ‌وقت ترک میز مذاکره نبوده اما آغاز مذاکرات غیرمستقیم میان ایران و آمریکا در قطر، پیام اشتباهی را به طرف مقابل مخابره می‌کند. آنها گمان خواهند کرد تصمیم تهران محصول اقدام خصمانه آنها در آژانس است و زمینه را برای حرکت‌های خصمانه بعدی هموار می‌کند.

موافقت با ادامه مذاکره با غرب بر سر احیای توافق هسته‌ای، شاید با این تلقی صورت گرفته باشد که ما ترک‌کننده میز مذاکرات نیستیم و پاسخی به تبلیغات آمریکا باشد که سعی می‌کند ایران اسلامی را مسئول و مسبب بن‌بست فعلی جلوه دهد و این تاکتیک روشی برای خنثی‌سازی این نیرنگ باشد! اما آیا از منظر راهبردی هم، چنین است؟ شک و تردید فراوانی در این خصوص وجود دارد.

دولت سیزدهم یکی از سیاست‌های اصولی و کلان خود را جداسازی معیشت مردم از مذاکرات هسته‌ای اعلام کرده است. تصمیم اخیر در سطح کلان به این سیاست اصولی ضربه می‌زند هرچند واقعاً دولت در سطح کلان خود قائل به این جدایی باشد.

دو گروه هستند که علاقه فراوانی به پمپاژ این گزاره غلط دارند؛ «بدون احیای برجام نمی‌توان مشکلات کشور و مردم را حل کرد.» گروه نخست طرف غربی- از آمریکا و تروئیکای اروپا گرفته تا حتی رژیم صهیونیستی- است که به شدت از بی‌اعتبار شدن این گزاره در هراس است. چرا که در این صورت، تحریم به عنوان تنها ابزار آنها برای فشار، تا حد بسیار زیادی کارایی خود را از دست داده و تیغش کند می‌شود.

شاید این سؤال مطرح شود که این یک گزاره ذهنی و روانی است و تحریم یک واقعیت اقتصادی. چطور باور داشتن یا نداشتن به این گزاره، بر یک واقعیت عینی اثر می‌گذارد؟ پاسخ این سؤال طولانی است و در این مجال نمی‌گنجد. پیشنهاد می‌کنیم اگر به پاسخ این سؤال مهم علاقه دارید، کتاب «هنر تحریم‌ها» اثر «ریچارد نفیو» که از او به عنوان معمار تحریم‌های ایران یاد می‌شود را مطالعه کنید.(پی‌دی‌اف کتاب به صورت رایگان در فضای مجازی موجود است.)

نفیو در این کتاب به شکل تفصیلی توضیح می‌دهد که تحریم اگرچه ابزاری اقتصادی است اما موفقیت یا شکست آن در درجه اول روانی و مربوط به جامعه تحت تهاجم است.

گروه دومی که اگر نگوییم بیش از گروه اول به جا انداختن این گزاره علاقه دارند و تمایلشان کمتر هم نیست، جریان غربگرای داخلی است. جریانی که اگرچه ظهور و نفوذ سیاسی آن در ساختار رسمی قدرت با پایان دولت پیشین، تا حد زیادی پایان یافته اما فضاسازی و عملیات روانی آن در سطح افکار عمومی همچنان ادامه دارد. آنان همچنان اصرار دارند که وانمود کنند مسیر برجام برای حل مشکلات کشور مسیر درستی بوده و هنوز هم تنها مسیر پیش روی کشور است.

مسئله برای این جریان، صرفاً یک پرونده فنی و مدیریتی نیست که بتوان به راحتی از نتیجه آن عبور کرد. برجام یک پرونده نمادین و سنگ محک دو نوع تفکر است. تفکری که معتقد است می‌توان به غرب اعتماد و با آن همراهی و همکاری کرد و تفکری که همراهی با غرب را نه تنها فرصت ندانسته بلکه تهدید نیز می‌داند.

مذاکره غیرمستقیم با آمریکا در قطر، هدیه‌ای ناخواسته به دو گروه فوق است. اواسط خردادماه نشریه آمریکایی فارین‌پالیسی در مقاله‌ای با عنوان «حماقت‌های آمریکا در قبال ایران» به بررسی سیاست‌های واشنگتن در تقابل با جمهوری اسلامی پرداخت و بسیاری از آنها را اشتباه و احمقانه توصیف کرد.

این مقاله طولانی با یک جمع‌بندی قابل تامل به پایان می‌رسد و آن هم اینکه علت باج‌خواهی و زیاده‌طلبی آمریکا در برابر ایران آن است که هنوز هم خیلی‌ها در واشنگتن به براندازی جمهوری اسلامی ایران امید واهی دارند و در مقطع فعلی هم برخی اعتراضات معیشتی و صنفی علت این توهم و امید واهی است. تا وقتی آمریکایی‌ها فشار را ابزاری برای مهار، تضعیف و در نهایت براندازی در ایران می‌بینند، مذاکره نه تنها بی‌نتیجه است بلکه این توهم و تلاش خصمانه را تشدید نیز می‌کند.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مذاکره در قطر نگاه تاکتیکی یا راهبردی؟ بیشتر بخوانید »

نبرد «ناوگان ‌اشباح» و دزدان دریایی

نبرد «ناوگان ‌اشباح» و دزدان دریایی



جمهوری اسلامی ایران از طرق مختلف مشغول فروش نفت خود است، با استفاده از سیستمی که رسانه‌های غربی به آن لقب «ناوگان اشباح» داده‌اند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، محمد صرفی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: حدود یک ماه پیش دولت یونان نفتکش «پگاس» را توقیف کرد. یونان اعلام کرده بود این نفتکش روسی را به دلیل تحریم‌های اتحادیه اروپا در پی جنگ اوکراین توقیف کرده است. پس از چند روز مشخص شد این نفتکش حامل نفت ایران بوده و نه روسیه، به همین دلیل یونان اقدام به آزادی نفتکش مذکور کرد.

چند روز بعد نام این نفتکش «لانا» شد و پرچم جمهوری اسلامی ایران را بر فراز خود نصب کرد. پس از آن دولت یونان یک‌بار دیگر این نفتکش را توقیف کرد.

دولت یونان از روز پنجشنبه اقدام به آغاز انتقال محموله نفتی «لانا» به نفتکش «آیس انرژی» – متعلق به یک شرکت این کشور- کرده است که احتمالاً تا اواسط هفته جاری به‌طول می‌انجامد و قرار است این محموله راهی آمریکا شود. به گفته برخی منابع، این توقیف و انتقال محموله نفت ایران، به درخواست وزارت خزانه‌داری آمریکا – به‌عنوان مرکز و اتاق جنگ اقتصادی واشنگتن علیه ایران- در حال انجام است.

در پی این اقدام دولت یونان، روز جمعه دو نفتکش این کشور- «پرودنت واریور» و «دلتا پوسایدن»- در آب‌های خلیج فارس از سوی نیروی دریایی سپاه پاسداران توقیف شدند. برخی منابع داخلی اعلام کرده‌اند ۱۷ نفتکش دیگر یونانی هم در خلیج فارس به سر می‌برند و ادامه حماقت آتن می‌تواند تبعات بیشتری برای این کشور داشته باشد.

همچنین چهارشنبه هفته گذشته وزارت خزانه‌داری آمریکا در اقدامی که مرتبط با اتفاقات اخیر است، اسامی ۱۰ تن با تابعیت‌های کشورهای مختلف از جمله ایران و ۹ شرکت را به بهانه همکاری با سپاه پاسداران و فروش نفت ایران در فهرست تحریمی خود قرار داد. آمریکا مدعی است این شبکه بین‌المللی فروش نفت ایران را تسهیل می‌کنند.

آنچه این روزها بین ایران و یونان می‌گذرد مرحله‌ای از یک نبرد دامنه‌دار و طولانی‌مدت میان واشنگتن و تهران است که این تقابل از چند منظر قابل تأمل و بررسی است؛

۱- پیش از هر چیز، این ماجرا که نخستین‌بار هم نیست اتفاق می‌افتد، نشان‌دهنده وضعیت واقعی دنیای امروز است که در آن اساساًً چیزی به اسم قاعده و قانون بین‌المللی وجود خارجی ندارد. در حالی که ایران از سوی شورای امنیت سازمان ملل تحت تحریم نیست و محدودیتی در فروش نفت ندارد اما آمریکا با تکیه بر تحریم‌های یکجانبه خود و برای رسیدن به اهدافی که مدنظر دارد، از هیچ اقدامی برای ضربه‌زدن به ایران رویگردان نیست.

دزدی نفت ایران و راهزنی دریایی تنها یک نمونه از این اقدامات خصمانه است. جنگ اقتصادی همه‌جانبه، اقدام به خرابکاری، ‌ترور و بمباران تبلیغاتی علیه نظام و مردم ایران از دیگر مصادیق این دشمنی است. نکته قابل تأمل و جالب ماجرا آنجاست که آمریکا در روز روشن و برخلاف همه قوانین بین‌المللی، اقدام به دزدی نفت ایران می‌کند و هم‌زمان مدعی است جمهوری اسلامی کشوری است که صلح و ثبات را در منطقه به خطر انداخته است! این میزان از وقاحت فقط از آمریکایی‌ها برمی‌آید.

۲- آمریکا در حالی اقدام به دزدی محموله نفت ایران کرده است که همچنان مدعی است به‌دنبال احیای برجام بوده و خواهان توافق با ایران است. تناقضات سیاسی آمریکا چیز جدید و تعجب‌آوری نیست. تعجب از برخی داخلی‌هاست که این آمریکای شیاد را رنگ کرده و انگشت اتهام را در مسائل مختلف به سوی ایران دراز می‌کنند.

ایران هر حرکتی در راستای منافع خود انجام بدهد، متهم به سنگ‌اندازی برای احیای برجام می‌شود اما قبله آمال آنها اگر نفت ایران را بدزدد لابد ‌اشکالی ندارد و اصلاً تقصیر خودمان است که زودتر کوتاه نیامدیم و امتیازات مدنظر آمریکا را تقدیم نکردیم!

۳- ظاهر ماجرا اقدام آمریکا را تهاجمی نشان می‌دهد اما در واقع این راهزنی دریایی، از سر خشم و استیصال است. فراموش نکنیم که هدف آمریکا در چند سال اخیر، صفر کردن فروش نفت ایران بوده است.

این سیاست را دونالد ‌ترامپ رئیس‌جمهور سابق آمریکا کلید زد و در حالی که جو بایدن مدعی بود که این سیاست – تحت عنوان کلی فشار حداکثری- اشتباه بوده و باید در آن تجدیدنظر کرد، اما پس از راهیابی به کاخ سفید در سال ۲۰۲۰ هیچ تغییری در آن به‌وجود نیاورد و دقیقاًً همان راه ‌ترامپ را در پیش گرفت. با این حال به اذعان خود آمریکایی‌ها این سیاست که جمهوریخواه و دموکرات نیز نمی‌شناسد، منتج به نتیجه نشده و نتوانسته است ایران را به زانو درآورد.

جمهوری اسلامی ایران از طرق مختلف مشغول فروش نفت خود است، با استفاده از سیستمی که رسانه‌های غربی به آن لقب «ناوگان اشباح» داده‌اند.

درآمد حاصل از این فروش نیز با روش‌هایی خاص وارد کشور می‌شود. دو ماه پیش روزنامه آمریکایی وال‌استریت ژورنال در گزارشی نوشت: ایران با یک «سیستم مالی مخفی» تحریم‌ها را دور می‌زند. به نوشته این روزنامه؛ «این سیستم مالی و بانکی مخفی، تهران را قادر خواهد ساخت تا این کشور محاصره اقتصادی خود را به‌راحتی تحمل کرده و از آن به‌عنوان اهرم فشاری در مذاکرات هسته‌ای استفاده کند.

این سیستم مالی پیچیده شامل حساب‌هایی در بانک‌های تجاری خارجی، شرکت‌های نیابتی ثبت‌شده در خارج از ایران، شرکت‌هایی که تجارت ممنوعه را مدیریت می‌کنند، و یک اتاق پایاپای معاملات در داخل ایران است که به این کشور کمک می‌کند تا به راحتی در برابر فشار دولت بایدن برای پیوستن مجدد به توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ مقاومت کرده و برای خود زمان بخرد تا به پیشبرد برنامه هسته‌ای خود در حین مذاکرات ادامه دهد.» از این رو راهزنی آمریکایی‌ها را باید واکنشی از سر شکست و عصبانیت دانست.

۴- اغلب راهزنی‌های دریایی آمریکا با مشارکت کشور ثالث انجام می‌شود. آمریکا با فشار به برخی کشورهای ضعیف و وابسته، آنها را به اقدام در جهت اهداف خود و علیه منافع ایران وامی‌دارد. یونان اولین کشور از این دست نیست و احتمالاً آخرین آنها نیز نباشد. اقدام جمهوری اسلامی ایران در توقیف دو نفتکش یونانی، طبیعی‌ترین و بهترین واکنش به مشارکت آتن در این راهزنی است.

این کشورها باید بدانند که اقدامات‌شان بدون هزینه نیست و هزینه سنگین و چند برابری آن را قاطعانه و سریع متحمل می‌شوند و باید پرداخت کنند. در این میان از هزینه‌سازی برای آمریکا به‌عنوان سردسته راهزنان نیز نباید غافل بود. این هزینه‌سازی می‌تواند مستقیم و متقارن یا غیرمستقیم و نامتقارن باشد.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

نبرد «ناوگان ‌اشباح» و دزدان دریایی بیشتر بخوانید »

غیر از چکش چیزی ندارید؟

غیر از چکش چیزی ندارید؟



برجام برای مدعیان اصلاحات، به قول مولوی آن بت عیاری است که هر لحظه به شکلی درمی‌آید. در دوره مذاکرات آب خوردن مردم هم به آن پیوند می‌خورد. وقتی مردم مطالبه میوه‌اش را کنند، باغ سیب و گلابی می‌شود …

به گزارش مجاهدت از مشرق، محمد صرفی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: طرح دولت برای اصلاح نظام پرداخت یارانه، واکنش‌های مختلفی را برانگیخته است اما در این میان شاید از همه جالب‌تر و قابل‌توجه‌تر، واکنش کسانی است که کمتر با ملاک و معیارهای اقتصادی سراغ این طرح رفته و صرفاً آن را از دریچه سیاسی و البته از نوع خاص آن، می‌بینند.

این طیف خاص حامی اصلی دولت پیشین بودند و حداقل از منظر سیاسی رقیب- مخالف دولت سیزدهم محسوب می‌شوند، یک گزاره مشترک را مطرح می‌کنند؛ طرح دولت گره‌ای از مشکلات اقتصادی و مردم باز نمی‌کند و تنها راه چاره‌سازش در سیاست خارجی – با اسم رمز «احیای برجام»- است.

برخی از این مطالب و مواضع از این دست هستند؛ «اگر برجام به سرانجام نرسد و فرو بپاشد در آن زمان فروپاشی در اتاق عمل جراحی اقتصادی دور از انتظار نخواهد بود!»، «به دلیل فشارهای اقتصادی موجود و عدم تحقق زمینه‌هایی چون برجام، نه جامعه نشانه‌ای از آمادگی و همراهی با این تصمیم نشان می‌دهد و…»، «پاسخ به حل مسئله امروزِ اقتصاد ایران را نباید در دانش اقتصادی دنبال کرد.

متأسفانه امید به حل مسائل اقتصادی امروز ایران را باید در میدان سیاست جست‌وجو کرد که راه آن نیز باز نیست.»، «نتیجه یک‌سال فرصت‌سوزی در احیای برجام – که مقصر اصلی آن مجلس انقلابی و حذف‌کنندگان مردم در انتخابات ۱۴۰۰ هستند- احیای کالابرگ (بخوانید کوپن) است.»، «جراحی بدون حل برجام و FATF بسیار خطرناک است»، «هر لحظه تاخیر و تعلل در احیای برجام و رفع تحریم‌ها، معنی جز زیان غیرقابل جبران به اقتصاد ایران به دنبال نخواهد داشت. ضمن آنکه موضوع FATF نیز باید هرچه سریع‌تر حل و فصل شود.»، «امروز همه مسائل به سیاست خارجی گره خورده» و… اینها تنها چند نمونه از این‌گونه مواضع و مطالب است.

طرح دولت در ابتدای راه بوده و هنوز به‌طور کامل اجرایی نشده است. برنامه دولت درباره آرد و نان به‌صورت آزمایشی در زنجان کلید خورده و مسئولان از آماده‌سازی مقدمات و پیش‌نیازهای ارائه کالابرگ به ‌جای یارانه نقدی تا دو ماه آینده گفته‌اند. فارغ از این سؤال و نکته مهم که نسبت برجام با مشکلات اقتصادی کشور چیست و آیا راه‌حل این مشکلات برجام است یا خیر، وضعیت امروز دنیا به‌گونه‌ای است که حتی ثروتمندترین و مرفه‌ترین کشورها نیز در زمینه «امنیت غذایی» احساس خطر کرده و به دنبال راهکارهایی برای مواجه با این وضعیت پیچیده هستند

. خشکسالی، کرونا و جنگ اوکراین سه عامل اصلی و مهم در پیدایش این وضعیت هستند. وضعیتی که باعث شده سازمان ملل نسبت به «طوفان قحطی» هشدار دهد. این وضعیت باعث شده تا به‌طور آشکار «گندم» به یک سلاح جهانی تبدیل شود.

زیرا این غله- حداقل در دسترس بودن آن با قیمت‌های مقرون به صرفه- کلید ثبات سیاسی و اجتماعی در بسیاری از کشورها است. در چنین شرایطی که حتی کشورهای اروپایی هم به فکر پیداکردن راهکارهایی برای عبور موفق از این وضعیت دشوار و پیچیده و بدون چشم‌انداز روشن برای زمان پایان آن، هستند، در ایران چه کسی را باید ملامت کرد؟ آیا باید دولت فعلی را ملامت کرد که به دنبال راهی برای جلوگیری از قاچاق آرد و فروش گندم کشاورزان به خریداران خارجی است و می‌خواهد مانع از آن شود که نان مردم، خوراک دامداری‌ها نشود؟!

می‌توان در برج عاج نشست و از روی شکم‌سیری حرف‌های صد من یک غاز زد. طرح کالابرگ الکترونیک را مسخره کرد و طرح دولت برای ساماندهی آرد و نان را به باد انتقاد گرفت. اینها همان‌هایی هستند که مسکن مهر را مزخرف و قوطی کبریت می‌خواندند و به آن حمله می‌کردند و در زمینه مسکن آن‌قدر دست روی دست گذاشتند و هیچ کاری نکردند که امروز نه تنها خرید بلکه حتی اجاره مسکن برای بسیاری به یک مشکل و دغدغه بزرگ تبدیل شده است.

به ابتدای بحث بازگردیم. آیا آن‌طور که مدعیان اصلاحات می‌گویند کلید حل مشکلات اقتصادی کشور برجام است؟ مارک تواین جمله مشهوری دارد: «اگر تنها ابزار تو چکش باشد، همه مشکلات تو میخ خواهد بود.» چارلی مانگر، کارآفرین آمریکایی این نکته را «مردی با تمایل به چکش زدن» نامید و در توضیح آن گفت: «این روشی کاملاًً فاجعه‌آمیز برای فکر کردن و روش فاجعه‌آمیزی برای کار کردن در دنیاست. پس تو باید مدل‌های چندگانه داشته باشی.» مدعیان اصلاحات برای همه مشکلات کشور فقط یک راه‌حل دارند، از آب خوردن و خشکسالی گرفته تا هر مشکل ریز و درشت دیگری.

درباره این تجویز تکراری و همیشگی مدعیان اصلاحات چند نکته قابل تأمل است؛ نخست آنکه این تجویز بیش از آنکه کارشناسی و ناشی از فکر باشد، به تعصبی کورکورانه در امر سیاست بازمی‌گردد. برجام یکبار امتحان خود را پس داد و نشان داد تکیه بر چنین راه و روش‌هایی برای حل مشکلات اقتصادی اشتباه است و نه تنها گره‌ای از مشکلات کشور و مردم باز نمی‌کند، بلکه بر آنها نیز می‌افزاید. میزان تحریم‌هایی که امروز کشور با آن مواجه است با تحریم‌های پیش از عقد برجام در سال ۲۰۱۵ موید این نکته است.

البته عده‌ای در این میان اصرار دارند که مسئله را به رئیس‌جمهور سابق آمریکا یعنی ‌ترامپ نسبت دهند و آن را موضوعی خاص و غیرمنتظره معرفی ‌می‌کنند حال آنکه چنین برخوردی چیزی جز تطهیر آمریکا نیست. که اگر این‌گونه بود، جو بایدن همان راه ‌ترامپ را پیش نمی‌گرفت. بایدن درباره ایران، برجام و تحریم‌ها همان سیاست ‌ترامپ را دنبال می‌کند و خواسته‌های وی را دارد؛ تعمیم برجام به مسائل موشکی و منطقه‌ای.

البته برخی از مدعیان اصلاحات تعارف را کنار گذاشته و آشکارا می‌گویند بله نباید از برجام توقع زیادی داشت. اگر می‌خواهیم مشکلات حل شود باید امتیاز بیشتری بدهیم و اگر نقدی هم به برجام وارد باشد آن است که در حوزه هسته‌ای متوقف ماند و به برجام دو و سه و چهار و… شکل نگرفت و به سایر حوزه‌ها سرایت نکرد.

باید از این آقایان پرسید فرض کنید در مسائل موشکی و منطقه‌ای هم کوتاه آمدیم و به دشمن امتیاز دادیم، تضمین اینکه آمریکا به همین‌ها راضی می‌شود چیست؟ اساساًً باید پای برجامِ چند را امضا کنیم که آمریکا از ما راضی شود و دست از خباثت و خصومت بردارد؟

آقای ظریف به‌عنوان آشپز برجام، دی‌ماه سال ۹۷ در یک مصاحبه، عبارات عجیبی را مطرح کرد: «هدف برجام اصلا اقتصادی نبود. مذاکرات ما درباره برجام تا فروردین ۹۴ (یعنی سه ماه قبل از توافق نهایی برجام) صرفا هسته‌ای و امنیتی بود… بحث‌های هسته‌ای، امنیتی و خارج شدن از شورای امنیت بحث‌های اصلی ما بود و اینکه کسی بگوید هدف برجام اقتصادی بود با واقعیات و خطوط قرمزی که برای ما ترسیم شده بود، نمی‌سازد… و در همه این اهداف به نتیجه رسیدیم. همه قطعنامه‌ها هم لغو شد.»

برجام برای مدعیان اصلاحات، به قول مولوی آن بت عیاری است که هر لحظه به شکلی درمی‌آید. در دوره مذاکرات آب خوردن مردم هم به آن پیوند می‌خورد. وقتی مردم مطالبه میوه‌اش را کنند، باغ سیب و گلابی می‌شود که فعلا باید منتظر محصول ماند و عجله نکرد. وقتی هم تقش درآمد می‌گویند مگر هدف برجام اقتصادی بود؟ چه کشکی چه پشمی؟ حال چند سالی گذشته و مردم زیر فشار آوار تدابیر هشت ساله حضرات هستند و گمان می‌کنند بار دیگر وقت آن شده و که این شغال را در خم رنگرزی فرو و به جای «طاووس علیین» به مردم قالب کنند. فارغ از اینکه این شغال دیگر پشمی ندارد.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

غیر از چکش چیزی ندارید؟ بیشتر بخوانید »