مدافعان حرم

پیام تسلیت فرمانده کل سپاه در پی شهادت «سعید آبیار»

جنایتکاران صهیونیست تاوان خواهند داد


به گزارش مجاهدت از گروه دفاعی امنیتی دفاع‌پرس، سردار سرلشکر پاسدار «حسین سلامی» فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهادت پاسدار رشید سپاه اسلام، «سعید آبیار» را تسلیت گفت.

متن این پیام به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم
وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ (آل عمران ۱۶۹)

شهادت پرافتخار پاسدار رشید سپاه اسلام، مدافع سرافراز حرم شهید قدس «سعید آبیار» که در مأموریتی مستشاری در سوریه و در حمله جنایتکاران رژیم صهیونیستی به حومه حلب به فیض شهادت نائل آمد را به خانواده معظم و همرزمان دلاور ایشان و همچنین مردم غیور و شهیدپرور استان البرز و شهر ری تبریک و تسلیت عرض می‌نمایم.

مجاهدت‌های صادقانه و شجاعانه آن پاسدار مؤمن و افسر پاکباخته در عرصه‌های دفاع از انقلاب و نظام اسلامی و صیانت از امنیت و آرامش این سرزمین و یاری‌بخشی به مقاومت ضد صهیونیستی فلسطین قهرمان در رویارویی با اشغالگران قدس شریف برای همیشه ماندگار و الهام‌بخش جوانان غیرتمند و انقلابی امروز و فردای میهن اسلامی خواهد بود.

جنایتکاران کودک‌کش صهیونیست بدانند که تاوان خون‌های پاک ریخته شده در این جنایت را خواهند پرداخت و در انتظار پاسخ باشند.

از درگاه خداوند متعال، برای آن شهید عزیز علو درجات و همنشینی با شهدای کربلا و برای خانواده مکرم و همرزمان ارجمند وی سلامتی، صبر، شکیبایی و ثبات قدم در تداوم راه شهید و شهادت و جهاد خالصانه در مسیر اعتلای قرآن و عترت و سربلندی ایران اسلامی را طلب می‌کنم.

سرلشکر پاسدار حسین سلامی
فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

انتهای پیام/ 200

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

جنایتکاران صهیونیست تاوان خواهند داد بیشتر بخوانید »

فرق کتاب عربی و فارسی در نبرد سوریه!

فرق کتاب عربی و فارسی در نبرد سوریه!



به او گفتم راستی سید کتاب خوندی؟ کتاب عربی خوندی یا کتاب فارسی؟ منظورمان از کتاب، غذا بود. بعضی وقت‌ها برای ناهار غذای عربی می‌آوردند و بعضی وقت‌ها غذای ایرانی. سید گفت: «کتاب بخوره تو سرت بابا!»

  • جاباما -استیکی سایت

گروه جهاد و مقاومت مشرق- کتاب «مثل نسیم» را اعظم‌السادات حسینی درباره زندگی شهید مدافع حرم سیداحسان حاجی‌حتم‌لو نوشته و در انتشارات روایت فتح به چاپ رسیده است.

بخشی از این کتاب را برای آشنایی شما با فرم و فضای این اثربرایتان انتخاب کرده‌ایم…

به او گفتم «سید، اسلحه من رو بردار. این اسلحه تاشوئه و کار باهاش راحت‌تره. اسلحه قنداق‌دار اونجا اذیتت می‌کنه. شبم می‌خوای اونجا بمونی خطرناکه چون این اسلحه بزرگ‌تره، ممکنه یه وقت حواست نباشه و به این ور اون ور بخوره و سروصدا کنه.» سید هم قبول کرد و با اسلحه من رفت.

فرق کتاب عربی و فارسی در نبرد سوریه!

سید و بچه‌ها خودشان را به خانه رساندند و آنجا مستقر شدند. من و یک تعداد دیگر از بچه‌ها هم توی خط روستای خندورات بودیم و خیلی با آن‌ها فاصله نداشتیم. البته با بیسیم دائم با آن‌ها در ارتباط بودیم. در روستا یک سری امکانات و تجهیزات از قبیل تقریر داشتیم که بعضی‌هایشان به تعمیر نیاز داشتند. آن روز چند تا تعمیرکار ایرانی از مناطق دیگر آمده بودند تا نفربرهای از کار افتاده را تعمیر کنند. من هم در همین حین مشغول کار خودم بودم. به کار خدمه‌ها سرکشی می‌کردم و بررسی می‌کردم که چه وسایلی برای عملیات نیاز است.

چند معرفی دیگر از کتاب‌های انتشارات روایت فتح را نیز بخوانید

چند دقیقه با کتاب‌ «شاهرگی برای حریم» / ۱۵۴

خرید داروی بی‌نسخه برای سوریه!

چند دقیقه با کتاب‌ «قرار بی‌قرار» / ۱۵۱

شب عقدکنان صدرزاده آب قطع شد!

چند دقیقه با کتاب‌ «عمار حلب» / ۱۴۸

باز هم ادای شهدا را درمی‌آوری؟! + عکس

چند دقیقه با کتاب «دلتنگ نباش»؛ / ۸۶

چرا روح‌الله را از تیم هجوم خط زدند؟!

چند دقیقه با کتاب «سرِّ سَر»؛ / ۵۷

عید نوروز بدون شیرینی‌های حاج عبدالله + عکس

چند دقیقه با کتاب «دیدار پس از غروب»؛ / ۵۳

می‌خواست برای همسرش «کنیز زشت» بگیرد!

چند دقیقه با کتاب «طائر قدسی»؛ / ۵۲

هجده روز پس از پیامک‌های عاشقانه «امین» چه شد؟

تا حدود ساعت دو سه بعد از ظهر هنوز مشغول کار بودیم. نماز ظهر و عصر را خوانده بودیم ولی چون آن روز کلا در منطقه درگیری زیاد بود هنوز تا آن ساعت ناهار برای ما نیاورده بودند. دائم صدای انفجار و تیر و ترکش می‌آمد. حتی برای ده دقیقه یک ربع حجم آتش دشمن خیلی زیاد شد. آن لحظه خیلی دقت نکردم که حجم آتش دشمن کجا را هدف قرار داده. چون در خانه‌های ویلایی و بزرگ روستا بودیم و صدای درگیری هم برایمان عادی شده بود. بدون توجه همین طور به کارمان ادامه دادیم. در همین حین صدای بی‌سیم درآمد. سید بود. در بی‌سیم مرا صدا کرد: «مجتبی! مجتبی!»

مجتبی اسم مستعار من بود. گفتم «بله سید.» گفت: «علمدار داریم. اسبت رو بردار بیار علمدارها رو ببر.» پشت بی‌سیم به مجروح می‌گفتیم علمدار و به وسایل نقلیه هم می‌گفتیم اسب. همین که سید گفت علمدار داریم، به یکی از نیروهای سوری به نام حازم جانات گفتم سریع ماشین را بردارد تا برای کمک به مجروحان برویم. نیروی سوری از سر دلسوزی گفت: شما ایرانی هستی نمی‌خواهیم آسیبی ببینی شما همراه من نیا… با اصرار گفتم: «من خودمم باید بیام برای کمک.» و خلاصه با اصرار راضی‌اش کردم.

فرق کتاب عربی و فارسی در نبرد سوریه!

سریع پریدیم داخل ماشین و رفتیم سمت خانه‌ای که سید و بچه‌ها در آن بودند. کمی از راه را بیشتر نرفته بودیم که دیدیم حجم آتش آن قدر زیاد است که هر لحظه امکان خوردن ترکش به ماشین وجود دارد و ممکن است عملا خودمان هم به آنجا نرسیم. برگشتیم و دوباره سریع پریدیم داخل یکی از نفربرها و رفتیم سمت آن خانه. در حین حرکت دوستان دائم می‌رفتند روی خط و با سید صحبت می‌کردند. خود من هم با سید صحبت کردم. گفتم: «سید داریم با وسیله خصوصی میایم دنبالت و پشت بی‌سیم باید با رمز حرف می‌زدیم و به تفربر گفتم وسیله خصوصی، حالا وسط آن معرکه با سید شوخی هم می‌کردم. نمی‌دانم چرا همیشه زبانم با سید، زبان شوخی بود.

به او گفتم راستی سید کتاب خوندی؟ کتاب عربی خوندی یا کتاب فارسی؟ منظورمان از کتاب، غذا بود. بعضی وقت‌ها برای ناهار غذای عربی می‌آوردند و بعضی وقت‌ها غذای ایرانی. سید گفت: «کتاب بخوره تو سرت بابا! تو این اوضاع کتاب کجا بوده؟ بیا علمدارا رو ببر…

بعد از آن صدای سید قطع شد و هر چه ارتباط می‌گرفتم جواب نمی‌داد. اطراف آن خانه دو طبقه خانه دیگری نبود. نزدیک‌ترین ساختمان به آنجا، یک مسجد بود. وقتی پشت ساختمان مسجد رسیدیم، دیدیم دو تا از نیروهای سوری که یک نفرشان هم مجروح بود، آنجا ایستاده‌اند. آنها از همان ساختمان، خودشان را به آنجا رسانده بودند. آنها را سوار کردیم تا در حمل مجروحان کمک‌مان کنند. همان جا از آن نیروی سوری به عربی پرسیدم: «ایرانی؟ سید طه؟ گفت: «استشهد.» دوباره تکرار کردم و تأکید کردم «ایرانی استشهد؟» او هم دوباره تکرار کرد: «نعم، استشهد.» دنیا روی سرم خراب شد.

حال خودم را نمی‌فهمیدم فقط تصویر سید جلوی چشمم بود با همان آرامش همیشگی، شوخی‌ها، حرف‌ها و خنده‌های دلنشین‌اش مثل فیلم از جلویم رد می‌شدند. بغض داشتم ولی چون باورش برایم سخت بود آن را فرومی‌خوردم انگار می‌خواستم یک جورهایی از زیر بار این غم شانه خالی کنم.

دوباره سوار نفربر شدیم و رفتیم سمت خانه. نفربر زیر آتش بود. حالا عنایت بود یا ما لایق نبودیم، اتفاقی برای ما نیفتاد و بالاخره خودمان را به خانه رساندیم. رفتیم داخل خانه اول. مجروحی را که سید از طبقه بالا آورده بود پایین، داخل نفربر گذاشتیم تا اتفاقی برایش نیفتد و تعداد شهدا بیشتر نشود. بعد رفتیم طبقه بالا. آن صحنه را هیچ وقت فراموش نمی‌کنم. بدنم سرد شد. دلم لرزید. تازه آنجا باورم شد که سید تمام شد. با اینکه می‌دانستم شهید شده، نبضش را گرفتم. نفسش را چک کردم. دیدم بدنش دارد سرد می‌شود. نفسی نداشت. نبضی نداشت. علائم حیاتی‌اش قطع شده بود. بردمش داخل نفربر. بقیه مجروحان را هم انتقال دادیم. دوباره زیر آتش شدید نفربر را رساندیم تا پشت مسجد.

از چند جا اطراف مسجد را می‌زدند. در همین فاصله دوستان ایرانی دیگر هم که دیده بودند سید از پشت بی‌سیم جواب نمی‌دهد آمدند. با همان نفربر شهدا و مجروحان را تا وسط روستا آوردیم که سوار آمبولانس‌ها کنیم. اوضاع حسابی به هم ریخته بود. با اینکه دوست داشتم همراه سید باشم، ناچار بودم بمانم و به تعمیر نفربرها برسم و بعد هم تعمیرکارها را به مناطق خودشان برسانم.

فرق کتاب عربی و فارسی در نبرد سوریه!

بچه‌های دیگر با ماشین همراه آمبولانس رفتند. کنار همان مقرمان در شیخ‌نجار خانه‌ای بود که به عنوان بیمارستان استفاده می‌شد. امکانات اولیه اتاق عمل را هم داشت. چون آنجا نزدیکترین بیمارستان در منطقه بود مجروحان و شهدا را به آنجا انتقال دادند. دو ساعتی طول کشید تا من بتوانم کارها را جمع و جور کنم و خودم را برسانم بیمارستان کنار مقر. وقتی رسیدم، سید را آماده کرده بودند تا ببرند فرودگاه و بفرستند دمشق. در بیمارستان، چند دقیقه‌ای رفتم پیشش و با او تنها شدم.

همه حرف‌ها و درد دل‌هایم را برایش گفتم. تا آنجا هنوز همه ما دوستان ایرانی سید، خودمان را جلوی نیروهای سوری کنترل می‌کردیم. احتیاج بود که کنترل کنیم، اما وارد مقر خودمان که شدیم دیگر به قول معروف مثل انبار مهمات که یک دفعه منفجر می‌شود همه یک دفعه بغضشان ترکید.

یکی از بچه‌ها شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا. فضا، فضای غریبی بود. فضای گریه و دلتنگی. وسایل سید را که نگاه می‌کردیم، چشم‌مان که می‌خورد به جای خالی و محل استراحتش بی‌طاقت می‌شدیم. به هر جایی که نگاه می‌کردیم رنگ و بوی سید را داشت هرکسی یک خاطره‌ای داشت که از سید تعریف کند و این طوری خودش را دلداری دهد.

از رفتن سید ناراحت نبودیم؛ از شهید شدنش ناراحت نبودیم؛ ناراحتی ما این بود که خودمان جا مانده‌ایم.

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است


فرق کتاب عربی و فارسی در نبرد سوریه! بیشتر بخوانید »

رشادت‌های مدافعان حرم ریشه داعش را خشکاند

فرمانده کل سپاه: رشادت‌های مدافعان حرم ریشه داعش را خشکاند


به گزارش مجاهدت از گروه دفاعی امنیتی دفاع‌پرس، سردار سرلشکر پاسدار «حسین سلامی» فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با خانواده معظم شهید مدافع حرم «مصطفی صدرزاده» دیدار و گفت وگو کرد.

سرلشکر سلامی در این دیدار ضمن پاسداشت یاد، نام و مجاهدت‌های صادقانه این شهید گرانقدر، اظهار داشت: رشادت‌ها و جانفشانی‌های شهید صدرزاده و شهدای مدافع حرم سبب شد ریشه تروریسم تکفیری داعش در همان محل تولد و ظهور آن‌ها خشکانده شود.

فرمانده کل سپاه با اشاره با آیه شریفه «وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ»، بیان کرد: شهدا بیش از آنچه که در دوران حیات خود منشأ برکت بودند در دوران بعد از شهادت سبب خیر و برکت بوده و در تمامی مراحل انقلاب و پاسداری از آن حاضر و ناظر هستند.

وی ادامه داد: شهدای مدافع حرم با خون‌های پربرکت خود سبب شدند که روح حماسه و مقاومت و پویایی انقلاب اسلامی در جامعه بیش از پیش زنده و استوار شود.

سرلشکر سلامی در ادامه ضمن تجلیل از مجاهدت‌ها و رشادت‌های خانواده معظم شهدای مدافع حرم به‌خصوص همسران آن‌ها، گفت: همسران شهدای مدافع حرم در زمان حیات همسران خود زینب‌گونه همراه آن‌ها بوده و پس از شهادت نیز به همان شیوه، راه و روش شهید را دنبال کرده و مروج فرهنگ ایثار و شهادت و نشر معارف الهی در جامعه شدند.

فرمانده کل سپاه شهید صدرزاده را فردی شجاع و مجاهد فی سبیل الله در جبهه‌های گوناگون فرهنگی و نظامی برشمرد و  عنوان کرد: توجه امام خامنه‌ای (مدظله‌العالی) به این شهید والامقام در بیانات و تقریظات ایشان مؤید عظمت و بزرگی مجاهدت این شهید است.

در ادامه این دیدار نیز، همسر شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده طی سخنانی ضمن تجلیل از توجه مقام معظم رهبری به این شهید به بیان ویژگی‌ها و خاطراتی از شهید صدرزاده پرداخت.

در پایان، فرمانده کل سپاه با اهدای هدایایی از خانواده شهید صدرزاده تجلیل به عمل آورد.

انتهای پیام/ 231

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

فرمانده کل سپاه: رشادت‌های مدافعان حرم ریشه داعش را خشکاند بیشتر بخوانید »

رفاقت مثل سید ابراهیم و ابوعلی

رفاقت سید ابراهیم و ابوعلی‌ام آرزوست


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس ـ سیده فاطمه سادات کیایی؛ «انگار هرچیزی قدیمی‌اش بهتر است، زندگی‌ها و خانه‌ها و رابطه‌ها و عروسی‌ها»، «حس و روحی که قدیم بود زندگی‌های امروز ندارند» مشابه این حرف‌‎ها را خیلی‌ها می‌گویند و در زندگی روزمره هم می‌شنویم. از من هم اگر بپرسید تائید می‌کنم همه چیز قدیمی‌اش بهتر بود، از نوشابه‌ها گرفته، تا کارتون‌ها و برنامه‌های تلویزیونی، از آدم‌ها و رفتار‌ها گرفته تا رابطه‌ها و رفاقت‌ها، می‌خواهد این قدیم ۲۰ یا ۳۰ سال پیش باشد، یا همین ۶ و ۷ سال پیش.

برای مایی که جنگ را ندیده بودیم دنیای مدافعان حرم بوی دفاع مقدس می‌داد. چقدر حاج قاسم درست و قشنگ گفت که دفاع از حرم دامنه‌ی قله دفاع مقدس است، هرچه از دفاع حرم داریم را چند برابر در دفاع مقدس داشتیم، اصلا انچه در دفاع از حرم دیدیم همه وام گرفته از دفاع مقدس بود، چقدر دوست داشتم در زمان دفاع مقدس بودم تا شنیده‌هایی که از خوبی رزمنده‌ها رفاقت‌ها دوستی‌ها و ارزش‌ها می‌شنیدم را آنجا به چشم می‌دیدم. این آرزو مرا در اواخر دهه سوم زندگی با شهدا و رزمنده‌های مدافع حرم پیوند زد و گوشه‌ای از روایت‌های دفاع مقدسی را در قالبی جدید زنده کرد.

شهیدان مرتضی عطایی و مصطفی صدرزاده همدیگر را در سوریه پیدا کردند. صدرزاده که اوایل از تهران به عنوان نیروی افغانستانی خودش را در بین فاطمیون جا کرده بود بعد‌ها معلوم شد ایرانی است و با اراده‌ای که داشت خودش را در فاطمیون حفظ کرد. ابوعلی (مرتضی عطایی) هم از مشهد به عنوان نیروی افغانستانی از طریق فاطمیون رفت سوریه و هر دو در سوریه بهم رسیدند. می‌گویند رفاقت‌های جبهه حال و هوای دیگری دارد، درست مثل این دو رفیق که رفاقت و شهادت پیوندی ابدی بین آنان برقرار کرد. خیلی مهم نیست که ماجرای رفاقت ابوعلی و سید ابراهیم (مصطفی صدرزاده) در همین سال‌های اخیر رخ داد، مهم این است جنس این رفاقت شبیه همان رفاقت‌های دهه ۶۰ است که وصف حالش را زیاد شنیدیم و خواندیم، مهم این است که اگر دل صاف باشد، اگر آدم رفاقت درست را پیدا کنیم، اگر زلالی و پاکی روحمان ما را به آدم‌های زلال و پاک روزگار پیوند بزند می‌توان دوباره رفاقت‌های قدیمی را زنده کرد، درست مثل رفاقت ابوعلی و سید ابراهیم.

انتهای پیام/ 141

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

رفاقت سید ابراهیم و ابوعلی‌ام آرزوست بیشتر بخوانید »

نمود پایبندی نسل‌های جدید به فرهنگ ایثار و شهادت در حادثه شاهچراغ (ع)

نمود پایبندی نسل‌های جدید به فرهنگ ایثار و شهادت در حادثه شاهچراغ (ع)


گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس – سید محمدجواد میرخانی؛ زندگی ملت ایران همواره با فرهنگ ایثار و شهادت عجین شده است که این فرهنگ پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، خصوصاً در دوران هشت سال دفاع مقدس در میان مردم نمود بیشتری یافت و سال‌های اخیر نیز شاهد مجاهدت‌های فرزندان این مرز و بوم در عرصه‌هایی نظیر دفاع از حرم و دفاع از امنیت بوده و هستیم.

یاد آن روزگاران به خیر؛ بعضی از نوجوانان برای رفتن به جبهه وقتی با ممانعت مسئولان اعزام روبه‌رو می‌شدند، شناسنامه خود را دستکاری می‌کردند، یا چرا راه دور برویم؟ همین بسیجیانی که برای دفاع از حرم سر از پا نمی‌شناختند، وقتی با ممانعت مسئولان اعزام به جبهه مقاومت (سوریه یا عراق) مواجه می‌شدند، می‌رفتند و زبان افغانستانی یاد می‌گرفتند و از طریق لشکر فاطمیون برای دفاع از حرم به مصاف تکفیری‌ها می‌رفتند.

اما امروزه یک تفکر غلطی در جامعه ایجاد شده و آن تفکر غلط این است که برخی فکر می‌کنند، دیگر فرهنگ ایثار و شهادت در میان مردم خصوصاً جوانان از بین رفته و دیگر آن نوجوانانی که شناسنامه خود را دستکاری می‌کردند و عازم جبهه می‌شدند، وجود ندارند؛ هرچند ایثارگری‌های مدافعان حرم و مجاهدت‌هایی که از سوی مدافعان امنیت شاهدیم، ناقض این تفکر غلط است و شواهد و نمونه‌های زیاد دیگری نیز وجود دارد که نشان می‌دهد، هنوز فرهنگ ایثار و شهادت در میان ملت ایران موج می‌زند.

نمونه عینی پایبندی نسل‌های جدید به فرهنگ ایثار و شهادت، حادثه تروریستی اخیر در حرم مطهر حضرت شاهچراغ (ع) بود؛ در این حادثه تروریستی شاهد دو صحنه بودیم که در آن نسل‌های جدید در شرایطی که یک تروریست مسلح در حال تیراندازی وارد حرم مطهر می‌شود و قصد دارد بیش از ۲۰۰ گلوله خود را به سمت زائران حضرت شاهچراغ (ع) شلیک کند، از خود ایثارگری می‌کنند.

صحنه اول؛ زمانی است که تروریست مسلح در ابتدای در ورودی حرم حضرت شاهچراغ (ع) به سمت مردم گلوله شلیک کرده و چند نفر را شهید و مجروح می‌کند. در این صحنه یک کودک بدون توجه به گلوله‌هایی که توسط تروریست شلیک می‌شود، به سمت پدرش که بر زمین افتاده، می‌آید و درصدد است تا به او کمک کند و در ادامه برادرش نیز به کمک خواهرشان می‌شتابد.

صحنه دوم؛ زمانی است که تروریست مسلح وارد صحن حرم مطهر حضرت شاهچراغ (ع) می‌شود. در این صحنه نیز شاهدیم قبل از مأموران امنیتی، یک جوان که به‌عنوان نیروی خدماتی در حال نظافت فضای حرم مطهر است، با شجاعت جلوی تروریست مسلح را می‌گیرد که در آن لحظه مأموران امنیتی می‌رسند و او را دستگیر می‌کنند.

نمونه این ایثارگری‌ها زیاد است و افراد ایثارگر تنها مختص به دوران دفاع مقدس و دهه ۶۰ نبودند؛ بلکه امروز هم این ایثارگری‌ها وجود دارد و تنها زمینه برای بروز آن در جامعه، کمتر وجود دارد؛ وگرنه کافی است تا نگاهی به حوادثی نظیر همین حمله تروریستی به حرم شاهچراغ (ع) یا حمله تروریستی به رژه نیروهای مسلح در اهواز که چندسال قبل به‌وقوع پیوست، بیاندازیم، تا شاهد صحنه‌هایی نظیر این ایثارگری‌ها باشیم.

پایبندی مردم ایران خصوصاً نسل‌های جدید به فرهنگ ایثار و شهادت به یک عامل مهم وابسته است و آن عامل مهم، پایبندی آن‌ها به «ارزش‌های دینی» است؛ همان عاملی که دشمن سعی دارد تا در سال‌های اخیر وجود آن را در مردم ایران انکار کند؛ اما شواهدی نظیر شور حسینی ملت ایران در ایام عزاداری حضرت سیدالشهداء (ع)، حضور میلیونی در همایش جهانی پیاده‌روی اربعین، نمایش عظیم اقتدار در میدان‌هایی نظیر راهپیمایی ۲۲ بهمن و… نشان‌دهنده دروغ بودن ادعاهای دشمنان داخلی و خارجی مبنی بر عدم پایبندی مردم ایران به ارزش‌های دینی است.

پایبندی ملت ایران به ارزش‌های دینی و روحیه ایثارگرانه آن‌ها در شرایطی است که دشمن در «جنگ نرم» از پشت خاکریزهای فیزیکی، پای خود را فراتر گذاشته و در صدد است تا به ذهن‌های تک‌تک افراد جامعه در کانون گرم خانواده‌ها نفوذ کند؛ بنابراین طبیعی است که دست به انتشار چنین دروغ‌ها و القائات غلط بزند؛ اما ملت ایران در چنین شرایطی اعتقادات خود را حفظ کرده‌اند؛ همچون نگه داشتن آهنی گداخته در دست.

انتهای پیام/ 113

این مطلب به صورت خودکار از این صفحه بارنشر گردیده است

نمود پایبندی نسل‌های جدید به فرهنگ ایثار و شهادت در حادثه شاهچراغ (ع) بیشتر بخوانید »