مداح اهل بیت

مقایسه «وطن‌فروش» و «تن‌فروش» از نظر پویانفر

مقایسه «وطن‌فروش» و «تن‌فروش» از نظر پویانفر



محمدحسین پویانفر، مداح اهل‌بیت علیهم‌السلام، ضمن مقایسه وطن‌فروش و تن‌فروش نوشت: کسی که وطن‌فروشی می‌کند، هم‌وطن ما نیست.

به گزارش مجاهدت از مشرق، محمدحسین پویانفر، مداح اهل‌بیت علیهم‌السلام که بیش‌تر با نوای «من ایرانم و تو عراقی» در بین مخاطبان شناخته می‌شود، ضمن مقایسه وطن‌فروش و تن‌فروش نوشت: کسی که وطن‌فروشی می‌کند، هم‌وطن ما نیست.

مقایسه «وطن‌فروش» و «تن‌فروش» از نظر پویانفر

او در چند توییت جداگانه به موضوع وطن‌فروشی پرداخت و در یکی از توییت‌ها به دیالوگ فیلم سینمایی «یتیم‌خانه ایران» اشاره کرد.

مقایسه «وطن‌فروش» و «تن‌فروش» از نظر پویانفر

این روزها گروه‌های ضدایرانی برای اعمال تحریم‌های بیش‌تر به کشورمان و همچنین حذف ایران از جام جهانی ۲۰۲۲ قطر تلاش می‌کنند که در میان آن‌ها چند ایرانی از سلطنت‌طلب‌ها، منافقین، تجزیه‌طلب‌ها و … هم دیده می‌شوند.

مقایسه «وطن‌فروش» و «تن‌فروش» از نظر پویانفر

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

مقایسه «وطن‌فروش» و «تن‌فروش» از نظر پویانفر بیشتر بخوانید »

توصیه یک مداح و منبری به تجزیه‌طلبان/ قدرت مردم در انقلاب اسلامی را امتحان نکنید

توصیه یک مداح و منبری به تجزیه‌طلبان/ قدرت مردم در انقلاب اسلامی را امتحان نکنید



حجت‌الاسلام محمدمهدی ماندگاری و سید امیر حسینی با انتشار پیام‌هایی در فضای مجازی تلاش کردند با روشن کردن چهره و هدف تجزیه‌طلبان در اغتشاشات اخیر، آنان را از عاقبت این کار باخبر کنند.

به گزارش مجاهدت از مشرق، اتفاقات اخیر منجر به فرصت‌طلبی عده‌ای شد تا بتوانند در برهم زدن اوضاع نقش خود را فعال کنند و از رهگذر آن، گروه‌های تجزیه‌طلب وقت را برای عرض اندام خود مغتنم ببینند.

در برابر این رفتارها، هنرمندان و اصحاب فرهنگ و معارف به میدان آمدند و سودای اغتشاشگران برای تجزیه‌طلبی را آشکار کردند.

دعوا برای داخل خانه خودمان است و ربطی به اجنبی ندارد

سیدامیر حسینی مداح سرشناس کشورمان هم برای این روشنگری با هشتگ‌های #ایران_من #مرگ_بر_تجزیه_طلب نوشت: «اهل یک خانه هرچی هم باهم اختلاف نظر و سلیقه داشته باشند، دعواشان برای داخل خانه خودشان است و ربطی به اجنبی و بیرونِ خانه ندارد. اگر کسی بخواهد دخالت کند یا نگاه چپ به خانه‌شان بیندازد، همه اهل خانه باهم از خجالتش در می‌آیند.»

توصیه یک مداح و منبری به تجزیه‌طلبان/ قدرت مردم در انقلاب اسلامی را امتحان نکنید

قدرت مردم در انقلاب اسلامی را امتحان نکنید

حجت‌الاسلام محمدمهدی ماندگاری، کارشناس مذهبی و مدیر موسسه روایت شهدا در این خصوص نوشت: «دشمن همیشه تلاش کرده تا نگاه دینی و انقلابی مردم ایران را علیه خودشان تغییر دهد. دروغ می‌گوید، تهمت می‌زند، می‌کُشد، غارت می‌کند و …! از حقوق بشر سخن می‌گوید! نصیحت شان می‌کنم قدرت مردم در انقلاب اسلامی را امتحان نکنید. فان حزب الله هم الغالبون»

توصیه یک مداح و منبری به تجزیه‌طلبان/ قدرت مردم در انقلاب اسلامی را امتحان نکنید

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

توصیه یک مداح و منبری به تجزیه‌طلبان/ قدرت مردم در انقلاب اسلامی را امتحان نکنید بیشتر بخوانید »

استقبال رزمندگان از مجالس عزاداری حد و اندازه نداشت/ در جبهه هر روز عاشورا بود

استقبال رزمندگان از مجالس عزاداری حد و اندازه نداشت/ در جبهه هر روز عاشورا بود


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، یکی از جلوه‌های زیبای معنوی دوران دفاع مقدس، مجالس عزاداری و سینه‌زنی رزمندگان در جبهه‌ها بود. این مجالس ساده، اما سرشار از احساس و معنویت، نوعی تغذیه روح و جان برای رزمندگان به شمار می‌رفت و الگوگیری از سرور و سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع) و یاران وفادارش، آن‌ها را برای نبرد با دشمن بعثی مصمم‌تر می‌ساخت. خبرنگار دفاع‌پرس در تبریز، برای مرور گوشه‌ای از خاطرات مربوط به آن عزاداری‌های باشکوه، گفت‌وگویی با «محمدصادق کمالی‌نژاد» مداح و ذاکر پیشکسوت اهل‌بیت (ع) که در بین رزمندگان به حاج «صادق کمالی» مشهور است، انجام داده که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.

دفاع‌پرس: شما از چه زمانی به مداحی اهل‌بیت (ع) پرداختید؟

من هنگامی که ۹ ساله بودم، با تشویق پدرم وارد این عرصه شدم. با آن‌که بچه بودم و طبیعتا نمی‌توانستم چیز خاصی بخوانم، پدرم با صدای بلند گریه می‌کرد و اشک می‌ریخت و همین موجب تشویق من به ادامه کار می‌شد. به تدریج به این امر علاقه‌مند شدم و امروز ۷۰ سال است نوکر دستگاه حضرت سیدالشهداء (ع) هستم.

دفاع‌پرس: از چه زمانی برای مداحی در جمع رزمندگان، عازم جبهه شدید؟

من پس از آزادسازی سوسنگرد، به‌عنوان بسیجی و مداح به این شهر اعزام شدم و در خدمت حاج «ناصر بیرقی» که فرمانده‌مان بود، مشغول فعالیت شدم. پس از آن برای مدت‌های یک‌ماهه یا ۴۵ روزه به جبهه‌ها می‌رفتم و پس از چند روز مرخصی مجدداً به منطقه برمی‌گشتم؛ یعنی تقریباً از آغاز جنگ تا اواخر در خدمت رزمندگان عزیز بودم. دوستان هم محبت داشتند و هر موقع که به‌نظر می‌رسید قرار است عملیاتی انجام شود، از طریقی به بنده اطلاع می‌دادند و همراه با زنده‌یاد حاج «بیوک آسایش» به جبهه می‌رفتیم.

دفاع‌پرس: علاوه بر مداحی، در کارهای دیگر هم مشارکت داشتید؟

من تا عملیات آزادسازی «ماووت» در جبهه حضور داشتم و در همین عملیات مسئول معراج‌الشهدا بودم. وقتی در جبهه بودیم، در کنار مداحی، هرکاری از دستمان برمی‌آمد انجام می‌دادیم؛ مخصوصاً که بنده نیروی تعاون و معراج‌الشهداء بودم و بیش‌تر در انتقال پیکرهای شهدا به پشت جبهه کمک می‌کردم. شب‌ها هم که برنامه عزاداری با شکوه تمام برپا بود.

دفاع‌پرس: در جبهه که به کتاب دسترسی نداشتید، چگونه مداحی و نوحه‌خوانی می‌کردید؟

در جبهه که به کتاب و دفتر دسترسی نیست و نمی‌توان نشست و شعر حفظ کرد؛ لذا از محفوظات‌مان استفاده می‌کردیم و هرچه را از قبل در خاطر داشتیم، برای بچه‌ها ارائه می‌کردیم.

دفاع‌پرس: چه تجهیزات و امکاناتی برای عزاداری در جبهه وجود داشت؟

هر گردان یک میکروفون و بلندگو داشت؛ اما همین کفایت می‌کرد و دنبال فیلم‌برداری یا امکانات دیگر نبودیم. معنویت در اوج بود و خیلی ساده با حال شکسته عزاداری می‌کردیم.

استقبال رزمندگان از مجالس عزاداری حد و اندازه نداشت/ در جبهه هر روز عاشورا بود

دفاع‌پرس: استقبال رزمنده‌ها از مجالس چگونه بود؟

استقبال رزمنده‌ها حد و اندازه نداشت. هرقدر هم نوحه می‌گفتیم باز راضی نمی‌شدند و می‌خواستند باز هم ادامه دهیم. یک نمونه برایتان نقل می‌کنم؛ در عملیات «فتح‌المبین» شهید «صادق فعله آذری» فرمانده گردان علی‌اکبر (ع) بود. من همراه مرحوم حاج «بیوک آسایش» بودم که ایشان پیش ما آمد و گفت «من روستایی هستم و از آداب و رسوم دعوت کردن مهمان چندان اطلاعی ندارم؛ اما با زبان ساده می‌گویم که بچه‌های گردان ما هم به عزاداری‌ها علاقه دارند. لطفا ما را هم در نظر بگیرید». این بیان ساده ایشان خیلی ما را متأثر کرد و نزدیک بود گریه کنیم. گفتیم شما هر موقع بگویی ما در خدمتیم. زنده‌یاد حاج «بیوک آسایش» گفت من اصلا می‌آیم و در گردان شما می‌مانم و همین کار را هم کرد. به‌طوری که هرموقع به او نیاز داشتیم، در گردان علی‌اکبر (ع) به دنبالش می‌رفتیم.

دفاع‌پرس: آیا عزاداری‌ها در مناسبت‌های خاصی مثل ماه محرم انجام می‌شد؟

هر روز محرم و عاشورا بود. روزی نبود که گردان‌ها عزاداری نداشته باشند. از نوحه‌های قدیمی و روان استفاده می‌کردیم و حال و هوای عجیبی وجود داشت. امروز من در تبریز نوحه می‌گویم و حاضران گریه می‌کنند و همه‌چیز تمام می‌شود؛ این خیلی فرق می‌کند با نوحه گفتن برای کسی که نمی‌داند ساعتی بعد زنده است یا شهید می‌شود. حس و حال شب عملیات را نمی‌شود توصیف کرد. وقتی برای رزمنده‌ای نوحه می‌خوانی که پیشانی‌بندش را بسته، سلاحش را برداشته، بند پوتینش را سفت کرده و درحال رفتن به میدان جنگ است، او از ته دل خون گریه می‌کند و می‌گوید یا امام حسین(ع) آیا دارم به پیش تو می‌آیم؟!

مگر رزمنده‌ها از عزاداری سیر می‌شدند؟ گاهی پیش می‌آمد که با حاج «بیوک آسایش» در یک شب ۲-۳ بار دعای کمیل می‌خواندیم. این نوع عزاداری‌ها قابل مقایسه با هیچ مجلسی نیست.

دفاع‌پرس: برخی از مداحان در دوران دفاع مقدس به شهادت رسیدند؛ ارتباطی با این مداحان شهید داشتید؟

بله؛ مداحان بسیاری بودند که در آن سال‌ها به شهادت رسیدند و متاسفانه اسامی برخی از آن‌ها را در خاطر ندارم؛ اما از جمله آن‌ها شهید «ایوب رضایی» از رزمندگان گردان امام حسین (ع) بود که انسان بسیار پاک و وارسته‌ای بود و صدای بسیار گرم و دل‌انگیزی داشت.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

استقبال رزمندگان از مجالس عزاداری حد و اندازه نداشت/ در جبهه هر روز عاشورا بود بیشتر بخوانید »

شهید «محمدرضا فخیمی»؛ ذاکری که به دفاع از حرم اهل بیت (ع) برخاست

شهید «محمدرضا فخیمی»؛ ذاکری که به دفاع از حرم اهل بیت (ع) برخاست


به گزارش مجاهدت از خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، عشق و ارادت ایرانیان به اهل بیت عصمت و طهارت (ع)، موضوعی است که همه به آن اذعان دارند. در این میان، شهدا را می‌توان رهروان راستین این مکتب الهی دانست که با تأسی از حضرت سیدالشهداء (ع) و با لبیک گفتن به ولی امر زمان خود جان شریف خود را فدای اسلام و میهن اسلامی کردند.

ایام سوگواری حضرت اباعبدالله (ع)، بهانه‌ایست برای مروری بر زندگانی شهدای مداح؛ همانانی که تا زنده بودند ذکر سرور و سالار شهیدان را گفتند و سرانجام نیز به قافله شهدا پیوستند. شهید «محمدرضا فخیمی هریس» یکی از همین ذاکران اهل بیت رسول خداست که نه در سال‌های دور، بلکه در روزهای نزدیک در هنگام دفاع از حرم آل‌الله به شهادت رسید.

روز ۵ دی ماه سال ۱۳۷۰ خداوند پسری به «آقارسول» عنایت فرمود که به عشق امام رضا (ع) نامش را «محمدرضا» نامیدند. پدرش می‌گوید: از کودکی و نوجوانی بچه‌ی آرام و متدینی بود، هیچ‌یک از همسایه‌ها و آشنایان از ایشان بدی ندیده‌اند. در تربیت بچه‌هایم سعی کرده‌ام و نان حلال به خانه آورده‌ام. محمدرضا از پنج سالگی در جلسات قرآن شرکت می‌کرد و پس از بازگشت به منزل کتاب نوحه را باز می‌کرد و از مصائب حضرت رقیه (س) می‌خواند. از نوجوانی در هیئت حسینی ثارالله مجتمع فجر و هیئت جوانان شهرک نور نوحه‌خوانی می‌کرد و در مصیبت اهل بیت (ع) اشک می‌ریخت.

انتخاب صحیح

پدر این شهید والامقام درباره ورودش به سپاه پاسداران می‌گوید: با رتبه‌ی خوبی در رشته‌ی پزشکی پذیرفته شده بود؛ ولی به من گفت: پدرجان! حرفی دارم و خواهش می‌کنم پس از شنیدن آن ناراحت نشوید، نمی‌خواهم به دانشگاه بروم؛ می‌خواهم راه شهدا را ادامه دهم و بین پزشک و سپاهی ، لباس سبز پاسداری را انتخاب کردم. خیلی اصرار کردم که می‌توانید پس از پزشک شدن در بیمارستان شهید محلاتی سپاه مشغول خدمت شوی؛ ولی پسرم نپذیرفت و گفت: پدرجان! آن کار خیلی سخت است و من از عهده‌ی نفس خود برنمی آیم.

محمدرضا عضو سپاه شد و دوره‌های مخصوص مکانیزه و زرهی را گذراند. قبل از اعزام به سوریه پیشنهاد دادم: اگر دوست داری محل کارت را عوض کنی، در سپاه آشنا دارم می‌توانم سفارشت کنم! با ناراحتی گفت: پدرجان! از بیت‌المال برای آموزش‌های تخصصی من هزینه شده، خود شما که رزمنده‌ی دوران دفاع مقدس هستید، چرا این پیشنهاد را می‌کنید؟ قبل از اعزام به سوریه به زیارت امام رضا (ع) مشرف شد که یقین دارم امضای شهادتش را از آن حضرت گرفت.

امانت خدا

مادرش می‌گوید: چند سالی بچه‌دار نشدیم. محمدرضا را حضرت زهرا (س) عنایت فرمود. شبی در خواب دیدم که حضرت زهرا (س) کودکی را به من دادند و فرمودند: از این امانت خوب نگهداری کن! پس از تولدش در حد توان مراقب بودم بدون وضو شیر ندهم. با خودم به مجالس عزاداری امام حسین (علیهم السلام) بردم. به کلاس‌های آموزش قرآن و احکام راهنمایی کردم. با پسرم خیلی صمیمی بودیم هر حرفی داشتیم به همدیگر می‌گفتیم.

با هم دوست صمیمی شده بودیم. محمدرضا انسان فهمیده و با ادبی بود. برای کوچک‌ترین کاری که برایش انجام می‌دادم، تشکر و قدردانی می‌کرد. غذا می‌خورد تشکر می‌کرد. قبل از اذان صبح برای راز و نیاز بیدار می‌شد. تأکید کرده بود که اگر خواب سنگینی کرد، خودم بیدارش کنم. معمولا هر روز صبح دعای عهد و زیارت عاشورا را زمزمه می‌کرد. دست‌هایم را بوسه می‌زد و می‌گفت: حلالم کن در بچگی اذیتت کرده‌ام.

محمدرضا را راضی کردیم به خواستگاری برویم. به من گفت: به آن دختر خانم بگو که من قصد دارم به سوریه اعزام شوم، شما دختران امروز را با امثال خودتان مقایسه نکنید که در دوران دفاع مقدس حضور پدرم را در جبهه پذیرفته بودی! الان باید این‌ها بدانند که من خواهم رفت. خیلی فکر کردم و گفتم: این مطلب را نمی‌توانم بگویم! با اصرار ما به خواستگاری رفتیم و کارها خوب پیش رفت و قرار شد محمدرضا با دختر خانم صحبت‌هایشان را بکنند تا پس از نتیجه عقد خوانده شود.

محمدرضا با صداقت به آن‌ها توضیح داده بود که دشمنان اسلام هجوم آورده‌اند تا حرم اهل بیت (ع) را نابود کنند و من بر حسب وظیفه عازم سوریه خواهم شد. اگر شما راضی هستی بقیه‌ی کارها را انجام دهم که آن دختر خانم با شرط فرزندم مخالفت کرده بود.

محمدرضا هنگام رفتن به جبهه سوریه بشارت داد: مادرجان! من به حرم حضرت زینب (س) خواهم رفت و برای تو از پروردگار صبر خواهم خواست! یقین دارم که دعایش مستجاب شده است؛ چون اگر قبلا ۱۰ دقیقه دیر به خانه می‌آمد، چند بار به موبایلش زنگ می‌زدم و از آیفون تصویری بیرون را به نظاره می‌نشستم تا محمدرضا بیاید. تا چهره‌اش را پشت آیفون می‌دیدم، سریع در را باز می‌کردم. راضی نبودم که با دست زنگ آیفون را بزند.

وقتی داخل خانه می‌شد، با تعجب سئوال می‌کرد: مامان! از کجا می‌دانی که من می‌آیم سریع در را باز می‌کنی؟ جواب می دادم: دقایقی پشت آیفون منتظرت می‌ایستم، وقتی از سرویس (خودرو) پیاده می‌شوی با مشاهده‌ی تو شاد می‌شوم.

۲۵ روز از خداحافظی ما گذشته بود که در آذرماه سال ۱۳۹۴ در سوریه به مقام شهادت نایل گشت. یقین داشتم که پسرم به شهادت خواهد رسید؛ چون خواب قبل از تولدش را فراموش نکرده بودم که به من فرمودند: از این امانت خوب مراقبت کن.

عطر خوش

مادرش ادامه می‌دهد: محمدرضا عطر زیبایی داشت که الان هم آن عطر خوش را استشمام می‌کنم. شبی پس از شهادت فرزندم برای نماز از خواب بیدار شدم. صدای آب از آشپزخانه به گوشم رسید. یک لحظه محمدرضا را در حال وضو و نماز دیدم و بعد غیب شد. احتمال دادم من دچار خطای دید شده‌ام؛ اما شاید پدرش بود. به اتاق آمدم و دیدم پدرش در خواب هستند. از ایشان سوال کردم: شما نماز خواندی؟ گفت: من الان بیدار شدم. فهمیدم که محمدرضا آمده بود؛ چون آن بوی خوش اتاق را معطر کرده بود.

انتهای پیام/

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

شهید «محمدرضا فخیمی»؛ ذاکری که به دفاع از حرم اهل بیت (ع) برخاست بیشتر بخوانید »

نماهنگ مطیعی برای عید غدیر/ ما بابت این علی، مدیون خدا شدیم

نماهنگ مطیعی برای عید غدیر/ ما بابت این علی، مدیون خدا شدیم


به گزارش مجاهدت از گروه فرهنگ و هنر دفاع‌پرس، «میثم مطیعی» مداح اهل بیت (ع) به مناسبت عید غدیر، نماهنگ «کاشکی یه قاصدک باشم تو غدیر» منتشر کرد. متن شعر این نماهنگ به شرح زیر است:

کاشکی یه قاصدک باشم تو غدیر
نسیم حق بیاد و من بپرم

گوش بدم خوب به جمله‌های رسول
خبرش رو به هر طرف ببرم

اگه حتی یک گردباد شدید
بیاد و هی سوال پیچم بکنه

با شجاعت می‌گم که فقط تو جهان
یک امیر هست که اونم ابوالحسن

باید قاصدک بشیم، رو شونه هر نسیم‌
می‌پرسه خدا و ما باید که جواب بدیم

مولا علی یا علی (ع)

دست خیاط آسمون و زمین
یک لباسی برای علی بریده

یک لباسی که تا ابد تو جهان
هیچکی حتی شبیهش رو ندیده

یک لباس که قواره کسی نیست
یک لباس که پیراهن علی

خدا تنها یکدونه دوخته از اون
توی دنیا اونم تن علی

در روز جزا خدا، می‌پرسه ان نعیم‌
می‌پرسه خدا و ما باید که جواب بدیم

مولا علی یا علی (ع)

بچگی هر دفعه زمین خوردیم
یا علی گفتیم و بلند شدیم

بی علی دین نبود در دل ما
علی اومد و علاقه‌مند شدیم

دستای ما تو دستای علی
کی می‌تونه پا‌ها رو سست کنه

خوبه عشق رو علی رقم بزنه
خوبه کار رو خدا درست کنه

ما بابت این علی مدیون خدا شدیم‌
می‌پرسه خدا و ما باید که جواب بدیم

مولا علی یا علی (ع)

هرکسی با دو شاهد عادل‌
می‌تونه فوری حقش بگیره.

ولی با چندتا هزارتا شاهد هم
کسی قانع نشد که علی امیره

هر دلی این لیاقت رو نداره
فهم این نکته کار هرکس نیست

علی و حق دو روی یک سکه‌اند
دین به جز با علی مقدس نیست

عمّ یتسائلون عن النبأ العظیم‌
می‌پرسه خدا و ما باید که جواب بدیم

این نماهنگ را اینجا مشاهده کنید:

کد ویدیو

انتهای پیام/ ۲۲۱

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

نماهنگ مطیعی برای عید غدیر/ ما بابت این علی، مدیون خدا شدیم بیشتر بخوانید »