محمد صرفی

چهار عملیات فلسطینی؛ علائم زلزله بزرگ

چهار عملیات فلسطینی؛ علائم زلزله بزرگ



نحوه عمل مبارزان شهید، تسلط آنها بر استفاده از سلاح، نوع تسلیحات استفاده شده از جمله مواردی است که نشان می‌دهد فکر و برنامه‌ای پشت این حرکت‌هاست و اینها پیش‌لرزه‌های رخدادی بزرگ‌ترند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، محمد صرفی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: ماجرا، عصر دوم فروردین و از شهر «بئر السبع» در جنوب سرزمین‌های اشغالی آغاز شد. «محمد غالب ابوالقیعان» ۳۴ ساله و اهل جنوب، با سلاح سرد به صهیونیست‌ها حمله کرد، چهار تن را به هلاکت رساند و پس از آن به شهادت رسید.

این حمله در آستانه ماه مبارک رمضان، موجی از نگرانی را در مقامات رژیم صهیونیستی ایجاد کرد. البته آنان کوشیدند خود را مسلط بر اوضاع امنیتی نشان دهند اما خود بهتر از هر کسی می‌دانستند رمضان سختی در پیش است.

یک تحلیلگر صهیونیست درباره این حمله نوشت؛ «فراتر از نزدیک شدن مسئله رمضان، دو عنصر نگران کننده در حمله وجود دارد: اول اینکه مهاجم فراتر از حد انتظار موفق شد؛ ۴ کشته. این موفقیت ممکن است دیگران را برای دستیابی به موفقیت مشابه تشویق کند. دوم اینکه حمله با چاقو بود؛  طرح کلی حملات مرگباری که در طول موج حملات در سال ۲۰۱۵/۲۰۱۶ رایج بود و از آن زمان رو به کاهش است. این حمله می‌تواند به بازگشت آن وضعیت منجر شود.»

ابوالقیعان پیش از این زندانی رژیم صهیونیستی بوده و پس از آزادی نیز شاباک او را تحت نظر داشته است. انجام چنین عملیاتی از سوی فردی تحت نظر آن هم در مرکز سرزمین‌های اشغالی، پیام خوبی برای صهیونیست‌ها نداشت. نکته جالب توجه دیگر در این عملیات آن بود که مبارز فلسطینی به دست یک راننده اتوبوس مسلح به شهادت رسید تا بار دیگر اثبات شود در سرزمین‌های اشغالی چیزی به نام شهروند عادی اسرائیل وجود ندارد. 

پنج روز بعد و این بار در الخضیره – واقع در شمال سرزمین‌های اشغالی- رعد و برق دوم فرود آمد. اواخر شب در این منطقه صدای رگبار گلوله به گوش رسید. شهیدان، ایمن و ابراهیم اغباریه به سوی صهیونیست‌ها آتش گشودند که باعث هلاکت دو پلیس صهیونیست و زخمی شدن ۴ نفر دیگر شد. یک خبرنگار اسرائیلی نوشت؛ «شاید بهتر باشد دولت ماه آینده را تعطیل کند.»

این عملیات همزمان بود با برگزاری اجلاس ضدایرانی نقب که با حضور وزرای خارجه رژیم صهیونیستی، آمریکا، امارات، بحرین، مراکش و مصر برگزار شد. عملیات سوم دو روز بعد (۹ فروردین) انجام شد؛ در شهرک بنی‌براک در مجاورت تل‌آویو. این بار نوبت ضیاء حمارشه، دیگر جوان فلسطینی بود تا دست به اسلحه شود و پاسخ گوشه‌ای از جنایات اسرائیلی‌ها را بدهد.

او پیش از شهادت، موفق شد ۵ تن را به هلاکت برساند. شهید حمارشه نیز مدتی را در زندان‌های رژیم بوده است. او در حساب کاربری خود در فیسبوک نوشته بود؛ «اینجا سرزمین ماست / محل معراج پیامبر/ پسرم! فریب‌تان ندهند/ صهیونیست‌ها از ما نبوده و نیستند/ ما صاحبان این سرزمینیم.» فیسبوک بلافاصله حساب او را مسدود کرد تا به خیال خود مانع از انتشار فکر و نگاه او شود. همان شب، دوست حمارشه در جنین، صاحب فرزندی پسر شد و نام او را ضیاء گذاشت.

یک نکته قابل تامل در عملیات شهید حمارشه وجود داشت که متاسفانه آنچنان که باید مورد توجه قرار نگرفت. یک زن صهیونیست که در صحنه عملیات حضور داشت، در مصاحبه‌ای اعتراف کرد مبارز فلسطینی ابتدا فریاد زده و می‌گوید زن‌ها و بچه‌ها بروند داخل و پس از این هشدار شروع به شلیک می‌کند. عملیات چهارم ۱۸ فروردین انجام شد.

«رعد فتحی حازم» در ساعت‌های پایانی شب با سلاح گرم در قلب تل‌آویو صهیونیست‌ها را به رگبار بست. سه نفر کشته شدند و ۱۵ نفر مجروح. کابوس ماجرا آنجا بود که مهاجم فلسطینی از معرکه گریخته بود و خبری از او نبود. هزاران تن از نیروهای پلیس و امنیتی وجب به وجب شهر را به دنبال او بودند. لباس شخصی‌های عمدتا مسلح نیز به گروه بزرگ تجسس- انتقام پیوستند. اعراب ساکن تل‌آویو مظنون بودند و تعداد زیادی از آنها در آن شب به‌شدت مضروب شده یا دستگیر شدند. بالاخره پس از ساعت‌ها جستجو، نیروهای امنیتی رژیم، رعد را در شهر یافا یافتند. نزدیک یک مسجد. او را محاصره کرده و پس از درگیری به شهادت رساندند. 

عملیات‌های اخیر در سرزمین‌های اشغالی، عواقب و نتایج مختلفی را به‌دنبال داشته و حاکی از مسائل مهم و قابل تاملی است. برخی از این جوانب از این قرارند؛

۱- آنچه در هفته‌های اخیر در سرزمین‌های اشغالی رخ داد، به نوعی ادامه رخداد ماه رمضان سال گذشته است. پارسال رژیم کوشید در راستای سیاست همیشگی خود، ساکنان محله شیخ جراح در بیت‌المقدس را از خانه‌های خود رانده و صهیونیست‌های اشغالگر را جایگزین آنان کند. تلاشی که با مقاومت جانانه فلسطینی‌ها روبه‌رو شد. در پی این تجاوز، مبارزان غزه مناطق اشغالی را موشک‌باران کردند و ۲۰ اردیبهشت عملاً نبرد موسوم به «سیف القدس» آغاز شد. این نبرد ۱۱ روز طول کشید و با پذیرش شروط طرف فلسطینی پایان یافت. امسال، تا کنون مقاومت نیازی به آغاز جنگ ندیده است. ۴ عملیات موفق که طی آن ۱۴ صهیونیست – از جمله تعداد قابل توجهی نیروی امنیتی و پلیس- به هلاکت رسیدند و چندین برابر مجروح شدند. 

۲- رژیم در این ماجرا به شکل آشکاری دچار غافلگیری شد. آنان علی‌رغم تمام تلاش خود، قادر به پیش‌بینی عملیات‌ها و ممانعت از آنها نبودند. ضعفی که بحران امنیتی در این رژیم را به نحو عریانی به نمایش گذاشت. موفقیت مبارزان فلسطینی در نفوذ به قلب سرزمین‌های اشغالی و به‌کارگیری روش‌هایی نسبتاً نوین در اجرای عملیات‌های خود، جنبه‌ای دیگر از این بحران است.

۳- بحران اجتماعی و سیاسی پیامدهای بعدی بحران امنیتی بودند. تقریباً پس از هر عملیاتی، بخشی از ساکنان سرزمین‌های اشغالی به خیابان ریخته و علیه ناتوانی این رژیم در تامین امنیت دست به تظاهرات زده و حتی با پلیس و نیروهای امنیتی درگیر شدند. در پاسخ، دولت تل‌آویو کوشید صهیونیست‌ها را به‌گونه‌ای دیگر دعوت به آرامش کند. نخست وزیر این رژیم دست نیاز به سوی آنان دراز کرده و گفت: «هر کس مجوز حمل سلاح دارد، اکنون زمان حمل آن است.» غافل از اینکه اگر مقابله با مقاومت فلسطین با افزایش سلاح جواب می‌داد، آنان باید مدت‌ها پیش ساکت می‌شدند.

۴- رژیم جعلی اسرائیل در واکنش به عملیات‌های اخیر دست به حمله گسترده به شهر جنین زد. این شهر در شمال منطقه کرانه باختری بوده و نقش مهمی در تحولات مقاومت دارد. دولت تل‌آویو کوشید با این حمله چنین وانمود کند که دایره حملات و مبارزان محدود به جنین است و این شهر را به‌راحتی می‌توان کنترل و سرکوب کرد. حال آنکه مدت‌هاست روند یکپارچگی جغرافیای مقاومت آغاز شده و محدود کردن رخدادهای اخیر به جنین، تلاشی است برای آرامش بخشی به ساکنان سرزمین‌های اشغالی که به‌شدت از عملکرد دولت خود ناراضی هستند. طبق یک نظرسنجی ۶۸ درصد به این پرسش که آیا کابینه با موج کنونی حملات به خوبی برخورد می‌کند، پاسخ منفی داده و تنها ۱۵ درصد عملکرد دولت را تایید کرده‌اند.

۵- رژیم گمان می‌کرد با روند جدید عادی‌سازی، وارد مرحله جدیدی از تضمین موجودیت خود شده است. حال آنکه خطر و تهدید، بیخ گوش بود. روزنامه هاآرتص پس از عملیات سوم در تحلیلی نوشت: «یک هفته پیش ما [اسرائیلی‌ها] در شرایط متفاوتی بودیم. جلسات و نشست‌های متوالی‌ ابتدا در ترکیه و سپس در مصر داشتیم. روز شنبه، بنت قرار بود به هند سفر کند و چند روز قبل نیز اجلاس النقب که از نظر ترکیب کشورهای شرکت‌کننده نشست بی‌سابقه‌ای بود، برگزار شد. آن روزها به نظر می‌رسید که اسرائیل در آستانه ورود به عصر جدید در خاورمیانه‌ای جدید است؛ اما حالا همه چیز متفاوت شده است.»

۶- تابستان سال ۱۳۹۳ رهبر انقلاب در بیاناتی فرمودند: «این اعتقاد ما است که کرانه‌ باختری هم مثل غزه باید مسلح بشود. دست قدرت [لازم است‌]. کسانی‌که علاقه‌مند به سرنوشت فلسطینند، اگر می‌توانند کاری بکنند، کار این است؛ در آنجا هم باید مردم را مسلح کنند. تنها چیزی که ممکن است از محنت فلسطینی‌ها بکاهد، عبارت است از همین که دست قدرت داشته باشند، بتوانند قدرت‌نمایی بکنند؛ والا با برخورد رام و مطیع و سازشکارانه، هیچ کاری به نفع فلسطینی‌ها انجام نخواهد گرفت.» 

فلسطینی‌ها در شهرهای مختلف پس از هر عملیاتی به شادی پرداخته و شیرینی پخش کردند. آنان اندک‌اندک در حال چشیدن طعم شیرین قوی شدن هستند و می‌فهمند که نه می‌توانند به مجامع به اصطلاح بین‌المللی امید داشته باشند و نه به سران مرتجع برخی کشورهای عرب که از فرط بی‌آبرویی حتی دیگر نیازی به ظاهرسازی و پرده‌پوشی‌های پیشین نیز احساس نمی‌کنند. از این رو می‌توان گفت آنچه در این هفته‌ها رخ داد صرفاً ۴ عملیات نبود. نحوه عمل مبارزان شهید، تسلط آنها بر استفاده از سلاح، نوع تسلیحات استفاده شده و قیمت بعضاً بالای برخی از آنها از جمله مواردی است که نشان می‌دهد فکر و برنامه‌ای پشت این حرکت‌هاست و اینها پیش‌لرزه‌های رخدادی بزرگ‌ترند.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

چهار عملیات فلسطینی؛ علائم زلزله بزرگ بیشتر بخوانید »

این مانع را نادیده نگیرید

چراغی در غبار



باور به جنگ و شناسایی دشمن، نیمی از راه پیروزی است و اینجاست که اهمیت تحلیل و توصیه اخیر رهبر انقلاب به‌عنوان چراغی برای عبور از این مسیر غبارآلود، روشن می‌شود.

به گزارش مجاهدت از مشرق، محمد صرفی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: «راست است که جزایر جنوب کشور را به چین فروخته‌اند؟ شنیده‌ای که قرار است پنج هزار نیروی نظامی چین در قالب قرارداد ۲۵ ساله تهران و پکن وارد ایران شوند؟ میز بزرگی که پوتین و رئیسی پشت آن نشستند و مذاکره کردند نشان داد روسیه شریک قابل اتکایی برای ایران نیست. فایل صوتی برای جمع کردن اغتشاشات آبان ۹۸ ایران از نیروهای حشدالشعبی عراق استفاده کرده بود، همان‌طور که در سال ۸۸ از نیروهای حزب‌الله لبنان استفاده کرد! ماجرای فایل صوتی فرمانده سپاه را شنیده‌ای؟ اگر توافق هسته‌ای نشود دلار ۶۰ هزار تومان می‌شود و…»

اینها تنها چند نمونه از سؤالات و گزاره‌هایی هستند که تقریبا به‌صورت روزانه با طیفی از آنها مواجهیم و گاهی درباره آنها مورد پرسش قرار می‌گیریم. 

می‌توان و البته باید درباره تک‌تک این سؤالات، ابهامات، شایعات و گزاره‌ها پاسخ داشت و داد اما اکتفا به روشنگری و پاسخگویی، ناقص است. مثل آن است که همان‌طور که در مسئله بهداشت و سلامت جسمی، پیشگیری مقدم بر درمان است، در این موضوعات نیز باید پیشگیری و مقابله با کانون(های) تهدید را در اولویت قرار داد.

گام بعدی مصون‌سازی جامعه نسبت به این حملات ویروسی است. خاصیت ویروس – مانند کووید۱۹ – تکثیر آن است و اخبار/ محتوای غلط (فیک‌نیوزها)، شبهه‌آمیز، مایوس‌کننده و … به دلایل مختلف از سرعت انتشار بسیار بالایی برخوردارند. یک فرد مبتلا به کرونا تا به‌صورت فیزیکی و از نزدیک با فرد یا افراد سالم در تماس نباشد، امکان انتقال ویروس وجود ندارد اما در دنیای اخبار و اطلاعات و محتوا، هیچ نیازی به حضور، ملاقات و تماس فیزیکی نیست. 

باید اعتراف کرد ما در دو زمینه اساسی مقابله با کانون تهدیدزا و مصون‌سازی جامعه، نه‌تنها کارنامه مناسبی نداریم بلکه دچار مشکلات، ضعف‌ها و کم‌کاری‌های عمده و عمیقی نیز هستیم. کانون تهدیدزا در این زمینه دشمن است. دشمنی که سابقه و تاریخچه‌ای سیاه دارد اما گاهی چنان عمل می‌کند که حتی برخی از مسئولان کشور در برهه‌هایی گمان می‌کنند راه عبور از تنگناها و حل مشکلات، نزدیک شدن و سازش با آن است. از آمریکایی صحبت می‌کنیم که بین سال‌های ۱۹۴۷ و ۱۹۸۹، ۷۲ بار تلاش کرد تا دولت‌های کشورهای دیگر را تغییر دهد. این یک عدد قابل توجه است. این آمار شامل ۶۶ عملیات مخفی و شش عملیات آشکار است.

بیشتر تلاش‌های پنهانی برای جایگزینی دولت یک کشور دیگر شکست خورد. به‌عنوان مثال، در طول جنگ سرد، ۲۶ عملیات مخفی ایالات متحده با موفقیت یک دولت تحت حمایت آمریکا را به قدرت رساند. ۴۰ مورد باقیمانده شکست خوردند.

خانم او.رورک دانشیار دپارتمان علوم سیاسی کالج بوستون بوده و در سال ۲۰۱۸ کتابی به نام «تغییر رژیم پنهان: جنگ سرد مخفی آمریکا» در انتشارات معتبر دانشگاه کرنل منتشر کرد. او می‌گوید؛ «من ۱۶ مورد را پیدا کردم که در آنها واشنگتن با تأمین مالی مخفیانه، مشاوره و تبلیغ برای نامزدهای مورد نظر خود به‌دنبال تأثیرگذاری بر انتخابات خارجی بود، که اغلب این کار را فراتر از یک چرخه انتخاباتی انجام می‌داد. از این میان، احزاب مورد حمایت ایالات متحده در ۷۵ درصد مواقع در انتخابات خود پیروز شدند. تحقیقات من نشان داد که پس از سرنگونی دولت یک کشور، کمتر دموکراتیک بود و احتمال بیشتری داشت که از جنگ داخلی، بی‌ثباتی داخلی و کشتار جمعی رنج ببرد. حداقل، شهروندان اعتماد خود را به دولت‌های خود از دست دادند.» 

کافی است نگاهی به دور و بر خود کنیم. چندی پیش ‌اشرف غنی، رئیس‌جمهور فراری افغانستان در مصاحبه‌ای اعلام کرد اشتباه او اعتماد به آمریکا بوده است.

به تازگی نیز «رنگین دادفر سپنتا»، مشاور پیشین شورای امنیت افغانستان اعتراف کرد: «از اینکه گاهی دولت آمریکا را دوست و متحد افغانستان تلقی کردم در برابر مردم و تاریخ کشورم احساس گناه می‌کنم. امیدوارم مردم افغانستان من را ببخشند.» آمریکایی که مدعی است برای پایان دادن به جنگ بی‌پایان و بی‌نتیجه، افغانستان را ترک کرده ‌اما در واقعیت این جنگ هنوز تمام نشده است. تا دیروز بمب‌های آمریکایی جان مردم مظلوم افغانستان را می‌گرفتند و امروز آمریکا با بلوکه کردن دارایی افغانستان، مردم را می‌کشد. آش چنان شور شده است که روزنامه نیویورک‌تایمز خطاب به کاخ سفید می‌نویسد: «اجازه دهد افغان‌های بی‌گناه پول خود را داشته باشند.» 

ما با چنین آمریکایی مواجهیم اما علاوه بر خود آمریکا، مزدوران آنها نیز خطی منافقانه و فریبکارانه را دنبال می‌کنند که اساس دشمنی آن را زیر سؤال ببرند و به هر کس از این دشمن سخن بگوید و هشدار دهد، برچسب «توهم توطئه» بزنند. البته به همین مقدار هم بسنده نکرده و سعی دارند آمریکا را پرچمدار آزادی، دموکراسی و مدافع حقوق بشر، اقلیت‌ها، زنان و… جا بزنند. این یک جنگ تمام‌عیار است. جنگی که یک طرف به شکل عامدانه و پیچیده می‌کوشد آن را پنهان ساخته یا حداقل آن را تقلیل دهد. جنگ نیز آداب و شرایط خاص خود را دارد و بدون شک قوانین، ساختار، سیاست‌ها و واکنش‌ها باید متناسب با شرایط جنگی باشد. بدیهی است که رزمندگان در جنگ پشتیبانی می‌شوند و روحیه می‌گیرند و خائنان و همدستان دشمن مورد تعقیب و مجازات قرار می‌گیرند. اما این اصول بدیهی و جهانشمول، چقدر در کشور ما جاری و ساری است؟ فکر و عمل ما چقدر با این شرایط جنگی متناسب است؟

به موازات جنگ سنگین اقتصادی، امروزه فضای مجازی و عرصه دیجیتال، میدان اصلی این دشمنی و نبرد است. کشورهایی که با یک هزارم تهدیدهای ایران مواجه نیستند در این عرصه، جدیت به خرج داده و با فکر و انضباط بیشتری عمل می‌کنند. حتی آمریکا که سردمدار این فضاست، هیچ‌گونه مماشات و تساهلی به خرج نمی‌دهد. نمونه آن اینستاگرام است. در این شبکه اجتماعی و فراگیر، هرگونه تهاجمی به ایران نه تنها جایز است بلکه پشتیبانی هم می‌شود اما کسی حق دفاع موثر ندارد و به سرعت با آن برخورد حذفی می‌شود. این موضوع و امثال آن نباید ما را به فکر و به دنبال آن اقدام وادارد؟!

نکته بعدی مصون‌سازی عمومی است. وقتی صدام به ایران حمله کرد، این مردم بودند که وارد میدان شدند و دشمن را متوقف کردند. امروز هم باز خود مردم هستند که باید این جنگ تمام‌عیار را پیش برده و در مقابل دشمن بایستند. شرط نخست آن نیز آموزش گسترده و همگانی است. فرقی نمی‌کند افراد چه سلیقه و منش و روشی در سیاست و مسائل اجتماعی داشته باشند. همان‌طور که در دفاع مقدس این‌گونه بود. جنگ نظامی به‌طور خودکار موجب همبستگی و اتحاد ملی می‌شود اما جنگ فعلی از قضا به‌دنبال برهم زدن انسجام و اتحاد ملی است. طرح دفاعی مستلزم یک تعهد همه‌جانبه حاکمیتی همراه با مشارکت همگانی است. وضع قوانین و استانداردهای منطقی، عملیاتی و ملی گام عملی بعدی است. پس از آن یک نهاد بالادستی و مرجع باید برنامه‌ای گسترده و فراگیر برای آموزش امنیت سایبری برای همه ایرانیان طراحی کرده و منابع مالی و حمایتی لازم برای آن را تدارک دیده و فراهم سازد. برنامه‌ای که همه مردم را از همان روزهای نخست مدرسه تا بزرگسالی تحت پوشش خود قرار دهد. 

اگر دشمن را به معنای واقعی کلمه دشمن دانستیم و به لوازم این درک پایبند بودیم و جنگ را با تمام ابعاد و جوانب آن باور کردیم، آن وقت نحوه رفتار ما نیز متفاوت خواهد شد. باور به جنگ و شناسایی دشمن، نیمی از راه پیروزی است و اینجاست که اهمیت تحلیل و توصیه اخیر رهبر انقلاب به‌عنوان چراغی برای عبور از این مسیر غبارآلود، روشن می‌شود: «سفارش من به جوان‌های عزیزمان این است که امروز ببینند دشمن در چه خطّی حرکت می‌کند، دشمن چه چیزی را هدف گرفته، نقطه‌ مقابل آن را عمل کنند و حرکت کنند. با نگاه من، آن‌طور که بنده اوضاع را مشاهده می‌کنم، دشمن ملّت را هدف گرفته، افکار عمومی را هدف گرفته، فکر جوان‌ها را هدف گرفته؛ میلیاردها دلار دارند خرج می‌کنند، در این اتاق‌های فکرشان دارند تلاش می‌کنند برای اینکه ملّت ایران را و به‌خصوص جوان‌ها را از این راه برگردانند.»

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

چراغی در غبار بیشتر بخوانید »

این مانع را نادیده نگیرید

نبرد «جهاد تبیین» و «جنگ شناختی» در شیارهای خاکستری مغز



به نظر می‌رسد در این میدان به‌طور مشخص دو گروه مورد هجمه قرار می‌گیرند؛ رهبران و مردم. ممکن است در آنِ واحد هر دو گروه یا یکی از آنها هدف این جنگ باشند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، محمد صرفی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: ناتو تا سال ۲۰۲۰ پنج حوزه جنگی را به رسمیت می‌شناخت؛ زمین، هوا، دریا، فضا و فضای سایبری. از یک سال پیش کارشناسان این سازمان می‌گویند عملاً باید یک حوزه دیگر را هم به پنج مورد فوق افزود؛ «جنگ شناختی» (cognitive warfare). این حوزه جدید چیست و جنگ در آن چه ابعاد و ویژگی‌هایی دارد و چرا ما باید در این زمینه تامل کنیم؟ دقت در چیستی و چگونگی این جنگ، پاسخ سوال بعدی یعنی نسبت ما با آن را روشن می‌سازد. 

در «جنگ شناختی»، ذهن انسان به میدان نبرد تبدیل می‌شود. «جیمز جوردانو»، متخصص علوم اعصاب، مغز انسان را میدان نبرد قرن بیست‌ویکم معرفی می‌کند. هدف این است که نه تنها آنچه مردم فکر می‌کنند، بلکه نحوه تفکر و عمل آنها نیز تغییر کند. اگر این جنگ با موفقیت انجام شود، باورها و رفتارهای فردی و گروهی را شکل داده و تحت تأثیر قرار می‌دهد تا به نفع اهداف تاکتیکی یا استراتژیک مهاجم باشد. در شکل حداکثری خود، این پتانسیل را دارد که کل جامعه را بشکند و از هم بپاشد، به‌طوری که دیگر اراده جمعی برای مقاومت در برابر نیات دشمن را نداشته باشد. در این میدان نیروی مهاجم می‌تواند بدون توسل به زور یا اجبار آشکار، جامعه را تحت سلطه خود درآورد.

یکی از ویژگی‌های مهم این جنگ در هم آمیختن فضای زمانی جنگ و صلح است. وقتی از جنگ سخن به میان می‌آید، اذهان به‌طور سنتی تصاویری از درگیری‌های نظامی را به خاطر می‌آورند؛ بمباران هوایی، موشکباران، نبرد نیروهای پیاده و زرهی، درگیری‌های دریایی و… وقتی خبری از این تصاویر نباشد بطور خودبخود مفهوم صلح جای آن را می‌گیرد. در جنگ شناختی این دو فضای زمانی از یکدیگر جدا نیستند. نکته دیگر در پیوستگی زمانی این جنگ است. بسته به اینکه هدف از راه‌اندازی «جنگ شناختی» چه باشد، طول مدت آن متغیر است. یک عملیات منحصر و مجزا در این میدان می‌تواند بر هدف محدود جلوگیری از انجام یک مانور نظامی طبق برنامه‌ریزی، یا مجبور کردن به تغییر یک سیاست عمومی خاص تمرکز کند. چندین عملیات متوالی را می توان با هدف بلندمدت برهم زدن انسجام جوامع یا اتحادها، از طریق ایجاد شک و تردید در مورد اساس حکومت، براندازی فرآیندهای مردم‌سالارانه، برانگیختن اغتشاشات مدنی یا تحریک جنبش‌های جدایی‌طلبانه، راه‌اندازی کرد. در چنین حالتی که هدفی استراتژیک دنبال می‌شود، این جنگ می‌تواند حتی چند دهه به طول انجامد.

به نظر می‌رسد در این میدان به‌طور مشخص دو گروه مورد هجمه قرار می‌گیرند؛ رهبران و مردم. ممکن است در آنِ واحد هر دو گروه یا یکی از آنها هدف این جنگ باشند. هدف قرار دادن رهبران در ابتدای امر هدفی سهل‌الوصول‌تر است. ادراکات سران یک جامعه مورد تهاجم قرار می‌گیرد تا در ذهن آنان احتمال رسیدن به هدف اصلی کم‌رنگ شده و چاره‌ای جز سازش و تسلیم در برابر مهاجم، پیش پای خود نبینند. البته ماجرا همیشه به این سرراستی و وضوح نیست. گاهی وقت‌ها نیروی مهاجم در «جنگ شناختی»، سازش و تسلیم را در زرورقی از پیروزی و مصالحه‌ای از جنس برد – برد به حریف تحمیل می‌کند. توافق هسته‌ای سال ۲۰۱۵ موسوم به برجام نمونه‌ای تاریخی از چنین موردی بود. یکی از روزنامه‌های حامی دولت تدبیر و امید تیتر زد؛ «پیروزی بدون جنگ» و این دقیقاً خلاصه‌ای از هدف و ماهیت «جنگ شناختی» است. این دستکاری ادراکی نباید و نمی‌تواند موقت باشد و باید تا رسیدن به نقطه نهایی ادامه یابد. نقطه نهایی جایی است که طرف مقابل کاملاً تسلیم یا کنترل شود. تلاش مستمر آمریکا برای تحمیل برجام۲ و ۳ و… در همین راستا قابل تفسیر است. 

این همان چیزی است که رهبر معظم انقلاب از سال‌ها پیش در قالب «اختلال در دستگاه محاسباتی» بارها نسبت به آن هشدار داده‌اند. اینها تنها چند نمونه از این هشدارها هستند؛

– آنچه ما امروز در مجموعه‌ رفتار دستگاه استکبار مشاهده می‌کنیم، همین است؛ هدف ایجاد اختلال در نظام محاسباتی و دستگاه محاسباتی من و شما است. در میدان‌های دیگر، استکبار نتوانسته است، کاری از او برنیامده است.(۱۶ تیر ۱۳۹۳)

– یکی از کارهای مهمّ دشمنان همین است: با شما که مواجه می‌شود، نیّت شما را که می‌داند، تصمیم شما را که می‌داند، درصدد برمی‌آید کاری کند تا محاسبات شما عوض بشود، دستگاه محاسباتی شما را دچار اختلال کند؛ یکی از کارهای مهمّ دشمن در عرصه‌های گوناگون این است. (۱۴ خرداد ۱۳۹۸)

– تخریب محاسبات؛ ببینید یکی از کارهای دشمن این است که محاسبات مسئولان کشور و مؤثّران فکری کشور و در درجه‌ بعد آحاد ملّت را تغییر بدهد و در محاسبات اینها اثر بگذارد؛ مثل اینکه شما فرض بفرمایید بتوانید در رایانه‌ یک شخصی یک بدافزار را وارد کنید که همه‌ چیزهایی را که این رایانه به شما خواهد داد، عوضی بدهد، غلط بدهد؛ در رایانه‌ عمومی و کلّی مدیریّت یک کشور، در اندیشه‌ آنها، در محاسبات آنها گاهی دشمن تأثیر می‌گذارد. (۸ آبان ۱۳۹۸)

– مهم این است که دستگاه محاسباتی را حفظ کنیم، سالم نگه داریم، نگذاریم دچار اختلال بشود. اگر دستگاه محاسباتی ما اختلال پیدا کند، بسیاری از امکانات ما هم از دست ما خواهد رفت، شرایط خوب ما تبدیل به شرایط بد خواهد شد.(۲۱ مهر ۱۳۹۹)

در «جنگ شناختی» گروه دوم هدف، مردم هستند. اعمال نفوذ و تغییر در ذهن چند شخصیت سیاسی نیاز به ابزار زیادی ندارد چرا که می‌توان به طرق مختلف آشکار و پنهان نقاط قوت و ضعف و منافذ ذهنی این افراد را شناخت اما وقتی شما با یک جمعیت چند میلیونی مواجه هستید، تلاش برای تاثیرگذاری بر آنها نیازمند داشتن اطلاعات از تک‌تک آنهاست. چند دهه پیش ابزار دقیق و قابل اتکایی برای این شناخت وجود نداشت. ظهور شبکه‌های اجتماعی و گوشی‌های هوشمند این مانع را برطرف کرده است. امروزه با کمک منبعی به نام «بیگ دیتا» که محصول رشد انفجاری فناوری‌های دیجیتالی است، جوامع بزرگ تبدیل به یک شیء شده‌اند که می‌توان ادراک آن را دستکاری کرد. چرا دشمن در برابر ساماندهی و حکمرانی در فضای مجازی چنین واکنش‌های سختی از خود نشان می‌دهد؟ پاسخ در مسئله کلیدی «جنگ شناختی» علیه توده‌هاست. آمریکایی که حتی انتشار تصویر و نام شهید سلیمانی در شبکه‌های اجتماعی را برنمی‌تابد، هرگونه تلاش ایران برای برقراری ضابطه و قاعده در این فضا را با ادعای آزادی بیان و گردش آزاد اطلاعات به شدت مردود می‌شمارد. گردش اطلاعات آزاد است اما نه هر اطلاعاتی!

در چنین فضای سخت و سهمگینی چرایی مطالبه رهبر انقلاب درخصوص لزوم «جهاد تبیین» قابل درک است. در واقع «جهاد تبیین» آنتی‌ویروس «جنگ ‌شناختی» پیچیده دشمن است. غرب، «علوم مغزی» را به جنگ‌افزار مبدل کرده تا با بهره‌برداری از آسیب‌پذیری‌های مغز انسان، زمینه «هک مغزی» و در نهایت «مهندسی اجتماعی» را فراهم سازد تا به «پیروزی بدون جنگ» دست یابد.

از این روست که چند روز پیش حضرت آیت‌الله خامنه‌ای فرمودند؛ «این را من از روی اطّلاع عرض می‌کنم که امروز انبوهی از رسانه‌ها – نمی‌شود شمرد، به‌خصوص با این وضع فضای مجازی- با هزاران متخصّص: متخصّص هنر، متخصّص رسانه، متخصّص علوم ارتباطات، با پشتیبانی مالی انبوه، با پشتیبانی امنیّتی انبوه در کارند؛ برای چه؟ برای اینکه در نظام جمهوری اسلامی افکار را برگردانند، مذاق‌ها را برگردانند، ایمان‌ها را و باورها را تضعیف کنند، تخریب کنند؛ این [جور] است. حالا دیگران برای کشورهای دیگر چه کار می‌کنند، آنها بحث‌های دیگری است؛ این مطلبی که من عرض می‌کنم، هدفی است متوجّه به کشور ما، مردم ما، جمهوری اسلامی ما، باورهای ما، اعتقادات ما. هزاران دستگاه دارند در این زمینه کار می‌کنند با پول‌های گزاف و پشتیبانی‌های گوناگون. خب، این یک حرکت شیطانی است و جبهه‌ شیطان است… از خودمان سؤال کنیم که ما در این جهادی که وجود دارد، در این جنگ بی‌امانی که وجود دارد بین اسلام و کفر، بین حق و باطل، بین روایت دروغ و حقیقت -این جنگی است بین اینها – ما در کجای این جبهه قرار داریم و حضور داریم؟»

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

نبرد «جهاد تبیین» و «جنگ شناختی» در شیارهای خاکستری مغز بیشتر بخوانید »

کی میخواهند فرق نقد و اهانت را بفهمند یک عده؟!


به گزارش مجاهدت به نقل ازمشرق، محمد صرفی در توییتر نوشت: ‏تیرماه سال گذشته رهبر انقلاب به برخی حزب الهی‌ها بخاطر جفا و اهانت به آقای آملی لاریجانی تذکر دادند و گلایه کردند.

متاسفانه باز هم به بهانه استعفا از شورای نگهبان، بوی جفا و اهانت بمشام میرسد.

کی میخواهند فرق نقد و اهانت را بفهمند یک عده؟!

*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.





منبع

کی میخواهند فرق نقد و اهانت را بفهمند یک عده؟! بیشتر بخوانید »

بهترین هدیه به گرگ‌های گردنه!

بهترین هدیه به گرگ‌های گردنه!


به گزارش خبرنگار مجاهدت به نقل از مشرق، محمد صرفی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: با برگزاری انتخابات اخیر یکی از خطوط اصلی عملیات روانی دشمن طرح موضوعی تحت عنوان «حاکمیت یکدست» است. البته این ادعا و برچسب فقط از سوی دشمن و ضدانقلاب تکرار نمی‌شود و برخی افراد در داخل نیز همین موضوع را بیان کرده و نسبت به آن هشدار می‌دهند و حتی از ماه‌ها پیش از انتخابات نیز با لحنی تهدیدآمیز از آن سخن می‌گفتند.

آنچه دشمن سعی دارد از یکدست‌سازی حاکمیت به افکار عمومی القا کند، حذف سلایق گوناگون از سیاست و اجتماع و حاکم کردن یک نوع تفکر خاص با استفاده از اجبار و فشار است. اما آیا به راستی چنین است و چنین اتفاقی افتاده؟ سؤال مهم‌تر اینکه آیا اساساًً چنین ادعایی امکان تحقق دارد؟

برای پاسخ به این سؤال باید به چند انتخابات اخیر نگاهی دقیق کرد. انتخابات مجلس فعلی (در زمستان سال ۹۸)، ریاست جمهوری و شورای شهر. در انتخابات ریاست جمهوری جریان اصلاحات مدعی است نامزدهایش از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت شده‌اند. این نامزدها که بودند؟ می‌توان از دو طیف نام برد؛ طیف نخست افرادی مانند جهانگیری و پزشکیان و طیف دوم هم نامزدهای طیف به اصطلاح رادیکال جریان اصلاحات.

آیا به‌راستی اصلاح‌طلبان انتظار داشتند کسانی که صراحتاً قانون اساسی کشور و ساختار رسمی ‌نظام را قبول ندارد، تایید صلاحیت شوند!؟ بعید به‌نظر می‌رسد عقلای جریان اصلاحات چنین دید کوته‌فکرانه‌ای به سیاست‌ورزی داشته باشند.

اما طیف اول؛ حتی خود اصلاح‌طلبان هم معترف هستند که شورای نگهبان از منظر سیاسی به آنها لطف کرد و اگر می‌خواست سیاسی‌بازی کند باید افرادی همچون جهانگیری را تایید می‌کرد تا با توجه به عملکرد و کارنامه خود چنان پاسخی از مردم بگیرند که تا سال‌های سال نتوانند در میدان سیاست سر بلند کنند. اما ملاک و معیار برای شورای نگهبان قانون است و نه محاسبات سیاسی.

در انتخابات مجلس و شورای شهر وضعیت به مراتب روشن‌تر است. در هر دو انتخابات اصلاح‌طلبان لیست داشتند و از لیست خود آشکارا هم دفاع کردند. در انتخابات مجلس ۵ لیست داشتند و در شورای شهر تهران لیستی واحد به اسم جمهور که حمایت مکتوب شخص خاتمی‌ را به همراه داشت. اما در هر دو انتخابات شکست خوردند. حال می‌توانند صادقانه کلاه خود را قاضی کنند که چه عواملی موجب رویگردانی مردم از آنها شده است و یا به فرافکنی روی بیاورند و از پروژه یکدست‌سازی حاکمیت برای حذف خود دم بزنند و چشم خود را به روی واقعیات ببندند.

اما موضوع یکدست‌سازی حاکمیت لایه دیگری هم دارد که بسیار از آنچه گفته شد مهم‌تر است. ایران درگیر جنگی تمام‌عیار و همه‌جانبه است. شدیدترین و سخت‌ترین تحریم‌های طول تاریخ بشریت بر ما تحمیل شده و در کنار آن مشکلات و معضلات دیگری وجود دارد که در مجموع وضعیت سخت و حساسی را رقم زده است.

فرض کنید خانواده‌ای با خودرو در حال عبور از یک گردنه مه‌آلود و یخ‌زده است. راه ناهموار است و دره‌هایی عمیق در کنار جاده. علاوه بر این گرگ‌های درنده‌ای نیز اینجا و آنجا کمین کرده‌اند. به‌ نظر شما در چنین شرایطی اصلی‌ترین و ضروری‌ترین نیاز این خانواده برای عبور از این مهلکه چیست و خطرناک‌ترین حالت برای آنان کدام است؟ برای این خانواده هیچ چیز مهلک‌تر از اختلاف و عدم انسجام نیست. در حالی که باید همه حواس‌ها و نیروها با یکدیگر جمع شده و معطوف به مقابله با موانع طبیعی و خطرات غیرطبیعی پیش رو باشد، درگیری و اختلاف درونی، علامت سفاهت و بهترین هدیه به گرگ‌های گردنه است.

وضعیت امروز ما بسیار خطیرتر از خانواده مورد مثال است. دشمن می‌خواهد با برچسب‌هایی مانند یکدست‌سازی حاکمیت، مانع از اتحاد و انسجام داخلی شده و آن را امری قبیح و مذموم جلوه دهد. از نظر آنان حاکمیتی مطلوب است که مسئولان آن هر روز یقه همدیگر را بگیرند و بر سر مسائل ریز و درشت اختلاف و دعوا داشته باشند و این اختلاف را علنی نیز کنند. اصل اولیه و تعیین‌کننده برای عبور موفق از این پیچ تاریخی و گردنه پر از مخاطره، اتحاد و انسجام زیر چتر یک فرماندهی واحد است.

اگر می‌خواهید میزان حیاتی بودن این اتحاد و انسجام را بدانید باید به این عبارات تحلیلگر مشهور آمریکایی، توماس فریدمن در کنفرانس سالانه سیاستگذاران اندیشکده شورای ملی روابط اعراب و آمریکا دقت کنید. حرف‌های فریدمن تاریخ مصرف ندارد و یک راهبرد دقیق و ثابت است. او می‌گوید: «رژیم‌هایی مثل رژیم ایران از بالا دچار گسست و شکست می‌شوند، این رژیم‌ها از پایین دچار گسست و شکست نمی‌شوند. چنین رژیم‌هایی مثل اتحاد جماهیر شوروی (سابق) هستند. نحوه فروپاشی این رژیم‌ها از بالا است و این‌گونه است که یک شکاف واقعی ایجاد می‌شود.

اگر ‌ترامپ و پمپئو تحریم‌های (ضد ایران) را برمی‌داشتند و به همراه شرکای اروپایی‌شان به سراغ ایرانی‌ها می‌رفتند و می‌گفتند «ما فقط می‌خواهیم ۱۰ سال دیگر به مدت توافقنامه هسته‌ای بیافزاییم یا می‌خواهیم ۱۵ سال به مدت توافقنامه هسته‌ای بیافزاییم، ما می‌خواهیم که آزمایش‌های موشکی شما به شعاع خاورمیانه محدود شود». اگر فقط همین دو چیز را به ایرانی‌ها می‌گفتند آنها (ایرانی‌ها) در بالاترین سطوحِ رژیم با یکدیگر درگیر می‌شدند. نیمی ‌از آنها می‌گفتند که ما باید از این پیشنهاد استفاده کنیم چون ما برای همیشه تحریم بودیم، نیمی ‌دیگر نیز می‌گفتند خیر! شما باید در بالاترین سطوح رژیم، جنگ و درگیری راه بیاندازید. نباید به اصطلاح «شُل و وِل» بود، باید پیشنهادی روی میز گذاشت که برای بخشی از حاکمیت (ایران) وسوسه‌انگیز باشد!»

هر موضع‌گیری و اقدامی که با اتحاد، انسجام و هماهنگی نیروهای مادی و معنوی کشور در تعارض باشد، بازی در زمین دشمن و پاس گل به حریف است. مهم نیست نیت چیست و چرا چنین ماجرایی رخ داده است. مهم آن است که اصلی‌ترین و ضروری‌ترین وضعیت نیروها – همان هماهنگی و هم‌افزایی- خدشه‌دار و تضعیف شده است. تاریخ مملو از بزنگاه‌هایی است که جماعتی به دلیل همدلی و اتحاد موانع بزرگ را پشت‌سر گذاشته و افتخار آفریده‌اند و برعکس جماعتی نیز با همه امکانات و فرصت‌ها به‌دلیل تفرقه، شکست‌های سنگین خورده‌اند.

استاد شهید مرتضی مطهری درباره علت اصلی سکوت امیرالمومنین علی(ع) پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) می‌گوید: «طبعا هر کس می‌خواهد بداند آنچه علی علیه‌السلام درباره آن می‌اندیشید، آنچه علی علیه‌السلام نمی‌خواست آسیب ببیند، آنچه علی علیه‌السلام آن اندازه برایش اهمیت قائل بود که چنان رنج جانکاه را تحمل کرد، چه بود؟ حدسا باید گفت: آن چیز وحدت صفوف مسلمین و راه نیافتن تفرقه در آن است. مسلمین قوّت و قدرت خود را که تازه داشتند به جهانیان نشان می‌دادند، مدیون وحدت صفوف و اتفاق کلمه خود بودند. موفقیّت‌های محیّرالعقول خود را در سال‌های بعد نیز از برکت همین وحدت کلمه کسب کردند. علی‌القاعده علی علیه‌السلام به‌خاطر همین مصلحت، سکوت و مدارا کرد.

امّا مگر باورکردنی است که جوانی سی و سه ساله دورنگری و اخلاص را تا آنجا رسانده باشد و تا آن حد بر نفس خویش مسلّط و نسبت به اسلام وفادار باشد که به‌خاطر اسلام راهی را انتخاب کند که پایانش محرومیت و خرد شدن خود اوست! بلی باور کردنی است. شخصیّت خارق‌العاده علی علیه‌السلام در چنین مواقعی روشن می‌گردد. تنها حدس نیست، علی علیه‌السلام شخصا در این موضوع بحث کرده و با کمال صراحت علّت را که جز علاقه به عدم تفرقه میان مسلمین نیست، بیان کرده است.»

آنچه دشمن سعی دارد از یکدست‌سازی حاکمیت به افکار عمومی القا کند، حذف سلایق گوناگون از سیاست و اجتماع و حاکم کردن یک نوع تفکر خاص با استفاده از اجبار و فشار است.



منبع خبر

بهترین هدیه به گرگ‌های گردنه! بیشتر بخوانید »